تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۶۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۶-۴۰
آيه و ترجمه
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شعَيْباً فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الاَخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فى الاَرْضِ مُفْسِدِينَ(۳۶) فَكذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِينَ(۳۷) وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ قَد تَّبَينَ لَكم مِّن مَّسكنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشيْطنُ أَعْمَلَهُمْ فَصدَّهُمْ عَنِ السبِيلِ وَ كانُوا مُستَبْصِرِينَ(۳۸) وَ قَرُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسى بِالْبَيِّنَتِ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ وَ مَا كانُوا سبِقِينَ(۳۹) فَكُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَ مِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصيْحَةُ وَ مِنْهُم مَّنْ خَسفْنَا بِهِ الاَرْض وَ مِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيَظلِمَهُمْ وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(۴۰)
ترجمه : ۳۶ - ما به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم ، گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد و به روز بازپسين اميدوار باشيد، و در زمين فساد نكنيد. ۳۷ - آنها او را تكذيب كردند و به اين سبب زلزله آنها را فرو گرفت و در خانه هاى خود به رو در افتادند و مردند. ۳۸ - ما طايفه عاد و ثمود را نيز هلاك كرديم ، و مساكن (ويران شده ) آنها براى شما آشكار است ، شيطان اعمالشان را براى آنها زينت كرده بود، لذا آنان را از راه بازداشت در حالى كه مى ديدند! ۳۹ - قارون و فرعون و هامان را نيز هلاك كرديم ، موسى با دلائل روشن به سراغ آنها آمد اما آنها در زمين برترى جوئى كردند، ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند. ۴۰ - ما هر يك از آنها را به گناهشان گرفتيم ، بر بعضى از آنها طوفانى تواءم با سنگريزه فرستاديم ، و بعضى از آنها را صيحه آسمانى فرو گرفت ، و بعضى ديگر را در زمين فرو برديم ، و بعضى را غرق كرديم ، خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، ولى آنها خودشان بر خويشتن ستم نمودند. تفسير: هر گروه ستمگر به نوعى مجازات شدند بعد از داستان لوط و قومش نوبت به اقوام ديگرى همچون «قوم شعيب » و «عاد» و «ثمود» و «قارون » و «فرعون » مى رسد كه در آيات مورد بحث به هر كدام اشاره فشرده و كوتاهى براى يك نتيجه گيرى كلى شده است . نخست مى گويد: «ما به سوى ((مدين » برادرشان شعيب را فرستاديم )) (و الى مدين اخاهم شعيبا). تعبير به برادر، چنانكه بارها گفته ايم ، اشاره به نهايت محبت اين پيامبران نسبت به امتهايشان و عدم سلطه جوئى است ، البته اين پيامبران غالبا پيوند
خويشاوندى با اقوامشان نيز داشتند. «مدين » شهرى است در جنوب غربى اردن كه امروز به نام «معان » خوانده مى شود، در شرق «خليج عقبه » قرار گرفته ، و حضرت شعيب و قومش در آنجا مى زيستند. «شعيب » مانند ساير پيامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبداء و معاد كه پايه و اساس هر دين و آئين است آغاز كرد، «گفت اى قوم من ! خدا را بپرستيد و به روز قيامت اميدوار باشيد» (فقال يا قوم اعبدوا الله و ارجوا اليوم الاخر). ايمان به مبداء سبب مى شود كه انسان احساس مراقبت دقيقى به طور دائم از ناحيه پروردگار بر اعمال خود داشته باشد، و ايمان به معاد انسان را به ياد دادگاه عظيمى مى اندازد كه همه چيز بى كم و كاست در آن مورد بررسى قرار خواهد گرفت . اعتقاد به اين دو اصل مسلما در تربيت و اصلاح انسان تاءثير فوق العاده اى خواهد داشت . دستور سوم «شعيب » يك دستور جامع عملى بود كه تمام برنامه هاى اجتماعى را در برمى گيرد گفت : «سعى در فساد در زمين مكنيد» (و لا تعثوا فى الارض مفسدين ). فساد مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه نابسامانى و ويرانگرى و انحراف و ظلم را در بر مى گيرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است كه تمام برنامه هاى سازنده در مفهوم آن جمع است . «تعثوا» از ماده «عثى » به معنى توليد فساد كردن است ، منتها اين
تعبير بيشتر در مورد مفاسد اخلاقى گفته مى شود، بنابراين ذكر كلمه «مفسدين » بعد از آن جنبه تاءكيد دارد. اما آن گروه بجاى اينكه اندرزهاى اين مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت برآمده او را تكذيب كردند)) (فكذبوه ). «اين عمل سبب شد كه زلزله شديدى آنها را فرو گرفت »! (فاخذتهم الرجفة ). «و آنها بر اثر اين حادثه در خانه هاى خود به رو افتادند و مردند»! (فاصبحوا فى دارهم جاثمين ). «جاثم » از ماده «جثم » (بر وزن چشم ) به معنى نشستن روى زانو، و توقف در يك مكان است ، بعيد نيست اين تعبير اشاره به آن باشد كه آنها در موقع وقوع اين زلزله شديد در خواب بودند، ناگهان به پا خاستند، همينكه بر سر زانو نشستند حادثه به آنها مهلت نداد و با فرو ريختن ديوارها و صاعقه اى كه با آن زلزله مرگبار همراه بود، جان خود را از دست دادند. آيه بعد سخن از قوم «عاد» و «ثمود» مى گويد، بى آنكه از پيامبر آنها (هود و صالح )، و گفتگوهايشان با اين دو قوم سركش سخنى به ميان آورد، چرا كه اقوامى بودند شناخته شده و داستان پيامبرشان در آيات ديگر قرآن كرارا آمده است ، مى فرمايد: «ما طايفه عاد و ثمود را هلاك كرديم » (و عادا و ثمود).
سپس مى افزايد: «مساكن و جايگاه هاى آنها براى شما آشكار است » (و ويرانه هاى شهرهايشان در سرزمين حجر و يمن بر سر راهتان ) (و قد تبين لكم من مساكنهم ). شما همه سال در مسافرتهايتان براى تجارت ، به سوى يمن و شام ، از سرزمين «حجر» كه در شمال جزيره عرب ، و «احقاف » كه در جنوب و نزديكى يمن قرار دارد مى گذريد و ويرانه هاى شهرهاى عاد و ثمود را با چشم خود تماشا مى كنيد، چرا عبرت نمى گيريد؟! سپس به علت اصلى بدبختى آنها اشاره كرده مى گويد: «شيطان اعمالشان را براى آنها زينت كرده بود، و در نتيجه آنها را از راه حق بازداشته بود» (و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل ). «در حالى كه چشم بينا و عقل و خرد داشتند»، فطرت آنها بر توحيد و تقوى بود، و پيامبران الهى نيز بقدر كافى راه را به آنها نشان داده بودند (و كانوا مستبصرين ). بعضى از مفسران اين جمله را به معنى داشتن چشم بينا و عقل و درك كافى ، و بعضى به معنى دارا بودن فطرت سالم ، و بعضى به معنى استفاده از راهنمائى پيامبران دانسته اند. هيچ مانعى ندارد كه همه اينها در معنى آيه جمع باشد، اشاره به اينكه آنها جاهل قاصر نبودند، بلكه قبلا بخوبى حق را مى شناختند، وجدان بيدار داشتند، عقل و خرد كافى ، و پيامبران به آنها اتمام حجت كردند، ولى با اينهمه نداى عقل و وجدان ، دعوت انبياء را رها كرده به دنبال وسوسه هاى شيطانى افتادند و روز به روز اعمال زشت و شومشان در نظرشان زيباتر جلوه كرد، و بجائى رسيدند كه راهى براى بازگشت نبود، قانون آفرينش ، اين چوبهاى خشك و بى بار و بر را به آتش كشيد كه «سزا خود همين است مربى برى را»!
آيه بعد از سه نفر از گردنكشان كه هر كدام نمونه بارزى از يك قدرت شيطانى بودند نام مى برد مى گويد: «و قارون و فرعون و هامان را نيز هلاك كرديم » (و قارون و فرعون و هامان ). قارون مظهر ثروت تواءم با غرور و خودخواهى و غفلت ، فرعون مظهر قدرت استكبارى تواءم با شيطنت ، و هامان الگوئى براى معاونت از ظالمان مستكبر بود. سپس مى افزايد: «موسى با دلائل روشن به سراغ اين سه آمد و حجت را بر آنها تمام كرد» (و لقد جائهم موسى بالبينات ). «اما آنها راه استكبار و غرور و سركشى را در زمين پيش گرفتند» (فاستكبروا فى الارض ). قارون تكيه بر ثروت و زينت و گنجها و علم و دانشش كرد، و فرعون و هامان تكيه بر لشكر و قدرت نظامى و نيروى تبليغاتى عظيم در ميان توده هاى ناآگاه . ولى «آنها با اينهمه نتوانستند بر خدا پيشى گيرند و از چنگال قدرت او فرار كنند» (و ما كانوا سابقين ). خداوند فرمان نابودى قارون را به زمينى داد كه مهد آسايش او بود، و فرمان نابودى فرعون و هامان را به آبى كه مايه حيات است ، خدا براى نابودى آنها لشكرهاى آسمان و زمين را بسيج نكرد، بلكه آنچه مايه حيات آنها بود فرمان مرگ آنها را اجرا كرد!. «سابقين » جمع «سابق » به معنى كسى است كه پيشى مى گيرد و جلو
مى افتد، و اگر مى فرمايد: آنها پيشى نگرفتند مفهومش اين است آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امكاناتى كه در اختيار داشتند بگريزند، و از عذاب الهى رهائى يابند، بلكه در همان لحظه اى كه خداوند اراده كرد آنها را به ديار عدم با ذلت و زبونى فرستاد. چنانكه در آيه بعد مى فرمايد: «ما هر يك از آنها را به گناهش گرفتيم » (فكلا اخذنا بذنبه ). و از آنجا كه در حقيقت چهار گروه در دو آيه قبل ذكر شده بود كه مجازاتشان بيان نگرديده «(قوم عاد و قوم ثمود» «قارون » و «فرعون » و «هامان ») در دنباله آيه مجازاتهاى آنها را به ترتيب بيان كرده و مى گويد: «بر بعضى از آنها طوفانى شديد و كوبنده تواءم با سنگريزه فرستاديم » (فمنهم من ارسلنا عليه حاصبا). «حاصب » به معنى طوفانى است كه در آن سنگريزه ها به حركت در آيند «(حصباء» به معنى سنگريزه است ). منظور از اين گروه ، قوم عاد است كه بر طبق سوره ذاريات و حاقه و قمر، طوفان شديد و بسيار كوبنده اى در مدت هفت شب و هشت روز بر آنها مسلط گرديد، خانه هاشان را درهم كوبيد، و جسدهاشان را همچون برگهاى پائيزى به اطراف پراكنده ساخت (سوره حاقه آيات ۵ تا ۷). «بعضى ديگر را صيحه آسمانى فرو گرفت » (و منهم من اخذته الصيحة ). گفته ايم : صيحه آسمانى نتيجه صاعقه ها است كه با زمين لرزه در مركز وقوعش همراه است ، و اين عذابى بود كه براى قوم ثمود، و بعضى اقوام ديگر نازل گرديد، چنانكه در سوره هود آيه ۶۷ در باره قوم ثمود مى گويد: و اخذ الذين
ظلموا الصيحة فاصبحوا فى ديارهم جاثمين . «و بعضى ديگر از آنها را در زمين فرو برديم » (و منهم من خسفنا به الارض ). اين مجازاتى بود كه در مورد قارون ، ثروتمند مغرور مستكبر بنى اسرائيل تحقق يافت كه در آيه ۸۱ سوره قصص به آن اشاره شده است . «و بالاخره بعضى ديگر را غرق كرديم » (و منهم من اغرقنا). مى دانيم اين اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنها است ، كه در سوره هاى مختلف قرآن از آن بحث شده است . به هر حال با توجه به اين بيان ، مجازاتهاى چهارگانه فوق به ترتيب براى گروه هاى چهارگانه اى است كه در دو آيه قبل ، اشاره به انحراف و گمراهى و گناه آنها شده ، بى آنكه مجازات آنها ذكر شود. اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين مجازاتها شامل اقوام ديگرى نيز بشود (از جمله غرق براى قوم نوح و باران سنگ براى قوم لوط) بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا مجازات آنها در همانجا كه قرآن شرح حالشان را داده بيان گرديد، و نيازى به تكرار نبود، آنچه در اين سلسله آيات بيان نشده بود، مجازات گروه هاى چهارگانه اى بود كه در دو آيه اخير آمده است . در پايان آيه براى تاءكيد اين واقعيت كه اينها همه گرفتار عكس العمل كارهاى خويش شدند و محصولى را درو مى كردند كه بذر آن را خودشان پاشيده بودند، مى فرمايد: «خداوند هرگز به آنها ظلم و ستم نكرد، آنها بودند كه بر خويشتن ستم كردند» (و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ). آرى مجازاتهاى اين جهان و جهان ديگر بازتاب و تجسمى است از اعمال انسانها، در آنجا كه تمام راه هاى اصلاح و بازگشت را به روى خود ببندند. خدا عادلتر از آنست كه كوچكترين ظلم و ستمى درباره انسانى روا دارد.
اين آيه مانند بسيارى ديگر از آيات ديگر قرآن به روشنى اصل آزادى اراده و اختيار انسان را تثبيت مى كند، و اين حقيقت را روشن مى سازد كه تصميم گيريهاى همه جا از خود انسان است ، و خدا او را آزاد آفريده و آزاد خواسته است ، بنابراين اعتقاد پيروان مكتب جبر كه متاءسفانه در ميان مسلمانها نيز وجود دارند با اين منطق نيرومند قرآن ابطال مى شود.
آيه ۴۱-۴۴
آيه و ترجمه
مَثَلُ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكبُوتِ اتخَذَت بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْت الْعَنكبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(۴۱) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شىْءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ(۴۲) وَ تِلْك الاَمْثَلُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلا الْعَلِمُونَ(۴۳) خَلَقَ اللَّهُ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالْحَقِّ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ(۴۴) ترجمه : ۴۱ - كسانى كه غير از خدا را اولياء خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه اى براى خود انتخاب كرده و سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستند! ۴۲ - خداوند آنچه را غير از او مى خوانند مى داند و او شكست ناپذير و حكيم است . ۴۳ - اينها مثالهائى است كه ما براى مردم مى زنيم و جز عالمان آن را درك نمى كنند. ۴۴ - خداوند، آسمانها و زمين را به حق آفريد، در اين آيتى است براى مؤ منان .
تفسير: تكيه گاههاى سست همچون لانه عنكبوت ! در آيات گذشته سرنوشت دردناك و غم انگيز مشركان مفسد و مستكبران لجوج و ظالمان بيدادگر و خودخواه بيان شد، به همين تناسب در آيات مورد بحث مثال جالب و گويائى براى كسانى كه غير خدا را معبود و ولى خود قرار مى دهند بيان مى كند كه هر چه درباره اين مثال بينديشيم نكات بيشترى از آن ، عائدمان مى شود. مى فرمايد: «كسانى كه غير از خدا را ولى و معبود خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه اى براى خود برگزيده ، و سست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است ، اگر مى دانستند»! (مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون ). چه مثال رسا و جالبى و چه تشبيه گويا و دقيقى ؟! درست دقت كنيد: هر حيوان و حشره اى براى خود خانه و لانه اى دارد، اما هيچيك از اين خانه ها به سستى خانه عنكبوت نيست . اصولا خانه بايد ديوار و سقف و درى داشته باشد، و صاحب آن را از حوادث حفظ كند طعمه و غذا و نيازهاى او را در خود نگاه دارد. بعضى از خانه ها سقف ندارند اما لااقل ديوارى دارند يا اگر ديوار ندارند سقفى دارند. اما لانه عنكبوت كه از تعدادى تارهاى بسيار نازك ساخته شده نه ديوارى دارد، نه سقفى ، نه حياطى و نه درى ، اينها همه از يك سو. از سوى ديگر مصالح آن بقدرى سست و بى دوام است كه در برابر هيچ حادثه اى مقاومت نمى كند. اگر نسيم ملايمى بوزد تار و پودش را درهم مى ريزد!
