تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۵۴

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۴۰ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۱

آيه ۱۳۳

آيه و ترجمه

وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا السمَوَت وَ الاَرْض أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ(۱۳۳) ترجمه : ۱۳۳ - شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان ؛ و بهشتى كه وسعت آن ، آسمانها و زمين است ؛ و براى پرهيزگاران آماده شده است . تفسير : مسابقه در مسير سعادت به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويق به رحمت الهى مى كرد، در اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به يك مسابقه معنوى كرده كه هدف نهائى آن آمرزش الهى بر يكديگر سبقت بگيريد))(و سارعوا الى مغفرة من ربكم ) «سارعوا» از «مسارعت » به معنى كوشش و تلاش دو يا چند نفر براى پيشى گرفتن از يكديگر در رسيدن به يك هدف است ، و در كارهاى نيك ، قابل ستايش ، و در كارهاى بد، نكوهيده است . در حقيقت قرآن در اينجا از يك نكته روانى استفاده كرده كه انسان براى انجام دادن يك كار اگر تنها باشد معمولا كار را بدون سرعت و به طور عادى انجام مى دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگيرد، آنهم مسابقه اى كه جايزه باارزشى براى آن تعيين شده ، تمام نيرو و انرژى خود را به كار مى گيرد و با سرعت هر چه بيشتر به سوى هدف پيش مى تازد. و اگر مى بينيم هدف اين مسابقه در درجه اول مغفرت قرار داده شده براى اين است كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۲

نيست ، نخست بايد خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد!. دومين هدف اين مسابقه معنوى بهشت قرار داده شده ، بهشتى كه وسعت آن ، پهنه آسمانها و زمين است (و جنة عرضها السموات و الارض ). بايد توجه داشت كه مراد از «عرض » در آيه فوق اصطلاح هندسى آن كه در مقابل طول است ، نيست ، بلكه به معنى لغوى كه وسعت است ، مى باشد. در آيه ۲۱ سوره حديد همين تعبير با تفاوت مختصرى ديده مى شود: «سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض ؛ به پيش تازيد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ». در اين آيه به جاى «مسارعت » صريحا كلمه «مسابقه » ذكر شده و «سماء» به صورت مفرد با الف و لام جنس آمده كه در اينجا معنى عموم مى دهد، و از «كاف تشبيه » استفاده شده است . به اين معنى كه در آيه مورد بحث صريحا مى گويد: «وسعت بهشت همان وسعت آسمانها و زمين است » ولى در آيه سوره حديد مى گويد: «وسعت آن مانند وسعت آسمان و زمين مى باشد»، و هر دو تعبير يك معنى را مى رساند. در پايان آيه تصريح مى كند كه : «اين بهشت ، با آن عظمت ، براى پرهيزگاران آماده شده است »(اعدت للمتقين ). اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه : اولا: آيا بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده و وجود خارجى دارند يا بعدا در پرتو اعمال مردم ايجاد مى شوند؟ ثانيا: اگر آنها آفريده شده اند جاى آنها كجا است ، (با توجه به اينكه قرآن مى گويد وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است ).

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۳

آيا بهشت و دوزخ الان موجودند؟ اكثر دانشمندان اسلامى معتقدند كه اين دو هم اكنون وجود خارجى دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين نظر را تاءييد مى كند، به عنوان نمونه : ۱ - در آيه مورد بحث و در آيات فراوان ديگرى تعبير به «اعدت » (مهيا شده ) يا تعبيرات ديگرى از همين ماده ، گاهى در مورد بهشت و گاهى درباره دوزخ ، آمده است . از اين آيات استفاده مى شود كه بهشت و دوزخ هم اكنون آماده شده اند اگر چه بر اثر اعمال نيك و بد انسانها توسعه مى يابند (دقت كنيد). ۲ - در آيات مربوط به معراج در آيه ۱۳ تا ۱۵ سوره «و النجم » مى خوانيم : ((و لقد رآه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة الماوى ؛ بار ديگر پيامبر جبرئيل را نزد (سدرة المنتهى ) در آنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت مشاهده كرد)) - اين تعبير گواه ديگرى بر وجود فعلى بهشت است . ۳ - در سوره تكاثر آيه ۵ و ۶ و ۷ مى فرمايد: «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقين ؛ اگر علم اليقين داشتيد دوزخ را مشاهده مى كرديد سپس به عين اليقين آن را مى ديديد». در روايات مربوط به معراج و روايات ديگر نيز نشانه هاى روشنى بر اين مساءله ديده مى شود. بهشت و دوزخ در كجا هستند؟ به دنبال بحث فوق اين بحث پيش مى آيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۴

