الشعراء ١١٧
کپی متن آیه |
---|
قَالَ رَبِ إِنَ قَوْمِي کَذَّبُونِ |
ترجمه
الشعراء ١١٦ | آیه ١١٧ | الشعراء ١١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قالَ: رَبِّ ...»: این آیه مقدّمه تقاضای مطالب آیه بعدی است.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ «117» فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «118»
نوح گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تكذيب كردند. پس ميان من و آنان (داورى كن و) راه روشنى بگشا و مرا و هر كس از مؤمنان را كه با من است، (از شرّ اين كفّار) نجات بده.
نکته ها
مستكبران حتّى از انبيا نيز توقّع طرد فقراى گمنامِ با ايمان را داشتند و همه انبيا دست رد به اين پيشنهاد مىزدند. خداوند در آيه 28 سوره كهف به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور مىدهد:
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» خود را با مؤمنانى كه هر صبح وشام خالصانه خدا را مىخوانند قراربده و به خاطر رسيدن به زينتهاى دنيا از آنان چشمپوشى نكن و از غافلان و هواپرستان و متجاوزان پيروى نكن.
جملهى «مِنَ الْمَرْجُومِينَ» به جاى «لنرجمنك»، نشان مىدهد كه قبل از حضرت نوح نيز افرادى را سنگسار نموده بودند.
جلد 6 - صفحه 345
پیام ها
1- با پيشنهادات و توقّعات نابجاى متكبّران، قاطعانه برخورد كنيد. (طرد فقراى با ايمان جايز نيست، حتّى اگر به قيمت ايمانآوردن گروهى ديگر باشد) وَ ما أَنَا بِطارِدِ ...
2- ملاك ارزش، ايمان است، نه جايگاه اجتماعى و اقتصادى. وَ ما أَنَا بِطارِدِ ...
3- جاذبه بايد در حدّ اعلى باشد، ولى دافعه تنها در موقع ضرورت لازم است. وَ ما أَنَا بِطارِدِ ...
4- بيم وهشدار و انذار انبيا، بيش از بشارت آنان است. در قرآن جملهى «إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ» آمده، ولى جملهى «ان انا الا بشير» نيامده است.
5- ترساندن غافل از خطرها، بهترين شيوهى ارشادى است. «إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ»
6- يكى از مهمترين حربههاى مخالفان انبيا تهديد است. «مِنَ الْمَرْجُومِينَ»
7- سنگسار كردن، يكى از قديمىترين انواع شكنجههاست. «مِنَ الْمَرْجُومِينَ»
8- در برابر تهديدهاى دشمن به خدا متوسّل شويم. «قالَ رَبِّ»
9- نالهى حضرت نوح به خاطر تكذيب مكتب بود، نه تهديد و سنگسار. «رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ» و نفرمود: «يرجمون»
10- خشونت نااهلان، از عواطف پدرى و برادرى شما نكاهد. «إِنَّ قَوْمِي»
11- گره گشا خداست. «فَافْتَحْ»
12- اوّل براى حلّ مشكلات مردم و جامعه دعا كنيد، بعد براى نجات خود.
