لَجَعَل
ریشه کلمه
قاموس قرآن
قراردادن. [رعد:3] در زمين كوههاى ثابت و نهرهائى قرار داد. به نظر راغب: آن لفظى است شامل تمام افعال و از فعل و صنع اعمّ است و ر پنج وجه به كار مىرود اوّل به معنى شروع مثل :جَعَلَ زَيْدَ يَقُولُ (شروع كرد زيد بگويد) دوّم در ايجاد شىء و آن وقت يك مفعول دارد «وَجَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»(ظلمات و نور را ايجاد كرد) سوّم در ايجاد شىء از شىء مثل «وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ اَكْناناً» چهارم تصيير شىء از حالتى به حالتى «جَعَلَ لَكُمْ الْاَرْضَ فِراشاً» پنجم حكم بر چيزى با چيزى (مثلا حكم بر چيزى با چيزى (مثلا حكم بر شخصى با پيامبرى) مثل «وَيَجْعَلونَ لَلّهِ الْبَناتِ» (مفردات باختصار). مخفى نماند: تدبّر در آيات قرآن مجيد نشان مىدهد كه جعل در مرتبه تالى وجود و حالتى است و نيز درباره ربط دو موجود به كار رفته است . مثلا در [هود:118] مىبينيم كه امّت واحده بودن يك وجود ثانوى و صفتى است براى ناس و جعل در بيان آن آمده و اگر مىفرمود «لَخَلَقَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً» معناى فوق را افاده نمىكرد زيرا امّت واحده و داراى هدف و عقيده مشترك بودن در مرتبه دوّم از خلقت است. ونيز در آيه [انعام:1] به نظر مىآيد استعمال جعل براى آن است كه ظلمات و نور در مقام دوّم و همچون وجود سايه نسبت بذى سايه است و خلقت آسمانها و زمين و ايجاد آفتاب و ماه و غيره، به وجود آمدن ظلمت و نور «جعل» آورده است. در بعضى از آيات جعل و خلق در جاى يكديگر آمدهاند مثل [نحل:72] [روم:21]. من تصوّر مىكنم كه نظر در آيه اوّل به جعل زوجيّت است كه يك معناى ثانوى است و در آيه دوم آفريدن زوج مراد است آفريدن زن و مرد در مرتبه ثانى قرار گرفته است. و انتزاعى است .