وَرِثَه
ریشه کلمه
قاموس قرآن
وراتث و ارث منتقل شدن مالى است به تو از ديگرى بدون خريدن و نظير آن. بدين جهت مال ميت را ميراث، ارث و تُراث گفتهاند(راغب) طبرسى فرموده: «اَلْميراثُ ماصارَ لِلْباقى مِنْ جَهَةِ الْبادى» ميراث آن است كه پس از گذشتن كسى به ديگرى ماند تعبير طبرسى رحمه الله از راغب جامعتر و رساتر است. در اينجا راجع به ارث از چند جهت لازم است بررسى شود: 1 اول از جهت ارث معمولى كه از ارقاب به انسان مىرسد. ارث اسلامى روى قرابت پايه گذارى شده و آنكه از لحاظ نسب به مرده نزديكتر است ارث را از او مىبرد و تا او هست ديگران چيزى نمىبرند و اگر دقت شودخواسته طبيعت انسان نيز چنين است واز اين جهت مراتب ارث را به سه مرتبه تقسيم كردهاند: 1- پدران، مادران، فرزندان 2- برادران، خواهران، اجداد 3- عموها، عمهها، دايىها، خالهها. بلى زن و شوهر از يكديگر در هر مرتبه ارث مىبرند [نساء:11]. به موجب اين آيه شريفه : 1- اگر ميت پسران ودختران داشته باشد هر پسر مقابل دو دختر ارث مى برد. 2- و اگر ميت فقط يك دختر داشته باشد نصف مال به او ميرسد و اگر دو دختر يا بيشتر باشند دوسوم مال را مىبرند. 3- پدرو مادر ميت در صورت بودن اولاد هريك، يك ششم مىبرند و در صورت نبودن اولاد، مادر يك سوم و پدر بقيه را مىبرد و اگر ميت دوبرادر يا بيشتر داشته باشد مادر يك ششم و بقيه مال پدر است. * [نساء:12]. 4- اگر ميت يك خواهر يا يك برادر مادرى داشته باشد هر كدام يك ششم مىبرند و اگر بيش از يك نفر باشند يك سوم مال را مىبرند. * [نساء:176]. 5- اگر ميت فقط يك خواهر پدرى و ياپدرى و مادرى داشته باشد نصف مال را مىبرد و در صورت عكس همه مال خواهر را برادر مىبرد. 6- و اگر ميت دو خواهر داشته باشد دوسوم مال را مىبرند و اگر خواهران و برادران باشند هر برادر مقابل دو خواهر ارث مىبرد. ناگفته نماند آيه اخير در باره برادران و خواهران پدر ومادرى ويا پدرى است چنانكه آيه دوم در باره برادران وخواهران مادرى است . * [نساء:12]. 7- آيه در بيان ارث زن وشوهر است و آن اينكه اگر زن بميرد و فرزند نداشته باشد نصف مال او به شوهر مىرسد و اگر فرزند داشته باشد يك چهارم مال را شوهر مىبرد و اگر شوهر بميرد و فرزند نداشته باشد زنش يك چهارم مىبرد و اگر فرزندداشته باشد فقط يك هشتم مىبرد. سهاميكه خداوند در قران عظيم بيان داشته همين هاست كه گفته شد بقيه مراتب به حكم [انفال:75]. احزاب:6]. ارث مىبرند و تفصيل آن در فقه است. عصبه ناگفته نماند در ارث گاهى سهام تمام مال رااحاطه نمىكند و مقدارى زياد مىماند مثلا اگر ميت يك پدر و يك دختر داشته باشد مال او را شش قسمت مىكنند سه قسمت مال دختر و يك قسمت مال پدر است و بقيه را كه دو قسمت است ارباعاً به دختر و پدر مىدهند. نصيب اولى پدر و دختر را فرض و نصيب دوم را رد نامند و چون پدرو دختر از هر كس به ميت نزديكتراند لذا بقيه را نيز به آن دو رد مىكنند. ولى اهل سنت بقيه را كه زايد بر سهام است به اقوام پدرى از قبيل برادر و عمو و غيره مىدهند و به آن «ارث عصبه» گويند اماشيعه به پيروى از اهل بيت عليهم السلام و به مضمون آيه «أُلوُوا الْاَرْحامِ» اين نظر را مردود مىداند در استبصار باب ميراث ذوى الارحام از حسين بزاز نقل مىكند كه به كسى گفتم: از امام صادق «عليه السلام» سوال كند كه: آيا تركه ميت مال كسى است كه به او نزديكتر است يا مال عصبه است؟ فرمود:«اَلْمالُ لِلْاَقْرَبِ وَالْعُصْبَةُ فى فيهِ التُّرابُ» مال از آن اقرب است، خاك بدهان عصبه باد. 2 دوم آيات ارث در باره پيامبران عليهم السلام مانند ساير انسانهاست. مثل [نمل:16]. [مريم:5-6]. آيه دوم در باره زكريا«عليه السلام» است كه از خدا براى خويش فرزندى خواست. و در آيه ديگر دعاى وى چنين نقل شده: [انبياء:89]. دراين دعا زگريا «عليه السلام» مىگويد: خدايا تنهايم نگذار و فرزندى به من عنايت فرما گرچه تو بهترين وارثان هستى. بهرحال مراد از «ورث - يرثنى» نمىشودنبوت باشد زيرا نبوت مقام و منصبى است خدايى و نمىشود پدر بميرد و نبوت او را پسرش صاحب شود [انعام:124]. پس مراد از آن در هر دو آيه وراثت مال است اینکه گفتهاند وراثت نبوت است صحيح نيست زيرا كه گفته شد نبوت موروثى نيست گفتهاند: روانيست منظور مال باشد كه مال دنيا پسندان ارزش ندارد كه در آيه مطرح شود. ميگويم چرا؟ چه اشكالى دارد كه خدا آن را درباره پيامبران مطرح كند آنهاهم بشر بودند و اولاد داشتند. وانگهى زكريا فرموده: «وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَراثى... فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَ لِيّاً يَرِثُنى...» ظاهر آيه آن است كه از اقوام ديگرش مىترسد لذا فرزند مىخواهد كه وارث مال او باشد كه درصورت نبودن به موالى منتقل خواهدشد. نگارنده احتمال قوى ميدهم:كه مطرح شدن ارث در اين دوآيه براى آن است كه مردم در ارث گذاشتن انبياء شكى نداشته باشند و آنچه از ابوبكر نقل شده كه درعلت مصادره اموال فاطمه زهرا سلام الله عليها گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبياء لانُوَّرِثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» از درجه اعتبار ساقط و مخالف دو آيه فوق و عمومات قرآن مجيد است و اگر چنين چيزى مىبود على بن ابيطالب «عليه السلام» و اهل بيت عليهم السلام از آن بى خبر نبودند. 3 سوم آياتى است راجع به گذشتن و يا هلاك مردمان سابق و جانشين و وارث بودن آيندگان مثل [احزاب:27]. زمين و ديار آنها را براى شما ارث گذاشت و شما مالك آنها شديد [شعراء:59]. [انبياء:105]. 4 چهارم آياتى است راجع به ارث بردن بهشت مثل [مريم:63]. [مؤمنون:11]. [شعراء:85]. [زمر:74]. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلى الله عليه واله» روايت شده: براى هر كس منزلى در بهشت و منزلی در آتش است كافر منزل مؤمن را در آتش وارث مىشود و مؤمن منزل كافر را در بهشت آيه [اعراف:43]. همان است. الميزان در توجيه ايه فرموده: موروث بودن جنت آن است كه هر كس از مومن و كافر مىتواند آن را باعمل بدست آورد، ولى آن در اثر شرك و عصيان از چنگ كافر بيرون شده و به مومن مانده است و مومن در اثر عملش وارث آن شده است. در المنار چند روايت مانند روايت گذشته نقل كرده وگويد: ارث بودن به بهشت بيكى از دو وجه است اول اينكه گويند: ارث مُلكى است بلامنازع (و از اين جهت به بهشت ارث اطلاق شده) دوم مضمون حديث كه مومنان نسبت به بهشت وارث كافرانند. نگارنده گويد: اين وجوه در صورتى صحيح اند كه بگوييم مؤمن مقدارى از بهشت را از كفار ارث برده. زيرا مقدارى نيز اثر اعمال خودش مىباشد حال آنكه آيات همه بهشت را ارث گفتهاند. وانگهى «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و «مَنْ كانَ تَقِيّاً» در آيات گذشته روشن مىكند كه بايد حل مطلب را در عمل صالح و تقوى جستجو كرد. كسى كه از دنيا مىرود اموال او به ورثهاش منتقل مىشود ورثه كسانى اند كه با ميت ارتباط نسبى دارند لذا اشكال ندارد كه بگوييم: بهشت باقى مانده اعمال دنيوى است و وارث آن مومنى است كه در دنيا با عمل رابطه داشته است پس اعمال دنيا موروث و بهشت ارث و مومن وارث است. واعتبار لفظ ارث در بهشت در اثر ارتباط مومن با عمل دنيوى است. والله العالم. دقت شود در تعبير طبرسى كه فرموده:«الميراث ماصار للباقى من جهةالبادى».