تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۱۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
َ سوره حديد
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى ۲۹ آيه است
محتواى سوره حديد با توجه به اينكه اين سوره از سوره هائى است كه در مدينه نازل شده و حتى ادعاى اجماع بر «مدنى » بودن آن كرده اند طبعا خصائص سوره هاى مدنى را دارا است و علاوه بر تحكيم پايه هاى عقيدتى به دستورهاى عملى متعددى مخصوصا در زمينه هاى اجتماعى و حكومتى مى پردازد كه نمونه هاى آنرا در آيات ۱۰ و ۱۱ و ۲۵ به خواست خدا خواهيم ديد. محتواى اين سوره را به هفت بخش مى توان تقسيم كرد: ۱ - آيات نخستين سوره بحث جامع و جالبى پيرامون توحيد و صفات خدا دارد و در حدود بيست صفت از صفات الهى در آن منعكس است كه درك آنها انسان را در سطح بالاى معرفت الهى قرار مى دهد. ۲ - بخش ديگرى از عظمت قرآن اين نور الهى كه در ظلمات شرك تابيد سخن مى گويد. ۳ - در بخش سوم از وضع مؤ منان و منافقان در قيامت كه گروه اول در پرتو نور ايمان راه خود را به سوى بهشت مى گشايند، و گروه دوم در ظلمات شرك و كفر مى مانند، بحث مى كند. و به اين ترتيب اصول سه گانه اسلام يعنى توحيد و نبوت و معاد در اين سوره به خوبى منعكس است . ۴ - در بخش ديگرى دعوت به ايمان و خروج از شرك ، و سرنوشت جمعى از اقوام كافر پيشين منعكس شده است . ۵ - بخش مهمى از اين سوره پيرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى
تقويت پايه هاى جهاد فى سبيل الله ، و بى ارزش بودن اموال دنيا مى باشد. ۶ - در بخشى كوتاه ، اما گويا و مستدل ، سخن از عدالت اجتماعى به ميان آمده كه يكى از اهداف مهم انبيا است . ۷ - و بالاخره در بخش ديگرى مساءله رهبانيت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته ، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است . البته در لابلاى اين بحثها نكات ديگرى به تناسب آمده ، و در نهايت مجموعه اى بيدارگر و هدايت آفرين را تشكيل داده است . ضمنا نامگذارى اين سوره به «حديد» به خاطر تعبيرى است كه در آيه ۲۵ سوره آمده است . فضيلت تلاوت سوره حديد در روايات اسلامى نكته هاى جالب توجهى پيرامون فضيلت تلاوت اين سوره آمده ، البته تلاوتى كه تواءم با فكر، و تفكرى كه تواءم با عمل باشد. در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : من قراء سورة الحديد كتب من الذين آمنوا بالله و رسوله : «كسى كه سوره حديد را بخواند در زمره كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند نوشته خواهد شد». در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده كه قبل از خواب مسبحات را تلاوت مى فرمود (مسبحات سوره هائى است كه با سبح لله يا يسبح لله آغاز مى شود و آن پنج سوره است : سوره حديد، حشر، صف جمعه و تغابن ) و مى فرمايد: ان فيهن آية افضل من الف آية : «در آنها آيه اى است كه از هزار آيه برتر است »!.
البته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) اين آيه را تعيين نفرموده ، ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور آخرين آيه سوره حشر است ، هر چند دليل روشنى براى اين معنى در دست نيست . در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء المسبحات كلها قبل ان ينام لم يمت حتى يدرك القائم (عليه السلام ) و ان مات كان فى جوار رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ): «كسى كه ((مسبحات » (سوره هاى پنجگانه فوق ) را بخواند از دنيا نمى رود تا حضرت مهدى (عليه السلام ) را درك كند، و اگر قبلا از دنيا برود در جهان ديگر در همسايگى رسول خدا خواهد بود)).
آيه ۱-۳
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۱) لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يحْىِ وَ يُمِيت وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۲) هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۳) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، و او عزيز و حكيم است . ۲ - مالكيت (و حاكميت ) آسمانها و زمين از آن او است ، زنده مى كند و مى ميراند، و او بر هر چيز قادر است . ۳ - اول و آخر و ظاهر و باطن او است ، از هر چيز آگاه است . تفسير: آيات ژرفانديشان ! گفتيم اين سوره با يك بخش توحيدى كه جامع حدود «بيست وصف » از
اوصاف الهى است آغاز مى شود، اوصافى كه شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى برد و به ذات مقدس او آشنا مى كند، اوصافى كه هر كدام به گوشه اى از صفات جلال و جمال او اشاره دارد، و هر قدر انديشمندان بيشتر در آن بينديشند به حقايق تازهاى دست مى يابند. چنانكه در حديثى از امام على بن الحسين (عليهم السلام ) مى خوانيم : وقتى درباره توحيد از حضرتش سؤ ال كردند در پاسخ فرمود: ان الله عز و جل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالى : «قل هو الله احد» و الايات من سورة الحديد، الى قوله : «عليم بذات الصدور»، فمن رام وراء ذلك فقد هلك : «خداوند متعال مى دانست كه در آخر زمان اقوامى مى آيند كه در مسائل تعمق و دقت مى كنند، لذا سوره قل هو الله احد و آيات آغاز سوره حديد، تا عليم بذات الصدور، را نازل فرمود، پس هر كس ماوراى آنرا طالب باشد هلاك مى شود». از اين حديث استفاده مى شود كه اين آيات حداكثر معرفت ممكن را به تشنه كامان مى دهد. به هر حال ، نخستين آيه اين سوره از تسبيح و تنزيه خدا شروع كرده مى فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است همواره براى خدا تسبيح مى گويد، و او است قادرى شكست ناپذير و حكيم على الاطلاق » (سبح لله ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم ). سوره گذشته با امر به تسبيح پايان گرفت ، و اين سوره با تسبيح الهى شروع مى شود، و قابل توجه اينكه در سوره هاى «مسبحات » كه با تسبيح الهى آغاز مى شود در سه مورد تسبيح به صورت صيغه ماضى (سبح ) آمده است (حديد و حشر و صف ) و در دو مورد به صورت صيغه مضارع يعنى يسبح (جمعه و تغابن )، اين
تفاوت تعبير شايد اشاره به اين نكته باشد كه در گذشته و آينده و هميشه موجودات اين جهان تسبيح ذات اقدس او گفته و مى گويند. حقيقت تسبيح عبارت است از نفى هر گونه عيب و نقص و گواهى همه موجودات جهان به پاكى ذات مقدس او از هر گونه عيب و نقص يا به خاطر اين است كه آنچنان نظم و حساب و حكمت و عجائب و شگفتيها در نظام همه آنها به كار رفته كه جملگى با زبان حال ذكر حق مى گويند و تسبيح و ثناى او مى خوانند و فرياد مى كشند كه آفريدگار ما قدرتش بى انتها و حكمتش بى پايان است . و لذا در پايان آيه جمله «و هو العزيز الحكيم » آمده است يا اينكه تمامى ذرات جهان از نوعى درك و شعور برخوردارند به گونهاى كه در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند هر چند ما بر اثر محدودى اطلاعات از آن بى خبريم . شرح بيشتر درباره حمد و تسبيح عمومى موجودات جهان را ذيل آيه ۴۴ سوره اسراء (جلد ۱۲ صفحه ۱۳۳ تا ۱۳۶) مطالعه فرمائيد. اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه «ما» در جمله «سبح لله ما فى السموات » معنى وسيع و گسترده اى دارد كه همه موجودات جهان را اعم از صاحبان عقل و ذى روح و بى روح را شامل مى شود. بعد از ذكر دو وصف از صفات ذات پاك خداوند يعنى «عزت » و «حكمت » به «مالكيت و تدبير و تصرفش در عالم هستى » كه لازمه قدرت و حكمت است
پرداخته ، مى افزايد: «براى خدا است مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين » (له ملك السموات و الارض ). «او است كه زنده مى كند و مى ميراند» (يحيى و يميت ). «و بر هر كار توانا است » (و هو على كل شى ء قدير). مالكيت خداوند نسبت به عالم هستى مالكيت اعتبارى و تشريعى نيست ، بلكه مالكيت حقيقى و تكوينى است ، يعنى او به همه چيز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان او است ، لذا به دنبال آن سخن از زنده كردن و ميراندن و توانائى بر هر چيز به ميان آمده است . و به اين ترتيب تا به اينجا شش وصف از اوصاف او در اين دو آيه بيان شده است . تفاوت «عزت » و «قدرت » در اين است كه عزت بيشتر توجه به درهم شكستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ايجاد اسباب ، بنابراين دو وصف مختلف محسوب مى شوند، هر چند در ريشه توانائى با هم مشتركند (دقت كنيد). مساءله زنده كردن و ميراندن (احياء و اماته ) در بسيارى از آيات قرآن مطرح شده است ، و در حقيقت اين دو موضوع از موضوعاتى است كه اسرار پيچيده آن بر هيچكس روشن نيست ، نه كسى به درستى از حقيقت حيات با خبر است ؟ و نه حقيقت مرگ را كسى مى داند بلكه آنچه از اين دو مى دانيم آثار آنها است ، و عجب اينكه از همه چيز نزديكتر به ما حيات و زندگى ما است ، در عين حال حقيقت و اسرار آن از همه چيز مخفيتر است ! قابل توجه اينكه جمله «يحيى » و «يميت » به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار مساءله حيات و مرگ در طول همه زمانها است ، و اطلاق اين دو نه تنها شامل حيات و مرگ انسان در اين جهان مى شود كه شامل هر گونه حيات و مرگ ، از عالم فرشتگان گرفته تا موجودات زنده ديگر و حيوانات و گياهان ،
نه تنها حيات دنيا كه حيات برزخى و رستاخيز را نيز دربر مى گيرد، آرى حيات و مرگ در تمام اشكالش به دست قدرت او است . سپس به بيان پنج وصف ديگر پرداخته مى فرمايد: «او اول است ، و آخر است ، و ظاهر است ، و باطن است ، و از همه چيز آگاه است » (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى ء عليم ). توصيف به اول و آخر بودن تعبير لطيفى است از ازليت و ابديت او، زيرا مى دانيم او وجودى است بى انتها و واجب الوجود، يعنى هستيش از درون ذات او است نه از بيرون ، تا پايان گيرد يا آغازى داشته باشد، و بنابراين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است ، و او است كه بعد از فناى جهان نيز خواهد بود. بنابراين تعبير به اول و آخر هرگز زمان خاصى را دربر ندارد و اشاره به مدت معينى نيست . توصيف به ظاهر و باطن نيز تعبير ديگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چيز است ، از همه چيز ظاهرتر است چرا كه آثارش همه جا را گرفته ، و از همه چيز مخفيتر است چون كه ذاتش بر كسى روشن نيست . بعضى از مفسران در اينجا چنين تعبير كرده اند: الاول بلا ابتداء، و الاخر بلا انتهاء، و الظاهر بلا اقتراب ، و الباطن بلا احتجاب : «اولى است كه آغاز ندارد، و آخرى است كه پايان ندارد، ظاهرى است كه نزديك نيست ، باطنى است كه پوشيده نمى باشد». و بعضى ديگر تعبير لطيف ديگرى دارند: الاول ببره ، و الاخر بعفوه ،
و الظاهر باحسانه ، و توفيقه اذا اطعته ، و الباطن بستره اذا عصيته : «او آغازگرى است در نيكيها، و پايان گرى است به عفو و بخشش ، هنگامى كه اطاعتش كنى با احسان و توفيقش بر تو ظاهر مى شود، و هنگامى كه معصيتش كنى با ستر و پوشش پنهان مى گردد». كوتاه سخن اينكه او به همه چيز احاطه دارد و آغاز و انجام و ظاهر و باطن جهان هستى او است . بعضى از مفسران «ظاهر» را در اينجا به معنى «غالب » تفسير كرده اند (از ظهور به معنى غلبه ) و در بعضى از خطب «نهج البلاغه » نيز قرينه اى بر اين معنى ديده مى شود آنجا كه درباره آفرينش زمين مى فرمايد: هو الظاهر عليها بسلطانه و عظمته ، و هو الباطن لها بعلمه و معرفته «او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد» جمع ميان دو تفسير نيز بى مانع است . و به هر حال يكى از نتائج اين امور همان است كه در پايان آيه آمده : «و هو بكل شى ء عليم » زيرا كسى كه از آغاز بوده و تا پايان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنين كسى قطعا از همه چيز آگاه مى باشد.
نكته :
جمع اضداد در صفات خدا بسيارى از صفات است كه در ما انسانها و موجودات ديگر غير قابل جمع است ، و به صورت صفات متضاد جلوه مى كند، مثلا اگر من اولين نفر در ميان يك جمعيت باشم قطعا آخرين نفر نخواهم بود، اگر ظاهر باشم پنهان نيستم ،
و اگر پنهان باشم ظاهر نخواهم بود، همه اينها به خاطر آن است كه وجود ما محدود است ، و يك وجود محدود جز اين نمى تواند باشد، اما هنگامى كه سخن به صفات خدا مى رسد، اوصاف دگرگون مى شوند و تغيير شكل مى دهند، در آنجا ظاهر و باطن با هم جمع مى شود، و همچنين آغاز و انجام ، و با توجه به لايتناهى بودن ذات مقدسش جاى تعجب نيست . در احاديثى كه از شخص پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در اين زمينه رسيده توضيحات جالبى ديده مى شود كه به تفسير اين آيات پر محتوى كمك مى كند. از جمله در حديثى در «صحيح مسلم » آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اللهم انت الاول فليس قبلك شى ءو انت الاخر فليس بعدك شى ء، و انت الظاهر فليس فوقك شى ء، و انت الباطن فليس دونك شى ء: «خداوندا! تو اولى هستى كه قبل از تو چيزى نيست ، و آخرى هستى كه بعد از تو چيزى نمى باشد آنچنان ظاهر و غالبى كه برتر از تو وجود ندارد، و آنچنان باطن و پنهانى كه ماوراى تو چيزى تصور نمى شود». امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: ليس لاوليته ابتداء، و لا لازليته انقضاء هو الاول لم يزل ، و الباقى بلا اجل ... الظاهر لا يقال مم ؟ و الباطن لا يقال فيم ؟: «براى اوليت او آغازى نيست ، و براى ازليت او پايانى نخواهد بود، نخستينى است كه همواره بوده ، و جاويدى است كه سرآمدى ندارد، آشكارى است كه در باره اش نتوان گفت از چه چيز پيدا شده ؟ و پنهانى است كه نتوان گفت در كجاست »؟. امام حسن مجتبى (عليه السلام ) نيز در خطبهاى مى فرمايد: الحمد لله الذى لم
يكن فيه اول معلوم ، و لا آخر متناه ،... فلا تدرك العقول و اوهامها و لاالفكر و خطراتها، و لا الالباب و اذهانها صفته ، فتقول متى ؟ و لابدع مما ؟ و لاظاهر على ما؟ و لاباطن فيما؟: «حمد براى خدائى است كه نه سرآغاز معلومى دارد، و نه پايان محدودى ، عقلها و انديشه ها، افكار و خردها هرگز صفات او را درك نمى كند، هرگز نمى تواند بگويد از چه زمان بوده ؟ و از چه چيز آغاز شده ؟ و بر چه چيز ظاهر است ؟ و در چه پنهان است »؟. به عقل نازى حكيم تا كى ؟ به عقل اين ره نمى شود طى به كنه ذاتش خرد برد پى اگر رسد خس به قعر دريا! بلكه مى توان گفت : خرد به ذاتش نمى برد پى و گر رسد خس به قعر دريا!
آيه ۴-۶
آيه و ترجمه
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فى الاَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۴) لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۵) يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۶) ترجمه : ۴ - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت ) آنچه را در زمين فرومى رود مى داند و آنچه را از آن خارج مى شود، و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود، و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست . ۵ - مالكيت آسمانها و زمين از آن او است ، و همه چيز به سوى او باز مى گردد. ۶ - شب را داخل روز مى كند، و روز را داخل شب ، و او به آنچه بر دلها حاكم است داناست .
تفسير: او هميشه بر تخت قدرت است به دنبال اوصاف يازدهگانه اى كه در آيات قبل درباره ذات پاك پروردگار ذكر شد در اين آيات اوصاف ديگرى بيان شده . در نخستين آيه مورد بحث به پنج وصف ديگر از اوصاف جمال و جلال او اشاره شده است . نخست از مساءله خالقيت سخن مى گويد و مى فرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد» (هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ). مساءله خلقت در شش روز هفت مرتبه در قرآن مجيد ذكر شده است كه نخستين مرتبه در آيه ۵۴ اعراف ، و آخرين مورد آن همين آيه مورد بحث (آيه ۴ حديد) مى باشد. همانگونه كه قبلا نيز گفته ايم منظور از «يوم » (روز) در اين آيات روز معمولى نيست ، بلكه منظور از آن «دوران » است خواه اين دوران كوتاه باشد، و يا طولانى هر چند ميليونها سال به طول انجامد، و اين تعبيرى است كه در لغت عرب و زبانهاى ديگر نيز به كار مى رود، مثلا مى گويند امروز نوبت فلان جمعيت است كه حكومت كنند و فردا نوبت ديگران يعنى دوران آنها. اين معنى را با شواهد و شرح مبسوط در جلد ششم ذيل آيه ۵۴ سوره اعراف آورده ايم . البته براى خداوند هيچ مانعى نداشت كه تمام عالم را در يك لحظه بيافريند، ولى مسلما اگر چنين بود كمتر عظمت و قدرت و علم آفريدگار ظاهر مى گشت
ولى هنگامى كه آنرا در طى ميلياردها سال در دورانهاى مختلف و چهره هاى گوناگون طبق برنامه هاى منظم و حساب شده بيافريند دلائل آشكارترى بر قدرت و حكمت او دربر خواهد داشت . بعلاوه اين تدريجى بودن سرمشقى است براى تدريجى بودن سير تكاملى انسان و عدم عجله و شتاب در رسيدن به اهداف مختلف . سپس به مساءله حكومت و تدبير جهان پرداخته ، مى افزايد: «خداوند بعد از آفرينش جهان بر تخت قدرت قرار گرفت » (ثم استوى على العرش ). و زمام حكومت و تدبير جهان را هميشه در دست داشته و دارد. بدون شك خداوند نه جسم است و نه «عرش » به معنى تخت سلطنت مى باشد، بلكه اين تعبير كنايه اى است لطيف از حاكميت مطلقه خداوند و نفوذ تدبير او در عالم هستى . «عرش » - در لغت به معنى چيزى است كه مسقف باشد و گاه به خود سقف نيز گفته مى شود - به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است ولى به عنوان كنايه از قدرت نيز به كار مى رود، همانگونه كه در فارسى مى گوئيم : «پايه هاى تختش فروريخت » و يا در عربى مى گويند «فلان ثل عرشه »: كنايه از اينكه قدرتش بر باد رفت . به هر حال بر خلاف آنچه گروهى از ناآگاهان مى پندارند كه خداوند جهان را آفريده و به حال خود واگذارده ، او هميشه زمام حكومت و تدبير عالم را در كف قدرت دارد، و وابستگى نظامات اين جهان بلكه فرد فرد موجودات به ذات پاكش آنچنان است كه اگر يك لحظه نظر لطف از آنها برگيرد، و فيضش را قطع كند «فروريزند قالبها»!
توجه به اين حقيقت به انسان درك و ديدى مى دهد كه خدا را در همه جا و با همه چيز و در درون جان خود ببيند و احساس كند، و به او عشق ورزد. سپس شاخه ديگرى از علم بى پايانش را بيان كرده ، مى افزايد: «آنچه را در زمين نفوذ مى كند، آنچه از آن برمى آيد، و آنچه از آسمان نازل مى شود، و آنچه به آسمان بالا مى رود، همه را مى داند، و از همه با خبر است » (يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها). گرچه تمام اين امور در تعبير «هو بكل شى ء عليم » كه در آيات قبل آمده جمع است ، اما شرح اين معانى توجه بيشترى به انسان در زمينه وسعت علم خداوند مى دهد. آرى او از آنچه در زمين فرومى رود آگاه است : از تمام قطره هاى باران . از امواج سيلابها. از دانه هاى گياهان كه با كمك باد يا حشرات در زمين پراكنده مى شوند و نفوذ مى كنند. از ريشه هاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيش فروروند. از انواع معادن و ذخائرى كه روزى بر صفحه زمين بوده و سپس در آن دفن شده . از گنجها و دفينه ها. از اجساد مردگان . از انواع حشراتى كه در زمين لانه مى سازند. آرى از همه اينها آگاه است . و نيز از گياهانى كه از زمين برمى آيند. از چشمه هائى كه از دل خاك و صخرهها مى جوشد.
از معادن و گنجينه هائى كه ظاهر مى شوند. از انسانهائى كه از آن برخاسته اند. از آتشفشانهائى كه از دل زمين زبانه مى كشد. از حشراتى كه از لانه ها سر برمى آورند. از گازهائى كه از زمين متصاعد مى شوند. و از امواج جاذبه كه از درون آن برميخيزد، خداوند از تمامى اينها جزء به جزء و ذره به ذره آگاه است . و همچنين آنچه از آسمان نازل مى شود: از دانه هاى باران گرفته تا اشعه حياتبخش آفتاب . از خيل فرشتگان گرفته تا امواج نيرومند وحى و كتب آسمانى . از اشعه كيهانى گرفته تا شهابها و سنگريزه هاى سرگردان كه به سوى زمين جذب مى شوند، او از همه اينها مو به مو آگاه است . و نيز آنچه به آسمان صعود مى كند: اعم از فرشتگان ، ارواح انسانها، اعمال بندگان ، انواع دعاها، اقسام پرندگان ، و بخارات ، و ابرها، و غير اينها، آنچه ميدانيم و آنچه نمى دانيم همه در پيشگاه علم او روشن و آشكار است . اگر كمى در اين باره بينديشيم كه در هر لحظه ميليونها ميليون موجود مختلف وارد زمين مى شود، و ميليونها ميليون موجود از آن برميخيزد، و ميليونها ميليون از آسمان نازل مى گردد، يا به آسمان صعود مى كند، كه از شماره و حد و حصر بيرون است ، و هيچكس جز خدا نمى تواند آنها را احصا كند آنگاه به وسعت علم پروردگار آشنا مى شويم . و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف روى نقطه حساسى تكيه كرده ، مى فرمايد: «او با شماست هر جا كه باشيد» (و هو معكم اينما كنتم ). «و چون چنين است او به آنچه انجام مى دهيد بصير و بينا است » (و الله بما
تعملون بصير). چگونه او با ما نباشد در حالى كه ما نه تنها در وجود كه در بقاء خود لحظه به لحظه به او متكى هستيم و از وى مدد مى گيريم ، او روح عالم هستى است ، او جان جهان است ، بلكه او برتر از اين و آن است ! از زمانى كه به صورت ذره خاكى در گوشه اى افتاده بوديم ، و از آن لحظه اى كه به صورت جنين در شكم مادر قرار داشتيم او با ما بود، و در تمام عمر، و در عالم و برزخ نيز همه جا با ما است ، آيا با اين حال ممكن است از ما بيخبر باشد؟! راستى اين احساس كه او همه جا با ما است از يكسو به انسان عظمت و شكوه مى بخشد و از سوى ديگر اطمينان و اعتماد به نفس مى دهد و شجاعت و شهامت در او مى آفريند، و از سوى سوم احساس مسئوليت شديد مى بخشد، چرا كه او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است ، و اين بزرگترين درس تربيت است ، آرى اين اعتقاد ريشه اصلى تقوى و پاكى و درستكارى انسان است و هم رمز عظمت و بزرگى او. اين يك واقعيت است كه او هميشه و همه جا با ما است ، نه يك كنايه و مجاز، حقيقتى كه از يكسو دلپذير و دل انگيز و روحپرور است ، و از سوى ديگر رعب انگيز و مسئوليت آفرين ! لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده است كه فرمود: ان من افضل ايمان المرء ان يعلم ان الله تعالى معه حيث كان : «برترين مرحله ايمان انسان اين است كه بداند هر جا باشد خدا با او است ». در حديث ديگرى مى خوانيم كه موسى عرض كرد: اين اجدك يا رب ؟.
«كجا تو را بيابم اى پروردگار»؟! قال : يا موسى اذا قصدت الى فقد وصلت الى !: «خطاب آمد كه اى موسى هر زمان اراده من كنى به من رسيده اى »! اصولا اين «معيت » (همراه بودن خدا با بندگان ) به قدرى ظريف و دقيق است كه هر انسان متفكر و مؤ منى به مقدار انديشه و ايمانش آنرا درك مى كند و از عمق آن با خبر مى گردد. بعد از مساءله حاكميت و تدبير سخن به مساءله مالكيت او در كل جهان هستى مى رسد، مى فرمايد: «مالكيت آسمانها و زمين از آن او است » (له ملك السموات و الارض ). و سرانجام به مساءله مرجعيت او اشاره كرده مى افزايد: «و همه كارها به او بازگشت مى كند» (و الى الله ترجع الامور). آرى وقتى او خالق و مالك و حاكم و مدبر ما است و همه جا با ما مى باشد مسلما بازگشت همه ما و همه كارها نيز به سوى او است . ما رهروان منزل عشق او هستيم كه با كوله بارى از اميد و نيروها از سرمنزل عدم به راه افتاده ايم ، و تا به اقليم وجود اينهمه راه آمده ايم ، ما از او هستيم و به سوى او باز مى گرديم ، چرا كه مبداء و منتهى او است . قابل توجه اينكه در سه آيه قبل نيز عين اين توصيف آمده بود: له ملك السموات و الارض اين تكرار ممكن است به آن خاطر باشد كه در آنجا تنها از مساءله حيات و مرگ موجودات زنده سخن در ميان بود، و اينجا دامنه بحث گسترده تر شده و سخن از بازگشت همه امور به سوى او است . و نيز در آنجا مقدمه اى بود براى بيان قدرت خداوند بر همه چيز و در اينجا
مقدمه اى براى بازگشت همه چيز به سوى او است كه اين هر دو لازمه مالكيت خداوند نسبت به آسمانها و زمين است . تعبير به «الامور» به صيغه جمع نشان مى دهد كه نه تنها انسانها كه همه موجودات به سوى او در حركتند حركتى دائم و توقف ناپذير! بنابراين مفهوم آيه منحصر به بازگشت انسانها در آخرت به او نيست ، هر چند موضوع معاد يكى از مصاديق روشن آن محسوب مى شود. در آخرين آيه مورد بحث به دو وصف ديگر نيز اشاره كرده مى فرمايد: «او شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند» (يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل ). آرى تدريجا از يكى مى كاهد و به ديگرى مى افزايد و طول شب و روز را در سال تغيير ميدهد، همان تغييرى كه همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام بركاتى كه براى انسانها در اين فصول نهفته است . اين آيه تفسير ديگرى نيز دارد و آن اينكه به هنگام طلوع و غروب آفتاب هرگز تغيير نظام نور و ظلمت دفعة رخ نمى دهد تا براى انسانها و موجودات زنده ديگر موجب انواع مشكلات گردد، بلكه اين امر به صورت تدريجى رخ مى دهد، و موجودات را آرام آرام از روشنائى روز به تاريكى شب و از تاريكى شب به روشنائى روز منتقل مى سازد، و فرارسيدن شب و روز را از مدتى قبل اعلام مى دارد تا همگان خود را آماده كنند. جمع ميان دو تفسير در مفهوم آيه نيز كاملا ممكن است .
و در پايان مى افزايد: ((و او به آنچه بر دلها حاكم است آگاه است (و هو عليم بذات الصدور). همانگونه كه اشعه حياتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاريكى شب نفوذ مى كند و همه جا را روشن مى سازد، علم پروردگار نيز در تمام زواياى قلب و جان انسان نفوذ مى كند و همه اسرار آن را روشن مى سازد. قابل توجه اينكه در آيات قبل سخن از آگاهى خداوند نسبت به اعمال ما بود (و الله بما تعملون بصير) و در اينجا سخن از آگاهى او نسبت به نيات و عقائد و افكار ما است (و هو عليم بذات الصدور). كلمه «ذات » چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم در لغت عرب به معنى «عين و حقيقت » نيامده است ، و اين اصطلاحى است از سوى فلاسفه ، بلكه «ذات » در لغت به معنى «صاحب چيزى » است ، بنابراين «ذات الصدور» اشاره به نيات و اعتقاداتى است كه قلوب انسانها را در اختيار خود گرفته است و بر آن حاكم است (دقت كنيد). و چه زيبا است كه انسان تمام اين صفات الهى را از اعماق جان باور كند و حضور او را در اعمال و در نيات و عقائد خود احساس نمايد، آيا با اين احساس امكان دارد از جاده اطاعت و بندگى خارج شده ، در طريق عصيان و زشتى گام بگذارد؟!
نكته :
آيات اسم اعظم خدا مى دانيم فلاسفه و متكلمان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرده اند: «صفات ذات » كه بيان اوصاف جمال و جلال او است و «صفات فعل » كه بيانگر افعالى است كه از ذات مباركش صادر مى شود.
در آيات ششگانه اى كه در آغاز اين سوره آمده و بايد طبق حديث آنها را آيات «ژرف انديشان » (متعمقين ) نام نهاد بيست وصف از اوصاف ذات و افعال آمده ، از علم و قدرت و حكمت و ازليت و ابديت خداوند گرفته ، تا خلقت و تدبير و مالكيت و حاكميت و احاطه او نسبت به همه موجودات ، و حضورش در همه جا، آن هم با تعبيراتى كه به آنها عمق بيشترى مى بخشد. توجه و ايمان به اين صفات و تلاش در روشن ساختن شعله اى هر چند كوچك از آنها در وجود خود، ما را در سير تكاملى و مسير الى الله بهترين يار و مددكار است . در حديثى از «براء بن عازب » آمده است كه مى گويد: به على (عليه السلام ) عرض كردم : يا امير المؤ منين ! اسئلك بالله و رسوله ، الا خصصتنى باعظم ما خصك به رسول الله (صلى اللّه عليه و آله )، و اختصه به جبرئيل ، و ارسله به الرحمن ، فقال اذا اردت ان تدعو الله باسمه الاعظم ، فاقراء من اول سورة الحديد الى آخر ست آيات منها عليم بذات الصدور، و آخر سورة الحشر يعنى اربع آيات ، ثم ارفع يديك فقل يا من هو هكذا، اسالك بحق هذه الاسماء ان تصلى على محمد (صلى اللّه عليه و آله ) و ان تفعل بى كذا و كذا مما تريد، فو الله الذى لا اله غيره لتنقلبن بحاجتك ان شاء الله : اى امير مؤ منان ! تو را به خدا و رسولش مى خوانم كه برترين چيزى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) ويژه تو كرد، و جبرئيل مخصوص او ساخت ، و خداوند جبرئيل را به آن فرستاد در اختيار من قرار دهى ! فرمود: هنگامى كه ميخواهى خدا را به نام اعظمش بخوانى از آغاز سوره حديد تا شش آيه ، تا عليم بذات الصدور را بخوان ، و سپس چهار آيه آخر سوره حشر را بعد دو دستت را بلند كن و بگو: اى خداوندى كه چنين هستى تو را به حق اين اسماء مى خوانم كه بر محمد (صلى اللّه عليه و آله ) درود فرستى و فلان حاجت مرا برآورى - سپس آنچه را مى خواهى بگو - سوگند
به خداوندى كه معبودى جز او نيست به حاجتت خواهى رسيد ان شاء الله . در عظمت اين آيات و اهميت محتواى آن ، همين حديث كافى است ، ولى نبايد فراموش كرد كه اسم اعظم الهى تنها الفاظ نيست تخلق به آنها نيز لازم است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |