ذُرّيّاتِهِم
ریشه کلمه
قاموس قرآن
فرزند. نسل. در مجمع ذيل آيه 124 بقره مىگويد: ذّرّيه و نسل و ولد نظير هماند و در اصل آن چهار مذهب است ذرء، ذرو، ذرى. در ا قرب الموارد مىگويد: ذريّه كه بضم و فتح و كسر ذال خوانده مىشود به معنى نسل است و اصل آن ذرّيئه بوده همزه را بياء قلب و در هم ادغام كردهاند جمع آن ذّرّيات و ذرارى است. [غافر:8]. در صحاح مىگويند: ذرء به معنى آفريدن است و بنسل جن و انس از همين جهت ذريّه گفتهاند. قاموس نيز آنرا نسل گفته اعم از نسل انس يا جن. به عقيده راغب ذريّه در واحد و جمع بكار مىرود و اصل آن جمع است. در اينصورت بايد گفت:ذرّيّات و ذرارى جمع بجمعاند. ولى از اقراب نقل شده كه ذريّه مفرد است. [آل عمران:38] پروردگارا از جانب خودت براى من نسل و فرزند پاكى عطا فرما. [بقره:266] از ذرّيه در اينجا جنس اراده شده لذا وصفش جمع آمده است همچنين در آيه [يونس:83] و در آيات ديگر نيز چنين است. در اينجا لازم است چند آيه را بررسى كنيم: 1- [انعام:83-85]. ضمير «ذّرِيَّتِهِ» در ظاهر به ابراهيم عايد است زيرا جمله «وَ نُوحاً هَدَيْنا مِن قَبْلُ» معترضه مىباشد و اگر كسى اصرار كند كه به نوح عايد است باز به آنچه خواهيم گفت ضرورى ندارد. در اين آيات عيسى فرزند ابراهيم خوانده شده است باآنكه پدر نداشت و از جانب مادر به ابراهيم متصل است نتيجه آنكه فرزند دختر ذريه شخص است و فرزند حضرت زهرا «عليهم السلام» فرزندان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»اند. بنى اميّه و بنى عباس از اينكه به حسنين و ساير ائمه «عليهم السلام» ابن رسول اللّه گفته شود ناراحت بودند و اصرار داشتند چنين خطابى به آنان «عليه السلام» نشود بلكه ابن على گفته شود. نقل است كه حجاج بن يوسف لعنه اللّه يحيى بن معمّر را خواست و گفت شنيدهام مىگويى حسن و حسين از ذريّه پيغبراند و اين مطلب را در قرآن پيدا مىكنى من كتاب خدا را از اوّل تا آخر خواندم همچو چيزى نيافتم؟! يحيى گفت: آيا سوره انعام را نمىخوانى؟ «وَ مِنْ ذُرِّيَتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ» تا رسيد به «يَحْيى وَ عيسى» گفت آيا عيسى از فرزندان ابراهيم نيست با آنكه پدر نداشت؟ حجّاج گفت: راست گفتى. (تفسير عياشى ذيل آيه فوق). معاويه روزى به غلام خودش ذكوان گفت: اگر بحسن و حسين نامه نوشتى ابن رسول اللّه ننويس زيرا آنها پسران على هستند. ذكوان اظهار اطاعت كرد. روزى معاويه باو دستور داد نام فرزندان او را نوشته و پيش وى بياورد، ذكوان نامهاى پسران و دختران وپسر زادگان معاويه را نوشت و حاضر كرد ولى از نوادههاى دخترى او نامى نبورد. معاويه گفت: چرا عدهاى از فرزندان مرا ننوشتهاى؟ ذكوان گفت: مرا غير از اينها فرزندان ديگرى دارى؟ گفت مگر دختر زادگانم فرزندان من نيستند؟ ذكوان فرست را مغتنم شمرده گفت: چگونه پسران دختر پيغمبر پسران او نيستند ولى فرزندان دختر تو فرزند تواند؟ معاويه در پاسخ وا ماند و گفت: در جاى ديگر اظهار نكن (كشف الغّمه ص 164). از اين دو مطلب روشن مىشودكه بنى اميّه از اين جريان بسيار ناراحت بودهاند. حسن بن شعبه رحمه اللّه در تحف العقول ضمن گفتگوى هدف موسى بن جعفر «عليه السلام» با هارون عباسى نقل مىكند كه هارون به آن حضرت گفت: چرا به على نسبت داده نمىشويد با آن كه پدر شماست و به رسول خدا نسبت داده مىشويد با آنكه جدّ شماست؟ حضرت فرمود: خدا عيسى بن مريم را به خليل خود ابراهيم نسبت داده به وسيله مادرش مريم كه بشرى به او دست نزد و آنگاه آيات فوق را قرائت فرمودند...) نگارنده اين مطلب را بطور مشروح در كتاب شخصيت حضرت مجتبى «عليه السلام» ص 156 - 162 نوشتهام طالبين به آن جا رجوع كنند و علّامه امينى رحمه اللّه در الغدير ج 7 ص 121 - 129 ط2 آنرا بطور مفّصل عنوان نموده است. 2 - [كهف:50] از اين آيه روشن مىشود كه ابليس هم نسل و فرزندان دارد ولى كيفيت اين زاد و ولد براى ما مجهول است. 3 - [صافات:75-82] در اين آيه ذّريّه به اصحاب نوح نيز شامل است زيرا در سوره شعراءِ آمده [شعراء:120-119 ]تفصيل اين مطلب در (اهل) گذشت. 4 - [اعراف:172-173]. ظاهر آن است كه «ذُرِّيَّتَهُمْ» مفعول «اَ خَذَ» است. يعنى ياد كن زمانى را كه پروردگارت نسل آدميان را از بنى آدم يعنى از پشت آنها گرفت و آنها رابرخودشان نشان داد و گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند بلى گواهى داديم اين عمل براى آن بود كه روز قيامت نگويند ما از اين غافل بوديم و يا بگويند پدران ما مشرك بودند و ما نسل آنها بوديم و به پيروى از آنها مشرك شديم چرا ما را بكار آنها هلاك مىگردانى؟ فكر مىكنم مراد از اين دو آيه آن است كه خداوند بشر از اين حين گرفته شدن از صلب پدر طورى آفريده كه توحيد را فطرى او كرده است و آن گواه بودن شخص بر خويش و اقرار ذاتى بر توحيد است و اشهاد و الست بربّكم و گواهى آنها همه بر سبيل فطرت و تكوين است نه ظاهرى و عادى. و ظرف اشهاد اين دنيا است از وقت جدا شدن از صلب پدر تا وقت مردن. و در نتيجه شخص روز قيامت نمىتواند بگويد من توحيدد را درك نكردم و نمىتواند بگويد، در شرك از پدران پيروى نمودم. زيرا فطرت او راهنماى اوست. [روم:30]. در اين صورت آيه شريفه راجع به عالم ذّر نقل شده شايد مراد از آنها عالم سلّولهاست كه در پشت پدراناند و خدا در حين اخذ آنها در حين وارد كردن به رحم مادر از آنها گواهى گرفت. و اگر اين حقيقت ثابت شود كه خداوند تمام بنى آدم را بصورت ذرات ريز از وجود آدم اولى بيرون آورد و از آنها توحيد گواهى خواست و آنها گواهى دادن، اين مطلب از ظاهر آيه فهميده نمىشود. سيد مرتضى علمالهدى (ره) در امالى خود مجلس 3 بر كسانى كه آيه را حمل بر ذّر كردهاند سخت حمله كرده و مىگويد: بعضى بى بصيرت و نافرزانه پينداشته كه تأويل آيه آن است: خداوند همه اولاد آدم «عليه السلام» را از پشت او خارج كرد و آنها بصورت ذرّات بودند معرفت خود را بر آنها مقرر فرمود و آنها را بر نفس خويش گواه گرفت. اين تأويل را عقل باطل و محال مىداند ظاهر قرآن نيز بر خلاف آن شهادت مىدهد زيراخدا فرمود «مِنْ بَنى آدَمَ» نه فرمود از آدم و فرمود «مِنْ ظُهُورِ هِم» از پشت آنها نه از پشت آدم و فرمود «ذَرِّيَّتَهُمْ» فرزندان آنها را نه فرزندان آدم را بعد فرمود: تا روز قيامت نگوييد غافل بوديم و نگوييد پدران ما مشرك بودند و ما از آنها پيروى كرديم اين دليل است كه آيه شامل فرزندان صلبى آدم «عليه السلام» نيست بلكه شامل كسانى است كه پدران مشرك داشتهاند. الميزان پس از نقل اقوال و اجوبه بسيار عقيده دارد كه نشأه فعلى انسان مسبوق است به نشأه انسانى ديگر كه عيناً نظير اين نشأه است ولى در آن افراد انسان از خداى خود پوشيده نيستند و با مشاهده خويش وحدانيّت خدا را در ربوبيتش مىبينند از طريق استدلال بلكه از اين حيث كه از ربوبيت خدا قطع نيستند و آنرا مفقود نمىكنند به ربوبيت و حق ديگر اقرار مىنمايند نا پاكى شرك و آلودگىهاى گناهان از احكام آن نشأه... آن وقت فرموده ايرادهائى كه بر قول مثبتين عالم ذرّ وارد شده بر اين قول وارد نيست. ولى اثبات اين مطلب مشكل است مخصوصاً با ملاحظه آيه بعدى كه غرض از اشهاد را بيان مىكند. نا گفته نماند روايات عالم ذرّ كه در كتب شيعه و اهل سنّت نقل شده نوبت خود زياد است و خدا بحقيقت امر داناست. 5- [يس:41-43]. در تفسير الميزان مىگويد علت نسبت حمل بر ذرّيّة بر انگيختن شفقت و رحمت است طبرسى ذريّة را در آيه بر معناى فاعلى و پدران و اجداد گرفته زيرا ذرء به معنى خلق است و اولاد از پدران خلق مىشوند و فلك مشحون را كشتى نوح فرموده است ولى آيه سوم با آن جور در نمىآيد و در آن صورت مىفرمود «لَوْ نَشاءُ لَاَغْرَقناهُم» يعنى اگر مىخواستيم آنها را در كشتى نوح غرق مىكرديم. صاحب كتاب تجسم عمل آقاى محمد امين رضوى احتمال دادهاند كه مراد از فلك مشحون رحم مادر و از ذريه فرزندان است كه در آن حمل مىشوند در اين صورت بايد گفت: لام الفلك براى عهد است و اشاره برحم، كه فلك بخصوصى است. ناگفته نماند اگر فلك در آيه شريفه نكره مىآمد احتمال ايشان قوىتر مىشد زيرا كه رحم كشتى مخصوصى است ولى اطلاق الفلك برحم در استعمال عرب ظاهراً يافته نيست. ز مخشرى مىگويد ذريّه مردم را كه حملشان بر آنها اهميت داشت در كشتى حمل كرديم اين سخن از اقوال ديگر قوى بنظر مىرسد. 6- [طور :21]. مراد از ذريّه ظاهراً كودكان نيستند زيرا اتبّاع با ايمان در صورتى است كه عاقل و مكلّف و بزرگ باشند در اين صورت ذريّه لاحق شده به پدران، خودشان نيز ذَريّه و نسل خواهند داشت ظاهراً مراد از الحاق ذرّيّه الحاق در مغفرت و در بهشت رفتن است و ظاهر آن است كه ذّريّة از لحاظ مقام و عمل از پدران كمتراند و در درجه دوم قرار گرفتهاند ولى خداوند بالطف خود آنها را به مقام پدران مىرساند آيات زير مطلب را روشن مىكند كه ملائكه درباره مؤمنان واقعى به خدا مىگويند: [مؤمنون:7-8]، اين كه اول به مؤمنان دعا شده و سپس آباء و ازواج و ذرّيات آمده است كه آنها در رتبه اول نيستند. 7- [ابراهيم:40]، در اين آيه ذريه بطور تغليب بر زن نيز شامل است زيرا حضرت ابراهيم «عليه السلام» فرزندش اسماعيل و زنش هاجر را در بيابان مكه اسكان داد. و اين دعا را خواند.