تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
َسوره انسان (دهر)
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و ۳۱ آيه دارد
محتواى سوره «انسان » اين سوره در عين كوتاهى محتواى عميق و متنوع و جامعى دارد و از يك نظر مى توان آن را به پنج بخش تقسيم كرد: در بخش اول از آفرينش انسان و خلقت او از نطفه امشاج (مختلط) و سپس هدايت و آزادى اراده او سخن مى گويد. در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نيكان است كه شاءن نزول خاصى در مورد اهل بيت (عليهم السلام ) دارد كه به آن اشاره خواهد شد. در بخش سوم دلائل استحقاق اين پاداشها را در جمله هائى كوتاه و مؤ ثر بازگو مى كند. در بخش چهارم به اهميت قرآن ، و طريق اجراى احكام آن ، و راه پرفراز و نشيب خودسازى اشاره شده . و در بخش پنجم سخن از حاكميت مشيت الهى (در عين مختار بودن انسان ) به ميان آمده است . براى اين سوره نامهاى متعددى است كه مشهورترين آنها سوره «انسان » و سوره «دهر» و سوره «هل اتى » است كه هر كدام از آنها از يكى از كلمات اوائل سوره گرفته شده است ، هر چند در رواياتى كه بعدا در فضيلت سوره مى خوانيم تنها از «هل اتى » ياد شده است .
آيا اين سوره در مدينه نازل شده است ؟ در اينكه سوره «هل اتى » مدنى يا مكى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، ولى اجماع علما و مفسران شيعه بر اين است كه همه يا حداقل قسمتى از آيات آغاز سوره كه مقام ابرار و اعمال صالح آنها را بيان مى كند در مدينه نازل شده ، كه شاءن نزول آن يعنى داستان نذر على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) و فضه مشروحا خواهد آمد. و همچنين مشهور در ميان علماى اهل سنت نيز نزول آن در مدينه است ، همانگونه كه قرطبى مفسر مشهور اهل تسنن در تفسيرش مى گويد: و قال الجمهور مدنية : «مشهور علما معتقدند كه در مدينه نازل شده است ». از كسانى كه تمام اين سوره يا قسمتى از آيات آن را كه در بالا اشاره شد مدنى مى دانند علماء زير را مى توان نام برد: ۱ - حاكم ابوالقاسم حسكانى از ابن عباس تعداد آياتى را كه در مكه و در مدينه نازل شده به ترتيب مشروحا نقل كرده است ، و اين سوره را جزء سوره هاى مدنى شمرده كه بعد از سوره «رحمن »، و قبل از سوره «طلاق » نازل گرديده . صاحب كتاب «ايضاح » استاد احمد زاهد نيز همين معنى را از ابن عباس آورده است . ۲ - در «تاريخ القرآن » ابو عبدالله زنجانى از كتاب «نظم الدرر و تناسق الايات و السور» از جمعى از بزرگان اهل سنت نقل كرده كه سوره انسان را
در رديف سوره هاى مدنى آورده اند. ۳ - و نيز در همان كتاب از «فهرست ابن نديم » از ابن عباس نقل شده كه سوره هل اتى را يازدهمين سوره مدنى مى شمارد. ۴ - در «اتقان » سيوطى از بيهقى در «دلائل النبوة » از عكرمه نقل شده كه سوره هل اتى در مدينه نازل شده است . ۵ - در «در المنثور» نيز همين معنى از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده . ۶ - «زمخشرى » در «تفسير كشاف » شاءن نزول معروف آيات آغاز اين سوره را در مورد نذر على (عليه السلام ) و همسر و فرزندانش نقل كرده است . ۷ - گذشته از موارد بالا جمع كثير ديگرى از بزرگان اهل سنت نزول آيات آغاز اين سوره را (ان الابرار ...) درباره على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و حسن و حسين (عليهماالسلام ) نقل كرده اند كه شهادتى است بر مدنى بودن آن (زيرا مى دانيم تولد امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام ) در مدينه بوده است ) مانند واحدى در «اسباب النزول » بغوى در «معالم التنزيل » سبط بن جوزى در «تذكره » گنجى شافعى در «كفاية الطالب » و جمعى ديگر. اين مساءله به قدرى معروف و مشهور است كه «محمد بن ادريس شافعى » يكى از ائمه چهار گانه اهل سنت ، در شعر معروفش مى گويد:
الى م الى م و حتى متى ؟ اعاتب فى حب هذا الفتى ! و هل زوجت فاطم غيره ؟ و فى غيره هل اتى هل اتى ؟! تا كى تا كى و تا چه زمانى ؟ مرا در محبت اين جوانمرد سرزنش مى كنيد! مگر فاطمه به غير او تزويج شد؟ و مگر هل اتى درباره غير او نازل شده است ؟! مدارك فراوان ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه به قسمتى از آنها به هنگام بيان شاءن نزول آيات ان الابرار يشربون ... اشاره خواهيم كرد. اما با اين همه بعضى از متعصبان اصرار دارند كه آن را مكى بدانند، و تمام روايات مربوط به نزول آن در مدينه ، و همچنين نزول اين سوره درباره على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و حسنين انكار كنند! راستى عجيب است ، هر جا آيه و روايتى منتهى به فضائل على و اهل بيت (عليهم السلام ) مى شود گروهى داد و فرياد بلند مى كنند و حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند گوئى اسلام به خطر افتاده ! با اينكه ادعا مى كنند على (عليه السلام ) را از خلفاى راشدين ، و از پيشوايان بزرگ اسلام مى دانند و نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) اظهار علاقه مى كنند، به اعتقاد ما اين عصبيت نتيجه حاكميت روح اموى بر افكار اين گروه است و زائيده تبليغات آن دوران شوم ، خدا همه ما را از اينگونه اشتباهات حفظ كند.
فضيلت تلاوت سوره انسان در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قرأ سورة «هل اتى » كان جزاؤ ه على الله جنة و حريرا: «كسى كه سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است ». و در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه ((يكى از پاداشهاى كسى كه سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند اين است كه در قيامت با پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواهد بود)).
آيه ۱ - ۴
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَلْ أَتى عَلى الانسنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شيْئاً مَّذْكُوراً(۱) إِنَّا خَلَقْنَا الانسنَ مِن نُّطفَةٍ أَمْشاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَهُ سمِيعَا بَصِيراً(۲) إِنَّا هَدَيْنَهُ السبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً(۳) إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ سلَسِلا وَ أَغلَلاً وَ سعِيراً(۴) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟! ۲ - ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم (لذا) او را شنوا و بينا قرار داديم . ۳ - ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا كفران كند. ۴ - ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آماده كرده ايم .
تفسير : نطفه بى ارزش را انسان كرديم ، و تمام وسائل هدايت را در اختيارش نهاديم با اينكه بيشترين بحثهاى اين سوره پيرامون قيامت و نعمتهاى بهشتى است ، ولى در آغاز آن سخن از آفرينش انسان است چرا كه توجه به اين آفرينش زمينه ساز توجه به قيامت و رستاخيز است همانگونه كه در تفسير سوره قيامت در چند صفحه قبل شرح داديم . مى فرمايد: «آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيزى قابل ذكر نبود»؟ (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا). آرى ، ذرات وجود او هر كدام در گوشه اى پراكنده بود در ميان خاكها، در لابلاى قطرات آب درياها، در هوائى كه در جو زمين وجود دارد، مواد اصلى وجود او هر كدام در گوشه يكى از اين سه محيط پهناور افتاده بود، و او در ميان آنها در حقيقت گم شده ، و هيچ قابل ذكر نبود. آيا منظور از «انسان » در اينجا نوع انسان است ، و عموم افراد بشر را شامل مى شود؟ يا خصوص حضرت آدم است ؟. آيه بعد كه مى گويد ما انسان را از نطفه آفريديم قرينه روشنى بر معنى اول مى باشد، هر چند بعضى معتقدند كه انسان در آيه اول به معنى حضرت
«آدم » و «انسان » در آيه دوم اشاره به فرزندان آدم است ، ولى اين جدائى در اين فاصله كوتاه بسيار بعيد به نظر مى رسد. در تفسير جمله «لم يكن شيئا مذكورا»: چيز قابل ذكرى نبود نيز نظرات ديگرى اظهار شده است ، از جمله اينكه : انسان به هنگامى كه در عالم نطفه و جنين بود موجود قابل ذكرى نبود، ولى بعدا كه مراحل تكامل را پيمود به موجودى قابل ذكر تبديل شد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: «انسان در ((علم خدا» مذكور بود، هر چند در «عالم خلق » مذكور نبود)). در بعضى از تفاسير نيز آمده كه منظور از «انسان » در اينجا علماء و دانشمندان است كه قبل از فرا گرفتن علم قابل ذكر نبودند، اما بعد از رسيدن به نظام علم در ميان همه مردم ، در حيات و بعد از موتشان ، همه جا ذكر آنها است . بعضى نقل كرده اند كه «عمر بن خطاب » اين آيه را از كسى شنيد گفت اى كاش آدم همچنان غير مذكور باقى مانده بود، و از مادرزاده نمى شد، و فرزندانش مبتلا نمى شدند!. و اين سخن تعجب آور است چرا كه در واقع ايرادى است به مساءله آفرينش . به هر حال بعد از اين مرحله نوبت آفرينش انسان ، و موجود قابل ذكر شدن است ، مى فرمايد. «ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم ، و لذا او
را شنوا و بينا قرار داديم » (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا). «امشاج » جمع «مشج » (بر وزن نسج يا بر وزن سبب ) يا جمع «مشيج » (بر وزن مريض ) به معنى شى ء مخلوط است . آفرينش انسان از «نطفه مخلوط» ممكن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و تركيب «اسپر» و «اوول » بوده باشد همانگونه كه در روايات اهلبيت (عليهم السلام ) اجمالا به آن اشاره شده است . يا اشاره به استعدادهاى مختلفى كه در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طريق ژنها و مانند آن وجود دارد، و يا اشاره به اختلاط مواد مختلف تركيبى نطفه است ، چرا كه از دهها ماده مختلف تشكيل يافته ، و يا اختلاط همه اينها با يكديگر معنى اخير از همه جامعتر و مناسبتر است . اين احتمال نيز داده شده كه امشاج اشاره به تطورات نطفه در دوران جنينى است . جمله «نبتليه » اشاره به رسيدن انسان به مقام «تكليف و تعهد و مسؤ وليت و آزمايش و امتحان » است ، و اين يكى از بزرگترين مواهب خدا است كه به انسان كرامت فرموده و او را شايسته «تكليف و مسؤ وليت » قرار داده است . و از آنجا كه «آزمايش و تكليف » بدون «آگاهى » ممكن نيست ، در آخر آيه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى كند كه در اختيار انسانها قرار داده است .
بعضى نيز گفته اند منظور از ابتلاء و آزمايش در اينجا تطورات و تحولاتى است كه به جنين از مرحله نطفه تا رسيدن به يك انسان كامل دست مى دهد. ولى با توجه به تعبير «نبتليه » و همچنين تعبير به «انسان » تفسير اول مناسبتر است . ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه ريشه همه ادراكات انسان از ادراكات حسى او است : و به تعبير ديگر ادراكات حسى «مادر» همه «معقولات » است ، و اين نظريه بسيارى از فلاسفه اسلامى است ، و در ميان فلاسفه يونان «ارسطو» نيز طرفدار همين نظر بوده است . و از آنجا كه تكليف و آزمايش انسان علاوه بر مساءله آگاهى و ابزار شناخت نياز به دو عامل ديگر يعنى به مساءله «هدايت » و «اختيار» دارد آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى فرمايد: «ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر و پذيرا باشد، يا كفران كننده و ناپذيرا» (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا). «هدايت » در اينجا معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم هدايت «تكوينى » را شامل مى شود و هم هدايت «فطرى » و هم «تشريعى » را هر چند سوق آيه بيشتر روى هدايت تشريعى است . «توضيح » اينكه از آنجا كه خداوند انسان را براى هدف «ابتلاء و امتحان » و تكامل آفريده است مقدمات وصول به اين هدف را در وجود او
آفريده ، و نيروهاى لازم را به او بخشيده اين همان هدايت «تكوينى » است . سپس در اعماق فطرتش عشق به پيمودن اين راه را قرار داده ، و از طريق الهامات فطرى مسير را به او نشان داده ، و از اين نظر هدايت «فطرى » نموده و از سوى ديگر، رهبران آسمانى و انبياى بزرگ را به تعليمات و قوانين روشن براى «ارائه طريق » مبعوث كرده ، و به وسيله آنها هدايت «تشريعى » فرموده است ، و البته تمام اين شعب سه گانه هدايت ، جنبه عمومى دارد، و همه انسانها را شامل مى شود. رويهمرفته اين آيه به سه مساءله مهم و سرنوشت ساز در زندگى انسان اشاره مى كند: مساءله «تكليف »، مساءله «هدايت » و مساءله «آزادى اراده و اختيار» كه لازم و ملزوم يكديگر و مكمل يكديگرند. در ضمن جمله «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» خط بطلان بر مكتب جبر مى كشد. تعبير به «شاكرا» و «كفورا» مناسبترين تعبيرى است كه در اينجا امكان دارد، چرا كه در مقابل نعمت بزرگ هدايت الهى آنها كه پذيرا و تسليم شوند، و راه هدايت پيش گيرند، شكر اين نعمت را بجا آورده ، و آنها كه مخالفت كنند كفران كرده اند. و از آنجا كه از دست و زبان هيچكس بر نمى آيد، كه از عهده شكرش بدر آيد، در مورد «شكر» تعبير به اسم فاعل كرده ، در حالى كه در مورد «كفران » تعبير به «كفور» (صيغه مبالغه ) آمده ، زيرا آنها كه اين نعمت بزرگ را ناديده بگيرند بالاترين كفران را كرده اند، چرا كه خداوند انواع وسائل هدايت را در اختيار آنها گذارده ، و اين نهايت كفران است كه همه را ناديده بگيرد و راه خطا برود.
ضمنا بايد توجه داشت «كفور» واژه اى است كه هم در مورد «كفران نعمت » به كار مى رود و هم در مورد «كفر اعتقادى » (همانگونه كه راغب در مفردات آورده است ). در آخرين آيه مورد بحث اشاره كوتاه و پرمعنائى به سرنوشت كسانى كه راه كفر و كفران را مى پويند كرده ، مى فرمايد: «ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم » (انا اعتدنا للكافرين سلاسلا و اغلالا و سعيرا). تعبير به «اعتدنا» (آماده كرده ايم ) تاءكيدى است بر مساءله حتمى بودن مجازات اين گروه درست است كه آماده كردن از قبل ، كار كسانى است كه توانائى محدودى دارند و احتمال مى دهند به هنگام نياز توانائى پيدا نكنند، و اين معنى درباره خداوند موردى ندارد چرا كه هر چه را اراده كند با فرمان «كن » فورا موجود مى شود، در عين حال براى بيان قطعى بودن مجازات كافران اعلام مى كند كه وسائل مجازات آنها از هم اكنون آماده است ! «سلاسل » جمع «سلسله » به معنى «زنجير» و «اغلال » جمع «غل » به معنى حلقه اى است كه بر گردن يا دستها قرار مى دهند، سپس آن را با زنجير مى بندند. به هر حال ذكر غل و زنجير، و سپس شعله هاى سوزان آتش بيانگر مجازات عظيم اين گروه است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده ، و «عذاب » و «اسارت » در آن جمع است . آزادى آنها در شهوات در اينجا سبب اسارت آنها در آنجا مى شود،
آتشهائى كه در اين دنيا بر پا كرده اند در آنجا تجسم مى يابد و دامانشان را مى گيرد.
نكته :
عالم پر غوغاى جنين : مى دانيم نطفه انسان از تركيب نطفه مرد و زن كه اولى «اسپر» يا «كرمك » و دومى «اوول » يا «تخمك » نام دارد تشكيل مى شود. اصل وجود «نطفه » و سپس تركيب آن ، و بعد مراحل مختلف جنين ، از عجائب و شگفتيهاى بزرگ جهان آفرينش است كه با پيشرفت علم «جنين شناسى » پرده از اسرار آن برداشته شده ، هر چند اسرار بيشترى هنوز در پرده نهان است . از جمله شگفتيهاى مزبور كه گوشه كوچكى را تشكيل مى دهد امور زير است : ۱ - «اسپر» كه با آب نطفه مرد خارج مى شود موجود زنده متحرك بسيار كوچك ذره بينى است كه داراى يك سر و گردن و دم متحرك مى باشد، و عجب اينكه در هر بار انزال مرد ممكن است از دو تا پانصد ميليون ! اسپر وجود داشته باشد كه مطابق جمعيت چندين كشور است ، ولى از اين عده بيشمار، فقط يك يا چند عدد وارد تخمك شده ، و بارور مى گردد، وجود اين تعداد نطفه نر به خاطر آن است كه اسپرها براى رسيدن به تخمك و تركيب با آن تلفات زيادى مى دهند، و اگر اين تعداد عظيم نبود شايد امر بارور شدن مشكل مى شد.
۲ - «رحم » قبل از دوران باردارى فقط به اندازه يك گردو است ! اما بعد از انعقاد نطفه و پرورش جنين به قدرى بزرگ مى شود كه جاى زيادى را اشغال مى كند و عجب اينكه جدار آن بقدرى قابل ارتجاع است كه در برابر اين حجم عظيم كاملا مقاومت مى كند. ۳ - خون در ديواره رحم در عروق و رگها نيست ! بلكه به صورت ناودان در ميان عضلات جارى است ، زيرا اگر رگى وجود داشت مسلما در برابر كشش فوق العاده جدار رحم تاب مقاومت نمى آورد! ۴ - بعضى از دانشمندان معتقدند كه نطفه زن داراى الكتريسته «مثبت » است و اسپر دارى الكتريسته «منفى »، و لذا به سوى هم كشيده مى شوند، اما هنگامى كه اسپر وارد تخمك شد بار الكتريكى آن را منفى مى كند و به همين دليل اسپرهاى بيشمار ديگر كه در اطراف آن وجود دارند از آن رانده مى شوند و بعضى نيز گفته اند با ورود اسپر، ماده شيميائى مخصوص ترشح مى شود كه ساير اسپرها را مى راند. ۵ - جنين در ميان كيسه اى بزرگ در آبى غليظ بنام «آمنى بوس » غوطه ور است كه خاصيت ضد ضربه در مقابل انواع حركات تند مادر، و يا اصابت چيزى به شكم ، دارد، بعلاوه جنين را به صورت يكنواخت گرم نگه مى دارد، و تغيير حرارت خارجى در آن به زودى اثر نمى كند و از همه جالبتر اينكه او را در حالت بى وزنى قرار مى دهد، و از فشار آوردن اعضاى مختلف جنين روى همديگر كه ممكن است موجب ضايعاتى شود جلوگيرى مى كند! ۶ - تغذيه جنين از طريق «جفت » و «بند ناف » صورت مى گيرد، يعنى خون مادر با تمام مواد غذائى و اكسيژن وارد جفت شده ، و با تصفيه جديدى از
طريق بند ناف وارد قلب جنين مى شود، و از آنجا به تمام اعضاى بدن پخش مى گردد. جالب اينكه بطن چپ و راست قلب جنين با يكديگر مربوط است چون مساءله تصفيه از طريقه ريه در آنجا مطرح نيست ، زيرا جنين تنفس نمى كند اما به محض ، تولد، حفره ها از هم جدا مى شوند، و دستگاه تنفس به كار مى افتد!.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |