تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۵۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴-۷
آيه و ترجمه
أَمْ حَسِب الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السيِّئَاتِ أَن يَسبِقُونَا ساءَ مَا يحْكُمُونَ(۴) مَن كانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لاَتٍ وَ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۵) وَ مَن جَهَدَ فَإِنَّمَا يجَهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنىُّ عَنِ الْعَلَمِينَ(۶) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سيِّئَاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسنَ الَّذِى كانُوا يَعْمَلُونَ(۷) ترجمه : ۴ - آيا كسانى كه اعمال بد بجا مى آورند گمان كردند از حوزه قدرت ما بيرون خواهند رفت ؟ چه بد داورى مى كنند؟ ۵ - كسى كه اميد به لقاء الله (و رستاخيز) دارد (بايد در اطاعت فرمان او فروگذار نكند) زيرا زمانى را كه خدا تعيين كرده سرانجام فرا مى رسد، و او شنوا و دانا است . ۶ - كسى كه جهاد و تلاش كند براى خود جهاد مى كند، چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است .
۷ - و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانيم (و مى بخشيم ) و آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش مى دهيم . تفسير: فرار از حوزه قدرت خدا ممكن نيست ! در آيات گذشته سخن از آزمايش عمومى مؤ منان بود، و نخستين آيه مورد بحث تهديد شديدى براى كفار و گنهكاران است ، تا گمان نكنند اگر مؤ منان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است و يا قدرت بر عذاب آنها ندارد. مى فرمايد: «آيا كسانى كه سيئات را انجام مى دهند گمان كردند بر ما پيشى خواهند گرفت ، و از چنگال كيفر ما رهائى خواهند يافت ؟ چه بد قضاوتى كردند»! (ام حسب الذين يعملون السيئات ان يسبقونا ساء ما يحكمون ). مهلت الهى آنها را مغرور نكند كه اين نيز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت . اينكه بعضى از مفسران آيه فوق را اشاره به مؤ منين گنهكار دانسته اند به هيچوجه مناسب سياق آيات نيست بلكه قرائن گواهى مى دهد كه منظور مشركان و كفار است . سپس بار ديگر به سراغ برنامه هاى مؤ منان و اندرز به آنها مى رود مى گويد: «هر كسى اميد لقاء پروردگار دارد بايد آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضايقه نكند، زيرا زمانى را كه خداوند تعيين كرده سرانجام فرا مى رسد» (من كان يرجوا لقاء الله فان اجل الله لات ).
آرى اين وعده الهى تخلف ناپذير است ، و راهى است كه به هر حال بايد پيموده شود. و از اين گذشته خداوند سخنان شما را مى شنود و از اعمال و نيات شما آگاه است كه «او شنوا و دانا است » (و هو السميع العليم ). در اينكه منظور از «لقاء الله » (ملاقات پروردگار) چيست ؟ بعضى آن را به معنى ملاقات فرشتگان پروردگار، و بعضى به معنى ملاقات حساب و جزاء، و بعضى به ملاقات حكم و فرمان حق تفسير كرده اند، و بعضى آن را كنايه از قيامت و رستاخيز دانسته اند، در حالى كه دليلى ندارد كه آيه را به اين معانى مجازى تفسير كنيم . بايد گفت : لقاى پروردگار در قيامت ، نه يك ملاقات حسى است كه يك لقاى روحانى و يكنوع شهود باطنى است ، چرا كه در آنجا پرده هاى ضخيم عالم ماده از مقابل چشم جان انسان كنار مى رود، و حالت شهود به انسان دست مى دهد. به گفته «علامه طباطبائى » در الميزان ، منظور از لقاء الله آنست كه بندگان در موقفى قرار مى گيرند كه حجابى ميان آنها و پروردگارشان نيست ، زيرا طبيعت روز قيامت ظهور حقايق است چنانكه قرآن مى گويد: و يعلمون ان الله هو الحق المبين : «آن روز خواهند دانست كه خدا حق آشكار است » (سوره نور آيه ۲۵). آيه بعد در حقيقت تعليلى است براى آنچه در آيه قبل گذشت ، مى گويد: اينكه دستور داده شده مؤ منان به لقاء الله آنچه در توان دارند فروگذار نكنند
به خاطر اين است كه «هر كسى جهادى كند و تلاش و كوششى كند و تحمل مصائب و مشكلاتى نمايد در حقيقت براى خود جهاد كرده است ، چرا كه خدا از همه جهانيان بى نياز است » (و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين ). برنامه آزمون الهى ، جهاد با هواى نفس ، و مبارزه با دشمنان سرسخت براى حفظ ايمان و پاكى و تقوا، برنامه خود انسان است ، و گرنه خداوند وجودى است نامتناهى از هر نظر و هيچ نيازى ندارد كه به وسيله عبادت يا اطاعت بندگان بر طرف شود، كمبودى ندارد كه ديگران به او بدهند، بلكه ديگران هر چه دارند از او دارند، از خودشان چيزى ندارند. از اين بيان روشن مى شود كه «جهاد» در اينجا الزاما به معنى جهاد مسلحانه با دشمن نيست ، بلكه همان معنى اصلى لغوى خود را دارد كه هرگونه تلاش و كوشش را براى حفظ ايمان و تقوى ، و تحمل انواع شدائد و مبارزه هاى موضعى را با دشمن لجوج و كينه توز شامل مى شود. خلاصه اينكه تمام منافع اين جهاد به شخص مجاهد باز مى گردد و او است كه خير دنيا و آخرت را در پرتو جهادش تحصيل مى كند، و حتى اگر جامعه از بركات اين جهاد بهره مند شود در مرحله بعد خواهد بود، بنابراين هرگاه توفيق اين جهاد نصيب كسى شود بايد خدا را بر اين نعمت بزرگ سپاس گويد. آخرين آيه مورد بحث ، توضيح و تكميلى است براى آنچه بطور سربسته در آيه قبل تحت عنوان «جهاد» آمده بود، در اينجا حقيقت جهاد را شكافته و چنين بازگو مى كند: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانيم » (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنكفرن عنهم سيئاتهم ) بنابراين نخستين فايده اين جهاد بزرگ (ايمان و عمل صالح ) تكفير
و پوشاندن گناهان است كه عائد خود انسان مى شود، همانگونه كه ثواب آن هم از آن خودشان مى باشد، چنانكه قرآن در پايان همين آيه مى گويد: «ما به طور قطع آنها را به بهترين اعمالى كه انجام دادند پاداش مى دهيم » (و لنجزينهم احسن الذى كانوا يعملون ). «نكفر» از ماده «تكفير» در اصل به معنى «پوشاندن » است ، و منظور از پوشاندن گناهان در اينجا عفو و بخشش الهى است . تعبير به «احسن الذى كانوا يعملون » با اينكه خداوند همه اعمال نيك را جزا مى دهد چه «حسن » باشد و چه «احسن » (چه خوب چه خوبتر) ممكن است اشاره به اين باشد كه ما همه اعمال خوب آنها را به حساب بهترين آنها مى گذاريم ، يعنى اگر بعضى از اعمال آنها عالى و بعضى خوب يا متوسط است همه را به حساب عالى مى گذاريم و اين است معنى تفضل پروردگار كه در آيات ديگر قرآن (مانند آيه ۳۸ نور) نيز به آن اشاره شده است : ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله : «تا خداوند بهترين اعمال آنها را پاداش دهد و از فضلش بر آن بيفزايد».
آيه ۸-۹
آيه و ترجمه
وَ وَصيْنَا الانسنَ بِوَلِدَيْهِ حُسناً وَ إِن جَهَدَاك لِتُشرِك بى مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا إِلىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۸) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فى الصلِحِينَ(۹) ترجمه : ۸ - ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، و اگر آنها تلاش كنند كه براى من شريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى ، از آنها اطاعت مكن ، بازگشت همه شما به سوى من است ، و شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت . ۹ - كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در زمره صالحان وارد خواهم كرد. شان نزول : روايات مختلفى در شاءن نزول آيه فوق آمده است كه عصاره همه آنها يكى است و آن اينكه : «بعضى از مردانى كه در مكه بودند ايمان و اسلام را پذيرفتند هنگامى كه مادر آنها از اين مساءله آگاه شد تصميم گرفت كه غذا نخورد، آب ننوشد، تا فرزندش از اسلام بازگردد! گرچه هيچكدام از اين مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند، ولى آيه فوق نازل
شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمينه مساءله ايمان و كفر به دست همگان داد. تفسير: برترين توصيه نسبت به پدر و مادر يكى از مهمترين آزمايشهاى الهى مساءله ((تضاد» خط ايمان و تقوا، با پيوندهاى عاطفى و خويشاوندى است ، قرآن در اين زمينه تكليف مسلمانان را به روشنى بيان كرده است . نخست به عنوان يك قانون كلى كه از ريشه هاى عواطف و حقشناسى سرچشمه مى گيرد مى فرمايد: «ما به انسان توصيه كرديم نسبت به پدر و مادرش نيكى كند» (و وصينا الانسان بوالديه حسنا). گرچه اين يك حكم تشريعى است ولى اين مساءله پيش از آنكه يك لازم تشريعى باشد به صورت يك قانون تكوينى در نهاد همه انسانها وجود دارد، و مخصوصا تعبير به انسان در اينجا جلب توجه مى كند، چرا كه اين قانون مخصوص به مؤ منان نيست ، بلكه هر كس شايسته نام انسان است بايد در برابر پدر و مادر حقشناس باشد، و احترام و تكريم و نيكى به آنها را در تمام عمر فراموش نكند، هر چند با اين اعمال هرگز نمى تواند دين خود را به آنها اداء كند. سپس براى اينكه كسى تصور نكند كه پيوند عاطفى با پدر و مادر مى تواند بر پيوند انسان با خدا و مساءله ايمان حاكم گردد، با يك استثناء صريح مطلب را در اين زمينه روشن كرده ، مى فرمايد: ((و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و كوشش كنند و به تو اصرار ورزند كه براى من شريكى قائل شوى ، كه به آن علم ندارى ، از آنها اطاعت مكن )) (و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما).
تعبير به «جاهداك »، مفهومش به كار گرفتن نهايت تلاش و كوشش و اصرار آنها است . و تعبير به «ماليس لك به علم » (چيزى كه به آن علم ندارى ) اشاره به منطقى نبودن شرك است ، چون اگر واقعا شرك صحيح بود، دليلى بر آن وجود داشت ، و به تعبير ديگر جائى كه انسان علم به چيزى نداشته باشد بايد از آن پيروى نكند، تا چه رسد به اينكه علم به بطلان آن داشته باشد. پيروى از چنين چيزى پيروى از جهل است ، اگر پدر و مادر تو را وادار به پيروى از جهل كنند اطاعت آنها مكن ، اصولا تقليد كوركورانه غلط است حتى اگر در مورد ايمان باشد تا چه رسد به شرك و كفر. همين توصيه در مورد پدر و مادر در سوره لقمان نيز آمده است ، با اين اضافه كه در آنجا مى فرمايد: و صاحبهما فى الدنيا معروفا: «در عين اينكه دعوت آنها را به شرك مپذير در امور دنيا نسبت به آنها ارفاق كن و در معاشرت با آنها به نيكى عمل نما» مبادا كسى چنين تصور كند كه مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرك ، دليل بر بد رفتارى با آنها است ، و اين نهايت تاءكيد اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر ثابت مى كند. به اين ترتيب از اينجا يك اصل كلى استفاده مى شود كه هيچ چيز نمى تواند بر ارتباط انسان با خدا حاكم گردد كه آن مقدم بر همه چيز است ، حتى بر پيوند با پدر و مادر كه نزديكترين پيوندهاى عاطفى است . حديث معروف لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق : «اطاعت از مخلوق در عصيان خالق روانيست » كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده معيار روشنى را در اين مسائل به دست مى دهد.
و در پايان آيه مى افزايد: «بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از اعمالى كه انجام مى داديد آگاه مى سازم » و پاداش و كيفر آن را بى كم و كاست در اختيارتان خواهم گذاشت (الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون ). اين جمله در حقيقت تهديدى است براى كسانى كه راه شرك را مى پويند، و كسانى كه ديگران را به اين راه دعوت مى كنند، زيرا صريحا مى گويد: خداوند حساب همه اعمال آنها را نگاه مى دارد و به موقع تحويل آنها مى دهد. آيه بعد بار ديگر حقيقتى را كه قبلا در مورد كسانى كه ايمان و عمل صالح دارند بيان شد تكرار و تاءكيد مى كند، مى فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند آنها را در زمره صالحان داخل خواهيم كرد» (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لندخلنهم فى الصالحين ). اصولا عمل انسان به انسان رنگ مى دهد، عمل صالح انسان را از نظر روحى به رنگ خود در مى آورد و در زمره صالحان وارد مى كند، و عمل سوء در زمره بدان و «ناصالحان ». در اينكه اين تكرار به چه منظور است بعضى گفته اند در آيات قبل اشاره به كسانى بود كه راه حق را مى سپردند، و در اينجا اشاره به كسانى است كه هاديان اين راه و دليلان طريق توحيدند، زيرا تعبير به «صالحين » در مورد بسيارى از انبياء آمده است كه از خدا مى خواستند آنها را به صالحان ملحق كند. اين احتمال نيز وجود دارد كه در آيات قبل ، سخن از بخشش گناهان و جزاى شايسته اين گروه مؤ منان بود، ولى در اينجا اشاره به مقام والاى آنها است كه خود پاداشى است ديگر، آنها در صف صالحان ، در صف پيامبران و صديقين و شهدا قرار مى گيرند و همدم و همنشين آنهايند.
نكته :
نيكى به پدر و مادر اين نخستين بار نيست كه قرآن به اين مساءله مهم انسانى اشاره مى كند، قبلا در سوره اسراء آيه ۲۳ اشاره شده و بعدا در سوره لقمان آيه ۱۴ و ۱۵ و احقاف آيه ۱۵ نيز به اين موضوع مهم اشاره خواهد كرد. در حقيقت اسلام برترين احترام را براى اين دو تن قائل است ، كه حتى در صورت مشرك بودن ، و دعوت به شرك كردن كه منفورترين كارها در نظر اسلام است باز حفظ احترام آنها را - در عين عدم پذيرش دعوت آنها به شرك - واجب مى شمرد. اين در واقع يكى از آزمايشهاى بزرگ الهى است كه در آغاز اين سوره به آن اشاره شده است ، چرا كه گاهى آنها به سالهائى از عمر مى رسند كه نگهدارى و تحملشان مشكل مى شود، اينجا است كه بايد فرزندان ، امتحان خود را در زمينه حقشناسى و اطاعت فرمان خدا بدهند، و از پدران و مادران به بهترين وجه نگاهدارى كنند. در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : شخصى خدمتش آمد و عرض كرد: من به چه كسى نيكى كنم ؟ فرمود: به مادرت ، دوباره سؤ ال كرد: بعد از او به چه كسى ؟ فرمود : به مادرت ، بار سوم سؤ ال كرد: بعد از او به چه كسى ؟ باز فرمود: به مادرت ! و در چهارمين بار توصيه پدر و سپس ساير بستگان را به ترتيب نزديكى آنها با انسان فرمود. در حديث ديگرى كه در بسيارى از كتب آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: الجنة تحت اقدام الامهات : «بهشت زير پاى مادران است » (و تنها از طريق خضوع و همچون خاك راه بودن در برابر آنها مى توان به بهشت برين راه يافت ).
آيه ۱۰-۱۳
آيه و ترجمه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِى فى اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَ لَئن جَاءَ نَصرٌ مِّن رَّبِّك لَيَقُولُنَّ إِنَّا كنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْس اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فى صدُورِ الْعَلَمِينَ(۱۰) وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنَفِقِينَ(۱۱) وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبِعُوا سبِيلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطيَكُمْ وَ مَا هُم بحَمِلِينَ مِنْ خَطيَهُم مِّن شىْءٍ إِنَّهُمْ لَكَذِبُونَ(۱۲) وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالهَُمْ وَ أَثْقَالاً مَّعَ أَثْقَالهِِمْ وَ لَيُسئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَمَّا كانُوا يَفْترُونَ(۱۳) ترجمه : ۱۰ - در ميان مردم كسانى هستند كه مى گويند به خدا ايمان آورده ايم اما هنگامى كه به خاطر خدا (از سوى دشمنان ) مورد آزار قرار مى گيرند فتنه دشمنان را همچون عذاب الهى مى شمارند (و از آن سخت وحشت مى كنند) اما هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت بيايد مى گويند ما هم با شما بوديم (و در اين پيروزى شريكيم !) آيا خداوند به آنچه در سينه هاى جهانيان است آگاه تر نيست ؟
۱۱ - مسلما خداوند مؤ منان را مى شناسد، و يقينا منافقان را (نيز) مى شناسد. ۱۲ - كافران به مؤ منان گفتند: شما از ما پيروى كنيد (اگر گناهى داشته باشد) ما گناهانتان را بر عهده خواهيم گرفت ! آنها هرگز چيزى از گناهان اينها را بر دوش نخواهند گرفت ، آنها دروغ مى گويند! ۱۳ - آنها بار سنگين گناهان خويش را بر دوش مى كشند، و بارهاى سنگين ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خود، و روز قيامت مسلما از دروغهائى كه مى بستند سئوال خواهند شد. تفسير: در پيروزيها شريكند اما در مشكلات نه ! از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى صريحى از «مؤ منان صالح » و «مشركان » آمده بود در نخستين آيات مورد بحث به گفتگو پيرامون گروه سوم يعنى «منافقان » مى پردازد و مى گويد: «بعضى از مردم اظهار ايمان مى كنند، اما در برابر فشار مخالفان تحمل و استقامت به خرج نمى دهند، هنگامى كه در مسير الله تحت فشار شكنجه قرار گيرند از ايمان به كنار مى روند و فشار و شكنجه مردم را همچون عذاب الهى مى شمرند» (و از آن سخت وحشت مى كنند) (و من الناس من يقول آمنا بالله فاذا اوذى فى الله جعل فتنة الناس كعذاب الله ). «اما هنگامى كه يارى از سوى پروردگارت به سراغ تو بيايد و پيروز شويد مى گويند: ما با شما بوديم و در افتخارات شما شريكيم »! (و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم ). آيا اينها گمان مى كنند خدا از اعماق قلبشان با خبر نيست ؟ «آيا خداوند به آنچه در سينه هاى مردم جهان است از همه آگاهتر نمى باشد»؟ (اوليس الله باعلم بما فى صدور العالمين ). تعبير به «آمنا» (ايمان آورده ايم ) به صورت صيغه جمع در حالى كه جمله بعد به صورت صيغه مفرد است شايد از اين نظر باشد كه اين گروه منافقان مى خواهند
خودشان را در صف جمعيت مؤ منان جا بزنند، لذا «آمنا» مى گويند يعنى همچون سائر مردم ايمان آورده ايم . تعبير به اوذى فى الله به معنى «اوذى فى سبيل الله » است ، يعنى آنها در راه خدا و ايمان گاهى مورد آزار دشمن قرار مى گيرند. جالب اينكه از مجازات الهى تعبير به «عذاب » مى كند، و از آزارهاى مردم تعبير به «فتنه »، اشاره به اينكه آزارهاى مردم در حقيقت عذاب نيست ، بلكه آزمايش است و وسيله تكامل براى انسان ، و به اين ترتيب به آنها تعليم مى دهد كه اين دو را با هم مقايسه نكنند، و با اين بهانه كه مخالفان آنها را آزار و شكنجه مى كنند دست از ايمان خود بر ندارند كه اين جزئى از برنامه كلى امتحان در اين دنيا است . در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد كه خداوند در مكه كدام پيروزى نصيب مسلمانان كرده بود كه منافقين خود را در آن سهيم بدانند؟. در پاسخ مى گوئيم : جمله فوق به صورت «شرطيه » است ، و مى دانيم جمله شرطيه دليل بر وجود شرط نيست ، بلكه مفهومش اين است كه اگر در آينده پيروزيهائى نصيب شما شود اين منافقان سست ايمان خود را در آن شريك مى دادند. اضافه بر اين در مكه نيز مسلمانان پيروزيهائى در برابر دشمنان كسب كردند، هر چند پيروزى نظامى نبود، بلكه پيروزى در تبليغات و نفوذ افكار عمومى و پيشرفت اسلام در ميان قشرهاى مردم بود. از همه اينها گذشته تعبير به اذيت و آزار مؤ منان مناسب با محيط مكه است و گرنه در محيط مدينه كمتر چنين چيزى اتفاق مى افتاد. ضمنا اين نكته نيز روشن شد كه منافق تنها به كسانى نمى گويند كه در باطن ابدا ايمان ندارند و اظهار ايمان مى كنند بلكه افراد سست ايمانى كه در تحت فشار اين و آن به زودى عقيده خود را عوض مى كنند جزء منافقان محسوب
مى شوند، و آيه مورد بحث ظاهرا از اينگونه منافقان سخن مى گويد، و تصريح مى كند كه خدا از نيات آنها آگاه است . در آيه بعد باز براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: «به طور قطع خداوند مؤ منان را مى شناسد، و نيز به طور يقين خداوند منافقان را نيز مى شناسد» (و ليعلمن الله الذين آمنوا و ليعلمن المنافقين ). اگر ساده لوحانى فكر مى كنند مى توانند با اخفاء حقائق از قلمرو علم خدا دور بمانند سخت در اشتباهند. مجددا تكرار مى كنيم تعبير به «منافق » دليل بر اين نيست كه اين آيات در مدينه نازل شده است ، درست است كه مساءله نفاق معمولا بعد از پيروزى يك جمعيت و به دست گرفتن حكومت پيدا مى شود كه مخالفان تغيير چهره داده و گروه زير زمينى تشكيل مى دهند، ولى همانگونه كه گفتيم نفاق معنى وسيعى دارد و افراد ضعيف الايمانى را كه با مختصر فشارى تغيير عقيده مى دهند نيز شامل مى شود. آيه بعد به يك نمونه از منطق هاى سست و پوچ مشركان كه هم اكنون نيز در ميان قشر وسيعى وجود دارد اشاره كرده ، مى گويد: «كافران به مؤ منان گفتند: شما بيائيد از راه و آئين ما پيروى كنيد و اگر گناهى داشته باشد ما گناه شما را به دوش مى گيريم » (و قال الذين كفروا للذين آمنوا اتبعوا سبيلنا و لنحمل خطاياكم ).
امروز نيز بسيارى از وسوسه گران را مى بينيم كه هنگام دعوت به يك عمل خلاف مى گويند اگر گناهى دارد به گردن ما!، در حالى كه مى دانيم هيچكس نمى تواند گناه ديگرى را به گردن بگيرد، و اصلا اين كار معقول نيست ، خداوند عادل است ، كسى را به جرم ديگرى مجازات نمى كند، و از اين گذشته مسئوليت انسان در برابر اعمالش با اين حرفهاى بى اساس از بين نمى رود، و بر خلاف آنچه بعضى از كوته فكران مى پندارند اين تعبيرات سر سوزنى از مجازات انسان نمى كاهد لذا در هيچ محكمه و دادگاهى به اين حرفها اعتنا نمى كنند كه فلان كس گناهش را به گردن گرفته ، درست است كه اين تشويق كننده در گناه و جرم او شريك است اما اين شركت در جرم به هيچ وجه از مسئوليت او نخواهد كاست . لذا در جمله بعد با صراحت مى گويد: «آنها هرگز چيزى از خطاها و گناهان اينها را بر دوش نخواهند گرفت ، آنها دروغ مى گويند» (و ما هم بحاملين من خطاياهم من شى ء انهم لكاذبون ). در اينجا سؤ الى مطرح است كه صدق و كذب در مورد جمله هاى خبريه است ، در حالى كه در محل بحث ما جمله خبريه اى وجود ندارد، بلكه جمله انشائيه است (امر) و مى دانيم جمله هاى انشائيه صدق و كذب ندارد، پس چرا قرآن مى گويد آنها دروغ مى گويند؟. پاسخ اين سؤ ال از بيان سابق روشن مى شود و آن اينكه جمله امريه در اينجا به يك جمله شرطيه خبريه بازگشت مى كند و مفهومش اين است اگر شما از طريق ما پيروى كنيد ما گناهانتان را به گردن مى گيريم و چنين جمله اى قابل صدق و كذب است .
سپس براى اينكه تصور نشود اين دعوت كنندگان به كفر و شرك و بت پرستى و ظلم ، در برابر اين عملشان مجازاتى ندارند در آيه بعد مى افزايد: «آنها بارهاى سنگين گناهانشان را بر دوش مى كشند، و بارهاى ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خودشان »! (و ليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم ). اين بار گناه اضافى همان بار گناه اضلال و اغوا كردن و تشويق ديگران به گناه است ، همان بار سنت بد گذاردن كه پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من سن سنة سيئة فعليه وزرها و وزر من عمل بها من غير ان ينقص من وزره شى ء: «كسى كه سنت بدى بگذارد، گناه آن سنت و گناه كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او است ، بى آنكه از گناه عمل كنندگان چيزى كاسته شود». مهم اين است كه آنها در تمام گناهان ديگران نيز شريكند، بى آنكه سر سوزنى از گناه آنان كاسته شود. و در پايان آيه مى افزايد «آنها به طور قطع در روز قيامت از افتراها و دروغهائى كه مى بستند سؤ ال مى شوند و بايد خود جوابگوى آن باشند» (و ليسئلن يوم القيامة عما كانوا يفترون ). در اينجا سؤ ال ديگرى پيش مى آيد كه منظور از اين افتراء كه بايد در قيامت جوابگوى آن باشند چيست ؟ ممكن است اشاره به دروغهائى باشد كه به خدا مى بستند و مى گفتند: «خدا گفته است كه ما اين بتها را پرستش كنيم »! يا اشاره به اينكه منظور آنها از اين سخن كه مى گفتند ما گناهان شما را به گردن مى گيريم اين بوده كه اصلا اين كارها گناه ندارد، و اين دروغى است كه بايد جواب آن را بدهند.
يا اينكه به راستى در قيامت به آنها گفته مى شود بيائيد بار گناهان آنها را بر دوش بكشيد و آنها سرباز مى زنند و دروغ و افتراى خود را ظاهر مى كنند. يا اينكه ظاهر سخنان آنها اين بود كه هر انسانى مى تواند مسئوليت گناه ديگرى را بر عهده گيرد، در حالى كه اين سخن نيز دروغ و افترا است و هر كس مسئول اعمال خويش است .
نكته ها:
۱ - سنتهاى نيك و بد در منطق اسلام پايه گذارى يك برنامه اجتماعى مسئوليت آفرين است و خواه ناخواه انسان را در آن برنامه و كار تمام كسانى كه به آن عمل مى كنند شريك و سهيم مى سازد، چرا كه انگيزه هاى عمل ، بخشى از مقدمات عمل است ، و مى دانيم هر كس در مقدمه كارى دخيل باشد در ذى المقدمه نيز شريك است هر چند مقدمه ساده اى باشد. شاهد اين سخن حديثى است كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با جمعى از ياران همراه بود سائلى آمد و تقاضاى كمك كرد كسى باو چيزى نداد، مردى پيشقدم شد و به او كمكى كرد، ديگران تشويق شدند، آنها نيز كمك كردند، در اينجا پيامبر فرمود من سن خيرا فاسنن به كان له اجره و من اجور من تبعه ، غير منتقص من اجورهم شيئا، و من سن شرا فاسنن به كان عليه وزره و من اوزار من تبعه ، غير منتقص من اوزارهم شيئا!: «كسى كه سنت نيكى بگذارد و ديگران به آن اقتدا كنند پاداش آن و از پاداش كسانى كه پيروى كردند براى او خواهد بود، بى آنكه از پاداششان كاسته شود، و كسى كه سنت شرى بگذارد و به آن اقتدا كنند گناه آن و از گناهان كسانى كه پيروى كرده اند بر او خواهد بود، بى آنكه از گناهان آنها كاسته
شود»!. نظير همين معنى به عبارات گوناگون در منابع حديث شيعه و اهل تسنن آمده است و اين حديثى است مشهور. ۲ - پاسخ به يك سؤ ال بعضى اين سؤ ال را در اينجا مطرح كرده اند كه در قوانين اسلامى گاهى ديه انسان بر عهده ديگرى است مثلا در قتل خطاى محض ديه بر عهده «عاقله » است (منظور از عاقله خويشاوندان ذكور از سوى پدر است كه ديه خطا در ميان آنها تقسيم مى شود و هر كدام بايد بخشى از آن را بپردازند). آيا اين مساءله با آيات فوق تضاد ندارد؟ در پاسخ مى گوئيم در بحثهاى فقهى اين حقيقت را روشن ساخته ايم كه ضامن بودن عاقله در حقيقت يك نوع بيمه متقابل و الزامى در اعضاى يك فاميل است ، اسلام براى اينكه بار سنگين ديه خطا بر دوش يك فرد نماند به مردان يك فاميل الزام كرده كه در برابر يكديگر ضامن ديه خطا باشند، و مبلغ آن را در ميان خود سرشكن كنند، امروز اين يكى ممكن است مرتكب خطائى شود و فردا ديگرى (توضيح بيشتر را درباره اين مساءله به بحث ديات از كتاب فقه موكول مى كنيم ). به هر حال اين برنامه يكنوع تعاون و همكارى در حفظ منافع متقابل است ، و بهيچوجه مفهوم گناه ديگران را به گردن گرفتن ندارد، بخصوص كه ديه قتل خطا اصلا جريمه گناه نيست ، بلكه جبران خسارت است (دقت كنيد).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |