زَلَقا
«زَلَق» به معناى سرزمینى صاف و بدون هیچ گونه گیاه است آن چنان که پاى انسان بر روى آن بلغزد (امروز براى این که شن هاى روان را ثابت کنند و از فرو رفتن آبادى ها در زیر طوفان هاى شن جلوگیرى به عمل آورند، سعى مى کنند، گیاهان، نباتات و درختانى در آنها برویانند و به اصطلاح از آن حالت زلق و لغزندگى، بیرون آید و مهار شود).
ریشه کلمه
- زلق (۲ بار)
قاموس قرآن
به فتح (ز - ل) اصل زلق محلى است كه قدم در آن ميلغزد و ثابت نمىماند (مجمع) در اقرب گويد: «زَلَقَتْ قَدَمُهُ زَلْقاً:زَلَّتْ» و آنگاه به معنى بى علف و خالى استعمال ميشود چنانكه راغب و طبرسى گفتهاند [كهف:40]. زلق در آيه زمين خشك و خالى است. زلق مصدر نيز آمده است چنانكه از اقرب نقل شد. * [قلم:51]. «ان» مخفّف از مثقله است يعنى حقّا نزديك است كفّار بانگاهها و چشمان خيره خود تو را بلغزانند و به زمين افكنند آنگاه كه قرآن را شنيدند و گويند كه وى ديوانه است و چون ظاهراًمراد از لغزاندن همان به زمين افكندن و كشتن است لذا مجمع آن را از ابن عباس «يقتلونك، يهلكونك» نقل كرده است. نا گفته نماند آيه شريفه دلالت دارد بر آنچه چشم زخم اثر دارد امروزه علم هيپنوتيزم هم اين مطلب را آفتابى كرده است نيروئى كه چشم شخص خارج مىشود حتى مىتواند طرف را بخواباند در نهج البلاغه حكمت 400 فرموده «اَلْعَيْنُ و الرُّقى حَقَّ وَ السِّحرُ حَقَّ...» يعنى چشم زخم و عوزهها كه در آنها مىدمند در صافى گويد: در خبر است كه «اِنَّ الْعَيْنَ لَيُدْخِلُ الرَّجُلَ الْقَبْرَ وَ الْجَمَلَ الْقَدْرَ» چشم زخم مرد را به قبر و شتر را به ديگ داخل مىكند. مؤلف گويد سيوطى آن را در جامع صغير نقل كرده در مجمع گويد: در خبر آمده كه اسماء بنت عميس به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم گفت: پسران جعفر را چشم زخم مىرسد پس رقيه ضد چشم زخم براى آنها تهيّه كنم: فرمود آرى اگر چيزى به قدر (خداوند) سبقت مىكرد هر آينه آن چشم زخم بود. ابن ابى الحديد در ذيل حكمت فوق كه قسمتى از آن نقل شده و به شماره شرح او 408 است به طور تفصيل سخن گفتهاند كه قابل استفاده است. از جمله مىگويد: جمعى از ياران رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در سفرى به قبيلهاى گذشتند و اهل قبيله آنها را ميهمان نكردند و گفتند: آيا در ميان شما راقى هست رقيهاى بنويسيد كه رئيس قبيله را حشرهاى گزيده است؟ مردى گفت: آرى پس براى او سوره حمد را نوشت رئيس صحّت يافت در مقابل رمهاى گوسفند به او دادند قبول نكرد و گفت: تا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بيايد چون حضرت تشريف آوردند و نويسنده گفت: به حيات شما قسم جز فاتحة الكتاب ننوشتم. فرمود چه ميدانيد آن رقيه است. رمه را بگيريد و سهمى هم به من بدهيد.