تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۶ - ۷
آيه و ترجمه
خَلَقَكم مِّن نَّفْسٍ وَحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنهَا زَوْجَهَا وَ أَنزَلَ لَكم مِّنَ الاَنْعَمِ ثَمَنِيَةَ أَزْوَجٍ يخْلُقُكُمْ فى بُطونِ أُمَّهَتِكمْ خَلْقاً مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فى ظلُمَتٍ ثَلَثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْك لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنى تُصرَفُونَ(۶) إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ عَنكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَ إِن تَشكُرُوا يَرْضهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثمَّ إِلى رَبِّكم مَّرْجِعُكمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۷) ترجمه : ۶ - او شما را از نفس واحدى آفريد، و همسرش را از (باقيمانده گل ) او خلق كرد، و براى شما هشت زوج از چهارپايان نازل كرد، او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريكيهاى سه گانه مى بخشد، اين است خداوند پروردگار شما، كه حكومت (در عالم هستى ) از آن او است هيچ معبودى جز او وجود ندارد با اينحال چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟!
۷ - اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است ، و هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد، و اگر شكر او را بجا آوريد آن را براى شما مى پسندد و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد، سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است ، و شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد، چرا كه به آنچه در سينه هاست آگاه است تفسير: همه شما را از نفس واحدى آفريد باز در اين آيات سخن از آيات عظمت آفرينش خداوند و بيان قسمت ديگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست . نخست از آفرينش انسان سخن مى گويد و مى فرمايد: خداوند همه شما را از شخص واحدى آفريد، سپس همسرش را از او خلق كرد (خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها). آفرينش همه انسانها از نفس واحد اشاره به مساءله آفرينش آدم جد نخستين ماست ، كه اينهمه افراد بشر با تنوع خلقت ، و خلق و خوى متفاوت ، و استعدادها و ذوقهاى مختلف ، همه به يك ريشه باز مى گردد كه آن آدم است . تعبير به «ثم جعل منها زوجها» در واقع اشاره به اين است كه خدا آدم را آفريد سپس همسرش را از باقيمانده گل او خلق كرد. روى اين حساب آفرينش «حوا» بعد از آفرينش «آدم » بوده است و قبل از آفرينش فرزندان آدم . تعبير به «ثم » هميشه براى تاءخير زمانى نيست بلكه گاهى براى بيان نيز مى آيد، مثلا مى گوئيم كار امروز تو را ديديم سپس كار ديروزت را هم نيز مشاهده
كرديم ، در حالى كه اعمال ديروز مسلما قبل از اعمال امروز واقع شده ولى توجه به آن در مرحله بعد بوده است . و اينكه بعضى تعبير فوق را اشاره به مساءله «عالم ذر» و آفرينش فرزندان «آدم » بعد از خلقت او و قبل از خلقت «حوا» به صورت مورچگان دانسته اند مطلب نادرستى است كه در تفسير و توضيح عالم ذر ذيل آيه ۱۷۲ سوره اعراف بيان كرديم . اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه آفرينش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلكه از باقيمانده گل او صورت گرفته است ، چنانكه در روايات اسلامى به آن تصريح شده ، و اما روايتى كه مى گويد «حوا» از آخرين دنده چپ آدم آفريده شده است سخن بى اساسى است كه از بعضى از روايات اسرائيلى گرفته شده ، و هماهنگ با مطلبى است كه در فصل دوم از «سفر تكوين » تورات تحريف يافته كنونى آمده است ، و از اين گذشته بر خلاف مشاهده و حس مى باشد زيرا طبق اين روايت يك دنده آدم برداشته شد و از آن حوا آفريده گشت ، و لذا مردان يك دنده در طرف چپ كمتر دارند در حالى كه مى دانيم هيچ تفاوتى ميان تعداد دنده هاى مرد و زن وجود ندارد و اين تفاوت يك افسانه بيش نيست . بعد از آن به مساءله آفرينش چهارپايان كه از وسايل مهم زندگى انسانهاست لباس از پوست و از يكسو براى تغذيه خود از شير و گوشت آنها استفاده مى كنند، و از سوى ديگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسايل زندگى مى سازند، و از سوى سوم به عنوان مركب و وسيله حمل و نقل از آنها بهره مى گيرند اشاره كرده ، مى فرمايد: «از چهارپايان هشت زوج براى شما نازل كرد» (و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج ). منظور از «هشت زوج » گوسفند نر و ماده ، بز نر و ماده ، شتر و گاو نر و ماده
است ، و از آنجا كه كلمه «زوج » به هر يك از دو جنس نر و ماده گفته مى شود مجموعا ۸ زوج مى شود (هر چند در تعبيرات روزمره فارسى «زوج » به مجموع دو جنس اطلاق مى گردد، ولى در تعبيرات عربى چنين نيست لذا در آغاز همين آيه از همسر آدم به عنوان «زوج » تعبير شده است ). تعبير به «انزل لكم » (براى شما نازل كرد) در مورد چهارپايان - چنانكه قبلا هم گفته ايم - به معنى فرستادن از مكان بالا نيست ، بلكه در اينگونه موارد به معنى «نزول مقامى » و نعمتى است كه از مقام برتر به مقام پائين تر داده شود. اين احتمال را نيز داده اند كه «انزال » در اينجا از ماده نزل (بر وزن رسل ) به معنى پذيرائى كردن ميهمان يا نخستين چيزى است كه براى پذيرائى ميهمان مى آورند، نظير آنچه در سوره آل عمران آيه ۱۹۸ درباره بهشتيان آمده : «خالدين فيها نزلا من عند الله »: جاودانه در بهشت مى مانند، اين پذيرائى از ناحيه خداست . بعضى از مفسران نيز گفته اند كه چهارپايان گر چه از مكان بالا نازل نشده اند، ولى مقدمات حيات و پرورش آنها كه قطرات جان پرور باران ، و اشعه حياتبخش آفتاب است از سمت بالا به زمين مى آيد. تفسير چهارمى نيز براى اين تعبير گفته اند و آن اينكه : همه موجودات در آغاز در خزانه علم و قدرت پروردگار، در عالم غيب ، بوده اند، سپس از مقام «غيب » به مقام «شهود» و ظهور و بروز رسيده اند، لذا از آن تعبير به «انزال » شده است ، چنانكه در آيه ۲۱ سوره حجر مى خوانيم : و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم : خزائن و منابع هر چيزى نزد ماست و ما جز به مقدار معلوم از آن نازل نمى كنيم .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند تضادى در ميان اين تفاسير نيست و ممكن است همه در مفهوم آيه جمع باشد. در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود: انزاله ذلك خلقه اياه : نازل كردن هشت جفت از چهارپايان همان آفرينش آنها از سوى خدا است . اين حديث نيز ظاهرا اشاره به تفسير اول است ، چرا كه آفرينش خداوند آفرينشى است از سوى مقام برتر. به هر حال ، چهارپايان هر چند امروز براى حمل و نقل كمتر مورد استفاده قرار مى گيرند، ولى منافع مهم ديگر آنها نه تنها نسبت به گذشته كم نشده ، بلكه گسترش بيشترى پيدا كرده است ، هم امروز قسمت عمده تغذيه انسانها از فراورده هاى شير و گوشت چهارپايان است ، گذشته از لباس و ساير وسايل زندگى كه از پشم و پوست آنها تهيه مى شود، و به همين دليل يكى از منابع مهم درآمد كشورهاى بزرگ دنيا از طريق پرورش اين حيوانات صورت مى گيرد. سپس به حلقه ديگرى از حلقه هاى آفرينش پروردگار كه تطورات خلقت جنين بوده باشد پرداخته ، مى گويد: او شما را در شكم مادرانتان خلقتى بعد از خلقت ديگر و آفرينشى بعد از آفرينش ديگر مى بخشد، در ميان تاريكيهاى سه گانه ، (يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلث ). ناگفته پيداست كه منظور از «خلقا من بعد خلق » آفرينشهاى مكرر و پى درپى است ، نه فقط دو آفرينش . و نيز روشن است «يخلقكم » به حكم اينكه فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد و اشاره اى است كوتاه و پر معنى به تحولات عجيب ، و چهره هاى متفاوت شگفت انگيز جنين در مراحل مختلف در شكم مادر، كه به گفته علماى «جنين شناسى » از عجيبترين و ظريفترين چهره هاى آفرينش پروردگار است ، تا آنجا
كه علم «جنين شناسى » يكدوره كامل توحيد و خداشناسى محسوب مى شود، و كمتر كسى است كه ريزه كاريهاى اين مسائل را مطالعه كند و زبان به حمد و ستايش آفريننده آن نگشايد. تعبير به «ظلمات ثلاث » (ظلمتهاى سه گانه ) اشاره به ظلمت شكم مادر، و ظلمت رحم ، و مشيمه (كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار گرفته است ) مى باشد كه در حقيقت سه پرده ضخيم است كه بر روى جنين كشيده شده . صورتگران معمولى بايد در مقابل نور و روشنائى كامل صورتگرى كنند، اما آفريدگار انسان در آن ظلمتگاه عجيب چنان نقش بر آب مى زند و صورتگرى مى كند كه همه مجذوب تماشاى آن مى شوند، و در جائى كه هيچ دسترسى از ناحيه هيچكس به آن نيست رزق و روزيش را كه براى پرورش و رشد سريع سخت به آن نيازمند است به طور مداوم به او مى رساند. سيد الشهداء امام حسين (عليه السلام ) در دعاى معروف عرفه كه يكدوره كامل و عالى درس توحيد است به هنگام بر شمردن نعمت و قدرت خداوند به پيشگاه او چنين عرض مى كند: و ابتدعت خلقى من منى يمنى ، ثم اسكنتنى فى ظلمات ثلاث : بين لحم و جلد و دم ، لم تشهر بخلقى ، و لم تجعل الى شيئا من امرى ، ثم اخرجتنى الى الدنيا تاما سويا!: آغاز آفرينش مرا از قطرات ناچيز منى قرار دادى سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه ، در ميان گوشت و پوست و خون ساكن نمودى آفرينش مرا آشكار نساختى ، و در آن مخفيگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى ، و هيچيك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى ، سپس مرا به دنيا كامل و سالم منتقل ساختى . (در زمينه عجائب آفرينش در دوران جنين و مراحل مختلف آن در جلد ۲ صفحه ۳۱۶ به بعد ذيل آيه ۶ سوره آل عمران و در جلد ۱۴ صفحه ۲۲ به بعد «ذيل آيه ۵ سوره حج » بحث كرده ايم ).
در پايان آيه و بعد از ذكر حلقه هاى سه گانه توحيدى پيرامون خلقت انسان ، و چهارپايان ، و تطورات جنين ، مى گويد: اين است خداوند پروردگار شما كه حكومت در سراسر عالم هستى از آن اوست ، هيچ معبودى جز او وجود ندارد، با اينحال چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟! (ذلكم الله ربكم له الملك لا اله الا هو فانى تصرفون ). گوئى انسان را بعد از مشاهده اين آثار بزرگ توحيدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده ، سپس به ذات مقدسش اشاره كرده ، مى گويد: اين است خداوند و معبود و پروردگار شما و به راستى اگر چشم بينائى باشد او را در پشت اين آثار به خوبى تماشا مى كند، چشم سر آثار را مى بيند و چشم دل آفريننده آثار را! با صد هزار جلوه برون آمدى كه من > با صد هزار ديده تماشا كنم تو را! تعبير به «ربكم » و همچنين «له الملك » در واقع دليلى است براى انحصار معبود در ذات پاك خدا كه در جمله «لا اله الا هو» بيان شده است (دقت كنيد) هنگامى كه خالق اوست ، مالك و مربى نيز اوست ، حاكميت در سراسر هستى نيز تنها براى اوست ، پس غير او چه نقشى در اين عالم دارد كه شايسته عبوديت شود؟! اينجاست كه گوئى به جمعى خواب و گروهى غافل از همه جا بيخبر فرياد مى زند «فانى تصرفون » با اينحال چگونه شما اغفال شده ايد و از راه توحيد منحرف گشته ايد؟!.
بعد از ذكر اين نعمتهاى بزرگ پروردگار، در آيه بعد به مساءله شكر و كفران پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى دهد. نخست مى گويد: نتيجه كفران و شكر شما به خودتان باز مى گردد، و اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است (و همچنين اگر شكر نعمت او را بجا آوريد نيازى به آن ندارد) (ان تكفروا فان الله غنى عنكم ). سپس مى افزايد اين غنا و بى نيازى پروردگار مانع از آن نيست كه شما را مكلف به شكر و ممنوع از كفران سازد، چرا كه «تكليف » خود لطف و نعمت ديگرى است ، آرى او هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد، و اگر شكر او را بجا آوريد آن را براى شما مى پسندد (و لا يرضى لعباده الكفر و ان تشكروا يرضه لكم ). بعد از بيان اين دو مطلب به مساءله سومى در اين رابطه مى پردازد، و آن مسئوليت هر كس در برابر عمل خويش است ، چرا كه مساءله تكليف بدون اين معنى كامل نمى شود، مى فرمايد: هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد (و لا تزر وازرة وزر اخرى ). و از آنجا كه تكليف بدون كيفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مساءله معاد اشاره كرده ، مى گويد: سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است ، و او شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد (ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم تعملون ).
و چون مساءله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امكان پذير نيست ، آيه را با اين جمله پايان مى دهد: «او به آنچه در سينه ها نهفته و بر آن حاكم است آگاه است » (انه عليم بذات الصدور). و به اين ترتيب مجموعه اى از فلسفه «تكليف » و خصوصيات آن ، و همچنين مسئوليت انسانها و مساءله «جزا و پاداش و كيفر» را در جمله هائى كوتاه و منسجم بيان مى دارد. ضمنا اين آيه پاسخ دندان شكنى است به طرفداران مكتب جبر كه در ميان فرق اسلامى كم نبوده اند، چرا كه با صراحت مى گويد: او هرگز راضى به كفران كردن بندگانش نيست ، و اين خود دليل روشنى است بر اينكه هرگز اراده كفر در مورد كافران نيز نكرده (آنچنان كه پيروان مكتب جبر مى گويند) زيرا هنگامى كه راضى به چيزى نباشد حتما اراده آن را نخواهد كرد، مگر ممكن است اراده او از رضاى او جدا باشد؟ و عجب از متعصبانى است كه براى پرده پوشى بر اين عبارت روشن خواسته اند كلمه «عباد» را محصور در مؤ منان يا معصومان كنند در حالى كه اين كلمه مطلق است و به وضوح همه بندگان را شامل مى شود آرى خداوند كفر و كفران را براى هيچيك از بندگانش نمى پسندد همانگونه كه شكر را براى همه آنها بدون استثنا مى پسندد. اين نكته نيز قابل توجه است كه اصل مسئوليت هر كس در برابر اعمال خويش از اصول منطقى و مسلم در همه اديان آسمانى است .
البته گاه ممكن است انسان شريك جرم ديگرى باشد اما اين در صورتى است كه به نحوى در ايجاد مقدمات يا اصل آن عمل دخالت داشته باشد، مانند كسانى كه بدعت شومى مى گذارند، و يا سنت زشت و غلطى كه هر كس به آن عمل كند گناه آن را بر «مسبب اصلى » مى نويسند بى آنكه از گناه عاملين به آن چيزى كاسته شود.
ََآيه ۸ - ۹
آيه و ترجمه
وَ إِذَا مَس الانسنَ ضرُّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسىَ مَا كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ للَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلَّ عَن سبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِك قَلِيلاً إِنَّك مِنْ أَصحَبِ النَّارِ(۸) أَمَّنْ هُوَ قَنِتٌ ءَانَاءَ الَّيْلِ ساجِداً وَ قَائماً يحْذَرُ الاَخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَستَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الاَلْبَبِ(۹) ترجمه : ۸ - هنگامى كه انسان را زيانى رسد پروردگار خود را مى خواند، و به سوى او باز مى گردد، اما هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مى خواند به فراموشى مى سپرد، و براى خداوند شبيه هائى قرار مى دهد، تا مردم را از راه او منحرف سازد، بگو چند روزى از كفرت بهره گير كه از اصحاب دوزخى ! ۹ - آيا چنين كسى با ارزش است يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام ، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است ، بگو آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟ تنها صاحبان مغز متذكر مى شوند!.
تفسير: آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟! در آيات گذشته سخن از توحيد استدلالى و معرفت پروردگار از طريق مطالعه آيات عظمت او در آفاق و انفس بود، آيات مورد بحث نخست از توحيد فطرى سخن به ميان مى آورد و روشن مى سازد آنچه را كه انسان از طريق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرينش درك مى كند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد كه در تجليگاه مشكلات ، و طوفانهاى حوادث ، خود را نشان مى دهد ولى اين انسان فراموشكار وقتى طوفان حوادث فرو نشست دوباره گرفتار غفلت و غرور مى شود. مى فرمايد: ((هنگامى كه انسان را زيانى رسد (نور توحيد در قلبش درخشيدن مى گيرد) پروردگار خود را مى خواند در حالى كه به سوى او باز مى گردد و از گناه و غفلت خود پشيمان است )) (و اذا مس الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ). اما هنگامى كه خدا نعمتى از خودش به او عطا كند گرفتاريهاى گذشته را كه به خاطر آن دست به دامن لطف الهى زده بود به فراموشى مى سپارد (ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعوا اليه من قبل ). ((براى خداوند شبيهان و شريكانى درست مى كند، و به پرستش آنها برمى خيزد، تا علاوه بر گمراهى خويش مردم را نيز از راه خدا منحرف سازد (و جعل لله
اندادا ليضل عن سبيله ). منظور از «انسان » در اينجا انسانهاى عادى و تربيت نايافته در پرتو تعليمات انبياء است ، و گرنه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در سراء و ضراء در ناراحتيها و راحتيها، در ناكاميها و كاميابيها همواره به ياد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند. منظور از «ضر» در اينجا هر گونه گزند و زيان و ناراحتى است ، خواه جنبه جسمانى داشته باشد يا روحى . «خولناه » از ماده «خول » (بر وزن عمل ) به معنى سركشى و مراقبت مداوم از چيزى است ، و از آنجا كه چنين توجه خاصى مستلزم اعطا و بخشش است اين ماده در معنى بخشيدن به كار رفته است . جمعى نيز گفته اند از «خول » (بر وزن عمل ) كه به معنى خدمتگزار است ، آمده ، بنابراين «خوله » به معنى «خدمتگزارانى به او بخشيد» مى باشد، و سپس در هر گونه بخشيدن نعمت به كار رفته است . بعضى نيز اين ماده را به معنى فخر و مباهات دانسته اند، بنابراين جمله فوق به معنى مفتخر ساختن كسى از طريق اعطاى نعمتى است . روى هم رفته اين جمله علاوه بر مساءله اعطاء و بخشش توجه و عنايت مخصوص خداوند را نيز منعكس مى كند. تعبير «منيبا اليه » نشان مى دهد كه انسان در حالات سخت كه تمام پرده هاى غرور و غفلت كنار مى رود هر چه غير از خدا است رها كرده و به سوى او باز مى گردد، و در مفهوم «انابه » و بازگشت اين حقيقت نيز افتاده كه جايگاه اصلى انسان و مبداء و مقصد او نيز خدا بوده است . «انداد» جمع «ند» (بر وزن ضد) به معنى مثل و مانند است ، با اين
تفاوت كه «مثل » مفهوم وسيعى دارد، ولى «ند» تنها به معنى مماثلت در حقيقت و گوهر چيزى است . تعبير به «جعل » نشان مى دهد كه انسان با پندار و خيال خام خود مثل و مانندى براى خدا مى تراشد و جعل مى كند، چيزى كه به هيچوجه با واقعيت تطبيق نمى كند. جمله «ليضل عن سبيله » نشان مى دهد كه گمراهان مغرور تنها به گمراهى خويش قناعت نمى كنند، بلكه سعى دارند ديگران را هم به اين وادى بكشانند. به هر حال بارها در آيات قرآن مجيد به رابطه توحيد فطرى و حوادث سخت زندگى كه تجليگاه آن است اشاره شده ، و دگرگونى و كم ظرفيتى اين انسان مغرور كه به هنگام وزش طوفانها رنگ الهى و توحيدى خالص به خود مى گيرد و به هنگام فرو نشستن طوفان تغيير رنگ مى دهد و لجوجانه در مسير شرك گام برمى دارد، منعكس شده است . و چه بسيارند اين افراد متلون ، و چه كمند كسانى كه پيروزيها و نعمتها و آرامشها و طوفانها اقيانوس آرام وجود آنها را دگرگون نسازد. آرى يك ظرف آب يا يك استخر كوچك با نسيمى به هم مى خورد ولى اقيانوس كبير به خاطر عظمتش در مقابل طوفانهاى سخت آرام است ، و از همين جهت نام آرام به خود گرفته است . در پايان آيه اينگونه افراد را با تهديدى صريح و قاطع و برنده مخاطب ساخته ، مى گويد: ((به او بگو از كفر و كفرانت كمى بهره گير و چند روزى را به غفلت و غرور طى كن اما بدان كه از اصحاب دوزخى (قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار). مگر چنين انسان كوته فكر گمراه و گمراه كننده سرنوشتى غير از اين
مى تواند داشته باشد. در آيه بعد از روش مقايسه كه روش شناخته شده قرآن براى تفهيم مسائل مختلف است استفاده كرده مى گويد: «آيا چنين كسى شايسته و با ارزش است يا كسى كه در ساعات شب به عبادت پروردگار و سجده و قيام مشغول است ، با او راز و نياز مى كند، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميد دارد» (أ من هو قانت آناء الليل ساجدا و قائما يحذر الاخرة و يرجوا رحمة ربه ). آن انسان مشرك و فراموشكار و متلون و گمراه و گمراه كننده كجا و اين انسان بيدار دل و نورانى و با صفا كه در دل شب كه چشم غافلان در خواب است پيشانى بر درگاه دوست گذارده ، و با خوف و رجاء او را مى خواند، كجا؟! آنها نه به هنگام نعمت از مجازات و كيفر او خود را در امان مى دانند، و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع اميد مى كنند، و اين دو عامل همواره وجود آنان را در حركتى مداوم تواءم با هوشيارى و احتياط به سوى دوست مى برد. «قانت » از ماده «قنوت » به معنى ملازمت اطاعت تواءم با خضوع است . «آناء» جمع «انا» (بر وزن صدا و فنا) به معنى ساعت و مقدارى از وقت است . تكيه روى ساعت شب به خاطر آن است كه در آن ساعات حضور قلب بيشتر و آلودگى به ريا از هر زمان كمتر است . مقدم داشتن ساجدا بر قائما به خاطر آن است كه سجده مرحله بالاتر از عبادت است و مطلق بودن رحمت و مقيد نشدن آن به آخرت دليل بر وسعت رحمت الهى و شمول آن نسبت به دنيا و آخرت است .
در حديثى كه در علل الشرايع از امام باقر (عليه السلام ) و همچنين در كتاب كافى از آن حضرت نقل شده مى خوانيم : كه آيه فوق (أ من هو قانت اناء الليل ) به نماز شب تفسير شده است . روشن است اين تفسير مانند بسيارى از تفاسير ديگرى كه در ذيل آيات مختلف قرآن بيان شده از قبيل بيان مصداق روشن است و مفهوم آيه را محدود به نماز شب نمى كند. در دنباله آيه پيامبر را مخاطب ساخته مى فرمايد: «بگو آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟!» (قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ). نه يكسان نيستند «تنها صاحبان فكر و مغز متذكر مى شوند» (انما يتذكر اولو الالباب ). گر چه سؤ ال فوق سؤ الى است وسيع و گسترده ، و مقايسه اى است آشكار ميان آگاهان و ناآگاهان و عالمان و جاهلان ، ولى نظر به اينكه قبل از ذكر اين سؤ ال ، سؤ ال ديگرى در مورد نابرابرى مشركان با مؤ منان شب زندهدار مطرح شده ، دوم بيشتر به همين مساءله اشاره مى كند، يعنى آيا كسانى كه مى دانند آن مشركان لجوج و كوردل با اين مؤ منان پاك و روشن ضمير و مخلص نابرابرند با كسانى كه از اين واقعيت روشن آگاه نيستند مساويند؟ به هر حال اين جمله كه با استفهام انكارى شروع شده ، و جزء شعارهاى اساسى اسلام است عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى سازد، و از آنجا كه اين نابرابرى به صورت مطلق ذكر شده معلوم مى شود اين دو گروه نه در پيشگاه خدا يكسانند، و نه در نظر خلق آگاه ، نه در دنيا در يك صف قرار
دارند، و نه در آخرت ، نه در ظاهر يكسانند و نه در باطن . نكته ها: در اين دو آيه اشارات لطيفى به نكته هاى جالبى شده است كه با كمى دقت روشن مى گردد: ۱ - در آيه نخست ، يكى از فلسفه هاى مهم حوادث تلخ و ناگوار كنار رفتن پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشم دل ، و شعله ور گشتن فروغ ايمان ، و بازگشت و انابه به سوى پروردگار ذكر شده ، و پاسخى است به آنها كه وجود حوادث تلخ زندگى را اشكالى بر مساءله نظام آفرينش يا عدالت پروردگار مى پندارند. ۲ - آيه دوم با عمل و خودسازى شروع مى شود و با علم و معرفت پايان مى يابد، چرا كه تا خودسازى نباشد نور معرفت بر دل نمى تابد، و اصولا اين دو از يكديگر جدا نيستند. ۳ - تعبير به «قانت اناء الليل » كه به صورت اسم فاعل آمده با توجه به مطلق بودن كلمه «الليل » دليل بر تداوم و استمرار عبوديت و خضوع آنها در پيشگاه خدا است ، چرا كه اگر عمل مداوم نباشد تاءثير آن ناچيز است . ۴ - علم و آگاهى اضطرارى كه به هنگام نزول بلا حاصل مى شود و انسان را به مبدأ آفرينش پيوند مى دهد در صورتى مصداق حقيقى علم است كه بعد از فرو نشستن طوفان حادثه ادامه يابد، لذا آيات فوق كسانى را كه در لحظه بلا بيدار مى شوند و بعد از آن در فراموشى فرو مى روند در صف جاهلان قرار داده ، بنابراين
عالمان واقعى آنها هستند كه در همه حال به او توجه دارند. ۵ - جالب اينكه در پايان آيه اخير مى گويد: تفاوت علم و جهل را نيز «صاحبان » مغز مى فهمند! چرا كه جاهل ارزش علم را هم نمى داند!، در حقيقت هر مرحله اى از علم مقدمه براى مرحله ديگر است . ۶ - علم در اين آيه و آيات ديگر قرآن به معنى دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء، و به اصطلاح «علوم رسمى » نيست ، بلكه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به «قنوت » يعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و اميد به رحمت خدا دعوت مى كند، اين است حقيقت علم ، و علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد علم است ، و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود و از آن «كيفيت و حالى » حاصل نشود «قيل و قالى » بيش نيست . ۷ - بر خلاف آنچه بيخبران مى پندارند و مذهب را عامل تخدير مى شمرند مهمترين دعوت انبيا به سوى علم و دانش بوده است ، و بيگانگى خود را با جهل در همه جا اعلام كرده اند، علاوه بر آيات قرآن كه از هر فرصتى براى بيان اين حقيقت استفاده مى كند تعبيراتى در روايات اسلامى ديده مى شود كه بالاتر از آن در اهميت علم تصور نمى شود. در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم لا خير فى العيش الا لرجلين عالم مطاع او مستمع واع زندگى جز براى دو كس فايده ندارد: دانشمندى كه نظرات او اجرا گردد، و دانشطلبانى كه گوش به سخن دانشمندى دهند.
در حديث ديگرى از امام صادق مى خوانيم : ان العلماء ورثة الانبياء و ذاك ان الانبياء لم يورثوا درهما و لا دينارا، و انما اورثوا احاديث من احاديثهم ، فمن اخذ بشى ء منها فقد اخذ حظا وافرا، فانظروا علمكم هذا عمن تاخذونه فان فينا اهل البيت فى كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين : ((دانشمندان وارثان پيامبرانند، چرا كه پيامبران درهم و دينارى از خود به يادگار نگذاشتند، بلكه علوم و احاديثى از آنها به يادگار ماند، هر كس بهره اى از آن داشته باشد بهره فراوانى از ميراث پيامبران دارد، سپس امام مى افزايد: بنگريد علم خود را از چه كسى مى گيريد (از علماى واقعى ، يا عالم نماها؟) بدانيد در ميان ما اهل بيت در هر عصرى افراد عادل و مورد اعتمادى هستند كه تحريف تندروان ، و ادعاهاى بى اساس منحرفان ، و توجيهات جاهلان را از اين آئين پاك نفى مى كنند. ۸ - در آيه اخير از سه گروه سخن به ميان آمده : عالمان و جاهلان و اولو الالباب ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير اين سه گروه مى خوانيم : نحن الذين يعلمون و عدونا الذين لا يعلمون ، و شيعتنا اولو الالباب : «مائيم عالمان و دشمنان ما جاهلانند و شيعيان ما اولو الالباب هستند.» روشن است كه اين تفسير به عنوان بيان مصداقهاى واضح آيه است و عموميت مفهوم آيه را نفى نمى كند. ۹ - در حديثى آمده است امير مؤ منان على (عليه السلام ) شبى از مسجد كوفه به
سوى خانه خويش حركت كرد در حالى كه كميل بن زياد كه از دوستان خاص آن حضرت بود او را همراهى مى كرد، در اثناء راه از كنار خانه مردى گذشتند كه صداى تلاوت قرآنش بلند بود، و اين آيه را امن هو قانت آناء الليل ... با صداى دلنشين و حزين مى خواند، كميل در دل از حال اين مرد بسيار لذت برد، و از روحانيت او خوشحال شد، بى آنكه چيزى بر زبان براند، امام (عليه السلام ) رو به سوى او كرد و فرمود: سر و صداى اين مرد مايه اعجاب تو نشود او اهل دوزخ است ! و به زودى خبر آن را به تو خواهم داد! كميل از اين مساءله در تعجب فرو رفت نخست اينكه امام (عليه السلام ) به زودى از فكر و نيت او آگاه گشت و ديگر اينكه شهادت به دوزخى بودن اين مرد ظاهر الصلاح داد مدتى گذشت تا سرانجام كار خوارج به آنجا رسيد كه در مقابل امير مؤ منان (عليه السلام ) ايستادند و حضرت با آنها پيكار كرد در حالى كه قرآن را آن گونه كه نازل شده بود حفظ داشتند، اميرمؤ منان على عليه السلام رو به كميل كرد، در حالى كه شمشير در دست حضرت بود و سرهاى آن كافران طغيانگر بر زمين افتاده بود، با نوك شمشير به يكى از آن سرها اشاره كرد و فرمود: اى كميل ! امن هو قانت اناء الليل يعنى اين همان شخصى است كه در آن شب تلاوت قرآن مى نمود، و حال او اعجاب تو را برانگيخت كميل حضرت را بوسيد و استغفار كرد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |