تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۲۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۴۹ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۰

آيه ۲۰ - ۲۴

آيه و ترجمه

وَ يَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ لا نُزِّلَت سورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَت سورَةٌ محْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْت الَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ يَنظرُونَ إِلَيْك نَظرَ الْمَغْشىِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ(۲۰) طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الاَمْرُ فَلَوْ صدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيراً لَّهُمْ(۲۱) فَهَلْ عَسيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فى الاَرْضِ وَ تُقَطعُوا أَرْحَامَكُمْ(۲۲) أُولَئك الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصرَهُمْ(۲۳) أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا(۲۴)

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۱

ترجمه : ۲۰ - كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود؟ (كه در آن فرمان جهاد باشد) اما هنگامى كه سوره محكمى نازل مى گردد كه در آن نامى از جنگ است منافقان بيماردل را مى بينى همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى كنند، پس مرگ و نابودى براى آنها بهتر است . ۲۱ - اما اگر آنها اطاعت كنند و سخن سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است ، و اگر آنها هنگامى كه فرمان جهاد قطعيت پيدا مى كند به خدا راست گويند (و از در صدق و صفا درآيند) براى آنها بهتر است . ۲۲ - اما اگر رويگردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد. ۲۳ - آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور نموده است . ۲۴ - آيا آنها در قرآن تدبر نمى كنند؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است . تفسير: از نام جهاد نيز وحشت دارند! در اين آيات موضعگيريهاى مختلف «مؤ منان » و «منافقان » را در برابر فرمان جهاد روشن مى سازد، و تكميلى است بر بحثهائى كه درباره اين دو گروه در آيات قبل آمد نخست مى فرمايد: «مؤ منان پيوسته مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود»؟! (و يقول الذين آمنوا لو لا نزلت سورة ). سوره اى كه در آن فرمان جهاد باشد، و تكليف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار و بى منطق روشن سازد، سوره اى كه آياتش نور هدايت بر قلب ما بپاشد، و روح و جان ما را با فروغش ‍ روشن نمايد. اين وضع حال مؤ منان راستين .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۲

و اما منافقان هنگامى كه سوره محكم و استوارى نازل مى گردد كه در آن نامى از جنگ و جهاد است ، منافقان بيماردل را مى بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته با نگاهى مات و مبهوت ، و چشمانى كه حدقه آنها از كار ايستاده به تو مى نگرند))! (فاذا انزلت سورة محكمة و ذكر فيها القتال راءيت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون اليك نظر المغشى عليه من الموت ). از شنيدن نام جنگ چنان وحشت و اضطراب سر تا پاى آنها را فرا مى گيرد كه نزديك است قالب تهى كنند! فكرشان از كار مى افتد، سياهى چشم از حركت بازمى ايستد، و همچون كسانى كه نزديك است قبض روحشان شود نگاهى بى حركت و خيره ، بى آنكه پلكهاى چشم بهم خورد، دارند، و اين گوياترين تعبيرى است از حال منافقان ترسو و بزدل !. چرا برخورد مؤ منان و منافقان اين چنين متفاوت نباشد در حالى كه گروه اول به خاطر ايمان محكمشان هم به لطف و عنايت و يارى پروردگار اميدوارند، و هم از شهادت در راه او پروا ندارند. ميدان جهاد براى آنها ميدان اظهار عشق به محبوب ، ميدان شرف و فضيلت ، ميدان شكوفائى استعدادها، و ميدان پايدارى و مقاومت و پيروزى است ، و در چنين ميدانى ترس معنى ندارد. اما براى «منافقان » ميدان مرگ و نابودى و بدبختى است ، ميدان شكست و جدائى از لذات دنيا است ، ميدانى است تاريك و ظلمانى ، با آينده اى وحشتناك و مبهم !. منظور از «سورة محكمة » به عقيده بعضى از مفسران سوره هائى است كه در آن مساءله جهاد مطرح مى شود، ولى دليلى بر اين تفسير در دست نيست ، بلكه ظاهر اين است كه محكم در اينجا به همان معنى مستحكم و استوار و قاطع و خالى از هرگونه ابهام است كه گاه در مقابل آن عنوان متشابه قرار مى گيرد، و البته

