سَنَسْتَدْرِجُهُم
ریشه کلمه
قاموس قرآن
درجه به معنى مرتبه و منزلت است. راغب مىگويد ليكن به منزلت آن گاه درجه مثل منزلت است ليكن به منزلت آنگاه درجه مىگويند كه بلندى در آن منظور باشد مثل پلّه نردبان و طبقههاى ساختمان. طبرسى آن را منزلت گفته و گويد: معنى «درجته الى كذا» آن است كه او را درجه درجه بالا بردم. درج به معنى راه رفتن و مردن نيز آمده است در مثل گفتهاند «هو كذل من دبّ و درج» او دروغگوترين زندهها و مردههاست در نهج البلاغه خطبه 163 در وصف طاوس فرموده «اِذا دَرَجَ اِلى الْاُنْثى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهَ» يعنى چون به سوى مادّه خويش رود دم خويش را پس از بستن باز مىكند. [اعراف:182] استدراج آن است كه شخص بتدريج و درجه درجه گرفته شود شخص بد كار در كفر و طغيان خويش مشغول لذّت و كامرانى است ولى بى خبر است كه به تدريج استعداد هدايت را از دست مىدهد و عمرش كوتاهتر مىشود تا بالاخره فرصت از دستش مىرود. از حسين بن على صلوات اللّه عليهمه در تحف العقول نقل شده فرموده: استدراج از خداوند سبحان آن است كه نعمت بتده را فراوان كند و توفيق شكر را از او سلب نمايد. طبرسى فرموده: استدراج اصل آن از درجه است و آن اين است كه كم كم گرفته شود مثل بالا رفتن از پلّهها. * [بقره:228] براى زنان است از معروف نظير آنچه بر عهده آنهاست و مردان را بر آنها برترى و منزلت است. ناگفته نماند مردان طورى آفريده شدهاند كه اكثراً در قدرت تعقل و تفكر و اراده امور از زنان برتراند آيه شريفه با اظهار حقوق دو جانبه از اين حقيقت پرده بر ميدارد. * [حديد:10] مراد از درجه در آيه فضيلت و برترى مقام است. درجات در قرآن مجيد هم به معنى منزلت و عظمت آمده و هم به معنى مراتب در بلندى مثل [بقره:253] آيه درباره پيامبران و برترى آنها نسبت به يكديگر است مثل «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» كه صدر همان آيه است پيداست كه مراد از درجات برترى و فضيلت معنوى است. و نحو [احقاف:19]، [طه:75] كه مراد ظاهراً مرتبههاى مادّى است. * [آل عمران:163] ناگفته نماند نظير اين آيه، [انفال:4] و آيه [انعام:132]. ما قبل آيه اوّل چنين است: آيا آن كه تابع رضاى خداست مثل كسى است كه قرين غضب خداست آنها صاحبان درجاتاند نزد خدا. طبرسى رحمه اللَّه فرموده: كلمه «ذو» در آن مقدر است يعنى «هُمْ ذُو دَرَجْاتٍ» و مراد از «هم» مجموع دو فريق فوقاند. در المنار درجات را ذو درجات گفته و گويد اطلاق درجات به مقام كفّار از باب تغليب است و گرنه مال آنها دركارت است. احتمال ديگر آنست كه بگوئيم درجات در مكانهاى آنها نيست بلكه در وجود آنهاست مانند كسى كه چند زبان مىداند و چند صنعت بلد است و از يك مرض عذاب مىبيند و يا از چند مرض. و شايد مراد درجه بودن خود وجود و ابدان است و در اين احتمال مؤمن از چند جهت راحتى و كامرانى را مىبيند و كفّار بر عكس او.