فَيَنْسَخ
ریشه کلمه
قاموس قرآن
زايل كردن. از بين بردن. «نَسَخَ الشَّىْءَ: اَزالَهُ» در قاموس ازاله و ابطال و تغيير و در صحاح ازاله و تغيير گفته است. مثل [حج:52]. يعنى: خدا آنچه را كه شيطان (از فتنه) القا كرده از بين مىبرد و آيات خويش را محكم مىكند معنى آيه در «منى» گذشت. در مجمع فرموده: نسخ در لغت آن است كه چيزى را ابطال كرده و چيز ديگرى در جاى آن قرار دهيم و اصل آن عوض گرفتن چيزى است در جاى ديگرى. عبارت راغب نظير مجمع است كه گفته:«اَلنَّسْخُ اِزالَةُ شَىْءٍ بِشَىْءٍ يَتَعَقَّبُهُ». به نظر نگارنده معناى اولى همان ازاله است و اين قيود بعد از رواج نسخ در احكام اضافه شده كه نسخ حكم جانشين كردن حكمى در جاى حكمى است. در المنار گويد: امامان لغت گفتهاند: نسخ در اصل به معنى نقل است خواه نقل بذاته باشد مثل «نَسَخَتِ الشَّمْسُ الظِلَّ» يعنى آفتاب سايه را از محلى به محلى نقل كردو يانقل صورت باشد مثل «نَسَخْتُ الْكِتابَ» يعنى صورت آن را به كتاب ديگرى نقل كردم. در اقرب الموارد گويد: اصل آن به معنى نقل است. اين معنى مخالف با ازاله نيست كه اختيار كرديم بلكه از لوازم آن مىباشد. نسخ چنانكه گفته شد در نسخه بردارى و اثبات مثل نيز بكار رود گويى نسخه برداشتن نوعى ازاله است نسبت به نسخه اول و نقل آن است به جاى ديگر. از اين است كه در مفردات و اقرب گفته: «نَسْخُ الْكِتابِ: نَقْلُ صَوْرَتِهِالْمُجَرَّدَةِ اِلىكِتابِ آخَر» [جاثية:29]. اين كتاب (نامه عمل) ماست كه بر شما به حق سخن مىگويد ما از آنچه مىكرديد نسخه بر مىداشتيم، از اين آيه روشن مىشود كه نوشتن اعمال به صورت ضبط صوت و پرده سينما است و صرف نوشتن اينكه فلانى دوركعت نماز خواند، نسخه بردارى نيست . * [اعراف:154]. نسخه به تصريح اقرب الموارد هم به كتاب منقول و هم منقول منه اطلاق مىشود ولى ظاهرا آن در آيه به معنى نوشته است و اين شايد از آن باشد كه از لوح محفوظ و از عالم غيب به الواح انتقال يافته بود يعنى: چون غضب موسى فرونشست الواح را گرفته و درنوشته آنهاهدايت و رحمت بود. *** [بقره:106]. اين آيه نظير آيه ذيل است [نحل:101]. «ما» در آيه اول در مقام ان شرطيه است يعنى: اگر آيهاى را نسخ كنيم يا ازيادتان ببريم بهتر از آن يا نظير آنرا مىآوريم آيا نمىدانى كه خداوند بهرچيز توانااست. به نظر مىآيد: اين آيه و آيه مابعدش در سوره بقره، با ماقبل و مابعد ارتباط ندارد و مطلب مستقلى است و به قرينه «نُنْسِها» روشن مىشود كه مراد از نسخ فقط نسخ حكم است ولى تلاوت آيه خواهدماند، اما «نُنْسِها» (ازباب افعال) آن است كه خدا آيهاى رااز ياد پيغمبر ببرد و آن از بين رفتن حكم آيه و خود آيه است.و آن با [اعلى:6]. مخالف نيست زيرا اين آيه نيسان را نفى مىكند نه انساءرا بعبارت ديگر بعد از آيه فوق در اثر تأييد خداوند ديگر آن حضرت هيچ آيه را فراموش نميكرد اما اين مخالف باآن نيست كه خدا بخواهد آيهاى را از لمصلحة از ياد آن حضرت ببرد، فقط صحبت اينجاست كه آيا انساء واقع شده يا نه؟ بقولى انساء بايد قبل از تبليغ آيه باشد. لذا محذورى از مصداق داشتن آن نيست در اين صورت بايد ديد وحى اولى و انساء ثانوى چه حكمت داشته است. «نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهااَوْمِثْلِها» صريح است در اينكه آيه و حكم بعدى پرمصلحتتر از حكم اولى و يا مثل آن خواهدبود يعنى حكم بعدى فقط در حفظ مصلحت مانند اولى است و گرنه از حيث زمان، اولى نمىتواند در جاى دومى واقع شود، تنها از حيث قيام به مصلحت نظير هم اند والا آمدن دومى لغو خواهد بود. آيات منسوخه نسخ حكم آن است كه مصلحت حكم محدود به زمان باشد و با سرآمدن زمان مصلحت از بين رفته و منسوخ مىشود و حكم ديگرى جاى آن را مىگيرد. ابوبكر نحاس در كتاب «الناسخ و المنسوخ» صدوسى و هشت آيه شمرده كه به ادعاى او اين 138 آيه نسخ شدهاند. ولى قائل به نسخ در ان امثال قتاده، عطا، عكرمه و غيره هستند كه اعتنايى به سخن آنها نيست ودر «قرء- قرآن» تحت عنوان «دقت» حال آنها را بررسى كرديم وهيچ يك صحابى نبوده و زمان وحى را درك نكردهاند و پاى ابن عباس نيز در نسخ اين آيات در ميان است و درهمان فصل گفتهايم كه او سه سال قبل از هجرت متولد شدو سيزده ساله بود كه رسول خدا«صلى الله عليه واله» رحلت فرمود. يك پسر 13 ساله چقدر معلومات مىتواند اخذ كند؟ و اگر گوييم كه از على بن ابيطالب اخذ كرده است، آرى ابن عباس از آن حضرت چيزهاى بسيارى آموخته ولى فرزندان آن حضرت كه اماماناطهار عليهم السلام هستند بايد اين گفتهها را تصديق كنند. بعقيده بعضى از محققين: در قرآن مجيد آيه منسوخى يافته نيست و آن محققين فقط به امكان نسخ قائل اند نه به وقوع آن ولى شايد اين سخن اغراق باشد. از آياتيكه بطور يقين منسوخ دانستهاند آيه 12 از سوره مجادله يعنى صدقه دادن قبل از خلوت با رسول «صلى الله عليه واله» است [مجادله:12]. كه آيه 13 همين سوره آن را نسخ كرد [مجادله:13]. در باره هردو در «نجوى» مشروحا سخن گفتيم. علامه خويى در البيان سى و شش آيه نقل نموده و نسخ همه را جز آيه فوق نفى كرده است.