تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۶۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵ - ۶
آيه و ترجمه
وَ لا تُؤْتُوا السفَهَاءَ أَمْوَلَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللَّهُ لَكمْ قِيَماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَ اكْسوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً(۵) وَ ابْتَلُوا الْيَتَمَى حَتى إِذَا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ ءَانَستُم مِّنهُمْ رُشداً فَادْفَعُوا إِلَيهِمْ أَمْوَلَهُمْ وَ لا تَأْكلُوهَا إِسرَافاً وَ بِدَاراً أَن يَكْبرُوا وَ مَن كانَ غَنِيًّا فَلْيَستَعْفِف وَ مَن كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيهِمْ أَمْوَلَهُمْ فَأَشهِدُوا عَلَيهِمْ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً(۶) ترجمه : ۵ - و اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد و از آن ، به آنها روزى دهيد، و لباس بر آنها بپوشانيد و سخن شايسته به آنها بگوئيد. ۶ - و يتيمان را چون به حد بلوغ برسند، بيازمائيد! اگر در آنها رشد (كافى ) يافتيد اموالشان را به آنها بدهيد، و پيش از آنكه بزرگ شوند اموال آنها را از روى اسراف نخوريد، و هر كس (از سرپرستان ) بى نياز است (از برداشت حق الزحمه ) خوددارى كند و آن كس كه نيازمند است به طرز شايسته (و مطابق زحمتى كه مى كشد) از آن بخورد، و هنگامى كه اموال آنها را به آنها مى دهيد شاهد بر آنها بگيريد (اگر چه ) خداوند براى محاسبه كافى است . تفسير : سفيه كيست ؟ به دنبال بحثى كه در آيات پيش درباره يتيمان گذشت ، آيات فوق آن را تكميل مى كند.
نخست مى فرمايد: «اموال و ثروتهاى خود را به دست افراد سفيه نسپاريد و بگذاريد در مسائل اقتصادى رشد پيدا كنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگيرد» (و لا تؤ توا السفهاء اموالكم ). «راغب » در كتاب مفردات مى گويد: سفه (بر وزن تبه ) در اصل يك نوع كم وزنى و سبكى بدن است بطورى كه به هنگام راه رفتن تعادل حفظ نشود، و به - همين جهت به افسار كه ناموزون است و دائما در حال حركت است «سفيه » گفته مى شود، و سپس به همين تناسب در افرادى كه رشد فكرى ندارند بكار رفته است خواه سبكى عقل آنها در امور مادى باشد يا در امور معنوى . ولى روشن است كه منظور از سفاهت در آيه فوق عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است به طورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد، و در مبادلات مالى منافع خود را تاءمين نمايد، و به اصطلاح كلاه سرش برود، شاهد بر اين سخن آيه دوم است كه مى گويد: ((فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم ؛ اگر آنها را رشيد يافتيد اموالشان را به دست آنها بسپاريد. بنابراين آيه فوق با اينكه درباره يتيمان بحث مى كند، يك حكم كلى و عمومى براى همه موارد در بر دارد، كه انسان نبايد در هيچ حال و در هيچ اموالى كه تحت سرپرستى او است و يا زندگى او به نوعى به آن بستگى دارد به دست افراد كم عقل و غير رشيد بسپارد، و در اين موضوع فرقى در ميان اموال عمومى (اموال حكومت اسلامى ) نيست ، گواه بر اين موضوع علاوه بر وسعت مفهوم آيه ، و مخصوصا كلمه «سفيه » رواياتى است كه از پيشوايان اسلام در اين زمينه نقل شده است .
مثلا: در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه : «شخصى بنام ابراهيم بن عبد الحميد مى گويد: از امام تفسير آيه ((و لا تؤ توا السفهاء اموالكم » را پرسيدم فرمود: شرابخواران سفيهند و نبايد اموالتان را به آنها بسپاريد))! در روايت ديگرى نيز از انتخاب «شارب الخمر» به عنوان امين امور مالى نهى شده است ، خلاصه توصيف شرابخوار به سفاهت كرارا در روايات ديده مى شود، و اين تعبير شايد به خاطر آن باشد كه شخص شرابخوار هم سرمايه مادى خود را از دست مى دهد، و هم سرمايه معنوى را، چه سفاهتى از اين بالاتر كه انسان پول بدهد و عقل و هوش خود را نيز بدهد و ديوانگى خريدارى كند، قواى مختلف بدنى را نيز بر سر اين كار بگذارد و زيانهاى اجتماعى فراوانى ببار آورد؟! در روايت ديگرى تمام افرادى كه به جهتى از جهات قابل اعتماد نيستند «سفيه » ناميده شده اند، و از سپردن اموال (شخصى و عمومى ) به آنها نهى شده است : «يونس بن يعقوب » مى گويد: از امام جعفر صادق (عليه السلام ) تفسير آيه «و لا تؤ توا السفهاء اموالكم » را پرسيدم فرمود: «من لا تثق به » سفيه كسى است كه مورد اعتماد نباشد)). از اين روايات بر مى آيد كه «سفيه » معنى وسيعى دارد و از سپردن اموال عمومى و خصوصى به آنها نهى شده است ، منتها اين نهى در بعضى از موارد به عنوان تحريم است و در پاره اى از موارد كه درجه سفاهت شديد نيست به معنى كراهت است . در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد و آن اينكه اگر آيه در مورد اموال يتيمان است چرا «اموالكم » (ثروتهاى شما) مى گويد: نه ، «اموالهم » (ثروتهاى آنها)؟
ولى ممكن است نكته اين تعبير بيان اين مساءله مهم اجتماعى و اقتصادى باشد كه اسلام همه افراد جامعه را يكى مى داند، بطوريكه مصلحت و منفعت يك فرد نمى تواند از منافع جدا باشد، همچنين زيان يك فرد عين زيان يك جامعه است . بنابراين به خاطر همين موضوع به جاى ضمير غائب ضمير مخاطب قرار داده شده ، يعنى اين اموال در حقيقت فقط متعلق به ايتام نيست ، بلكه به شما هم مربوط است ، و اگر زيانى به آن متوجه شود بطور غير مستقيم متوجه شما شده است ، لذا در نگهدارى آن بايد مراقبت كامل داشته باشيد. درباره اين تعبير تفسير ديگرى هم هست و آن اينكه مقصود از «اموالكم » اموال خود سرپرستان است نه اموال يتيمان ، يعنى اگر شما مى خواهيد به افراد يتيم كه هنوز رشد كافى نيافته اند كمك كنيد شايد تحت تاءثير عواطف حساب نشده اموالى بدست آنها بسپاريد و آنها را به كارهايى بگماريد كه از آنها ساخته نيست ، بلكه به جاى اين كار غير عاقلانه بهتر اين است كه غذا و لباس و مسكن آنها را تاءمين كنيد تا بالغ و رشيد شوند. و در واقع اين يك درس بزرگ اجتماعى است كه قرآن به ما مى دهد كه افراد «قاصر و ناتوان » را به خاطر كمك به شخص آنها به كارهائى كه قدرت انجام آن را ندارند نگماريد زيرا اگر اين كار منفعت جزئى براى آنها داشته باشد ممكن است زيانهاى كلى براى اجتماع به بار آورد. بلكه بايد از طريق كمكهاى بلاعوض و كارهاى سبك و كوچك آنها را اداره كرد. از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از كوته فكران افراد ضعيف و ناتوان را به پستهاى تبليغى و مذهبى براى كمك و ارفاق به آنها انتخاب مى كنند يكى از زيان بارترين و نابخردانه ترين كارها است . در جمله قرآن تعبير جالبى درباره اموال و ثروتها كرده و مى گويد: «اين سرمايه هاى شما كه قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمى توانيد كمر راست كنيد» به دست سفيهان و اسراف كاران نسپاريد (التى جعل الله لكم قياما).
از اين تعبير به خوبى اهميتى را كه اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مى شود، و به عكس آنچه در انجيل كنونى مى خوانيم كه «شخص پولدار هرگز وارد ملكوت آسمانها نمى شود» اسلام مى گويد ملتى كه فقير باشد هرگز نمى تواند كمر راست كند و عجب اين است كه آنها با آن تعليمات غلط به كجا رسيده اند، و ما با اين تعليمات عالى در چه مرحله اى سير مى كنيم ، در حقيقت آنها از آن خرافات فاصله گرفته اند و به جائى رسيده اند و ما هم از اين تعليمات عالى دور مانديم و چنين سرگردان شديم . در پايان آيه دو دستور مهم درباره يتيمان مى دهد: نخست اينكه «خوراك و پوشاك آنها را از طريق اموالشان تاءمين كنيد» (و ارزقوهم فيها و اكسوهم ). تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند جالب اينكه در اين آيه تعبير به «فيها» (در اموالشان ) شده است نه «منها» (از اموالشان ) و مفهوم اين تعبير اين است كه زندگى يتيمان را از درآمد اموال و سرمايه هاى آنها تاءمين نمائيد، زيرا اگر گفته بود زندگى آنها را از سرمايه هايشان تاءمين كنيد مفهومش اين بود كه از اصل سرمايه تدريجا برداشته شود، و طبعا هنگامى كه به بلوغ مى رسيدند شايد قسمت مهم سرمايه خود را از دست داده بودند ولى قرآن با همين عوض كردن تعبير، به سرپرستان توصيه كرده كه كوشش كنند براى اموال يتيمان ، منافع و درآمدى حد اقل به اندازه نيازمنديهاى آنها درست كنند تا سرمايه اصلى آنها حفظ گردد. ديگر اينكه آيه مى گويد: ((با يتيمان بطور شايسته سخن گوييد (و قولوا لهم قولا معروفا).
يعنى با عبارات و سخنان دلنشين و شايسته هم كمبود روانى آنها را برطرف سازيد و هم به «رشد عقلى » آنها كمك كنيد تا به موقع بلوغ از رشد عقلى كافى برخوردار باشند، و به اين ترتيب برنامه سازندگى شخصيت آنها نيز جزء وظائف سرپرستان خواهد بود. سپس در آيه بعد دستور ديگرى درباره يتيمان و سرنوشت اموال آنها داده و مى فرمايد: «يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند» (و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح ). «و اگر در اين موقع در آنها رشد كافى براى اداره اموال خود يافتيد، ثروت آنها را به آنها بازگردانيد» (فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم ). در اين آيه چند نكته است كه بايد به آن توجه داشت : ۱ - از تعبير به «حتى » استفاده مى شود كه بايد آزمايش يتيمان ، پيش از رسيدن به حد بلوغ و به صورت مكرر و مستمر انجام شود، تا هنگامى كه در آستانه بلوغ قرار گرفتند وضع آنها كاملا از نظر رشد عقلى براى اداره امور مالى خود روشن گردد. ضمنا چنين استفاده مى شود كه منظور از آزمايش ، پرورش تدريجى يتيمان است ، يعنى نگذاريد آنها به حد بلوغ برسند و سپس اقدام به سپردن اموالشان به آنها بكنيد بلكه آنها را قبل از بلوغ با برنامه هاى عملى ، براى زندگى مستقل آماده كنيد. و اما اينكه چگونه بايد يتيمان آزمايش شوند راه آن اين است كه مقدارى مال در اختيار آنها گذارده شود، و به خريد و فروش و تجارت بپردازند، اما اعمال آنها با نظارت ولى بطورى كه استقلال عمل را از آنها سلب نكند انجام شود هنگامى كه معلوم شد از عهده اين كار بر مى آيند و در معامله گول نمى خورند، بايد اموالشان را بدستشان سپرد و گرنه با تربيت و پرورشهاى مستمر بايد آنها را چنان آماده كرد كه بتوانند در آينده زمام زندگى خود را بدست گيرند.
۲ - تعبير به «اذا بلغوا النكاح » اشاره به اين است كه آنها به سر حدى كه قدرت بر ازدواج داشته باشند و روشن است كسى كه قدرت بر ازدواج دارد قدرت بر تشكيل خانواده خواهد داشت ، و چنان كسى بدون سرمايه نمى تواند به اهداف خود برسد، بنابراين آغاز زندگى زناشوئى با آغاز زندگى اقتصادى مستقل همراه است ، و به عبارت ديگر ثروت آنها موقعى بدستشان داده مى شود كه هم به بلوغ جسمى برسند و نياز آنها به مال شديد شود، و هم بلوغ فكرى پيدا كنند و توانائى براى حفظ مال داشته باشند. ۳ - تعبير به «آنستم منهم رشدا» اشاره به اين است كه رشد آنها كاملا مسلم شود زيرا «آنستم » از ماده «ايناس » به معنى مشاهده و رؤ يت مى باشد، و اين ماده از ماده انسان كه يكى از معانى آن مردمك چشم است گرفته شده (در حقيقت هنگام رؤ يت و مشاهده از انسان يعنى مردمك چشم مدد گرفته مى شود و به همين جهت از مشاهده كردن تعبير به ايناس شده است ). سپس بار ديگر به سرپرستان تاكيد مى كند كه به هيچ عنوانى اموال يتيمان را حيف و ميل نكنند، و پيش از آنكه بزرگ شوند سرمايه آنها را از بين نبرند. (و لا تاكلوها اسرافا و بدارا ان يكبروا). و ديگر اينكه : «سرپرستان ايتام اگر متمكن و ثروتمندند نبايد به هيچ عنوانى از اموال ايتام استفاده كنند و اگر فقير و نادار باشند تنها مى توانند در برابر زحماتى كه بخاطر حفظ اموال يتيم متحمل مى شوند با رعايت عدالت و انصاف ، حق الزحمة خود را از اموال آنها بردارند». (و من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فلياكل بالمعروف ).
در اين زمينه رواياتى نيز وارد شده و مضمون آيه را چنان كه گفته شد توضيح داده است ، از جمله در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : «فذلك رجل يحبس نفسه عن المعيشة فلا باس ان ياكل بالمعروف اذا كان يصلح لهم فان كان المال قليلا فلا ياكل منه شيئا»؛ منظور كسى است كه سرپرستى مال يتيم ، او را از رسيدگى به زندگى خويش باز داشته ، در اين صورت مى تواند به اندازه مناسب و شايسته از مال يتيم استفاده كند، و اين در صورتى است كه به صلاح يتيم باشد، اما اگر ثروت يتيم كم باشد (و طبعا سرپرستى آن ، نيز وقت زيادى را اشغال نمى كند) در اين صورت چيزى از مال يتيم برندارد)). سپس به آخرين حكم در باره اولياء ايتام اشاره كرده و مى فرمايد: «هنگامى كه مى خواهيد اموال آنها را به دست آنها بسپاريد گواه بگيريد» تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند (فاذا دفعتم اليهم اموالهم فاشهدوا عليهم ). در پايان آيه مى فرمايد:اما بدانيد كه حساب كننده واقعى خدا است و مهمتر از هر چيز اين است كه حساب شما نزد او روشن باشد، او است كه اگر خيانتى از شما سرزند و بر گواهان مخفى ماند به حساب آن رسيدگى خواهد كرد. (و كفى بالله حسيبا).
آيه ۷
آيه و ترجمه
لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَك الْوَلِدَانِ وَ الاَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَك الْوَلِدَانِ وَ الاَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثرَ نَصِيباً مَّفْرُوضاً(۷) ترجمه : ۷ - براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مى گذارند سهمى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارند سهمى ، خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى . شان نزول : در عصر جاهليت عرب ، رسم چنين بود كه تنها مردان را وارث مى شناختند و معتقد بودند آن كس كه قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حريم زندگى احيانا غارتگرى ندارد ارث به او نمى رسد، به همين دليل زنان و كودكان را از ارث محروم مى ساختند و ثروت ميت را در ميان مردان دورتر قسمت مى كردند. تا اينكه يكى از انصار بنام «اوس بن ثابت » از دنيا رفت در حالى كه دختران و پسران خردسالى به جاى گذارد، عموزاده هاى او بنام «خالد» و «ارفطه » آمدند و اموال او را ميان خود تقسيم كردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چيزى ندادند، همسر او شكايت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله كرد، و تا آن زمان حكمى در اين زمينه در اسلام نازل نشده بود، در اين موقع آيه فوق نازل شد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله آن دو نفر را خواست و به آنها دستور داد كه در اموال مزبور، هيچ گونه دخالت نكنند و آن را براى بازماندگان درجه اول يعنى فرزندان و همچنين همسر او بگذارند تا طرز تقسيم آن در ميان آنها در پرتو آيات بعد روشن گردد. تفسير : گام ديگرى براى حفظ حقوق زن
اين آيه در حقيقت گام ديگرى براى مبارزه با عادات و رسوم غلطى است كه زنان و كودكان را از حق مسلم خود محروم مى ساخت ، و بنابراين مكمل بحثهائى است كه در آيات سابق گذشت ، زيرا اعراب با رسم غلط و ظالمانه اى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مى ساختند، آيه روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده و گفت : «مردان سهمى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان بجاى مى گذارند دارند و زنان هم سهمى خواه كم باشد يا زياد» (للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون مما قل منه او كثر). بنابراين هيچ يك حق ندارد كه سهم ديگرى را غصب كند . سپس در پايان آيه براى تاكيد مطلب مى فرمايد: «اين سهمى است تعيين شده و لازم الاداء» تا هيچ گونه ترديد در اين بحث باقى نماند (نصيبث مفروضث ). ضمنا همانطور كه مى بينيم آيه فوق يك حكم عمومى براى همه موارد ذكر مى كند، بنابراين آنهايى كه فكر مى كنند پيامبران اگر ثروتى داشته باشند به - عنوان ارث به بستگان آنها نمى رسد بر خلاف آيه فوق است (البته منظور اموال شخصى پيغمبر است و گرنه اموال بيت المال كه متعلق به مسلمين است طبق قانون بيت المال در موارد خود مصرف خواهد شد). همچنين از عموم آيه فوق و آيات ديگرى كه بعدا درباره ارث مى خوانيم روشن مى شود كه قائل شدن به تعصيب يعنى ((اختصاص دادن قسمتى از مال به مردانى كه از طرف پدر به ميت ارتباط دارند در پاره اى از موارد - همانطور كه دانشمندان اهل تسنن قائل هستند نيز بر خلاف تعليمات قرآن است زيرا لازمه آن محروم ساختن زنان از ارث در بعضى از موارد مى شود و اين يك نوع تبعيض جاهلى است كه اسلام با آيه فوق و مانند آن ، آن را نفى كرده است (دقت كنيد!).
آيه ۸
آيه و ترجمه
وَ إِذَا حَضرَ الْقِسمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً(۸) ترجمه : ۸ - و اگر به هنگام تقسيم (ارث ) خويشاوندان (و طبقه اى كه ارث نمى برند) و يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند، چيزى از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز شايسته سخن بگوييد! تفسير : يك حكم اخلاقى اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث نازل شده زيرا مى گويد: «هر گاه در مجلس تقسيم ارث ، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد» (و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه ). بنابراين محتواى آيه يك حكم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است كه با وجود طبقات نزديكتر، از ارث بردن محرومند، آيه مى گويد: اگر در مجلس تقسيم ارث ، جمعى از خويشاوندان درجه ۲ يا ۳ و همچنين بعضى از يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزى از مال به آنها بدهيد، و به اين ترتيب جلو تحريك حس حسادت و كينه توزى آنها را كه ممكن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله ور گردد بگيريد و پيوند خويشاوندى انسانى خود را به اين وسيله محكم كنيد. گرچه كلمه «يتامى » و «مساكين » بطور مطلق ذكر شده ولى ظاهرا منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است زيرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزديكتر طبقات دورتر، از ارث بردن محرومند، بنابراين اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هديه مناسبى (كه تعيين مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان كبير خواهد بود) به آنها داده شود.
جمعى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از ايتام و مساكين در آيه هر گونه يتيم و نيازمندى است خواه از خويشاوندان ميت باشد يا غير آنها ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد زيرا افراد بيگانه معمولا راهى در اين جلسات فاميلى ندارند. بعضى از مفسران نيز معتقدند كه آيه ، يك حكم وجوبى را بيان مى كند نه استحبابى ولى آنهم نيز بعيد است زيرا اگر آنها حق واجبى داشتند لازم بود مقدار و حدود آن تعيين گردد در حالى كه به اختيار وارثان حقيقى واگذار شده است . در پايان آيه دستور مى دهد كه ((با اين دسته از محرومان ، با زبان خوب و طرز شايسته صحبت كنيد (و قولوا لهم قولا معروفا). يعنى علاوه بر جنبه كمك مادى از سرمايه هاى اخلاقى خود نيز براى جلب محبت آنها استفاده كنيد تا هيچگونه ناراحتى در دل آنها باقى نماند، و اين دستور نشانه ديگرى بر استحبابى بودن حكم فوق است . از آنچه گفتيم اين مطلب نيز روشن شد كه هيچ دليلى ندارد كه بگوئيم حكم آيه فوق بوسيله آياتى كه سهام ارث را تعيين مى كند نسخ شده است زيرا هيچ گونه تضادى ميان آن آيات و اين آيه نيست .
آيه ۹
آيه و ترجمه
وَ لْيَخْش الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَفاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سدِيداً(۹) ترجمه : ۹ - آنها كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مى ترسند بايد (از ستم درباره يتيمان مردم ) بترسند، پس از (مخالفت ) خدا بپرهيزند و (با يتيمان مردم ) با نرمى و محبت سخن بگويند. تفسير : جلب عواطف به سوى يتيمان قرآن براى برانگيختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان اشاره به حقيقتى مى كند كه گاهى مردم از آن غافل مى شوند، و آن اينكه : شما با يتيمان مردم همانگونه رفتار كنيد كه دوست مى داريد با يتيمان شما در آينده رفتار نمايند، منظره كودكان بى پناه ، و اطفال بى سرپرست خود را كه تحت سرپرستى انسانى سنگدل و خائن قرار گرفته كه نه به احساسات آنها پاسخ مثبت مى دهد، و نه در اموال آنها رعايت عدالت مى كند در نظر بگيريد، اين منظره دردناك چه اندازه شما را ناراحت مى كند، و چه قدر به آينده فرزندان خود علاقهمنديد؟ همان اندازه نسبت به فرزندان و يتيمان ديگران علاقه مند باشيد، و از ناراحتى آنها ناراحت شويد، بنابراين ، مفهوم آيه چنين است : آنها كه از وضع آينده فرزندان خود مى ترسند، بايد از خيانت درباره يتيمان و آزار آنها بترسند))(و ليخش الذين لو تراكوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ). اصولا مسائل اجتماعى همواره به شكل يك سنت از امروز به فردا، و از فردا به آينده دور دست سرايت مى كند، آنها كه سنت ظالمانه اى در اجتماع مى گذارند و مثلا رسم «آزار به يتيمان » را در جامعه رواج مى دهند، در حقيقت خود عاملى هستند كه در آينده با فرزندانشان نيز چنين شود، بنابراين نه تنها به فرزندان ديگران ستم مى كنند، بلكه راه ستمگرى را به فرزندان خود نيز هموار مى سازند.
در پايان آيه مى فرمايد: ((اكنون كه چنين است بايد سرپرستان ايتام ، از مخالفت با احكام خدا بپرهيزند و با يتيمان ، با زبان ملايم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگويند (فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا). تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به اين وسيله التيام يابد. اين دستور عالى اسلامى كه در جمله فوق بيان شد، اشاره به يك نكته روانى در مورد پرورش يتيمان مى كند كه درخور نهايت دقت است و آن اينكه : نيازمندى كودك يتيم ، منحصر به خوراك و پوشاك نيست ، بلكه پاسخ گفتن به عواطف و احساسات قلبى او مهمتر است و در ساختمان آينده او فوق العاده مؤ ثر مى باشد زيرا طفل يتيم بسان ديگران ، انسان است ، و بايد از نظر نيازهاى عاطفى نيز تغذيه شود، بايد از محبتها و نوازشهاى يك كودك كه در دامان پدر و مادر است بهره مند گردد، او مانند يك بچه گوسفند نيست كه صبح همراه گله به چراگاه رود و غروب برگردد، بلكه بايد علاوه بر مراقبتهاى جسمى از نظر تمايلات روانى نيز اشباع شود و گرنه كودكى سنگدل ، شكست خورده ، فاقد شخصيت و خطرناك به عمل خواهد آمد. توضيح لازم يكى از ياران امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه روزى امام ششم (عليه السلام ) فرمود هر كس ظلمى به كسى كند خداوند فردى را مسلط مى كند كه نسبت به او و بر فرزندان او همان ظلم و ستم را انجام دهد، من در دل با خود گفتم عجبا پدر ظالم است ، ولى فرزند بايد نتيجه ظلم او را ببيند؟! قبل از اينكه من سخن خود را بيان كنم امام فرمودند: ((قرآن مى گويد: و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم
همان سؤ ال كه براى راوى حديث پيدا شده ، براى بسيارى پيدا مى شود كه چگونه خداوند مجازات عمل كسى را بر ديگرى روا مى دارد، و اصولا كودكان شخص ستمگر چه گناهى كرده اند كه گرفتار ستم شوند؟! پاسخ اين سؤ ال را توضيحى كه در بالا بيان كرديم مى توان دريافت ، و آن اينكه كارهائى كه افراد در اجتماع مرتكب مى شوند تدريجا شكل يك سنت به خود مى گيرد، و به نسلهاى آينده منتقل مى شود، بنابراين آنها كه اساس ظلم و ستم بر ايتام را در اجتماع مى گذارند بالاخره ، روزى اين بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت ، و در حقيقت اين موضوع يكى از آثار وضعى و تكوينى اعمال آنها است و اگر به خداوند نسبت داده مى شود بخاطر آن است كه تمام آثار تكوينى و خواص علت و معلول به او منسوب است ، و به هيچ وجه ظلم و ستمى از ناحيه خداوند بر كسى نخواهد شد، خلاصه هنگامى كه پاى ظلم و ستم در اجتماع باز شد پاى ظالم و فرزندان او را هم خواهد گرفت .
آيه ۱۰
آيه و ترجمه
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكلُونَ أَمْوَلَ الْيَتَمَى ظلْماً إِنَّمَا يَأْكلُونَ فى بُطونِهِمْ نَاراً وَ سيَصلَوْنَ سعِيراً(۱۰) ترجمه : ۱۰ - كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به زودى در شعله هاى آتش (دوزخ ) مى سوزند. تفسير : چهره باطنى اعمال ما در آغاز سوره گفتيم كه آيات اين سوره به منظور پى ريزى يك اجتماع سالم نازل شده ، و به همين دليل قبلا رسوبات دوران جاهليت و خلافكاريهاى آن زمان را كه در دل بعضى از تازه مسلمانها وجود داشت از ميان مى برد تا زمينه براى يك اجتماع سالم فراهم آورد. و چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال يتيمان است و لذا در آغاز اين سوره ، تعبيرات شديدى پيرامون تصرفهاى ناروا در اموال يتيمان ديده مى شود كه صريحترين آنها آيه فوق است . اين آيه مى گويد: «كسانى كه اموال يتيمان را به نا حق تصرف مى كنند در حقيقت آتش خورده اند» (ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا). نظير اين تعبير در سراسر قرآن مجيد، تنها در يك مورد ديگر ديده مى شود. و آن درباره كسانى است كه با كتمان حقايق و تحريف آيات الهى ، منافعى به دست مى آورند كه درباره آنها نيز مى فرمايد: «ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ما ياكلون فى بطونهم الا النار؛ كسانى كه آيات خدا را كتمان مى كنند و به وسيله آن درآمد نا چيزى فراهم مى نمايند آنها جز آتش چيزى نمى خورند».
سپس در پايان آيه قرآن مى گويد: علاوه بر اينكه آنها در همين جهان در واقع آتش مى خورند، بزودى در جهان ديگر داخل در آتش برافروخته اى مى شوند)) كه آنها را بشدت مى سوزاند. (و سيصلون سعيرا). «سيصلى » در اصل از ماده «صلى » (بر وزن درد) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است و «سعير» به معنى آتش شعله ور است . از اين آيه استفاده مى شود كه اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، يك چهره واقعى نيز دارد كه در اين جهان از نظر ما پنهان است ، اما اين چهرههاى درونى ، در جهان ديگر ظاهر مى شوند و مساءله تجسم اعمال را تشكيل مى دهند. قرآن در اين آيه مى گويد: آنها كه مال يتيم مى خورند گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گيرى از غذاهاى لذيذ و رنگين است ، اما چهره واقعى اين غذاها آتش سوزان است ، و همين چهره است كه در قيامت آشكار مى شود. چهره واقعى عمل هميشه تناسب خاصى با كيفيت ظاهرى اين عمل دارد، همان گونه كه خوردن مال يتيم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد چهره واقعى اين عمل آتش سوزان است . توجه به اين موضوع (چهره هاى واقعى اعمال ) براى كسانى كه ايمان به اين حقايق دارند بهترين مانع از انجام كارهاى خلاف است ، آيا كسى پيدا مى شود كه با دست خود پاره هاى آتش را برداشته و در ميان دهان بگذارد و ببلعد؟ همچنين افراد با ايمان ممكن نيست مال يتيم را به ناحق بخورند و اگر مى بينيم مردان خدا حتى فكر معصيت به خود راه نمى داند يك دليل آن ، همين بوده كه آنها بر اثر قدرت علم و ايمان و پرورشهاى اخلاقى چهره هاى واقعى اعمال را مى ديدند و هرگز فكر انجام كار بد را نمى كردند.
يك كودك نادان و بى اطلاع ممكن است مجذوب جلوه زيباى يك شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد، اما يك انسان فهميده كه سوزندگى آتش را بارها آزموده است كجا ممكن است حتى چنين خيالى بكند؟ احاديث و روايات در نكوهش تجاوز به اموال يتيمان بسيار زياد و تكان دهنده است و حتى كمترين تعدى به اموال يتيمان مشمول اين حكم معرفى شده : در حديثى از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه كسى سؤ ال كرد اين مجازات آتش درباره چه مقدار از غصب مال يتيم است ؟ فرمود: در برابر دو درهم !
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |