سِدْر
«سدر» به گفته بعضى از ارباب لغت: درختى است تناور، که بلندیش گاهى تا چهل متر مى رسد، و مى گویند: تا دو هزارسال عمر مى کند (و سایه بسیار سنگین و لطیفى دارد)، تنها عیب این درخت این است که، خاردار است، ولى با توصیف به «مخضود» از مادّه «خضد» (بر وزن مجد) به معناى بریدن و گرفتن خار، این مشکل نیز در درختان سدر بهشتى حل شده است.
ریشه کلمه
- سدر (۴ بار)
قاموس قرآن
درخت كُنار. (به ضم ك) صحاح، قاموس، نهايه، اقرب و المنجمد آن را شجرالنبق گفتهاند برهان قاطع ذيل لغت كنار (به ضم ك) مىگويد: ميوهاى است سرخ رنگ شبيه به عنّاب ليكن از عناب بزرگتر است . به عربى آن را سدر گويند. و در ذيل لغت سدر گويد: ميوهاى است معروف و بعضى درخت كنار (به ضم ك) را گفتهاند. در فرهنگ عميد ذيل لغت سدر شكل آن را كشيده و گويد: سدر درخت كنار، شجرالنبق، درختى است تناور و خاردار بلنديش تا 40 متر مىرسد مىگويند تا دو هزار سال عمر مىكند، ميوه آن به شكل سنجد و بعد از رسيدن سرخ يا زرد رنگ و شيرين مىشود. ثمر آن در طبّ به كار مىرود و برگ آن را پس از خشك كردن مىسايند و در حمام بدن خود را با آن شستشو مىدهند. نا گفته نماند كنار (به ضم ك) غير از درخت چنار معروف است. [سباء:16]. معنى آيه در «خِمْط» و «سَبَاء» گذشت [واقعة:28و29]. در «خضد» گفته شد كه ان به معنى خم شده و يا بى خار است در اين صورت سدر مخضود درخت بى خار يا درختيكه شاخه هايش از كثرت ميوه خم شده است. آيه درباره بهشت و سدر نكره است يعنى سدر دنيا مقايسه كرد. مراد از آيه ظاهراً ميوه سدر است زيرا كه راجع به سايه در آيه بعدى آمده فرموده «وَ ظِلَّ مَمْدود». * [نجم:13-17]. سدره واحد سدر است ضمير «رآه» ظاهراً به جبرئيل راجع است يعنى آن حضرت جبرئيل را ديد «منتهى» يعنى آخر و شايد اسم مكان باشد يعنى محل تمام شدن. معنى آيات چنين است: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و سلم جبرئيل را دفعه ديگر كه نازل مىشد ديد و ان در كنار سدرة المنتهى بود. بهشت جايگاه يا بهشت ابدى در نزد همان سدره است، چشم آن حضرت در ديدن جبرئيل اشتباه نكرد و منحرف نشد. از آيات همين قدر استفاده مىشود كه سدرة المنتهى محلى است و يا درختيكه كه در انتها واقع شده. اما انتهاء چه چيز سدره را مىپوشاند؟ روشن نيست. در بعضى آيات مراد از جَنَةُ الْمَأوى بهشت آخرت است مثل [سجده:19]. به قرينه اين ايه مراد از جنة المأوى بهشت آخرت است . و اگر سدرة المنتهى در آسمان باشد چنانكه از «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأوى» بدست مىآيد پس در اين صورت آيه در معراج آن حضرت تقريباً صريح است. در الميزان گويد: از آنچه گذشت روشن گرديد كه ارجاع ضمير «رآه» به خدا صحيح است و مراد از آن رؤيت قلب است و مراد از نزله اخرى نزول آن حضرت است در معراج به كنار سدرة المنتهى يعنى آن حضرت در اثناى معراج به سدرة المنتهى نازل شد و خدا را به قلب خود ديد چنانكه در نزله اوّلى ديد. آنگاه در بحث روائى حديثى چند از شيعه و اهل سنت نقل مىكند كه آن حضرت دو دفعه خدا را با قلب خود ديد و از روايات مستفاد مىشود كه سدرة المنتهى در آسمانهاست . نا گفته نماند نظر علامه طباطبائى متّخذ از احاديث است و اگر احاديث نبود قهراً ضمير «رآه» را به جبرئيل ارجاع مىكردند و نمىگفتند: رجوع آن به خدا صحيح است و در احاديث و صحت و سقم آنها بايد تحقيق كرد ظهور آيه چنانكه گفته شد آن است كه ضمير «رآه» راجع به جبرئيل است .