تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۷

از الکتاب



ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۸۶

آيات ۳۳ - ۳۶ سوره انعام

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُك الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَك وَ لَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ(۳۳)

وَ لَقَدْ كُذِّبَت رُسُلٌ مِّن قَبْلِك فَصَبرُوا عَلى مَا كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّى أَتَاهُمْ نَصرُنَا وَ لا مُبَدِّلَ لِكلِمَاتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جَاءَك مِن نَّبَإِى الْمُرْسلِينَ(۳۴)

وَ إِن كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ استَطعْتَ أَن تَبْتَغِىَ نَفَقاً فى الاَرْضِ أَوْ سُلَّماً فى السَّمَاءِ فَتَأْتِيهُم بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلى الْهُدَى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ(۳۵)

إِنَّمَا يَستَجِيبُ الَّذِينَ يَسمَعُونَ وَ الْمَوْتى يَبْعَثهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ(۳۶)

«ترجمه آیات»

ما مى دانيم كه گفته هاى آنان، تو را اندوهگين مى سازد، و اين حرف ها، در حقيقت تكذيب تو نيست، وليكن ستمكاران آيات خدا را انكار مى كنند.(۳۳)

ما سرگذشت انبياى سلف را در قرآن براى تو شرح داده ايم، و تو مى دانى كه آنان نيز، به مثل تو تكذيب شدند، و در برابر تكذيب قوم خود آن قدر صبر كردند تا آن كه نصرت ما شامل حالشان شد، در باره تو نيز، رفتار ما همين خواهد بود و كسى نمى تواند سنّت ما را تغيير دهد.(۳۴)

گرچه اعراض آنان بر تو خيلى گران مى آيد، وليكن تو چه مى توانى كرد؟ آيا مى توانى زمين را سوراخ كرده و يا نردبانى بر آسمان گذاشته، از آسمان و يا از شكم زمين، آيه اى برايشان بياورى؟ (حاشا) خدا است كه اگر بخواهد، همه آنان را بر هدايت مجتمع مى سازد، پس زنهار كه از جاهلان نباشى. (۳۵)

تنها كسانى دعوت تو را مى پذيرند كه داراى گوش شنوا باشند، و اما مُردگان (همچنان مُرده هستند تا آن كه) خدايشان محشور نموده و همه به سوى او بازگشت كنند.(۳۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۸۷
«بیان آیات»

اين آيات، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در لغزش هایى كه مشركان در باره امر دعوت وى داشتند، تسليت داده و با وعده حتمى نصرتش، دلخوش مى سازد، و بيان مى كند كه دعوت دينى، دعوتى است كه بايد در محيط آزاد و با حفظ اختيار اشخاص صورت گيرد، تا هر كه مى خواهد، ايمان آورد و هر كه مى خواهد، كفر ورزد.

و چون دعوت دينى، اساسش بر اختيار است، قدرت و مشيّت حتمى الهى در آن دخالت نمى كند، و اشخاص را مجبور به قبول نمى سازد، و گرنه خداوند مى توانست تمامى افراد بشر را بر هدايت مجتمع سازد.

«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُك الَّذِى يَقُولُونَ...»:

«قَد»، حرفى است كه اگر بر سرِ فعل ماضى (گذشته) درآيد، تحقيق آن فعل را مى رساند، و اگر بر سر مضارع (آينده) درآيد، افاده مى كند كه اين فعل كمتر اتفاق مى افتد، و چه بسا در مضارع هم به معناى تحقيق استعمال شود، از آن جمله، همين آيه مورد بحث است.

وجوه گفته شده، در تفسیر آیه: «فَإنّهُم لَا يُكَذِّبُونَكَ...»

«حزنَهُ كَذَا» و «أحزَنَهُ»، به يك معناست، و لذا در اين آيه، به هر دو قسم قرائت شده است.

«فَإنَّهُم لَا يُكَذِّبُونَكَ»، كلمۀ «يُكَذِّبُونَكَ»، هم به تشديد باب تفعيل قرائت شده و هم به تخفيف، و ظاهر اين است كه «فا» در «فَإنَّهمُ»، براى تفريع است. گويا مى خواهد بفرمايد كه:

به تحقيق ما مى دانيم سخنان مشركان، تو را اندوهناك ساخته، ليكن سزاوار نيست كه از اين سخنان ناراحت شوى. براى اين كه تكذيب مشركان، تكذيب تو نيست. چون تو آنان را جز به سوى ما نمى خوانى، و در اين امر، جز يك رسول و پيغام آور نيستى. پس تكذيب آنان، تكذيب ما و ظلم به آيات ماست.

بنابراين، مضمون اين آيه، به ضميمه جملۀ آخر آن، يعنى جملۀ «ثُمَّ إلَيهِ يُرجَعُون»، همان مضمونى است كه آيه: «وَ مَن كَفَرَ فَلَا يَحزُنكَ كُفرُهُ إلَينَا مَرجِعُهُم فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا إنَّ اللهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور»، و آيه: «فَلَا يَحزُنكَ قَولُهُم إنَّا نَعلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعلِنُونَ»، و آيات ديگرى كه درباره تسليت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل شده، آن را افاده مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۸۸

البته اين وقتى است كه كلمۀ «يُكَذِّبُونَكَ»، به تشديد قرائت شود، و اما بنابر قرائت به تخفيف، معنايش اين مى شود كه:

غم مخور، زيرا اينان نمى توانند با اثبات دروغ بودن آنچه كه تو مردم را به آن دعوت مى كنى، بر تو غلبه كرده و حجّت تو را به وسيله حجّتى ديگر ابطال نمايند. اينان كارى كه مى كنند، اين است كه به آيات خدا ظلم نموده و آن را انكار مى نمايند، و سرانجام، به سوى خدا بازگشت خواهند نمود.

« وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللهِ يَجحَدُونَ » - ظاهر سياق، اقتضا داشت كه بفرمايد «وَلَكِنَّهُم»، و اگر از ضمير به اسم ظاهر عدول نموده و فرمود: «وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ»، براى اين بود كه بفهماند انكار آنان، ناشى از ظلمشان بود، نه از قصور و جهل و امثال آن. پس انكارشان جز ياغيگرى و ستم و طغيان، چيز ديگرى نبوده، و به زودى خداوند مبعوثشان نموده، به سوى او بازگشت مى كنند.

التفاتى هم كه در آيه از تكلم (قَد نَعلَمُ)، به غيبت (بِآيَاتِ الله) به كار رفته، به همين منظور بوده كه دلالت كند بر اين كه انكارشان از باب ستيزه و معارضه با مقام الوهيت و استعلاى بر آن بوده است، و حال آن كه اين مقام، مقامى است كه هيچ چيزى را تاب مقاومت آن نيست، و گرنه اگر افاده چنين معنایى منظور نبود، جا داشت بفرمايد: «بِآيَاتِنَا».

در تفسير معناى اين آيه، وجوه ديگرى نيز گفته شده است:

يكى از آن وجوه، وجهى است كه از بيشتر مفسّران نقل شده كه گفته اند: معناى آيه اين است كه: اينان، اگر تو را تكذيب مى كنند، به گفته خود معتقد نيستند، بلكه از روى عناد و در عين اعتقاد به راستگویى تو، به زبان، تو را تكذيب مى كنند.

دوم اين است كه: اينان، تو را تكذيب نمى كنند، بلكه در حقيقت مرا تكذيب مى كنند، زيرا برگشت تكذيب تو، به تكذيب من است، و تو تنها تكذيب نشده اى.

اين وجه، بى شباهت به وجهى كه ما در معناى آيه ذكر كرديم، نيست، وليكن عين آن هم نيست.

در هر صورت، اين وجه و وجه اولى كه از اكثر مفسّران نقل شده، وقتى صحيح است كه «يُكَذِّبُونَكَ»، با تشديد قرائت شود.

سوم اين كه: اين ها، هرگز مصادف با دروغ تو نشده و از تو دروغ نشنيده اند. چون عرب از اين گونه تعبيرات دارد. مثلا در جایى كه مى خواهد بگويد: «مَا صَادَفنَاهُم جُبَنَاء: ما در نبردهایى كه با فلان قوم كرده ايم، هرگز با جبن و بزدلى آنان مصادف نشده ايم»، مى گويند: «قَاتَلنَاهُم فَمَا أجَبنَاهُم»، وليكن وجه صحيح همان بود كه ما در معناى آيه بيان نموديم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۸۹

«وَ لَقَدْ كُذِّبَت رُسُلٌ مِّن قَبْلِك فَصَبرُوا عَلى مَا كُذِّبُوا...»:

رسول گرامى خود را به راهى كه انبياى گذشته پيمودند، هدايت مى كند، و آن راه، عبارت است از: صبر در راه پروردگار، همچنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: «اُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللهُ فَبِهُدَيهُم اقتَدِه».

و جملۀ «حَتَّى أتَيهُم نَصرُنَا»، بيان نتيجه حسنه صبر انبيا «عليهم السلام» و اشاره به وعده الهى به يارى آن جناب است.

و در اين كه فرمود: «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ الله»، تأكيد نصرت و حتمى بودن آن است. و نيز اشاره اى است به همان معنایى كه در آيه: «كَتَبَ اللهُ لَأغلِبَنَّ أنَا وَ رُسُلِى»، و آيه: «وَ لَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِينَ * إنَّهُم لَهُمُ المَنصُورُونَ»، و اين كه «مُبَدّل» در جملۀ «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ الله» در سياق نفى واقع شده، خود دليل بر اين است كه هيچ مغيّر مفروضى، كلمات خدا را تغيير نمى دهد.

چه مغيّرى كه از ناحيه خود او باشد، مثلا مشيّتش در خصوص كلمه اى تغيير يافته، آن را پس از اثبات، محو يا پس از ابرام، نقض كند، و چه از ناحيه غير او باشد، و غير او به كلمه خدا دست يافته و آن را بر خلاف مشيّت وى، به وجهى از وجوه تغيير دهد.

از اين جا معلوم مى شود: اين كلماتى كه خداى تعالى از آن چنين خبر داده كه قابل تبديل نيستند، امورى هستند كه از لوح محو، و از اثبات خارج اند، در نتيجه مى توان گفت كه:

به طور کلّی «كلمةُ الله»، «قَولُ الله» و «وَعدُ الله»، در عرف قرآن عبارتند از: «احكام حتميّه اى كه تغيير و تبديل در آن راه ندارد». از جمله آياتى كه در آن از اين گونه احكام به «قول» تعبير شده، آيه «قَالَ فَالحَقُّ وَ الحَقُّ أقُولُ»، و آيه «وَ اللهُ يَقُولُ الحَقّ» است.

و از جمله آياتى كه از اين گونه امور به «وَعدُ الله» تعبير فرموده، آيه «ألا إنَّ وَعدَ اللهِ حَقٌّ»، و آيه «لَا يُخلِفُ اللهُ المِيعَاد» است، و إن شاء الله تعالى، به زودى بحث مفصّلى درباره «كلمات الله» و تعبيرات ديگرى كه در عرف قرآن مرادف آن است، خواهد آمد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۰

و جملۀ «وَ لَقَد جَائَكَ مِن نَبَاءِ المُرسَلِينَ»، تثبيت و استشهاد است براى جملۀ «وَ لَقَد كُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِكَ...».

از همين جمله ممكن است استفاده شود كه سوره «انعام» بعد از بعضى از سوره هاى مكّى اى كه قصص انبيا «عليهم السلام» را بيان مى كند، مانند سوره «شعراء» و «مريم» و امثال آن نازل شده، و از طرفى چون مى دانيم كه سوره «انعام» بعد از سوره هاى «علق» و «مدّثر» و امثال آن نازل شده، نتيجه مى گيريم كه اين سوره در طبقه سوم از سوره هایى است كه قبل از هجرت در مكه نازل شده (و خدا داناتر است).

«وَ إِن كانَ كَبرَ عَلَيْك إِعْرَاضُهُمْ...فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ»:

راغب مى گويد: «نفق» به معنى تونل و راهى است كه از زير زمين برود. آنگاه آيه مورد بحث را كه مى فرمايد: «فَإن استَطَعتَ أن تَبتَغِى نَفَقاً فِى الأرض» ذكر كرده، سپس مى گويد: و از همين باب است كه سوراخ و لانه موش صحرایى را «نافقاء» ناميده و مى گويند: «نَافَقَ» و يا «نَفَقَ اليَربُوع». يعنى موش صحرایى به سوراخ رفت.

و نيز از اين باب است كلمۀ «نِفاق»، يعنى دخول در دين از درى و خروج از آن از درِ ديگر. خداى تعالى هم، به همين معنا اشاره كرده و فرموده است: «إنَّ المُنَافِقِينَ هُمُ الفَاسِقُون: منافقان خارج از دين اند». و نيز منافقان را بدتر از كفار دانسته و فرموده: «إنَّ المُنَافِقِينَ فِى الدَّركِ الأسفَلِ مِنَ النَّار: منافقان در پست ترين درجه و درك دوزخ اند»، و «نيفق»، زيرجامه و خشتك آن است.

و درباره «سُلّم» مى گويد: «سُلّم» در اصل لغت، چيزى را گويند كه در مواقع خطر به وسيلۀ آن، مى توان به مكان هاى بلند برآمده و سلامت خود را حفظ نمود. آنگاه اين لفظ اسم شده براى هر چيزى كه آلت بالا رفتن و وسيله آن باشد. خداى تعالى فرموده: «أم لَهُم سُلَّمٌ يَستَمِعُونَ بِهِ». و نيز فرموده: «أو سُلَّماً فِى السَّمَاء».

شاعر هم گفته است:

وَ لَو نَالَ أسبَابَ السَّمَاء بِسُلّم: و اگرچه به وسيله نردبان، به اسباب آسمان دست مى يافت.

و چون جواب شرط (إن) معلوم بوده، لذا در كلام ذكر نشده، و تقدير آيه چنين است: «فَإن استَطَعتَ أن تَبتَغِى كَذَا و كَذَا فَافعَل: پس اگر مى توانى همچو كارى بكنى، بكن».

و مراد از «آيَة» در «فَتَأتِيهِم بِآيَة...»، چيزى است كه مشركان را مجبور به ايمان كند، نه صرف معجزه، زيرا اگر مشركان به صرف ديدن معجزه، ايمان مى آوردند، خود اين خطاب، یعنی جملۀ

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۱

«وَ إن كَانَ كَبُرَ عَلَيكَ إعرَاضُهُم...»، خطابى است قرآنى، و قرآن، خود بهترين معجزه است براى دلالت بر حقانيت دعوت آن جناب. معجزه اى است كه اتفاقا با فهم مشركان هم، كه خود از بلغا و عقلاى عرب بودند، نزديك است.

پس معلوم مى شود مراد از «آيَة»، صرف معجزه نيست، بلكه چيزى است كه از آنان سلب اختيار كند، و اين هم، با دعوت الهى سازگار نيست.

پس حاصل معناى آيه، اين است كه:

جا ندارد تو اين قدر در مقابل اعراض آنان متأثّر شوى. زيرا دنيا، دارِ اختيار است و دعوت به حق و قبول آن، بايد در مجراى اختيار جريان يابد، و تو نمى توانى آيه اى تهيه كنى كه آنان را بر ايمان آوردن، مضطر و بى اختيار سازى. براى اين كه خداوند چنين ايمانى را از آنان نخواسته، بلكه از آنان، ايمان به طوع و رغبت و اختيار خواسته است.

مردم در انتخاب ایمان و اطاعت پروردگار، مجبور خلق نشده اند

از همين جهت، آيه اى كه مردم را مجبور بر ايمان و اطاعت كند، نيافريده، و گرنه خودش مى توانست چنين كار را بكند، و جميع افراد بشر را به جبر، بر ايمان مجتمع سازد و در نتيجه، اين كفار هم، به مؤمنان به تو، ملحق شوند. پس از اين كه اينان اعراض كرده اند، اين قدر جزع و ناشكيبى مكن، تا در شمارِ كسانى كه نسبت به معارف الهى جاهل هستند، قرار نگيرى.

و اين كه بعضى ها احتمال داده اند كه مراد از جملۀ «فَتَأتِيَهُم بِآيَة» اين باشد كه معجزه اى بالاتر از معجزه قرآن برايشان بياورى، با سياق آيه، مخصوصا جملۀ «وَ لَو شَاءَ اللهُ لَجَمَعَهُم عَلَى الهُدَى» سازگار نيست، زيرا ظاهر اين جمله اين است كه مراد از اين «هدايت»، هدايت اجبارى و اضطرارى است.

از اين جا ظاهر مى شود كه مراد از «شَاءَ الله» هم، مشيّت تكوينى پروردگار است، و معنايش اين است كه خداى تعالى، به طورى هدايت را از آنان بخواهد كه مجبور به قبول شده و اختيارشان باطل گردد.

از ظاهر سياق آيه شريفه استفاده مى شود كه: خداى تعالى، چنين چيزى را نخواسته، وليكن خداى سبحان در آيات ديگرى كه مشابه با اين آيه است، مانند آيه: «وَ لَو شِئنَا لَأتَينَا كُلُّ نَفسٍ هُدَيهَا وَلَكِن حَقَّ القَولُ مِنِّى لَأملَأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاسِ أجمَعِين»، اين را هم نفرموده كه نخواستنش طورى است كه كفر كفار و گمراهى گمراهان به طور اجبار و اضطرار باشد.

زيرا به طورى كه ملاحظه مى كنيد، از آيه سابق الذكر و همچنين از آيه: «قاَلَ فَالحَقُّ وَ الحَقُّ أقُولُ لَأملَأنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنهُم أجمَعِين» استفاده مى شود كه:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۲

اگر مشيّت خداى تعالى تعلق نگرفته باشد به اين كه جميع افراد بشر هدايت بيابند، از جهت حكمى بوده كه در برابر سوگند ابليس، مبنى بر اين كه جميع بندگان خدا، مگر مُخلَصين از آنان را گمراه خواهد نمود، حتمى كرده، بلكه در مواضع ديگرى از قرآن، صريحا گمراهى گمراهان را به خود آنان نسبت داده، و در داستان آدم و ابليس فرموده: «قَالَ رَبِّ بِمَا أغوَيتَنِى لَأُزَيِّنَنَّ لَهُم فِى الأرضِ وَ لَأُغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ * إلّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِينَ * قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَىَّ مُستَقِيمٌ * إنَّ عِبَادِى لَيسَ لَكَ عَلَيهِم سُلطَانٌ إلّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغَاوِينَ * وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أجمَعِينَ».

همچنان كه شيطان هم، همين نسبت را به آنان داده، و خداى تعالى، گفتارى را كه در روز قيامت، خطاب به گمراهان مى كند، چنين حكايت فرموده:

«وَ قَالَ الشَّيطَانُ لَمَّا قُضِىَ الأمرُ إنَّ اللهَ وَعَدَكُم وَعدَ الحَقّ وَ وَعَدتُكُم فَأخلَفتُكُم»، تا آن جا كه مى فرمايد: «إنِّى كَفَرتُ بِمَا أشرَكتُمُونِ مِن قَبل». از اين آيات به طورى كه مى بينيد، استفاده مى شود كه گناهان، كه از جمله آن ها شرك به خدا است، همه به گمراهى خود انسان منتهی مى شود، و گمراهى انسان هم، مستند به نفس اوست.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۳

منافاتى هم با ساير آياتى كه ظاهر است در اين كه آدمى نمى تواند چيزى را بخواهد، مگر اين كه خدا بخواهد، ندارد. مانند آيه: «إنَّ هَذِهِ تَذكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إلَى رَبِّهِ سَبِيلاً * وَ مَا تَشَاؤُنَ إلَّا أن يَشَاءَ اللهُ»، و آيه: «إن هُوَ إلّا ذِكرٌ لِلعَالَمِينَ * لِمَن شَاءَ مِنكُم أن يَستَقِيمَ * وَ مَا تَشَاؤُنَ إلّا أن يَشَاءَ اللهُ رَبُّ العَالَمِينَ».

پس مشيّت انسان، گرچه در تحققش، محتاج و متوقف بر مشيّت خداى سبحان است، جز اين كه خداى سبحان هم، وقتى مشيتش به مشيّت او تعلق گرفته و خواست او را مى خواهد كه او خود با داشتن حُسن سريره، استعداد و قابليت اين معنا را كسب كرده و از اين طريق متعرض رحمت او شده باشد، به شهادت اين كه مى فرمايد: «وَ يَهدِى إلَيهِ مَن أنَابَ».

و اما فاسق كه دلش منحرف شده و به پستى و گمراهى متمايل گشته، البته خداوند هدايتش را نخواسته و رحمتش او را فرا نمى گيرد. همچنان كه فرموده: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِى بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِينَ». و نيز فرموده: «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُم». و نيز فرموده: «وَ لَو شِئنَا لَرَفَعنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أخلَدَ إلَى الأرضِ وَ اتَّبَعَ هَوَيهُ».

و كوتاه سخن اين كه: دعوت دينى، جز طريقه اختيار را سلوك ننموده، و آيات الهى جز با مراعات آن نازل نشده، و خداى سبحان هم به سوى خود هدايت نمى كند، مگر آن كسى را كه به اختيار خود، متعرض رحمت وى و مستعد هدايتش شده باشد.

چرا مشيّت خداوند بر هدايت همۀ انسان ها، تعلق نگرفته است؟

به همين بيان، شبهه ديگرى هم كه خالى از پيچيدگى نيست، حل مى شود و آن، شبهه اين است كه:

به فرض هم كه اين معنا را قبول كنيم كه نازل كردن آيه اى از طرف خداى تعالى كه كفار را هم مجبور به ايمان و قبول دعوت دينى سازد، منافات با اختيارى دارد كه بناى آن دعوت، بر آن اساس است، ليكن چرا جايز نباشد كه خداوند، ايمان جميع افراد مردم را بخواهد، همان طورى كه ايمان مؤمنان را خواسته، و در نتيجه همه مردم ايمان آورند و چه عيبى داشت که خدای تعالی بخواهد همه افراد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۴

بشر هدايت و ايمان را بخواهند، همان طورى كه از مؤمنان خواست. آنگاه علاوه بر مشيّت و خواستش، آيه اى را هم نازل كند تا آن آيه، آنان را به اختيار خودشان به هدايت سوق داده و به لباس ايمان متلبس شان سازد؟ و در نتيجه هم حريت و اختيار آنان محفوظ بماند و هم جميع افراد بشر هدايت يابند؟

جواب اين سؤال و حلّ اين شبهه، به طور اجمال از بيان قبلى ما استفاده مى شود، و اينك، در توضيح آن مى گویيم:

گرچه هدايت دسته جمعى بشر همان طورى كه در شبهه گفته شد، امر ممكنى است، وليكن با ناموس عمومى عالَم اسباب و نظامى كه در استعداد قابل و افاضه فاعل است، منافات دارد. چون هدايت، تنها و تنها به كسى افاضه مى شود كه تقوا پيشه خود ساخته و نفس را تزكيه كند، «قَد أفلَحَ مَن زَكَّيهَا»، و در مقابل، ضلالت هم تنها نصيب كسى مى شود كه از ذكر پروردگارش اعراض نموده و نفس را آلوده سازد، «وَ قَد خَابَ مَن دَسَّيهَا»، و اين اصابت ضلالت عبارت است از اين كه آدمى زير بار هدايت نرود.

خداى تعالى، در اين باره مى فرمايد: «مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَةَ عَجَّلنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَيهَا مَذمُوماً مَدحُوراً * وَ مَن أرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعيَهَا وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعيُهُم مَشكُوراً * كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِن عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحظُوراً». «مَحظُوراً»، به معناى ممنوع است.

پس خداى سبحان، عطاى هر نفسى را به آن مقدارى كه استحقاق دارد، به او مى رساند. اگر خير بخواهد، به او مى دهد، و اگر شر بخواهد، باز هم به او مى دهد. به اين معنا كه چنين كسى را از خير منع مى كند، و با اين حال اگر خداى تعالى بخواهد كه جميع مردم از صالح و طالح خير را بخواهند و همه آنان به اختيار خود ملازم ايمان و تقوا شوند، معلوم است كه نظام عمومى عالَم با اين كه عالَم اسباب است، تباه مى شود.

آيه «إنَّمَا يَستَجِيبُ الَّذِينَ يَسمَعُونَ...»، كه بعد از آيه مورد بحث ما است، و به زودى معنايش خواهد آمد، بيان ما را تأييد مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۵

توصيف مؤمنان به وصف حيات و شنوايى و توصيف مشركان، به وصف مُردگى، كرى و كورى

«إنَّمَا يَستَجِيبُ الَّذِينَ يَسمَعُونَ وَ المَوتَى يَبعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ إلَيهِ يُرجَعُونَ»:

اين آيه شريفه، به منزله بيانى است براى جملۀ «وَ إن كَانَ كَبُرَ عَلَيكَ إعرَاضُهُم...». زيرا حاصل جمله مزبور اين بود كه: تو نمى توانى كفار را از اين اعراضشان منصرف كنى، و به معجزه اى كه آنان را ايمان سوق دهد، دست بيابى.

در اين آيه نيز، همين معنا را توضيح داده، مى فرمايد:

به جهت اين كه اينان به منزله مُرده اند، شعور ندارند و داراى گوش شنوا نيستند تا دعوت دعوت كننده اى را كه پيغمبر خدا است، شنيده، معناى دعوت دينى را بفهمند. اين هيكل ها كه از مردم به چشم تو مى خورد، دو جور است: يكى زنده و شنوا كه البته چنين كسانى دعوت تو را اجابت مى كنند، و يكى مُردگانى ناشنوا كه به ظاهر در صورت زندگان اند، و اين طايفه شنوایی شان، موقوف بر اين است كه خداوند پس از مرگ مبعوثشان كند، و به زودى خواهد كرد، آن وقت است كه مى شنوند آنچه را كه در دنيا قدرت شنيدنش را نداشتند.

خداى تعالى، همين معنا را از خود آنان حكايت نموده، مى فرمايد: «وَ لَو تَرَى إذ المُجرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُسِهُم عِندَ رَبِّهِم رَبَّنَا أبصَرنَا وَ سَمِعنَا فَارجِعنَا نَعمَل صَالِحاً إنّا مُوقِنُونَ».

در حقيقت، سياق آيه مورد بحث، سياق كنايه است، و مراد از كسانى كه مى شنوند، مؤمنان و مراد از مُردگان، اعراض كنندگان از پذيرش دعوت الهى است، چه مشركان و چه ديگران. و اين كنايه، تنها در اين آيه به كار برده نشده، بلكه در كلام خداى تعالى، مكرر مؤمنان به حيات و شنوایى و كفار به مُردگى و كرى وصف شده اند.

از آن جمله مى فرمايد: «أوَ مَن كَانَ مَيتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نُوراً يَمشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيسَ بِخَارِجٍ مِنهَا».

و نيز مى فرمايد: «إنَّك لَا تُسمِعُ المَوتَى وَ لَا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءِ إذَا وَلّوا مُدبِرِينَ * وَ مَا أنتَ بِهَادِى العُمىِ عَن ضَلَالَتِهِم إن تُسمِعُ إلّا مَن يُؤمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسلِمُونَ»، و همچنین آیات بسیاری دیگر.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۶

بيشتر مفسران هم، اين گونه اوصاف را بر تشبيه و كنايه حمل كرده اند، وليكن ما در بعضى از مباحث گذشته خود مكررا بيان كرديم كه براى اين گونه اوصاف، معنایى از حقيقت نيز هست، به آن مباحث رجوع شود.

اين آيه، دلالت مى كند بر اين كه به زودى در عالَم آخرت، خداى تعالى، حقيقت را به كفار و مشركان فهمانيده و دعوت خود را به گوششان فرو خواهد كرد، همان طورى كه در دنيا به مؤمنان فهمانيده و شنواند. بنابراين، انسان، چه مؤمن و چه كافر، ناگزير است از فهميدن حق در دنيا، يا در آخرت.

بحث روايتى

قمى، در تفسير خود مى گويد: و در روايت ابى الجارود است كه امام ابى جعفر «عليه السلام» فرمود:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» به اسلام آوردن حارث بن عامر بن نوفل بن عبدمناف بسيار علاقه داشت و او را به اسلام دعوت نموده، خيلى سعى مى كرد، بلكه قبول كند، ليكن بدبختى بر او غلبه كرده، از قبول اسلام سر باز زد. اين معنا بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» گران آمد. لذا اين آيه نازل شد: «وَ إن كَانَ كَبُرَ عَلَيكَ إعرَاضُهُم»، تا آن جا كه مى فرمايد: «نَفَقاً فِى الأرضِ».

مؤلف: اين روايت، علاوه بر ضعف سند و ارسالش، با ظاهر روايات بسيارى كه دلالت دارد بر اين كه سوره «انعام»، يكجا نازل شده، سازگار نيست، گرچه ممكن است آن را چنين توجيه نمود كه اين واقعه قبل از نزول اصل سوره رُخ داده و اين آيه به عنوان انطباق، به آن اشاره فرموده است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۷

آيات ۳۷ - ۵۵ سوره انعام

وَ قَالُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلى أَن يُنزِّلَ آيَةً وَلَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۳۷)

وَ مَا مِن دَابَّةٍ فى الاَرْضِ وَ لا طائرٍ يَطِيرُ بجَنَاحَيْهِ إِلّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَا فَرَّطنَا فى الْكِتَابِ مِن شَئٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشرُونَ(۳۸)

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمُّ وَ بُكْمٌ فى الظُّلُمَاتِ مَن يَشإِ اللَّهُ يُضلِلْهُ وَ مَن يَشأْ يَجْعَلْهُ عَلى صرَاطٍ مُّستَقِيمٍ(۳۹)

قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ(۴۰)

بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِف مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شاءَ وَ تَنسوْنَ مَا تُشرِكُونَ(۴۱)

وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا إِلى أُمَمٍ مِن قَبْلِك فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضرَّعُونَ(۴۲)

فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِن قَست قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۴۳)

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَاب كُلِّ شَئٍ حَتّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسونَ(۴۴)

فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظلَمُوا وَ الحَْمْدُ للَّهِ رَبّ الْعَالَمِينَ(۴۵)

قُلْ أَرَأيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُم مَنْ إِلَهٌ غَيرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كيْف نُصَرِّف الآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصدِفُونَ(۴۶)

قُلْ أَرَأيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلّا الْقَوْمُ الظّالِمُونَ(۴۷)

وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسلِينَ إِلّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(۴۸)

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَاب بِمَا كانُوا يَفْسقُونَ(۴۹)

قُل لا أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْب وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّى مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلّا مَا يُوحَى إِلىَّ قُلْ هَلْ يَستَوِى الاَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ(۵۰)

وَ أَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَيْس لَهُم مِن دُونِهِ وَلىُّ وَ لا شفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ(۵۱)

وَ لا تَطرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْك مِنْ حِسابِهِم مِن شَئٍ وَ مَا مِنْ حِسابِك عَلَيْهِم مِن شَئٍ فَتَطرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمِينَ(۵۲)

وَ كذَلِك فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُوا أَهَؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِن بَيْنِنَا أَلَيْس اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاكرِينَ(۵۳)

وَ إِذَا جَاءَك الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَب رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَا بجَهَالَةٍ ثُمَّ تَاب مِن بَعْدِهِ وَ أَصلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۵۴)

وَ كَذَلِك نُفَصِّلُ الآيَاتِ وَ لِتَستَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ(۵۵)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۸
«ترجمه آیات»

و گفتند: چرا علامتى از ناحيه پروردگارش بر او نازل نشد؟ بگو به درستى كه خدا بر فرستادن معجزه و علامت قادر هست، وليكن بيشتر كافران نمى دانند.(۳۷)

و هيچ جنبده اى در زمين و پرنده اى كه با دو بال خود مى پرد، نيست، مگر اين كه آن ها نيز مانند شما گروه هایى هستند، و همه به سوى پروردگار خود محشور خواهند شد، ما در كتاب از بيان چيزى فروگذار نكرديم. (۳۸)

و كسانى كه آيات ما را، تكذيب كردند، كر و كورانى در ظلمت اند، كسى را كه خدا بخواهد، گمراه مى كند و كسى را كه بخواهد، در راه راست قرارش مى دهد.(۳۹)

بگو: اگر راست مى گویيد، به من خبر دهيد، اگر بيايد شما را عذاب خدا و يا روز قيامت، آيا غير خدا كسى را به فريادرسى خود مى خوانيد.(۴۰)

(قطعا نه)، بلكه تنها همو را مى خوانيد، و اوست كه اگر بخواهد، آن گرفتارى را از شما مى برد و آن روز، شركاى امروزتان را فراموش خواهيد كرد.(۴۱)

و به تحقيق فرستاديم پيغمبرانى به سوى امت هایى كه قبل از تو مى زيستند، پس به منظور اين كه شايد روى تضرع به درگاه ما آورند، آنان را به سختی ها و گرفتاری هاى گوناگون گرفتيم. (۴۲)

پس چرا وقتى عذاب ما را ديدند، تضرع نكردند، وليكن دل هايشان سخت شد و شيطان عمل زشتشان را برايشان زينت داد.(۴۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۹۹

پس وقتى عذاب ما را به كلّى از ياد بردند، درهاى همه لذائذ مادى را به رويشان گشوديم و وقتى سرگرم و شادمان به آن شدند، بناگاه گرفتيمشان، پس آنگاه ايشان فرومانده و خاموشانند.(۴۴)

پس بريده شد دنباله گروهى كه ظلم كردند، و ستايش سزاوار خدایى است كه پروردگار عالميان است. (۴۵)

بگو خبر دهيد مرا كه اگر روزى خداوند گوش و چشم هايتان را از شما گرفته و بر دل هايتان مُهر نهد، آيا كيست آن خداى ديگرى كه گوش و چشم و دل ديگرى به شما بدهد، ببين چگونه تكرار مى كنيم آيات خود را براى ايشان و با اين حال، باز هم آنان اعراض مى كنند.(۴۶)

بگو مرا خبر دهيد اگر عذاب خداوند به طور ناگهانى و يا آشكارا شما را بگيرد، آيا جز گروه ستمكاران كسى هلاك مى شود؟(۴۷)

و ما نمى فرستيم پيغمبران را، مگر براى بشارت و انذار، پس كسانى كه ايمان آورده، عمل صالح كنند، نه بيمى برايشان است و نه اندوهناك مى شوند.(۴۸)

و آنان كه تكذيب كردند آيات ما را به جرم همين فسقى كه مرتكب شدند، عذاب ما به آنان خواهد رسيد.(۴۹)

بگو من نمى گويم خزينه هاى خداوند نزد من است، و نيز نمى گويم علم غيب دارم، و نمى گويم فرشته اى هستم، من دنبال نمى كنم، مگر همان چيزى را كه به سويم وحى مى شود، بگو آيا كور و بينا يكسان است؟ (پس چرا تفكر نمى كنيد)؟(۵۰)

كسانى را كه در دل از محشور شدن در روزى كه جز خداوند ولىّ و شفيعى نيست، ترس دارند، با اين قرآن بترسان، باشد كه بپرهيزند.(۵۱)

و كسانى را كه در هر صبح و شام، پروردگار خود را مى خوانند و جز رضاى او، منظورى ندارند، از خود طرد مكن و بدان كه از حساب ايشان، چيزى بر تو و از حساب تو، چيزى بر ايشان نيست، كه آنان را از خود برانى، و در نتيجه از ستمكاران بشوى. (۵۲)

اين چنين بعضى از آنان را به دست بعضى ديگر آزموديم، تا در قيامت (با يك دنيا تأسف) از خود بپرسند، آيا اينان بودند آن گروهى كه خداوند از ميان همه ما بر آنان نعمت داد؟ آنگاه در جواب خود بگويند آرى همين هايند، آيا خداوند به بندگان شكرگزار داناتر نيست؟(۵۳)

و وقتى كه مؤمنان به آيات ما نزد تو مى آيند، بگو سلام بر شما، پروردگار شما رحمت را بر خود واجب كرده، كه هر كسى از شما از روى جهالت عمل زشتى مرتكب شود و سپس توبه كرده، عمل صالح كند، خداوند هم آمرزنده و مهربان است. (۵۴)

اين طور آيات را تفصيل مى دهيم، تا شايد بندگان به آن عمل نموده و راه گنهكاران هم روشن گردد.(۵۵)