تفسیر:نمونه جلد۶ بخش۶۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
درباره مفهوم «امى » كه از ماده «ام » بمعنى مادر يا «امت » به معنى جمعيت گرفته شده است در ميان مفسران گفتگو است ، جمعى آنرا به معنى درس نخوانده مى دانند، يعنى به همان حالتى كه از مادر متولد شده باقى مانده و مكتب استادى را نديده است ، و بعضى آن را به معنى كسى كه از ميان امت و توده مردم برخاسته ، نه از ميان اشراف ، و مترفين و جباران ، و بعضى به مناسبت اينكه مكه را «ام القرى » مى گويند اين كلمه را مرادف «مكى » دانسته اند.
روايات اسلامى كه در منابع مختلف حديث وارد شده نيز بعضى آنرا
به معنى درس نخوانده و بعضى آنرا به معنى مكى تفسير كرده اند. ولى هيچ مانعى ندارد كه كلمه «امى » اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و بارها گفته ايم كه استعمال يك لفظ در چند معنى ، هيچگونه مانعى ندارد، و در ادبيات عرب شواهد فراوانى براى اين موضوع وجود دارد. (درباره امى بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از تكميل تفسير اين آيه مشروحا بحث خواهيم كرد). ۳ - «پيامبرى كه صفات و علامات و نشانه ها و دلائل حقانيت او را در كتب آسمانى پيشين (تورات و انجيل مشاهده مى كنند» (الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل ). در زمينه وجود بشارات مختلف در كتب عهدين (تورات و انجيل ) حتى تورات و انجيل تحريف يافته كنونى نيز پس از تكميل تفسير اين آيه بحث جداگانه خواهيم داشت . ۴ - «پيامبرى كه محتواى دعوت او با فرمان عقل كاملا سازگار است ، به نيكى ها و آنچه خرد آن را مى شناسد و نزدش معروف است ، دعوت مى كند، و از بديها و زشتيها و آنچه خرد ناشناس مى شمرد، نهى مى نمايد» (ياءمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر). ۵ - محتواى دعوت او با فطرت سليم هم آهنگ است ، «طيبات و آنچه را طبع سليم مى پسندد، براى آنها حلال مى شمرد، و آنچه خبيث و تنفرآميز مى باشد بر آنها تحريم مى كند» (و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث ). ۶ - او بسان مدعيان دروغين نبوت و رسالت كه هدفشان به زنجير كشيدن توده هاى مردم و استعمار و استثمار آنها است ، نيست ، نه تنها بندى بر آنها نمى گذارد، بلكه «بارها را از دوش آنان بر مى دارد، و غل و زنجيرهائى را كه
بر دست و پا و گردنشان سنگينى مى كرد، مى شكند» (و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم )(۱). و چون اين صفات ششگانه به ضميمه مقام رسالت كه مجموعا هفت صفت مى شود، رويهمرفته نشانه روشن و دليل آشكارى بر صدق دعوت او است اضافه مى كند: «كسانى كه به او ايمان بياورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش يارى كنند، و از نور آشكارى كه با او نازل شده يعنى قرآن مجيد پيروى كنند بدون شك چنين افرادى رستگارانند» (فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون ). «عزروه » از ماده «تعزير» به معنى حمايت و يارى كردن آميخته با احترام و بزرگداشت است ، و بعضى گفته اند كه اصل آن به معنى ، «منع و جلوگيرى » است ، اگر جلوگيرى از دشمن باشد، مفهوم آن يارى كردن است ، و اگر جلوگيرى از گناه باشد، مفهوم آن مجازات و تنبيه است ، و لذا به مجازاتهاى خفيف تعزير مى گويند. قابل توجه اينكه در آيه فوق به جاى «انزل اليه » «انزل معه » (با او نازل گرديد) آمده است ، در حالى كه مى دانيم شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نزولى از آسمان نداشت ، ولى چون نبوت و رسالت او همراه قرآن از طرف خدا نازل شد، تعبير به «معه » شده است .
نكته ها
در اينجا به چند موضوع مهم بايد توجه داشت :
پنج دليل براى نبوت در يك آيه
در هيچيك از آيات قرآن دلائل حقانيت دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) همانند آيه فوق يكجا بيان نشده است ، اگر درست در صفات هفتگانه اى كه خداوند در اين آيه براى پيامبرش ذكر كرده دقت كنيم ، پنج دليل روشن براى اثبات نبوت او خواهيم يافت . نخست اينكه او «امى » بود و درس نخوانده ، اما با اينحال كتابى آورد كه نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت ، بلكه نقطه بازگشت مهمى در تاريخ بشريت بود، حتى آنها كه او را به نبوت نپذيرفته اند در عظمت كتاب و تعليماتش ترديد ندارند، آيا از يك انسان درس نخوانده ، و مكتب نديده ، و پرورش يافته يك محيط جهل و بربريت روى حسابهاى عادى ممكن است چنين كارى انجام پذيرد؟. دوم اينكه دلائل نبوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى پيشين وجود دارد آنچنانكه انسان را به حقانيت او مطمئن مى سازد، بشاراتى در آنها آمده است كه تنها بر او تطبيق مى گردد. سوم اينكه محتويات دعوت او با عقل و خرد سازگار است ، زيرا دعوت به معروف و نهى از منكرات و زشتيها مى كند، و اين موضوع با مطالعه تعليماتش به خوبى روشن است . چهارم محتويات دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است . پنجم اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خويش دست به چنين كارى مى زد و در اين صورت نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد بلكه بايد آنها را همچنان در جهل و بيخبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار كند، در حالى كه مى بينيم او زنجيرهاى گران را از دست و پاى بشريت گشود:
زنجير جهل و نادانى از طريق دعوت پيگير و مستمر به علم و دانش . زنجير بت پرستى و خرافات از راه دعوت به توحيد. زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى از طريق دعوت به اخوت دينى و برادرى اسلامى ، و مساوات در برابر قانون . و زنجيرهاى ديگر، هر يك از اينها به تنهائى دليلى است بر حقانيت دعوت او و مجموع آنها دليلى روشنتر.
چگونه پيامبر امى بود؟
درباره مفهوم «امى » همانطور كه در بالا گفته شد، سه احتمال معروف وجود دارد، نخست اينكه به معنى درس نخوانده است ، دوم اينكه به معنى كسى است كه در سرزمين مكه تولد يافته و از مكه برخاسته است ، سوم به معنى كسى است كه از ميان امت و توده مردم قيام كرده است ، ولى معروفتر از همه تفسير اول است كه با موارد استعمال اين كلمه نيز سازگارتر مى باشد، و همانگونه كه گفتيم ممكن است هر سه معنى با هم مراد باشد. در اينكه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مكتب نرفت و خط ننوشت ، در ميان مورخان بحثى نيست و قرآن نيز صريحا در آيه ۴۸ سوره عنكبوت درباره وضع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از بعثت مى گويد و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون : «پيش از اين نه كتابى مى خواندى و نه با دست خود چيزى مى نوشتى تا موجب ترديد دشمنانى كه مى خواهند سخنان ترا ابطال كنند گردد». اصولا در محيط حجاز به اندازهاى باسواد كم بود كه افراد باسواد كاملا معروف و شناخته شده بودند، در مكه كه مركز حجاز محسوب مى شد تعداد كسانى كه از مردان مى توانستند بخوانند و بنويسند از ۱۷ نفر تجاوز نمى كرد
و از زنان تنها يك زن بود كه سواد خواندن و نوشتن داشت . مسلما در چنين محيطى اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود كاملا معروف و مشهور مى شد. و به فرض اينكه نبوتش را نپذيريم او چگونه مى توانست با صراحت در كتاب خويش اين موضوع را نفى كند؟ آيا مردم به او اعتراض نمى كردند كه درس خواندن تو مسلم است ، اين قرينه روشنى بر امى بودن او است . و در هر حال وجود اين صفت در پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تاكيدى در زمينه نبوت او بود تا هر گونه احتمالى جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبيعت در زمينه دعوت او منتفى گردد. اين در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نيز در هيچيك از تواريخ نقل نشده است كه او خواندن و نوشتن را از كسى فرا گرفته باشد، بنابراين به همان حال امى بودن تا پايان عمر باقى ماند. ولى اشتباه بزرگى كه بايد در اينجا از آن اجتناب كرد اين است كه درس نخواندن غير از بى سواد بودن است و كسانى كه كلمه «امى » را به معنى «بى سواد» تفسير مى كنند، گويا توجه به اين تفاوت ندارند. هيچ مانعى ندارد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تعليم الهى ، خواندن - يا - خواندن و نوشتن را بداند، بى آنكه نزد انسانى فرا گرفته باشد، زيرا چنين اطلاعى بدون ترديد از كمالات انسانى است و مكمل مقام نبوت است . شاهد اين سخن آن است كه در رواياتى كه از امامان اهلبيت (عليهم السلام ) نقل شده مى خوانيم : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى توانست بخواند و يا هم توانائى خواندن داشت و هم توانائى نوشتن .
اما براى اينكه جائى براى كوچكترين ترديد براى دعوت او نماند از اين توانائى استفاده نمى كرد. و اينكه بعضى گفته اند توانائى بر خواندن و نوشتن ، كمالى محسوب نمى شود، بلكه اين دو علم كليدى براى رسيدن به كمالات علمى هستند نه علم واقعى و كمال حقيقى پاسخش در خودش نهفته است ، زيرا آگاهى از وسيله كمالات خود نيز كمالى است روشن . ممكن است گفته شود در دو روايت كه از ائمه اهلبيت (عليه مالسلام ) نقل شده ، صريحا تفسير «امى » به درس نخوانده ، نفى گرديده است ، و تنها به معنى كسى كه به «ام القرى » (مكه ) منسوب است تفسير شده . در پاسخ مى گوئيم يكى از اين دو روايت به اصطلاح «مرفوعه » است و سند آن فاقد ارزش ، و روايت دوم از «جعفر بن محمد صوفى » نقل شده كه از نظر علم رجال شخص مجهولى است . و اما اينكه بعضى تصور كرده اند كه آيه دوم سوره جمعه يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و آيات ديگرى كه به اين مضمون است دليل بر آن است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرآن را از روى نوشته بر مردم مى خواند كاملا اشتباه است ، زيرا تلاوت هم به خواندن از روى نوشته گفته مى شود و هم به خواندن از حفظ، كسانى كه قرآن يا اشعار يا ادعيه را از حفظ مى خوانند، تعبير به تلاوت در مورد آنها بسيار فراوان است . از مجموع آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه : ۱ - پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به طور قطع ، نزد كسى خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بود، و به اين ترتيب يكى از صفات او اين است كه نزد استادى درس نخوانده است .
۲ - هيچگونه دليل معتبرى در دست نداريم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از نبوت يا بعد از آن عملا چيزى را خوانده يا نوشته باشد. ۳ - اين موضوع منافاتى با آن ندارد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تعليم پروردگار قادر بر خواندن يا نوشتن بوده باشد.
بشارت ظهور پيامبر در كتب عهدين
گرچه شواهد قطعى تاريخى و همچنين محتويات كتب مقدسه يهود و نصارى (تورات و اناجيل ) نشان كه اينها كتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عيسى (عليهماالسلام ) نيستند و دست تحريف به سوى آنها دراز شده است بلكه بعضى از ميان رفته اند و آنچه امروز به نام كتب مقدسه در ميان آنها است مخلوطى است از زائيده هاى افكار بشرى و قسمتى از تعليماتى كه بر موسى (عليه السلام ) و عيسى (عليه السلام ) نازل گرديده و در دست شاگردان بوده . بنابراين اگر جملههائى كه صراحت كامل درباره بشارت ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشته باشد در آنها ديده نشود جاى تعجب نخواهد بود. ولى با اين حال در همين كتب تحريف يافته عباراتى ديده مى شود كه اشاره قابل ملاحظهاى به ظهور اين پيامبر بزرگ دارد كه جمعى از دانشمندان ما آنها را در كتابها يا مقاله هائى كه در اين موضوع نگاشته اند جمع آورى نموده ، و چون ذكر آنهمه بشارات و بحث و گفتگو پيرامون دلالت آنها بطول مى انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره مى كنيم . ۱ - در تورات سفر تكوين فصل ۱۷ شماره ۱۷ تا ۲۰ چنين مى خوانيم : ((و ابراهيم به خدا گفت كه اى كاش اسماعيل در حضور تو زندگى نمايد ... و در
حق اسماعيل (دعاى ) ترا شنيدم اينك به او بركت دادم و او را بارور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمى خواهم نمود)). ۲ - در سفر پيدايش باب ۴۹ شماره ۱۰ مى خوانيم : «عصاى سلطنت از يهودا و فرمانفرمائى از پيش پايش نهضت خواهد نمود تا وقتى كه ((شيلوه » بيايد كه به او امتها جمع خواهد شد.)) قابل توجه اينكه يكى از معانى شيلوه - طبق تصريح مسترها كس در كتاب قاموس مقدس - فرستادن مى باشد و با كلمه «رسول » يا رسول الله موافق است . ۳ - در انجيل يوحنا باب ۱۴ شماره ۱۵ و ۱۶ چنين مى خوانيم : «اگر شما مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند». ۴ - و در همان انجيل يوحنا باب ۱۵ شماره ۲۶ مى خوانيم : «و چون آن تسلى دهنده بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد يعنى روح راستى كه از طرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد.» ۵ - و نيز در همان انجيل يوحنا باب ۱۶ شماره ۷ به بعد مى خوانيم : «ليكن به شما راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم آن تسلى دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد ... اما چون او يعنى روح راستى بيايد او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد نمود، زيرا كه او از پيش خود سخن نخواهد گفت بلكه هر آنچه مى شنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد.»
نكته شايان توجه اينكه : در اناجيل فارسى در جمله هاى بالا كه از انجيل يوحنا است كلمه «تسلى دهنده » آمده ، ولى در انجيل عربى چاپ لندن (مطبعه ويليام وطس - سال ۱۸۵۷) به جاى آن «فارقليطا» ذكر شده است .
آيه ۱۵۸
آيه و ترجمه قُلْ يَأَيُّهَا النَّاس إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكمْ جَمِيعاً الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيت فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ النَّبىِّ الاُمِّىِّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كلِمَتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكمْ تَهْتَدُونَ(۱۵۸) ترجمه : ۱۵۸ - بگو: اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم ، همان خدائى كه حكومت آسمانها و زمين از آن او است ، معبودى جز او نيست ، زنده مى كند و مى ميراند پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده اش ، آن پيامبر درس نخوانده اى كه ايمان به خدا و كلماتش دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد. تفسير : دعوت جهانى پيامبر در حديثى از امام مجتبى چنين مى خوانيم : عده اى از يهود نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: اى محمد توئى كه گمان مى برى فرستاده خدائى و همانند موسى (عليه السلام ) بر تو وحى فرستاده مى شود؟! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كمى سكوت كرد، سپس فرمود: آرى منم سيد فرزندان آدم و به اين افتخار نمى كنم ، من خاتم پيامبران و پيشواى پرهيزكاران و فرستاده پروردگار جهانيانم
آنها سؤ ال كردند به سوى چه كسى ؟ به سوى عرب يا عجم يا ما؟ ((خداوند آيه فوق را نازل كرد، و رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به تمام جهانيان با صراحت در ضمن آن شرح داد)). ولى با اين حال پيوند و ارتباط آيه با آيه قبل در زمينه صفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دعوت به پيروى از آئين او جاى انكار نيست . نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: «بگو اى مردم من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم » (قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا). اين آيه همانند آيات بسيارى ديگر از قرآن مجيد، دليل روشنى بر جهانى بودن دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . در آيه ۲۸ سوره سبا نيز مى خوانيم و ما ارسلناك الا كافة للناس : ترا جز به سوى همه مردم نفرستاديم . و در آيه ۱۹ سوره انعام مى خوانيم : و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ : «اين قرآن به من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه قرآن به آنها مى رسد انذار كنم ». و در آغاز سوره فرقان مى خوانيم : تبارك الذى انزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا: «پاينده و برقرار است خداوندى كه قرآن را بر بنده اش فرستاد كه جهانيان را از مسئوليتهايشان بيم دهد». اينها نمونه آياتى است كه گواه جهانى بودن دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و در اين باره باز هم به خواست پروردگار ذيل آيه ۷ سوره شورى بحث خواهيم كرد، و در ذيل آيه ۹۲ سوره انعام نيز بحث نسبتا مشروحى در اين زمينه داشتيم سپس خدائى را كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سوى او دعوت مى كند با سه صفت معرفى مى كند:
«خداوندى كه حكومت آسمانها و زمينها از آن او است » (الذى له ملك السماوات و الارض ). «خداوندى كه معبودى شايسته پرستش جز او وجود ندارد» (لا اله الا هو). «خداوندى كه زنده مى كند و مى ميراند و نظام حيات و مرگ به فرمان او است » (يحيى و يميت ). و به اين ترتيب ، الوهيت غير خالق آسمان و زمين ، و هر گونه بت ، و همچنين تثليث مسيحيت را نفى مى كند، و نيز قدرت پروردگار را بر رسالت جهانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و توانائى او را بر امر معاد تاكيد مى كند. و در پايان از همه مردم جهان دعوت مى كند كه «به خدا و فرستاده او پيامبر درس نخوانده و قيام كننده از ميان توده هاى جمعيت ايمان بياورند» (فامنوا بالله و رسوله النبى الامى ). ((پيامبرى كه تنها ديگران را دعوت به اين حقايق نمى كند، بلكه در درجه اول خودش به آنچه مى گويد، يعنى به خدا و سخنان او ايمان دارد (الذى يؤ من بالله و كلماته ). نه تنها آياتى را كه بر خودش نازل شده مى پذيرد، بلكه تمام كتب راستين انبياء پيشين را نيز مى پذيرد. ايمان او به آئينش كه از خلال اعمال و رفتارش آشكار است ، خود دليل روشنى بر حقانيت او است ، زيرا عمل يك گوينده ، نشان مى دهد كه تا چه اندازه به گفته خود مؤ من است ، و ايمان او به گفتارش يكى از نشانه هاى صدق و راستگوئى او است تمام تاريخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به اين حقيقت گواهى مى دهد، كه او بيش از همه به تعليمات خويش و آيات قرآن پايبند بود و ايمان داشت . آرى ((از چنين پيامبرى بايد پيروى كنيد، تا نور هدايت در قلب شما بتابد و در مسير سعادت قرار گيريد (و اتبعوه لعلكم تهتدون ).
اشاره به اينكه ايمان به تنهائى كافى نيست ، بلكه در صورتى مفيد خواهد بود كه با پيروى عملى تكميل گردد. جالب توجه اينكه آيه فوق در مكه نازل شده است كه در آن روز پيروان اسلام ، در اقليت شديدى قرار داشتند، آنچنان كه شايد كمتر كسى احتمال مى داد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حتى بر مكه مسلط شود، تا چه رسد به جزيره عرب و يا قسمت مهم دنيا. بنابراين كسانى كه فكر مى كنند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نخست مدعى رسالت بر مكه بود و هنگامى كه آئينش بالا گرفت به فكر تسلط بر حجاز افتاد و سپس در فكر كشورهاى ديگر فرو رفت و نامه به سلاطين دنيا نوشت و اعلام جهانى بودن آئينش را كرد پاسخ همه آنها را آيه فوق كه در مكه نازل شده است مى دهد، و مى گويد: او از آغاز كار دعوت جهانى خود را آشكار ساخت .
آيه ۱۵۹ - ۱۶۰
آيه و ترجمه وَ مِن قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالحَْقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ(۱۵۹) وَ قَطعْنَهُمُ اثْنَتىْ عَشرَةَ أَسبَاطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى إِذِ استَسقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضرِب بِّعَصاك الحَْجَرَ فَانبَجَست مِنْهُ اثْنَتَا عَشرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كلُّ أُنَاسٍ مَّشرَبَهُمْ وَ ظلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَمَ وَ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السلْوَى كلُوا مِن طيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكمْ وَ مَا ظلَمُونَا وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(۱۶۰) ترجمه : ۱۵۹ - و از قوم موسى گروهى به سوى حق هدايت مى كنند و حاكم به حق و عدالتند. ۱۶۰ - و آنها را به دوازده گروه كه هر يك شاخهاى (از دودمان اسرائيل ) بودند تقسيم كرديم و هنگامى كه موسى تقاضاى آب (براى قوم تشنه كامش در بيابان ) كرد به او وحى فرستاديم كه عصاى خود را بر سنگ بزن ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون ريخت آنچنان كه هر گروه چشمه خود را مى شناختند و ابر را بر سر آنها سايبان ساختيم و بر آنها من و سلوى فرستاديم (و به از آنان گفتيم ) از روزيهاى پاكيزه كه به شما داده ايم بخوريد (و سپاس خدا را بجا آوريد ولى آنها نافرمانى و ستم كردند) اما به ما ستم نكردند لكن به خودشان ستم نمودند. تفسير گوشه اى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائيل در آيات فوق باز سخن پيرامون بنى اسرائيل و سرنوشت و رويدادهاى تاريخ آنها است . در آيه نخست اشاره به واقعيتى مى كند كه شبيه آن را در قرآن ديده ايم
واقعيتى كه حكايت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعيت اقليتهاى صالح است يعنى : چنان نبود كه بنى اسرائيل يكپارچه فاسد و مفسد باشند و اين نژاد عموما مردمى گمراه و سركش معرفى شوند بلكه در برابر اكثريت مفسده جو، اقليتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با كارهاى اكثريت ، قرآن براى اين اقليت صالح اهميت خاصى قائل شده است و مى گويد: از قوم موسى (عليه السلام ) گروهى هستند كه دعوت به سوى حق مى كنند و حاكم به حق و عدالتند (و من قوم موسى امة يهدون بالحق و به يعدلون ). اين آيه ممكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه تسليم در برابر سامرى و دعوت او نشدند و همه جا حامى و طرفدار مكتب موسى (عليه السلام ) بودند و يا گروههاى صالح ديگرى كه بعد از موسى (عليه السلام ) بروى كار آمدند. ولى اين معنى با ظاهر آيه چندان سازگار نيست ، زيرا «يهدون » و «يعدلون » فعل مضارع است و حداقل حكايت از زمان حال يعنى عصر نزول قرآن مى كند و وجود چنين گروهى را در آن زمان اثبات مى نمايد، مگر اينكه كلمه «كان » در تقدير بگيريم ، تا آيه اشاره به زمان گذشته بوده باشد و مى دانيم تقدير گرفتن بدون وجود قرينه خلاف ظاهر است . و نيز مى تواند ناظر به اقليتى از يهود كه در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى زيستند بوده باشد همانها كه تدريجا و پس از مطالعه كافى روى دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرانجام اسلام را پذيرفتند و در جمع مسلمانان راستين و حاميان مخلص در آمدند، اين تفسير با ظاهر آيه و فعل مضارع كه در آن به كار رفته است هماهنگتر است . و اينكه در پارهاى از روايات شيعه و اهل سنت وارد شده كه اين آيه اشاره به گروه كوچكى است از بنى اسرائيل كه در ماوارء چين زندگى دارند، زندگى عادلانه و تواءم با تقوا و خداشناسى و خداپرستى ، علاوه بر اينكه با آنچه از وضع جهان آگاهيم سازگار نيست و تواريخ موجود اين موضوع را تاييد نمى كند،
احاديث مزبور از حيث سند معتبر نمى باشد، و نمى توان به عنوان يك حديث صحيح طبق قواعد علم رجال روى آنها تكيه كرد. در آيه بعد اشاره به چند قسمت از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائيل مى كند. نخست مى گويد: «ما آنها را به دوازده گروه تقسيم كرديم » (تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آميز در ميانشان حكومت كند) (و قطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما). روشن است هنگامى كه يك ملت داراى تقسيم بنديهاى صحيح و منظم بوده باشد، و هر بخش و يا هر گروه تحت رهبرى رهبر لايقى قرار گيرد، اداره آنها آسانتر و رعايت عدالت در ميانشان سهلتر خواهد بود، و به همين دليل تمام كشورهاى جهان مى كوشند از اين اصل پيروى كنند. كلمه «اسباط» جمع «سبط» بر وزن ثبت و همچنين بر وزن سفت ) در اصل به معنى توسعه و گسترش چيزى به آسانى و راحتى است ، سپس به فرزندان - مخصوصا نوه ها- و شاخه هاى يك فاميل ، سبط و اسباط گفته شده است . در اينجا منظور از اسباط همان تيره هاى بنى اسرائيل است كه هر كدام از يكى از فرزندان يعقوب (عليه السلام ) منشعب شده بودند. نعمت ديگر اينكه هنگامى كه بنى اسرائيل در بيابان سوزان ، به سوى بيت المقدس در حركت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناكى شدند، و از موسى (عليه السلام ) تقاضاى آب كردند، «به او وحى فرستاديم كه عصايت را بر سنگ بزن و او چنين كرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشيد» (و اوحينا الى موسى اذا ستسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتى عشرة عينا). و آنچنان اين چشمه ها در ميان آنها تقسيم شد كه هر كدام به خوبى چشمه خود را مى شناختند (قد علم كل اناس مشربهم ).
از اين جمله استفاده مى شود كه اين دوازده چشمه كه از آن صخره عظيم جوشيد نشانه ها و تفاوتهائى داشته است ، آنچنان كه هر كدام از اسباط بنى اسرائيل چشمه خود را مى شناختند و اين خود سبب مى شد كه اختلافى در ميان آنها بروز نكند و نظم و انضباط حكمفرما گردد و آسانتر سيراب شوند. نعمت ديگر اينكه در آن بيابان سوزان كه پناهگاهى وجود نداشت ، ابر را بر سر آنها سايه افكن ساختيم (و ظللنا عليهم الغمام ). بالاخره چهارمين نعمت اين بود كه من و سلوى را به عنوان دو غذاى لذيذ و نيرو بخش بر آنها فرستاديم (و انزلنا عليهم المن و السلوى ). درباره «من » و «سلوى » اين دو غذاى مطبوع و مفيد كه خداوند به بنى اسرائيل در آن بيابان ارزانى داشت ، مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند كه ما در جلد اول همين تفسير ذيل آيه ۵۷ سوره بقره بيان كرديم و گفتيم بعيد نيست كه «من » يكنوع عسل طبيعى بوده كه در دل كوههاى مجاور وجود داشته و يا شيره هاى مخصوص نباتى بوده كه در درختانى كه در گوشه و كنار آن بيابان مى روئيده ظاهر مى شده است ، و «سلوى » يكنوع پرنده حلال گوشت شبيه به - كبوتر بوده است . و به آنها گفتيم از غذاهاى پاكيزهاى كه در اختيار شما گذارده ايم بخوريد (و فرمان خدا را به كار بنديد) (كلوا من طيبات من رزقناكم ). اما آنها خوردند و كفران و ناسپاسى كردند، آنها ((به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم روا داشتند (و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون ) بايد توجه داشت كه مضمون اين آيه با تفاوت مختصرى ، در سوره بقره آيات ۵۷ و ۶۰ آمده است منتهى در آنجا به جاى «انبجست »، «انفجرت ». آمده است ، و به عقيده جمعى از مفسران تفاوت اين دو عبارت در اين است كه
كه «انفجرت » به معنى «بيرون ريختن آب با فشار و كثرت » است ، ولى «انبجست » به معنى «بيرون ريختن آب بطور مختصر و كم » است ، و اين تفاوت شايد اشاره به آن است كه چشمه هاى آب ناگهانى از آن صخره عظيم بيرون نريخت تا مايه وحشت گردد، و توانائى كنترل آن را نداشته باشند بلكه نخست به آرامى بيرون ريخت و سپس گسترش پيدا كرد و به حد وفور رسيد. بعضى ديگر از مفسران معتقدند كه اين دو كلمه هر دو به يك مفهوم است .
آيه ۱۶۱ - ۱۶۲
آيه و ترجمه وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كلُوا مِنْهَا حَيْث شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطةٌ وَ ادْخُلُوا الْبَاب سجَّداً نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئََتِكمْ سنزِيدُ الْمُحْسِنِينَ(۱۶۱) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظلَمُوا مِنهُمْ قَوْلاً غَيرَ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِّنَ السمَاءِ بِمَا كانُوا يَظلِمُونَ(۱۶۲) ترجمه : ۱۶۱ - و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد در اين قريه (بيت المقدس ) ساكن شويد و از هر جا (و بهر كيفيت ) بخواهيد از آن بخوريد (و بهره گيريد) و بگوئيد خداوندا! گناهان ما را بريز، و از در (بيت المقدس ) با تواضع وارد شويد، اگر چنين كنيد گناهان شما را مى بخشيم و نيكوكاران را پاداش بيشتر خواهيم داد. ۱۶۲- اما كسانى كه از آنها ظلم و ستم (بر خويشتن ) كردند اين سخن (و آن برنامه ها) را دگرگون ساختند و غير از آنچه به آنها گفته شده بود انجام دادند لذا بخاطر ستمى كه روا داشتند بلائى از آسمان بر آنها
تفسير : در تعقيب آيات گذشته در اين دو آيه اشاره به قسمت ديگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائيل و طغيانگرى آنان در برابر اين مواهب شده است . نخست مى گويد: ((به خاطر بياوريد هنگامى را كه به آنها گفته شد در اين سرزمين (بيت المقدس ) ساكن گرديد و از نعمتهاى فراوان آن ، در هر نقطه و هر گونه كه مى خواهيد استفاده كنيد)) (و اذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية و كلوا منها حيث شئتم ). و به آنها گفتيم ((از خداوند تقاضاى ريزش گناه و بخشش خطاهايتان كنيد، و از در بيت المقدس با خضوع و تعظيم وارد شويد (و قولوا حطة و ادخلوا الباب سجدا). كه اگر اين برنامه ها را انجام دهيد، خطاهائى را كه مرتكب شده ايد مى بخشيم ، و به نيكوكاران پاداش بيشتر و بهتر خواهيم داد (نغفر لكم خطيئاتكم سنزيد المحسنين ).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |