تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۱۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۸-۱۶
آيه و ترجمه
فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ(۸) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ(۹) وَ لا تُطِعْ كلَّ حَلافٍ مَّهِينٍ(۱۰) هَمَّازٍ مَّشاءِ بِنَمِيمٍ(۱۱) مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(۱۲) عُتُلِّ بَعْدَ ذَلِك زَنِيمٍ(۱۳) أَن كانَ ذَا مَالٍ وَ بَنِينَ(۱۴) إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۵) سنَسِمُهُ عَلى الخُْرْطومِ(۱۶) ترجمه : ۸ - حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن . ۹ - آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها نرمش نشان دهند (نرمشى تواءم با انحراف از مسير حق ). ۱۰ - و اطاعت از كسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است مكن
۱۱ - كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است . ۱۲ - و بسيار مانع كار خير. و تجاوزگر، و گناهكار است . ۱۳ - علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است . ۱۴ - مبادا به خاطر اينكه صاحب مال و فرزندان فراوان است از او پيروى كنى . ۱۵ - هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است . ۱۶ - به زودى ما بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم . تفسير : از آنها كه داراى اين صفاتند پيروى مكن بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در آيات گذشته آمده بود در اين آيات به ذكر اخلاق دشمنان او مى پردازد تا در يك مقايسه ، فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود. نخست مى فرمايد: «از اين تكذيب كنندگان كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تكذيب مى كنند اطاعت و پيروى مكن » (فلا تطع المكذبين ). آنها مردمى گمراه و اغواگرند، و تمام اصول حق را زير پا نهاده اند، و اطاعت از چنين كسانى حتى در يك كلام نتيجه اى جز گمراهى و بدبختى ندارد. سپس به تلاش و كوشش آنها براى سازشكشيدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اشاره كرده مى افزايد: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها هم نرمش نشان دهند» (ودوا لو تدهن فيدهنون ). نرمش و انعطاف به معنى صرفنظر كردن از قسمتى از فرمانهاى خدا به خاطر آنان . مفسران نقل كرده اند كه اين آيات زمانى نازل شد كه رؤ ساى مكه پيامبر
(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به پيروى از آئين نياكان و شرك و بتپرستى دعوت كردند، خداوند او را از اطاعت آنها نهى كرد. بعضى ديگر نقل كرده اند كه «وليد بن مغيرة » كه از سران بزرگ شرك بود اموال عظيمى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه داشت و سوگند ياد كرد كه اگر از آئينش بازگردد به او خواهد داد! از لحن آيات و از آنچه در تواريخ آمده است به خوبى استفاده مى شود كه وقتى مشركان كوردل سرعت پيشرفت آئين اسلام را مشاهده كردند به فكر افتادند كه از طريق دادن امتيازاتى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) امتيازاتى از او بگيرند، و او را به نوعى سازش بكشانند - همانگونه كه روش همه طرفداران باطل در طول تاريخ است - لذا گاه اموال عظيم ، و گاه زنان زيبا، و گاه پست و مقام برجسته پيشنهاد مى كردند، و در حقيقت روح پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با مقياس وجود خود اندازه - گيرى و مقايسه مى نمودند. ولى قرآن بارها به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار داده كه هرگز كمترين انعطافى در برابر اين پيشنهادهاى انحرافى از خود نشان ندهد، و با اهل باطل هرگز مداهنه نكند، چنانكه در آيه ۴۹ سوره مائده مى خوانيم : (و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك ): ((در ميان آنها (اهل كتاب ) بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم كن و از هوسهاى آنها پيروى مكن ، و برحذر باش كه تو را از تعليماتى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف نسازند)). «يدهنون » از ماده «مداهنه » در اصل از «دهن » به معنى «روغن »
گرفته شده ، و در اينگونه موارد به معنى نرمش و انعطاف به خرج دادن است . و معمولا اين تعبير در مورد انعطافهاى مذموم و منافقانه به كار مى رود. سپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى را كه هر يك به تنهائى مى تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد، برمى شمرد، مى فرمايد: «اطاعت از هر كس كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است مكن » (و لا تطع كل حلاف مهين ). «حلاف » به كسى مى گويند كه بسيار قسم مى خورد، و براى هر كار كوچك و بزرگى سوگند ياد مى كند، و معمولا اينگونه افراد در سوگندهاى خويش صادق نيستند. «مهين » از «مهانت » به معنى حقارت و پستى است و بعضى آن را به معنى افراد كم فكر يا دروغگو يا شرور تفسير كرده اند. سپس مى افزايد: «كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است » (هماز مشاء بنميم ). «هماز» از ماده «همز» (بر وزن طنز) به معنى غيبت كردن و عيبجوئى نمودن است . «مشاء بنميم » كسى است كه براى بر هم زدن و افساد در ميان مردم و ايجاد خصومت و دشمنى رفت و آمد مى كند (بايد توجه داشت كه اين هر دو وصف به صورت صيغه مبالغه آمده كه از نهايت اصرار آنها در اين كارهاى زشت حكايت مى كند).
در پنجمين و ششمين و هفتمين وصف مى گويد: «كسى كه بسيار از كار خير جلوگيرى مى كند، و تجاوزگر، و گنهكار است » (مناع للخير معتد اثيم ) نه تنها خود كار خيرى نمى كند و راه خيرى ارائه نمى دهد، بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران ، بعلاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده ، و اضافه بر اين صفات ، آلوده هرگونه گناهى نيز هست ، به طورى كه گناه جزء طبيعت او شده است . و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: «او بعد از همه اينها پرخور، و بدنام است » (عتل بعد ذلك زنيم ). «عتل » به طورى كه «راغب » در «مفردات » مى گويد: به كسى مى گويند كه بسيار غذا مى خورد، و همه چيز را به سوى خود مى كشد، و ديگران را از آن باز مى دارد. بعضى ديگر «عتل » را به معنى انسان بدخوى كينه توز خشن ، يا انسان بى حياى بد خلق تفسير كرده اند. «زنيم » كسى است كه اصل و نسب روشنى ندارد و او را به قومى نسبت مى دهند در حالى كه از آنها نيست ، و در اصل از «زنمه » (بر وزن قلمه ) به قسمتى از گوش گوسفند مى گويند كه آويزان است ، گوئى جزء گوش نيست و به آن وابسته است . تعبير به «بعد ذلك » اشاره اى به اين معنى است كه اين دو صفت از صفات سابق زشتتر و نكوهيده تر است ، چنانكه جمعى از مفسران از آن استفاده كرده اند. خلاصه اينكه خداوند در اينجا چنان ترسيمى از مكذبان و صفات زشت و
اخلاق رذيله آنها فرموده كه شايد در سرتاسر قرآن شبيه و نظير نداشته باشد، و به اين ترتيب روشن مى سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چگونه افرادى بوده اند، افرادى دروغگو، پست ، عيبجو، سخن چين ، متجاوز گنهكار، بى اصل و نسب ، و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود. در آيه بعد هشدار مى دهد «مبادا به خاطر اينكه آنها داراى مال و فرزندان فراوان هستند در برابر آنها نرم و تسليم شوى ، و از آنها اطاعت كنى » (ان كان ذا مال و بنين ). بدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى شد، و اين آيات در حقيقت تاءكيدى است بر اين معنى ، تا خط مكتبى و روش عملى او بر همه آشكار گردد، و هيچكس از دوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد. بنابراين جمله فوق تتمه اى است براى آيه «و لا تطع كل حلاف مهين » ولى بعضى گفته اند اين آيه در حقيقت بيان علت پيدايش اين صفات است ، يعنى : غرور ناشى از ثروت و نفرات بسيار آنها را به اين رذائل اخلاقى مى كشاند، و به همين دليل در بسيارى از ثروتمندان و قدرتمندان بى ايمان همه اين صفات ديده مى شود، ولى لحن آيات با تفسير اول مناسبتر است ، و به همين دليل غالب مفسران نيز آنرا برگزيده اند. آيه بعد عكس العمل اينگونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الهى نشان مى دهد، و مى گويد: «هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود و مى گويد: اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است »! (اذا
تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين ). و با اين بهانه و اين برچسب زشت از آيات خداوند فاصله مى گيرد، و آنها را به دست فراموشى مى سپرد، و ديگران را نيز اغوا مى كند، و به همين دليل نبايد از چنين افرادى اطاعت و پيروى كرد، و اين تكميلى است بر نهى از اطاعت اينگونه افراد. آخرين آيه مورد بحث از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته ، مى افزايد: «به زودى بر بينى و خرطوم او علامت و داغ ننگ مى نهيم »! (سنسمه على الخرطوم ). اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها، زيرا اولا تعبير به «خرطوم » بينى كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مى شود تحقير روشنى براى آنها است ، و «ثانيا» بينى در لغت عرب معمولا كنايه از بزرگى و عزت است همانگونه كه در فارسى نيز وقتى مى گوئيم بينى او را به خاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد «ثالثا» علامت گذاردن مخصوص حيوانات است ، حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامتگذارى نمى شود، و در اسلام نيز اين كار نهى شده است ، همه اينها با بيانى رسا مى گويد: خداوند اينچنين افراد طغيانگر خودخواه متجاوز سركش را چنان ذليل مى كند و كوس رسوائى آنها را در همه جا به صدا درمى آورد كه عبرت همگان گردند. و تاريخ اسلام نيز گواه بر اين معنى است كه اين دسته از مخالفان لجوج با پيشرفت اسلام چنان خوار و ذليل شدند كه نظير و مانند نداشت ، و رسوائى در آخرت از آن هم بيشتر است . بعضى از مفسران گفته اند كه بيشتر آيات اين سوره ناظر به «وليد بن
مغيره » يكى از سران معروف شرك مى باشد، ولى مسلما اين معنى مانع از عموميت مفهوم آيات و گستردگى و شمول تعبيرات آن نيست .
نكته ها:
۱ - رذائل اخلاقى آيات فوق گرچه توصيفى است از صفات رذيله مخالفان سرسخت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ولى در عين حال الگوئى براى تشخيص اين صفات به دست مى دهد، صفاتى كه انسان را از خدا دور مى سازد و در پرتگاه شقاوت و بدبختى مى افكند، صفاتى كه مؤ منان راستين بايد به دقت مراقب باشند به آنها آلوده نشوند، لذا در روايات اسلامى نيز در اين زمينه تاءكيدهاى بسيارى شده است ، از جمله : ۱ - در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : الا انبئكم بشراركم قالوا بلى يا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قال : المشاؤ ن بالنميمة المفرقون بين الاحبة ، الباغون للبرءاء المعايب :
آيا شما را به شريرترين افراد شما خبر دهم ، گفتند: آرى ، اى رسول خدا ! فرمود: آنهائى كه بسيار سخن چينى مى كنند، در ميان دوستان جدائى مى افكنند، و براى افراد پاك و بيگناه در جستجوى عيوبند)). مخصوصا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صريحا در اين زمينه توصيه مى كرد و فرمود: لا يبلغنى احد عن احد من اصحابى شيئا فانى احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر: «احدى از شما درباره هيچيك از ياران من سخنى كه مرا نسبت به او بدبين سازد نقل نكند، چرا كه من دوست دارم با قلبى پاك با شما روبرو شوم ». و بالاخره در حديث ديگر از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: لا يدخل الجنة جواظ، و لا جعظرى ، و لا عتل زنيم . «سه گروه وارد بهشت نمى شوند، ((جواظ» «جعظرى » و «عتل زنيم » راوى مى گويد پرسيدم «جواظ» كيست ؟ فرمود: كل جماع مناع : هر كس كه بسيار جمع مى كند و از ديگران منع مى نمايد، پرسيدم «جعظرى » كيست ؟ فرمود افراد خشن و تندخو، پرسيدم : «عتل زنيم » كيست ؟ فرمود: افراد شكمباره و بداخلاق ، آنها كه بسيار مى خورند و مى پوشند و بيدادگر و ظالمند)) ۲ - مداهنه و سازشكارى از تفاوتهاى روشنى كه ميان رهروان راه حق و بازيگران سياسى وجود دارد اين است كه گروه دوم روى اصول خاصى ثابت نيستند، بلكه هميشه
حاضرند در مقابل امتيازاتى كه مى گيرند امتيازاتى بدهند، و از اصولى كه دارند به خاطر منافعى صرفنظر كنند، مرام و عقائد آنها چيز مقدسى براى آنها نيست ، و دائما روى آن معامله مى كنند! و اين درست مضمون آيه فوق است كه مى گويد: (ودوا لو تدهن فيدهنون ): «آنها دوست دارند تو را هم به جرگه خود بكشند، همانگونه كه آنها مداهنه و معامله مى كنند تو هم مداهنه كنى ». ولى گروه اول هرگز معامله گر نيستند، آنها هرگز اهداف مقدس خود را با هيچ بهائى از دست نمى دهند، و بر سر آن معامله نمى كنند، مداهنه و سازشكارى و اينگونه دادوستدهاى سياسى در كار آنها نيست ، و يكى از بهترين نشانه هائى است كه مى توان سياستبازان حرفه اى را به وسيله آن شناخت و از مردان خدا جدا نمود.
آيه ۱۷-۲۵
آيه و ترجمه
إِنَّا بَلَوْنَهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصحَب الجَْنَّةِ إِذْ أَقْسمُوا لَيَصرِمُنهَا مُصبِحِينَ(۱۷) وَ لا يَستَثْنُونَ(۱۸) فَطاف عَلَيهَا طائفٌ مِّن رَّبِّك وَ هُمْ نَائمُونَ(۱۹) فَأَصبَحَت كالصرِيمِ(۲۰) فَتَنَادَوْا مُصبِحِينَ(۲۱) أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكمْ إِن كُنتُمْ صرِمِينَ(۲۲) فَانطلَقُوا وَ هُمْ يَتَخَفَتُونَ(۲۳) أَن لا يَدْخُلَنهَا الْيَوْمَ عَلَيْكم مِّسكِينٌ(۲۴) وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قَدِرِينَ(۲۵) ترجمه : ۱۷ - ما آنها را آزموديم همانگونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم ، هنگامى كه
سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از انظار مستمندان ) بچينند. ۱۸ - و هيچ از آن استثنا نكنند. ۱۹ - اما عذابى فراگير (شبانه ) بر تمام باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند. ۲۰ - و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد. ۲۱ - صبحگاهان يكديگر را صدا زدند. ۲۲ - كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد. ۲۳ - آنها حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند. ۲۴ - مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود! ۲۵ - آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. تفسير : داستان عبرت انگيز «اصحاب الجنة » به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود كه بر اثر فزونى مال و فرزندان پشت پا به همه چيز مى زنند، در اين آيات داستانى را درباره عده اى از ثروتمندان پيشين كه داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، و سرانجام بر اثر خيره سرى نابود شدند ذكر مى كند، داستانى به نظر مى رسد در آن عصر در ميان مردم معروف بوده ، و به همين دليل به آن استشهاد شده است . نخست مى فرمايد: «ما آنها را آزموديم همانگونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم » (انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنة ). در اينكه باغ كجا بوده ؟ در سرزمين يمن در نزديكى شهر بزرگ صنعاء؟ يا در سرزمين حبشه ؟ يا در ميان بنى اسرائيل در سرزمين شام ؟ و يا طائف ؟ گفتگو
است ولى مشهور همان يمن است . ماجرا چنين بود كه اين باغ در اختيار پيرمرد مؤ من قرار داشت ، او به قدر نياز از آن برمى گرفت ، و بقيه را به مستحقان و نيازمندان مى داد، اما هنگامى كه چشم از دنيا پوشيد، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول اين باغ سزاوارتريم ، چرا كه عيال و فرزندان ما بسيارند، و ما نمى توانيم مانند پدرمان عمل كنيم ! و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را كه هر ساله از آن بهره مى گرفتند محروم سازند، و سرنوشت آنها همان شد كه در اين آيات مى خوانيم : مى گويد: «ما آنها را آزموديم ، آن زمان كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان و دور از انظار مستمندان بچينند» (اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين ). «و هيچ از آن استثنا نكنند» و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند (و لا يستثنون ). اين تصميم آنها نشان مى دهد كه اين كار ناشى از نياز نبود، بلكه ناشى از بخل و ضعف ايمان آنها بود، زيرا انسان هر قدر هم نيازمند باشد مى تواند كمى از محصول يك باغ پردرآمد را به نيازمندان اختصاص دهد، بعضى گفته اند منظور از عدم استثناء اين است كه آنها «الا ان يشاءالله » نگفتند، يعنى آنقدر مغرور بودند كه گفتند مى رويم و اين كار را مى كنيم حتى خود را از گفتن «انشاءالله » بى نياز ديدند.
ولى تفسير اول صحيحتر است . سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «به هنگام شب ، در آن موقع كه همه آنها در خواب بودند عذاب و بلائى فراگير از ناحيه پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند» (فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون ). آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه «آن باغ خرم و سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى گرديد» و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند (فاصبحت كالصريم ). «طائف » از ماده «طواف » در اصل به معنى كسى است كه بر گرد چيزى مى گردد، ولى گاه كنايه از بلا و مصيبتى است كه در شب روى مى دهد، و منظور در اينجا همين است . «صريم » از ماده «صرم » به معنى «قطع » است و در اينجا به معنى «شب ظلمانى »، يا «درخت بدون ميوه » يا «خاكستر سياه » است : زيرا شب با فرا رسيدن روز قطع مى شود همانگونه كه روز با فرارسيدن شب ، و لذا گاهى به شب و روز «صريمان » مى گويند، به هر حال منظور اين است كه آنچنان اين بلاى آسمانى كه ظاهرا صاعقه عظيمى بوده است در اين باغستان فرود آمد كه تمام آن را يكجا آتش زد، و چيزى جز مشتى زغال و خاكستر سياه از آن باقى نماند، و صاعقه ها هرگاه به چيزى بزنند همين گونه خواهد بود.
به هر حال صاحبان باغ به گمان اينكه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است «در آغاز صبح يكديگر را صدا زدند» (فتنادوا مصبحين ). و گفتند: «به سوى كشتزار و باغستان خود حركت كنيد، اگر مى خواهيد ميوه هاى خود را بچينيد»! (ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صارمين ): «اغدوا» از ماده «غدوة » به معنى اول روز است ، و لذا به غذائى كه در آغاز روز خورده مى شود (صبحانه ) «غداء» مى گويند (هر چند در تعبيرات عربى روزمره كنونى «غداء» به ناهار گفته مى شود). به اين ترتيب «آنها به سوى باغشان حركت كردند در حالى كه آهسته با هم سخن مى گفتند» (فانطلقوا و هم يتخافتون ). «كه مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود»! (ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين ). و چنان آهسته سخن مى گفتند كه صداى آنها به گوش كسى نرسد، مبادا مسكينى خبردار شود، و براى خوشه چينى ، يا گرفتن مختصرى ميوه براى سير كردن شكم خود، به سراغ آنها برود! چنين به نظر مى رسد كه به خاطر سابقه اعمال نيك پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنين ايامى بودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهره اى
عائد آنها گردد، و لذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچكس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده ، و هنگامى فقرا باخبر شوند كه كار از كار گذشته باشد. و به اين ترتيب «آنها صبحگاهان به قصد باغ و كشتزار خود با قدرت تمام بر منع مستمندان حركت كردند» (و غدوا على حرد قادرين ). «حرد» (بر وزن سرد) به معنى ممانعت تواءم با شدت و غضب است ، آرى آنها از تمنا و انتظار مستمندان عصبانى بودند، و تصميم داشتند با كمال قدرت از آنها جلوگيرى كنند (و لذا اين تعبير در مورد سالهائى كه باران قطع مى شود، يا شترى كه شير آن نيز قطع شده بكار مى رود). اكنون ببينيم سرانجام كار آنها به كجا انجاميد:
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |