الأنفال ٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۸ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
کَمَا أَخْرَجَکَ‌ رَبُّکَ‌ مِنْ‌ بَيْتِکَ‌ بِالْحَقِ‌ وَ إِنَ‌ فَرِيقاً مِنَ‌ الْمُؤْمِنِينَ‌ لَکَارِهُونَ‌

ترجمه

همان‌گونه که خدا تو را بحق از خانه (به سوی میدان بدر،) بیرون فرستاد، در حالی که گروهی از مؤمنان ناخشنود بودند (؛ ولی سرانجامش پیروزی بود! ناخشنودی عده‌ای از چگونگی تقسیم غنایم بدر نیز چنین است)!

ترتیل:
ترجمه:
الأنفال ٤ آیه ٥ الأنفال ٦
سوره : سوره الأنفال
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«کَمَآ أَخْرَجَکَ ...»: حال مؤمنان در خلاف خود راجع به غنائم، همانند حال ایشان به هنگام فرمان خروج برای جنگ با مشرکان در بدر است. «بَیْت»: خانه، مراد خانه پیغمبر در مدینه و یا مراد خود مدینه است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

شأن نزول آیات ۵ تا ۸:

قافله قریش براى تجارت عازم شام می‌شد و با خزائن زیاد و مال فراوان به عزم سفر از مکه بیرون مى آمدند. پیامبر اسلام به اصحاب دستور داد که براى مقابله با آنان آماده گردند و به آن‌ها فرمود: خداوند به ما وعده پیروزى یکى از دو طائفه یا کاروان ابوسفیان و یا کاروان تجارى قریش را داده است ولذا با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند.

وقتى که نزدیکى بدر رسیدند، کاروان ابوسفیان متوجه عزیمت پیامبر با اصحاب او گردیدند و فوق‌العاده ترسیدند و وحشت عجیبى در دل‌هاى آن‌ها ایجاد شد لذا راه خود را کج کرده به طرف شام عازم گردیدند در عین حال ابوسفیان به شخصى به نام ضمضم خزاعى ده دینار با یک شتر ماده داد و از او خواست که به طرف کاروان قریش برود و آن‌ها را از بیرون آمدن محمد با یاران خود خبر بدهد و نیز به او سفارش کرد که با وضع خاصى خبر مزبور را به قریش بدهد. لذا ضمضم گوش یا بینى شتر مزبور را برید و در حالتى که خون از او می‌ریخت و خود هم با جامه که آن را پاره‌پاره نموده بود وارد مکه شد و با صداى بلند با فریاد زدن و گفتن یا آل غالب مردم را به خود متوجه ساخت و آنان را از حرکت قافله پیامبر اسلام خبر داد و آن‌ها را از واقعه مهمى آگاه ساخت.

عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از آمدن ضمضم چنین منظره اى را در خواب دیده و به عباس خبر داده بود، عباس نیز به عتبة بن ربیعة گفته بود و عتبه آن را مصیبتى از براى قریش تعبیر کرد و کم‌کم این خواب در میان قریش شایع گردید و به گوش ابوجهل رسید.

ابوجهل آن را دروغ مى پنداشت و می‌گفت: اگر تعبیر این خواب تا سه روز معلوم نشود، عاتکه دروغگوترین زنان بنى‌هاشم خواهد بود تا این که دو روز از این خواب گذشت و روز سوم فریاد و فغان ضمضم در میان قریش با منظره اى که گفته شد، هویدا گردید و قریش را به یارى مى طلبید و آن‌ها را از حرکت قافله مسلمین بسوى آنان آگاه می‌ساخت و در عین حال تشویق می‌نمود که خود را آماده جنگ و کارزار با مسلمین نمایند. بزرگان قریش از قبیل سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه و ابوالبخترى بن هشام و نبیه و منبه پسران حجاج و نوفل بن خویلد به خود آمدند و به یکدیگر مى گفتند بزرگترین مصیبت به آن‌ها روى آورده است و این واقعه را بالاترین بدبختى و ذلت از براى خویش تلقى کردند در حالتى که اغلب آن‌ها با مال و امتعه و ثروت فراوان خود را آماده خروج از مکه جهت تجارت، نموده بودند.

چنان که خداوند در قرآن راجع به این موضوع فرموده: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»، آیه ۴۷ همین سوره که در جاى خود مذکور شده است) در موقع خروج از مکه عباس بن عبد المطّلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابى طالب با آنان همراه بودند و قافله مزبور با دف و ساز و سایر آلات موسیقى و شراب مجهّز بود و چنانکه گفته شد پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند وقتى که به نزدیکى بدر رسیدند پیامبر شبانه دو نفر را بنام بشر بن ابى الرغیا و مجدى بن عمر را براى بدست آوردن اخبار مربوط بقافله مأمور نمود این دو نفر وقتى که نزدیک چشمه بدر رسیدند دو کنیز را دیدند که یکى از آن دو مطالبه قرضى که بدیگرى داده بود میکرد ایندو نفر استراق سمع نموده و کلام آنها را مى شنیدند کنیزى که مقروض بود به طلبکار خود گفت: قافله قریش دیروز به فلان موضع رسیده اند و فردا به این مکان خواهند آمد و من از براى آنان به کنیزى و کارکردن خواهم پرداخت و قرض تو را نیز خواهم داد.

این دو نفر وقتى خبر قافله قریش را از آن دو کنیز شنیدند، خبر آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله رسانیدند، در این میان قافله ابوسفیان وقتى نزدیک بدر رسیدند. ابوسفیان به تنهائى به طرف چشمه آن پیش آمد و مردى از طائفه جهینه را در آنجا دید که نام وى کسب الجهنى بود.

از او پرسید: که آیا خبرى از محمد و یاران او دارد یا نه؟ او سوگند یاد کرد که خبرى از محمد ندارد ولى به ابوسفیان گفت: که صبح امروز دو نفر را که سوار شتر بودند در این چشمه به خوردن آب پرداختند و سپس رفتند، دیده است ابوسفیان در حوالى چشمه شروع به جستجو کرد و پشکل شتران آن دو نفر را پیدا کرد پس از جستجو و یافتن هسته خرما در میان پشکل متوجه گردید که آن دو نفر از اهل مدینه و از جاسوسان پیامبر اسلام بوده اند. لذا باعجله و شتاب فراوان بسوى قافله خویش برگشت و راه را به طرف ساحل دریا کج کرد و از مسیرى که قصد عبور داشتند، منحرف گردید. در این موقع جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله انحراف قافله ابوسفیان و روى آوردن قافله قریش را خبر داد و آنان را به جنگ با قوافل مزبور با وعده پیروزى و فتح تشویق نمود.

پیامبر اسلام خبر جبرئیل را به اصحاب فرمود و نیز دستور قتال و نبرد با آن‌ها را گوشزد اصحاب نمود. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله ترسیدند و وحشت عجیبى در آن‌ها ایجاد گردید. پیامبر دستور فرمود: که اصحاب آماده کارزار گردند در این میان ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول اللّه افراد قافله قریش زیادند، ممکن است ما نتوانیم در قبال کثرت افراد و ازدیاد نفرات آنها تاب مقاومت بیاوریم.

پیامبر به ابوبکر فرمود: بنشیند سپس باز دستور بسیج و آمادگى داد سپس عمر از جا برخاست و گفتارى که ابوبکر گفته بود، تکرار نمود. پیامبر به او نیز دستور نشستن داد سپس مقداد از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه اگر چه افراد قریش زیاد هستند ولى ما مردانه خواهیم جنگید و از آن‌ها به دل‌هاى خویش هراس و ترس راه نخواهیم داد و مانند بنى‌اسرائیل نخواهیم بود که به حضرت موسی|موسى گفته بودند: «اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون؛ تو با خداى خود بجنگ با فرعونیان برو، ما در اینجا مى نشینیم) بلکه ما مى گوئیم که ما هم با شما در این جنگ به نبرد و کارزار خواهیم پرداخت.

پیامبر مقداد را دعا کرد پس از مقداد، سعد بن معاذ از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد و کلماتى که مقداد گفته بود، تکرار کرد. رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: مثل اینست که من جایگاه کشته شدن و مقتل ابوجهل و عتبة و شیبة پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج را با چشم خود مى بینم و خداوند در این جنگ به من وعده فتح و پیروزى داده است و به هیچ وجه در وعده خداوند خلافى وجود نداشته و ندارد سپس این آیات بر پیامبر نازل گردید.[۱]

از ابوایوب انصاری[۲] و نیز از ابن عباس[۳] چنین روایت کنند که گفته اند: ما در مدینه بودیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که قافله ابوسفیان به طرف مدینه می‌آید، پیامبر به ما فرمود: در این باره چه مى اندیشید؟ برویم شاید خدا بخواهد که از قافله او غنائمى بدست ما بیاید لذا یک الى دو روز براى بدست آوردن قافله مزبور از شهر بیرون آمدیم.

وقتى که به نزدیکى آن‌ها رسیدیم، پیامبر فرمود: چه مى بینید؟ آیا می‌خواهید که حمله‌ور شویم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله ما را طاقت و یاراى ستیز و جنگ با آن‌ها نیست، در این میان مقداد فریاد برآورد و گفت: اى مؤمنین مانند قوم حضرت موسی|موسى نباشید که به پیامبر خود، موسى گفتند: برو با خداى خود بجنگ با فرعونیان بپرداز ما در این جا مى نشینیم، سپس آیه ۵ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.

شیخ ما نیز این موضوع را بدون عنوان شأن و نزول ذکر نموده است.

تفسیر


نکات آیه

۱- پیامبر(ص) براى نبرد با مشرکان مکه از مدینه به سوى بدر حرکت کرد. (أخرجک ربک من بیتک بالحق) با توجه به آیات بعد معلوم مى شود مراد از جمله «أخرجک ... »، خروج پیامبر(ص) براى جنگ بدر بوده است.

۲- فرمان خداوند و تقدیر او، عامل حرکت پیامبر(ص) به سوى جنگ بدر (أخرجک ربک من بیتک بالحق) اسناد «أخرجک» به «ربک» مى رساند که حرکت پیامبر(ص) به فرمان و تقدیر الهى بوده است، نه تصمیمى از جانب خود آن حضرت.

۳- تقدیر خداوند بر وقوع جنگ بدر، در جهت تدبیر امور پیامبر(ص) و در راستاى پیشبرد رسالت وى (أخرجک ربک من بیتک بالحق) «رب» به معناى مدبر و مربى است و اضافه آن به «ک» در جمله «کما أخرجک ربک» مى رساند که از اهداف تقدیر الهى بر خروج پیامبر(ص)، تدبیر امور وى بوده که طبعاً براى تکمیل رسالت او بوده است.

۴- اقدام پیامبر(ص) به جنگ بدر، اقدامى به حق و تحت تدبیر و ربوبیت خداوند (کما أخرجک ربک من بیتک بالحق)

۵- فرمانها و رهنمودهاى خداوند، همواره بر اساس حق و مصلحت است. (کما أخرجک ربک من بیتک بالحق) کلمه «کما» بیانگر این است که حقانیت خروج پیامبر(ص) براى جنگ بدر نمونه و مثالى است از حقانیت تمامى کارها و فرمانهاى خداوند.

۶- برخى از مؤمنان از اقدام به جنگ بدر ناخشنود بودند. (أخرجک ربک ... و إن فریقا من المؤمنین لکرهون)

۷- برخى از مسلمانان ناخشنود از حکم خداوند درباره انفال و غنایم جنگ بدر (قل الأنفال للّه و الرسول ... کما أخرجک ربک ... و إن فریقا من المؤمنین لکرهون) «کما» براى تشبیه امر دیگر است و مشبّه به صریحاً در آیه ذکر نشده است. لذا احتمالات مختلفى از سوى مفسران ایراد شده است و از جمله آنهاست حکم خداوند درباره انفال و غنایم جنگ بدر. بر این مبنا «کما أخرجک ... » چنین معنا مى شود: حکم خداوند درباره انفال حکمى حق است ; همان گونه که فرمان و تقدیر حرکت به سوى جنگ بدر حق بود. بر این اساس جمله «إن فریقا ... » مى رساند که همه و یا برخى از مسلمانان از حکم خداوند درباره انفال نیز کراهت خاطرى داشتند.

۸- حکم خداوند درباره انفال، حکمى حق و همانند حقانیت فرمان او به خروج از مدینه براى جنگ بدر (قل الأنفال للّه و الرسول ... کما أخرجک ربک من بیتک بالحق)

۹- خروج پیامبر(ص) از مدینه براى مقابله با مشرکان در دامنه احد، حرکتى حق، همانند خروج وى براى جنگ بدر* (کما أخرجک ربک من بیتک بالحق) برخى برآنند که «کما ... » متعلق به «یجدلونک ... » در آیه بعد است و آن آیه اشاره به قضایاى پیش از نبرد احد دارد. بر این اساس «کما أخرجک ... » چنین معنا مى شود: گروهى از مسلمانان درباره حرکت به سوى احد، که حرکتى حق بود، به جدال با پیامبر(ص) پرداختند و آن را مصلحت نمى پنداشتند ; همان گونه که از حرکت به سوى بدر، که حرکتى حق بود، نیز کراهت داشتند.

۱۰- عدم تنافى ایمان به خدا با ناخشنودى درونى نسبت به برخى از احکام خداوند (و إن فریقا من المؤمنین لکرهون)

موضوعات مرتبط

  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۶، ۷، ۹
  • امور: تدبیر امور ۳
  • انفال: احکام انفال ۸
  • ایمان: به خدا ۱۰ ; محدوده ایمان ۱۰
  • تکلیف: کراهت از تکلیف ۱۰
  • جهاد: با مشرکان مکه ۱
  • خدا: اوامر خدا ۲ ; حقانیت اوامر خدا ۵، ۸ ; ربوبیت خدا ۳، ۴ ; مصلحت در اوامر خدا ۵ ; مقدرات خدا ۲، ۳
  • غزوه احد: حقانیت غزوه احد ۹
  • غزوه بدر: حقانیت غزوه بدر ۸ ; قصه غزوه بدر ۱، ۲، ۳، ۸ ; محمد(ص) در غزوه بدر ۲
  • مؤمنان: و غزوه بدر ۶ ; مؤمنان صدر اسلام ۶
  • محمد(ص): انقیاد محمد(ص) ۲ ; جهاد محمد(ص) ۹ ; حقانیت جهاد محمد(ص) ۴ ; رسالت محمد(ص) ۳ ; غزوات محمد(ص) ۱، ۹ ; محمد(ص) و غزوه احد ۹ ; محمد(ص) و غزوه بدر ۴ ; محمد(ص) و مشرکان ۹
  • مسلمانان: صدر اسلام ۷ ; مسلمانان و انفال ۷ ; مسلمانان و غنایم جنگ ۷

منابع

  1. تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
  2. تفاسیر ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه.
  3. تفسیر جامع البیان.