تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۴

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۲۸ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۹۵

آيه ۱۶ - ۱۹

آيه و ترجمه

لا تحَرِّك بِهِ لِسانَك لِتَعْجَلَ بِهِ(۱۶) إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ(۱۷) فَإِذَا قَرَأْنَهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ(۱۸) ثمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ(۱۹) ترجمه : ۱۶ - زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن (قرآن ) حركت مده . ۱۷ - چرا كه جمع و خواندن آن بر عهده ماست . ۱۸ - و هنگامى كه ما آن را خوانديم از آن پيروى كن . ۱۹ - سپس بيان (و توضيح ) آن نيز بر عهده ماست . تفسير : جمع و حفظ قرآن بر عهد ماست ! اين آيات در حقيقت به منزله جمله معترضه اى است كه گاه گوينده در لابلاى سخن خويش مى آورد، مثلا شخصى مشغول خطابه است و مى بيند آخر مجلس مملو از جمعيت شده در حالى كه جلو مجلس ‍ خالى است موقتا سخنان خويش را قطع مى كند، و حاضران را دعوت به جلو آمدن مى كند تا جا براى آيندگان باز شود و بعد به سخنان خويش ‍ ادامه مى دهد و يا استادى به هنگام تدريس غفلتى از شاگرد خود مى بيند سخن خويش را قطع كرده و به او هشدار مى دهد سپس درس را ادامه مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۹۶

اگر شخصى ناآگاه ، آن سخنرانى يا اين تدريس را از نوار بشنود ممكن است گرفتار اشتباه شود، و از عدم ارتباط اين جمله ها با جمله هاى قبل و بعد تعجب كند، ولى با دقت در شرايط خاص مجلس ، فلسفه اين جمله هاى معترضه روشن مى شود. با توجه به اين مقدمه ساده به تفسير آيات مورد بحث مى پردازيم . خداوند موقتا رشته سخن درباره قيامت و احوال مؤ منان و كافران را رها كرده ، و تذكر فشرده اى به پيامبرش درباره قرآن مى دهد و مى فرمايد: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن حركت مده » (لا تحرك به لسانك لتعجل به ). در تفسير اين آيه مفسران گفتگو بسيار دارند، و رويهمرفته سه تفسير براى آن ذكر شده است . نخست تفسير معروفى است كه از ابن عباس در كتب حديث و تفسير نقل شده است ، و آن اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر عشق و علاقه شديدى كه به دريافت و حفظ قرآن داشت ، هنگامى كه پيك وحى آيات را بر او مى خواند، همراه او زبان خود را حركت مى داد و عجله مى كرد، خداوند او را نهى فرمود كه اين كار را مكن ، خود ما آن را براى تو جمع مى كنيم . ديگر اينكه : مى دانيم قرآن داراى دو نزول است : «نزول دفعى » يعنى همه آن يكجا در «شب قدر» بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد، و «نزول تدريجى » كه در طى ۲۳ سال صورت گرفته ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر عجله اى كه در ابلاغ دعوت داشت گاه قبل از نزول تدريجى ، و يا همراه آن آيات را تلاوت مى كرد، به او دستور داده شد كه از اين كار خود دارى كند، و بگذارد هر آيه اى در موقع خود تلاوت و ابلاغ گردد. و به اين ترتيب مضمون اين آيه همانند آيه ۱۱۴ سوره طه است (و لا تعجل

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۹۷

بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه :) «درباره قرآن عجله مكن پيش ‍ از آنكه وحى آن تمام شود». اين دو تفسير تفاوت زيادى با هم ندارند، و در مجموع به اين معنى باز مى گردد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حتى در گرفتن وحى هم نبايد عجله كند. تفسير سومى كه طرفدار بسيار كمى دارد اين است كه مخاطب در اين آيات گنهكاران در قيامتند كه به آنها دستور داده مى شود نامه اعمال خود را بخوانند و حسابگر خويش باشند، و به آنها گفته مى شود: در خواندن آن عجله نكنيد طبيعى است آنها به هنگام خواندن نامه عمل خود وقتى به سيئات مى رسند ناراحت مى شوند، و مى خواهند با عجله از آن بگذرند، اين دستور به آنها داده مى شود و آنها را از عجله باز مى دارد، و موظف مى شوند هنگامى كه فرشتگان الهى نامه اعمال آنها را مى خوانند آنها نيز از آنها پيروى كنند. مطابق اين تفسير اين آيات شكل جمله معترضه ندارد، و با آيات گذشته و آينده مربوط است ، و همگى با هم پيوند دارد، چرا كه همه مربوط به احوال قيامت و معاد است ، ولى طبق تفسير اول و دوم - همانگونه كه گفتيم اين آيات جنبه معترضه دارد. ولى به هر حال تفسير سوم مخصوصا با توجه به ذكر نام قرآن در آيات بعد، بسيار بعيد به نظر مى رسد، و اصولا لحن آيات به خوبى نشان مى دهد كه مراد يكى از دو تفسير قبل است ، و جمع ميان آن دو نيز مانعى ندارد، هر چند لحن آيات بعد موافق تفسير اول يعنى تفسير مشهور است (دقت كنيد). سپس مى افزايد «بر ما است كه آن را جمع كنيم و بر تو بخوانيم » (ان علينا جمعه و قرآنه ).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۹۸

