عَقِبَيْه
ریشه کلمه
قاموس قرآن
(به فتح اول و كسر دوم) پاشنه. بطور استعاره به فرزند و نسل گفته مىشود مثل [زخرف:28]. ابراهيم كلمه توحيد را در نسل خويش باقى گذاشت. «اِنْقَلَبَ عَلى عَقِبَيْهِ» به صيغهتثنيه يعنى برد و پاشنه خويش بگرديد مراد از آن رجوع به حالت اوليه است راغب گويد:«رَجَعَ عَلى عَقِبِهِ» يعنى برگشت «اِنْقَلَبَ عَلى عَقِبَيْهِ»يعنى به حالت اولى برگشت. جمع آن اعقاب است: [آل عمران:144]. يعنى اگر پيغمبر بميرد يا كشته شود شما به حالت اول خويش (كه بتپرستى باشد)برخواهيد گشت؟! هركه به حالت اولى (وكفر) بازگردد ابداً به خدا ضررى نخواهد رساند. [انعام:71]. همچنين است [انفال:48]. يعنى به راه اولى برگشت و فراركرد. ولى در آيه [مؤمنون:66]. ظاهراً مراد ازآن استكبار وعدم قبولاست كه آيه درباره كفّار گفتگو مىكند يعنى:چون آيات من خوانده مىشد بقهقرى برمى گشتيد و حاضر به قبول نبوديد. عُقْب و عُقْبى:(بروزن قفل و كبرى)به معنى عاقبت است [كهف:44]. يعنى آنجاست تدبير و ولايت براى خداى حق او بهتر است از حيث ثواب و بهتر است از حيث عاقبت. [رعد:22]. ظاهراً مراد از «الدّار» دنياست و عاقبت دنيا آخرت است يعنى:عاقبت خوب دنيا(كه آخرت باشد)براى آنهاست [رعد:35]. عقبى در اين آيه در ثواب و عقاب به كار رفته است على هذا نظر راغب كه گفته:عقبى مخصوص به ثواب است درست نيست مگر آن كه مرادش از ثواب اعّم باشد. عاقبة:پايان. و آن در عاقبت خوب و بد هر دو به كار مىرود مثل [اعراف:128]. [طه:132]. و مثل [آل عمران:137]. راغب گفته:عاقبة مجرداز اضافه مخصوص ثواب و در صورت مضاف بودن گاهى درعذاب به كار رود. استعمالات قرآن مؤيد اوست. عقاب، عقوبت، معاقبه مخصوص به عذاباند [بقره:196]. [نحل:126]. تعقيب: كردن كارى است بعد از كار ديگر مثل تعقيب نماز كه خواندن اذكار بعداز خواندن نماز است لذابه التفات و برگشتن نيز گفته مىشود مثل:[نمل:10]. يعنى گريزان برگشت و برنگرديد و به پشت سرش توجّه نكرد در جوامع الجامع نقل شده. فَما عَقَّبُوا اِذْ قيلَ هَلْ مِنْ مُعَقِّبٍ وَلانَزَلُوا يَوْمَ الْكَريهَةِ مَنْزِلاً آنگاه گفتهشد: آيا برگردندهاى (پس از فرار) هست؟ برنگرديدند و روز سختى در منزلى نازل نشدند و لياقت نشان ندادند. [رعد:41]. خدا حكم مىكند و حكم او را تعقيب كنندهاى نيست كه او را در قبال حكم مسؤل دارد . *** اِعقاب: در پى آمدن. اثر گذاشتن. [توبه:77]. اين كار تا قيامت نفاق را در قلوب آنها گذاشت و در پى آورد. عقبه: [بلد:11-13]. عقبه به معنى گردنه است و راهى در قله كوه. مجمع در علّت تسميه آن گفته: كه لازم است در آن عقوبت تنگى و خطر را متحمّل شد. و به قولى آن راه تنگى در قلّه كوه است كه بايد با تعاقب از آن گذشت. در آيه شريفه آزاد كردن بنده و غيره به ورود در گردنه تشبيه شده است كه در هر دو مجاهده نفس لازم است. [رعد:11]. على «عليهالسلام» و ابن عباس و زيد بن على و قتاده «بِاَمْرِاللَّهِ» خواندهاند ضمير «لَهُ - يَدَيْهِ - خَلْفِهِ - يَحْفَظُونَهُ» راجعاند به لفظ موصول در آيه سابق كه «مَنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ...» باشد مراد از «مِنْ اَمْرِاللَّهَ» حوادث است يعنى: براى انسان تعقيب كنندگانى و نگهبانانى است از پس و پيش كه او را از امر خدا و از حوادث حفظ مىكنند كه خدا آنچه را كه براى مردمى است تغيير نمىدهد تا آنها خود تغيير بدهند. اين آيه نظير آيه [انعام:61]. است. ظهور آيه و روايات آن است كه مراد از معقّبات ملائكه هستند اشكالى كه مىماند آن است كه در اين كتاب مكرّر گفتهايم وصف ملائكه با الف و تاء جمع بسته نمىشود زيرا اين جمع در صورتى است كه موصوف آن مؤنّث حقيقى باشد مثل مسلمات پيداست كه ملائكه مؤنّث نيستند و يا مذكّر لايعقل مثل مرفوعات و پيداست كه ملائكه الوالعقلاند و اگر بگوئيم مراد از معقبات نيروهاى لايعقلاند در اين صورت نسبت «يَحْفَظُونَهُ» به آنها مشكل است و ايضاً با آيات ديگر نمىسازد. واللَّهالعالم.