«فَافْتَحْ- نَجِّنِي»
13- با وجود تهديد وخفقان، گروهى از مردم به انبيا ايمان مىآوردند. «وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
14- آنچه مهم است، همراهىِ عملى ومكتبى است، نه فيزيكى وظاهرى. «وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
15- مؤمنين مشمول دعاى انبيا هستند. «نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
16- ايمان به تنهايى كافى نيست، پيروى و همراهى لازم است. «وَ مَنْ مَعِيَ»
جلد 6 - صفحه 346
چنانكه در موارد ديگر نيز قرآن مىفرمايد: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ»* «1»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117)
چون حضرت نوح عليه السّلام اين كلمات تهديد آميز را از قوم شنيد و نااميدى ايمان ايشان را دريافت، روى نياز بدرگاه بىنياز آورده:
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ: فرمود: اى پروردگار من، بدرستى كه قوم من تكذيب كردند مرا و به دروغ نسبت دادند دعوت و تبليغ مرا. اين كلام براى اظهار تكذيب حق بود كه به جهت آن ايشان را هدف تير نفرين نمود نه تخويف ايشان مر آن را و استخفاف ايشان بر امر حق. حاصل آنكه نوح عليه السّلام عرض كرد: پروردگارا چون قوم از روى عناد تكذيب من كردند و مرا در دعوى رسالت باور نداشتند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (109)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119)
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ (120) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (121) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)
ترجمه
تكذيب كردند قوم نوح پيمبران را
هنگاميكه گفت بآنها برادرشان نوح آيا نمىپرهيزيد
همانا من براى شما پيمبرى امينم
پس بترسيد
جلد 4 صفحه 116
از خدا و فرمان بريد مرا
و نميخواهم از شما بر آن مزدى نيست مزدم مگر بر پروردگار جهانيان
پس بترسيد از خدا و اطاعت كنيد مرا
گفتند آيا ايمان بياوريم بتو با آنكه پيروى كردند از تو فرومايگان
گفت و نيست مرا علم بآنچه كه ميكنند
نيست حسابشان مگر بر پروردگارم اگر ادراك ميكنيد
و نيستم من دور كننده از خود گروندگان را
نيستم من مگر بيم دهندهئى آشكار
گفتند هر آينه اگر باز نه ايستادى اى نوح البته خواهى بود از سنگسار شدگان
گفت پروردگارا بدرستيكه قوم من تكذيب كردند
مرا پس حكم كن ميان من و ميان آنها حكم كردنى و نجات ده مرا و هر كه با من است از گروندگان
پس نجات داديم او را و هر كه با او بود در كشتى مجهّز
پس غرق كرديم بعد از آن بازماندگانرا
همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان گروند گان
و همانا پروردگار تو هر آينه او است تواناى مهربان.
تفسير
خداوند متعال بعد از ذكر شمّهئى از احوال حضرت ابراهيم مختصرى از قصّه حضرت نوح را براى تسليت خاطر پيغمبر اكرم و تذكّر اهل عالم ذكر فرموده با آنكه شرح آن در سور سابقه گوشزد شده و آن از اين قرار است كه قبيله حضرت نوح جماعتى بودند كه پيغمبران خدا را تكذيب نمودند چون آنحضرت را تكذيب كردند و تكذيب يك پيغمبر تكذيب تمام انبياء است چون همه از طرف يك خدا و براى يك مقصد آمدهاند و همه مصدّق يكديگرند علاوه بر آنكه در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت مبعوث بر قومى شد كه آنها تكذيب نموده بودند پيغمبرانى را كه بين او و حضرت آدم بودند و باين سبب خدا فرموده كذّبت قوم نوح المرسلين يعنى كسانيكه بين او و آدم عليه السّلام بودند و اين تكذيب وقتى بود كه يكنفر از اهل قبيله آنها كه حضرت نوح بود و معمولا در عرب كسيرا كه از قبيلهئى باشد برادر آنها ميخوانند بآنها فرمود آيا از خدا نميترسيد و دست از پرستش غير او برنميداريد من از طرف خدا مبعوث برسالت براى شما شدم و همه ميدانيد سابقه امانت و درستكارى مرا پس از خدا بترسيد و اطاعت كنيد مرا در پرستش خدا و امتثال احكامش و من از شما مزدى بر اداء رسالت و ابلاغ احكام او كه بر وفق مصلحت شما است نميخواهم
جلد 4 صفحه 117
مزد من با خدا است و آنرا در آخرت يا در دنيا و آخرت خواهد داد پس از خدا بترسيد و اطاعت كنيد مرا و تكرار اين جمله براى افاده اينمعنى است كه امانت و درستكارى من كافى است براى ترسيدن از خدا و اطاعت من و اينكه مزد هم نميخواهم موجب زائدى است براى آن كه معلوم ميشود طمعى بمال شما ندارم و براى رضاى خدا كار ميكنم و به بيان ديگر مقتضى براى وجوب اطاعت موجود بود حال معلوم شد كه مانع هم مفقود است كه چيزى از شما نميخواهند و عذرى براى ترك اطاعت نداريد پس اطاعت كنيد و آنها در جواب گفتند آيا ما بتو ايمان بياوريم با آنكه يك عدّه مردم پست و رذل و فرومايه براى طمع بجاه و مال از روى جهالت و نادانى پيروى از تو نمودند ما هم اگر ايمان بتو آوريم در رديف آنها قرار خواهيم گرفت حضرت در جواب فرمود من از باطن آنها خبر ندارم كه بدانم بچه غرض و قصد بمن ايمان آوردهاند من مأمور بظاهرم حساب باطن آنها فقط بر عهده خدا است كه عالم السرّو الخفيّات است و هر كس را بر طبق نيّت و قصدش پاداش ميدهد شما هم اگر ادراك و شعور داشته باشيد ميدانيد من راست ميگويم و اگر شما از شركت در مسلك و مرام با آنها عار داريد من از پيغمبرى آنها عار ندارم و موظّف نيستم آنها را از خود طرد نمايم و ايمانشانرا نپذيرم بلكه بايد همه را بيك منوال از خدا بترسانم و ارشاد بمعارف و احكام او نمايم قوم چنانچه رسم جهّال است كه وقتى از جواب عاجز شوند بشتم و رجم ميپردازند گفتند اى نوح اگر دست از كارت بر ندارى تو را سنگسار ميكنيم يا بتو ناسزا و بد ميگوئيم و حضرت نوح آنها را نفرين كرد و از خدا خواست كه حكم فرمايد ميان او و آنها بنزول عذاب و نجات دهد او و پيروانش را از آن بليّه و شرّ قوم براى آنكه از تكذيب آنها ملول و از ايمانشان مأيوس شده بود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود بنزول طوفان و نجات داد او و پيروانش را بوسيله كشتى كه قبلا ساخته و پرداخته شده بود چنانچه قمّى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در معناى مشحون و تفسير آن بمجهّز ولى مفسّرين بپر و مملوّ از انسان و حيوانات و ترجمه نمودهاند و خداوند بعد از نجات ايشان بقيه قوم را كه بيرون از كشتى بودند غرق فرمود و تفصيل اين وقايع در سور سابقه ذكر شده است و در
جلد 4 صفحه 118
اينجا براى آنكه اين مقدار از قصّه آنحضرت متواتر و مشهور بوده و اين خود آيت و دليل مستقلّى است بر قدرت و قهر و غلبه خداوند و اولياء او بر اعداء و سركشان در ضمن قصص انبياء تذكر داده شده تا موجب عبرت شود ولى در هر عصر و زمان اكثريّت با جهّال و كفّار وفّاق بوده و هست و نبايد اولياء خدا از اين باب ملول و دلتنگ باشند و تكرار اين جملات اخيره بعد از ذكر قصص سابقه و لاحقه براى قوّت قلب و تسليت خاطر پيغمبر اكرم است از ايمان نياوردن اقوامش با تصريح بعزيز بودن خداوند براى اشاره بغلبه دادن اولياء خود را بر اعداء و رحيم بودنش كه تعجيل در عقوبت و انتقام نميفرمايد چنانچه گذشت.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ رَبِّ إِنَّ قَومِي كَذَّبُونِ (117) فَافتَح بَينِي وَ بَينَهُم فَتحاً وَ نَجِّنِي وَ مَن مَعِيَ مِنَ المُؤمِنِينَ (118)
جلد 14 - صفحه 63
و در سوره نوح عرض ميكند: قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَر عَلَي الأَرضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً إِنَّكَ إِن تَذَرهُم يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلّا فاجِراً كَفّاراً (سوره نوح آيه 27- 28) «وَ أُوحِيَ إِلي نُوحٍ» براي تسليت او خداوند وحي فرستاد براي نوح: «أَنَّهُ لَن يُؤمِنَ» لن براي نفي ابد است.
