عَزْما
ریشه کلمه
- عزم (۹ بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فلس) قصد. اراده. تصميم [آل عمران:159]، [بقره:227]. طبرسى فرموده: «اَلْعَزْمُ هُوَ الْعَقْدُ عَلى فِعْلِ شَىْءٍ فى مُسْتَقْبَلِ الْاَوْقاتِ» راغب گويد: «العزم و العزيمة: عقد القلب على امضاء الامر، يقال عزمت الامر و عزمت عليه واعتزمت». * [طه:115]. ظاهراً مراد از عهد نخوردن از شجره منهيه است و عزم به معنى تصميم و ثبات است يعنى در او بر حفظ عهد تصميم و استقامت نيافتيم. * [محمّد:21]. «الامر» فاعل «عزم» است در اقرب گويد: «عَزَمَ الْاَمْرُ» يعنى روى فلان كار تصميم گرفته شد و آن به معنى مجهول است و براى مبالغه معلوم خوانده شده مثل «هلك الرجل» كه به صورت معلوم آمده ولى در واقع «اهلك» به صيغه مجهول است. به هر حال جواب «اذا» در آيه محذوف است يعنى: اینها مىگويند ما در طاعتيم و قول راست مىگوئيم و چون كار جنگ حتمى شد نكول مىكنند و اگر با خدا راست گفته بودند بهتر بود. * [آل عمران:186] كلمه «عَزْمِ الْاُمُور» در آيه [لقمان:17]. و در آيه [شورى:43]. نيز آمده است. ممكن است «ذلك» در آيه اول و سوم اشاره به صبر و نيز به تقوى و گذشت باشد كه از نتائج صبراند. على هذا در آيه دوم نيز اشاره به صبر است نه به اقامه صلوة و امر به معروف و غيره كه در صدر آيهاند و شايد آن در هر سه آيه اشاره به همه ما قبل باشد يعنى صبر، غفران، تقوى، نماز و غيره. در اين صورت همه آنها از افراد عزم الاموراند. عزم در آيات فوق به معنى معزوم است يعنى صبر از كارهائى است كه بايد بر آن تصميم گرفت و خویشتندار بود. در كشّاف گفته: «اَىْ مِمّا يَجِبُ الْعَزْمُ عَلَيْهِ مِنَ الْاُمُورِ» عبارت مجمع نيز قريب به آن است در المنار آمده: «اى التى يجب ان تعقد عليهما العزيمة». اُولُوالعَزْم [احقاف:35]. اولواالعزم گرچه به معنى صاحبان اراده و صاحبان تصميم و استقامت است ولى بنا به تفسير ائمه عليهم السلام عبارتاند از صاحبان شريعت مستقل على هذا عزم به معنى شريعت و كتاب است و آن با معنى اصلى عزم مناسب است. اگر «من» در من الرسل براى تبعيض باشد نتيجه اين مىشود كه بعضى از پيامبران اولواالعزماند نه همه آنها و اگر براى بيان باشد اولوالعزم بودن همه پيامبران مراد است. نظير آيه «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِن الْاَوْثانِ» كه «مِن» براى بيان است چنانكه ابن زيد و جبائى وعده ديگر بر اين عقيدهاند ولى اكثر مفسران آن را براى تبعيض گرفتهاند و روايات مستفيض آن را تأييد مىكنند. ناگفته نماند: قرآن مجيد اصل دين را به پنج نفر از پيامبران اختصاص مىدهد چنانكه فرموده: [شورى:13]. ايضاً آيه [احزاب:7]. در آيه اول فرموده: دين شما همان است كه به نوح و محمد و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام وحى و توصيه شد، آيه دوم درباره اخذ عهد از همه پیامبران مخصوصاً از پنج نفر فوق است. مىشود از اين دو آيه استفاده كرد كه اولاً اولواالعزم اين پنج نفراند و ثانياً اولواالعزم كسانىاند كه داراى كتاب و شريعت مستقلاند وگرنه همه پيامبران سلام الله عليهم داراى صبر و ثبات و استقامت بودهاند. در صافى از كافى از امام صادق «عليه السلام» منقول است كه: اولواالعزم عبارتاند، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد عليهم السلام گفتند چرا اولواالعزم شدند؟ فرمود: چون نوح كتاب و شريعتى آورد پيامبران بعد از او همه شريعت و كتاب وى را اخذ كردند، تا ابراهيم صحف و شريعتى آورد كه كتاب نوح را ترك كرد... پيامبرانى كه پس از ابراهيم آمدند همه تابع شريعت و صحف و منهاج ابراهيم بودند، تا موسى تورات و شريعت خويش را آورد و صحف را ترك نمود، هر پيامبرى كه بعد از موسى آمد از تورات و شريعت موسى تبعيّت كرد تا عيسى انجيل و شريعتى آورد و شريعت موسى را ترك كرد پيامبران بعد از عيسى همه شريعت وى را دنبال كردند تا محمد «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» آمد و قرآن را آورد حلال او تا قيامت حلال و حرام او تا قيامت حرام است. ايناناند پيامبران اولواالعزم. بنابراين اولواالعزم به معنى صاحبان شريعت و عزم به معنى شريعت است. در صافى و الميزان از كافى از امام صادق «عليه السلام» منقول است: «سادَةُ النَّبييّنَ وَ الْمُرْسَلينَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ اُولُواالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَيْهِمْ دارَتِ الرَّحى: نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم وَ عَلى جَميعِ الاَنْبياءِ» لفظ «المرسلين» در نسخه صافى نقل نشده. پس از آن كه از روايات استفاده كردم كه عزم در اين آيه به معنى شريعت و كتاب است ديدم در الميزان ذيل آيه فرموده: معنى عزم در اين جا يا صبر است... يا عزم بر وفا به ميثاقى كه از انبياء گرفته شده... و يا به معنى عزيمة يعنى كتاب و شريعت است. معناى سوم حق است و آن همان است كه روايات ائمه اهل بيت عليهم السلام آن را بيان مىكند. طبرسى رحمةالله در جوامع الجامع فرموده: اولواالعزم از پيامبران كسى است كه شريعت تازه آورده و شريعت سابق را نسخ كند آنها پنج نفراند: نوح، ابراهيم، موسى،عيسى و محمد «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» و عليهم. به قول بعضى آنها شش نفراند: نوح كه بر اذيت قوم خويش صبر كرد، ابراهيم كه بر آتش صبر نمود، اسحق، یعقوب، يوسف، ايوب. به قول بعضى آنها هيجده نفراند كه در سوره انعام آيه 83-86. ذكر شدهاند، و به قولى چهار نفراند: ابراهيم، هود، نوح، محمد عليهم السلام. ناگفته نماند: حق همان است كه از آيات استظهار كرديم و روايات بيان كردهاند. و بايد عزم را در آيه شريعت معنى كرد و اگر تصمیم و استقامت معنی کنیم و بگوئيم آن مخصوص بعضى از پيامبران است اين برخلاف شئون پيامبران ديگر عليهم السلام خواهد بود زيرا پيامبر بىثبات، بىارزش است (نعوذ بالله) خداوند درباره آنها فرموده: [صافات:181]. اگر بگوئى: خداوند درباره آدم فرموده: [طه:115]؟ گوئيم: درست است ولى پيامبر بودن آدم اول كلام است و شايد گفت كه در آن حال پيامبر نبوده است الله اعلم. اگر گويند: خداوند فرموده [بقره:253]؟ گوئيم: صحيح است كه پيامبران بعضى بر بعضی فضيلت دارند ولى اين برخلاف آن است كه بگوئيم غير از پنج نفر همه فاقد تصميم و ثبات بودند!!.