اسْتَهْوَتْه
«اسْتَهْوَتْهُ» از مادّه «هوى» به معناى وادار کردن کسى به پیروى از هوا و هوس است.
ریشه کلمه
قاموس قرآن
هُوى (به ضم هاء و فتح آن) به معنى فرود آمدن است «هَوَى الشَّىْءُ هُوِيّاً وَ هَوِيّاً: سَقَطَ مِنْ عُلُوٍ اِلى اَسْفَلٍ» چنانكه در قاموس و اقرب الموارد و در مجمع ذيل «وَالنَّجْمِ اِذا هَوى» گفته است. به قول راغب: هُوى (به ضم اول) فرود آمدن به فتح اول بالا رفتن است قاموس و اقرب آن را در مرتبه دوم گفتهاند. در مصباح معناى اول را از ابوزيد نقل كرده است و گويد: هُوى به معنى بالا رفتن فقط به ضم اول آيد. ناگفته نماند: فعل هر دو از باب ضرب يضرب است [طه:81]. هر كه غضب من بر او واقع شود هلاك گشته. سقوط در آيه همان هلاك و بدبختى است. [نجم:53]. شهر زيررو شونده را هلاك كرد و ساقط نمود راغب گويد آن را به هوا بلند كرد و ساقط نمود. * [نجم:10]. هوى را در آيه پائين آمدن گفتهاند ولى به احتمال قوى مراد از آن بالا رفتن است كه ستارگان از حين طلوع تا وسط آسمان پيوسته در صعوداند و آن با آيات بعدى كه اشاره به معراج آن حضرت است بهتر مىسازد گرچه پائين آمدن نيز با نزول جبرئيل كه در آيات بعدى نقل شده مناسبت دارد رجوع شود به «نجم». * [انعام:71]. اِسْتِهْواء مثل اِهْواء به معنى ساقط كردن است و اعتبار طلب در آن صحيح است گوئى شياطين سقوط او را طلب كردهاند و آن در آيه به معنى لغزش دادن و ساقط كردن است. يعنى مانند كسى كه شياطين در زمين گمراهش كردهاند و سرگردان مانده است. *** هَوى: ميل نفس. [نجم:3-4]. از روى خواهش نفس سخن نمىگويد و آن فقط وحى است كه به او مىشود. در قاموس تصريح كرده كه در ميل مذموم و ممدوح هر دو به كار رود. اما در قرآن مجيد بيشتر در خواهشهاى مذموم به كار رفته و گاهى در غير آن، مثل [ابراهيم:37]. جمع آن اهواء است [انعام:150]. به نظر مىآيد: خواهش نفسانى را از آن هوى ناميدهاند كه انسان را به عذاب آخرت و مهلكه دنيا ساقط مىكند چنانكه راغب آن را از بعضى نقل كرده است. *** [ابراهيم:43]. هواء را در آيه و لغت به معنى خالى گفتهاند يعنى: پلكشان به هم مىخورد و قلبشان (از تعقل) خالى است. مثل [حج:2]. راغب گويد يعنى در خالى بودن مثل هوا است. شخص ترسو را هواء گويند زيرا قلبش از جرئت خالى است.