فَتْحا

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«فتح» در اصل ـ همان گونه که ارباب لغت گفته اند ـ به معناى گشودن و از بین بردن بستگى است، و آن دو گونه است: گاهى جنبه حسى دارد، مانند فَتْحُ البابِ: «گشودن در» و گاه جنبه معنوى دارد مانند: فَتْحُ الهَمِّ: «گشودن غم و از بین بردن اندوه».

«راغب» در «مفردات» مى گوید: در اصل به معناى از بین بردن پیچیدگى و اشکال است، و آن بر دو گونه است: گاهى، با چشم دیده مى شود، مانند گشودن قفل، و گاه، با اندیشه درک مى شود، مانند گشودن پیچیدگى اندوهها و غصه ها، و یا گشودن رازهاى علوم، و همچنین داورى کردن میان دو کس و گشودن مشکل نزاع و مخاصمه آنها.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

گشودن. باز كردن. خواه محسوس باشد مثل [يوسف:65]. چون متاع خويش گشودند ديدند سرمايه شان به خودشان بر گردانده شده و خواه معنوى مثل [شعراء:118]. كه مراد پيروزى و رهائى از ستمكاران است. [بقره:76]. مراد از «ما فَتَحَ اللَّهُ» بشارات رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» است در تورات که گاهى بعضى از يهود آنها را به مؤمنين نقل مى‏كردند لذا بزرگانشان در خلوت آنها را از اين كار نهى كرده و مى‏گفتند: آيا آنچه را كه خدا به شما فهمانده به آنها حكايت مى‏كنيد تا پيش خدا به وسيله آن با شما محاجّه كنند؟ گوئى يهود خيال مى‏كردند اگر آنها نگويند خدا نخواهد دانست لذا در آيه بعدى فرموده آيا نمى‏دانند كه خدا آنچه پنهان يا آشكار مى‏كنند مى‏داند. [فتح:1-2]. رجوع شود به «ذنب» [ابراهيم:15]. فاعل «اسْتَفْتَحُوا» ظاهراً «رسل» است در آيات قبل، يعنى پيامبران از خدا فتح و پيروزى خواستند در نتيجه عذاب آمد و هر ستمگر لجوج از سعادت نوميد شد. ممكن است فاعل هم پيامبران باشند و هم كفار كه آنها نيز از روى مسخره و عناد يكسره شدن كار را مى‏خواستند و مى‏گفتند [سجده:28]. در اين صورت مقصود آن است كه هر دو گروه فتح را خواستند ولى به نوميدى كفار تمام شد. فتاح: بسيار گشاينده و آن از اسماء حسنى است مراد از آن عموم است و از جمله فتح و فيصله ميان حق و ناحق مى‏باشد. [سباء:26]. و آن يكبار بيشتر در قرآن مجيد نيامده است. *** مفاتح: [انعام:59]. [نور:61]. [قصص:76]. اين لفظ بيشتر از سه بار در قرآن مجيد نيامده است. مفتح (به كسر ميم و سكون فاء و فتح تاء) و مفتاح به معنى كليد و مفتح (بر وزن مقعد) به معنى خزانه و انبار است جمع اولى و دومى مفاتح و مفاتيح و جمع سومى فقط مفاتح آيد (اقرب). على هذا مفاتح در سه آيه گذشته احتمال دارد كه به معنى كليد و يا خزانه باشد ولى در آيه اول به قرينه [منافقون:7]. [حجر:21].بايد گفت كه مراد خزائن است يعنى خزائن و انبارهاى غيب نزد خدا است و جز او كسى به آنها دانا نيست و در آيه دوم اگر مراد كليدها باشد منظور آن است از جاهائيكه كليد آنها دست شماست مى‏توانيد بخوريد و يا از چيزى به خوردن مجازيد كه انبارهاى آن دست شماست و درآيه سوم قريب به علم است كه مراد خزائن باشد يعنى به قارون از گنج‏ها آنقدر داديم كه حمل گنج‏هاى او بر گروه نيرومند ثقيل بود.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...