خلاصه از ناحيه جمع آورى قرآن نگران نباش ، ما آيات آن را جمع مى كنيم باز هم به وسيله پيك وحى بر تو مى خوانيم . «و هنگامى كه ما بر تو خوانديم از آن پيروى كن و بخوان » (فاذا قرأ ناه فاتبع قرآنه ). «سپس بر ما است كه آن را تبيين كنيم » (ثم ان علينا بيانه ). بنابراين جمع قرآن ، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبيين و تفصيل معانى آن هر سه بر عهده ما است ، به هيچوجه نگران مباش ، آنكس كه اين وحى را نازل كرده ، در تمام مراحل حافظ آن است ، تنها وظيفه تو از يكسو پيروى از تلاوت پيك وحى ، و از سوى ديگر ابلاغ اين رسالت به عامه مردم است . بعضى نيز گفته اند منظور از جمع كردن جمع در لسان وحى نيست بلكه جمع در سينه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تلاوت آن در لسان آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، يعنى عجله مكن ما تمام اين آيات را در سينه تو جمع مى كنيم ، و سپس قرائت آن را بر زبانت جارى مى سازيم . به هر حال اين تعبيرات همگى تفسير اول را تاييد مى كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هنگام نزول وحى به وسيله جبرئيل ، پيوسته عجله داشت كه آيات را به سرعت تكرار كند مبادا از حافظه او برود، و اينجا بود كه از سوى خداوند به او

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۹۹

اعلام شد كه خونسردى خود را حفظ كند، و نيز اطمينان داده شد كه نه تنها جمع آيات و تلاوت آن ، بلكه تبيين آن نيز از سوى خداوند تضمين شده است . اين آيات در ضمن بيانگر اصالت قرآن ، و حفظ آن از هر گونه تحريف و دگرگونى است ، چرا كه خداوند وعده جمع و تلاوت و تبيين آن را داده است . در حديث آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از نزول اين آيات هنگامى كه جبرئيل بر او نازل مى شد كاملا سكوت مى كرد، و هنگامى كه جبرئيل مى رفت شروع به تلاوت آيات مى نمود.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۰

آيه ۲۰ - ۲۵

آيه و ترجمه

َكلا بَلْ تحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ(۲۰) وَ تَذَرُونَ الاَخِرَةَ(۲۱) وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ(۲۲) إِلى رَبهَا نَاظِرَةٌ(۲۳) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئذِ بَاسِرَةٌ(۲۴) تَظنُّ أَن يُفْعَلَ بهَا فَاقِرَةٌ(۲۵) ترجمه : ۲۰ - چنين نيست كه شما مى پنداريد (و دلايل معاد را مخفى مى شمريد) بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد (و هوسرانى بيقيد و شرط را). ۲۱ - و آخرت را رها مى كنيد. ۲۲ - در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است . ۲۳ - و به پروردگارش مى نگرد! ۲۴ - و در آن روز صورتهائى درهم كشيده است . ۲۵ - زيرا مى داند عذابى در مورد او انجام مى شود كه پشت را درهم مى شكند!

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۱

تفسير : چهره هاى خندان و چهره هاى عبوس در صحنه قيامت در اين آيات بار ديگر به ادامه بحثهاى مربوط به معاد باز مى گردد، ويژگيهاى ديگرى را از قيامت ، و همچنين علل انكار معاد را بيان مى كند، مى فرمايد: «چنان نيست كه دلائل معاد مخفى باشد و نتوانيد به حقانيت آن پى ببريد، بلكه در حقيقت شما اين دنياى زود گذر را دوست داريد» (كلا بل تحبون العاجلة ). «و به همين دليل آخرت را رها مى كنيد» (و تذرون الاخرة ). دليل اصلى انكار معاد شك در قدرت خداوند و جمع آورى «عظام رميم » و خاكهاى پراكنده نيست ، بلكه علاقه شديد شما به دنيا، و شهوات و هوسهاى سركش سبب مى شود كه هر گونه مانع و رادعى را از سر راه خود بر داريد، و از آنجا كه پذيرش معاد و امر و نهى الهى ، موانع و محدوديتهاى فراوانى بر سر اين راه ايجاد مى كند، لذا به انكار اصل مطلب برمى خيزيد، و آخرت را به كلى رها مى سازيد. همانگونه كه قبلا نيز گفتيم يكى از علل مهم گرايش به ماديگرى و انكار مبداء و معاد كسب آزادى بيقيد و شرط در برابر شهوات و لذات ، و هر گونه گناه ، مى باشد، نه تنها در گذشته كه در دنياى امروز نيز اين معنى به صورت آشكارترى صادق است . اين دو آيه در حقيقت تاءكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت كه مى فرمود: بل يريد الانسان ليفجر امامه - يسئل ايان يوم القيامة .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۲

سپس به بيان حال مؤ منان نيكوكار، و كافران بدكار، در آن روز پرداخته چنين مى گويد: «صورتهائى در آن روز شاداب و خندان و نورانى و زيبا است » (وجوه يومئذ ناضرة ). «ناضرة » از ماده «نضرة » به معنى شادابى خاصى است كه بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد كه تواءم با سرور و زيبائى و نورانيت است ، يعنى رنگ رخساره آنها از وضع حالشان خبر مى دهد كه چگونه غرق نعمتهاى الهى شده اند، در حقيقت اين شبيه چيزى است كه در آيه ۲۴ سوره مطففين آمده : تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ((در صورتهاى آنها (بهشتيان ) شادابى نعمت را مشاهده مى كنى )). اين از نظر پاداشهاى مادى ، و اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مى فرمايد: «آنها فقط به ذات پاك پروردگارشان مى نگرند»! (الى ربها ناظره ). نگاهى با چشم دل و از طريق شهود باطن ، نگاهى كه آنها مجذوب آن ذات بى مثال ، و آن كمال و جمال مطلق مى كند، و لذتى روحانى و توصيف ناپذير به آنها دست مى دهد كه يك لحظه آن از تمام دنيا و آنچه در دنيا است برتر و بالاتر است ! توجه داشته باشيد كه مقدم شدن «الى ربها» بر «ناظرة » افاده حصر

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۳

مى كند، يعنى تنها به او مى نگرند، و نه به غير او. و اگر گفته شود بهشتيان مسلما بغير او نيز نگاه مى كنند، مى گوئيم : اگر به غير او نگاه مى كنند همه را آثار او مى بينند، و نگاه كردن به اثر نگاه به مؤ ثر است ، و به تعبير ديگر در همه جا او را مى بينند، و در همه چيز قدرت و جلال و جمال او را تماشا مى كنند، لذا توجه به نعمتهاى بهشتى نيز آنها را از نظر به ذات خداوند غافل نمى كند. به همين دليل در بعضى از روايات كه در تفسير اين آيه آمده است مى خوانيم : آنها نظر به رحمت خداوند و نعمت او و ثواب او مى كنند چرا كه نگاه به اينها نيز نگاه به ذات مقدس او است . جمعى از بيخبران آيه فوق را اشاره به مشاهده حسى خداوند در قيامت گرفته اند. و مى گويند در آن روز خدا را با همين چشم ظاهر مشاهده خواهند كرد! در حالى كه چنين مشاهده اى لازمه اش جسمانى بودن خداوند، و وجود در مكان و كيفيت و حالت خاص جسمانى است ، و مى دانيم ذات پاكش از اين آلودگيها بر كنار است ، همانگونه كه در آيات مختلف قرآن كرارا روى آن تكيه شده است از جمله در آيه ۱۰۳ سوره انعام مى خوانيم : لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار: «چشمها او را نمى بيند، و او چشمها را مى بيند» اين آيه مطلق است ، و هيچ اختصاص به دنيا ندارد. به هر حال عدم مشاهده حسى خداوند واضحتر از آن است كه بخواهيم بيش از اين روى آن بحث كنيم ، و هر كس كمترين آشنائى با قرآن و معارف اسلامى داشته باشد به اين حقيقت اعتراف مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۴

بعضى براى «ناظره » تفسير ديگرى ذكر كرده ، و گفته اند: از ماده «انتظار» است ، يعنى مؤ منان در آن روز انتظارشان تنها از ذات پاك خدا است ، و حتى بر اعمال نيك خود نيز تكيه نمى كنند، و پيوسته منتظر رحمت و نعمت اويند. و اگر گفته شود اين انتظار آميخته با نوعى ناراحتى خواهد بود، در حالى كه در آنجا براى مؤ منان ناراحتى وجود ندارد. در پاسخ مى گويند: آن انتظارى آميخته با ناراحتى است كه اطمينانى به سرانجامش نباشد، ولى با وجود اطمينان ، چنين انتظارى آميخته با آرامش است . جمع ميان معنى «نظر كردن » و «انتظار داشتن » نيز بعيد به نظر نمى رسد، زيرا استعمال لفظ واحد در معانى متعدد جائز است ، اما اگر بنا شود يكى از اين دو معنى منظور باشد ترجيح با معنى اول است . اين سخن را با حديث پر معنائى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم : فرمود: اذا دخل اهل الجنة الجنة يقول الله تعالى تريدون شيئا ازيدكم ؟ فيقولون ا لم تبيض وجوهنا؟ الم تدخلنا الجنة و تنجينا من النار؟ قال فيكشف الله تعالى الحجاب فما اعطوا شيئا احب اليهم من النظر الى ربهم !: «هنگامى كه اهل بهشت وارد بهشت مى شوند خداوند مى فرمايد: چيز ديگرى ميخواهيد بر شما بيفزايم »؟

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۵

آنها مى گويند: (پروردگارا همه چيز به ما داده اى ) آيا روى ما را سفيد نكردى ؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى ؟ و رهائى از آتش نبخشيدى ؟ در اين هنگام حجابها كنار مى رود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مى كنند) و در آن حال چيزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نيست . جالب توجه اينكه : در حديثى از «انس بن مالك » از آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: ينظرون الى ربهم بلا كيفية و لا حد محدود و لا صفة معلومة : «آنها به پروردگارشان مى نگرند بدون كيفيت و حد محدود و صفت مشخصى »!. و اين حديث تاءكيدى است بر شهود باطنى نه مشاهده با چشم . و در نقطه مقابل اين گروه مؤ منان گروهى هستند كه صورتهايشان ، عبوس و درهم كشيده است (و وجوه يومئذ باسرة ). «باسرة » از ماده «بسر» (بر وزن نصر) به معنى چيز نارس و كار قبل از موعد است ، و لذا به ميوه كال نخل ، «بسر» (بر وزن عسر) گفته مى شود، و سپس به درهم كشيدن صورت و عبوس بودن اطلاق شده است ، از اين جهت كه عكس العملى است كه انسان قبل از فرا رسيدن رنج و عذاب و ناراحتى اظهار مى دارد. به هر حال آنها وقتى كه نشانه هاى عذاب را مى نگرند، و نامه هاى اعمال خويش را خالى از حسنات ، و مملو از سيئات ، مشاهده مى كنند، سخت پريشان و محزون و اندوهگين مى شوند، و چهره درهم مى كشند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۶

«آنها مى دانند عذابى سخت كه پشت آنها را درهم مى شكند درباره آنها انجام خواهد شد» (تظن ان يفعل بها فاقرة ). بسيارى از مفسران معتقدند كه «ظن » در اينجا به معنى علم است ، يعنى آنها يقين به چنين عذابى پيدا مى كنند، در حالى كه بعضى گفته اند: ظن در اينجا به همان معنى اصلى يعنى گمان مى باشد، البته آنها اجمالا يقين دارند عذاب مى شوند اما نسبت به چنين عذاب كمرشكن گمان دارند. «فاقرة » از ماده «فقرة » (بر وزن ضربة ) و جمع آن فقار به معنى مهره هاى پشت است ، بنابراين «فاقره » به حادثه سنگينى مى گويند كه مهره هاى پشت را درهم مى شكند، و فقير را از اين رو فقير گفته اند كه گوئى پشتش شكسته است . به هر حال ، اين تعبير كنايه از انواع مجازاتهاى سنگينى است كه در دوزخ در انتظار اين گروه است ، اين گروه انتظار عذابهاى كمرشكن را مى كشند در حالى كه گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اينها بدترين عذاب را دارند، و آنها برترين نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۷

آيه ۲۶ - ۳۰

آيه و ترجمه

َكلا إِذَا بَلَغَتِ الترَاقىَ(۲۶) وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ(۲۷) وَ ظنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ(۲۸) وَ الْتَفَّتِ الساقُ بِالساقِ(۲۹) إِلى رَبِّك يَوْمَئذٍ الْمَساقُ(۳۰) ترجمه : ۲۶ - چنين نيست ، او هرگز ايمان نمى آورد تا جان به گلوگاهش ‍ رسد. ۲۷ - و گفته شود: آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد؟! ۲۸ - و يقين به فراق از دنيا پيدا كند. ۲۹ - و ساق پاها (از شدت جان دادن ) به هم مى پيچيد. ۳۰ - (آرى ) در آن روز مسير همه به سوى (دادگاه ) پروردگارت خواهد بود. تفسير : در ادامه بحثهاى مربوط به جهان ديگر و سرنوشت مؤ منان و كافران ، در اين آيات سخن از لحظه دردناك مرگ است كه دريچه اى است به سوى جهان ديگر. مى فرمايد: «چنين نيست ، او هرگز ايمان نمى آورد تا زمانى كه جان

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۸

به گلوگاهش برسد» (كلا اذا بلغت التراقى ). آن روز است كه چشم برزخى او باز مى شود، حجابها كنار مى رود، نشانه هاى عذاب و كيفر را مى بيند، و به اعمال خود واقف مى شود، و در آن لحظه ايمان مى آورد، ولى ايمانى كه هرگز مفيد به حال او نخواهد بود. «تراقى » جمع «ترقوه » به معنى استخوانهائى است كه گرداگرد گلو را گرفته است ، و رسيدن جان به گلوگاه ، كنايه از آخرين لحظات عمر است ، زيرا هنگامى كه روح از بدن بيرون مى رود، اعضائى كه فاصله بيشترى از قلب دارند (مانند دست و پاها) زودتر از كار مى افتند، گوئى روح تدريجا خود را از بدن بر مى چيند تا به گلوگاه برسد. در اين هنگام اطرافيان او سراسيمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مى گردند «و گفته مى شود، آيا كسى هست كه بيايد و اين بيمار را از مرگ نجات دهد» (و قيل من راق ). اين سخن را از روى عجز و ياءس و بيچارگى مى گويند، در حالى كه مى دانند كار از كار گذشته است ، و از دست طبيب نيز كارى ساخته نيست . «راق » از ماده «رقى » (بر وزن نهى ) و «رقيه » (بر وزن خفيه ) به معنى «بالا رفتن » است ، اين واژه (رقيه ) به اوراد و دعاهائى كه موجب نجات مريض مى شود اطلاق گرديده ، به خود طبيب از آنجا كه بيمار را رهائى مى بخشد و نجات مى دهد نيز «راقى » گفته اند، بنابراين مفهوم آيه چنين است كه اطرافيان

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۰۹

مريض ، و گاه خود او، از شدت ناراحتى صدا مى زند آيا طبيبى پيدا مى شود؟ آيا كسى هست كه دعائى بخواند و اين بيمار رهائى يابد؟ بعضى نيز گفته اند معناى آيه اين است كه چه كسى از فرشتگان روح او را قبض مى كند و بالا مى برد؟ آيا فرشتگان عذاب ، يا فرشتگان رحمت ؟! و بعضى افزوده اند از آنجا كه فرشتگان الهى از گرفتن و بالا بردن روح چنين انسان بى ايمانى كراهت دارند ملك الموت مى گويد: كيست كه روح او را بگيرد و بالا برد؟ ولى تفسير اول از همه صحيحتر و مناسبتر است . در آيه بعد به ياءس كامل محتضر اشاره كرده ، مى گويد: «در اين حال او از زندگى به طور مطلق ماءيوس شده ، و يقين به فراق و جدائى از دنيا پيدا مى كند» (و ظن انه الفراق ). «و ساق پاها به هم پيچيده مى شود و لحظه مرگ فرا مى رسد» (و التفت الساق بالساق ). اين به هم پيچيدگى ، يا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است ، يا در نتيجه از كار افتادن دست و پا و بر چيده شدن روح ، از آنها. براى اين آيه تفسيرهاى ديگرى نيز نقل شده است ، از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : التفت الدنيا بالاخرة : «دنيا به آخرت پيچيده مى شود». و در تفسير على بن ابراهيم نيز همين معنى آمده است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۰

از ابن عباس نيز نقل شده كه منظور «به هم پيچيدن شدت امر آخرت به امر دنيا است ». بعضى نيز گفته اند: منظور به هم پيچيدن شدائد مرگ با شدائد قيامت است . ظاهر اين است كه همه اينها به همان معنى كه از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده باز مى گردد. اين تفسير از اينجا گرفته شده كه يكى از معانى «ساق » در لغت عرب ، حادثه شديد و مصيبت و بلاى عظيم است . و بعضى نيز گفته اند: منظور به هم پيچيدن ساق پاها در كفن است . البته اين تفسيرها تضادى با هم ندارند، و مى تواند همه آنها در معنى آيه جمع باشد. و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «مسير همه خلايق در آن روز به سوى دادگاه پروردگار تو است » (الى ربك يومئذ المساق ). آرى همه به سوى او بازمى گردند و در دادگاه عدل او حاضر مى شوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت . اين آيه هم تاءكيدى بر مساءله معاد و رستاخيز عمومى بندگان است ، و هم مى تواند اشاره اى به جهت گيرى حركت تكاملى خلايق به سوى ذات پاك او كه ذاتى است بى نهايت از هر جهت ، بوده باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۱

نكته :

لحظه دردناك مرگ چنانكه مى دانيم قرآن بارها روى مساءله مرگ و مخصوصا لحظه جان دادن تكيه مى كند، و به انسانها هشدار مى دهد كه همگى چنين لحظه اى را در پيش دارند، گاه از آن به «سكرة الموت » (مستى و گيجى حال مرگ ) تعبير كرده است . و گاه تعبير به «غمرات الموت » يعنى «شدائد مرگ ». گاه تعبير به «رسيدن روح به حلقوم » و گاه تعبير به «رسيدن روح به تراقى »، يعنى استخوانهاى اطراف گلوگاه نموده است (آيات مورد بحث ) از مجموع اينها به خوبى استفاده مى شود كه آن لحظه - بر خلاف آنچه بعضى از ماديين مى گويند - لحظه سخت و دردناكى است ، چرا چنين نباشد در حالى كه لحظه انتقال از اين جهان به جهان ديگر مى باشد، يعنى همانگونه كه انتقال انسان از عالم جنين به جهان دنيا تواءم با درد و رنج فراوان است ، انتقال به جهان ديگر نيز طبعا چنين خواهد بود. ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه اين لحظه برراستين آسان مى گذرد، در حالى كه براى افراد بى ايمان سخت دردناك است ، اين به خاطر آن است كه شوق به لقاى پروردگار و رحمت و نعمتهاى بى پايان او،

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۲

چنان گروه اول را از خود بى خود مى كند كه دردهاى لحظه انتقال را احساس نمى كنند. در حالى كه گروه دوم وحشت مجازات از يكسو، و مصيبت فراق از دنيائى كه به آن دل بسته بودند از سوى ديگر، دردهاى لحظه انتقال از دنيا را براى آنها مضاعف مى كند. در حديثى از امام على بن الحسين (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه درباره مرگ از آنحضرت سؤ ال شد فرمود مرگ براى مؤ من مانند كندن يك لباس چركين پرحشره ، و گشودن غل و زنجيرهاى سنگين ، و تبديل آن به بهترين لباسها، و خشبوترين عطرها، و راهوارترين مركبها، و مرفه ترين منزلهاى است و نسبت به كافر مانند كندن يك لباس فاخر، و نقل مكان از منزلها مرفه ، و تبديل آن به كثيف ترين و خشن ترين لباسها، و وحشتناكترين منزلها و عظيم ترين عذابها است . در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه شخصى از حضرتش توصيف مرگ را خواست امام فرمود: للمؤ من كاطيب ريح يشمه فينعس لطيبه و ينقطع التعب و الالم كله عنه ، و للكافر كلسع الافاعى و لدغ العقارب او اشد!: «نسبت به مؤ من همچون عطر بسيار خشبوئى است كه آن را مى بويد و حالتى شبيه خواب به او دست مى دهد، و درد و رنج به كلى از او قطع مى شود! و نسبت به كافر مانند گزيدن افعيها و عقربها و يا شديدتر از آن است »!. به هر حال مرگ ، دريچه عالم بقا است ، چنانكه در حديثى از على (عليه السلام ) آمده كه فرمود: لكل دار باب و باب دار الاخرة الموت : «هر خانه اى درى دارد

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۳

و در خانه آخرت ، مرگ است ». آرى توجه آن اثر عميقى در شكستن شهوات ، و پايان دادن به آرزوهاى دور و دراز، و زدودن زنگار غفلت از آئينه دل دارد، لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ذكر الموت يميت الشهوات فى النفس ‍ و يقلع منابت الغفلة ، و يقوى القلب بمواعد الله و يرق الطبع ، و يكسر اعلام الهوى ، و يطفى ء نار الحرص ، و يحقر الدنيا، و هو معنى ما قال النبى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فكر ساعة خير من عبادة سنة : ياد مرگ شهوتهاى سركش را در درون آدمى مى ميراند، و ريشه هاى غفلت را از دل بر مى كند، قلب را به وعده هاى الهى نيرو مى بخشد، و به طبع آدمى نرمى و لطافت مى دهد نشانه هاى هواپرستى را درهم مى شكند، آتش حرص را خاموش مى كند. و دنيا را در نظر انسان كوچك مى كند، و اين است معنى سخنى كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرموده : يك ساعت فكر كردن از يكسال عبادت بهتر است !. البته منظور بيان يكى از مصداقهاى روشن تفكر است نه اينكه موضوع تفكر منحصر به آن بوده باشد. در اين باره بحث ديگرى در جلد ۲۲ صفحه ۲۳۵ (ذيل آيه ۱۹ سوره ق ) گذشت .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۴

آيه ۳۱ - ۴۰

آيه و ترجمه

فَلا صدَّقَ وَ لا صلى (۳۱) وَ لَكِن كَذَّب وَ تَوَلى (۳۲) ثمَّ ذَهَب إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطى (۳۳) أَوْلى لَك فَأَوْلى (۳۴) ثمَّ أَوْلى لَك فَأَوْلى (۳۵) أَ يحْسب الانسنُ أَن يُترَك سدىً(۳۶) أَ لَمْ يَك نُطفَةً مِّن مَّنىٍّ يُمْنى (۳۷) ثمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسوَّى (۳۸) فجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَينِ الذَّكَرَ وَ الاُنثى (۳۹) أَ لَيْس ذَلِك بِقَدِرٍ عَلى أَن يحْيِىَ المَْوْتى (۴۰) ترجمه : ۳۱ - او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۵

۳۲ - بلكه تكذيب كرد، و روى گردان شد. ۳۳ - سپس به سوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبرانه قدم بر مى داشت . ۳۴ - عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر! ۳۵ - سپس عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر! ۳۶ - آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟ ۳۷ - آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود؟ ۳۸ - سپس به صورت خون بسته در آمد، و او را آفريد و موزون ساخت ؟ ۳۹ - و از او دو زوج مذكر و مؤ نث آفريد. ۴۰ - آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟! تفسير : خدائى كه انسان را از نطفه بى ارزش آفريد ... در ادامه بحثهاى مربوط به مرگ كه نخستين گام در سفر آخرت است و در آيات گذشته آمده ، در آيات مورد بحث از خالى بودن دست كافران از توشه اين مسافرت سخن مى گويد. نخست مى فرمايد: «اين انسان منكر معاد هرگز ايمان نياورد و آيات خدا را تصديق نكرد و براى او نماز نگذارد» (فلا صدق و لا صلى ). «بلكه راه تكذيب را پيش گرفت و به فرمان خدا پشت كرد» (و لكن كذب و تولى ). منظور از جمله فلا صدق عدم تصديق قيامت و حساب و جزا و آيات الهى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۶

و توحيد و نبوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، ولى بعضى آن را اشاره به ترك انفاق و «صدقه » از ناحيه كافران دانسته اند، به قرينه ذكر آن در كنار نماز. ولى آيه دوم به خوبى گواهى مى دهد كه نقطه مقابل اين تصديق ، تكذيب است ، بنابراين تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد. در آيه بعد مى افزايد: «سپس او به سوى خانواده خود بازگشت ، در حالى كه متكبرانه راه مى رفت » (ثم ذهب الى اهله يتمطى ). او به گمان اينكه با بى اعتنائى و تكذيب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آيات الهى ، پيروزى مهمى به دست آورده ، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مى آمد تا طبق معمول مسائل افتخارآميز را كه در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو كند، حتى راه رفتنش و حركت اعضاء پيكرش همگى بيانگر اين كبر و غرور بوده . «يتمطى » از ماده «مطا» در اصل به معنى پشت است و «تمطى » به معنى كشيدن پشت از روى بى اعتنائى و غرور، و يا كسالت و بى حالى است ، و در اينجا منظور همان معنى اول است . بعضى نيز آن را از ماده «مط» (بر وزن خط) به معنى كشيدن پا يا ساير اعضاى بدن به هنگام اظهار بى اعتنائى يا كسالت مى دانند، ولى اشتقاق آن از «مطا» با ظاهر لفظ مناسبتر است . به هر حال اين معنى شبيه چيزى است كه در آيه ۳۱ سوره «مطففين »

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۷

آمده است : و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين : «هنگامى كه آنها به سوى خانواده هاى خود بازمى گردند از روى استهزا درباره مؤ منان سخن مى گويند». سپس اينگونه افراد بى ايمان را مخاطب ساخته ، و به عنوان تهديد مى گويد: «عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر»! (أ ولى لك فاولى ). «باز هم عذاب الهى براى تو شايسته تر است شايسته تر»! (ثم أ ولى لك فاولى ). تفسيرهاى متعدد ديگرى براى اين آيه نيز ذكر كرده اند از جمله اينكه : تهديدى است به آنها كه عذاب بر تو باد باز هم عذاب بر تو باد. يا اين حالتى را كه دارى براى تو سزاوارتر است ، سزاوارتر. يا سرزنش و مذمت براى تو بهتر است ، باز هم بهتر. يا واى بر تو، باز هم واى بر تو. يا خيرات دنيا از تو دور باد، و خيرات آخرت نيز دور باد. يا شر و عذاب دامنگير تو باد، باز هم شر و عذاب دامنگيرت باد. يا عذابى كه در ميدان بدر مشاهده مى كنى براى تو در اين دنيا شايسته تر است ، و عذاب قبر و قيامت نيز براى تو شايسته تر.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۸

ولى ناگفته پيدا است كه غالب اين معانى به يك معنى كلى و جامع بر مى گردد كه تهديد به عذاب و مذمت و شر و عقاب را در بر مى گيرد اعم از عذاب دنيا، برزخ ، و قيامت . در روايات آمده است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست ابوجهل را گرفت (و طبق بعضى از روايات گريبان او را گرفت ) و فرمود: أ ولى لك فاولى ثم أ ولى لك فاولى ابوجهل گفت : «مرا به چه چيز تهديد مى كنى ، نه تو مى توانى و نه پروردگارت مى تواند به من زيانى برساند، من قدرتمندترين افراد اين سرزمين هستم ،»! اينجا بود كه همين جمله ها بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به صورت آيات قرآنى نازل شد. سپس به دو استدلال جالب درباره معاد مى پردازد كه يكى از طريق بيان هدف آفرينش و حكمت خداوند است و ديگرى از طريق بيان قدرت او به استناد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنين . در مرحله اول مى فرمايد: «آيا انسان گمان مى كند كه بيهوده و بى هدف رها مى شود»؟! (ايحسب الانسان ان يترك سدى ). «سدى » (بر وزن هدى ) به معنى مهمل و بيهوده و بى هدف است عرب مى گويد: «ابل سدى » در مورد شترى كه بدون ساربان رها شده و هر جا مى خواهد به چرا مى رود. منظور از «انسان » در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مى باشد، آيه مى گويد: او چگونه باور مى كند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت ، و اينهمه شگفتيها براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد،؟ چگونه مى تواند باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۱۹

انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد، چشم براى ديدن و گوش ‍ براى شنيدن ، و قلب براى رسانيدن غذا و اكسيژن و آب به تمام سلولهاى بدن . حتى خطوط سر انگشتان انسان نيز حكمتى دارد، ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نيست ، و بيهوده و مهمل و بدون هيچگونه برنامه و امر و نهى و تكليف و مسؤ وليت آفريده شده است ؟ يك فرد عادى اگر مصنوع كوچكى بى هدف بسازد به او ايراد مى كنند، و نامش را از زمره انسانهاى عاقل حذف مى نمايند، چگونه خداوند حكيم على الاطلاق ممكن است چنين آفرينش بى هدفى داشته باشد؟! و اگر گفته شود هدف همين زندگى چند روزه دنيا است ، همين خور و خواب تكرارى و آميخته با هزار گونه درد و رنج ، قطعا اين چيزى نيست كه بتواند آن آفرينش بزرگ را توجيه كند. بنابراين نتيجه مى گيريم كه اين انسان براى هدف بزرگترى يعنى زندگى جاويدان در جوار قرب رحمت حق ، و تكامل بى وقفه و بى پايان ، آفريده شده است . سپس به بيان دليل دوم پرداخته ، مى افزايد: «آيا انسان در آغاز نطفه اى از منى نبود كه در رحم ريخته مى شود»؟! (الم يك نطفة من منى يمنى ) «سپس اين مرحله را پشت سر گذارد و به صورت خون بسته درآمد،

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۲۰

و خداوند او را آفرينش تازه اى بخشيد، و موزون ساخت » (ثم كان علقة فخلق فسوى ). باز در اين مرحله متوقف نماند خداوند از همين نطفه دو جفت مرد و زن را آفريد (فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى ). آيا كسى كه نطفه كوچك و بى ارزش را در ظلمتكده رحم مادر، هر روز آفرينش جديدى مى بخشد، و لباس تازه اى از حيات و زندگى در تن او مى كند، و چهره نوينى به او مى دهد، تا سرانجام انسان مذكر يا مؤ نث كاملى مى شود و از مادر متولد مى گردد آيا چنين كسى قادر نيست مردگان را زنده كند؟ (اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى ). اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مساءله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى زدند، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى كردند، و قرآن براى اثبات امكان اين معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بازمى گرداند، مراحل عجيب جنين ، و تطورات شگفت انگيز انسان را در اين مراحل به او نشان مى دهد، تا بداند او بر همه چيز قادر و توانا است ، و به تعبير ديگر بهترين دليل براى امكان يك شى ء وقوع آن است .

نكته ها:

۱ - تطورات جنين يا رستاخيزهاى مكرر! «نطفه » در اصل به معنى آب كم يا آب صاف است ، سپس به قطرات آبى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۲۱

كه از طريق لقاح سبب پيدايش انسان يا حيوانى مى شود گفته شده است . در حقيقت تحول نطفه در دوران جنينى از عجيب ترين پديده هاى جهان هستى است كه موضوع علم «جنين شناسى » مى باشد، و در قرون اخير پرده از روى اسرار آن تا حد زيادى برداشته شده است . قرآن در آن روز كه هنوز اين مسائل كشف نشده بود كرارا به عنوان يكى از نشانه هاى قدرت خداوند روى آن تكيه كرده ، و اين خود از نشانه هاى عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است . گرچه در اين آيات تنها بعضى از مراحل جنينى ذكر شده ولى در آيات ديگر قرآن مانند آيات آغاز سوره حج ، و اوائل سوره مؤ منون ، مراحل بيشترى بيان گرديده است ، و ما شرح بيشترى در ذيل اين آيات در اين زمينه داده ايم . ضمنا به «ذلك » كه اسم اشاره به بعيد است در مورد خداوند كنايه از عظمت مقام او است و اشاره به اين است كه بقدرى ذات پاكش والا است كه از دسترس افكار بشر بيرون است . در روايتى آمده است هنگامى كه آيات اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى : «آيا خداوند با اينهمه توانائى ، قادر نيست مردگان را زنده كند»؟ نازل گرديد؟ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه داشت : سبحانك اللهم ، و بلى : منزهى تو اى خداوند آرى چنين قدرتى را دارى . همين معنى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۲۲

۲ - نظام جنسيت در جهان بشريت با تمام گفتگوهائى كه درباره عوامل جنسيت جنين شده ، و اينكه تحت تاءثير چه امورى تبديل به جنس «مذكر» يا «مؤ نث » مى شود، هنوز هيچكس به درستى نمى داند كه عوامل اصلى چيست ؟ درست است كه بعضى از مواد غذائى يا پاره اى از داروها ممكن است در اين مساءله بى تاءثير نباشد. ولى يقينا هيچكدام عامل تعيين كننده محسوب نمى شود، و به تعبير ديگر اين مطلبى است كه علمش نزد خداوند عالم است . از سوى ديگر همواره يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس در همه جوامع ديده مى شود گرچه در غالب جوامع تعداد زنان كمى بيشتر و ندرتا در بعضى جوامع تعداد مردان كمى زيادتر است ولى رويهمرفته يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس وجود دارد. اگر فرضا روزى فرا رسد كه اين تعادل به هم بخورد، و مثلا تعداد زنان ده برابر مردان ، يا تعداد مردان ده برابر زنان شود، فكر كنيد چگونه نظام جامعه انسانى به هم مى خورد؟ و چه مفاسد عجيبى از اين رهگذر به وجود مى آيد كه در برابر هر يك زن ده مرد، و يا در برابر هر ده مرد يك زن وجود داشته باشد، و چه جنجالى بر پا مى شود. آيات فوق كه مى گويد فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى اشاره لطيف و سربسته اى به اين دو موضوع است : از يكسو به تنوع مرموز انسانها، و تقسيم آنها به اين دو جنس در دوران جنين اشاره مى كند، و از سوى ديگر به اين تعادل نسبى .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۲۳

خداوندا! ما گواهى مى دهيم كه تو قادرى بر اينكه در يك لحظه تمام مردگان را لباس حيات بپوشانى ، چيزى در مقابل قدرت تو مشكل و پيچيده نيست . پروردگارا! در آن روز كه جانها به گلوگاه مى رسد، و از همه چيز قطع اميد مى كنيم تنها اميدمان به ذات پاك تو است . بار الها! ما را به هدف آفرينش آشنا بفرما. آمين يا رب العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←