«مِن قَومِكَ» تمام اهل دنيا که در زمان نوح بودند شامل ميشود چون نوح اولين انبياء اولو العزم بود و بعثت او ناسخ شريعت آدم بود و قبل از نوح انبيايي که بودند مثل شيث و ادريس، بر شريعت آدم بودند و ادريس جد اعلاي نوح بود چون نوح فرزند لامك و او فرزند متوشخ. او فرزند اخنوخ که او ادريس است و بعد از ادريس پيغمبري نيامد، جز نوح که اولين رسول بود- بعد از ادريس و بين نوح و آدم ده واسطه بود، تماما يا از انبياء بودند مثل شيث و ادريس يا اوصياء انبياء بودند و گذشت حديث حضرت صادق (ع) که در مجمع البحرين نقل كرده که حضرت فرمود:
«عاش نوح الفي سنة و خمسمائة سنة منها ثمان مائة و خمسون قبل ان يبعث و الف سنة الا خمسين عاما في قومه يدعوهم و سبع مائة بعد نزوله من السفينة»
و در همين حديث دارد که موقعي که ملك الموت آمد براي قبض روح او در آفتاب بود. گفت تأمل كن تا در سايه روم. تأمل كرد آمد در سايه و به ملك الموت گفت اينکه عمري که كردم مثل همين است که از آفتاب بسايه آمدهام. «إِلّا مَن قَد آمَنَ» لذا عرض كرد: (قالَ رَبِّ إِنَّ قَومِي كَذَّبُونِ) که بسيار مهموم بود در پيشگاه الهي شكايت از قوم كرد. در خبر از حضرت رسول است که فرمود من در حق قومم هر چه اذيت ديدم عرض كردم:
«اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون»
و نفرين نكردم.
(فَافتَح بَينِي وَ بَينَهُم فَتحاً) گفتند يعني حكم فرما بين من و بين آنها آن چه حكم ميفرمايي (وَ نَجِّنِي وَ مَن مَعِيَ مِنَ المُؤمِنِينَ) دعايش مستجاب شد و مأمور شد بساختن كشتي چنانچه ميفرمايد:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 117)- «نوح» که میبیند این دعوت مستمر و طولانی با این منطق روشن و با آن همه صبر و شکیبایی جز در عده قلیلی تأثیر نگذارده، سر انجام شکایت به درگاه خدا میبرد و ضمن شرح حال خود تقاضای جدایی و نجات از چنگال این ستمگران بیمنطق میکند.
«عرض کرد: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند» (قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ).
نکات آیه
۱ - شِکوه نوح(ع) به درگاه خدا، از لجاجت و تکذیب گرى قومش نسبت به او (قال ربّ إنّ قومى کذّبون)
۲ - نوح(ع)، نگران تکذیب ارزش ها و تعالیم الهى از سوى مردم بود; نه نگران تهدید خود او از سوى آنان. (قال ربّ إنّ قومى کذّبون) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که شکوه نوح(ع) به درگاه خدا در پى تهدیدهاى سخت مخالفان، از تکذیب گرى آنان بود نه از تهدیدهاى آنها.
۳ - یکپارچگى قوم نوح در مخالفت با وى و تکذیب رسالت الهى او (إنّ قومى کذّبون) شمول نهفته در تعبیر «إنّ قومى»، بیانگر مطلب یاد شده است.
۴ - التجاى نوح(ع) به ربوبیت خدا در شرایط یأس و هجوم مشکلات بر سر راه رسالتش (قال ربّ إنّ قومى کذّبون)
موضوعات مرتبط
- خدا: التجا به خدا ۴
- دین: تکذیب دین ۲
- قوم نوح: تهدیدهاى قوم نوح ۲; کفر قوم نوح ۱; لجاجت قوم نوح ۱
- نوح(ع): التجاى نوح(ع) ۴; تهدید نوح(ع) ۲; عوامل نگرانى نوح(ع) ۲; قصه نوح(ع) ۱، ۲; گلایه نوح(ع) ۱; هماهنگى مخالفان نوح(ع)۳; هماهنگى مکذبان نوح(ع) ۳; یأس نوح(ع) ۴
منابع