در كجا هستند؟ پاسخ اين سؤ ال را از دو راه مى توان داد: نخست اينكه : بهشت و دوزخ در باطن و درون اين جهانند. ما اين آسمان و زمين و كرات مختلف را با چشم خود مى بينيم اما عوالمى كه در درون اين جهان قرار دارند نمى بينيم و اگر ديد و درك ديگرى داشتيم هم اكنون مى توانستيم آنها را ببينيم ، در اين عالم موجودات بسيارى هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند، آيه «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ؛ كه در بالا اشاره شد نيز گواه اين حقيقت است . از پاره اى از احاديث نيز استفاده مى شود كه بعضى از مردان خدا درك و ديدى در اين جهان داشتند كه ، بهشت و دوزخ را نيز با چشم حقيقت بين خود مى ديدند. براى اين موضوع مى توان مثالى ذكر كرد: فرض كنيد فرستنده نيرومندى در يك نقطه زمين وجود داشته باشد كه به كمك ماهواره هاى فضائى امواج آن به سراسر زمين پخش شود و به وسيله آن نغمه دل انگيز تلاوت قرآن با صدائى فوق العاده دلنشين و روحپرور در همه جا پخش گردد، و در نقطه ديگرى از زمين فرستنده ديگرى با همان قدرت وجود داشته باشد كه صدائى فوق العاده گوش خراش و ناراحت كننده روى امواج ديگرى در همه جا پراكنده شود. هنگامى كه ما در يك مجلس عادى نشسته ايم صداى گفتگوى اطرافيان خود را مى شنويم اما از آن دو دسته امواج ((روحپرور» و «آزاردهنده » كه در درون محيط ما است و همه جا را پر كرده است هيچ خبرى نداريم ، ولى اگر دستگاه گيرنده اى مى داشتيم كه موج آن با يكى از اين دو فرستنده تطبيق مى كرد فورا در برابر ما آشكار مى شدند اما دستگاه شنوائى ما در حال عادى از درك آنها عاجز است . اين مثال گرچه از جهاتى رسانيست ولى براى مجسم ساختن چگونگى

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۵

وجود بهشت و دوزخ در باطن اين جهان مؤ ثر به نظر مى رسد. ديگر اينكه : عالم آخرت و بهشت و دوزخ ، محيط بر اين عالم است ، و به اصطلاح اين جهان در شكم و درون آن جهان قرار گرفته ، درست همانند عالم جنين كه در درون عالم دنيا است ، زيرا مى دانيم عالم جنين براى خود عالم مستقلى است ، اما جداى از اين عالمى كه در آن هستيم نيست ، بلكه در درون آن واقع شده است ، عالم دنيا نيز نسبت به عالم آخرت ، همين حال را دارد، يعنى در درون آن قرار گرفته است . و اگر مى بينيم قرآن مى گويد: وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمين است به خاطر آن است كه انسان چيزى وسيعتر از آسمان و زمين نمى شناسد تا مقياس سنجش قرار داده شود، لذا قرآن براى اينكه وسعت و عظمت بهشت را ترسيم كند آن را به پهنه آسمانها و زمين تشبيه كرده است ، و چاره اى غير از اين نبوده ، همانطور كه اگر كودكى كه در شكم مادر قرار دارد عقل مى داشت و مى خواستيم با او سخن بگوئيم بايد با منطقى صحبت كنيم كه براى او در آن محيط قابل درك باشد. از آنچه گفتيم پاسخ اين سؤ ال نيز روشن شد كه اگر وسعت بهشت به اندازه زمين و آسمانها است پس دوزخ كجا است ؟ زيرا طبق پاسخ اول ، دوزخ نيز در درون همين جهان قرار گرفته و وجود آن در درون اين جهان منافاتى با وجود بهشت در درون آن ندارد (همانطور كه در مثال امواج فرستنده صوتى ذكر شد) و اما طبق پاسخ دوم كه بهشت و دوزخ محيط بر اين جهان باشند جواب باز هم روشنتر است زيرا دوزخ مى تواند محيط بر اين جهان باشد و بهشت محيط بر آن ، و از آن هم وسيعتر.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۶

آيه ۱۳۴-۱۳۶

آيه و ترجمه

الَّذِينَ يُنفِقُونَ فى السرَّاءِ وَ الضرَّاءِ وَ الْكظِمِينَ الْغَيْظ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يحِب الْمُحْسِنِينَ(۱۳۴) وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً أَوْ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاستَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن يَغْفِرُ الذُّنُوب إِلا اللَّهُ وَ لَمْ يُصرُّوا عَلى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(۱۳۵) أُولَئك جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ(۱۳۶) ترجمه : ۱۳۴ - همانها كه در توانگرى و تنگدستى انفاق مى كنند؛ و خشم خود را فرو مى برند؛ و از خطاى مردم مى گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد. ۱۳۵ - و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند به ياد خدا مى افتند، و براى گناهان خود طلب آمرزش مى كنند - و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ - و بر گناه ، اصرار نمى ورزند، با اينكه مى دانند. ۱۳۶ - آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهايى است كه از زير (درختان ) آنها نهرها جارى است ، جاودانه در آن مى مانند؛ چه نيكو است پاداش اهل عمل ! تفسير : سيماى پرهيزگاران از آنجا كه در آيه قبل وعده بهشت جاويدان به پرهيزگاران داده شده در اين آيه پرهيزگاران را معرفى مى كند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذكر نموده است :

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۷

۱ - «آنها در همه حال انفاق مى كنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه در پريشانى و محروميتند».(الذين ينفقون فى السراء و الضراء) آنها با اين عمل ثابت مى كنند كه روح كمك به ديگران و نيكوكارى در جان آنها نفوذ كرده است و به همين دليل تحت هر شرائطى اقدام به اينكار مى كنند، روشن است كه انفاق در حال وسعت به تنهائى نشانه نفوذ كامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح انسان نيست ، اما آنها كه در همه حال اقدام به كمك و بخشش مى كنند نشان مى دهند كه اين صفت در آنها ريشه دار است . ممكن است گفته شود انسان در حال تنگدستى چگونه مى تواند انفاق كند؟ پاسخ اين سؤ ال روشن است : زيرا اولا افراد تنگدست نيز به مقدار توانائى مى توانند در راه كمك به ديگران انفاق كنند، و ثانيا انفاق منحصر به مال و ثروت نيست بلكه هر گونه موهبت خدادادى را شامل مى شود خواه مال و ثروت باشد يا علم و دانش يا مواهب ديگر، و به اين ترتيب خداوند مى خواهد روح گذشت و فداكارى و سخاوت را حتى در نفوس مستمندان جاى دهد تا از رذائل اخلاقى فراوانى كه از «بخل » سرچشمه مى گيرد بر كنار بمانند. آنها كه انفاقهاى كوچك را در راه خدا ناچيز مى شمارند براى اين است كه هر يك از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار مى دهند، وگرنه اگر همين كمكهاى جزئى را در كنار هم قرار دهيم و مثلا اهل يك مملكت اعم از فقير و غنى هر كدام مبلغ ناچيزى براى كمك به بندگان خدا انفاق كنند و براى پيشبرد اهداف اجتماعى مصرف نمايند كارهاى بزرگى به وسيله آن مى توانند انجام دهند، علاوه بر اين اثر معنوى و اخلاقى انفاق بستگى به حجم انفاق و زيادى آن ندارد و در هر حال عايد انفاق كننده مى شود. جالب توجه اينكه در اينجا نخستين صفت برجسته پرهيزكاران «انفاق » ذكر شده ، زيرا اين آيات نقطه مقابل صفاتى را كه درباره رباخواران و استثمارگران در

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۸

آيات قبل ذكر شد، بيان مى كند، به علاوه گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشى و تنگدستى روشنترين نشانه مقام تقوا است . ۲ - «آنها بر خشم خود مسلطند»(و الكاظمين الغيظ). «كظم » در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه از آب پر شده باشد، و بطور كنايه در مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مى شوند و از اعمال آن خوددارى مى نمايند بكار مى رود. «غيظ» به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است ، كه بعد از مشاهده ناملايمات به انسان دست مى دهد. حالت خشم و غضب از خطرناك ترين حالات است و اگر جلوى آن رها شود، در شكل يك نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل اعصاب خودنمائى مى كند، و بسيارى از جنايات و تصميمهاى خطرناكى كه انسان يك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد در چنين حالى انجام مى شود، و لذا در آيه فوق دومين صفت برجسته پرهيزگاران را فرو بردن خشم معرفى كرده است . پيغمبر اكرم فرمود: «من كظم غيظا و هو قادر على انفاذه ملا ه الله امنا و ايمانا؛ آن كس كه خشم خود را فرو ببرد با اينكه قدرت بر اعمال آن دارد خداوند دل او را از آرامش و ايمان پر مى كند». اين حديث مى رساند كه فرو بردن خشم اثر فوق العاده اى در تكامل معنوى انسان و تقويت روح ايمان دارد. ۳ - «آنها از خطاى مردم مى گذرند» (و العافين عن الناس ). فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهائى كافى نيست زيرا ممكن است كينه و عداوت را از قلب انسان ريشه كن نكند، در اين حال براى پايان دادن به حالت عداوت بايد «كظم غيظ» تواءم با «عفو و بخشش » گردد، لذا به دنبال صفت عالى خويشتندارى و فرو بردن خشم ، مساءله عفو و گذشت را بيان نموده ، البته

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۱۹

منظور گذشت و عفو از كسانى است كه شايسته آنند نه دشمنان خون آشامى كه گذشت و عفو باعث جراءت و جسارت بيشتر آنها مى شود. ۴ - «آنها نيكوكارند» (و الله يحب المحسنين ). در اينجا اشاره به مرحله اى عاليتر از عفو شده كه همچون يك سلسله مراتب تكاملى پشت سر هم قرار گرفته اند و آن اين است كه انسان نه تنها بايد خشم خود را فرو برد و با عفو و گذشت كينه را از دل خود بشويد بلكه با نيكى كردن در برابر بدى (آنجا كه شايسته است ) ريشه دشمنى را در دل طرف نيز بسوزاند و قلب او را نسبت به خويش مهربان گرداند بطورى كه در آينده چنان صحنه اى تكرار نشود، بطور خلاصه نخست دستور به خويشتن دارى در برابر خشم ، و پس از آن دستور به شستن قلب خود، و سپس دستور به شستن قلب طرف مى دهد. در حديثى كه در كتب شيعه و اهل تسنن در ذيل آيه فوق نقل شده چنين مى خوانيم كه يكى از كنيزان امام على بن الحسين (عليه السلام ) به هنگامى كه آب روى دست امام مى ريخت ، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت ، امام (عليه السلام ) از روى خشم سر بلند كرد كنيز بلافاصله گفت خداوند در قرآن مى فرمايد: «و الكاظمين الغيظ» امام عليه السلام فرمود: خشم خود را فرو بردم ، عرض كرد: «و العافين عن الناس » فرمود: تو را بخشيدم خدا تو را ببخشد، او مجددا گفت : «و الله يحب المحسنين » امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم . اين حديث شاهد زنده اى است بر اينكه سه مرحله مزبور هر كدام مرحله اى عاليتر از مرحله قبل است .

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۰

سپس در آيه بعد اشاره به يكى ديگر از صفات رهيزكاران كرده ، مى گويد: ((و هنگامى كه مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند (هر چه زودتر) به ايد خدا مى افتند و براى گناهان خود آمرزش مى طلبند)) «و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا». «فاحشة » از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسيار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زيرا در اصل به معنى «تجاوز از حد» است كه هر گناهى را شامل مى شود. در آيه فوق اشاره به يكى ديگر از صفات پرهيزكاران شده كه «آنها علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتكب گناهى شوند به زودى به ياد خدا مى افتند و توبه مى كنند و هيچگاه اصرار بر گناه نمى ورزند». از تعبيرى كه در اين آيه شده چنين استفاده مى شود كه انسان تا به ياد خدا است مرتكب گناه نمى شود آنگاه مرتكب گناه مى شود كه به كلى خدا را فراموش كند و غفلت تمام وجود او را فرا گيرد، اما اين فراموشكارى و غفلت در افراد پرهيزگار ديرى نمى پايد، به زودى به ياد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى كنند، آنها احساس مى كنند كه هيچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها بايد آمرزش گناهان خويش را از او بخواهند «كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد» (و من يغفر الذنوب الا الله ). بايد توجه داشت كه در آيه علاوه بر عنوان فاحشه ، ظلم بر خويشتن نيز ذكر شده «او ظلموا انفسهم » و فرق ميان اين دو ممكن است اين باشد كه فاحشه اشاره به گناهان كبيره است و ظلم بر خويشتن اشاره به گناهان صغيره است . در پايان آيه براى تاءكيد مى گويد: «آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمى ورزند و تكرار گناه نمى كنند» (و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون ). در ذيل اين آيه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: «الاصرار ان يذنب الذنب

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۱

فلا يستغفر الله و لا يحدث نفسه بتوبة فذلك الاصرار؛ اصرار بر گناه اين است كه انسان گناهى كند و دنبال آن استغفار ننمايد و در فكر توبه نباشد اين است اصرار بر گناه ». در كتاب «امالى صدوق » از امام صادق عليه السلام حديثى پر معنى نقل شده كه خلاصه آن چنين است : «هنگامى كه آيه فوق نازل شد و گناهكاران توبه كار را به آمرزش الهى نويد داد ابليس سخت ناراحت شد، و تمام ياران خود را با صداى بلند به تشكيل انجمنى دعوت كرد آنها از وى علت اين دعوت را پرسيدند، او از نزول اين آيه اظهار نگرانى كرد، يكى از ياران او گفت : من با دعوت انسانها به اين گناه و آن گناه تاءثير اين آيه را خنثى مى كنم ، ابليس پيشنهاد او را نپذيرفت ، ديگرى نيز پيشنهادى شبيه آن كرد كه آن هم پذيرفته نشد، در اين ميان شيطانى كهنه كار به نام ((وسواس خناس » گفت : من مشكل را حل مى كنم ! ابليس پرسيد: از چه راه ؟ گفت : فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها آلوده به گناه مى كنم ، و هنگامى كه مرتكب گناهى شدند ياد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى برم ، ابليس گفت راه همين است ، و اين ماءموريت را تا پايان دنيا بر عهده او گذاشت )). روشن است كه فراموشكارى نتيجه سهل انگارى و وسوسه هاى شيطانى است و تنها كسانى گرفتار آن مى شوند كه خود را در برابر او تسليم كنند، و به اصطلاح با وسواس خناس ‍ همكارى نزديك نمايند! ولى مردان بيدار و با ايمان كاملا مراقبند كه هرگاه خطائى از آنها سرزد در نخستين فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشويند و دريچه هاى قلب خود را به روى شيطان و لشكر او ببندند كه آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى شوند؟

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۲

در آيه بعد پاداش پرهيزگارانى كه صفات آنها در دو آيه گذشته آمده توضيح داده است و آن عبارت است از ((آمرزش پروردگار و بعشتى كه نهرها از زير درختان آن جارى است (و لحظه اى آب از آنها قطع نمى شوند) بهشتى كه بطور جاودان در آن خواهند بود)).(اولئك جزاؤ هم مغفرة من ربهم و جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها). در حقيقت در اينجا نخست اشاره به مواهب معنوى و «مغفرت » و شستشوى دل و جان و تكامل روحانى شده ، سپس اشاره به مواهب مادى نموده ، و در پايان مى گويد: «اين چه پاداش نيكى است براى آنها كه اهل عمل هستند»(و نعم اجر العاملين ). نه افراد واداده و تنبل كه هميشه از تعهدات و مسؤ وليتهاى خويش مى گريزند.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۳

آيه ۱۳۷ - ۱۳۸

آيه و ترجمه

قَدْ خَلَت مِن قَبْلِكُمْ سنَنٌ فَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(۱۳۷) هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظةٌ لِّلْمُتَّقِينَ(۱۳۸) ترجمه : ۱۳۷ - پيش از شما، سنتهايى وجود داشت (و هر قوم ، طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهايى داشتند؛ كه شما نيز؛ همانند آنرا داريد) پس در روى زمين ، گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟! ۱۳۸ - اين بيانى است براى عموم مردم ؛ و هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران ! تفسير : بررسى تاريخ گذشتگان قرآن مجيد دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاريخ گذشته پيوند مى دهد، و پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درك حقايق لازم و ضرورى مى داند، زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حاضر) وظيفه و مسئوليت آيندگان روشن مى شود. آيه مى گويد: «خداوند سنتهايى در اقوام گذشته » داشته كه اين سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى درباره همگان ، گذشتگان و آيندگان ، اجرا مى شود. (قد خلت من قبلكم سنن ). در اين سنن پيشرفت و تعالى افراد با ايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيش بينى شده ، و شكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بى ايمان و آلوده به گناه نيز پيش بينى گرديده كه در تاريخ بشريت ثبت است . آرى تاريخ براى هر قومى اهميت حياتى دارد، تاريخ خصوصيات اخلاقى و

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۴

كارهاى نيك و بد و تفكرات گذشتگان را براى ما بازگو مى كند، و علل سقوط و سعادت ، كاميابى و ناكامى جامعه ها را در اعصار و قرون مختلف نشان مى دهد، و در حقيقت تاريخ گذشتگان آينه زندگى روحى و معنوى جامعه هاى بشرى و هشدارى است براى آيندگان . روى اين جهت قرآن مجيد به مسلمانان دستور مى دهد: «برويد در روى زمين بگرديد و در آثار پيشينيان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنكش و جبار دقت كنيد، و بنگريد پايان كار آنها كه كافر شدند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم و فساد را در زمين گذاردند، چگونه بود، و سرانجام كار آنها به كجا رسيد»؟ (فسيروا فى الارض ‍ فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين ). آثار گذشتگان ، حوادث پند دهنده اى براى آيندگان است و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها از مسير حيات و زندگى صحيح آگاه شوند. جهان گردى (سير در ارض ) آثارى كه در نقاط مختلف روى زمين از دورانهاى قديم باقى مانده اسناد زنده و گوياى تاريخ هستند، و حتى ما از آنها بيش از تاريخ مدون بهره مند مى شويم ، آثار باقيمانده از دورانهاى گذشته ، اشكال و صور و نقوش روح و دل و تفكرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان مى دهد، در صورتى كه تاريخ فقط حوادث وقوع يافته و عكسهاى خشك و بى روح آنها را مجسم مى سازد. آرى ويرانه كاخهاى ستمگران ، و بناهاى شگفت انگيز اهرام مصر و برج بابل و كاخهاى كسرى و آثار تمدن قوم سباء و صدها نظائر آن كه در گوشه و كنار جهان پراكنده اند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و سخنها مى گويند، و اينجا است كه شاعران نكته سنج به هنگامى كه در برابر خرابه هاى اين كاخها قرار

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۵

مى گرفتند، تكان شديدى در روح خود احساس كرده و اشعار شورانگيزى مى سرودند، چنانكه «خاقانى » و شعراى معروف ديگرى اين آوازها را از درون ذرات كاخ شكست خورده كسرى و مانند آن با گوش جان شنيده ، و آنها را در شاهكارهاى ادبى سرودند. مطالعه يك سطر از اين تاريخهاى زنده معادل مطالعه يك كتاب قطور تاريخى است و اثرى كه اين مطالعه در بيدارى روح و جان بشر دارد با هيچ چيز ديگرى برابرى نمى كند، زيرا هنگامى كه در برابر آثار گذشتگان قرار مى گيريم گويا يك مرتبه ويرانه ها جان مى گيرند و استخوانهاى پوسيده از زير خاك زنده مى شوند، و جنب و جوش پيشين خود را آغاز مى كنند، بار ديگر نگاه مى كنيم همه را خاموش و فراموش شده مى بينيم و مقايسه اين دو حالت نشان مى دهد افراد خودكامه چه كوتاه فكرند كه براى رسيدن به هوسهاى بسيار زودگذر آلوده هزاران جنايت مى شوند. و لذا قرآن مجيد دستور مى دهد كه مسلمانان در روى زمين به سير و سياحت بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمين و يا در روى خاك با چشم خود ببينند و از مشاهده آن عبرت گيرند. آرى در اسلام نيز جهانگردى وجود دارد، و به آن اهميت زيادى داده شده اما نه بسان توريستهاى هوسران و هوسباز امروز بلكه براى تحقيق و بررسى آثار و سرنوشت پيشينيان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان ، و اين همان چيزى است كه قرآن نام آن را «سير فى الارض » گذارده و طى آيات متعددى

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۶

به آن دستور داده است از جمله : ۱ - ((قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ؛ بگو: برويد در روى زمين گردش كنيد سپس بنگريد عاقبت و سرانجام گناهكاران چگونه بوده است (سوره نمل آيه ۷۱) ۲ - ((قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بداء الخلق ؛ بگو: در زمين سير كنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را بوجود آورده است (سوره عنكبوت آيه ۲۰). ۳ - «افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها؛ آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند». (سوره حج آيه ۴۶) و آيات ديگر. اين آيه مى گويد: اين جهانگردى معنوى و سير در ارض قلب انسان را دانا و چشم انسان را بينا و گوش او را شنوا مى گرداند، و از خمودى و جمود، رهائى مى بخشد. متاءسفانه اين دستور زنده اسلامى نيز مانند بسيارى از دستورات فراموش شده ديگر، از طرف مسلمانان توجهى به آن نمى شود، حتى جمعى از علماء و دانشمندان اسلامى گويا در محيط فكر خود، زمان و مكان را متوقف ساخته اند، و در عالمى غير از اين عالم زندگى مى كنند، از تحولات اجتماعى دنيا بيخبرند و به كارهاى جزئى و كم اثر كه در مقابل كارهاى اصولى و اساسى ارزش چندانى ندارد خود را مشغول ساخته اند. در دنيائى كه حتى پاپها و كاردينالهاى مسيحى كه بعد از قرنها انزوا و گوشه گيرى و قطع ارتباط با دنياى خارج ، به سير در ارض مى پردازند تا نيازمنديهاى زمان را درك كنند، آيا نبايد مسلمانان به اين دستور صريح قرآن عمل كنند و خود را از تنگناى محيط محدود فكرى بدر آورند تا تحول و جنبشى در عالم اسلام و مسلمين پديد آيد؟

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۱۲۷

در آيه بعد مى گويد: «آنچه در آيات فوق گفته شد بيانيه روشنى است براى همه انسانها و وسيله هدايت و اندرزى است براى همه پرهيزگاران » (هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين ). يعنى در عين اينكه اين بيانات جنبه همگانى و مردمى دارد تنها پرهيزگاران و افراد با هدف از آن الهام مى گيرند و هدايت مى شوند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←