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۳

آيات جهاد چون معمولا از قاطعيت فوق العاده اى برخوردار است تناسب بيشترى با مفهوم اين واژه دارد، اما منحصر به آن نيست . تعبير به الذين فى قلوبهم مرض : «كسانى كه در قلبهايشان بيمارى است » تعبيرى است كه در لسان قرآن معمولا براى «منافقين » به كار مى رود، و اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور افراد «ضعيف الايمان » است ، نه با ساير آيات قرآن سازگار مى باشد و نه با آيات قبل و بعد آيه مورد بحث كه همه از منافقان سخن مى گويد. به هر حال ، در پايان آيه در يك جمله كوتاه مى گويد: «واى بر آنها كه مرگ و نابودى براى آنها از زندگى بهتر است » (فاولى لهم ). جمله «اولى لهم » در ادبيات عرب معمولا به عنوان تهديد و نفرين و آرزوى ناراحتى و بدبختى براى كسى مى آيد. بعضى نيز آن را به معنى الموت اولى لهم (مرگ براى آنها بهتر است ) تفسير كرده اند، و جمع ميان آنها چنانكه در تفسير آيه آورديم نيز مانعى ندارد در آيه بعد مى افزايد: «اگر آنها اطاعت كنند، و از فرمان جهاد سرپيچى نمايند و سخنان نيك و سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است » (طاعة و قول معروف ). تعبير به «قول معروف » ممكن است در مقابل سخنان ناموزون و منكرى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۴

باشد كه منافقان بعد از نزول آيات جهاد سرمى دادند، گاه مى گفتند: «لا تنفروا فى الحر»: در اين گرماى شديد به سوى ميدان جهاد نرويد)) (توبه - ۸۱). و گاه مى گفتند: «خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين پيروزى چيزى به ما وعده نداده اند»! «و اذ يقول المنافقون والذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» (سوره احزاب - ۱۲). و گاه براى سست كردن افراد با ايمان و بازداشتن از ميدان نبرد مى گفتند: هلم الينا «به سوى ما بيا و خوش باش »! (احزاب - ۱۸). نه تنها مردم را تشويق به جهاد نمى كردند بلكه در تضعيف روحيه آنها سخت مى كوشيدند. سپس مى افزايد: «اگر آنها هنگامى كه برنامه ها محكم مى شود و فرمان جهاد قطعيت مى يابد به خدا راست گويند و از در صدق و صفا درآيند براى آنها بهتر است » (فاذا عزم الامر فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم ). هم در اين دنيا باعث سربلندى آنها است ، و هم در آخرت به پاداش و ثواب بزرگ و فوز عظيم نائل مى شوند. جمله «عزم الامر» در اصل اشاره به محكم شدن كار است ولى به قرينه آيات قبل و بعد منظور از آن «جهاد» مى باشد. در آيه بعد مى افزايد: «اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد، و از فرمان خدا و عمل به كتاب او رويگردان شويد، آيا جز اين انتظارى مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد» (فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۵

زيرا اگر از قرآن و توحيد روى گردان شويد قطعا به سوى جاهليت باز مى گرديد، و برنامه هاى جاهلى چيزى جز «فساد در زمين » «قتل و غارت و خونريزى »، «كشتن خويشاوندان و دختران » نبود. اين در صورتى است كه «توليتم » از ماده «تولى » به معنى رويگردان شدن باشد، ولى بسيارى از مفسران اين احتمال را داده اند كه از ماده «ولايت » به معنى «حكومت » است ، يعنى اگر زمام حكومت به دستتان بيفتد چيزى جز تباهى و خونريزى و قطع رحم از شما انتظار نمى رود. گويا جمعى از منافقان براى فرار از ميدان جهاد اين بهانه را درست كرده بودند كه ما چگونه قدم به ميدان نبرد بگذاريم و خونريزى كنيم و خويشاوندان خود را به قتل برسانيم «و مفسد فى الارض » باشيم ؟!. قرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((مگر آنروز كه حكومت در دست شما بود جز فساد و خونريزى و قطع رحم كار داشتيد؟! اينها بهانه است ، هدف از جنگ در اسلام خاموش كردن آتش فتنه است ، نه فساد و تباهى در زمين ، هدف برچيدن بساط ظلم و ستم است نه قطع رحم . در بعضى از روايات كه در منابع اهل بيت (عليهمالسلام ) آمده است مى خوانيم : «اين آيه درباره بنى اميه است كه وقتى زمام حكومت را به دست گرفتند نه بر صغير رحم كردند و نه بر كبير، حتى خويشاوندان خود را به خاك و خون كشيدند»!. روشن است كه بنى اميه از ابوسفيان گرفته تا فرزندان و نواده هاى او همه مصداق روشن اين آيه بودند، منظور از روايت نيز همين است در حالى كه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه همه منافقان ظالم و مفسد را شامل مى شود. در آيه بعد سرنوشت نهائى اين گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنين

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۶

بيان مى كند: «آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش ‍ دورشان ساخته ، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور نموده است »، نه حقيقتى را مى شنوند و نه واقعيتى را مى بينند (اولئك الذين لعنهم الله فاصمهم و اعمى ابصارهم ). آنها جهاد اسلامى را كه بر معيار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مى پندارند، اما آنهمه جناياتى را كه در جاهليت مرتكب شدند و خونهاى بى گناهانى را كه در دوران حكومتشان ريختند و نوزادان معصومى را كه با دست خود زير خاك پنهان كردند مطابق با حق و عدالت !، لعنت خدا بر آنها باد كه نه گوش ‍ شنوا دارند و نه چشم بينا!. در روايتى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم كه به فرزندش امام باقر (عليه السلام ) فرمود: «اياك و مصاحبة القاطع لرحمة ، فانى وجدته ملعونا فى كتاب الله عز و جل فى ثلاث مواضع : قال الله عز و جل فهل عسيتم ...»: «فرزندم از دوستى با افرادى كه پيوند خويشاوندى را قطع كرده و نسبت به ارحام خود بدرفتارى مى كنند بر حذر باش كه من آنها را در سه آيه از قرآن ملعون يافتم ، سپس آيه مورد بحث را تلاوت فرمود ....» «رحم » در اصل به معنى «جايگاه جنين » در شكم مادر است ، سپس اين تعبير به تمام خويشاوندان اطلاق شده است به خاطر اينكه از رحم واحدى نشاءت گرفته اند. در حديث ديگرى از رسول خدا مى خوانيم : ثلاثة لا يدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر و قاطع رحم : «سه گروهند كه هرگز داخل بهشت نمى شوند، شرابخواران ، ساحران و قاطعان رحم ».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۷

ناگفته پيدا است لعن و طرد خداوند نسبت به اين گروه ، و همچنين گرفتن قدرت درك حقايق از آنها، هرگز مستلزم جبر نيست ، چرا كه اينها مجازات اعمال خود آنها و واكنش كردار و رفتارشان است . در آخرين آيه مورد بحث به ذكر علت واقعى انحراف اين قوم نگونبخت پرداخته ، مى گويد: ((آيا آنها در آيات قرآن تدبر نمى كنند (تا حقيقت را دريابند و وظائف خود را انجام دهند) يا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است ))؟!. (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها). آرى عامل بيچارگى آنها يكى از دو چيز است يا در قرآن ، اين برنامه هدايت الهى و اين نسخه كامل شفابخش ، تدبر نمى كنند، و يا اگر تدبر مى كنند بر اثر هواپرستى و اعمالى كه از قبل انجام داده اند قفلها بر دلهاى آنها است ، به گونه اى كه هيچ حقيقتى در آن نفوذ نمى كند. و به تعبير ديگر اگر كسى راه خود را در ظلمات گم مى كند، يا چراغى به دست ندارد و يا چشمش نابينا است كه اگر هم چراغ باشد و هم چشم بينا يافتن راه همه جا آسان است . «اقفال » جمع «قفل » در اصل از ماده «قفول » به معنى بازگشت كردن يا «قفيل » به معنى اشياء خشك است ، و از آنجا كه وقتى در را به بندند و بر آن قفل زنند هر كس بيايد از آنجا بازمى گردد، و همانند موجود خشك و صلب چيزى در آن نفوذ نمى كند اين كلمه به اين ابزار مخصوص گفته شده است .

نكته ها:

۱ - قرآن كتاب انديشه و عمل آيات مختلف قرآن اين حقيقت را فاش مى گويد كه اين كتاب بزرگ آسمانى تنها براى تلاوت نيست ، بلكه هدف نهائى از آن «ذكر» (يادآورى )

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۸

«تدبر» (بررسى عواقب و نتائج كار) «انذار»، «خارج كردن انسانها از ظلمات به نور» و «شفا و رحمت و هدايت » است . در آيه ۵۰ سوره انبياء مى خوانيم : و هذا ذكر مبارك انزلنا: اين يادآورى پر بركتى است كه ما نازل كرده ايم )). در آيه ۲۹ سوره (ص ) مى خوانيم : كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته : «اين كتاب پربركتى است كه بر تو نازل كرده ايم تا در آياتش تدبر كنند». و در آيه ۱۹ سوره انعام آمده است : و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ : «اين قرآن به من وحى شده است تا شما و تمام كسانى را كه اين پيام به آنها مى رسد به وسيله آن انذار كنم ». و در آيه ۱ سوره ابراهيم مى فرمايد: كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور: «اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را به وسيله آن از ظلمتها به سوى نور خارج سازى ». و بالاخره در آيه ۸۲ سوره اسراء آمده است : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤ منين : «آياتى از قرآن نازل مى كنيم كه مايه شفا و رحمت براى مؤ منان است ». و به اين ترتيب بايد قرآن مجيد در متن زندگى مسلمانان قرار گيرد و آنرا قدوه و اسوه خويش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا كنند، و تمام خطوط زندگى خويش را با آن هماهنگ سازند. اما متاءسفانه برخورد گروهى از مسلمانان با قرآن برخورد با يك مشت اوراد نامفهوم است ، تنها به تلاوت سرسرى مى پردازند، و در نهايت به تجويد و مخارج حروف و زيبائى صوت اهميت مى دهند، و بيشترين بدبختى مسلمانان از همينجاست كه قرآن را از شكل يك برنامه جامع زندگى خارج ساخته و تنها

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۶۹

به الفاظ آن قناعت كرده اند. قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث با صراحت مى گويد اين منافقان بيماردل در قرآن تدبر نكردند كه به اين روز سياه افتادند. «تدبر» از ماده «دبر» (بر وزن ابر) به معنى بررسى نتائج و عواقب چيزى است ، به عكس تفكر كه بيشتر به بررسى علل و اسباب چيزى گفته مى شود، و به كاربردن هر دو تعبير در قرآن مجيد پر معنى است . اما نبايد فراموش كرد كه بهره گيرى از قرآن نياز به يك نوع خودسازى دارد، هر چند خود قرآن نيز به خودسازى كمك مى كند، چرا كه اگر بر دلها قفلها باشد، قفلهائى از هوى و هوس ، كبر و غرور، لجاجت و تعصب ، اجازه ورود نور حق به آن نمى دهد، در آيات مورد بحث به همين امر نيز اشاره شده است . و چه زيبا مى گويد: امير مؤ منان على (عليه السلام ) در خطبه اى كه پيرامون صفات پرهيزگاران فرموده : اما الليل فصافون اقدامهم ، تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا، يحزنون به انفسهم ، و يستثيرون به دواء دائهم ، فاذا مروا باية فيها تشويق ركنوا اليها طمعا، و تطلعت نفوسهم اليها شوقا، و ظنوا انها نصب اعينهم ، و اذا مروا باية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم ، و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم : «آنها شب هنگام برپا ايستاده ، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى كنند، و جان خود را با آن محزون مى سازند، داروى درد خود را از آن مى گيرند، هر گاه به آيه اى رسند كه در آن تشويق است با علاقه فراوان به آن روى مى آورند، و چشم جانشان با شوق بسيار در آن خيره مى شود، و آن را همواره نصب العين خود مى سازند، و هر گاه به آيه اى رسند كه در آن بيم و انذار است گوشهاى دل خود را براى شنيدنش باز كرده ، فكر مى كنند صداى ناله آتش ‍ سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانه هايش در گوش جانشان طنين انداز است ».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۰

۲ - حديثى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير جمله «ام على قلوب اقفالها» از امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده است : ان لك قلبا و مسامع ، و ان الله اذا اراد ان يهدى عبدا فتح مسامع قلبه ، و اذا اراد به غير ذلك ختم مسامع قلبه ، فلا يصلح ابدا و هو قول الله عز و جل : ام على قلوب اقفالها: ((براى تو قلبى است و گوشهائى كه (راه نفوذ در آن است ) و خداوند هرگاه بخواهد بنده اى را (بخاطر تقوايش ) هدايت كند، گوشهاى قلب او را مى گشايد، و هنگامى كه غير از اين بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى نهد، به گونه اى كه هرگز اصلاح نخواهد شد، و اين معنى سخن خداوند است )) «ام على قلوب اقفالها».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۱

آيه ۲۵-۲۸

آيه و ترجمه

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبَرِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْهُدَى الشيْطنُ سوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ(۲۵) ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سنُطِيعُكمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسرَارَهُمْ(۲۶) فَكَيْف إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئكَةُ يَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَرَهُمْ(۲۷) ذَلِك بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسخَط اللَّهَ وَ كرِهُوا رِضوَنَهُ فَأَحْبَط أَعْمَلَهُمْ(۲۸) ترجمه : ۲۵ - كسانى كه بعد از روشن شدن حق پشت كردند شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را با آرزوهاى طولانى فريفته است . ۲۶ - اين بخاطر آن است كه آنها به كسانى كه نزول وحى الهى را كراهت داشتند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم ، در حالى كه خداوند اسرار آنها را مى داند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۲

۲۷ - حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان (مرگ ) بر صورت و پشت آنها مى زنند (و قبض روحشان مى كنند). ۲۸ - اين بخاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى كردند و آنچه را موجب خشنودى او است كراهت داشتند لذا اعمالشان را حبط و نابود كرد. تفسير: چرا در قرآن تدبر نمى كنند؟! اين آيات همچنان به بحث پيرامون منافقان و موضعگيريهاى مختلف آنها ادامه مى دهد، مى فرمايد: «كسانى كه بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فريفته است » (ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم ). گر چه بعضى احتمال داده اند كه اين آيه پيرامون جمعى از كفار اهل كتاب سخن مى گويد كه قبل از قيام پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشانه هاى او را بر اساس كتب آسمانيشان مى شمردند و سخت در انتظار او بودند، اما بعد از قيام او و روشن شدن اين نشانه ها به او پشت كردند و شهوات و منافع مادى ، مانع ايمانشان شد. ولى قرائنى كه در آيات قبل و بعد است به خوبى نشان مى دهد اين آيه نيز درباره منافقان سخن مى گويد كه نزديك آمدند و دلائل حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به وضوح ديدند و شنيدند، ولى به خاطر هواپرستى و تسويلات شيطانى به آن پشت كردند. «سول » از ماده «سؤ ل » (بر وزن قفل ) به معنى حاجتى است كه نفس آدمى نسبت به آن حريص است و «تسويل » معنى ترغيب و تشويق نسبت به امورى كه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۳

به آن حريص است ، و نسبت اين امر به شيطان به خاطر وسوسه هائى است كه او در جان انسان مى كند، و مانع هدايت او مى شود. جمله و املى لهم از ماده «املاء» به معنى ايجاد طول امل و آرزوهاى دور و دراز است كه انسان را به خود مشغول داشته و از حق بازمى دارد. آيه بعد علت اين تسويلات و تزيينات شيطانى را چنين شرح مى دهد: ((اين بخاطر آن است كه آنها به كسانى كه از نزول وحى الهى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسلام ناراحت بودند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم )) (ذلك بانهم قالوا للذين كرهوا ما نزل الله سنطيعكم فى بعض الامر). كار منافق همين است كه به دنبال افراد سرخورده و مخالف مى گردد، و اگر در تمام جهات با او قدر مشترك نداشته باشد به همان مقدار كه وجوه مشترك موجود است همكارى ، بلكه اطاعت مى كند. منافقان مدينه نيز به سراغ يهود آمدند، يهود «بنى نضير» و «بنى قريظه » كه پيش از بعثت پيامبر از مبلغان اسلام بودند، اما بعد از ظهورش بخاطر حسد و كبر و به خطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشايند دانستند، و از آنجا كه مخالفت با پيامبر اسلام و توطئه ضد او قدر مشتركى در ميان منافقان و يهود بود قول همكارى به آنها دادند. تعبير «فى بعض الامر» شايد اشاره به اين است كه ما تنها در اين قسمت با شما همكارى مى كنيم ، ولى شما با بت پرستى مخالفيد، و معتقد به رستاخيز هستيد، ما در اين امور با شما همراه نيستيم . اين سخن شبيه چيزى است كه در آيه ۱۱ سوره حشر آمده : ا لم تر الى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۴

الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نطيع فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم : «آيا نديديد منافقان را كه به برادران كافرشان از اهل كتاب مى گويند اگر شما از اين بلاد كوچ كنيد ما هم با شما مى آئيم ، و از هيچكس در مخالفت با شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار كنند ياريتان خواهيم كرد»! در پايان آيه آنها را با عبارتى كوتاه تهديد كرده ، مى گويد: «خداوند مخفى كاريها و اسرار آنها را مى داند» (و الله يعلم اسرارهم ). هم از كفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است ، و هم از توطئه چينها با كمك يهود، و به موقع آنها را مجازات خواهد كرد. و نيز از آنچه يهود از حسادت و دشمنى و عناد مخفى مى داشتند آگاه است آنها طبق گواهى كتابشان چنان از نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آگاه بودند كه او را همچون فرزند خود مى شناختند، و اين نشانه ها را قبلا برملا مى گفتند، ولى بعد از ظهورش همه را مخفى و پنهان كردند خدا از اين پنهانكارى آگاه است . در حديثى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه منظور از «كرهوا ما نزل الله » بنى اميه هستند كه نزول فرمان خداوند را درباره ولايت على (عليه السلام ) ناخوش ‍ داشتند. روشن است كه اين نوعى تطبيق و بيان مصداق است نه انحصار مفهوم آيه . آيه بعد در حقيقت توضيحى است براى اين تهديد سربسته مى فرمايد: «حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ روحشان را قبض

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۵

مى كنند در حالى كه بر صورت و پشت آنها مى زنند» (فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم ). آرى اين فرشتگان ماءمورند كه در آستانه مرگ مجازات آنها را شروع كنند تا طعم تلخ كفر و نفاق و لجاجت و عناد را بچشند، به صورت آنها مى كوبند، براى اين كه رو به سوى دشمنان خدا رفته اند، و بر پشت آنها مى زنند بخاطر اين كه به آيات الهى و پيامبرش پشت كردند. اين معنى شبيه چيزى است كه در آيه ۵۰ سوره انفال درباره كفار و منافقين آمده است : و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق : «اگر ببينى كافران را هنگامى كه فرشتگان مرگ جان آنها را مى گيرند، و بر صورت و پشت آنها مى زنند، و مى گويند: بچشيد عذاب سوزنده را....». در آخرين آيه مورد بحث باز به بيان علت اين عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداخته مى گويد: «اين عذاب و كيفر به خاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى كردند، و آنچه را موجب خشنودى او است كراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد» (ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط الله و كرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم ). چرا كه شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و كوشش رضاى خدا است ، بنابراين طبيعى است كه اعمال كسانى كه اصرار در خشم خدا دارند و مخالف با رضاى او هستند نابود گردد، و با دست خالى ، و كوله بار عظيمى از گناهان اين جهان را وداع گويند. حال اين گروه درست مخالف وضعى است كه مؤ منان دارند كه فرشتگان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۷۶

رحمت در آستانه مرگ به استقبال آنها مى آيند، با روى گشاده به آنها مى گويند: سلام بر شما باد، هم اكنون وارد بهشت شويد بخاطر اعمالى كه انجام مى داديد: «الذين تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ». (نحل - ۳۳). قابل توجه اين كه در مورد خشم الهى جمله به صورت فعليه آمده است (ما اسخط الله ) و در مورد خشنودى او به صورت اسميه (رضوانه ). بعضى از مفسران گفته اند اين تفاوت تعبير لطيفه اى در بردارد، و آن اينكه خشم خدا گاهگاه است ، و رضا و رحمتش مستمر است و مدام . اين نكته نيز روشن است كه خشم و غضب و سخط در مورد خداوند به معنى تاثر نفسانى نيست ، همانگونه كه رضاى او نيز به معنى انبساط روح نمى باشد، بلكه همانگونه كه در حديث امام صادق (عليه السلام ) آمده «غضب الله عقابه و رضاه ثوابه »: «خشم خدا عقاب او است ، و رضاى او ثواب او».


→ صفحه قبل صفحه بعد ←