أَدْرَکَه
ریشه کلمه
قاموس قرآن
(بر وزن فرس)رسيدن و. ادراك به معنى رسيدن به چيزى است (قاموس) [يونس:90] تا چون غرق به او رسيد گفت ايمان آوردم. [يس:40] بر آفتاب نيست كه به ماه برسد. ادراك لازم نيز آمده است مثل «ادراك الصبىّ»يعنى بچه بالغ شد ولى موارد استعمال آن در قرآن همه متعدى است. درك (بر وزن فرس و فلس) به معنى رحمت و آخرين قعر است مثل ته دريا (قاموس - اقرب) [نساء:145] يعنى منافقين در پائينترين ته آتش هستند. راغب مىگويد: درك مانند درج است ليكن درج به اعتبار صعود و درك به اعتبار پائينى گفته مىشود از همين جا است كه گفتهاند: درجات بهشت و در كات آتش. * [طه:77] درك بر وزن فرس به معنى زحمت است چنانكه گذشت يعنى: در دريا راه خشكى براى آنها بزن و آماده كن از زحمت دريا و راه رفتن در آن نخواهى ترسيد و از رسيدن فرعون بيمى نخواهند داشت ممكن است مراد از درك رسيدن فرعون باشد و از «وَ لا تَخشى» خوف گذشتن از دريا. يعنى اى موسى در دريا راهى بزن و نترس از رسيدن فرعون و بيم نكن از ورود به دريا. نا گفته نماند زحمت را از آن درك گفتهاند كه شخص را درك مىكند و به او لاحق مىشود. تدارك: به معنى تلاحق و رسيدن به يكديگر است گويند «تدارك القوم» يعنى آخر آنها به اوّلشان رسيد (اقرب) راغب گفته: اغلب استعمال آن درياى و نعمت است مثل [قلم:49]. ناگفته نماند: تفاعل گاهى به معنى مجرّد مىآيد مثل «فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ» به نظر مىآيد كه در آيه شريفه نيز به معنى مجرد باشد يعنى اگر نعمتى از جانب خدا او را درك نمىكرد، ملامت شده به بيابان انداخته مىشد. * [اعراف:38]. «اِدَّارَكُوا» در اصل تداركو است تاء در دال ادغام شده و براى حذر از ابتداء به ساكن همزه وصل آمده است يعنى: چون همه در آنجا به يكديگر رسيدند و آخريها به اوّلىها لاحق شدند، آخرىها درباره اوّلىها گويند: خدايا اينها ما را گمراه كردند. [نمل:66] علمشان درباره آخرت قطع شده. در الميزان مىگويد: تدارك آن است كه اجزاء شىء پشت سر هم آيند تا چيزى از آنها باقى نماند و معنى «تدارك علمهم فى الاخرة» آن است كه علم خويش را در غير آخرت صرف كردهاند و براى درك آخرت علمى نمانده است نظير قول خدا: بگذر از آنانكه از ذكر مااعراض كرده جز زندگى دنيا اراده ننمودهاند اين است كه درك آنها از علم (و فقط دنيا را درك مىكنند) «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ». و درباره تكرار «بل» گفته است «بَلِ ادّارَكَ عِلْمُهُمْ فى الْآخِرَةِ» يعنى درباره آن علم ندارند گو.ى به گوششان نرسيده است «بَلْ هُمْ شَكِّ مِنْها» يعنى خبر آن را شنيدهاند ليكن شك كرده و يقين ننموده اند «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» يعنى عدم اعتقاد آنها از خودشان نيست بلكه خدا كورشان كرده است. نا كفته نماند با ملاحظه آيات قبلى بايد گفت مراد از «ادّراك» تكامل اسباب علم ايت يعنى: بلكه اسباب دانش آنها درباره آخرت كامل است ولى توجّه به آنها نكرده و در شكّ اند، نه بلكه از ديدن آخرت كوراند كه توجّهى به اسباب علم آن ندارند. بعضىها گفتهاند: علم آنها در آخرت به يكديگر رسد و به آخرت يقين پيدا مىكنند. ولى اين خلاف ظاهر است .