اگر چند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشى مى كند! كمترين شعله آتشى به آن برسد نابودش مى سازد. حتى اگر گرد و غبار بر آن بنشيند پاره پاره مى شود و از سقف خانه آويزان مى گردد. معبودهاى دروغين اين گروه نيز نه سودى دارند و نه زيانى ، نه مشكلى را حل مى كنند، و نه در روز بيچارگى پناهگاه كسى هستند. درست است كه اين خانه براى عنكبوت با آن پاهاى بلند و طولانيش هم مركز استراحت است و هم در و دكان و دامى براى صيد حشرات و تحصيل غذا. ولى در مقايسه با خانه هاى حيوانات و حشرات ديگر بى نهايت سست و بى دوام است . كسانى كه غير خدا را تكيه گاه خود قرار دهند تكيه آنها بر تار عنكبوت است . آنها كه غير از خدا را معبود خويش برگزينند تكيه آنها بر تار عنكبوت است تخت و تاج فرعونها، اموال بى حساب قارونها، قصرها و گنجهاى شاهان ، همه مانند تارهاى عنكبوت است . بى دوام ، سست ، غير قابل اعتماد و ناپايدار در برابر طوفان حوادث . تاريخ نيز نشان مى دهد كه به راستى هيچ يك از اين امور نمى تواند تكيه گاه انسان گردد. ولى آنها كه بر ايمان و توكل بر خدا تكيه مى كنند تكيه بر سد پولادين دارند. ذكر اين نكته نيز در اينجا ضرورى است : خانه عنكبوت و تارهاى او با اينكه ضرب المثل در سستى مى باشد خود از عجائب آفرينش است كه دقت در آن
انسان را به عظمت آفريدگار آشناتر مى كند. تارهاى عنكبوت از مايع لزجى ساخته مى شود كه در حفره هاى بسيار كوچكى همچون سر سوزن در زير شكم او قرار دارد، اين مايع داراى تركيب خاصى است كه هر گاه در مجاورت هوا قرار گيرد سخت و محكم مى شود. عنكبوت آن را به وسيله چنگال مخصوصش از اين حفره ها بيرون كشيده و تارهاى خود را از آن مى سازد. مى گويند هر عنكبوت قادر است با همين مايع بسيار مختصر كه در اختيار دارد در حدود پانصد متر از اين تارها بتند! بعضى نوشته اند كه سستى اين تارها بر اثر نازكى فوق العاده است و گرنه از تار فولادينى كه به ضخامت آن باشد محكمتر است !. عجيب اينكه اين تارها گاهى هر كدام از چهار رشته تشكيل شده و هر رشته اى نيز خود از هزار رشته ! تشكيل يافته كه هر كدام از سوراخ بسيار كوچكى كه در بدن او است بيرون مى آيد اكنون فكر كنيد هر يك از اين تارهاى فرعى چه اندازه ظريف و دقيق و باريك تهيه مى شود. علاوه بر عجائبى كه در مصالح ساختمانى خانه عنكبوت به كار رفته ، شكل ساختمانى و مهندسى آن نيز جالب است ، اگر به خانه هاى سالم عنكبوت دقت كنيم منظره جالبى همچون يك خورشيد با شعاعهايش بر روى پايه هاى مخصوصى از همين تارها مشاهده مى كنيم البته اين خانه براى عنكبوت خانه مناسب و ايده آلى است ولى در مجموع سستتر از آن تصور نمى شود، و اين چنين است معبودهائى كه غير از خدا مى پرستند. با توجه به اينكه عنكبوت تنها يكنوع نيست بلكه بعضى از دانشمندان مدعى هستند كه تاكنون بيست هزار نوع عنكبوت شناخته شده است ! و هر كدام ويژگيهائى دارند عظمت قدرت خدا در آفرينش اين موجود كوچك آشكارتر مى شود.
ضمنا تعبير به «اولياء» (جمع ولى ) به جاى «اصنام » و بتها شايد براى اشاره به اين نكته است كه نه فقط معبودهاى ساختگى كه پيشوايان و رهبران غير الهى نيز در همين حكمند. جمله لو كانوا يعلمون (اگر مى دانستند) كه در آخر آيه آمده است مربوط به بتها و معبودهاى دروغين است ، نه مربوط به سستى خانه عنكبوت ، چرا كه سستى آن را همه مى دادند، بنابراين مفهوم جمله چنين است اگر آنها از سستى معبودان و پايگاه هائى كه غير از خدا برگزيده اند با خبر بودند بخوبى مى دانستند كه اينها در سستى همانند تار عنكبوتند. در آيه بعد هشدار تهديد آميزى به اين مشركان غافل و بيخبر مى دهد مى گويد: «خداوند آنچه را آنها غير از او مى خوانند مى داند» (ان الله يعلم ما يدعون من دونه من شى ء). شرك آشكار آنها، و شرك مخفى و پنهانشان ، هيچيك بر خدا پوشيده نيست . «و او است قادر شكست ناپذير و حكيم على الاطلاق » (و هو العزيز الحكيم ). اگر مهلت به آنها مى دهد، نه به خاطر آنست كه نمى داند يا قدرتش محدود است ، بلكه حكمت او ايجاب مى كند كه فرصت كافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها كه شايسته هدايتند، هدايت گردند. بعضى از مفسران ، اين جمله را اشاره به بهانه هائى دانسته اند كه مشركان براى خود مى تراشيدند و آن اينكه اگر ما اين بتها را مى پرستيم نه به خاطر خودشان است اينها در حقيقت مظهر و سمبل هستند از ستارگان آسمان ، و از پيامبران و فرشتگان ما در حقيقت براى آنها سجده مى كنيم ، و از آنها احترام به عمل مى آوريم ، و خير و شر ما و سود و زيان ما در دست آنها است . قرآن مى گويد: خدا مى داند شما چه چيزهائى را مى خوانيد، هر كه باشند
و هر چه باشند، در برابر قدرت فرمان او چون تار عنكبوتند و از خود چيزى ندارند كه به شما بدهند. سومين آيه مورد بحث گويا اشاره به ايرادى است كه دشمنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر اين مثالها به او مى كردند و مى گفتند: چگونه ممكن است خدائى كه آفريننده زمين و آسمان است به عنكبوت و مگس و حشرات و مانند اينها مثال بزند. قرآن در پاسخ آنها مى گويد: «اينها مثالهائى است كه ما براى مردم مى زنيم و جز عالمان آنرا درك نمى كنند» (و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ). اهميت و ظرافت مثال در بزرگى و كوچكى آن نيست ، بلكه در انطباق آن بر مقصود است ، گاه كوچك بودن آن بزرگترين نقطه قوت آن است . فى المثل هنگامى كه سخن از تكيه گاههاى سست و بى اساس است ، بايد مثال را از تار عنكبوت انتخاب كرد كه بهتر از هر چيز مى تواند اين سستى و ناپايدارى و عدم ثبات را منعكس كند، اين عين فصاحت و بلاغت است . اينجا است كه مى گويد تنها عالمان هستند كه ريزه كاريهاى مثالهاى قرآن را درك مى كنند. در آخرين آيه مورد بحث اضافه مى كند: «خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده و در اين نشانه عظيمى است براى افراد با ايمان » (خلق الله السماوات و الارض بالحق ان فى ذلك لاية للمؤ منين ). باطل و بيهوده در كار او راه ندارد، اگر مثال به عنكبوت و خانه سست و بى بنيادش مى زند، روى حساب است ، و اگر موجود كوچكى را براى تمثيل برگزيده
براى بيان حق است ، و گرنه او آفريننده بزرگترين كهكشانها و منظومه هاى آسمانى است . جالب اينكه در پايان اين چند آيه تكيه روى «علم » و «ايمان » است ، در يك جا مى فرمايد: لو كانوا يعلمون (اگر مى دانستند) جاى ديگرى مى فرمايد و ما يعقلها الا العالمون (جز عالمان آگاه اين مثلها را درك نمى كنند). و در اينجا مى فرمايد: ان فى ذلك لاية للمؤ منين (در اين نشانه بزرگى است براى افراد با ايمان ). اشاره به اينكه چهره حق روشن و آفتابى است اما در زمينه هاى مستعد شكوفا مى شود، قلبى آگاه و جستجوگر، روحى بيدار و تسليم در مقابل حق لازم است و اگر اين كوردلان جمال حق را نمى بينند نه به خاطر خفاى آن است كه به خاطر نابينائى آنها است .
آيه ۴۵
آيه و ترجمه
اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِنَ الْكِتَبِ وَ أَقِمِ الصلَوةَ إِنَّ الصلَوةَ تَنهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكبرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصنَعُونَ(۴۵) ترجمه : ۴۵ - آنچه را از كتاب آسمانى به تو وحى شده تلاوت كن ، و نماز را بر پا دار كه نماز (انسان را) از زشتيها و منكرات باز مى دارد و خداوند مى داند شما چه كارهائى انجام مى دهيد. تفسير: نماز باز دارنده از زشتيها و بديها بعد از پايان بخشهاى مختلفى از سرگذشت اقوام پيشين و پيامبران بزرگ و برخورد نامطلوب آنها با اين رهبران الهى ، و پايان غم انگيز زندگى آنها، روى سخن را - براى دلدارى و تسلى خاطر و تقويت روحيه و ارائه خط مشى كلى و جامع - به پيامبر كرده دو دستور به او مى دهد: نخست مى گويد ((آنچه را از كتاب آسمانى (قرآن ) به تو وحى شده تلاوت كن )) (اتل ما اوحى اليك من الكتاب ). اين آيات را بخوان كه هر چه مى خواهى در آن است : علم و حكمت ، نصيحت و اندرز، معيار شناخت حق و باطل ، وسيله نورانيت قلب و جان ، و مسير حركت هر گروه و هر جمعيت . بخوان و در زندگيت به كار بند، بخوان و از آن الهام بگير، بخوان و قلبت
را به نور تلاوتش روشن كن . بعد از بيان اين دستور كه در حقيقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مى پردازد كه شاخه اصلى پرورش است ، مى گويد: «و نماز را بر پا دار» (و اقم الصلوة ). سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته مى گويد: «زيرا نماز انسان را از زشتيها و منكرات باز مى دارد» (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر). طبيعت نماز از آنجا كه انسان را به ياد نيرومندترين عامل بازدارنده يعنى اعتقاد به مبدء و معاد مى اندازد داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منكر است . انسانى كه به نماز مى ايستد، تكبير مى گويد، خدا را از همه چيز برتر و بالاتر مى شمرد، به ياد نعمتهاى او مى افتد، حمد و سپاس او مى گويد، او را به رحمانيت و رحيميت مى ستايد، به ياد روز جزاى او مى افتد، اعتراف به بندگى او مى كند، از او يارى مى جويد صراط مستقيم از او مى طلبد، و از راه كسانى كه غضب بر آنها شده و گمراهان به خدا پناه مى برد (مضمون سوره حمد). بدون شك در قلب و روح چنين انسانى جنبشى به سوى حق و حركتى به سوى پاكى و جهشى به سوى تقوا پيدا مى شود. براى خدا «ركوع » مى كند، و در پيشگاه او پيشانى بر خاك مى نهد، غرق در عظمت او مى شود و خودخواهيها و خود برتربينيها را فراموش مى كند. شهادت به يگانگى او مى دهد گواهى به رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد. بر پيامبرش درود مى فرستد و دست به درگاه خداى برمى دارد كه در زمره
بندگان صالح او قرار گيرد (تشهد و سلام ). همه اين امور موجى از معنويت در وجود او ايجاد مى كند، موجى كه سد نيرومندى در برابر گناه محسوب مى شود. اين عمل چند بار در شبانه روز تكرار مى گردد، هنگامى كه صبح از خواب برمى خيزد در ياد او غرق مى شود. در وسط روز هنگامى كه غرق زندگى مادى شده ناگهان صداى تكبير مؤ ذن را مى شنود، برنامه خود را قطع كرده ، به درگاه او مى شتابد، و حتى در پايان روز و آغاز شب پيش از آنكه به بستر استراحت رود با او راز و نياز مى كند و دل را مركز انوار او مى سازد. از اين گذشته به هنگامى كه آماده مقدمات نماز مى شود خود را شستشو مى دهد پاك مى كند، حرام و غصب را از خود دور مى سازد و به بارگاه دوست مى رود همه اين امور تاءثير بازدارنده در برابر خط فحشاء و منكرات دارد. منتها هر نمازى به همان اندازه كه از شرايط كمال و روح عبادت برخوردار است نهى از فحشاء و منكر مى كند، گاه نهى كلى و جامع و گاه نهى جزئى و محدود. ممكن نيست كسى نماز بخواند و هيچگونه اثرى در او نبخشد هر چند نمازش صورى باشد هر چند آلوده گناه باشد، البته اين گونه نماز تاءثيرش كم است ، اين گونه افراد اگر همان نماز را نمى خواندند از اين هم آلوده تر بودند. روشنتر بگوئيم : نهى از فحشاء و منكر سلسله مراتب و درجات زيادى دارد و هر نمازى به نسبت رعايت شرايط داراى بعضى از اين درجات است . از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود سرگردانى جمعى از مفسران در تفسير اين آيه و انتخاب تفسيرهاى نامناسب بى جهت است ، شايد آنها به همين دليل كه ديده اند بعضى نماز مى خوانند و مرتكب گناه مى شوند و آيه را در معنى مطلقش بدون سلسله مراتب ديده اند گرفتار شك و ترديد شده اند، و راه هاى ديگرى را در
تفسير آيه برگزيده اند. از جمله بعضى گفته اند: نماز انسان را از فحشاء و منكر باز مى دارد مادام كه مشغول نماز است !! چه حرف عجيبى ؟ اين مزيتى براى نماز نيست ، بسيارى از اعمال چنين است . بعضى ديگر گفته اند اعمال و اذكار نماز به منزله جمله هائى است كه هر يك انسان را از فحشاء و منكر نهى مى كند، مثلا تكبير و تسبيح و تهليل هر كدام به انسان مى گويد گناه مكن ، حال انسان گوش به اين نهى مى دهد يا نه ؟ مطلب ديگرى است . اما آنها كه آيه فوق را چنين تفسير كرده اند از اين حقيقت غافل شده اند كه نهى در اينجا فقط «نهى تشريعى » نيست ، بلكه «نهى تكوينى » است ، ظاهر آيه اين است كه نماز اثر بازدارنده دارد و تفسير اصلى همان است كه در بالا گفتيم ، البته مانعى دارد كه بگوئيم نماز هم نهى تكوينى از فحشاء و منكر مى كند و هم نهى تشريعى . به چند حديث توجه كنيد: ۱ - در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين مى خوانيم كه فرمود: من لم تنه ه صلاته عن الفحشاء و المنكر لم يزدد من الله الا بعدا: «كسى كه نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد هيچ بهره اى از نماز جز دورى از خدا حاصل نكرده است »!. ۲ - در حديث ديگرى از همان حضرت چنين آمده : لا صلوة لمن لم يطع الصلوة ، و طاعة الصلوة ان ينتهى عن الفحشاء و المنكر: «كسى كه اطاعت فرمان نماز نكند نمازش نماز نيست ، و اطاعت نماز آن است كه نهى آن را از فحشاء و منكر به كار بندد».
۳ - و در حديث سومى از همان بزرگوار چنين مى خوانيم : كه جوانى از انصار نماز را با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ادا مى كرد اما با اين حال آلوده گناهان زشتى بود اين ماجرا را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه داشتند فرمود: ان صلاته تنهاه يوما: «سرانجام نمازش روزى او را از اين اعمال پاك مى كند». ۴ - اين اثر نماز بقدرى اهميت دارد كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان معيار سنجش نماز مقبول و غير مقبول از آن ياد شده ، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: من احب ان يعلم اقبلت صلوته ام لم تقبل ؟ فلينظر: هل منعت صلوته عن الفحشاء و المنكر؟ فبقدر ما منعته قبلت منه !: «كسى كه دوست دارد ببيند آيا نمازش مقبول درگاه الهى شده يا نه ؟ بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتيها و منكرات باز داشته يا نه ؟ به همان مقدار كه بازداشته نمازش قبول است »!. در دنباله آيه اضافه مى فرمايد «ذكر خدا از آن هم برتر و بالاتر است » (و لذكر الله اكبر). ظاهر جمله فوق اين است كه بيان فلسفه مهمترى براى نماز مى باشد، يعنى يكى ديگر از آثار و بركات مهم نماز كه حتى از نهى از فحشاء و منكر نيز مهمتر است آنست كه انسان را به ياد خدا مى اندازد كه ريشه و مايه اصلى هر خير و سعادت است ، و حتى عامل اصلى نهى از فحشاء و منكر نيز همين «ذكر الله » مى باشد، در واقع برترى آن به خاطر آنست كه علت و ريشه محسوب مى شود. اصولا ياد خدا، مايه حيات قلوب و آرامش دلها است ، و هيچ چيز به پايه آن نمى رسد: الا بذكر الله تطمئن القلوب : «آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان دلها است » (سوره رعد آيه ۲۸).
اصولا روح همه عبادات - چه نماز و چه غير آن - ذكر خدا است ، اقوال نماز، افعال نماز، مقدمات نماز، تعقيبات نماز، همه و همه در واقع ، ياد خدا را در دل انسان زنده مى كند. قابل توجه اينكه در آيه ۱۴ سوره طه اشاره به اين فلسفه اساسى نماز شده و خطاب به موسى مى گويد: اقم الصلوة لذكرى : «نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى ». ولى مفسران بزرگ براى جمله بالا تفسيرهاى ديگرى ذكر كرده اند كه در بعضى از روايات اسلامى نيز اشاراتى به آن تفسيرها شده ، از جمله اينكه : منظور از جمله فوق اين است كه «ياد خدا از شما به وسيله رحمت » برتر از «ياد شما از او بوسيله طاعت » است . ديگر اينكه ذكر خدا از نماز برتر و بالاتر است چرا كه روح هر عبادتى ذكر خدا است . اين تفسيرها كه بعضا در روايات اسلامى نيز آمده ، ممكن است اشاره به بطون آيه بوده باشد، و گرنه ظاهر آن با معنى اول هماهنگتر است ، زيرا در اكثر مواردى كه ذكر الله به كار رفته ، منظور ياد كردن مردم از خدا است ، و آيه فوق نيز همين معنى را تداعى مى كند، ولى البته ياد كردن خدا از بندگان مى تواند به عنوان يك نتيجه مستقيم براى ياد بندگان از خدا بوده باشد، و به اين ترتيب تضاد ميان دو معنى برطرف مى شود. در حديثى از «معاذ بن جبل » چنين آمده است : «هيچ يك از اعمال آدمى براى نجات او از عذاب الهى برتر از ذكر الله نيست ، از او پرسيدند حتى جهاد در راه خدا؟ گفت : آرى زيرا خداوند مى فرمايد: و لذكر الله اكبر».
ظاهر اين است كه معاذ بن جبل اين سخن را از كلام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) استفاده كرده زيرا خود او نقل مى كند كه از پيامبر خدا پرسيدم : كدام عمل از همه اعمال برتر است فرمود: ان تموت و لسانك رطب من ذكر الله عز و جل : «اينكه به هنگام مردن زبان تو به ذكر خداوند بزرگ مشغول باشد». و از آنجا كه نيات انسانها و ميزان حضور قلب آنها در نماز و سائر عبادات بسيار متفاوت است در پايان آيه مى فرمايد: «و خدا مى داند چه كارهائى را انجام مى دهيد» (و الله يعلم ما تصنعون ). چه اعمالى را كه در پنهان انجام مى دهيد يا آشكار، چه نياتى را كه در دل داريد، و چه سخنانى كه بر زبان جارى مى كنيد.
نكته :
تاثير نماز در تربيت فرد و جامعه گر چه نماز چيزى نيست كه فلسفه اش بر كسى مخفى باشد، ولى دقت در متون آيات و روايات اسلامى ما را به ريزه كاريهاى بيشترى در اين زمينه رهنمون مى گردد: ۱ - روح و اساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است ، همان «ذكر اللّه » است كه در آيه فوق بعنوان برترين نتيجه بيان شده است . البته ذكرى كه مقدمه فكر، و فكرى كه انگيزه عمل بوده باشد، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه در تفسير جمله و لذكر الله اكبر فرمود: ذكر الله عند ما احل و حرم «ياد خدا كردن به هنگام انجام حلال و حرام » (يعنى به ياد خدا بيفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد).
۲ - نماز وسيله شستشوى از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است چرا كه خواه ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مى كند، لذا در حديثى مى خوانيم : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ياران خود سؤ ال كرد: لو كان على باب دار احدكم نهر و اغتسل فى كل يوم منه خمس مرات اكان يبقى فى جسده من الدرن شى ء؟ قلت لا، قال : فان مثل الصلوة كمثل النهر الجارى كلما صلى كفرت ما بينهما من الذنوب : «اگر بر در خانه يكى از شما نهرى از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آيا چيزى از آلودگى و كثافت در بدن او مى ماند؟». در پاسخ عرض كردند: نه ، فرمود: «نماز درست همانند اين آب جارى است ، هر زمان كه انسان نمازى مى خواند گناهانى كه در ميان دو نماز انجام شده است از ميان مى رود». و به اين ترتيب جراحاتى كه بر روح و جان انسان از گناه مى نشيند، با مرهم نماز التيام مى يابد و زنگارهائى كه بر قلب مى نشيند زدوده مى شود. ۳ - نماز سدى در برابر گناهان آينده است ، چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مى كند، و نهال تقوى را در دل پرورش مى دهد، و مى دانيم ايمان و تقوى نيرومندترين سد در برابر گناه است ، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به عنوان نهى از فحشاء و منكر بيان شده است ، و همان است كه در احاديث متعددى مى خوانيم : افراد گناهكارى بودند كه شرح حال آنها را براى پيشوايان اسلام بيان كردند فرمودند: غم مخوريد، نماز آنها را اصلاح مى كند و كرد. ۴ - نماز، غفلت زدا است ، بزرگترين مصيبت براى رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ
زود گذر كردند، اما نماز به حكم اينكه در فواصل مختلف ، و در هر شبانه روز پنج بار انجام مى شود، مرتبا به انسان اخطار مى كند، هشدار مى دهد، هدف آفرينش او را خاطر نشان مى سازد، موقعيت او را در جهان به او گوشزد مى كند و اين نعمت بزرگى است كه انسان وسيله اى در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه قويا به او بيدار باش گويد. ۵ - نماز خود بينى و كبر را در هم مى شكند، چرا كه انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشانى بر خاك در برابر خدا مى گذارد، خود را ذره كوچكى در برابر عظمت او مى بيند، بلكه صفرى در برابر بى نهايت . پرده هاى غرور و خود خواهى را كنار مى زند، تكبر و برترى جوئى را در هم مى كوبد. به همين دليل على (عليه السلام ) در آن حديث معروفى كه فلسفه هاى عبادات اسلامى در آن منعكس شده است بعد از ايمان ، نخستين عبادت را كه نماز است با همين هدف تبيين مى كند مى فرمايد: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر...: «خداوند ايمان را براى پاكسازى انسانها از شرك واجب كرده است و نماز را براى پاكسازى از كبر». ۶ - نماز وسيله پرورش ، فضائل اخلاق و تكامل معنوى انسان است ، چرا كه انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديوار عالم طبيعت بيرون مى برد، به ملكوت آسمانها دعوت مى كند، و با فرشتگان همصدا و همراز مى سازد، خود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا مى بيند و با او به گفتگو برمى خيزد. تكرار اين عمل در شبانه روز آنهم با تكيه روى صفات خدا، رحمانيت و رحيميت و عظمت او مخصوصا با كمك گرفتن از سوره هاى مختلف قرآن بعد از حمد كه بهترين دعوت كننده به سوى نيكيها و پاكيها است اثر قابل ملاحظه اى
در پرورش فضائل اخلاقى در وجود انسان دارد. لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه در فلسفه نماز فرمود: الصلوة قربان كلى تقى : «نماز وسيله تقرب هر پرهيزكارى به خدا است ». ۷ - نماز به سائر اعمال انسان ارزش و روح مى دهد- چرا كه نماز روح اخلاص را زنده مى كند، زيرا نماز مجموعه اى است از نيت خالص و گفتار پاك و اعمال خالصانه ، تكرار اين مجموع در شبانه روز بذر ساير اعمال نيك را در جان انسان مى پاشد و روح اخلاص را تقويت مى كند. لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در وصاياى خود بعد از آن كه فرق مباركش با شمشير ابن ملجم جنايتكار شكافته شد فرمود: الله الله فى الصلوة فانها عمود دينكم : «خدا را خدا را در باره نماز، چرا كه ستون دين شما است ». مى دانيم هنگامى كه عمود خيمه در هم بشكند يا سقوط كند هر قدر طنابها و ميخهاى اطراف محكم باشد اثرى ندارد، همچنين هنگامى كه ارتباط بندگان با خدا از طريق نماز از ميان برود اعمال ديگر اثر خود را از دست خواهد داد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اول ما يحاسب به العبد الصلوة فان قبلت قبل سائر عمله ، و ان ردت رد عليه سائر عمله : «نخستين چيزى كه در قيامت از بندگان حساب مى شود نماز است اگر مقبول افتاد سائر اعمالشان قبول مى شود، و اگر مردود شد سائر اعمال نيز مردود مى شود»! شايد دليل اين سخن آن باشد كه نماز رمز ارتباط خلق و خالق است ، اگر به طور صحيح انجام گردد قصد قربت و اخلاص كه وسيله قبولى سائر اعمال است در او زنده مى شود، و گرنه بقيه اعمال او مشوب و آلوده مى گردد و از درجه اعتبار
ساقط مى شود. ۸ - نماز قطع نظر از محتواى خودش با توجه به شرائط صحت دعوت به پاكسازى زندگى مى كند، چرا كه مى دانيم مكان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشى كه بر آن نماز مى خواند، آبى كه با آن وضو مى گيرد و غسل مى كند، محلى كه در آن غسل و وضو انجام مى شود بايد از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق ديگران پاك باشد كسى كه آلوده به تجاوز و ظلم ، ربا، غصب ، كمفروشى ، رشوه خوارى و كسب اموال حرام باشد چگونه مى تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟ بنابراين تكرار نماز در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتى است به رعايت حقوق ديگران . ۹ - نماز علاوه بر شرائط صحت شرائط قبول ، يا به تعبير ديگر شرائط كمال دارد كه رعايت آنها نيز يك عامل مؤ ثر ديگر براى ترك بسيارى از گناهان است . در كتب فقهى و منابع حديث ، امور زيادى به عنوان موانع قبول نماز ذكر شده است از جمله مساءله شرب خمر است كه در روايات آمده : لا تقبل صلوة شارب الخمر اربعين يوما الا ان يتوب : «نماز شرابخوار تا چهل روز مقبول نخواهد شد مگر اينكه توبه كند». و در روايات متعددى مى خوانيم : «از جمله كسانى كه نماز آنها قبول نخواهد شد پيشواى ستمگر است ». و در بعضى از روايات ديگر تصريح شده است كه نماز كسى كه زكات نمى پردازد قبول نخواهد شد، و همچنين روايات ديگرى كه مى گويد: خوردن غذاى حرام يا عجب و خود بينى از موانع قبول نماز است ، پيدا است كه فراهم كردن اين شرايط قبولى تا چه حد سازنده است ؟
۱۰ - نماز روح انضباط را در انسان تقويت مى كند، چرا كه دقيقا بايد در اوقات معينى انجام گيرد كه تاخير و تقديم آن هر دو موجب بطلان نماز، است همچنين آداب و احكام ديگر در مورد نيت و قيام و قعود و ركوع و سجود و مانند آن كه رعايت آنها، پذيرش انضباط را در برنامه هاى زندگى كاملا آسان مى سازد. همه اينها فوائدى است كه در نماز، قطع نظر از مساءله جماعت وجود دارد و اگر ويژگى جماعت را بر آن بى فزائيم - كه روح نماز همان جماعت است - بركات بى شمار ديگرى دارد كه اينجا جاى شرح آن نيست ، بعلاوه كم و بيش همه از آن آگاهيم . گفتار خود را در زمينه فلسفه و اسرار نماز با حديث جامعى كه از امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام ) نقل شده پايان مى دهيم : امام در پاسخ نامه اى كه از فلسفه نماز در آن سؤ ال شده بود چنين فرمود: علت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است ، و مبارزه با شرك و بت پرستى ، و قيام در پيشگاه پروردگار در نهايت خضوع و نهايت تواضع ، و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته ، و نهادن پيشانى بر زمين همه روز براى تعظيم پروردگار. و نيز هدف اين است كه انسان همواره هشيار و متذكر باشد، گرد و غبار فراموشكارى بر دل او ننشيند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد، طالب و علاقمند افزونى در مواهب دين و دنيا گردد. علاوه بر اينكه مداومت ذكر خداوند در شب و روز كه در پرتو نماز حاصل مى گردد، سبب مى شود كه انسان مولا و مدبر و خالق خود را فراموش نكند، روح سركشى و طغيانگرى بر او غلبه ننمايد. و همين توجه به خداوند و قيام در برابر او، انسان را از معاصى باز مى دارد و از انواع فساد جلوگيرى مى كند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |