تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
َسوره مدثر
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۵۶ آيه مى باشد
محتواى سوره مدثر شكى نيست كه اين سوره از سورهائى است كه در مكه نازل شده ، اما در اين مساءله گفتگو است كه آيا اولين سوره اى است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد، و يا بعد از سوره «اقراء» نازل گرديده است ؟ ولى دقت در محتواى سوره «اقراء» و سوره «مدثر» نشان مى دهد كه «اقراء» در آغاز دعوت بوده ، و سوره «مدثر» مربوط به زمانى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماءمور به دعوت آشكار شد، و دوران دعوت پنهانى پايان گرفت ، لذا بعضى گفته اند سوره «اقراء» اولين سوره اى است كه در آغاز بعثت نازل شده ، و سوره «مدثر» نخستين سوره بعد از دعوت آشكار است ، و اين جمع خوبى به نظر مى رسد. به هر حال طبيعت سوره هاى مكى كه دعوت به مبداء و معاد و مبارزه با شرك ، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى است در اين سوره كاملا منعكس است . بحثهاى اين سوره رويهمرفته بر هفت محور دور مى زند: ۱ - دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به قيام و انذار و ابلاغ آشكار و صبر و استقامت در اين طريق ، و تحصيل آمادگيهاى لازم براى اين كار. ۲ - اشاره به رستاخيز، و صفات دوزخيان ، همانها كه به مقابله با قرآن برخاسته ، و به استهزاى حق پرداختند. ۳ - قسمتى از ويژگيهاى دوزخ تواءم با انذار كافران . ۴ - تاءكيد بر امر رستاخيز از طريق سوگندهاى مكرر. ۵ - ارتباط سرنوشت هر انسانى با اعمال او، و نفى هر گونه افكار غير منطقى در اين زمينه .
۶ - قسمتى از ويژگيهاى بهشتيان و دوزخيان و سرنوشت هر كدام از آنها. ۷ - چگونگى فرار افراد جاهل و بيخبر و مغرور و خود خواه از حق . فضيلت تلاوت سوره در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قرأ سورة المدثر اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بمحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و كذب به بمكة : ((هر كس سوره مدثر را بخواند به تعداد هر يك از كسانى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در مكه تصديق يا تكذيب كردند به او ده حسنه داده مى شود)). و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) آمده است : من قرأ فى الفريضة سورة المدثر كان حقا على الله ان يجعله مع محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فى درجته ، و لا يدركه فى حياة الدنيا شقاء ابدا: ((كسى كه سوره مدثر را در نماز فريضه بخواند بر خداوند حق است كه او را همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و در جوار، و درجه او قرار دهد، و در زندگى دنيا بدبختى و رنج دامنش را هرگز نگيرد)). بديهى است چنين نتائج عظيمى تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد، بلكه بايد محتواى سوره را نيز در نظر گرفت و مو به مو اجرا كرد.
آيه ۱ - ۱۰
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَأَيهَا الْمُدَّثِّرُ(۱) قُمْ فَأَنذِرْ(۲) وَ رَبَّك فَكَبرْ(۳) وَ ثِيَابَك فَطهِّرْ(۴) وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ(۵) وَ لا تَمْنُن تَستَكْثرُ(۶) وَ لِرَبِّك فَاصبرْ(۷) فَإِذَا نُقِرَ فى النَّاقُورِ(۸) فَذَلِك يَوْمَئذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ(۹) عَلى الْكَفِرِينَ غَيرُ يَسِيرٍ(۱۰)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايگر ۱ - اى در بستر خواب آرميده ! ۲ - برخيز و انذار كن (و عالميان را بيم ده ). ۳ - و پروردگارت را بزرگ بشمار. ۴ - و لباست را پاك كن . ۵ - و از پليديها بپرهيز. ۶ - و منت مگذار، و فزونى مطلب . ۷ - و به خاطر پروردگارت شكيبائى كن . ۸ - هنگامى كه در صور دميده شود. ۹ - آن روز روز سختى است . ۱۰ - و براى كافران آسان نيست . تفسير : برخيز و جهانيان را انذار كن ! بدون شك مخاطب در اين آيات شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، هر چند تصريحى به اين عنوان در آن نشده ، ولى قرائن موجود در اين آيات بيانگر اين واقعيت است . نخست مى فرمايد: «اى در بستر خواب آرميده ، و جامه خواب به سر كشيده »! (يا ايها المدثر). «برخيز و انذار كن و عالميان را بيم ده » (قم فانذر). كه وقت خواب و استراحت گذشته ، و زمان قيام و تبليغ فرا رسيده است . تكيه بر خصوص انذار با اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم بشير است و هم
«نذير» به خاطر آن است كه «انذار» مخصوصا در آغاز كار تاءثير عميقترى در بيدار كردن ارواح خفته دارد. در اينكه چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در بستر آرميده بود كه اين خطاب او را دعوت به قيام كرد مفسران احتمالات زيادى داده اند: ۱ - مشركان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند، و سران آنها مانند ابوجهل ، و ابوسفيان ، و وليد بن مغيره ، و نضر بن حارث ، و ... به مشورت پرداختند كه در برابر سؤ الات مردمى كه از خارج به مكه مى آيند، و جسته گريخته مطالبى درباره ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيده اند چه بگويند؟ اگر هر كدام بخواهند جواب جداگانه اى بدهند، يكى كاهنش خواند، و ديگرى مجنون ، و ديگرى ساحر، اين تشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت ، بايد با وحدت كلمه به مبارزه تبليغاتى بر ضد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر خيزند! بعد از گفتگو به اينجا رسيدند كه بهتر از همه اين است كه بگويند ساحر است زيرا يكى از آثار پديده سحر جدائى افكندن ميان دو همسر، و پدر و فرزند است ، و پيامبر با عرضه آئين اسلام چنين كارى را انجام داده بود! اين سخن به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده سخت ناراحت شده و بيمار گونه ، غمگين به خانه آمد و در بستر آرميد كه آيات فوق نازل شده و او را دعوت به قيام و مبارزه كرد. ۲ - اين آيات از نخستين آياتى بود كه بر پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد، زيرا از جابر بن عبدالله از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: من بر كوه حرا بودم كه صدائى برخاست گفت اى محمد! «تو رسول خدائى »! به راست و چپ نگاه كردم چيزى نديدم به بالاى سر نگاه كردم ، فرشته اى را بر عرش در ميان آسمان و زمين ديدم ترسيدم ، و به سوى خديجه بازگشتم ، و گفتم : مرا بپوشانيد مرا بپوشانيد، و آب سرد بر من بريزيد، در اين هنگام بود كه جبرئيل نازل شد و «يا ايها المدثر» را آورد.
ولى با توجه به اينكه آيات سوره بيانگر دعوت آشكار است مسلم مى شود كه اين آيات حداقل بعد از سه سال دعوت پنهانى نازل شده ، و اين با آنچه در روايت فوق آمده است سازگار نيست ، مگر اينكه گفته شود چند آيه آغاز اين سوره در آغاز دعوت نازل شده و آيات بعد مربوط به چند سال بعد است ! ۳ - پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حال خواب بود و جامه بر خود افكنده بود، جبرئيل نازل شد و او را بيدار كرد و اين آيات را بر او خواند كه بر خيز و بستر و خواب را كنار بگذار و به انجام رسالت پرداز. ۴ - منظور از پوشيدن جامه ، جامه ظاهرى نيست بلكه لباس نبوت و رسالت است ، همانطور كه درباره پرهيزگارى لباس تقوى گفته شده است . ۵ - منظور از «مدثر» كسى است كه در گوشه عزلت قرار گرفته ، و در انزوا و تنهائى به سر مى برند، بنابراين آيه مى گويد از انزوا و عزلت به در آى ، و به انذار خلق و هدايت بندگان خدا پرداز. تفسير اول از همه اين تفسيرهاى پنجگانه مناسبتر به نظر مى رسد. قابل توجه اينكه جمله «فانذر» (انذار كن ) بيان نمى كند درباره چه چيز؟ و چه موضوع ؟ انذار كند، و اين در حقيقت براى بيان عموميت است ، يعنى درباره بت پرستى و شرك و كفر و ظلم و بيدارگرى و فساد، درباره عذاب الهى و حساب محشر و ... به مردم هشدار ده (و به اصطلاح حذف متعلق دلالت بر عموم دارد) در ضمن هم شامل عذاب دنيا مى شود و هم عذاب آخرت و هم نتائج سوء اعمال انسان كه دامنگير او خواهد شد.
و به دنبال دعوت به قيام و انذار پنج دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد كه سرمشقى است براى ديگران ، و نخستين دستور درباره توحيد است مى فرمايد: «تنها پروردگارت را بزرگ بشمار» (و ربك فكبر). همان خدائى كه مالك و مربى تو است ، و هر چه دارى از او دارى . غير او را در بوته فراموشى بيفكن ، و خط سرخ بر تمام معبودهاى دروغين دركش ، و هرگونه آثار شرك و بت پرستى را محو كن . تكيه روى كلمه «رب » و مقدم داشتن آن بر «كبر» كه دليل بر انحصار است ، مساءله توحيد را با ذكر دليل در اين عبارت كوتاه مطرح مى كند، چه جالب و پر محتوا است ، تعبيرات قرآن كه در يك عبارت كوتاه اينهمه معنى بيان شده است . منظور از جمله «فكبر» تنها گفتن «الله اكبر» نيست ، هر چند گفتن «الله اكبر» يكى از مصداقهاى آن است كه در روايات نيز به آن اشاره شده ، بلكه منظور اين است كه خداى خود را بزرگ بشمار، هم از نظر اعتقاد، هم عمل ، و هم در سخن و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هر گونه نقص و عيب بدان ، بلكه او را از اينكه در توصيف بگنجد برتر بدان ، همانگونه كه در روايات اهل بيت (عليهم السلام ) آمده است كه معنى «الله اكبر» اين است كه خدا برتر از آن است كه توصيف شود، و در فكر انسان بگنجد، بنابراين «تكبير» مفهومى گسترده تر از «تسبيح »
دارد كه فقط تنزيه از هر گونه عيب و نقص را شامل مى شود. و به دنبال مساءله توحيد دومين دستور را درباره پاكيزگى از آلودگيها داده ، مى افزايد «و لباست را پاك كن » (و ثيابك فطهر). تعبير به «لباس » ممكن است كنايه از عمل انسان باشد چرا كه اعمال هر كس به منزله لباس او است ، و ظاهر او بيانگر باطن او است . بعضى نيز گفته اند منظور از لباس در اينجا قلب و روح و جان است ، يعنى قلبت را از هر گونه آلودگى پاك كن ، جائى كه بايد لباس تطهير شود صاحب لباس اولويت دارد. بعضى نيز آن را به همان لباس ظاهر تفسير كرده اند چرا كه پاكيزگى لباس ظاهر از مهمترين نشانه هاى شخصيت ، و تربيت و فرهنگ انسان است ، مخصوصا در عصر جاهليت كمتر از آلودگيها اجتناب مى نمودند و لباسهائى بسيار آلوده داشتند، مخصوصا معمول بود (همانگونه كه در ميان گرفتاران جاهليت عصر اخير نيز معمول است ) دامان لباس را بسيار بلند مى كردند، به گونه اى كه روى زمين مى كشيد، و آلوده مى شد، و اينكه در بعضى از روايات از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: معنى آيه اين است «ثيابك فقصر» (لباست را كوتاه كن ) نيز ناظر به همين معنى است . بعضى نيز آن را به همسران تفسير كرده اند، چرا كه قرآن مى گويد: شما لباس همسران خود هستيد، و آنها را نيز لباس شما (چرا كه حفظ آبروى يكديگر مى كنيد، و زينت يكديگريد هن لباس لكم و انتم لباس لهن (بقره آيه ۱۸۷).
جمع ميان اين معانى نيز ممكن است . در حقيقت آيه اشاره به اين نكته نيز دارد كه رهبران الهى هنگامى مى توانند نفوذ كلمه داشته باشند كه دامانشان از هر گونه آلودگى پاك باشد و تقوى و پرهيزكاريشان از هر نظر مسلم گردد، و لذا به دنبال فرمان قيام و انذار، فرمان پاكدامنى مى دهد. در سومين دستور مى فرمايد: «از پليديها و آنچه موجب عذاب الهى است بپرهيز» (و الرجز فاهجر). گسترش مفهوم رجز (پليدى ) سبب شده است كه تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر كنند. گاه آن را به بتها، و گاه به هر گونه معصيت ، و گاه به اخلاق زشت و ناپسند و گاه به حب دنيا كه سرآغاز هر خطيئه و گناه است ، و گاه به عذاب الهى كه نتيجه شرك و معصيت است و گاه به معنى هر چيزى كه انسان را از خدا غافل مى كند تفسير كرده اند. نكته اصلى اين است كه «رجز» در اصل به معنى اضطراب و تزلزل است و سپس به هر گونه گناه شرك ، بتپرستى وسوسه هاى شيطانى ، اخلاق ذميمه و عذاب الهى كه مايه اضطراب انسان مى گردد و او را از مسير صحيح منحرف مى كند، اطلاق شده است . در حالى كه بعضى معنى اين لغت را «عذاب » مى دانند، و از آنجا كه شرك و گناه و اخلاق سوء و حب دنيا جلب عذاب الهى مى كند به آنها نيز «رجز»
اطلاق شده است . اين نيز لازم به ياد آورى است كه در قرآن مجيد واژه «رجز» (بر وزن شرك ) غالبا به معنى عذاب آمده است . بعضى نيز معتقدند كه «رجز» و «رجس » كه به معنى «پليدى » است مرادف است . اين معانى سه گانه گر چه با هم متفاوتند، ولى در عين حال ارتباط نزديكى با يكديگر دارند، و به هر حال آيه مفهوم جامعى دارد كه هر گونه انحراف و عمل زشت و پليد، و هر كارى را كه موجب خشم و عذاب الهى در دنيا و آخرت مى گردد شامل مى شود. مسلم است پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حتى قبل از نبوت از اين امور پرهيز و هجران داشت ، و تاريخ زندگى او كه دوست و دشمن به آن معترفند نيز گواه بر اين معنى است ، ولى در اينجا به عنوان يك اصل اساسى در مسير دعوت الى الله و نيز به عنوان يك الگو و اسوه براى همگان ، روى آن تكيه شده است . و در چهارمين دستور مى فرمايد: «منت مگذار و فزونى مطلب » (و لا تمنن تستكثر). در اينكه نهى از منت و فزونى طلبيدن در چه مواردى است باز در اينجا
مفهوم آيه كلى و گسترده است ، و هر گونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل مى شود، نه بر پروردگارت منت بگذار كه براى او جهاد و تلاش مى كنى ، چرا كه او بر تو منت گذارده كه اين مقام منيع را به تو ارزانى داشته است . همچنين عبادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسيار مشمر، بلكه هميشه خود را در سرحد «قصور» و «تقصير» بدان ، و عبادت را يكنوع توفيق بزرگ الهى براى خودت بشمار. به تعبير ديگر نبايد قيام و انذار تو، و نشر توحيد و بيان عظمت پروردگار، و تطهير ثياب ، و پرهيز از هر گونه گناه را مايه منت بر خداوند بشمرى ، يا آنها را بزرگ بدانى بلكه بايد اينها را هداياى گرانبهائى از سوى پروردگارت بدانى و به خاطر آن ممنون باشى ، و آنچنان در عشق و محبت او غرق شوى كه اين كارهاى مهم را بسيار ناچيز حساب كنى . و نيز اگر خدمتى به خلق مى كنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبليغ و هدايت و چه در جهات مادى مانند انفاق و بخشش ، هيچكدام را نبايد با منت يا انتظار جبران ، آن هم جبرانى فزونتر تواءم نمائى چرا كه منت ، اعمال نيك را باطل و بياثر مى كند يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى (بقره : ۲۶۴). «لا تمنن » از ماده «منت » در اينگونه موارد به معنى سخن و گفتارى است كه بيانگر اهميت نعمتى است كه انسان به ديگرى داده است ، و از اينجا رابطه آن با مساءله «استكثار» (طلب فزونى ) روشن مى شود، چرا كه اگر انسان خدمتش را ناچيز بشمرد انتظار پاداشى ندارد، تا چه رسد به اينكه فزونى بطلبد، و به اين ترتيب منت گذاردن هميشه سرچشمه «استكثار» است ، عملى كه ارزش نعمت را به كلى از بين مى برد.
و اينكه در بعضى از روايات آمده است كه معنى آيه اين است لا تعط تلتمس اكثر منها «چيزى را به ديگرى عطا مكن كه انتظار بيشتر از آن را داشته باشى » در حقيقت بيان يكى از شاخه هاى مفهوم كلى آيه شريفه است . همانگونه كه در حديث ديگرى آمده است كه امام صادق (عليه السلام ) در تفسير اين آيه فرمود: لا تستكثر ما عملت من خير لله «كار نيكى را كه براى خدا انجام مى دهى هرگز زياد مشمر» اين هم شاخه ديگرى از آن مفهوم كلى است . در آيه بعد به آخرين دستور در اين زمينه اشاره كرده ، مى گويد: «و به خاطر پروردگارت صبر و شكيبائى پيشه كن » (و لربك فاصبر). باز در اينجا با مفهوم گسترده اى از صبر و استقامت و شكيبائى برخورد مى كنيم كه همه چيز را شامل مى شود. يعنى در طريق اداى اين رسالت بزرگ شكيبائى كن ، و در برابر آزار مشركان و دشمنان جاهل و نادان صابر باش ، در طريق عبوديت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با نفس و در ميدان جهاد با دشمن شكيبا باش . مسلم است كه صبر و شكيبائى اساس و ضامن اجراى همه برنامه هاى گذشته است ، اصولا مهمترين سرمايه راه تبليغ و هدايت همين صبر و شكيبائى است ، و لذا بارها در قرآن مجيد روى آن تكيه شده است ، و به همين دليل در گفتار امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم (الصبر من الايمان كالرأ س من الجسد ): «صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن »!. و نيز به همين دليل يكى از مهمترين برنامه هاى انبياء و مردان خدا همين
برنامه صبر و استقامت بوده است ، هر قدر حوادث سختر و سنگينتر بر آنها فرو مى ريخت شكيبائى آنها بيشتر مى شد. در حديثى از پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : كه در مورد اجر صابران مى گويد: قال الله تعالى : اذا و جهت الى عبد من عبيدى مصيبة فى بدنه او ماله او ولده ، ثم استقبل ذلك بصبر جميل ، استحييت منه يوم القيامة ان انصب له ميزانا او انشر له ديوانا: «خداوند مى فرمايد هنگامى كه مصيبتى متوجه يكى از بندگانم در بدن يا مال يا فرزندش مى كنم ، و او با صبر جميل با آن مقابله مى كند حيا مى كنم كه در قيامت ميزان سنجش اعمال براى او نصب كنم ، و يا نامه عمل او را بگشايم »!. در تعقيب دستورى كه در زمينه قيام و انذار در آيات قبل آمده ، در آيات مورد بحث انذار را با بيانى بسيار مؤ كد و رسا شروع مى كند، و مى فرمايد: «هنگامى كه در صور دميده مى شود» ( فاذا نقر فى الناقور). «آن روز روز سختى است » (فذلك يومئذ يوم عسير). «روزى است بسيار پرمشقت كه براى كافران آسان نيست » (على الكافرين غير يسير).
قابل توجه اينكه «ناقور» در اصل از ماده «نقر» به معنى كوبيدنى است كه منتهى به سوراخ كردن شود، و منقار پرندگان كه وسيله كوبيدن و سوراخ كردن اشياء است نيز از همين معنى گرفته شده ، به همين جهت به شيپورى كه صداى آن گوئى گوش انسان را سوراخ مى كند و در مغز فرو مى رود «ناقور» گفته مى شود. از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه در پايان دنيا و آغاز رستاخيز دو بار در صور دميده مى شود، يعنى دو صداى فوق العاده وحشت انگيز و تكان دهنده كه اولى صداى مرگ است ، و دومى صداى بيدارى و حيات است سراسر جهان را فرا مى گيرد، كه از آن تعبير به «نفخه صور اول » و «نفخه صور دوم » مى شود، و آيه مورد بحث اشاره به «نفخه دوم » است كه رستاخيز با آن بر پا مى گردد، و روز سخت و سنگينى بر كافران است . درباره «صور» و «نفخه صور» بحث مشروحى ذيل آيه ۶۸ سوره زمر (جلد ۹ صفحه ۵۳۴ تا ۵۴۲) داشته ايم . به هر حال آيات فوق بيانگر اين واقعيت است كه در نفخه رستاخيز مشكلات كافران يكى بعد از ديگرى نمايان مى گردد، روزى است بسيار دردناك و مصيبت بار و طاقت فرسا كه نيرومندترين انسانها را به زانو در مى آورد.
آيه ۱۱ - ۱۷
آيه و ترجمه
ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْت وَحِيداً(۱۱) وَ جَعَلْت لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً(۱۲) وَ بَنِينَ شهُوداً(۱۳) وَ مَهَّدت لَهُ تَمْهِيداً(۱۴) ثمَّ يَطمَعُ أَنْ أَزِيدَ(۱۵) َكلا إِنَّهُ كانَ لاَيَتِنَا عَنِيداً(۱۶) سأُرْهِقُهُ صعُوداً(۱۷) ترجمه : ۱۱ - مرا با كسى كه او را تنها آفريدم واگذار! ۱۲ - همان كس كه براى او مال گسترده اى قرار دادم . ۱۳ - و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت او) هستند. ۱۴ - و وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم . ۱۵ - باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم ! ۱۶ - هرگز چنين نخواهد شد، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى ورزد. ۱۷ - به زودى او را مجبور مى كنم كه از قله زندگى بالا رود (سپس او را به زير مى افكنم )
شان نزول : براى اين آيات دو شاءن نزول ذكر شده است : ۱ - قريش در «دار الندوة » (مركزى در نزديكى مسجد الحرام كه براى شور در مسائل مهم در آن جمع مى شدند) اجتماع كردند، «وليد» (مرد معروف و سرشناس مكه كه مشركان به عقل و درايت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مى پرداختند) رو به آنها كرده گفت : شما مردمى هستيد داراى نسب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مى آيند (براى زيارت خانه كعبه و غير آن ) و پاسخهاى مختلفى از شما مى شنوند حرف خود را يكى كنيد. سپس رو به آنها كرده گفت : شما درباره اين مرد (اشاره به پيغمبر اكرم ) چه مى گوئيد؟ گفتند مى گوئيم «شاعر» است ! وليد چهره درهم كشيد و گفت ما شعر بسيار شنيده ايم ، اما سخن او شباهتى به شعر ندارد، گفتند: مى گوئيم «كاهن » است ، گفت هنگامى كه نزد او مى رويد سخنانى را كه كاهنان (به شكل اخبار غيبى ) مى گويند در او نمى يابيد، گفتند مى گوئيم «ديوانه » است ، گفت وقتى به سراغ او مى رويد هيچ اثرى از جنون در او نخواهيد يافت . گفتند، مى گوئيم «ساحر» است گفت ساحر به چه معنى ؟ گفتند كسى كه ميان دشمنان و ميان دوستان ايجاد دشمنى مى كند، گفت بلى او «ساحر» است و چنين مى كند! (زيرا بعضى از آنها مسلمان مى شوند و راه خود را از ديگران جدا مى سازند). سپس از «دار الندوه » خارج شدند در حالى كه هر كدام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ملاقات مى كرد مى گفت : اى ساحر! اى ساحر!
اين مطلب بر پيامبر گران آمد خداوند آيات آغاز اين سوره و آيات فوق را (تا آيه ۲۵) نازل فرمود (و پيامبرش را دلدارى داد). ۲ - بعضى نيز گفته اند: هنگامى كه آيات سوره الم سجده (سوره غافر) نازل شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مسجد الحرام (به نماز) ايستاده بود و «وليد بن مغيره » نزديك حضرت بود و تلاوت او را مى شنيد، هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) متوجه اين معنى شد تلاوت اين آيات را تكرار كرد. «وليد» به مجلس قومش - طائفه بنى مخزوم - آمد و گفت : به خدا سوگند كلامى الان از محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم كه نه شبيه سخن انسانهاست ، و نه سخن جن ، و ان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر، و ان اسفله لمغدق ، و انه ليعلو و ما يعلى ! گفتار او شيرينى خاصى دارد، و زيبائى و طراوت مخصوصى شاخه هايش پرميوه ، و ريشه هايش قوى و نيرومند، سخنى است كه از هر سخن ديگر برتر مى رود و هيچ سخنى بر آن برترى نمى يابد! اين را گفت و به منزلش بازگشت قريش به يكديگر گفتند: به خدا سوگند او دلباخته آئين محمد شده ، و از آئين ما بيرون رفته ، و تمام قريش را منحرف خواهد كرد، و آنها به وليد «ريحانة قريش » (گل سرسبد قبيله قريش ) مى گفتند. ابوجهل گفت من چاره اين كار را مى كنم ، حركت كرد و آمد و با چهره اى غمگين كنار وليد نشست . «وليد» گفت : چرا غمگينى فرزند برادرم ؟! گفت : قريش بر تو با اين سن و سال عيب مى نهند، و گمان مى كنند كه تو سخن محمد را زينت بخشيدى ، او همراه ابوجهل برخاست و به مجلس قوم در آمد، و گفت : شما گمان مى كنيد محمد ديوانه است ؟ آيا هرگز آثار جنون بر او ديده ايد؟ گفتند: نه
گفت : فكر مى كنيد او كاهن است ؟ آيا هرگز آثار كهانت بر او ديده ايد؟ گفتند: نه . گفت : تصور مى كنيد او شاعر است ؟ آيا هرگز ديده ايد لب به شعر بگشايد؟ گفتند: نه . گفت : پس فكر مى كنيد او دروغگو است ؟ آيا هرگز سابقه دروغى درباره او داريد؟ گفتند: نه ، او نزد ما هميشه به عنوان «صادق امين » قبل از ادعاى نبوتش شناخته شده . در اينجا قريش به «وليد» گفتند: پس به عقيده تو درباره او چه بگوئيم ؟ وليد فكر كرد و نگاهى نمود، و چهره درهم كشيد و گفت : او فقط مرد ساحرى است ، مگر نديده ايد ميان مرد و خانواده و فرزندان و دوستانش جدائى مى اندازد؟ (گروهى به او ايمان مى آوردند و از خانواده خود جدا مى شوند). بنابراين او ساحر است و آنچه مى گويد سحرى است جالب !. تفسير : «وليد» آن ثروتمند مغرور حق نشناس ! در تعقيب آيات گذشته كه كافران را به طور جمعى مورد انذار قرار مى داد، آيات مورد بحث بالخصوص روى بعضى از افراد آنها كه مؤ ثرتر بودند انگشت گذارده و با تعبيراتى گويا و رسا و كوبنده او را زير رگبار شديدترين انذارها مى گيرد.
نخست مى گويد: «مرا با كسى كه تنها آفريدم واگذار» (ذرنى و من خلقت وحيدا) اين آيه و آيات بعد چنانكه در شاءن نزول گفتيم در مورد وليد بن مغيره مخزومى يكى از سران معروف قريش نازل شده است . تعبير به «وحيدا» (تنها) ممكن است توصيفى براى خالق باشد، و يا براى مخلوق ، در صورت اول نيز دو احتمال وجود دارد: نخست اينكه مرا با او تنها بگذار كه خودم او را كيفر شديد دهم ، يا اينكه من تنها خودم او را آفريدم و اينهمه نعمتها به او بخشيدم ، اما او نمك نشناسى كرد و در صورت دوم نيز دو احتمال وجود دارد: ممكن است اشاره به اين باشد كه او در شكم مادر، و به هنگام تولد، تك و تنها بود، نه اموالى داشت و نه فرزندانى ، و اينها را همه بعدا به او بخشيدم يا اشاره به اينكه او خودش را «وحيد» (شخص منحصر به فرد در ميان عرب ) مى ناميد، و مشهور است كه مى گفت انا الوحيد ابن الوحيد، ليس لى فى العرب نظير، و لا لابى نظير! «من منحصر به فرد و فرزند منحصر به فردم ! در عرب نه نظيرى براى من وجود دارد و نه براى پدرم »! اين مطلب به عنوان استهزا در آيه تكرار شده است . ولى از ميان همه اين تفسيرهاى چهار گانه تفسير اول از همه مناسبتر است
سپس مى افزايد: «من براى او مال گسترده و فراوانى قرار دادم » (و جعلت له مالا ممدودا). «ممدود» در اصل به معنى «كشيده » است كه در اينجا ناظر به گستردگى و حجم اموال او يا كشش از نظر زمان و يا از نظر مكان است . بعضى گفته اند اموال او به قدرى گسترده بود كه در فاصله مكه و طائف شتران بسيار و اسبهاى فراوان و مستغلات زياد داشت . و بعضى گفته اند باغها و مزارعى داشت كه غلات يكى تمام نشده ديگرى مى رسيد، بعلاوه داراى صد هزار دينار طلا بود، و همه اين معانى در كلمه «ممدود» جمع است . سپس به فزونى نيروى انسانى او اشاره كرده مى افزايد «و فرزندانى براى او قرار دادم كه همواره نزد او و در خدمت او حاضرند» (و بنين شهودا). دائما آماده كمك و خدمت بودند، و حضورشان مايه انس و راحت او بود، و هرگز به خاطر تنگى معيشت مجبور نبودند هر كدام به نقطه دور دستى سفر كنند، و پدر را در رنج دورى و هجران و تنهائى بگذارند، در بعضى از روايات آمده او ده فرزند داشت . و بعد به ساير مواهبى كه به او ارزانى داشته بود به طور كلى اشاره كرده مى فرمايد: «وسائل زندگى او را از هر نظر فراهم ساختم » (و مهدت له تمهيدا). نه فقط مال و فرزندان برومند، بلكه در جهات اجتماعى و جنبه هاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود. «تمهيد» از ماده «مهد» در اصل به معنى محلى است كه براى كودك آماده
مى كنند (گاهواره و مانند آن ) سپس به هر گونه وسائل استراحت و پيشرفت و موقعيت و مقام برجسته اجتماعى اطلاق شده است ، و رويهمرفته معنى وسيعى دارد كه انواع مواهب حيات و وسائل پيشرفت و موفقيت را شامل مى شود. ولى او بجاى اينكه در برابر بخشنده اينهمه نعمتها سر تعظيم فرود آورد، و پيشانى به آستانش بسايد، در مقام كفران و افزون طلبى برآمد «و با اينهمه مال و نعمت باز هم طمع دارد كه بر نعمتهاى او بيفزايم » (ثم يطمع ان ازيد). اين منحصر به «وليد بن مغيره » نبود، بلكه همه دنياپرستان چنينند، هرگز عطش آنها فرو نمى نشيند، و اگر هفت اقليم را زير نگين آنها قرار دهند باز هم دربند اقليمى ديگرند. ولى آيه بعد با شدت تمام دست رد به سينه اين نامحرم مى گذارد، و مى گويد: «هرگز چنين نخواهد شد كه بر نعمتش بيفزايم ، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى ورزيد» (كلا انه كان لاياتنا عنيدا). و با اينكه به خوبى مى دانست كه اين قرآن نه كلام جن است و نه كلام بشر، ريشه هائى نيرومند، و شاخه هائى پرثمر، و جاذبه اى بى مانند دارد، باز آن را سحر مى ناميد، و آورنده آن را ساحر! «عنيد» از ماده «عناد» به گفته بعضى به آن نوع مخالفت و دشمنى گفته مى شود كه آگاهانه صورت مى گيرد، يعنى انسان حقانيت چيزى را درك كند و با آن به مخالفت برخيزد، و «وليد» مصداق روشن اين معنى بود. تعبير به «كان » نشان مى دهد كه عناد او با حق يك امر مستمر و هميشگى بود، نه مقطعى و زود گذر.
و بالاخره در آخرين آيه مورد بحث به سرنوشت دردناك او با عبارتى كوتاه و پرمعنى اشاره كرده ، مى فرمايد: ما به زودى او را مجبور مى كنيم كه از قله صعب العبور زندگى بالا رود (و سپس از فراز آن قله او را به زير مى افكنيم ) (سارهقه صعودا). «ساءرهقه » از ماده «ارهاق » در اصل به معنى «پوشاندن چيزى با عنف » است و به معنى تحميل كارهاى سخت ، و مبتلا ساختن به انواع عذاب نيز آمده . «صعود» (بر وزن كبود) به معنى مكانى است كه از آن بالا مى روند و «صعود» (بر وزن قعود) به معنى بالا رفتن است . و از آنجا كه بالا رفتن از قله هاى مرتفع كار بسيار شاق و مشكل است اين تعبير در مورد هر كار مشكل و پرزحمت به كار مى رود، و لذا بعضى آن را به عذاب الهى تفسير كرده اند، و بعضى گفته اند «صعود» كوهى است در جهنم از آتش كه او را مجبور مى كنند از آن بالا رود، يا اينكه كوهى است صعب العبور و با شيب تند و زياد كه وقتى از آن بالا مى رود سقوط مى كند و به زير مى افتد، و اين موضوع پيوسته تكرار مى شود. اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه اشاره به عذاب دنيوى «وليد» در اين جهان باشد، زيرا همانطور كه در تاريخ آمده است او بعد از رسيدن به اوج قله پيروزى در زندگى فردى و اجتماعى چنان سقوط كرد كه تا آخر عمر مرتبا اموال و فرزندان خود را از دست مى داد و بيچاره شد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |