تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۴۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۰۲ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۲۷

آيه ۱۰ - ۱۱

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضلاً يَجِبَالُ أَوِّبى مَعَهُ وَ الطيرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِيدَ(۱۰) أَنِ اعْمَلْ سبِغَتٍ وَ قَدِّرْ فى السرْدِ وَ اعْمَلُوا صلِحاً إِنى بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۱۱) ترجمه : ۱۰ - ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم ، (ما به كوهها و پرندگان ) گفتيم اى كوهها! و اى پرندگان ! با او هم آواز شويد (و همراه او تسبيح خدا گوئيد) و آهن را براى او نرم كرديم . ۱۱ - (و دستور داديم ) زره هاى كامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب كن ، و عمل صالح بجا آوريد كه من به آنچه انجام ميدهيد بينا هستم .

تفسير:

مواهب بزرگ خدا بر داود از آنجا كه در آخرين آيه بحث گذشته سخن از عبد منيب و بنده توبه كار بود و ميدانيم اين توصيف در بعضى از آيات قرآن (۲۴ سوره ص ) براى داود پيامبر به شرحى كه به خواست خدا خواهد آمد ذكر شده است بنا بر اين چه بهتر كه گوشه اى از حال اين پيامبر بزرگ و فرزندش سليمان به عنوان يك الگو باز گوشود و بحث گذشته تكميل گردد. ضمنا هشدارى باشد براى همه كسانى كه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۲۸

ميسپرند و به هنگامى كه بر عريكه قدرت مينشينند خدا را بنده نيستند. در نخستين آيه مى گويد: ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم (و لقد آتينا داود منا فضلا). واژه «فضل » مفهوم وسيعى دارد كه تمام مواهبى را كه خدا به داود ارزانى داشته بود شامل ميشود، و ذكر آن به صورت نكره دليل بر عظمت آن است . حضرت داود مشمول مواهب بسيارى چه در جنبه معنوى و چه در جنبه مادى از سوى پروردگار شده بود كه آيات قرآن گوياى آن است . در يكجا مى گويد: «ما به او و فرزندش علم وافرى داديم ، و آنها گفتند خدا را سپاس كه ما را بر بسيارى از بندگانش فضل و برترى بخشيده است » و لقد آتينا داود و سليمان علما و قالا الحمد لله الذى فضلنا على كثير من عباده المؤ منين (نمل - ۱۵). در جائى ديگر مخصوصا روى آگاهى از سخن گفتن حيوانات تكيه شده و به عنوان يك فضيلت بزرگ مطرح گرديده است : «يا ايها الناس ‍ علمنا منطق الطير و اوتينا من كل شى ء ان هذا لهو الفضل المبين »: ((اى مردم سخن گفتن پرندگان به ما تعليم داده شده ، و از همه چيز به ما بهره داده ، اين فضيلت آشكارى است (از سوى پروردگار) (نمل - ۱۶) معجزات مختلفى كه در ذيل آيه مورد بحث از آن سخن به ميان خواهد آمد بخشى از آن فضائل است ، و نيز صوت و آهنگ بسيار زيبا، و قدرت بر قضاوت عادلانه كه در سوره «ص » به آن اشاره شده بخشى ديگر از اين فضل الهى محسوب ميشود و از همه مهمتر فضيلت نبوت و رسالت بود كه خدا در اختيار داود گذاشت به هر حال بعد از اين اشاره سر بسته به شرح آن ميپردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضيلتهاى مادى داود را بدينگونه شرح ميدهد: ((ما

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۲۹

به كوهها گفتيم با داود همصدا شويد و همچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد و هر گاه او ذكر و تسبيح خدا مى گويد زمزمه را سر دهيد (يا جبال اوبى معه و الطير). كلمه اوبى در اصل از «تاويب » به معنى ترجيع و گرداندن صدا در گلو است ، اين ماده گاهى به معنى توبه نيز استعمال ميشود بخاطر اينكه حقيقت آن بازگشت به سوى خداست . گرچه همه ذرات جهان ذكر و تسبيح و حمد خدا مى گويند، خواه داودى با آنها همصدا بشود يا نشود، ولى امتياز داود اين بود كه به هنگام بلند كردن صدا و سردادن نغمه تسبيح ، آنچه در كمون و درون اين موجودات بود آشكار ميگشت و زمزمه درونى به نغمه برونى تبديل ميشد همانگونه كه در مورد تسبيح سنگريزه در دست پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز در روايات آمده است . در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : انه خرج يقرأ الزبور و كان اذا قرأ الزبور لا يبقى جبل و لا حجر و لا طائر الا اجابه !: «داود به سوى دشت و بيابان خارج شد، و هنگامى كه زبور را تلاوت ميكرد هيچ كوه و سنگ و پرندهاى نبود مگر اينكه با او همصدا مى شد». بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادى پرداخته مى گويد: «و ما آهن را براى او نرم كرديم » (و النا له الحديد). ممكن است گفته شود خداوند به صورت اعجازمانندى روش نرم كردن آهن را به داود تعليم داد، آنچنانكه بتواند از آن مفتولهاى نازك و محكمى براى بافتن زره بسازد، و يا گفته شود كه قبل از داود براى دفاع در جنگها از صفحات آهن استفاده ميشد كه هم سنگين بود و هم اگر آن را به خود ميبستند چنان خشك و انعطاف ناپذير بود كه جنگجويان را سخت ناراحت مى كرد،

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۰

هيچكس تا آن روز نتوانسته بود از مفتولهاى باريك و محكم آهن چيزى همچون زره ببافد كه همچون لباس به راحتى در تن برود و با حركات بدن نرم و روان باشد. ولى ظاهر آيه اين است كه ، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام ميگرفت ، چه مانعى دارد همان كسى كه به كوره داغ خاصيت نرم كردن آهن را داده ، همين خاصيت را به شكل ديگر در پنجه هاى داود قرار دهد؟ در بعضى از روايات اسلامى نيز به همين معنى اشاره شده است . در حديثى آمده است كه خداوند به داود وحى فرستاد نعم العبد انت الا انك تاكل من بيت المال فبكى داود اربعين صباحا فالان الله له الحديد و كان يعمل كل يوم درعا... فاستغنى عن بيت المال : ((تو بنده خوبى هستى جز اينكه از بيت المال ارتزاق ميكنى ، داود ۴۰ روز گريه كرد (و از خدا راه حلى خواست ) خداوند آهن را براى او نرم كرد، زرهى ميساخت ... و به اين وسيله از بيت المال بى نياز شد)). درست است كه بيت المال مصرف كسانى است كه خدمت بدون عوض ‍ به جامعه ميكنند، و بارهاى زمين مانده مهم را بر ميدارند، ولى چه بهتر كه انسان بتواند هم اين خدمت را بكند و هم از كد يمين - در صورت توانائى - امرار معاش نمايد، و داود ميخواست چنين بنده ممتازى باشد. به هر حال داود از اين توانائى كه خدا به او داده بود در بهترين طريق يعنى ساختن وسيله جهاد، آن هم وسيله حفاظت در برابر دشمن ، استفاده ميكرد، و هرگز از آن در وسائل عادى زندگى بهره گيرى ننمود، و تازه از در آمد آن - طبق بعضى از روايات - علاوه بر اينكه زندگى ساده خود را اداره ميكرد چيزى

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۱

هم به نيازمندان انفاق مينمود علاوه بر همه اينها فايده ديگر اين كار آن بود كه معجزه اى گويا براى او محسوب مى شد. بعضى از مفسران چنين نقل كرده اند كه لقمان به حضور داود آمد به هنگامى كه نخستين زره را ميبافت ، آهن را به صورت مفتولها و حلقه هاى متعددى در مى آورد، و در هم فرو ميكرد اين منظره سخت نظر لقمان را به خود جلب كرد، و در فكر فرو رفت ، ولى همچنان نگاه ميكرد، و هيچ سؤ ال ننمود، تا اينكه داود بافتن زره را به پايان رسانيد، برخاست و بر تن كرد و گفت چه وسيله دفاعى خوبى براى جنگ است ؟! لقمان كه هدف نهائى را در يافته بود، چنين گفت الصمت حكمة و قليل فاعله !: «خاموشى حكمت است اما كمتر كسى آن را انجام ميدهد»!(۲). آيه بعد شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسيار پر معنى پروردگار در اين زمينه است ، مى گويد: ما به او گفتيم زره هاى كامل بساز، و حلقه هاى آنها را به اندازه و متناسب كن (ان اعمل سابغات و قدر فى السرد). سابغات جمع «سابغ » به معنى زره كامل و فراخ است ، و اسباغ نعمت نيز به معنى فراخى نعمت است . «سرد» در اصل به معنى بافتن اشياء خشن همانند زره است ، جمله «و قدر فى السرد» مفهومش همان رعايت كردن اندازه هاى متناسب در حلقه هاى زره و طرز بافتن آن است . در واقع خداوند به داود دستورى ميدهد كه بايد سرمشقى براى همه صنعتگران و كارگران با ايمان جهان باشد، دستور محكم كارى و رعايت دقت در

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۲

كيفيت و كميت در مصنوعات ، آنچنان كه مصرف كنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده كنند، و از استحكام كامل برخوردار باشد. به داود مى گويد: زره را گشاد و راحت درست كن ، تا جنگجو به هنگام پوشيدن در زندان گرفتار نشود، نه حلقه ها را بيش از اندازه كوچك و باريك كن كه حالت انعطاف خود را از دست بدهد، و نه زياد درشت و بى قواره كه گاه نوك شمشير و خنجر و نيزه و تير از آن بگذرد، همه چيزش باندازه و متناسب باشد. خلاصه اينكه : خداوند هم ماده اصلى را به مقتضاى «النا له الحديد» در اختيار داود گذاشت ، و هم طرز صورت بخشيدن و ساختن زره را به او آموزش داد، تا محصولى كامل از اين ماده و صورت فراهم گردد. و در پايان آيه داود و خاندانش را مخاطب ساخته مى گويد: «عمل صالح بجا آوريد كه من نسبت به آنچه انجام ميدهيد بصير و بينا هستم » (و اعملوا صالحا انى بما تعملون بصير). مخاطب در آغاز آيه تنها داود است ، و در پايان او و خاندانش يا او و قومش ميباشد، چرا كه همه اين مسائل مقدمه براى عمل صالح است ، هدف ساختن زره و كسب در آمد نيست ، هدف عمل صالح است ، و اينها وسيله اى است در آن مسير كه هم داود از آن بهره ميگرفت و هم خاندانش . و يكى از شئون عمل صالح آن است كه در صنايع دقت كافى را از هر جهت رعايت كنند و محصول كامل و مفيدى ارائه دهند و از هر گونه بدكارى و كم كارى بپرهيزند. اين احتمال نيز وجود دارد كه مخاطب به اين خطاب داود و تمام كسانى كه از دسترنج و دستباف او استفاده ميكردند بوده باشد، اشاره به اينكه اين وسيله دفاعى را در راه عمل صالح به كار گيرند، نه در طريق ظلم و جور و گناه .

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۳

آيه ۱۲ - ۱۴

آيه و ترجمه

وَ لِسلَيْمَنَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شهْرٌ وَ أَسلْنَا لَهُ عَينَ الْقِطرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَينَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن يَزِغْ مِنهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السعِيرِ(۱۲) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشاءُ مِن محَرِيب وَ تَمَثِيلَ وَ جِفَانٍ كالجَْوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِيَتٍ اعْمَلُوا ءَالَ دَاوُدَ شكْراً وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِى الشكُورُ(۱۳) فَلَمَّا قَضيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْت مَا دَلهَُّمْ عَلى مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الاَرْضِ تَأْكلُ مِنسأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِْنُّ أَن لَّوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْب مَا لَبِثُوا فى الْعَذَابِ الْمُهِينِ(۱۴) ترجمه : ۱۲ - و براى سليمان باد را مسخر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را ميپيمود، و عصرگاهان مسير يك ماه را، و چشمه مس (مذاب ) را براى او روان ساختيم ، و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار كار ميكردند، و هر كدام از آنها از فرمان ما سرپيچى ميكرد او را از عذاب آتش سوزان مى چشانديم ! ۱۳ - آنها هر چه سليمان ميخواست برايش درست ميكردند، معبدها، تمثالها، ظروف

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۴

بزرگ غذا همانند حوضها! و ديگهاى ثابت (كه از بزرگى قابل حمل و نقل نبود، و به آنها گفتيم :) اى آل داود شكر (اينهمه نعمت را) بجا آوريد، اما عده كمى از بندگان من شكرگذارند! ۱۴ - (با اينهمه جلال و شكوه سليمان ) هنگامى كه مرگ را بر او مقرر داشتيم كسى آنها را از مرگ وى آگاه نساخت ، مگر جنبنده زمين (موريانه ) كه عصاى او را ميخورد (تا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد) هنگامى كه بر زمين افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خوار كننده باقى نمى ماندند. تفسير: حشمت سليمان و مرگ عبرتانگيز او به دنبال بحث از مواهبى كه خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش ‍ سليمان ميكشاند، و در حالى كه در مورد داود از دو موهبت ، سخن به ميان آمد، در مورد فرزندش سليمان از سه موهبت بزرگ بحث ميكند، ميفرمايد: ما باد را مسخر سليمان قرار داديم كه صبحگاهان مسير يك ماه را ميپيمود و عصرگاهان مسير يك ماه ! (و لسليمان الريح غدوها شهر و رواحها شهر). جالب اينكه براى پدر جسم خشن و فوق العاده محكمى يعنى آهن را مسخر ميكند و براى فرزند موجود بسيار لطيف ، ولى هر دو كار سازنده و اعجاز آميزند و مفيد، جسم سخت را براى داود نرم ميكند، و امواج لطيف باد را براى سليمان فعال و محكم ! لطافت باد هرگز مانع از آن نيست كه اعمال مهمى را انجام دهد، بادها

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۵

هستند كه كشتيها عظيم را بر سطح اقيانوسها به حركت در مى آورند، سنگهاى سنگين آسيا را ميچرخانند، و بالنها را بر فراز آسمان به شكل هواپيما به حركت در مى آورند. آرى خداوند اين جسم لطيف را با اين قدرت خيره كننده در اختيار سليمان قرار داد. در اينكه باد چگونه دستگاه سليمان (كرسى يا فرش او را) به حركت در مى آورد، بر ما روشن نيست ، همين قدر ميدانيم هيچ چيز در برابر قدرت خدا مشكل و پيچيده نميباشد، جائى كه انسان بتواند با قدرت ناچيزش ‍ بالنها (محفظه هائى كه گازهاى سبك در آن ميكردند و به آسمان پرواز ميكرد و گاه انسانهائى را نيز با خود ميبرد) و امروز هواپيماهاى عظيم غولپيكر را با صدها مسافر و وسائل زياد در اوج آسمانها به حركت در مى آورد، چگونه حركت دادن بساط سليمان به وسيله باد براى خداوند مشكل است ؟ چه عاملى سليمان و دستگاه او را از سقوط و يا فشار هوا و مشكلات ديگر ناشى از حركت آسمانى حفظ ميكرد؟! اين نيز از مسائلى است كه جزئياتش براى ما روشن نيست ، ولى ميدانيم اينگونه خارق عادتها در تاريخ انبياء فراوان بوده است ، هر چند متاسفانه افراد نادان يا دشمنان دانا آنها را آميخته با خرافاتى كرده اند كه چهره اصلى اين مسائل را دگرگون و بدنما ساخته ، و ما در اين زمينه به همان مقدار كه قرآن اشاره كرده قناعت مى كنيم . «غدو» (بر وزن علو) به معنى طرف صبح است ، در مقابل «رواح » كه طرف غروب را مى گويند، كه حيوانات براى استراحت به جايگاه خود باز ميگردند، ولى از قرائن بر مى آيد كه در آيه مورد بحث «غدو» بمعنى

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۶

نيم اول روز است ، و «رواح » نيم دوم ، و مفهوم آيه اين است كه سليمان از صبح تا به ظهر با اين مركب را هوار به اندازه يكماه مسافران آن زمان راه ميرفت و نيم دوم روز نيز به همين مقدار راه مى پيمود. سپس به دومين موهبت الهى نسبت به سليمان اشاره كرده مى گويد: و براى او چشمه مس (مذاب ) را روان ساختيم ! (و اسلنا له عين القطر). «اسلنا» از ماده «سيلان » به معنى جارى ساختن است ، و «قطر» به معنى مس ميباشد و منظور اين است كه ما اين فلز را براى او ذوب كرديم و همچون چشمه آب روان گرديد! بعضى «قطر» را به معنى انواع مختلف فلزات يا به معنى روى دانسته اند و به اين ترتيب براى پدر آهن نرم شد و براى پسر فلزات ذوب گرديد (ولى معروف همان معنى اول است ). چگونه چشمه اى از مس مذاب يا فلزات ديگر در اختيار سليمان قرار گرفت ؟ آيا خداوند طريقه ذوب كردن اين فلزات را در مقياس بسيار وسيع و گسترده از طريق اعجاز و الهام به اين پيامبر آموخت ؟ و يا چشمه اى از اين فلز مايع شبيه همان چشمه هائى كه به هنگام فعاليت كوههاى آتشفشانى از دامنه آنها سرازير ميشود به صورت اعجاز آميز در اختيار او قرار گرفت ؟ و يا به نحوى ديگر؟ دقيقا بر ما روشن نيست ، همين اندازه ميدانيم اين نيز از الطاف الهى در باره اين پيامبر بزرگ بود. و بالاخره به بيان سومين موهبت پروردگار نسبت به سليمان يعنى تسخير گروه عظيمى از جن پرداخته چنين مى گويد: «و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار ميكردند». (و من الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ). «و هر گاه كسى از آنها از فرمان ما سرپيچى ميكرد او را با آتش ‍ سوزان

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۷

مجازات ميكرديم » (و من يزغ منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعير). «جن » چنانكه از نامش نيز پيداست موجودى است مستور از حس ، داراى عقل و قدرت و چنانكه از آيات قرآن استفاده ميشود مكلف به تكاليف الهى است . در باره «جن » افسانه ها و داستانهاى خرافى بسيار ساخته اند، ولى اگر اين خرافات را حذف كنيم اصل وجود آن و صفات ويژه اى كه در قرآن براى جن آمده است مطلبى است كه هرگز با علم و عقل مخالف نيست ، و ما شرح بيشتر اين موضوع را در تفسير سوره جن به خواست خدا خواهيم داد. به هر حال از تعبير آيه فوق استفاده ميشود كه تسخير اين نيروى عظيم نيز به فرمان پروردگار بوده ، و هر گاه از انجام وظائفشان سر باز ميزدند مجازات مى شدند. جمعى از مفسران گفته اند منظور از عذاب السعير در اينجا مجازات روز قيامت است ، در حالى كه ظاهر آيه نظر به مجازات متخلفين در دنيا داشته ، از آيات سوره «ص » نيز به خوبى استفاده ميشود كه خداوند گروهى از شياطين را در اختيار او قرار داده بود كه براى او كارهاى عمرانى مهمى انجام ميدادند، و هر گاه تخلف ميكردند آنها را به زنجير مى افكند و الشياطين كل بناء و غواص و آخرين مقرنين فى الاصفاد (ص ‍ آيات ۳۷ و ۳۸) قابل توجه اينكه براى اداره يك حكومت وسيع و كشور پهناورى همچون كشور سليمان عوامل زيادى لازم است ، ولى از همه مهمتر سه عامل است كه در آيه فوق اشاره به آنها شده : نخست يك وسيله نقليه سريع و مستمر و فراگير است كه رئيس ‍ حكومت بتواند با آن از تمام جوانب كشورش آگاه گردد. دوم مواد اوليه اى كه براى تهيه ابزار لازم براى زندگى مردم و صنايع

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۸

مختلف ، مورد استفاده قرار گيرد. و سر انجام نيروى فعال كار كه بتواند از آن مواد بهره گيرى كافى كند، و كيفيت لازم را به آنها بدهد، و نيازهاى مختلف كشور را از اين نظر بر طرف سازد. و ميبينيم خداوند اين هر سه موضوع را در اختيار سليمان قرار داده بود، و او نيز به نحو احسن براى رفاه مردم و عمران و آبادانى و امنيت از آنها بهره مى گرفت . اين موضوع اختصاص به عصر سليمان و حكومت او ندارد و توجه به آن امروز و فردا و اينجا و همه جا براى اداره صحيح كشورها ضرورت دارد. در آيه بعد به بخشى از كارهاى مهم توليدى گروه جن كه به فرمان سليمان انجام ميدادند اشاره كرده ، چنين مى گويد: «سليمان هر چه ميخواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا كه همچون حوضه اى بزرگ بود، و ديگهاى عظيم ثابت براى او تهيه مى كردند» (يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات ). كه بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نيازهاى جسمانى انسانها، و جمعيت عظيم لشكريان و كارگزارانش ‍ تناسب داشت . «محاريب » جمع محراب در لغت به معنى عبادتگاه يا قصرها و ساختمانهاى بزرگى است كه به منظور معبد ساخته مى شود. گاهى نيز به قسمت صدر مجلس ، يا صدر مسجد و معبد، نيز اطلاق ميشود آنچه امروز به آن محراب مى گويند كه همان محل امام جماعت است در حقيقت تعبير و معنى تازهاى است كه از ريشه اصلى گرفته شده است . به هر حال از آنجا كه اين واژه از ماده «حرب » به معنى جنگ است علت

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۹

نامگذارى معابد را به محراب اين دانسته اند كه محل محاربه و جنگ با شيطان و هواى نفس است . و يا از «حرب » به معنى لباس است كه در ميدان جنگ از تن دشمن گرفته ميشود، چرا كه انسان در معبد بايد پوشش افكار دنيوى و پراكندگى خاطر را از خود بر گيرد. به هر حال اين كاركنان فعال و چابك سليمان معابد بزرگ و باشكوهى كه درخور حكومت الهى و مذهبى او بود براى او ترتيب ميدادند، تا مردم بتوانند به راحتى به وظائف عبادى خود قيام كنند. «تماثيل » جمع تمثال هم به معنى نقش و عكس آمده ، و هم مجسمه ، در اينكه اين مجسمه ها يا نقشها صورتهاى چه موجوداتى بودند، و به چه منظور سليمان دستور تهيه آنها را ميداد تفسيرهاى مختلفى شده است : ممكن است اينها جنبه تزيينى داشته ، همانگونه كه در بناهاى مهم قديم بلكه جديد ما نيز ديده مى شود. و يا براى افزودن ابهت به تشكيلات او بوده است ، چرا كه نقش پاره اى از حيوانات چون شير در افكار بسيارى از مردم ابهت آفرين است . آيا مجسمه سازى موجودات ذى روح در شريعت سليمان (عليهالسلام ) مجاز بوده ، هر چند در اسلام ممنوع است ؟ يا اينكه مجسمه هائى كه براى سليمان مى ساختند از جنس غير ذى روح بوده مانند تمثالهاى درختان و كوهها و خورشيد و ماه و ستارگان ؟ و يا فقط براى او نقش و نگار بر ديوارها ميزدند كه در ظريف كاريهاى آثار باستانى بسيار ديده ميشود و ميدانيم نقش و نگار هر چه باشد، بر خلاف مجسمه حرام نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۴۰

همه اينها محتمل است چرا كه ممكن است تحريم مجسمه سازى در اسلام به منظور مبارزه شديد با مساله بت پرستى و ريشه كن كردن آن بوده و اين ضرورت در زمان سليمان تا اين اندازه وجود نداشته و اين حكم در شريعت او نبوده است . ولى در روايتى كه از امام صادق (عليهالسلام ) در تفسير اين آيه نقل شده چنين ميخوانيم : و الله ما هى تماثيل الرجال و النساء و لكنها الشجر و شبهه : بخدا سوگند تمثالهاى مورد در خواست سليمان مجسمه مردان و زنان نبوده بلكه تمثال درخت و مانند آن بوده است . مطابق اين روايت مجسمه سازى ذيروح در شريعت وى نيز حرام بوده . «جفان » جمع «جفنه » (بر وزن وزنه ) به معنى ظرفهاى غذاخورى است . و «جواب » جمع «جابيه » به معنى حوض آب است ، و از اين تعبير استفاده ميشود كه ظرفهاى بسيار عظيم غذاخورى كه هر كدام همچون حوضى بود براى سليمان تهيه ميديدند تا گروه كثيرى بتوانند اطراف آن بنشينند و از آن غذا بخورند، و اگر فراموش نكرده باشيم در زمانهاى كمى قديم نيز بر سر سفره ها از مجموعه هاى بزرگ براى خوردن غذا به صورت دستجمعى استفاده ميشد، و در حقيقت سفره آنها همان ظرف بزرگ بود، و مثل امروز ظرفهاى مستقل و جداى از يكديگر معمول نبود. «قدور» جمع «قدر» (بر وزن قشر) به معنى ظرفى است كه غذا در آن طبخ ميشود و «راسيات » جمع «راسيه » به معنى پا بر جا و ثابت است و در اينجا منظور ديگهائى است كه از عظمت آن را از جا تكان نميدادند. در پايان آيه ، بعد از ذكر اين مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود كرده ميفرمايد: اى آل داود شكرگزارى كنيد (اعملوا آل داود شكرا).

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۴۱

اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند! (و قليل من عبادى الشكور) بديهى است اگر منظور از شكرگزارى تنها شكر با زبان باشد مساله مشكلى نيست تا عاملان به آن قليل بوده باشند، بلكه منظور شكر در عمل است ، يعنى استفاده از مواهب در مسير همان اهدافى كه بخاطر آن آفريده و اعطا شده اند، و مسلم است كسانى كه مواهب الهى را عموما در جاى خود به كار گيرند اندكى بيش نيستند. بعضى از بزرگان براى شكر سه مرحله قائل شده اند: شكر با قلب كه همان تصور نعمت و رضايت و خشنودى نسبت به آن است . و شكر با زبان كه ثنا گفتن نعمت دهنده است . و شكر ساير اعضاء و جوارح و آن هماهنگ ساختن اعمال با آن نعمت است . «شكور» صيغه مبالغه است و فزونى شكرگزارى را ميرساند كه همان تكرار شكر و تداوم آن با قلب و لسان و اعضاء است . البته گاهى اين صفت براى خداوند نيز آورده شده است مانند آنچه در آيه ۱۷ سوره تغابن آمده انه شكور حليم و منظور از شكرگزارى خداوند آنست كه به مقدارى كه بندگان در مسير طاعت او گام برميدارند آنها را مشمول مواهب و الطاف خويش ميسازد، و از آنها تشكر و سپاسگزارى ميكند، و از فضل خود بيش از آنچه استحقاق دارند بر آنها مى افزايد. به هر حال اين تعبير كه افراد كمى از بندگان من شكرگزارند ممكن است براى بيان عظمت مقام اين گروه باشد كه افراد نمونه اى هستند، و يا به اين منظور كه شما كوشش كنيد و در زمره آنان در آئيد تا بر جمع شاكران افزوده شود. آخرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين سخن پيرامون سليمان

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۴۲

است ، از مرگ عجيب و عبرت انگيز اين پيامبر بزرگ خدا سخن مى گويد، و اين واقعيت را روشن ميسازد كه پيامبر با آن عظمت ، و حكمرانى با آن قدرت و ابهت ، چگونه به آسانى جان به جان آفرين سپرد، و حتى پيش از آنكه تن او در بستر آرام گيرد چنگال اجل گريبانش ‍ را گرفت ! مى فرمايد: «هنگامى كه مرگ را براى سليمان مقرر كرديم كسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت ، مگر جنبنده اى از زمين كه عصاى او را ميخورد ((تا عصا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد» (فلما قضينا عليه الموت ما دلهم على موته الا دابة الارض تاكل منساته ). از تعبير آيه فوق و همچنين روايات متعدد استفاده ميشود به هنگامى كه مرگ سليمان فرا رسيد ايستاده بود و بر عصاى خود تكيه كرده بود، ناگهان مرگ گريبانش را گرفت و روح از بدنش پرواز كرد، او در همان حال مدتى سر پا ماند تا اينكه موريانه كه قرآن از آن به دابة الارض ‍ (جنبنده زمين ) تعبير كرده عصاى او را خورد و تعادل خود را از دست داد و روى زمين افتاد و مردم از مرگ او آگاه شدند! لذا بعد از آن ميافزايد: «هنگامى كه سليمان فرو افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خوار كننده باقى نميماندند» (فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهين ). جمله «تبينت » از ماده تبين معمولا به معنى آشكار شدن است (فعل

تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۴۳

لازم ) و گاهى نيز به معنى دانستن و آگاه شدن از چيزى آمده است (فعل متعدى ) و اينجا متناسب با معنى دوم است ، يعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سليمان آگاه نبودند و فهميدند كه اگر از اسرار غيب آگاه بودند در اين مدت در زحمت و رنج كارهاى سنگين باقى نمى ماندند. جمعى از مفسران جمله را به معنى اول گرفته اند و گفته اند مفهوم آيه چنين است كه بعد از افتادن سليمان وضع جنيان براى انسانها آشكار شد كه آنها از اسرار غيب آگاه نيستند، و بى جهت عده اى چنين عقيده اى را در باره آنها داشتند تعبير به عذاب مهين ممكن است اشاره به كارهاى سنگين و سختى بوده باشد كه سليمان گاهى به عنوان جريمه و مجازات بر عهده گروهى از جن ميگذارد، و گر نه پيامبر خدا هرگز كسى را بى جهت در فشار و عذاب ، آنهم عذاب خوار كننده قرار نمى دهد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←