البقرة ٩

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
يُخَادِعُونَ‌ اللَّهَ‌ وَ الَّذِينَ‌ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ‌ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ‌ وَ مَا يَشْعُرُونَ‌

ترجمه

می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند.

مى‌خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند، در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‌دهند، ولى نمى‌فهمند
با خدا و مؤمنان نيرنگ مى‌بازند؛ ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمى‌زنند، و نمى‌فهمند.
می‌خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آنکه فریب ندهند مگر خود را، و این را نمی‌دانند.
[به گمان باطلشان] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، ولی [این حقیقت را] درک نمی کنند.
اينان خدا و مؤمنان را مى‌فريبند، و نمى‌دانند كه تنها خود را فريب مى‌دهند.
می‌خواهند به خداوند و مؤمنان نیرنگ بزنند، در حالی که جز به خودشان نیرنگ نمی‌زنند، و نمی‌دانند
[به پندار خود] خدا و كسانى را كه ايمان آورده‌اند فريب مى‌دهند در حالى كه جز خود را فريب نمى‌دهند و نمى‌فهمند.
(اینان به نظرشان) خدا و کسانی را گول می‌زنند که ایمان آورده‌اند، در صورتی که جز خود را نمی‌فریبند ولی نمی‌فهمند.
(آنها می‌پندارند) به خدا و کسانی که ایمان آوردند نیرنگ می‌زنند، ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمی‌زنند، و باریک‌بینی نمی‌کنند.
نیرنگ با خدا و مؤمنان می‌بازند حالی که فریب نمی‌دهند جز خویشتن را و درنمی‌یابند

They seek to deceive Allah and those who believe, but they deceive none but themselves, though they are not aware.
ترتیل:
ترجمه:
البقرة ٨ آیه ٩ البقرة ١٠
سوره : سوره البقرة
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«یُخَادِعُونَ»: گول می‌زنند. فریب می‌دهند. از مصدر مُخادعه و خِداع، به معنی اظهار خلاف آنچه در دل است برای فریب دیگران. «مَا یَخْدَعُونَ»: نمی‌فریبند. گول نمی‌زنند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


«9» يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ‌

(منافقان به پندار خود) به خداوند و مؤمنان نيرنگ مى‌زنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‌دهند، امّا نمى‌فهمند!


«1». قاموس و مفردات.

«2». سفينةالبحار، ج 2، ص 605.

«3». تفسير نمونه.

جلد 1 - صفحه 57

نکته ها

«شعور» از ريشه‌ى «شَعر» به معناى مو مى‌باشد. كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است. بنابراين منافق گمان مى‌كند كه ديگران را فريب مى‌دهد، زيرا درك درست ندارد. «ما يَشْعُرُونَ»

مراد از حيله ومكر منافقان با خدا، يا خدعه ونيرنگ آنان با احكام خدا و دين الهى است كه آن را مورد تمسخر و بازيچه قرار مى‌دهند و يا به معناى فريبكارى نسبت به پيامبر خداست. يعنى همان‌گونه كه اطاعت و بيعت با رسول‌خدا، اطاعت و بيعت با خداست‌ «1» و خدعه با رسول‌خدا به منزله خدعه با خدا مى‌باشد كه روشن است اين گونه فريبكارى و نيرنگ بازى با دين، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است. چنانكه اگر پزشك، دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرف كرده‌ام، به گمان خودش پزشك را فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده است كه فريب پزشك، فريب خود است.

برخورد اسلام با منافق، همانند برخورد منافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام مى‌آورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مى‌شمارد. او در دل ايمان ندارد و كافر است، خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مى‌كند.

در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: رياكارى، خدعه با خداوند است. «2»

قرآن، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى‌داند. چنانكه در اين آيه مى‌فرمايد:

خدعه با دين، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» «3» اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده‌ايد و اگر بدى كنيد، به خود كرده‌ايد. يا در جاى ديگر مى‌فرمايد: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» «4» نيرنگ بد، جز سازنده‌اش را فرا نگيرد.


«1». «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» هركس از رسول پيروى كند، قطعاً از خدا پيروى كرده است. نساء، 80. «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» كسانى كه با تو بيعت كنند، همانا با خدا بيعت نموده‌اند. فتح، 1.

«2». تفسير نورالثقلين.

«3». اسراء، 7.

«4». فاطر، 43.

جلد 1 - صفحه 58

پیام ها

1- حيله‌گرى، نشانه‌ى نفاق است. «يُخادِعُونَ اللَّهَ»

2- منافق، همواره در فكر ضربه زدن است. «يُخادِعُونَ» (كلمه «خدعه» به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن است.) «1»

3- آثار نيرنگ، به صاحب نيرنگ بر مى‌گردد. «وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»

4- منافق، بى‌شعور است ونمى‌فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه‌ى اسرار درون او را مى‌داند «2» ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى‌دارد. «3» «وَ ما يَشْعُرُونَ» «4»

5- خدعه و حيله، نشانه‌ى عقل و شعور نيست. «يُخادِعُونَ ... ما يَشْعُرُونَ» در روايات مى‌خوانيم: عقل واقعى آن است كه توسط آن، انسان خداوند را بندگى نمايد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «9»

يُخادِعُونَ اللَّهَ‌: مكر مى‌كنند خدا را به حسب صورت و گمان باطل خود كه اظهار ايمان كنند و مخفى نمايند كفر را، وَ الَّذِينَ آمَنُوا: و مكر و خدعه نمايند با اهل ايمان كه گويند ما به خدا و پيغمبر ايمان آورده‌ايم، لكن حيله و مكر مى‌كردند به اقوال خود به مؤمنان كه ما ايمان آورديم و به افعال خود كه در مسجد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به نماز حاضر مى‌شدند تا خود را در انظار مردم مؤمن نشان دهند. حق تعالى در باره آنها فرمايد: وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‌: و فريب ندهند حقيقتا به اين رويّه مگر نفس خودشان را؛ زيرا نتيجه و بال خدعه آنها كه عذاب عظيم و عقاب اليم است، به خودشان برگردد نه بر غير. وَ ما يَشْعُرُونَ‌: و ادراك نمى‌كنند كه نتيجه و خاتمه جزاى اين عمل به خود آنها عائد شود و فرط غفلت و زيادتى ملعنت، مانع حواس آنها گرديده كه ادراك نمى‌كنند. اين كار گذشته از مسئوليت، خلاف وظيفه انسانيت است.

در تفسير برهان و عياشى از حضرت صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش سؤال شد: در چه چيز است نجات فرداى قيامت؟ فرمود: نجات در اينست كه خدعه نكنيد خدا را، پس جزاى خدعه به شما برگردد؛ زيرا هر كه‌

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 67

خدعه نمايد با خدا، منخلع سازد از او ايمان را، در اين حال نفس او را فريب دهد، اگر تعقل كند دريابد آن را. عرض كردند: چگونه خدعه نمايد با خدا؟ فرمود: عمل كند به آنچه خداوند عز و جل امر فرموده، پس قصدش به آن، غير خدا باشد. پس انديشه نمائيد خدا را و بپرهيزيد از ريا؛ زيرا شرك به خدا باشد. به درستى كه ريا كننده خوانده شود روز قيامت به چهار اسم: يا كافر، يا فاجر، يا غادر، يا خاسر، حبط گرديد عمل تو، و باطل شد اجر تو، نجاتى نيست براى تو، پس بخواه اجر خود را از كسى كه عمل براى او نمودى‌ «1».

تبصره: علماء اخلاق فرموده‌اند: هر موجودى در عالم خلقتش خاصه‌اى دارد و خاصه انسانى نفس ناطقه است براى ستايش و پرستش خالق خود.

پس اگر آن ادراك را در محل خود صرف ننمود، از وصف انسانيت خارج و داخل در مرتبه بهيميت شود. چنانچه تدارك نكرد، يعنى نفس را عودت نداد به معارف حقه و طاعت الهيه، كم كم تنزل نموده تا به مرتبه نبات و جماد و در زمره «ما يشعرون» محسوب خواهد شد. و علاج آن ممكن است به درك فضائل و ترك رذائل كه در اين باب كتابهاى اخلاق مدون گرديده.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «9»

ترجمه‌

مكر ميكنند با خدا و آنانكه ايمان آوردند با آنكه مكر نميكنند مكر با خودهاشان و درك نميكنند.

تفسير

خدعه با خدا و اهل ايمان همان خدعه با پيغمبر (ص) است كه در ذيل آيه سابقه بيان شد چون كسيكه با پيغمبر (ص) بنفاق زيست و خدعه و مكر نمود و اظهار داشت امريرا كه در ضميرش برخلاف آن مستقر بود هم با خدا مكر نموده و هم با اهل ايمان زيرا آنحضرت واسطه ميان خدا و اهل ايمان است و از خود خواهشى ندارد و حكم خداوند را كه بر صلاح بندگان است بآنها ابلاغ مينمايد پس هر خدعه كه با او باين عنوان بنمايند با خدا و اهل ايمان نموده‌اند و ممكن است گفته شود خدعه با خدا بانستكه معامله نمايند با او مانند شخص خدعه كار، چنانچه عياشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه از پيغمبر (ص) پرسيدند كه نجات در چه چيز است روز قيامت فرمود نجات در آنست كه با خدا خدعه نكنيد تا خدا


جلد 1 صفحه 32

با شما خدعه نكند همانا كسيكه با خدا خدعه كند خدا هم با او خدعه ميكند و ايمان را از دل او ميبرد و چنين كسى در واقع با خودش خدعه ميكند اگر شعور داشته باشد پرسيدند چگونه كسى با خدا مكر ميكند فرمود كارى را كه خدا فرموده بجا بياوريد بجا مياورد براى غير خدا پس از ريا بپرهيزيد كه آن شرك بخدا است، و چون ضرر اين خدعه و مكر عائد خودشان ميشود و بخدا و رسول و اهل ايمان ضررى نميرسد مثل آنستكه با خودشان مكر نموده باشند چون خداوند بى‌نياز است از آنها و ياريشان و اگر ميخواست بآنها مهلت نمى‌داد و آنها قدرت بر مخالفت پيدا نمينمودند و نسبت بيشعورى بآنها براى آنستكه نمى‌دانستند خداوند عالم السر و الخفيات است و پيغمبر (ص) خود را از باطن آنها آگاه ميفرمايد و دروغ و كفر آنها ظاهر ميشود و آنحضرت بامر خداوند آنها را لعن ميفرمايد و رسواى خاص و عام ميشوند و اين فضيحت و رسوائى تا دامنه قيامت براى آنها باقى ميماند و امامى مانند امير المؤمنين (ع) از دست آنها ميرود و ائمه مانند آنسه نفر و معويه و يزيد و خالد و وليد و امثال آنها پيدا ميكنند كه صفحات تاريخ را از اعمال قبيحه خود ننگين مينمايند بلكه ننگى براى مسلمانان در دنيا از آنها باقى ميماند كه بهيچ آبى جز اشك چشم شيعيان شسته نميشود و در آخرت هم با ائمه خود محشور ميشوند چه ضررى است بالاتر از اينها، اگر بخواهم كيفيت عذاب آخرت و صور برزخيّه و بسته شدن در جهنم بروى آنها و زير و رو شدنشان در آتش و فشار آوردن بر يكديگر و بالا و پائين رفتن آنها مانند تكّه‌هاى گوشت در ديك و احاطه حيوانات گزنده و درنده بر آنها و اندكى آرام گرفتن جهنم و دوباره مشتعل شدن و ريختن پوست بدنشان و فورا گوشت و پوست روئيدن و دو مرتبه سوختن و تشنه شدن و آب خواستن و آن خون و چرك داغ را خوردن و از تمام بدنشان سوزان خارج شدن و امثال اينها را عرضه بدارم ميترسم اسباب وحشت شود اين عذاب اتباع است امان از عذاب رؤساء آنها آيا سلطنت دو روزه باين عذاب جاويدان ارزش دارد خداوند بما ترحم فرمايد كه حب رياست را از دل خودمان زائل نمائيم كه انسان را به بسى كار ها وادار مينمايد و بردن ايمان را خداوند از دل كسى بآنست كه نور ايمان را در دل او نمى‌اندازد چون قابليت ندارد و او را بحال خود واميگذارد لذا توفيق از او سلب ميشود و موفق باعمال خيريّه نمى‌گردد.


جلد 1 صفحه 33

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ الَّذِين‌َ آمَنُوا وَ ما يَخدَعُون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم‌ وَ ما يَشعُرُون‌َ «9»

(‌با‌ ‌خدا‌ و كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ آورده‌اند مخادعه‌ ميكنند و حال‌ آنكه‌ جز ‌با‌ خودشان‌ خدعه‌ نميكنند و نميفهمند) كلام‌ ‌در‌ تفسير ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ چند مورد ‌است‌:

مورد اول‌

‌در‌ دفع‌ بعض‌ اشكالات‌ ‌که‌ متوجه‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌است‌ و ‌آنها‌ سه‌ اشكال‌ ‌است‌:

1‌-‌ مخادعه‌ ‌از‌ باب‌ مفاعله‌ ‌است‌ و افاده‌ اسناد فعل‌ ‌را‌ بطرفين‌ مينمايد و چگونه‌ ميتوان‌ نسبت‌ خدعه‌ ‌را‌ بخدا داد!

جواب‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ اشكال‌ بوجوهي‌ ميتوان‌ داد:

وجه‌ اول‌: باب‌ مفاعله‌ همه‌ جا ‌بين‌ الاثنين‌ نيست‌ و ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ موارد يك‌ طرفي‌ ‌است‌ مانند عافاك‌ اللّه‌، و عاينت‌ الشي‌ء، و زاولت‌ الامر، و سافرت‌ و امثال‌ اينها و مخادعه‌ نيز ‌از‌ ‌اينکه‌ قبيل‌ ‌است‌.

وجه‌ دوم‌: اطلاق‌ خدعه‌ و مكر ‌بر‌ خداوند ‌در‌ آيات‌ ديگر مانند وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَيرُ الماكِرِين‌َ«1» و إِن‌َّ المُنافِقِين‌َ يُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ هُوَ خادِعُهُم‌«2» بنحو حقيقت‌ نيست‌ بلكه‌ ‌از‌ باب‌ مجاز مشاكلة ‌است‌ ‌يعني‌ ‌از‌ جزاء خدعه‌ و مكر، بخدعه‌ و مكر تعبير نموده‌ چنانچه‌ بعضي‌ جمله‌

«‌کما‌ تدين‌ تدان‌»

‌را‌ نيز ‌از‌ ‌اينکه‌ قبيل‌ گرفته‌اند.

وجه‌ سوم‌: خداوند ‌در‌ دنيا ‌با‌ ‌آنها‌ طوري‌ رفتار ميكند ‌که‌ گمان‌ ميبرند خير ‌آنها‌ ‌را‌ خواسته‌ و حال‌ آنكه‌ آنان‌ ‌را‌ املاء و استدراج‌ نموده‌ ‌تا‌ ‌هر‌ چه‌ ميخواهند بكنند و روز بروز عذاب‌ ‌خود‌ ‌را‌ زياد نمايند چنانچه‌ ميفرمايد وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ«3» (گمان‌ نبرند كساني‌ ‌که‌ كافر شدند مهلت‌ دادن‌ ‌ما آنان‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ايشان‌ خوب‌ ‌است‌ همانا مهلت‌ ميدهيم‌ آنان‌ ‌را‌ ‌تا‌ اينكه‌ ‌بر‌ گناه‌ ‌خود‌ بيفزايند و عذاب‌ خوار كننده‌ ‌براي‌ آنان‌ ‌است‌)


1‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 141

2‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 47

3‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 172

جلد 1 - صفحه 314

و نيز ميفرمايد وَ الَّذِين‌َ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَستَدرِجُهُم‌ مِن‌ حَيث‌ُ لا يَعلَمُون‌َ وَ أُملِي‌ لَهُم‌ إِن‌َّ كَيدِي‌ مَتِين‌ٌ«1» (و كساني‌ ‌که‌ آيات‌ ‌ما ‌را‌ دروغ‌ شمردند كمك‌ كمك‌ آنان‌ ‌را‌ بهلاكت‌ نزديك‌ ميكنيم‌ ‌از‌ جهتي‌ ‌که‌ نميدانند، و مهلت‌ ميدهم‌ ‌ايشان‌ ‌را‌، محققا كيد ‌من‌ محكم‌ ‌است‌) بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ رفتاري‌ ‌که‌ ‌خدا‌ نسبت‌ بآنها ميكند چون‌ ظاهرش‌ احسان‌ و باطنش‌ خذلان‌ و غايتش‌ عذاب‌ و هلاكت‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌آن‌ بمكر و خدعه‌ و كيد تعبير ‌شده‌.

2‌-‌ خدعه‌ ‌بر‌ حسب‌ لغت‌ ابهام‌ نمودن‌ طرفست‌ آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ اراده‌ دارد ‌از‌ مكروه‌ چنانچه‌ بعضي‌ گفته‌اند و بعضي‌ ديگر گفته‌اند اخفاء آنست‌ ‌با‌ اصابة مكروه‌ بنحوي‌ ‌که‌ طرف‌ نداند و ‌با‌ خداوند علام‌ الغيوب‌ چگونه‌ ميتوان‌ خدعه‌ نمود!

و جواب‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ اشكال‌ نيز بچند وجه‌ داده‌ ميشود:

وجه‌ اول‌: مراد ‌از‌ مخادعه‌ ‌با‌ ‌خدا‌، مخادعه‌ ‌در‌ دين‌ خداست‌ ‌که‌ بحسب‌ گفتار اظهار دينداري‌ ميكنند ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ متديّن‌ نيستند و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ نتيجه‌ ‌اينکه‌ خدعه‌ عائد خودشان‌ ميشود.

وجه‌ دوم‌: ممكن‌ ‌است‌ مراد ‌از‌ مخادعه‌ ‌با‌ ‌خدا‌، مخادعه‌ ‌با‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ و خلفاء و منصوبين‌ ‌از‌ طرف‌ ‌او‌ ‌باشد‌ ‌که‌ اطاعت‌ ‌آنها‌ اطاعت‌ حق‌ و نافرماني‌ ‌آنها‌، نافرماني‌ اوست‌.

وجه‌ سوم‌: ممكن‌ ‌است‌ مراد ‌از‌ مخادعه‌ صورت‌ مخادعه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌بر‌ فرض‌ محال‌ ‌اگر‌ خداوند علم‌ بباطن‌ ‌آنها‌ نداشت‌ مخادعه‌ حقيقت‌ داشت‌ چنانچه‌ ‌در‌ تعبيرات‌ مردم‌ ‌است‌ ‌که‌ ميگويند ‌خدا‌ ‌را‌ گول‌ ميزني‌ ‌ يا ‌ خودت‌ ‌را‌، و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ ذيل‌ ‌آيه‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد وَ ما يَخدَعُون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم‌ وَ ما يَشعُرُون‌َ 3‌-‌ ‌اينکه‌ مخادعين‌ ‌اگر‌ معتقد بوجود خداوند نيستند ‌با‌ ‌که‌ خدعه‌ ميكنند!

و ‌اگر‌ معتقد بوجود ‌او‌ ميباشند و ‌او‌ ‌را‌ عالم‌ و آگاه‌ ‌از‌ همه‌ چيز ميدانند چگونه‌ ‌با‌ ‌او‌ خدعه‌ ميكنند!


1‌-‌ سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 181

جلد 1 - صفحه 315

و جواب‌ ‌اينکه‌ گفتار اينست‌ ‌که‌ مخادعين‌ ‌ يا ‌ دهري‌ و طبيعي‌ هستند و غرض‌ ‌از‌ مخادعه‌ آنان‌ دفع‌ ضرر مسلمين‌ ‌از‌ خودشان‌ ميباشد و ‌ يا ‌ معتقد بوجود باري‌ بوده‌ ولي‌ صاحبان‌ مذاهب‌ باطله‌ مانند اهل‌ كتاب‌ و مشركين‌اند اينان‌ نيز بعقيده‌ فاسد ‌خود‌، ‌در‌ ‌اينکه‌ مخادعه‌ ‌خود‌ ‌را‌ مأجور و مثاب‌ ميدانند.

مورد دوم‌

‌در‌ مراتب‌ مخادعه‌، مخادعه‌ مراتبي‌ دارد:

مرتبه‌ اول‌: مخادعه‌ ‌در‌ امور اعتقاديه‌ ‌است‌ مانند مخادعه‌ كفّار و اهل‌ ضلال‌ و ارباب‌ مذاهب‌ باطله‌ ‌در‌ اظهار اسلام‌ و آميزش‌ ‌با‌ مسلمين‌.

مرتبه‌ دوم‌: مخادعه‌ ‌در‌ امور نفسانيه‌ مثل‌ اينكه‌ دعوي‌ عدالت‌ و علم‌ و اجتهاد و سخاوت‌ و تواضع‌ و شجاعت‌ و زهد و خوف‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و توكّل‌ و انقياد و تسليم‌ و ورع‌ و تقوي‌ و امثال‌ اينها ‌را‌ بنمايد ‌با‌ اينكه‌ متّصف‌ بآنها نباشد.

مرتبه‌ سوم‌: رياء ‌در‌ عبادت‌ ‌است‌ ‌از‌ واجبات‌ و مستحبّات‌، چنانچه‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌از‌ ‌إبن‌ بابويه‌ باسناد ‌خود‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ ‌از‌ پدر بزرگوارش‌ سؤال‌ شد موجب‌ نجات‌ فرداي‌ قيامت‌ چيست‌! فرمود

1» «انّما النجاة ‌في‌ ‌ان‌ ‌لا‌ تخادعوا اللّه‌ فيخدعكم‌ فانّه‌ ‌من‌ يخادع‌ اللّه‌ يخدعه‌ و يخلع‌ ‌منه‌ الايمان‌ و نفسه‌ يخدع‌ ‌لو‌ يشعر فقيل‌ ‌له‌ كيف‌ يخادع‌ اللّه‌ ‌فقال‌ يعمل‌ ‌ما امره‌ اللّه‌ عزّ و جل‌ّ ‌به‌ ثم‌ّ يريد ‌به‌ غيره‌ فاتقوا الرياء فانّه‌ شرك‌ باللّه‌ عزّ و جل‌، ان‌ّ المرائي‌ يوم القيمة يدعي‌ باربعة اسماء: ‌ يا ‌ كافر ‌ يا ‌ فاجر، ‌ يا ‌ غادر، ‌ يا ‌ خاسر حبط عملك‌ و بطل‌ اجرك‌ و لاخلاص‌ لك‌ اليوم‌ فالتمس‌ اجرك‌ ممّن‌ كنت‌ تعمل‌ ‌له‌»«

(همانا رستگاري‌ ‌در‌ اينست‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌خدا‌ خدعه‌ نكنيد ‌که‌ ‌با‌ ‌شما‌ خدعه‌ ميكند زيرا ‌هر‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌خدا‌ خدعه‌ كند ‌خدا‌ ‌با‌ ‌او‌ خدعه‌ مينمايد و لباس‌ ايمان‌ ‌را‌ ‌از‌ وي‌ ميكند و ‌اگر‌ بفهمد ‌با‌ ‌خود‌ خدعه‌ نموده‌ ‌پس‌ گفته‌ شد چگونه‌ ‌با‌ ‌خدا‌ خدعه‌ ميكند! فرمود عمل‌ ميكند بآنچه‌ ‌خدا‌ امر فرموده‌ و ‌غير‌ ‌خدا‌ ‌را‌ بآن‌


1‌-‌.

جلد 1 - صفحه 316

عمل‌ اراده‌ مينمايد ‌پس‌ بپرهيزيد ‌از‌ رياء زيرا رياء شرك‌ بخداي‌ عزّ و جل‌ ‌است‌، بدرستي‌ ‌که‌ روز قيامت‌ رياكار بچهار اسم‌ خوانده‌ شود: اي‌ كافر، اي‌ فاجر، اي‌ حيله‌گر، اي‌ زيانكار عمل‌ تو ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ و اجر تو باطل‌ شد و ‌براي‌ تو امروز نجاتي‌ نيست‌، ‌پس‌ اجر ‌خود‌ ‌را‌ طلب‌ كن‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌براي‌ ‌او‌ عمل‌ مينمودي‌) مرتبه‌ چهارم‌: خدعه‌ ‌در‌ مقامات‌ ديني‌ ‌است‌ باين‌ معني‌ ‌که‌ پيش‌ ‌خود‌ گمان‌ كند واجد مقامي‌ ‌از‌ مقامات‌ ديني‌ ‌است‌ و حال‌ آنكه‌ فاقد آنست‌ مثل‌ اينكه‌ خيال‌ ميكند داراي‌ قصد قربت‌ و خلوص‌ نيت‌ و اعتماد و توكل‌ بخداست‌ ‌با‌ اينكه‌ ‌در‌ سرّ سرّ آلوده‌ برياء ‌است‌ و ‌در‌ امور نظرش‌ باسباب‌ ظاهري‌ ميباشد و ‌ يا ‌ جاهل‌ مركب‌ ‌است‌ و ‌خود‌ ‌را‌ عالم‌ ميداند و ‌ يا ‌ بي‌خرد ‌است‌ و ‌خود‌ ‌را‌ عقل‌ ‌کل‌ ميداند و ‌ يا ‌ اعمالش‌ باطل‌ ‌است‌ و ‌خود‌ ‌را‌ صحيح‌ العمل‌ ميشمارد و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ حال‌ انكسار ‌در‌ ‌خود‌ نمي‌بيند و معترف‌ بتقصير ‌ يا ‌ قصور ‌خود‌ نميباشد و عجب‌ و غرور ‌او‌ ‌را‌ ميگيرد و ‌اينکه‌ بالاترين‌ دامهاي‌ شيطان‌ و وسائل‌ اغواي‌ انسان‌ ‌است‌ ‌که‌ آدمي‌ ‌را‌ ‌از‌ عيوب‌ ‌خود‌ غافل‌ ميكند و وقتي‌ انسان‌ ‌از‌ عيب‌ ‌خود‌ غافل‌ شود ‌در‌ صدد رفع‌ ‌آن‌ برنميآيد.

مورد سوم‌

‌در‌ تفسير و الّذين‌ آمنوا:

‌اينکه‌ منافقان‌ ‌با‌ مؤمنان‌ نيز مخادعه‌ ميكنند و مخادعه‌ ‌با‌ مؤمنين‌ اينست‌ ‌که‌ ‌در‌ ظاهر ابراز برادري‌ و همكاري‌ و مساعدت‌ و دوستي‌ و محبت‌ مينمايند ولي‌ ‌در‌ باطن‌ ‌در‌ مقام‌ ايذاء و ظلم‌ و احتقار و اهانت‌ بآنها و بدگويي‌ و غيبت‌ و نمامي‌ و تهمت‌ بآنها و طلب‌ عورات‌ و عثرات‌ ‌آنها‌ و ترك‌ مساعدت‌ و كمك‌ و همكاري‌ ‌با‌ ‌آنها‌، و عداوت‌ و دشمني‌ ‌با‌ ‌آنها‌ برمي‌آيند و جامع‌ ‌اينکه‌ صفات‌ نفاق‌ و دورويي‌ و ذو وجهين‌ و ذو لسانين‌ بودن‌ ‌است‌ و مناسب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ اينجا ‌هر‌ يك‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ صفات‌ ‌را‌ متذكر ‌شده‌ و عقوبت‌ ‌آن‌ ‌را‌ گوشزد نمائيم‌.

1‌-‌ دورويي‌ و دوزباني‌:

‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

جلد 1 - صفحه 317

1» «‌من‌ ‌کان‌ ‌له‌ وجهان‌ ‌کان‌ ‌له‌ لسانان‌ ‌من‌ نار يوم القيمة»«

(كسي‌ ‌که‌ دو رو ‌باشد‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌در‌ روز قيامت‌ دو زبان‌ ‌از‌ آتش‌ ‌باشد‌) و نيز فرمود

2» «تجدون‌ ‌من‌ شرّ عباد اللّه‌ يوم القيمة ذا الوجهين‌ الّذي‌ يأتي‌ هؤلاء بوجه‌ و هؤلاء بوجه‌»«

(دو رو ‌را‌ بدترين‌ بنده‌گان‌ ‌خدا‌ ‌در‌ روز قيامت‌ مي‌ يابيد، ‌آن‌ كسي‌ ‌که‌ جمعي‌ ‌را‌ ‌با‌ رويي‌ و جمعي‌ ‌را‌ ‌با‌ روي‌ ديگري‌ ميآيد) و نيز فرمود

3» «يجي‌ء يوم القيمة ذو الوجهين‌ دالعا لسانه‌ ‌في‌ قفاه‌ و اخر ‌من‌ قدامه‌ يلتهبان‌ نارا ‌حتي‌ يلتهبان‌ خدّه‌ ثم‌ّ يقال‌ ‌هذا‌ الّذي‌ ‌کان‌ ‌في‌ الدنيا ذا وجهين‌ و ذا لسانين‌ يعرف‌ بذلك‌ يوم القيمة»«

(دو رو، روز قيامت‌ ميآيد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ زبانش‌ ‌را‌ ‌از‌ پشت‌ سرش‌ بيرون‌ آورده‌ و زبان‌ ديگري‌ ‌از‌ جلو رويش‌، و ‌از‌ ‌اينکه‌ دو زبان‌ آتش‌ شعله‌ور ‌است‌ بحدي‌ ‌که‌ گونه‌ ‌او‌ ‌را‌ مشتعل‌ مينمايند سپس‌ گفته‌ ميشود ‌اينکه‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا دورو و دو زبان‌ بوده‌، باين‌ صفت‌ ‌در‌ قيامت‌ شناخته‌ ميشود و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «بئس‌ العبد ‌عبد‌ ‌يکون‌ ذا وجهين‌ و ذا لسانين‌ يطري‌ اخاه‌ شاهدا و يأكله‌ غائبا ‌ان‌ اعطي‌ حسده‌ و ‌ان‌ ابتلي‌ خذله‌»«

(بد بنده‌ايست‌ بنده‌اي‌ ‌که‌ داراي‌ دو رو و دو زبان‌ ‌باشد‌، ‌در‌ حضور برادرش‌ مدح‌ و ثنا ميكند و ‌در‌ غياب‌ ‌او‌ گوشت‌ ‌او‌ ‌را‌ ميخورد «غيبتش‌ ‌را‌ ميكند» ‌اگر‌ چيزي‌ باو عطا شود حسد ميبرد و ‌اگر‌ بمصيبتي‌ گرفتار شود ‌او‌ ‌را‌ واميگذارد) و ‌در‌ جامع‌ السعادات‌ ‌از‌ تورات‌ نقل‌ ميكند «بطلت‌ الامانة و الرجل‌ ‌مع‌ صاحبه‌ بشفتين‌ مختلفتين‌ يهلك‌ اللّه‌ يوم القيمة ‌کل‌ شفتين‌ مختلفتين‌» (بواسطه‌ دو زباني‌ دوستي‌ و امانت‌ ميان‌ دو مصاحب‌ ‌از‌ ‌بين‌ ميرود و خداوند هلاك‌ ميكند روز قيامت‌ ‌هر‌ ‌که‌ داراي‌ دو زبان‌ مختلف‌ ‌باشد‌) و نيز روايت‌ ميكند ‌که‌

«اوحي‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌الي‌ عيسي‌ ‌بن‌ مريم‌ ليكن‌ لسانك‌ ‌في‌ السرّ و العلانية لسانا واحدا و كذلك‌ قلبك‌ اني‌ احذرك‌ نفسك‌ و كفي‌ بك‌ خبيرا، ‌لا‌ يصلح‌ لسانان‌ ‌في‌ فم‌ واحد و ‌لا‌ سيفان‌ ‌في‌ غمد واحد»

(خداي‌ ‌تعالي‌ بعيسي‌ ‌بن‌


1 و 2 و 3 و 4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 318

مريم‌ وحي‌ فرمود ‌که‌ بايد زبان‌ تو ‌در‌ پنهان‌ و آشكارا يكي‌ ‌باشد‌ و همچنين‌ دل‌ تو، ‌من‌ ترا ‌از‌ خودت‌ ميترسانم‌ و كافي‌ هستي‌ خودت‌ ‌از‌ حيث‌ آگاهي‌ بضميرت‌، شايسته‌ نيست‌ دو زبان‌ ‌در‌ يك‌ دهان‌ و دو شمشير ‌در‌ يك‌ غلاف‌) و ‌غير‌ اينها ‌از‌ اخبار ديگر.

و تقيّه‌ ‌از‌ موارد دورويي‌ خارج‌ ميشود، و تقيّه‌ ‌در‌ جائيست‌ ‌که‌ انسان‌ گرفتار ظالم‌ و صاحب‌ شر و ‌ يا ‌ مخالف‌ مذهبي‌ شود ‌که‌ اظهار عقيده‌اش‌ بيم‌ ‌بر‌ جان‌ ‌ يا ‌ مال‌ ‌ يا ‌ عرض‌ ‌او‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ اينجا لازم‌ ‌است‌ ‌از‌ اظهار عقيده‌اش‌ خودداري‌ كند و ظاهرا ‌با‌ ‌او‌ موافقت‌ نمايد ‌با‌ اينكه‌ ‌در‌ باطن‌ مخالف‌ ‌او‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ روش‌ ائمه‌ طاهرين‌ ‌در‌ مقابل‌ خلفاء جور و اتباع‌ ‌آنها‌ بوده‌ و اخبار ‌در‌ مدح‌ ‌آن‌ و مذمّت‌ ترك‌ ‌آن‌ بسيار ‌است‌:

‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ تفسير ‌آيه‌ شريفه‌ لا تَستَوِي‌ الحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ فرمود

1» «الحسنة التقيّة و السيّئة الاذاعة»«

(مراد ‌از‌ نيكي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ تقيّه‌ و مراد ‌از‌ بدي‌ فاش‌ نمودن‌ ‌است‌) و نيز ‌در‌ تفسير ‌آيه‌ شريفه‌ ادفَع‌ بِالَّتِي‌ هِي‌َ أَحسَن‌ُ فرمود

2» «الّتي‌ هي‌ احسن‌ التقيّة فاذا الّذي‌ بينك‌ و بينه‌ عداوة كانّه‌ ولي‌ّ حميم‌«

(‌آن‌ چيز نيكوتري‌ ‌که‌ امر ‌شده‌ بدي‌ ‌را‌ بآن‌ دفع‌ كن‌، تقيّه‌ ‌است‌، ‌پس‌ ‌در‌ اينهنگام‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌که‌ ‌بين‌ تو و ‌او‌ دشمني‌ ‌است‌ گويا دوست‌ نزديكي‌ ميشود).

و نيز ‌در‌ تفسير ‌آيه‌ شريفه‌ وَ يَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ فرمود

3» «الحسنة التقيّة و السيّئة الاذاعة»«.

و ‌در‌ خبر ديگر ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

4» «تسعة اعشار الدين‌ التقيّة و ‌لا‌ دين‌ لمن‌ ‌لا‌ تقيّة ‌له‌»«

(نه‌ دهم‌ دين‌ تقيّه‌ ‌است‌، و كسي‌ ‌که‌ تقيّه‌ ندارد دين‌ ندارد) و ‌در‌ خبر ديگر فرمود

5» «التقيّة ‌من‌ دين‌ اللّه‌ ‌قال‌ الراوي‌ ‌من‌ دين‌ اللّه‌ ‌قال‌ اي‌ و اللّه‌ ‌من‌ دين‌ اللّه‌»«

(تقيّه‌ ‌از‌ دين‌ خداست‌، راوي‌ گويا ‌از‌ روي‌ استبعاد ميگويد ‌از‌


1‌-‌ 2‌-‌ 3‌-‌ 4‌-‌ 5‌-‌ ‌في‌ باب‌ التقية ‌في‌ اغلب‌ كتب‌ الاخبار مثل‌ البحار و كتب‌ الفقه‌

[.....]

جلد 1 - صفحه 319

دين‌ خداست‌؟! حضرت‌ قسم‌ ياد ميكند ‌که‌ ‌از‌ دين‌ خداست‌) و ‌در‌ خبر ديگر فرمود

«سمعت‌ ابي‌ يقول‌ ‌لا‌ و اللّه‌ ‌ما ‌علي‌ وجه‌ الارض‌ شيئي‌ احب‌ّ اليه‌ ‌من‌ تقيّة»

(‌از‌ پدرم‌ شنيدم‌ ‌که‌ ميگفت‌ قسم‌ بخدا ‌بر‌ روي‌ زمين‌ چيزي‌ نزد ‌خدا‌ محبوبتر ‌از‌ تقيّه‌ نيست‌) و سپس‌ فرمود

1» «انّه‌ ‌من‌ كانت‌ ‌له‌ تقيّة رفعه‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ و ‌من‌ ‌لم‌ يكن‌ ‌له‌ تقيّة وضعه‌ اللّه‌»«

(بدرستي‌ ‌که‌ ‌هر‌ كس‌ داراي‌ تقيّه‌ ‌باشد‌ ‌خدا‌ ‌او‌ ‌را‌ بلند ميگرداند و ‌هر‌ ‌که‌ تقيّه‌ نداشته‌ ‌باشد‌ خداوند ‌او‌ ‌را‌ پست‌ ميگرداند و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

2» «اتّقوا ‌علي‌ دينكم‌ و احجبوه‌ بالتقيّة فانّه‌ ‌لا‌ ايمان‌ لمن‌ ‌لا‌ تقيّة ‌له‌»«

(دين‌ ‌خود‌ ‌را‌ بواسطه‌ تقيّه‌ نگاهداريد و بپوشانيد، بدرستي‌ ‌که‌ ايمان‌ نيست‌ ‌براي‌ كسي‌ ‌که‌ تقيّه‌ ندارد) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ مرويست‌ ‌که‌ فرمود

3» «التقيّة ‌من‌ ديني‌ و دين‌ آبائي‌ و ‌لا‌ ايمان‌ لمن‌ ‌لا‌ تقيّة ‌له‌»«

(تقيّه‌ ‌از‌ دين‌ ‌من‌ و دين‌ پدران‌ ‌من‌ ‌است‌ و ايمان‌ نيست‌ ‌براي‌ كسي‌ ‌که‌ تقيّه‌ ندارد) و نيز فرمود

4» «التقيّة ‌في‌ ‌کل‌ ضرورة و صاحبها اعلم‌ بها حين‌ تنزل‌ ‌به‌»«

(تقيّه‌ ‌در‌ ‌هر‌ جايي‌ ‌است‌ ‌که‌ ضرورت‌ ايجاب‌ كند و آنكه‌ برايش‌ چنين‌ امري‌ پيش‌ آيد بموردش‌ داناتر ‌است‌) و نيز فرمود

5» «التقيّة ‌في‌ كل‌ّ شيئي‌ يضطرّ اليه‌ ‌إبن‌ آدم‌ فقد احل‌ّ اللّه‌ ‌له‌»«

(تقيّه‌ ‌در‌ ‌هر‌ چيزي‌ ‌است‌ ‌که‌ پسر آدم‌ مضطر شود، ‌پس‌ خداوند ‌براي‌ ‌او‌ ‌در‌ چنين‌ موردي‌ حلال‌ فرموده‌) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

6» «خالطوهم‌ بالبرانيّة و خالفوهم‌ بالجوانيّة»«

(‌با‌ اعداء دين‌ معاشرت‌ و موافقت‌ كنيد ‌در‌ ظاهر و مخالفت‌ كنيد ‌در‌ باطن‌) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

7» «انّما جعلت‌ التقيّة لتحقن‌ ‌به‌ الدم‌ فاذا بلغت‌ الدم‌ فليس‌ تقيّة»«

(تقيه‌ قرار داده‌ ‌شده‌ ‌که‌ بواسطه‌ ‌آن‌ خون‌ حفظ شود، ‌پس‌ ‌هر‌ گاه‌ بحدّ خون‌ رسيد ديگر جاي‌ تقيّه‌ نيست‌)


1‌-‌ 2‌-‌ 3‌-‌ 4‌-‌ 5‌-‌ 6‌-‌ 7‌-‌ ‌في‌ باب‌ التقية ‌في‌ اغلب‌ كتب‌ الاخبار مثل‌ البحار و كتب‌ الفقه‌

جلد 1 - صفحه 320

و ‌در‌ فقه‌ ‌در‌ باب‌ تقيّه‌ گفته‌ ‌شده‌ ‌که‌ تقيّه‌ باختلاف‌ موارد مختلف‌ ‌است‌، ‌در‌ بعض‌ موارد واجب‌ ‌است‌ و ‌آن‌ ‌در‌ هنگام‌ اضطرار و الجاء ‌براي‌ حفظ جان‌ و عرض‌ و مال‌ معتني‌ ‌به‌ ‌است‌، و ‌در‌ زمينه ‌که‌ اضطرار نباشد ولي‌ مخالطه‌ و آميزش‌ ‌با‌ مخالفين‌ داراي‌ حسن‌ و موجب‌ ايمني‌ ‌از‌ ضررهاي‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ ‌خود‌ و ساير مؤمنين‌ ‌باشد‌ مستحب‌ّ ‌است‌، و ‌در‌ مورد اظهار برائت‌ ‌از‌ ائمه‌ اطهار مباح‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ مورد دو نفر ‌از‌ اهل‌ كوفه‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ گرفتند و امر كردند و ديگري‌ امتناع‌ نمود وي‌ ‌را‌ كشتند حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود

1» «امّا الّذي‌ برء فرجل‌ فقيه‌ ‌في‌ دينه‌ و امّا الاخر فتعجّل‌ ‌الي‌ الجنّة»«

(‌آن‌ مردي‌ ‌که‌ برائت‌ جست‌ مردي‌ فقيه‌ ‌در‌ دين‌ ‌بود‌ و امّا ‌آن‌ ديگري‌ بسوي‌ بهشت‌ عجله‌ نمود) و نيز درباره‌ عمّار ‌که‌ مشركين‌ ‌او‌ و پدر و مادرش‌ ‌را‌ گرفتند و شكنجه‌ نمودند ‌که‌ ‌بر‌ ‌محمّد‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بد بگويند و ‌از‌ دين‌ ‌او‌ بيزاري‌ جويند، ياسر و سميّه‌ امتناع‌ كردند و ‌آنها‌ ‌را‌ بسخت‌ترين‌ وضعي‌ كشتند و عمّار اظهار بيزاري‌ نمود و ‌او‌ ‌را‌ رها نمودند، ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ خدمت‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ مشرف‌ ‌شده‌ و گريه‌ مينمود و گفتند بآن‌ حضرت‌ ‌که‌ ‌او‌ كافر ‌شده‌، حضرت‌ فرمود

2» «كلّا انّه‌ ملأ ايمانا ‌من‌ قرنه‌ ‌الي‌ قدمه‌ و اختلط بلحمه‌ و دمه‌ و جعل‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ يمسح‌ عينيه‌ و يقول‌ مالك‌ ‌ان‌ عادوا لك‌ فعدلهم‌ ‌بما‌ قلت‌ فانزل‌ اللّه‌ ‌فيه‌ الّا ‌من‌ اكره‌ و قلبه‌ مطمئن‌ّ بالايمان‌»«

(نه‌ چنين‌ ‌است‌، بدرستي‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌از‌ سر ‌تا‌ پايش‌ پر ‌از‌ ايمان‌ ‌است‌ و ايمان‌ بگوشت‌ و خونش‌ آميخته‌ ‌شده‌، و حضرت‌ ‌بر‌ چشمهاي‌ ‌او‌ دست‌ ميماليد و ميفرمود! چه‌ ‌شده‌ ‌است‌ ترا! ‌اگر‌ مشركين‌ باز ترا گرفتند و اكراه‌ ‌بر‌ ارتداد نمودند آنچه‌ ‌را‌ گفتي‌ اعاده‌ كن‌، ‌پس‌ درباره‌ عمار خداوند ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌را‌ نازل‌ فرمود «كسي‌ ‌که‌ كافر شود ‌بعد‌ ‌از‌ ايمان‌ آوردنش‌ مگر آنكه‌ اكراه‌ و اجبار شود و حال‌ آنكه‌ دل‌ ‌او‌ بايمان‌ مطمئن‌ و پابرجا ‌باشد‌) و همچنين‌ قصّه‌ ميثم‌ تمّار و حجر ‌بن‌ عدي‌ و رشيد هجري‌ و عمرو ‌بن‌ حمق‌


1 و 2‌-‌ بحار باب‌ تقيه‌

جلد 1 - صفحه 321

خزاعي‌ ‌از‌ اصحاب‌ خاص‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ زياد ‌آنها‌ ‌را‌ گرفت‌ و امر كرد ‌که‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌را‌ سب‌ّ نمايند و امتناع‌ نمودند و ‌آنها‌ ‌را‌ مصلوب‌ و مقتول‌ نمود، و مرحوم‌ مجلسي‌ (ره‌) شرح‌ مفصل‌ قصه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ نهم‌ بحار ذكر فرموده‌ بآنجا مراجعه‌ شود و حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود

1» «‌ما منع‌ ميثم‌ ‌من‌ التقيّة فو اللّه‌ لقد علم‌ ان‌ّ ‌هذه‌ الاية نزلت‌ ‌في‌ عمار و اصحابه‌ الّا ‌من‌ اكره‌ و قلبه‌ مطمئن‌ّ بالايمان‌»«

و نيز ‌در‌ فقه‌ گفته‌ ‌شده‌ ‌که‌ عملي‌ ‌که‌ ‌از‌ روي‌ تقيه‌ واقع‌ شود صحيح‌ ‌است‌ مانند وضوء منكوس‌ و مسح‌ ‌بر‌ خفّين‌ (كفشها) و نماز كتف‌ بسته‌ و وقوف‌ بعرفات‌ و مشعر و امثال‌ اينها ‌در‌ موردي‌ ‌که‌ مندوحه‌ نباشد.

بلكه‌ اخبار بسيار ‌در‌ موضوع‌ مدارات‌ ‌با‌ مردم‌ عموما و مدارات‌ و حسن‌ معاشرت‌ ‌با‌ اهل‌ سنّت‌ و جماعت‌ وارد ‌شده‌ چنانچه‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«‌قال‌ ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ امرني‌ ربّي‌ بمداراة ‌النّاس‌ ‌کما‌ امرني‌ باداء الفرائض‌»

«2» (‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود ‌که‌ پروردگار ‌من‌ مرا بمدارات‌ ‌با‌ مردم‌ امر فرموده‌ چنانچه‌ باداء واجبات‌ امر فرموده‌) و نيز فرمود

«‌قال‌ ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ مداراة ‌النّاس‌ نصف‌ الايمان‌ و الرفق‌ بهم‌ نصف‌ العيش‌»

(‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود مدارات‌ ‌با‌ مردم‌ نيمي‌ ‌از‌ ايمان‌ و رفق‌ و ملايمت‌ ‌با‌ آنان‌ نيمي‌ ‌از‌ زندگي‌ ‌است‌) و سپس‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود

3» «خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجار جهرا و ‌لا‌ تميلوا ‌عليهم‌ فيظلموكم‌ فانّه‌ سيأتي‌ عليكم‌ زمان‌ ‌لا‌ ينجو ‌فيه‌ ‌من‌ ذوي‌ الدين‌ الّا ‌من‌ ظنّوا انّه‌ ابله‌ و صبر نفسه‌ ‌ان‌ يقال‌ انّه‌ ابله‌ ‌لا‌ عقل‌ ‌له‌»«

(‌با‌ نيكان‌ ‌در‌ پنهاني‌ آميزش‌ كنيد و ‌با‌ بدان‌ ‌در‌ آشكارا معاشرت‌ نمائيد و بتندي‌ ‌با‌ آنان‌ برخورد نكنيد ‌که‌ بشما ستم‌ كنند زيرا زماني‌ ‌بر‌ ‌شما‌ ميآيد ‌که‌ ‌از‌ دينداران‌ نجات‌ نمي‌يابد مگر كسي‌ ‌که‌ گمان‌ كنند ابله‌ ‌است‌ و ‌او‌ بردبار و شكيبا ‌باشد‌ ‌به‌ اينكه‌ باو ابله‌ و بي‌خرد گفته‌ شود) و ‌در‌ وافي‌ گفته‌ «مداراة ملاينت‌ ‌با‌ مردم‌ و حسن‌ معاشرت‌ و صحبت‌ ‌با‌ آنان‌


1‌-‌ بحار باب‌ تقيه‌

2‌-‌ كافي‌ كتاب‌ الايمان‌ و الكفر باب‌ المداراة

3‌-‌ كافي‌ كتاب‌ الايمان‌ و الكفر باب‌ المداراة

جلد 1 - صفحه 322

و تحمل‌ آزار آنان‌ ‌است‌ ‌براي‌ اينكه‌ ‌از‌ انسان‌ متنفر نشوند»

2‌-‌ ايذاء

‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد وَ الَّذِين‌َ يُؤذُون‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ بِغَيرِ مَا اكتَسَبُوا فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً وَ إِثماً مُبِيناً«1» (و كساني‌ ‌که‌ مردان‌ و زنان‌ ‌با‌ ايمان‌ ‌را‌ بدون‌ اينكه‌ جرمي‌ مرتكب‌ ‌شده‌ باشند آزار ميرسانند ‌هر‌ آينه‌ بجا آورده‌اند بهتان‌ و گناه‌ آشكارايي‌ ‌را‌) و ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«‌من‌ آذي‌ مؤمنا فقد آذاني‌ و ‌من‌ آذاني‌ فقد آذي‌ اللّه‌ و ‌من‌ آذي‌ اللّه‌ فهو ملعون‌ ‌في‌ التورية و الانجيل‌ و الزبور و الفرقان‌»

و ‌در‌ روايت‌ ديگر فرمود

«فعليه‌ لعنة اللّه‌ و الملائكة و ‌النّاس‌ اجمعين‌»

«2» (كسي‌ ‌که‌ مؤمني‌ ‌را‌ آزار رساند مرا آزار رسانيده‌ و كسي‌ ‌که‌ مرا آزار رساند ‌خدا‌ ‌را‌ آزار رسانيده‌ و كسي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌را‌ آزار رساند ‌در‌ تورات‌ و انجيل‌ و زبور و قرآن‌ لعنت‌ ‌شده‌ ‌است‌) و بنا بروايت‌ ديگر (‌بر‌ ‌او‌ باد لعنت‌ ‌خدا‌ و فرشتگان‌ و همه‌ آدميان‌) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

3» «المسلم‌ ‌من‌ ‌سلّم‌ المسلمون‌ ‌من‌ يده‌ و لسانه‌»«

(مسلمان‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ مسلمانان‌ ‌از‌ دست‌ و زبان‌ ‌او‌ ‌در‌ امان‌ باشند) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «‌قال‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ليأذن‌ بحرب‌ منّي‌ ‌من‌ آذي‌ عبدي‌ المؤمن‌»«

(خداي‌ ‌تعالي‌ فرمود (بايد اعلام‌ بجنگ‌ ‌با‌ ‌من‌ دهد ‌هر‌ ‌که‌ بنده‌ مؤمن‌ مرا اذيت‌ نمايد) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

5» «اذا ‌کان‌ يوم القيمة ينادي‌ مناد ‌اينکه‌ المؤذون‌ لاوليائي‌ فيقوم‌ قوم‌ ليس‌ ‌علي‌ وجوههم‌ لحم‌ فيقال‌ هؤلاء الّذين‌ آذوا المؤمنين‌ و نصبوا ‌لهم‌ و غادروهم‌ و عنّفوهم‌ ‌في‌ دينهم‌ فيؤمر بهم‌ ‌الي‌ جهنّم‌»«

(‌هر‌ گاه‌


1‌-‌ سوره‌ احزاب‌ ‌آيه‌ 58

2‌-‌ جامع‌ السعادات‌

3 و 4 و 5‌-‌ جامع‌ السعادات‌ باب‌ الايذاء

جلد 1 - صفحه 323

روز قيامت‌ واقع‌ شود منادي‌ حق‌ ندا كند ‌که‌ آزار كنندگان‌ دوستان‌ ‌من‌ كجايند!

‌پس‌ گروهي‌ بپا شوند ‌که‌ ‌بر‌ رويهاي‌ ‌ايشان‌ گوشت‌ نباشد، و گفته‌ شود اينان‌ كساني‌ هستند ‌که‌ مؤمنان‌ ‌را‌ اذيت‌ ميكردند و ‌با‌ ‌آنها‌ دشمني‌ و خدعه‌ و مكر مينمودند و زور و ستم‌ ‌در‌ امور ديني‌ بآنها ميكردند ‌پس‌ بطرف‌ جهنم‌ روانه‌ شوند)

3‌-‌ ظلم‌

‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد إِنَّمَا السَّبِيل‌ُ عَلَي‌ الَّذِين‌َ يَظلِمُون‌َ النّاس‌َ وَ يَبغُون‌َ فِي‌ الأَرض‌ِ بِغَيرِ الحَق‌ِّ أُولئِك‌َ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ«1» (همانا راه‌ عقاب‌ ‌براي‌ كساني‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ مردم‌ ستم‌ ميكنند و ‌در‌ روي‌ زمين‌ بدون‌ حق‌ تجاوز مينمايند اينان‌ ‌بر‌ ‌ايشان‌ عذاب‌ دردناك‌ ‌است‌) و نيز ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد وَ لا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ غافِلًا عَمّا يَعمَل‌ُ الظّالِمُون‌َ«2» (البته‌ گمان‌ مبر ‌که‌ ‌خدا‌ ‌از‌ آنچه‌ ستمكاران‌ ميكنند بيخبر ‌است‌) و نيز ميفرمايد وَ سَيَعلَم‌ُ الَّذِين‌َ ظَلَمُوا أَي‌َّ مُنقَلَب‌ٍ يَنقَلِبُون‌َ«3» (زود ‌باشد‌ ‌که‌ بدانند كساني‌ ‌که‌ ستم‌ ميكنند بچه‌ جايي‌ بازگشت‌ ميكنند) و ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «اتّقوا الظلم‌ فانّه‌ ظلمات‌ يوم القيمة»«

(‌از‌ ستم‌ بپرهيزيد ‌که‌ ستم‌ تاريكيهاي‌ روز قيامت‌ ‌است‌) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

5» «‌من‌ خاف‌ القصاص‌ كف‌ّ ‌عن‌ ظلم‌ ‌النّاس‌»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌از‌ مكافات‌ ميترسد، ‌از‌ ستم‌ بمردم‌ خودداري‌ ميكند) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

6» «‌ما ‌من‌ احد يظلم‌ بمظلمة الّا اخذه‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ بها ‌في‌ نفسه‌ ‌او‌ ماله‌)«

(هيچكس‌ ستم‌ نكند جز اينكه‌ خداي‌ ‌تعالي‌ ‌او‌ ‌را‌ بواسطه‌ ‌آن‌ ستم‌ ‌در‌ جان‌ ‌ يا ‌ مالش‌ بگيرد) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

«الظلم‌ ثلاثة ظلم‌ يغفره‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ و ظلم‌ ‌لا‌ يغفره‌ اللّه‌ ‌تعالي‌


1‌-‌ سوره‌ شوري‌ ‌آيه‌ 41

2‌-‌ سوره‌ ابراهيم‌ ‌آيه‌ 43

3‌-‌ سوره‌ شعراء ‌آيه‌ 28

4 و 5 و 6‌-‌ جامع‌ السعادات‌ باب‌ الظلم‌

جلد 1 - صفحه 324

الله‌و ظلم‌ ‌لا‌ يدعه‌ اللّه‌، فامّا الّذي‌ يغفره‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ فظلم‌ الرجل‌ نفسه‌ فيما بينه‌ و ‌بين‌ اللّه‌ و امّا الظلم‌ الّذي‌ ‌لا‌ يغفره‌ اللّه‌ فالشرك‌، و امّا الظلم‌ الّذي‌ ‌لا‌ يدعه‌ اللّه‌ فالمداينة ‌بين‌ العباد»«

(ستم‌ ‌بر‌ سه‌ گونه‌ ‌است‌: ستمي‌ ‌که‌ خداي‌ ‌تعالي‌ ميآمرزد، و ستمي‌ ‌که‌ نميآمرزد، و ستمي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ نميگذرد، اما ستمي‌ ‌که‌ ميآمرزد ستمي‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ بخود ميكند نسبت‌ بآنچه‌ ‌بين‌ ‌او‌ و ‌بين‌ ‌خدا‌ ‌است‌ «‌يعني‌ معصيتهايي‌ ‌که‌ تنها نافرماني‌ ‌خدا‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ‌شده‌ و حق‌ ‌النّاس‌ ‌در‌ ‌آنها‌ نباشد» و اما ستمي‌ ‌که‌ نميآمرزد شرك‌ بخدا ‌است‌، و اما ستمي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ نميگذرد مظالم‌ عباد ‌است‌) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ تفسير ‌آيه‌ شريفه‌ إِن‌َّ رَبَّك‌َ لَبِالمِرصادِ» فرمود

2» «قنطرة ‌علي‌ الصراط ‌لا‌ يجوزها ‌عبد‌ بمظلمة»«

(ايستگاهي‌ ‌است‌ ‌بر‌ صراط ‌که‌ بنده‌اي‌ ‌که‌ مظلمه بگردن‌ ‌او‌ ‌باشد‌ ‌از‌ ‌آن‌ نميگذرد) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌ما ‌من‌ مظلمة اشدّ ‌من‌ مظلمة ‌لا‌ يجد صاحبها عليها عونا الّا اللّه‌»«

(هيچ‌ ظلمي‌ سخت‌تر ‌از‌ ‌آن‌ ظلمي‌ نيست‌ ‌که‌ مظلوم‌ ياوري‌ جز ‌خدا‌ نداشته‌ ‌باشد‌) و نيز فرمود

4» «‌من‌ اكل‌ مال‌ اخيه‌ ظلما و ‌لم‌ يرده‌ اليه‌ اكل‌ جذوة ‌من‌ النار يوم القيمة»«

(كسي‌ ‌که‌ مال‌ برادر ديني‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ روي‌ ظلم‌ بخورد و باو برنگرداند روز قيامت‌ پاره‌ آتش‌ خواهد خورد) و نيز فرمود

«اما ان‌ّ المظلوم‌ يأخذ ‌من‌ دين‌ الظالم‌ اكثر ممّا يأخذ الظالم‌ ‌من‌ مال‌ المظلوم‌»

(آگاه‌ باشيد ‌که‌ مظلوم‌ ميگيرد ‌از‌ دين‌ ظالم‌ زيادتر ‌از‌ آنچه‌ ظالم‌ ‌از‌ مال‌ مظلوم‌ گرفته‌) سپس‌ فرمود

5» «‌من‌ يفعل‌ الشرّ بالناس‌ ‌فلا‌ ينكر الشرّ اذا فعل‌ ‌به‌ اما انه‌ يحصد ‌إبن‌ آدم‌ ‌ما يزرع‌ و ليس‌ يحصد احد ‌من‌ المرّ حلوا و ‌لا‌ ‌من‌ الحلو مرّا»«

(كسي‌ ‌که‌ بمردم‌ بدي‌ كند، نبايد بدش‌ بيايد ‌اگر‌ باو بدي‌ شود، آگاه‌ باشيد ‌که‌ فرزند آدم‌ درو ميكند آنچه‌ كشت‌ مينمايد، و هيچكس‌ ‌از‌ تلخ‌ شيرين‌، و ‌از‌ شيرين‌ تلخ‌ درو نميكند)


1 و 2 و 3 و 4 و 5‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 325

و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود«1»

«‌من‌ ظلم‌ سلط اللّه‌ ‌عليه‌ ‌من‌ يظلمه‌ ‌او‌ ‌علي‌ عقبه‌ ‌او‌ ‌علي‌ عقب‌ عقبه‌، ‌قال‌ الراوي‌ ‌هو‌ يظلم‌ فيسلط اللّه‌ ‌علي‌ عقبه‌ ‌او‌ ‌علي‌ عقب‌ عقبه‌ ‌قال‌ فان‌ّ اللّه‌ ‌تعالي‌ يقول‌ وَ ليَخش‌َ الَّذِين‌َ لَو تَرَكُوا مِن‌ خَلفِهِم‌ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيهِم‌ فَليَتَّقُوا اللّه‌َ وَ ليَقُولُوا قَولًا سَدِيداً

«2»

(كسي‌ ‌که‌ ستم‌ كند، ‌خدا‌ ‌بر‌ ‌او‌ مسلّط كند كسي‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ستم‌ نمايد و ‌ يا ‌ ‌بر‌ فرزند ‌او‌ ‌ يا ‌ ‌بر‌ فرزند فرزند ‌او‌، راوي‌ ‌گفت‌ عرض‌ كردم‌ ‌او‌ ستم‌ نموده‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ فرزند ‌او‌ و ‌بر‌ فرزند فرزند ‌او‌ مسلّط مينمايد! فرمود خداي‌ ‌تعالي‌ ميفرمايد بايد بترسند كساني‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌خود‌ فرزندان‌ خردي‌ ميگذارند و ‌بر‌ ‌آنها‌ ميترسند «‌يعني‌ بترسند ‌از‌ اينكه‌ ‌بر‌ فرزندان‌ ديگران‌ ستم‌ كنند» ‌پس‌ درباره‌ فرزندان‌ ديگران‌ ‌از‌ خداي‌ بترسند و گفتار صواب‌ و درست‌ درباره‌ ‌آنها‌ بگويند)

سؤال‌

آيا ‌اينکه‌ منافي‌ ‌با‌ عدل‌ نيست‌ ‌که‌ شخصي‌ ستم‌ كند و ‌از‌ فرزندان‌ و نواده‌گان‌ ‌او‌ انتقام‌ بگيرند ‌با‌ اينكه‌ خداوند ‌در‌ قرآن‌ ميفرمايد وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري‌«3» (بردارنده‌اي‌ گناه‌ و بار ديگري‌ ‌را‌ برنميدارد)!

«جواب‌»

انتقام‌ ‌از‌ اعقاب‌ و فرزندان‌ ظالم‌ ‌از‌ سه‌ وجه‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌باشد‌:

وجه‌ اول‌ اينكه‌ فائده‌ ظلم‌ پدران‌ بآنها رسيده‌ ‌باشد‌ مثل‌ اينكه‌ اموالي‌ ‌را‌ پدر غصب‌ نموده‌ و فرزند ميداند ولي‌ بصاحبش‌ رد نميكند، بلكه‌ مورد استفاده‌ و تصرّف‌ قرار ميدهد وجه‌ دوم‌ اينكه‌ بفعل‌ پدران‌ راضي‌ باشند ‌که‌ بمفاد

«الراضي‌ بفعل‌ قوم‌ كالداخل‌ فيهم‌»

مورد انتقام‌ قرار خواهند گرفت‌


1‌-‌ كفاية الموحدين‌ باب‌ العدل‌

[.....]

2‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 10

3‌-‌ سوره‌ انعام‌ ‌آيه‌ 164

جلد 1 - صفحه 326

وجه‌ سوم‌ اينكه‌ بآباء ‌خود‌ اقتداء و سنتهاي‌ شوم‌ آنان‌ ‌را‌ مورد عمل‌ قرار دهند و اغلب‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ‌است‌.

و مثل‌ ظلم‌ ‌است‌ اعانت‌ ظالم‌ و ركون‌ بظالم‌: ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي‌ الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ«1» (‌بر‌ گناه‌ و تجاوز كمك‌ نكنيد) و نيز ميفرمايد وَ لا تَركَنُوا إِلَي‌ الَّذِين‌َ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُم‌ُ النّارُ«2» (كمترين‌ ميلي‌ پيدا نكنيد بكساني‌ ‌که‌ ظلم‌ ميكنند ‌که‌ ‌با‌ آتش‌ تماس‌ خواهيد گرفت‌) و ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «اذا ‌کان‌ يوم القيمة نادي‌ مناد ‌اينکه‌ الظلمة و ‌اينکه‌ اعوان‌ الظلمة! و ‌من‌ لاق‌ ‌لهم‌ دواتا ‌او‌ ربط ‌لهم‌ كيسا ‌او‌ مدهم‌ بمدّة قلم‌ فاحشروهم‌ معهم‌»«

(وقتي‌ قيامت‌ واقع‌ شود منادي‌ حق‌ ندا كند ستمكاران‌ و ياوران‌ ستمكاران‌ كجايند! و كسي‌ ‌که‌ ليقه ‌در‌ دوات‌ ‌آنها‌ نهاده‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ سر كيسه‌اي‌ ‌را‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ بسته‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ مدّ قلمي‌ بآنها داده‌ ‌باشد‌، ‌با‌ ‌آنها‌ محشورشان‌ كنيد) و نيز فرمود

4» «‌من‌ مشي‌ ‌مع‌ ظالم‌ فقد اجرم‌»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌با‌ ستمكاري‌ راه‌ رود مجرم‌ ‌است‌) ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

5» «العامل‌ بالظلم‌ و المعين‌ ‌له‌ و الراضي‌ ‌به‌ شركاء ثلاثتهم‌»«

(عمل‌ كننده‌ ستم‌ و ياري‌ كننده‌ ستمكار و راضي‌ بفعل‌ ستمكار ‌هر‌ سه‌ شريك‌ ‌در‌ ستمند) و نيز فرمود

6» «‌من‌ اعان‌ ظالما بظلمه‌ سلّط اللّه‌ ‌عليه‌ ‌من‌ يظلمه‌ فان‌ دعا ‌لم‌ يستجب‌ ‌له‌ و ‌لم‌ يأجره‌ اللّه‌ ‌علي‌ ظلامته‌»«

(كسي‌ ‌که‌ ظالمي‌ ‌را‌ ‌در‌ ظلمش‌ كمك‌ كند، ‌خدا‌ مسلّط كند كسي‌ ‌را‌ ‌که‌ باو ظلم‌ نمايد، و ‌اگر‌ دعا كند، دعاي‌ ‌او‌ مستجاب‌ نشود و خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ مظلوميت‌ و ستمديدنش‌ اجر ندهد، و ‌غير‌ اينها ‌از‌ اخبار ديگر و بحث‌ ‌در‌ اينكه‌ اعانت‌ ظالم‌ ‌در‌ جميع‌ مقدمات‌ ظلم‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌در‌ مقدمات‌


1‌-‌ سوره‌ مائده‌ ‌آيه‌ 3

2‌-‌ سوره‌ هود ‌آيه‌ 115

3‌-‌ مكاسب‌ شيخ‌ قدس‌ سره‌

4 و 5 و 6‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 327

قريبه‌ ‌ يا ‌ دائر مدار قصد ‌است‌ ‌در‌ فقه‌ متعرض‌ شده‌اند و تحقيق‌ اينست‌ ‌که‌ موارد اعانت‌ مختلف‌ ‌است‌ و مناط صدق‌ عرفي‌ ‌آن‌ ‌است‌ و مراد ‌از‌ ركون‌ بظالم‌ ظاهرا ميل‌ ببقاء ‌او‌ و حشر و مراوده‌ ‌با‌ ‌او‌ ‌است‌ مگر اينكه‌ ‌از‌ روي‌ اجبار ‌ يا ‌ تقيه‌ ‌ يا ‌ غرض‌ مشروعي‌ ‌باشد‌

4‌-‌ تحقير

‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «‌من‌ حقّر مؤمنا مسكينا ‌او‌ ‌غير‌ مسكين‌ ‌لم‌ يزل‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌له‌ حاقرا ماقتا ‌حتي‌ يرجع‌ ‌من‌ محقرته‌ ايّاه‌»«

(كسي‌ ‌که‌ مؤمن‌ مستمند ‌ يا ‌ ‌غير‌ مستمندي‌ ‌را‌ كوچك‌ شمارد همواره‌ خداوند ‌او‌ ‌را‌ كوچك‌ شمارد و دشمن‌ دارد ‌تا‌ ‌از‌ تحقير ‌آن‌ مؤمن‌ بازگشت‌ كرده‌ توبه‌ نمايد)

5‌-‌ اهانت‌

‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«‌قال‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌من‌ اهان‌ لي‌ وليّا فقد ارصد لمحاربتي‌»

و ‌في‌ رواية اخري‌

2» «‌من‌ اهان‌ لي‌ وليّا فقد ارصد لمحاربتي‌ و انا اسرع‌ شيئي‌ ‌الي‌ نصرة اوليائي‌»«

(كسي‌ ‌که‌ دوست‌ مرا توهين‌ كند و خوار شمارد ‌براي‌ جنگ‌ ‌من‌ آماده‌ ‌شده‌ و ‌من‌ ‌براي‌ ياري‌ دوستانم‌ ‌از‌ ‌هر‌ چيزي‌ سريعترم‌) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌قال‌ اللّه‌ عز و جل‌ ‌قد‌ نابذني‌ ‌من‌ اذل‌ّ عبدي‌ المؤمن‌»«

(بدشمني‌ ‌با‌ ‌من‌ برخواسته‌ كسي‌ ‌که‌ بنده‌ مؤمن‌ مرا خوار سازد)

6‌-‌ طلب‌ عثرات‌ مؤمنين‌ و تفتيش‌ ‌از‌ عيوب‌ آنان‌

‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد إِن‌َّ الَّذِين‌َ يُحِبُّون‌َ أَن‌ تَشِيع‌َ الفاحِشَةُ فِي‌ الَّذِين‌َ آمَنُوا لَهُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ«4» (كساني‌ ‌که‌ دوست‌ دارند اينكه‌ فاش‌ كنند كارهاي‌


1 و 2 و 3‌-‌ كافي‌ كتاب‌ الايمان‌ و الكفر

4‌-‌ سوره‌ نور ‌آيه‌ 18

جلد 1 - صفحه 328

زشت‌ ‌را‌ ‌در‌ مؤمنين‌، ‌براي‌ آنان‌ عذاب‌ دردناك‌ ‌است‌) و نيز ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا كَثِيراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ وَ لا تَجَسَّسُوا«1» (اي‌ كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ آورده‌ايد ‌از‌ بسياري‌ ‌از‌ گمانها اجتناب‌ كنيد زيرا بعضي‌ ‌از‌ گمانها گناه‌ ‌است‌ و جستجو ‌از‌ عيوب‌ يكديگر نكنيد) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «‌من‌ اذاع‌ فاحشة ‌کان‌ كمبتدئها و ‌من‌ عيّر مؤمنا بشي‌ء ‌لم‌ يمت‌ ‌حتي‌ يرتكبه‌»«

(كسي‌ ‌که‌ كار زشتي‌ ‌را‌ فاش‌ كند مانند ابتدا كننده‌ بآن‌ كار زشت‌ ‌است‌ و كسي‌ ‌که‌ مؤمني‌ ‌را‌ بچيزي‌ سرزنش‌ كند نميرد ‌تا‌ ‌خود‌ ‌آن‌ چيز ‌را‌ مرتكب‌ شود) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌ يا ‌ معشر ‌من‌ اسلم‌ بلسانه‌ و ‌لم‌ يسلم‌ بقلبه‌ ‌لا‌ تتبّعوا عثرات‌ المسلمين‌ فانّه‌ ‌من‌ تتبّع‌ عثرات‌ المسلمين‌ تتبع‌ اللّه‌ عثرته‌ و ‌من‌ تتبّع‌ اللّه‌ عثرته‌ يفضحه‌»«

(اي‌ گروه‌ كساني‌ ‌که‌ بزبان‌ اسلام‌ آورده‌ و بدل‌ تسليم‌ نشده‌ايد پي‌ جويي‌ ‌از‌ لغزشهاي‌ مسلمانان‌ نكنيد، زيرا كسي‌ ‌که‌ پي‌ جويي‌ ‌از‌ لغزشهاي‌ مسلمانان‌ بكند ‌خدا‌ ‌از‌ لغزش‌ ‌او‌ پي‌ جويي‌ نمايد و كسي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌از‌ لغزشش‌ پي‌ جويي‌ كرد ‌او‌ ‌را‌ رسوا نمايد) و ‌از‌ حضرت‌ ‌رسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «‌کل‌ امّتي‌ معاف‌ الّا المجاهرون‌»«

(همه‌ امّت‌ ‌من‌ عفو شامل‌ حالشان‌ ميشود مگر مجاهران‌، و مجاهر كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ اعمال‌ بد ديگران‌ خبر دهد) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

5» «‌من‌ استمع‌ ‌من‌ قوم‌ ‌هم‌ ‌له‌ كارهون‌ صبّت‌ ‌في‌ اذنيه‌ الآنك‌»«

(كسي‌ ‌که‌ گوش‌ فرا دهد بسخن‌ گروهي‌ ‌که‌ خوش‌ ندارند ‌در‌ گوشهاي‌ ‌او‌ روي‌ گداخته‌ ريخته‌ شود)


1‌-‌ سوره‌ حجرات‌ ‌آيه‌ 12

2 و 3‌-‌ كافي‌ كتاب‌ الكفر و الايمان‌

4 و 5‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 329

7‌-‌ تعيير و سرزنش‌ نمودن‌

خدمت‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كردند ‌که‌ مردم‌ ميگويند

«عورة المؤمن‌ ‌علي‌ المؤمن‌ حرام‌»

فرمود

1» «ليس‌ حيث‌ تذهب‌ انّما عني‌ عورة المؤمن‌ ‌ان‌ يزل‌ّ زلّة ‌او‌ تكلّم‌ بشي‌ء يعاب‌ ‌عليه‌ فتحفظه‌ ‌عليه‌ لتعيّره‌ ‌به‌ يوما»«

(اينچنين‌ ‌که‌ تو گمان‌ برده نيست‌ و همانا عورة مؤمن‌ لغزشي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ سر زند ‌ يا ‌ تكلّم‌ بچيزي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌او‌ عيب‌ ‌باشد‌، ‌پس‌ تو ‌آن‌ ‌را‌ نگاهداري‌ ‌براي‌ اينكه‌ روزي‌ ‌او‌ ‌را‌ سرزنش‌ نمايي‌) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «اقرب‌ ‌ما ‌يکون‌ العبد ‌الي‌ الكفر ‌ان‌ يواخي‌ الرجل‌ ‌علي‌ الدين‌ فيحصي‌ ‌عليه‌ عثراته‌ و زلّاته‌ ليعيّره‌ بها يوما ‌ما»«

(نزديكترين‌ چيزي‌ ‌که‌ بنده‌ ‌را‌ بسوي‌ كفر ميبرد اينست‌ ‌که‌ ‌با‌ مردي‌ مواخات‌ و برادري‌ ‌در‌ دين‌ نمايد، ‌پس‌ لغزشها و خطاهاي‌ ‌او‌ ‌را‌ احصاء نمايد ‌براي‌ اينكه‌ روزي‌ بآنها ‌او‌ ‌را‌ سرزنش‌ كند) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌من‌ انّب‌ مؤمنا انّبه‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌في‌ الدنيا و الاخرة»«

(كسي‌ ‌که‌ مؤمني‌ ‌را‌ ملامت‌ و سرزنش‌ كند خداي‌ ‌تعالي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ سرزنش‌ نمايد) و نيز ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «كفي‌ بالمرء عيبا ‌ان‌ يبصر ‌من‌ ‌النّاس‌ ‌ما يعمي‌ عنه‌ ‌من‌ نفسه‌ ‌او‌ يعيّر ‌النّاس‌ ‌بما‌ ‌لا‌ يستطيع‌ تركه‌ ‌او‌ يؤدي‌ جليسه‌ ‌بما‌ ‌لا‌ يعنيه‌»«

(همين‌ عيب‌ ‌براي‌ مرد بس‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ مردم‌ به‌بيند آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌خود‌ نمي‌بيند ‌ يا ‌ سرزنش‌ كند مردم‌ ‌را‌ بآنچه‌ ‌خود‌ نميتواند ترك‌ كند ‌ يا ‌ ‌با‌ همنشين‌ ‌خود‌ سخناني‌ بي‌معني‌ و بيهوده‌ ادا كند)

8‌-‌ غيبت‌

و كلام‌ ‌در‌ غيبت‌ ‌در‌ چند مقام‌ واقع‌ ميشود:


1‌-‌ جامع‌ السعادات‌

2 و 3‌-‌ كافي‌ كتاب‌ الايمان‌ و الكفر

4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

[.....]

جلد 1 - صفحه 330

مقام‌ اول‌، ‌در‌ معني‌ غيبت‌: ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«هل‌ تدرون‌ ‌ما الغيبة»

اصحاب‌ عرض‌ كردند ‌خدا‌ و ‌رسول‌ بهتر ميدانند فرمود

1» «ذكرك‌ اخاك‌ ‌بما‌ يكره‌»«

(غيبت‌ ياد نمودن‌ برادر ديني‌ ‌است‌ بآن‌ چيزي‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ بد آيد) كلمه‌ ‌ما موصوله‌ و عام‌ّ ‌است‌ و ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ ‌که‌ موجب‌ كراهت‌ مؤمن‌ شود شامل‌ ميگردد خواه‌ نقص‌ بدني‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ نقص‌ اخلاقي‌، ‌ يا ‌ نقص‌ عملي‌ ‌ يا ‌ نقص‌ مالي‌ ‌ يا ‌ اموري‌ ‌که‌ باو بستگي‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌از‌ قبيل‌ زن‌ و فرزند و فاميل‌ و امثال‌ اينها و خواه‌ ‌آن‌ نقص‌ اختياري‌ ‌باشد‌ مانند اعمال‌ زشت‌ ‌ يا ‌ ‌غير‌ اختياري‌ مانند كراهت‌ منظر.

و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ ‌که‌ عايشه‌ بزني‌ اشاره‌ كرد ‌که‌ ‌او‌ كوتاه‌ ‌قد‌ ‌است‌ حضرت‌ فرمودند

«اغتبتها»

(غيبت‌ ‌او‌ ‌را‌ نمودي‌)«2» و غيبت‌ وقتي‌ ‌است‌ ‌که‌ عيبي‌ درباره‌ برادر ديني‌ بگويي‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌باشد‌، و ‌اگر‌ ‌در‌ ‌او‌ نباشد تهمت‌ ‌است‌، چنانچه‌ ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ ‌که‌ خدمت‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ درباره‌ مردي‌ گفتند «‌ما اعجزه‌» (بسيار عاجز ‌است‌) حضرت‌ فرمود «اغتبتم‌» (غيبت‌ نموديد) عرض‌ كردند «قلنا ‌ما ‌فيه‌» (آنچه‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌بود‌ گفتيم‌) حضرت‌ فرمود

«‌ان‌ قلتم‌ ‌ما ليس‌ ‌فيه‌ فقد بهتّموه‌»

(‌اگر‌ گفته‌ بوديد چيزي‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ نبود بوي‌ بهتان‌ زده‌ بوديد)«3» و امّا ذكر مدائح‌ شخص‌ ‌هر‌ چند كراهت‌ داشته‌ ‌باشد‌ غيبت‌ نيست‌ مگر اينكه‌ موهم‌ ذم‌ّ شود مثل‌ اينكه‌ مستمع‌ توهّم‌ كند ‌خود‌ ‌او‌ توصيه‌ نموده‌ ‌که‌ مدح‌ وي‌ ‌را‌ نمايند مقام‌ دوم‌ ‌در‌ انحاء غيبت‌: غيبت‌ ‌بر‌ چند قسم‌ ‌است‌: 1‌-‌ تصريح‌ بقول‌، 2‌-‌ اظهار بفعل‌ مثل‌ راه‌ رفتن‌ شبيه‌ اعرج‌ ‌ يا ‌ بچشم‌ و ابرو و حركت‌ دست‌ و سر و امثال‌ اينها اشاره‌ بنقص‌ كسي‌ كند ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌را‌ محاكات‌ گويند.

3‌-‌ تعريض‌ مثل‌ اينكه‌ بگويد الحمد للّه‌ ‌من‌ مبتلا بفلان‌ چيز و ‌ يا ‌ فلان‌ عمل‌ نيستم‌ و نظرش‌ گوشه‌ زدن‌ بكسي‌ ‌است‌ ‌که‌ داراي‌ فلان‌ چيز ‌ يا ‌ فلان‌ عمل‌ ‌است‌ و ‌ يا ‌


1‌-‌ مكاسب‌ شيخ‌ قدس‌ سره‌

2‌-‌ جامع‌ السعادات‌

3‌-‌ لئالي‌ الاخبار باب‌ غيبت‌

جلد 1 - صفحه 331

اظهار حزن‌ و دلسوزي‌ ‌براي‌ كسي‌ كند ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ نظرش‌ گوشه‌ زدن‌ باو ‌باشد‌ و امثال‌ اينها بسيار ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ كسي‌ خودش‌ بهتر ميفهمد ‌که‌ ‌در‌ كلامي‌ ‌که‌ ميگويد تعريض‌ بكسي‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ نه‌ 4‌-‌ كناية مثل‌ اينكه‌ بگويد فلان‌ كاسب‌ آدم‌ خوش‌ انصاف‌؟ و ارزان‌ فروشي‌ ‌است‌؟ و طوري‌ بگويد ‌که‌ كنايه‌ ‌از‌ بي‌انصافي‌ و گران‌ فروشي‌ ‌او‌ ‌باشد‌ و امثال‌ ‌اينکه‌.

5‌-‌ كتابت‌، ‌که‌ عيوب‌ مسلماني‌ ‌را‌ بنويسند و ‌ يا ‌ ‌در‌ مجلّه‌ و روزنامه‌ منتشر كنند مقام‌ سوم‌ ‌در‌ حرمت‌ غيبت‌: غيبت‌ ‌از‌ معاصي‌ كبيره‌ و حرمتش‌ بادلّه‌ اربعه‌ ثابت‌ ‌است‌:

اما كتاب‌: ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد وَ لا يَغتَب‌ بَعضُكُم‌ بَعضاً أَ يُحِب‌ُّ أَحَدُكُم‌ أَن‌ يَأكُل‌َ لَحم‌َ أَخِيه‌ِ مَيتاً فَكَرِهتُمُوه‌ُ«1» (و غيبت‌ نكند بعضي‌ ‌از‌ ‌شما‌ بعضي‌ ‌را‌ آيا دوست‌ ميدارد يكي‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌که‌ گوشت‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ مرده‌ ‌است‌ بخورد ‌پس‌ كراهت‌ داريد ‌از‌ ‌اينکه‌ كار، ‌يعني‌ غيبت‌ بمنزله‌ خوردن‌ گوشت‌ مرده‌ برادر ديني‌ ‌است‌ و ‌در‌ ‌آيه‌ ديگر ميفرمايد لا يُحِب‌ُّ اللّه‌ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن‌َ القَول‌ِ إِلّا مَن‌ ظُلِم‌َ«2» (خداوند دوست‌ ندارد بدي‌ كسي‌ ‌را‌ گفتن‌ مگر كسي‌ ‌که‌ باو ستم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ و بخواهد رفع‌ ظلم‌ ‌از‌ ‌خود‌ بكند) بلكه‌ عموم‌ بعض‌ آيات‌ شامل‌ غيبت‌ ميشود و شايد اظهر مصاديق‌ ‌آن‌ ‌باشد‌ مانند ‌آيه‌ شريفه‌ ما يَلفِظُ مِن‌ قَول‌ٍ إِلّا لَدَيه‌ِ رَقِيب‌ٌ عَتِيدٌ«3» و ‌آيه‌ شريفه‌ إِن‌َّ الَّذِين‌َ يُحِبُّون‌َ أَن‌ تَشِيع‌َ الفاحِشَةُ فِي‌ الَّذِين‌َ آمَنُوا لَهُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ«4» اما اخبار: ‌در‌ مذمت‌ و عقوبت‌ غيبت‌ اخبار بسيار وارد ‌شده‌ ‌که‌ بشمّه ‌از‌ ‌آنها‌ اشاره‌ ميشود:

‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«المسلم‌ ‌علي‌ المسلم‌ حرم‌ دمه‌


«1» سوره‌ حجرات‌ ‌آيه‌ 12

«2» سوره‌ نساء ‌آيه‌ 147

«3» سوره‌ ق‌ ‌آيه‌ 17

«4» سوره‌ نور ‌آيه‌ 18

جلد 1 - صفحه 332

الله‌و ماله‌ و عرضه‌»«

(‌هر‌ مسلماني‌ ‌بر‌ مسلمان‌ ديگر خون‌ و مال‌ و آبرويش‌ محترم‌ (حرام‌) ‌است‌) و نيز فرمود

2» «ايّاكم‌ و الغيبة فان‌ الغيبة اشد ‌من‌ الزنا فان‌ الرجل‌ ‌قد‌ يزني‌ و يتوب‌ و يتوب‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌ان‌ صاحب‌ الغيبة ‌لا‌ يغفر ‌له‌ حتّي‌ يغفر ‌له‌ صاحبه‌»«

(‌بر‌ حذر باشيد ‌از‌ غيبت‌، زيرا غيبت‌ سخت‌تر ‌از‌ زنا ‌است‌، چه‌ آنكه‌ مرد زنا ميكند و توبه‌ مينمايد و ‌خدا‌ توبه‌ ‌او‌ ‌را‌ ميپذيرد ولي‌ غيبت‌ كننده‌ آمرزيده‌ نميشود ‌تا‌ آنكه‌ كسي‌ ‌که‌ غيبتش‌ ‌را‌ نموده‌ ‌او‌ ‌را‌ ببخشد) و نيز فرمود

3» «مررت‌ ليلة المعراج‌ ‌علي‌ قوم‌ يحشمون‌ وجوههم‌ باظافرهم‌ ‌فقال‌ جبرئيل‌ ‌هم‌ الّذين‌ يغتابون‌ النّاس‌»«

(‌در‌ شب‌ معراج‌ بگروهي‌ گذشتم‌ ‌که‌ روي‌ هاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ بناخنها ميخراشيدند ‌پس‌ جبرئيل‌ عرضكرد اينان‌ كساني‌ هستند ‌که‌ غيبت‌ مردم‌ ‌را‌ مينمودند) و نيز فرمود

4» «درهم‌ يصيبه‌ الرجل‌ ‌من‌ الربوا اعظم‌ عند اللّه‌ ‌في‌ الخطيئة ‌من‌ ست‌ و ثلاثين‌ زنية و اربي‌ الربا عرض‌ الرجل‌ المسلم‌»«

(درهمي‌ ‌که‌ ‌از‌ ربا بانسان‌ برسد بزرگتر ‌است‌ ‌از‌ جهت‌ گناه‌ نزد ‌خدا‌ ‌از‌ سي‌ و شش‌ زنا، و بزرگترين‌ ربا آبروي‌ مرد مسلمان‌ ‌است‌.)

و نيز فرمود

5» «‌من‌ مشي‌ ‌في‌ غيبة اخيه‌ و كشف‌ عورته‌ كانت‌ اول‌ خطوة خطاها وضعها ‌في‌ جهنّم‌ و كشف‌ اللّه‌ عورته‌ ‌علي‌ رؤس‌ الخلائق‌ و ‌من‌ اغتاب‌ مسلما بطل‌ صومه‌ و نقض‌ وضوئه‌»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ غيبت‌ برادر ديني‌ و ظاهر كردن‌ عيب‌ ‌او‌ راه‌ رود اول‌ قدمي‌ ‌که‌ برميدارد ‌در‌ جهنّم‌ ميگذارد و خداوند عيوب‌ ‌او‌ ‌را‌ نزد خلايق‌ ظاهر كند، و كسي‌ ‌که‌ غيبت‌ مسلماني‌ ‌را‌ بنمايد روزه‌ ‌او‌ باطل‌ و وضوي‌ ‌او‌ شكسته‌ شود) و نيز فرمود

6» «‌من‌ اغتاب‌ مسلما ‌او‌ مسلمة ‌لم‌ يقبل‌ اللّه‌ صلوته‌ و صيامه‌ اربعين‌ ليلة و ‌من‌ اغتاب‌ مسلما ‌في‌ شهر رمضان‌ ‌لم‌ يوجر ‌علي‌ صيامه‌»«

(‌هر‌ ‌که‌ غيبت‌


1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 جامع‌ السعادات‌ باب‌ الغيبة

جلد 1 - صفحه 333

مرد ‌ يا ‌ زن‌ مسلماني‌ ‌را‌ بنمايد، خداوند نماز و روزه‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌تا‌ چهل‌ شب‌ نپذيرد و كسي‌ ‌که‌ مسلماني‌ ‌را‌ ‌در‌ شهر رمضان‌ غيبت‌ كند ‌بر‌ روزه‌اش‌ اجر داده‌ نشود) و نيز فرمود

1» «‌ما النار ‌في‌ التبن‌ اسرع‌ ‌من‌ الغيبة ‌في‌ حسنة العبد»«

(سرعت‌ سوزانيدن‌ آتش‌ كاه‌ ‌را‌ بيشتر نيست‌ ‌از‌ نابود كردن‌ غيبت‌ حسنات‌ بنده‌ ‌را‌) و نيز فرمود

2» «كذب‌ ‌من‌ زعم‌ انّه‌ ولد ‌من‌ حلال‌ و ‌هو‌ يأكل‌ لحوم‌ ‌النّاس‌ بالغيبة فاجتنب‌ الغيبة فانّها ادام‌ كلاب‌ النار»«

(دروغ‌ ميگويد كسي‌ ‌که‌ گمان‌ ميبرد ‌از‌ حلال‌ زائيده‌ ‌شده‌ و حال‌ آنكه‌ بواسطه‌ غيبت‌ گوشت‌ مردم‌ ‌را‌ ميخورد ‌پس‌ دوري‌ كن‌ ‌از‌ غيبت‌ زيرا غيبت‌ نان‌ خورش‌ سگهاي‌ دوزخ‌ ‌است‌) و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند ‌بر‌ حضرت‌ موسي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ وحي‌ فرستاد

3» «انّه‌ ‌من‌ مات‌ تائبا ‌عن‌ الغيبة فهو آخر ‌من‌ يدخل‌ الجنّة و ‌من‌ مات‌ مصرا عليها فهو اول‌ ‌من‌ يدخل‌ النّار»«)

محققا كسي‌ ‌که‌ بميرد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ ‌از‌ غيبت‌ توبه‌ كرده‌ ‌باشد‌، آخر كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ داخل‌ بهشت‌ شود و كسي‌ ‌که‌ بميرد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ اصرار ‌بر‌ غيبت‌ داشته‌ ‌باشد‌، اول‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ داخل‌ دوزخ‌ شود) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«فهو شرك‌ الشيطان‌»

(غيبت‌ كننده‌ شيطان‌ ‌در‌ نطفه‌ ‌او‌ شركت‌ كرده‌) و ‌غير‌ اينها ‌از‌ اخبار ديگر) و اما عقل‌: واضح‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ كس‌ مفاسد و مضار مترتبه‌ ‌بر‌ غيبت‌ ‌را‌ ‌در‌ نظر بگيرد عقلا قبح‌ و بدي‌ ‌آن‌ ‌را‌ درك‌ ميكند.

و اما اجماع‌: جميع‌ طبقات‌ مسلمين‌ ‌از‌ صدر اول‌ ‌تا‌ ‌اينکه‌ زمان‌ ‌بر‌ حرمت‌ ‌آن‌ متّفقند بلكه‌ حرمت‌ ‌آن‌ ‌از‌ ضروريات‌ دين‌ اسلام‌ ‌است‌.

مقام‌ چهارم‌‌-‌ ‌در‌ موجبات‌ غيبت‌: چيزهايي‌ ‌که‌ سبب‌ غيبت‌ ميشود بطور فهرست‌ عبارت‌ ‌از‌: 1‌-‌ غضب‌ 2‌-‌ حقد 3‌-‌ حسد 4‌-‌ سخريه‌ و استهزاء 5 مطايبه‌ 6‌-‌ لعب‌ 7‌-‌ هزل‌ 8‌-‌ افتخار 9‌-‌ مباهات‌ 10‌-‌ رفع‌ نسبت‌ 11‌-‌ اثبات‌


1 و 2 و 3 و جامع‌ السعادات‌ باب‌ الغيبة

جلد 1 - صفحه 334

شريك‌ ‌براي‌ عمل‌ زشت‌ خويش‌ 12‌-‌ مرافقه‌ ‌با‌ دوستان‌ 13‌-‌ مساعدت‌ نمودن‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ سخن‌ ‌براي‌ اينكه‌ ‌از‌ ‌او‌ متنفّر نشوند 14‌-‌ تخيل‌ اينكه‌ ‌در‌ مقام‌ غيبت‌ ‌او‌ بوده‌ مبادرت‌ بغيبت‌ ‌او‌ مينمايد 15‌-‌ نظر داشتن‌ ‌به‌ اينكه‌ سخن‌ كسي‌ ‌را‌ تكذيب‌ كند، نخست‌ غيبت‌ ‌او‌ ‌را‌ مينمايد ‌تا‌ مستمع‌ تكذيب‌ ‌او‌ ‌را‌ تصديق‌ نمايد 16‌-‌ ترحّم‌ 17‌-‌ حزن‌ 18‌-‌ اغتمام‌ 19‌-‌ تعجب‌ ‌از‌ صدور معصيت‌ ‌از‌ ‌او‌ 20‌-‌ غضب‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌خدا‌، و ‌اينکه‌ امور پنجگانه‌ اخير ‌در‌ اصل‌ ممدوح‌ ‌است‌ ولي‌ ‌اگر‌ اسم‌ شخص‌ مورد نظر برده‌ شود غيبت‌ ‌او‌ ميشود.

مقام‌ پنجم‌ ‌در‌ حرمت‌ استماع‌ غيبت‌: گوش‌ دادن‌ بغيبت‌ مانند ‌خود‌ ‌آن‌ حرام‌ ‌است‌ بلكه‌ اشدّ ‌از‌ غيبت‌ ‌است‌ ‌هر‌ گاه‌ باعث‌ ‌بر‌ غيبت‌ شود چون‌ اعانت‌ ‌بر‌ معصيت‌ ميشود و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ ‌که‌

1» «السامع‌ احد المغتابين‌»«

و بسا شنونده‌ مرغّباتي‌ ذكر ميكند ‌ يا ‌ اظهار تعجب‌ مينمايد ‌ يا ‌ انكار ميكند ‌تا‌ ‌او‌ اصرار نمايد ‌ يا ‌ ‌از‌ باب‌ ريا و تزهد رد ميكند ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ باطنا ميل‌ دارد ‌که‌ ‌او‌ غيبت‌ نمايد و همه‌ اينها حرام‌ و ‌از‌ استماع‌ غيبت‌ محسوب‌ ميشود.

مقام‌ ششم‌ ‌در‌ وجوب‌ رد غيبت‌: ردّ نمودن‌ غيبت‌ ‌بر‌ كسي‌ ‌که‌ متمكن‌ ‌باشد‌ واجب‌ ‌است‌ و بايد بنحوي‌ ردّ كند ‌که‌ موجب‌ تكذيب‌ ‌او‌ ‌هم‌ نشود زيرا ‌او‌ ‌هم‌ مسلمان‌ ‌است‌ و تكذيب‌ ‌او‌ اهانت‌ باوست‌، بلكه‌ اولا ‌اگر‌ چيزي‌ ‌که‌ باو نسبت‌ ميدهد قابل‌ محمل‌ صحيحي‌ هست‌ ‌آن‌ ‌را‌ حمل‌ ‌بر‌ صحت‌ كند و ‌اگر‌ واقعا عيب‌ نيست‌ و گوينده‌ تخيّل‌ نموده‌ نفي‌ عيب‌ نمايد و ‌اگر‌ قابل‌ محمل‌ صحيح‌ نيست‌ گوينده‌ ‌را‌ موعظه‌ كند ‌که‌ گناه‌ غيبت‌ تو بيش‌ ‌از‌ معصيت‌ اوست‌ و عيبش‌ اشدّ ‌از‌ عيب‌ اوست‌ و ‌اگر‌ اينهم‌ ممكن‌ نباشد كلام‌ ‌او‌ ‌را‌ قطع‌ نموده‌ بجاي‌ ديگر برود و ‌اگر‌ ‌اينکه‌ نيز نميشود ‌از‌ مجلس‌ بيرون‌ رود ‌ يا ‌ ‌خود‌ ‌را‌ مشغول‌ بكاري‌ كند ‌که‌ نشنود و ‌اگر‌ ‌اينکه‌ ‌هم‌ ميسّر نيست‌ ‌لا‌ اقل‌ قلبا انكار كند و راغب‌ بشنيدن‌ غيبت‌ نباشد


1‌-‌ مكاسب‌ شيخ‌

جلد 1 - صفحه 335

‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «‌من‌ تطوّل‌ ‌علي‌ اخيه‌ ‌في‌ غيبة سمعها عنه‌ ‌في‌ مجلس‌ فردّها ردّ اللّه‌ عنه‌ الف‌ الف‌ باب‌ ‌من‌ الشرّ ‌في‌ الدنيا و الاخرة و ‌ان‌ ‌لم‌ يردها و ‌هو‌ قادر ‌علي‌ ردّها ‌کان‌ ‌له‌ كوزر ‌من‌ اغتابه‌ سبعين‌ مرّة»«

(كسي‌ ‌که‌ احسان‌ كند ‌بر‌ برادر ديني‌ ‌خود‌، ‌در‌ غيبتي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌در‌ مجلسي‌ ميشنود و ‌آن‌ ‌را‌ ردّ كند، خداوند هزار هزار ‌در‌ ‌از‌ بديهاي‌ دنيا و آخرت‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ برگرداند و ‌اگر‌ ردّ نكند و حال‌ آنكه‌ قادر ‌بر‌ ردّ ‌آن‌ ‌باشد‌ ‌براي‌ ‌او‌ مانند هفتاد برابر گناه‌ غيبت‌ كننده‌ ‌است‌) و نيز فرمود

2» «‌من‌ حمي‌ عرض‌ اخيه‌ المسلم‌ ‌في‌ الدنيا بعث‌ اللّه‌ ‌له‌ ملكا يحميه‌ يوم القيمة ‌من‌ النار»«

(كسي‌ ‌که‌ آبروي‌ برادر مسلمانش‌ ‌را‌ ‌در‌ دنيا حفظ كند خداوند فرشته ‌را‌ برانگيزد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ قيامت‌ ‌از‌ آتش‌ حفظ نمايد) و نيز فرمود

3» «‌من‌ ذب‌ّ ‌عن‌ عرض‌ اخيه‌ بالغيبة ‌کان‌ حقا ‌علي‌ اللّه‌ ‌ان‌ يعتقه‌ ‌من‌ النّار»«

(كسي‌ ‌که‌ آبروي‌ برادر ديني‌ ‌خود‌ ‌را‌ برد نمودن‌ غيبت‌ حفظ كند ‌بر‌ ‌خدا‌ سزاوار ‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ آتش‌ آزاد سازد) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

4» «‌کان‌ ‌له‌ حجابا ‌من‌ النّار»«

ردّ غيبت‌ مانع‌ ‌از‌ آتش‌ ميشود.

و نيز فرمود

5» «‌ما ‌من‌ رجل‌ ذكر عنده‌ اخوه‌ المسلم‌ و ‌هو‌ يستطيع‌ نصره‌ و ‌لو‌ بكلمة و ‌لم‌ ينصره‌ اذلّه‌ اللّه‌ عزّ و جل‌ ‌في‌ الدنيا و الاخرة و ‌من‌ ذكر عنده‌ اخوه‌ المسلم‌ فينصره‌ نصره‌ اللّه‌ ‌في‌ الدنيا و الاخرة»«

(‌هر‌ مردي‌ ‌که‌ برادر مسلمانش‌ نزد ‌او‌ ذكر شود «غيبت‌ ‌او‌ شود» و ‌او‌ ‌بر‌ ياري‌ ‌او‌ قدرت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌هر‌ چند بكلمه ‌باشد‌ و ‌او‌ ‌را‌ ياري‌ نكند، ‌خدا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ خوار سازد و ‌هر‌ ‌که‌ برادر مسلمانش‌ نزد ‌او‌ ياد شود و ‌او‌ ‌را‌ ياري‌ كند، خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ ياري‌ نمايد.

مقام‌ هفتم‌: نقل‌ غيبت‌ مانند ‌خود‌ غيبت‌ حرام‌ بلكه‌ اشد ‌از‌ غيبت‌ ‌است‌ زيرا ‌هم‌ غيبت‌ غيبت‌ كننده‌ و ‌هم‌ غيبت‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ غيبت‌ ‌شده‌ و لذا عقوبت‌ ‌آن‌


1 و 2 و 3 و 4 و 5‌-‌ بحار كتاب‌ الروضه‌ ص‌ 43

جلد 1 - صفحه 336

مضاعف‌ ميگردد.

مقام‌ هشتم‌ ‌در‌ مستثنيات‌ غيبت‌: مواردي‌ ‌را‌ علماء ‌از‌ غيبت‌ استثناء نموده‌ ‌که‌ بعضي‌ ‌از‌ ‌آن‌ موارد واجب‌ و بعضي‌ جايز و بعضي‌ خالي‌ ‌از‌ اشكال‌ نيست‌ و مجموع‌ ‌آنها‌ پانزده‌ مورد ميشود:

1‌-‌ غيبت‌ كفّار و مخالفين‌ و ساير فرق‌ باطله‌ و اهل‌ بدعت‌ جايز ‌است‌ ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ امن‌ ‌از‌ ضرر ‌ يا ‌ ‌از‌ مفاسد ديگري‌ ‌باشد‌ و حرمت‌ غيبت‌ مخصوص‌ باهل‌ ايمان‌ ‌است‌ 2‌-‌ ‌در‌ مقام‌ تظلّم‌ نزد كسي‌ ‌که‌ قادر ‌بر‌ رفع‌ ظلم‌ ‌باشد‌ و ‌لو‌ بچند واسطه‌، ‌ يا ‌ قادر ‌بر‌ اعانت‌ مظلوم‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد لا يُحِب‌ُّ اللّه‌ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن‌َ القَول‌ِ إِلّا مَن‌ ظُلِم‌َ«1» و ‌از‌ ‌رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «لصاحب‌ الحق‌ مقال‌»«

(‌براي‌ صاحب‌ حق‌، حق‌ گفتن‌ هست‌) و نيز فرمود

3» «لي‌ّ الواجد يحل‌ّ عرضه‌ و عقوبته‌»«

(بخل‌ ورزيدن‌ دارا عرض‌ و عقوبتش‌ ‌را‌ حلال‌ ميكند) و وقتي‌ هند ‌از‌ ابي‌ سفيان‌ شكايت‌ كرد ‌که‌ ‌او‌ آدم‌ بخيلي‌ ‌است‌ و نفقه‌ باندازه‌اي‌ ‌که‌ كفايت‌ ‌من‌ و اولاد مرا بكند نميدهد آيا جايز ‌است‌ ‌از‌ مالش‌ بردارم‌ حضرت‌ فرمود

4» «خذي‌ ‌ما يكفيك‌ و لولدك‌ بالمعروف‌»«

(بگير آنچه‌ ترا و اولادت‌ ‌را‌ كفايت‌ كند بمقدار متعارف‌) 3‌-‌ استعانت‌ ‌بر‌ رفع‌ منكر و ردع‌ ‌از‌ معاصي‌ ‌که‌ ‌در‌ اينصورت‌ واجب‌ ‌است‌ 4‌-‌ نصح‌ مستشير ‌يعني‌ خيرخواهي‌ كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ امر تزويج‌ ‌ يا ‌ امانت‌ و امثال‌ اينها ‌با‌ انسان‌ مشورت‌ كند.

5‌-‌ جرح‌ شاهد ‌ يا ‌ مفتي‌ ‌ يا ‌ قاضي‌ باين‌ معني‌ ‌که‌ بگويد ‌اينکه‌ شاهد عادل‌ نيست‌ ‌ يا ‌ ‌اينکه‌ مفتي‌ مجتهد نيست‌ و ‌ يا ‌ ‌اينکه‌ قاضي‌ اهليّت‌ ندارد ولي‌ ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ قصد صحيح‌ و اراده‌ هدايت‌ داشته‌ ‌باشد‌ نه‌ ‌از‌ جهت‌ حسد و تلبيس‌ شيطان‌ ‌باشد‌.

6‌-‌ توفّي‌ (حفظ نمودن‌) ‌از‌ شر صاحب‌ شر، ‌به‌ اينكه‌ ديگران‌ ‌را‌ متوجه‌ سازد ‌که‌ صرر ‌ يا ‌ فسق‌ ‌ يا ‌ بدعت‌ ‌او‌ دامنگير آنان‌ نشود، ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌


1‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 147

2 و 3 و 4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 337

‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «أ ترعون‌ ‌عن‌ ذكر الفاجر ‌حتي‌ ‌لا‌ يعرفه‌ ‌النّاس‌ اذكروه‌ ‌بما‌ ‌فيه‌ يحذره‌ ‌النّاس‌»«

(آيا رعايت‌ و خودداري‌ ميكنيد ‌از‌ ياد كردن‌ فاجر ‌تا‌ مردم‌ ‌او‌ ‌را‌ نشناسند، ‌او‌ ‌را‌ بآنچه‌ ‌در‌ اوست‌ ياد كنيد ‌تا‌ مردم‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌بر‌ حذر باشند) 7‌-‌ اظهار عيب‌ ‌در‌ مبيع‌ ‌اگر‌ چه‌ بايع‌ كراهت‌ داشته‌ ‌باشد‌، ‌که‌ مشتري‌ متضرر نشود 8‌-‌ ردّ كسي‌ ‌که‌ ادّعاي‌ نسبي‌ بكند ‌که‌ ندارد مخصوصا دعوي‌ سيادت‌ 9‌-‌ ردّ مقاله‌ باطله‌ ‌ يا ‌ دعوي‌ باطله‌ 10‌-‌ شهادت‌ ‌بر‌ فعل‌ حرام‌ حسبة 11‌-‌ ضرورت‌ تعريف‌ مثل‌ كلمه‌ اعرج‌ ‌ يا ‌ اعمش‌ ‌ يا ‌ اعمي‌ و امثال‌ اينها چنانچه‌ ‌در‌ لسان‌ اخبار وارد ‌است‌ ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ صاحبش‌ كراهت‌ نداشته‌ ‌باشد‌ 12‌-‌ غيبت‌ متجاهر بفسق‌ ‌در‌ همان‌ فسقي‌ ‌که‌ متجاهر ‌است‌ و بعضي‌ بطور مطلق‌ گفته‌اند مخصوصا ‌در‌ مورد ظلمه‌ (ستمگران‌) و صاحبان‌ فواحش‌، ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «‌من‌ القي‌ جلباب‌ الحياء ‌عن‌ وجهه‌ ‌فلا‌ غيبة ‌له‌»«

(كسي‌ ‌که‌ حجاب‌ حياء ‌را‌ ‌از‌ روي‌ ‌خود‌ انداخت‌ غيبت‌ ‌براي‌ ‌او‌ نيست‌) و نيز فرمود

3» «ليس‌ لفاسق‌ غيبة»«

و بعضي‌ ‌اينکه‌ مورد ‌را‌ ‌از‌ غيبت‌ خارج‌ دانسته‌اند باعتبار اينكه‌ ‌در‌ مفهوم‌ غيبت‌ ستر مأخوذ ‌است‌ 13‌-‌ تحاكي‌ (بازگويي‌ نمودن‌) نزد كسي‌ ‌که‌ ميداند ولي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد خلاف‌ احتياط ‌است‌ 14‌-‌ بمنظور نهي‌ ‌از‌ منكر ‌باشد‌ ‌يعني‌ قصدش‌ اينست‌ ‌که‌ باو برسد و عمل‌ زشتي‌ ‌را‌ ‌که‌ مرتكب‌ ميشود ترك‌ كند.

15‌-‌ اسم‌ طرف‌ ‌را‌ نبرد ‌حتي‌ ‌در‌ عدد محصوري‌، مثل‌ اينكه‌ بگويد ‌در‌ فلان‌ شهر ‌ يا ‌ قبيله‌ و امثال‌ اينها، و خلاصه‌ حرمت‌ غيبت‌ اقتضايي‌ ‌است‌ نه‌ ذاتي‌ و ‌از‌ جهت‌ مفاسدي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ بردارد، ‌از‌ اينجهت‌ ‌اگر‌ مصلحتي‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌باشد‌ ‌که‌ اقوي‌ ‌از‌ مفسده‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ اصلا مفسده‌ ندارد ثبوت‌ حرمت‌ معلوم‌ نيست‌ و بسا واجب‌ ‌ يا ‌ مستحب‌ّ و ‌ يا ‌ مباح‌ و ‌ يا ‌ مكروه‌ ميشود.


1 و 2 و 3‌-‌ جامع‌ السعادات‌

[.....]

جلد 1 - صفحه 338

مقام‌ نهم‌ ‌در‌ معالجه‌ غيبت‌: معالجه‌ غيبت‌ بمتذكّر شدن‌ آيات‌ و اخباري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ عقوبت‌ ‌آن‌ ذكر شد ‌اگر‌ بآنها معتقد ‌باشد‌، و معالجه‌ شخصي‌ ‌آن‌ قطع‌ اسباب‌ و موجبات‌ غيبت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ مقام‌ چهارم‌ متذكر شديم‌ و ‌در‌ اينجا ‌براي‌ قطع‌ و دفع‌ ‌آنها‌ اشاره بمذمّت‌ ‌هر‌ يك‌ ميشود:

اما غضب‌: ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ ‌رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «الغضب‌ يفسد الايمان‌ ‌کما‌ يفسد الخل‌ّ العسل‌»«

(خشم‌ ايمان‌ ‌را‌ تباه‌ ميكند چنان‌ ‌که‌ سركه‌ عسل‌ ‌را‌ تباه‌ مينمايد) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

2» «‌من‌ كف‌ غضبه‌ ‌عن‌ النّاس‌ كف‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ عنه‌ عذاب‌ يوم القيمة»«

(‌هر‌ ‌که‌ غضبش‌ ‌را‌ ‌از‌ مردم‌ بازدارد خداوند عذاب‌ قيامت‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ منع‌ كند.

و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «هي‌ جمرة الشيطان‌ و دخل‌‌-‌ الشّيطان‌ ‌فيه‌»«

(غضب‌ آتش‌ شيطان‌ ‌است‌ و داخل‌ شدن‌ شيطان‌ ‌است‌ ‌در‌ جوف‌ انسان‌) و غضب‌ بسا موجب‌ جنون‌ و حركات‌ زشت‌ ‌از‌ قبيل‌ مزق‌ ثياب‌ و لطم‌ ‌بر‌ خد و سقوط ‌بر‌ زمين‌ ميشود و نيز موجب‌ شماتت‌ دشمن‌ و مسخره‌ نمودن‌ اراذل‌ و عداوت‌ دوستان‌ و ارتكاب‌ بسياري‌ ‌از‌ محرمات‌ ‌از‌ قبيل‌ زدن‌ و سب‌ّ و فحش‌ دادن‌ و جرح‌ و قتل‌ و مانند اينها ميگردد.

اما حقد: ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

4» «المؤمن‌ ليس‌ بحقود»«

(مؤمن‌ كينه‌ توز نيست‌) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

5» «‌من‌ زرع‌ العداوة حصد ‌ما بذر«

(كسي‌ ‌که‌ تخم‌ دشمني‌ بكارد حاصل‌ همان‌ ‌را‌ درو ميكند) علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ حقد موجب‌ هم‌ّ و غم‌ّ ‌در‌ دنيا و عذاب‌ و الم‌ ‌در‌ آخرت‌ ‌است‌.

و اما حسد: ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

(الحسد


1 و 2 و 3 و 4 و 5‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 339

الله‌يأكل‌ الحسنات‌ ‌کما‌ يأكل‌ النار الحطب‌»«

(حسد كارهاي‌ خوب‌ ‌را‌ ميخورد و ‌از‌ ميان‌ ميبرد چنانچه‌ آتش‌ هيزم‌ ‌را‌ ميخورد) و حسود معترض‌ بقضاء الهي‌ ‌است‌ و بقسمت‌ ‌او‌ راضي‌ نيست‌ و هميشه‌ محزون‌ و متألّم‌ ‌است‌ و حسد ‌او‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ضرري‌ بمحسود نميرساند موجب‌ ازدياد حسنات‌ محسود ‌هم‌ ميشود.

اما سخريه‌ و استهزاء: ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد لا يَسخَر قَوم‌ٌ مِن‌ قَوم‌ٍ عَسي‌ أَن‌ يَكُونُوا خَيراً مِنهُم‌«2» (گروهي‌ گروه‌ ديگر ‌را‌ مسخره‌ نكنند چه‌ شايد آنان‌ بهتر ‌از‌ ‌ايشان‌ باشند) و ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود

3» «ان‌ّ المستهزئين‌ ‌بين‌ ‌النّاس‌ يفتح‌ لاحدهم‌ باب‌ ‌من‌ الجنّة ‌فقال‌ هلم‌ّ هلم‌ فيجي‌ء بكربه‌ و غمه‌ فاذا اتي‌ اغلق‌ دونه‌ و هكذا باب‌ آخر و ‌لا‌ يزال‌ كذلك‌ ‌حتي‌ يفتح‌ ‌له‌ الباب‌ فيقال‌ ‌له‌ هلم‌ هلم‌ فما يأتيه‌»«

(بدرستي‌ ‌که‌ استهزاء كننده‌گان‌ ‌در‌ ميان‌ مردم‌ فرداي‌ قيامت‌ دري‌ ‌از‌ بهشت‌ بروي‌ ‌هر‌ يك‌ ‌از‌ ‌ايشان‌ بازميگردد ‌پس‌ گفته‌ ميشود ‌که‌ بيا بيا، ‌پس‌ ‌با‌ غم‌ و اندوه‌ ميآيد وقتي‌ بدر ميرسد بروي‌ ‌او‌ بسته‌ ميشود و همچنين‌ ‌در‌ ديگري‌ باز ميشود وقتي‌ بآن‌ ميرسد بسته‌ ميشود و همواره‌ چنين‌ ‌است‌ ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ دري‌ باز شود و باو گفته‌ شود بيا بيا و ‌او‌ ديگر نميآيد اما مزاح‌: ‌اگر‌ موجب‌ كذب‌ و ايذاء و غيبت‌ و ساير معاصي‌ نشود حرام‌ نيست‌ و ‌از‌ فضول‌ كلام‌ ‌است‌ بلكه‌ مقدار كمي‌ ‌که‌ موجب‌ انبساط و طيب‌ خاطر ‌باشد‌ ممدوح‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و أمير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ قبيل‌ مزاحها نقل‌ ‌شده‌ و ‌اگر‌ موجب‌ امر حرامي‌ بشود حرام‌ ‌است‌ بلكه‌ بذر عداوت‌ و تخم‌ دشمني‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «ان‌ّ الرجل‌ يتكلّم‌ بكلمة فيضحك‌ بها جلسائه‌ يهوي‌ بها ابعد ‌من‌ ثريا»«

(همانا مردي‌ بكلمه‌ «باطل‌ و بيهوده‌ ‌که‌ مشتمل‌ ‌بر‌ معصيت‌ ‌خدا‌ ‌باشد‌» سخن‌ ميگويد ‌که‌ همنشينان‌ ‌خود‌ ‌را‌ بخنداند بواسطه‌ ‌آن‌ كلمه‌ باندازه‌ مسافتي‌ دورتر ‌از‌ فاصله‌ زمين‌ ‌تا‌ ثريّا ‌از‌ حق‌ دور ميافتد)


1‌-‌ جامع‌ السعادات‌

2‌-‌ سوره‌ حجرات‌

3‌-‌ جامع‌ السعادات‌

4‌-‌ لالي‌ الاخبار

جلد 1 - صفحه 340

و مثل‌ مزاح‌ ‌است‌ مطايبه‌ و لعب‌ و هزل‌ ‌که‌ تماما ‌از‌ فضول‌ كلام‌، و ‌اگر‌ مشتمل‌ ‌بر‌ معصيت‌ ‌باشد‌ حرام‌ ‌است‌ و ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «‌من‌ وقي‌ شر قبقبه‌ و ذبذبه‌ و لقلقه‌ فقد وقي‌»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌از‌ شر شكم‌ و عورت‌ و زبان‌ ‌خود‌ جلوگيري‌ كند بتحقيق‌ ‌خود‌ ‌را‌ نجات‌ داده‌ و حفظ نموده‌ ‌است‌) و نيز سؤال‌ شد نجات‌ ‌در‌ چيست‌! فرمود

2» «املك‌ عليك‌ لسانك‌»«

(اختيار زبانت‌ ‌را‌ داشته‌ باشي‌) و نيز فرمود

3» «‌لا‌ يستقيم‌ ايمان‌ ‌عبد‌ ‌حتي‌ يستقيم‌ قلبه‌ و ‌لا‌ يستقيم‌ قلبه‌ ‌حتي‌ يستقيم‌ لسانه‌»«

(ايمان‌ بنده‌ داراي‌ استقامت‌ نباشد ‌تا‌ دل‌ ‌او‌ مستقيم‌ شود و دل‌ مستقيم‌ و راست‌ نشود ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ زبان‌ مستقيم‌ گردد) و نيز فرمود

4» «اذا اصبح‌ ‌إبن‌ آدم‌ اصبحت‌ الاعضاء كلّها مستكفي‌ اللسان‌ اي‌ تقول‌ اتّق‌ اللّه‌ فينا فانك‌ ‌ان‌ استقمت‌ استقمنا و ‌ان‌ اعوجت‌ اعوجنا»«

(پسر آدم‌ ‌هر‌ روز ‌که‌ صبح‌ ميكند همه‌ اعضاء ‌از‌ زبان‌ طلب‌ كفايت‌ ميكنند ‌يعني‌ ميگويند بترس‌ ‌از‌ ‌خدا‌ درباره‌ ‌ما، چه‌ آنكه‌ ‌اگر‌ تو راست‌ رفتي‌ همه‌ ‌ما راست‌ ميرويم‌ و ‌اگر‌ تو كج‌ رفتي‌ همه‌ ‌ما كج‌ ميرويم‌) اما افتخار و مباهات‌: ‌از‌ شعب‌ كبر و عجب‌ ‌است‌ و ‌هر‌ دو ‌از‌ بزرگترين‌ اخلاق‌ رذيله‌ ميباشد و انساني‌ ‌که‌ ديروز نطفه‌ گنديده ‌بود‌ و امروز حامل‌ قاذورات‌ و فردا مردار متعفّني‌ ‌است‌ جاي‌ افتخار و مباهات‌ ‌براي‌ ‌او‌ نيست‌ و ‌اگر‌ ‌به‌ اينكه‌ مسلمان‌ و مؤمن‌ ‌است‌ افتخار ميكند بايد ‌در‌ نظر داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ عواقب‌ امور ‌را‌ كسي‌ نميداند ‌که‌ آيا مسلمان‌ و ‌با‌ ايمان‌ ‌از‌ دنيا ميرود ‌ يا ‌ خداي‌ ناكرده‌ كافر و فاسق‌ ميميرد و چه‌ بسا اشخاصي‌ ‌که‌ ‌در‌ طريق‌ سعداء بودند و عاقبت‌ شقي‌ ‌از‌ دنيا رفتند و چه‌ بسا كساني‌ ‌که‌ ‌در‌ طريق‌ اشقياء بودند و عاقبت‌ ‌آنها‌ بسعادت‌ خاتمت‌ يافت‌.

اما دفع‌ نسبت‌ ‌از‌ ‌خود‌: ‌براي‌ قطع‌ ‌اينکه‌ سبب‌ اولا ممكن‌ ‌است‌ بگويد ‌من‌ نبوده‌ام‌ و ديگري‌ بوده‌ و ‌او‌ ‌را‌ معرفي‌ و تعيين‌ نكند و ثانيا متوجه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ عمل‌


1 و 2 و 3 و 4 جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 341

موجب‌ سخط خالق‌ ‌است‌ و چنين‌ كسي‌ سخط خالق‌ ‌را‌ برضاي‌ مخلوق‌ ميخرد.

اما اثبات‌ شريك‌: بعضي‌ ‌از‌ مردم‌ چون‌ بسياري‌ ‌از‌ معاصي‌ ‌را‌ مرتكب‌ ‌شده‌ و اموال‌ مردم‌ ‌را‌ ‌از‌ راه‌ حرام‌ ميخورند و ‌از‌ طرفي‌ چون‌ و جدان‌ ‌آنها‌ ناراحت‌ و ‌از‌ زبان‌ مردم‌ نيز ‌در‌ امان‌ نيستند ‌براي‌ ‌خود‌ عذر و مجوز ميتراشند مثلا ميگويند علماء و ‌آنها‌ ‌که‌ ‌با‌ كتاب‌ و قرآن‌ سر و كار دارند، ‌اينکه‌ كارها ‌را‌ مرتكب‌ ميشوند، ‌ما ‌که‌ جا دارد و ‌از‌ ‌اينکه‌ قبيل‌ اقاويل‌ و گفتارهاي‌ بي‌پايه‌ و باطل‌ بهم‌ بافته‌ و اعمال‌ زشت‌ خويش‌ ‌را‌ توجيه‌ ميكنند، ولي‌ ‌اينکه‌ اعتذاري‌ بيهوده‌ و باطل‌ ‌است‌ زيرا كفر كافر و فسق‌ فاسق‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌باشد‌ مجوز كفر و فسق‌ كسي‌ نميشود و ‌اگر‌ غرض‌ اقتداء و تأسّي‌ بديگران‌ ‌است‌ چرا باعمال‌ خوب‌ صلحاء و نيكان‌ و پيشوايان‌ دين‌ ‌از‌ انبياء و ائمه‌ طاهرين‌ اقتداء نميكنند. چنانچه‌ ‌در‌ قرآن‌ كريم‌ ميفرمايد لَقَد كان‌َ لَكُم‌ فِي‌ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ«1» و ‌در‌ ‌آيه‌ ديگر ميفرمايد فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه‌«2» بلكه‌ يكي‌ ‌از‌ حكمتهاي‌ اينكه‌ خداوند پيشوايان‌ دين‌ ‌را‌ معصوم‌ قرار داده‌ ‌براي‌ همين‌ ‌است‌ ‌که‌ نقطه‌ ضعفي‌ ‌که‌ ديگران‌ مجوز اعمال‌ زشت‌ ‌خود‌ قرار دهند ‌در‌ ‌آنها‌ نباشد اما مرافقه‌ اقران‌: آنهم‌ خريدن‌ رضاي‌ مخلوق‌ بسخط و غضب‌ خالق‌ ‌است‌.

اما مبادرت‌ بغيبت‌ كسي‌ نمودن‌ بتخيّل‌ اينكه‌ ‌او‌ ميخواهد غيبت‌ وي‌ ‌را‌ بكند اينهم‌ درست‌ نيست‌ زيرا ‌از‌ كجا معلوم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ غيبت‌ وي‌ ‌را‌ بكند، و ‌اگر‌ غيبت‌ نمود ‌از‌ كجا ‌که‌ ‌در‌ مستمع‌ تأثير كند و ‌بر‌ فرض‌ تأثير ‌از‌ كجا ‌که‌ ‌اينکه‌ غيبت‌ تو رفع‌ تأثير ‌آن‌ ‌را‌ بكند، و ‌با‌ تمام‌ اينها معصيت‌ ‌او‌ مجوز معصيت‌ تو نخواهد شد.

اما غيبت‌ نمودن‌ بمنظور تكذيب‌ گفتاري‌ ‌که‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ درباره‌ تو بگويد، ‌اينکه‌ نيز خطاست‌ چه‌ آنكه‌ شايد ‌او‌ نگويد ‌تا‌ احتياج‌ بتكذيب‌ تو پيدا كند و ‌بر‌ فرض‌ گفتن‌ ‌اگر‌ غيبت‌ نكني‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ گفتن‌ ‌او‌ تكذيب‌ نمايي‌ ‌در‌ قلب‌ سامع‌ اوقع‌ ‌باشد‌ زيرا ديگر حمل‌ ‌بر‌ غرض‌ و عداوت‌ نميشود.

اما پنج‌ سبب‌ اخير ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ رحمت‌ و حزن‌ و اغتمام‌ و تعجّب‌ و غضب‌ ‌باشد‌


«1» سوره‌ احزاب‌ ‌آيه‌ 21

«2» سوره‌ انعام‌ ‌آيه‌ 90

جلد 1 - صفحه 342

‌اگر‌ ‌از‌ روي‌ قوه‌ ايمان‌ ‌است‌ نبايد مرتكب‌ غيبت‌ و ساير محرمات‌ شد، و ‌اگر‌ ‌از‌ روي‌ ريا و مكر ‌است‌ علاوه‌ ‌بر‌ غيبت‌ معاصي‌ ديگر ‌را‌ ‌هم‌ مرتكب‌ ‌شده‌.

مقام‌ دهم‌ ‌در‌ توبه‌ ‌از‌ غيبت‌: توبه‌ ‌از‌ غيبت‌ ‌از‌ دو جنبه‌ ‌است‌: يكي‌ ‌از‌ جنبه‌ حق‌ خدايي‌ و ديگر ‌از‌ جنبه‌ حق‌ النّاس‌، توبه‌ ‌از‌ جنبه‌ اول‌ پشيمان‌ شدن‌ و طلب‌ عفو و مغفرت‌ نمودن‌ ‌است‌، و ‌از‌ جنبه‌ دوم‌ ‌اگر‌ بشخصي‌ ‌که‌ غيبت‌ ‌او‌ ‌را‌ نموده‌ خبر نرسيده‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ اظهارش‌ مظنّه‌ ضرر و فساد ‌باشد‌ و ايجاد عداوت‌ شود ‌ يا ‌ ‌آن‌ شخص‌ مرده‌ ‌باشد‌ و ‌ يا ‌ غايب‌ ‌شده‌ بطوري‌ ‌که‌ دسترسي‌ باو ممكن‌ نباشد، ‌براي‌ ‌او‌ استغفار كند و ‌در‌ ثواب‌ بعض‌ عباداتش‌ ‌او‌ ‌را‌ شريك‌ گرداند و محبت‌ و احسان‌ باو نمايد ‌تا‌ جبران‌ حقّش‌ شود.

و ‌اگر‌ باو خبر رسيده‌ ‌باشد‌ و ميتواند برود ‌از‌ ‌او‌ طلب‌ حلّيت‌ كند بايد برود و بهر زباني‌ ‌که‌ ممكن‌ ‌است‌ بنحو اجمال‌ ‌ يا ‌ تفصيل‌، طيب‌ خاطر ‌او‌ ‌را‌ فراهم‌ نمايد و جمع‌ ‌بين‌ اخبار راجع‌ بتوبه‌ ‌از‌ غيبت‌ باين‌ بيان‌ ممكن‌ ‌است‌: ‌از‌ حضرت‌ ‌رسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «كفارة ‌من‌ اغتبته‌ ‌ان‌ تستغفر ‌له‌»«

(كفاره‌ كسي‌ ‌که‌ غيبت‌ ‌او‌ ‌را‌ نموده‌اي‌ اينست‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌او‌ استغفار كني‌) و نيز فرمود

2» «‌من‌ كانت‌ لاخيه‌ عنده‌ مظلمة ‌في‌ مال‌ ‌او‌ عرض‌ فليستحلّها ‌منه‌ ‌من‌ قبل‌ ‌ان‌ يأتي‌ يوم ليس‌ هناك‌ دينار و ‌لا‌ درهم‌ يؤخذ ‌من‌ حسناته‌ فان‌ ‌لم‌ يكن‌ ‌له‌ حسنة اخذ ‌من‌ سيئات‌ صاحبه‌ فزيدت‌ ‌علي‌ سيئاته‌»«

(كسي‌ ‌که‌ مظلمه‌اي‌ ‌از‌ مال‌ ‌ يا ‌ آبرو ‌از‌ برادر ديني‌ ‌او‌ نزدش‌ ‌باشد‌ ‌پس‌ بايد طلب‌ حليت‌ ‌از‌ ‌او‌ كند پيش‌ ‌از‌ آنكه‌ روزي‌ بيايد ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ روز دينار و درهمي‌ نباشد، ‌در‌ ‌آن‌ روز ‌از‌ حسنات‌ ‌او‌ بگيرند و ‌اگر‌ حسنه‌اي‌ نداشته‌ ‌باشد‌ ‌از‌ سيئات‌ برادر ديني‌ ‌او‌ گرفته‌ شود و ‌بر‌ سيئات‌ ‌او‌ افزوده‌ گردد) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «انّك‌ ‌ان‌ اغتبت‌ فبلغ‌ المغتاب‌ فاستحل‌ّ ‌منه‌ و ‌ان‌ ‌لم‌ تلحقه‌ فاستغفر اللّه‌»«

(‌اگر‌ غيبت‌ نمودي‌ و بكسي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌


1 و 2 و 3 جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 343

غيبت‌ نموده‌اي‌ خبر رسيده‌، ‌از‌ ‌او‌ طلب‌ حلّيت‌ نما و ‌اگر‌ باو نرسيده‌ ‌باشد‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌از‌ ‌خدا‌ طلب‌ مغفرت‌ كن‌)

9‌-‌ بهتان‌

بهتان‌، نسبت‌ دادن‌ چيزي‌ ‌است‌ ببرادر ديني‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ صادر نشده‌ و ‌با‌ ‌او‌ نباشد ‌که‌ شامل‌ دروغ‌ و غيبت‌ ميشود.

و ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد وَ مَن‌ يَكسِب‌ خَطِيئَةً أَو إِثماً ثُم‌َّ يَرم‌ِ بِه‌ِ بَرِيئاً فَقَدِ احتَمَل‌َ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِيناً«1» (و كسي‌ ‌که‌ لغزش‌ و گناهي‌ ‌را‌ مرتكب‌ شود و بيگناهي‌ ‌را‌ بآن‌ نسبت‌ دهد بتحقيق‌ بهتان‌ و گناه‌ آشكارايي‌ ‌را‌ مرتكب‌ ‌شده‌) و ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود

2» «‌من‌ بهّت‌ مؤمنا ‌او‌ مؤمنة و ‌قال‌ ‌فيه‌ ‌ما ليس‌ ‌فيه‌ اقامه‌ اللّه‌ ‌علي‌ تل‌ ‌من‌ النّار ‌حتي‌ يخرج‌ ممّا ‌قال‌ ‌فيه‌»«

(كسي‌ ‌که‌ مرد ‌ يا ‌ زن‌ مؤمني‌ ‌را‌ بهتان‌ زند و بگويد درباره‌ ‌او‌ چيزي‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ نباشد، خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ تپه ‌از‌ آتش‌ بپا دارد ‌تا‌ ‌از‌ عهده‌ آنچه‌ گفته‌ بيرون‌ بيايد) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌من‌ بهّت‌ مؤمنان‌ ‌او‌ مؤمنة ‌بما‌ ليس‌ ‌فيه‌ بعثه‌ اللّه‌ ‌في‌ طينة خبال‌ ‌حتي‌ يخرج‌ ممّا ‌قال‌، قلت‌ و ‌ما طينة خبال‌ ‌قال‌ ‌عليه‌ السّلام‌ صديد يخرج‌ ‌من‌ فروج‌ المؤمسات‌»«

(كسي‌ ‌که‌ مرد ‌ يا ‌ زن‌ باايماني‌ ‌را‌ بهتان‌ زند بآنچه‌ ‌در‌ ‌او‌ نباشد خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ قطعه‌ گل‌ هلاك‌ كننده برانگيزاند ‌تا‌ ‌از‌ عهده‌ آنچه‌ گفته‌ بيرون‌ آيد، راوي‌ گويد عرضكردم‌ گل‌ هلاك‌ كننده‌ چيست‌! فرمود چركي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ فرجهاي‌ زنان‌ بدكار بيرون‌ آيد)


«1» سوره‌ نساء ‌آيه‌ 112

2 و 3 جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 344

تنبيه‌

ضدّ غيبت‌ و بهتان‌ مدح‌ مؤمن‌ ‌در‌ حضور و غياب‌ و ‌در‌ حال‌ حيات‌ و ممات‌ ‌است‌ و ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌بر‌ جماعتي‌ وارد شدند ‌که‌ بعض‌ اموات‌ ‌را‌ مدح‌ مينمودند فرمود

1» «وجبت‌ لكم‌ الجنّة و انتم‌ شهداء ‌في‌ الارض‌»«

و ‌در‌ خبر ديگر وارد ‌شده‌ ‌که‌

اذا ذكر ‌إبن‌ آدم‌ اخاه‌ المسلم‌ بخير قالت‌ الملائكة و لك‌ مثله‌ و اذا ذكره‌ بسوء قالت‌ الملائكة اربع‌ ‌علي‌ نفسك‌ و احمد اللّه‌ اذ ستر عورتك‌»

‌هر‌ گاه‌ فرزند آدم‌ برادر مسلمانش‌ ‌را‌ بخوبي‌ ياد كند فرشتگان‌ گويند مانند ‌آن‌ ‌براي‌ تو ‌باشد‌ و ‌هر‌ گاه‌ ببدي‌ ياد كند گويند ‌بر‌ خودت‌ توقف‌ كن‌ و ‌خدا‌ ‌را‌ سپاس‌گزار ‌که‌ عيب‌ تو ‌را‌ پوشانيده‌ ‌است‌) و مدح‌ مؤمن‌ موجب‌ ازدياد محبت‌ و ادخال‌ سرور و رغبت‌ ديگران‌ باعمال‌ نيك‌ ميشود ولي‌ حسن‌ مدح‌ مشروط بشش‌ شرط ‌است‌:

1‌-‌ كذب‌ و اغراق‌ ‌در‌ ‌آن‌ نباشد 2‌-‌ موجب‌ مذمّت‌ و توهين‌ ديگران‌ ‌که‌ ‌در‌ رديف‌ ممدوح‌ ‌ يا ‌ بهتر ‌از‌ ‌او‌ هستند نشود 3‌-‌ مدح‌ كننده‌ مرائي‌ و منافق‌ و متملّق‌ نباشد 4‌-‌ ممدوح‌ مستحق‌ ذم‌ و نكوهش‌ نباشد مانند فاسق‌ و ظالم‌ و مبدع‌، و ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«‌ان‌ اللّه‌ ليغضب‌ اذا مدح‌ الفاسق‌»

«2» (خداوند ‌هر‌ آينه‌ غضب‌ ميكند ‌هر‌ گاه‌ فاسق‌ مدح‌ شود) 5‌-‌ مدح‌ راجع‌ ‌به‌ اموري‌ ‌که‌ بثبوت‌ ‌آنها‌ مطمئن‌ نيست‌ نباشد مانند امور باطنيّه‌ ‌از‌ زهد و ورع‌ و تقوي‌ و نحو اينها 6‌-‌ مدح‌ نمودن‌ ‌او‌ موجب‌ عجب‌ ‌ يا ‌ كبر ‌ يا ‌ سستي‌ و فتور ‌در‌ عمل‌ ممدوح‌ نشود، و لذا ‌در‌ بعض‌ اخبار مدح‌ نمودن‌ ‌در‌ حضور كسي‌ ‌را‌ بقطع‌ عنق‌ «گردن‌ زدن‌» و امرار موسي‌ ‌بر‌ حلق‌ «تيغ‌ ‌بر‌ گلو گذراندن‌» و عقر رجل‌ «قطع‌ پا» تشبيه‌ نموده‌ و ‌با‌ كارد بطرف‌ ‌او‌ رفتن‌ ‌را‌ بهتر ‌از‌ مدح‌ نمودن‌ ‌او‌ دانسته‌اند.

10‌-‌ نمامي‌

نمّامي‌ و سخن‌چيني‌ ‌از‌ كارهاي‌ بسيار ناپسنديده‌ و آيات‌ و اخبار و و جدان‌ ‌بر‌


1 و 2 و جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 345

قبح‌ و زشتي‌ ‌آن‌ ناطق‌ و شاهد ‌است‌ ‌در‌ قرآن‌ كريم‌ ميفرمايد وَ لا تُطِع‌ كُل‌َّ حَلّاف‌ٍ مَهِين‌ٍ، هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِيم‌ٍ، مَنّاع‌ٍ لِلخَيرِ مُعتَدٍ أَثِيم‌ٍ«1» (و اطاعت‌ مكن‌ ‌هر‌ بسيار سوگند خورنده‌ سست‌ رايي‌ ‌را‌ ‌که‌ عيبگويي‌ ميكند و بسخن‌چيني‌ راه‌ ميرود و منع‌ خير مينمايد و متجاوز و گناهكار ‌است‌) و نيز ميفرمايد وَيل‌ٌ لِكُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ«2» (واي‌ ‌بر‌ ‌هر‌ عيبگو و سخن‌چيني‌ و نيز فساد ‌در‌ ارض‌ ‌که‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ذكر ‌شده‌ مصداق‌ اظهرش‌ همين‌ نمّامي‌ و سخن‌چيني‌ ‌است‌ و ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌لا‌ يدخل‌ الجنة النمّام‌«

(سخن‌چين‌ وارد بهشت‌ نميشود، و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

«‌لا‌ يدخل‌ الجنّة القتات‌»

و قتات‌ نيز همان‌ نمّام‌ ‌است‌ و نيز فرمود

4» «احبّكم‌ ‌الي‌ اللّه‌ احسنكم‌ اخلاقا المواطؤن‌ اكنافا الّذين‌ يألفون‌ و يؤلفون‌ و ان‌ّ ابغضكم‌ ‌الي‌ اللّه‌ المشّائون‌ بالنّميمة ‌بين‌ الاحبة المفرّقون‌ ‌بين‌ الاخوان‌ الملتمسون‌ للبراء العثرات‌»«

(محبوبترين‌ ‌شما‌ نزد ‌خدا‌ كساني‌ هستند ‌که‌ اخلاقشان‌ بهتر ‌است‌ و ‌با‌ مردم‌ سازگار هستند و ‌با‌ ‌آنها‌ الفت‌ ميگيرند و ‌آنها‌ ‌هم‌ ‌با‌ اينان‌ ايجاد الفت‌ ميكنند و مبغوض‌ترين‌ ‌شما‌ نزد ‌خدا‌ كساني‌ هستند ‌که‌ ‌بين‌ دوستان‌ سخن‌چيني‌ ميكنند و ميان‌ برادران‌ جدايي‌ مياندازند و ‌براي‌ كساني‌ ‌که‌ بري‌ و پاك‌ ‌از‌ عيبند عيب‌ ميبندند) و نيز فرمود

5» «الا اخبركم‌ بشراركم‌ قالوا بلي‌ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ ‌قال‌ المشّائون‌ بالنّميمة المفسدون‌ ‌بين‌ الاحبة الباغون‌ للبراء العيب‌»«

آيا خبر دهم‌ ‌شما‌ ‌را‌ ببدترين‌ ‌شما‌! عرضكردند آري‌ اي‌ پيغمبر ‌خدا‌، فرمود سخن‌چينان‌ و فساد كنندگان‌ ‌بين‌ دوستان‌ و عيب‌جويان‌ دامن‌ پاكان‌) و ‌در‌ حديث‌ ديگر فرمود

«ان‌ّ اللّه‌ ‌لما‌ خلق‌ الجنّة ‌قال‌ لها تكلّمي‌ قالت‌ سعد ‌من‌ دخلني‌ ‌قال‌ الجبار جل‌ّ جلاله‌ و عزّتي‌ و جلالي‌ ‌لا‌ يسكن‌ فيك‌ ثمانية نفر ‌بين‌ ‌النّاس‌


1‌-‌ سوره‌ قلم‌ ‌آيه‌ 11 و 12 و 13

2‌-‌ سوره‌ همزه‌ ‌آيه‌ 1

[.....]

3 و 4 و 5‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 346

الله‌مدمن‌ خمر و ‌لا‌ مصرّ ‌علي‌ الزنا و ‌لا‌ قتّات‌ و ‌لا‌ ديوث‌ و ‌لا‌ شرطي‌ّ و ‌لا‌ محدث‌ و ‌لا‌ قاطع‌ رحم‌ و ‌لا‌ الّذي‌ يقول‌ ‌علي‌ عهد اللّه‌ ‌ان‌ افعل‌ كذا ثم‌ّ ‌لم‌ يف‌ ‌به‌»«

(بدرستي‌ ‌که‌ خداوند وقتي‌ بهشت‌ ‌را‌ آفريد، باو ‌گفت‌ سخن‌ بگو، بهشت‌ ‌گفت‌ سعادتمند كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌من‌ داخل‌ شود، خداوند جبار فرمود بعزت‌ و جلالم‌ قسم‌ 8 دسته‌ مردم‌ ‌در‌ تو ساكن‌ نشوند، كسي‌ ‌که‌ ميگساري‌ ‌را‌ ادامه‌ دهد و كسي‌ ‌که‌ ‌بر‌ زنا اصرار كند، و سخن‌چين‌ و ديّوث‌ و راه‌ دار گمرك‌چي‌ و مردي‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ زن‌ كند و قطع‌ كننده‌ رحم‌ و كسي‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌خدا‌ عهد كند ‌که‌ كاري‌ انجام‌ دهد و وفاي‌ بعهد نكند) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «الجنة محرمة ‌علي‌ المغتابين‌ المشائين‌ بالنميمه‌»«

(بهشت‌ ‌بر‌ غيبت‌ كنندگان‌ سخن‌چين‌ حرام‌ ‌است‌) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌من‌ روي‌ ‌علي‌ مؤمن‌ رواية يريد بها شينه‌ و هدم‌ مروئته‌ ليسقط ‌من‌ اعين‌ ‌النّاس‌ اخرجه‌ اللّه‌ ‌من‌ ولايته‌ ‌الي‌ ولاية الشيطان‌ و ‌لا‌ يقبله‌ الشيطان‌»«

(كسي‌ ‌که‌ نقل‌ كند ‌بر‌ مؤمني‌ روايتي‌ ‌را‌ ‌که‌ زشت‌ نمودن‌ و لطمه‌ زدن‌ بمردانگي‌ ‌او‌ ‌را‌ اراده‌ كند ‌براي‌ اينكه‌ ‌از‌ چشم‌ مردم‌ بيفتد خداوند ‌از‌ ولايت‌ ‌خود‌ ‌او‌ ‌را‌ بولايت‌ شيطان‌ بيرون‌ كند و شيطان‌ نيز ‌او‌ ‌را‌ نپذيرد و سخن‌چين‌ بسياري‌ ‌از‌ معاصي‌ ديگر ‌را‌ نيز مرتكب‌ ميشود مانند كذب‌ و غيبت‌ و غدر و خيانت‌ و غل‌ّ و حسد و نفاق‌ و افساد و خدعه‌ و ظلم‌ و ايذاء و اشاعه‌ فحشاء و قطع‌ آنچه‌ مأمور بوصل‌ ‌آن‌ ‌است‌ و امثال‌ اينها بلكه‌ مشمول‌ فرمايش‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

4» «شر ‌النّاس‌ ‌من‌ اتقاه‌ ‌النّاس‌ شره‌»«

(بدترين‌ مردم‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ مردم‌ ‌از‌ شرّش‌ ‌در‌ حذر باشند) و لازم‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ مؤمن‌ نسبت‌ بنمام‌ و سخن‌چين‌ امور ذيل‌ ‌را‌ انجام‌ دهد:

1‌-‌ قول‌ ‌او‌ ‌را‌ قبول‌ نكند زيرا بواسطه‌ همين‌ عملش‌ فاسق‌ ‌است‌ و خداوند ميفرمايد إِن‌ جاءَكُم‌ فاسِق‌ٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا«5» ‌اگر‌ فاسقي‌ خبري‌ ‌براي‌ ‌شما‌ آورد ثابت‌ باشيد) 2‌-‌ نهيش‌ كند چون‌ فعل‌ منكري‌ ‌را‌ مرتكب‌ ‌شده‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر واجب‌


1 و 2 و 3 و 4 جامع‌ السعادات‌

5‌-‌ سوره‌ حجرات‌ ‌آيه‌ 6

جلد 1 - صفحه 347

‌است‌ ‌خدا‌ ميفرمايد وَ أمُر بِالمَعرُوف‌ِ وَ انه‌َ عَن‌ِ المُنكَرِ«1» 3‌-‌ گمان‌ بد ‌در‌ حق‌ برادر ديني‌ ‌خود‌ نبرد زيرا ‌خدا‌ ميفرمايد اجتَنِبُوا كَثِيراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ«2» 4‌-‌ تجسّس‌ نكند، زيرا خداوند ميفرمايد وَ لا تَجَسَّسُوا«3» 5‌-‌ كلام‌ نمّام‌ ‌را‌ نقل‌ نكند چه‌ آنكه‌ ‌هم‌ غيبت‌ نمّام‌ ‌است‌ و ‌هم‌ غيبت‌ كسي‌ ‌که‌ سخن‌چيني‌ ‌او‌ ‌شده‌.

6‌-‌ ‌اگر‌ كسي‌ ‌که‌ سخن‌چيني‌ ‌او‌ ‌شده‌ انكار و تكذيب‌ نمود بپذيرد چنانچه‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌از‌ حضرت‌ كاظم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ سؤال‌ كردند

جعلت‌ فداك‌ الرّجل‌ ‌من‌ اخواني‌ يبلّغني‌ عنه‌ الشّي‌ء الّذي‌ اكرهه‌ و اسئله‌ ‌عن‌ ‌ذلک‌ فتنكره‌ ‌ذلک‌ و ‌قد‌ اخبرني‌ عنه‌ قوم‌ ثقات‌ ‌فقال‌ كذب‌ سمعك‌ و بصرك‌ ‌عن‌ اخيك‌ فان‌ شهدك‌ عندك‌ خمسون‌ قسامة انه‌ ‌قال‌ قولا و ‌قال‌ ‌لم‌ اقله‌ فصدّقه‌ و كذبهم‌ ‌لا‌ تذيعن‌ّ ‌عليه‌ شيئا تشينه‌ و تهدم‌ مروئته‌ فتكون‌ ‌من‌ الّذين‌ ‌قال‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌في‌ كتابه‌ إِن‌َّ الَّذِين‌َ يُحِبُّون‌َ أَن‌ تَشِيع‌َ الفاحِشَةُ

الاية»«4»

(فداي‌ تو گردم‌ مردي‌ ‌از‌ برادران‌ ‌من‌ ‌از‌ وي‌ چيزي‌ بمن‌ ميرسد ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ خوش‌ ندارم‌، و ‌از‌ وي‌ ‌که‌ جويا ميشوم‌ ‌آن‌ ‌را‌ انكار ميكند و حال‌ آنكه‌ اشخاص‌ معتمدي‌ بمن‌ خبر داده‌اند، حضرت‌ فرمود گوش‌ و چشمت‌ ‌را‌ ‌از‌ برادرت‌ تكذيب‌ كن‌ ‌پس‌ ‌اگر‌ پنجاه‌ نفر نزد تو شهادت‌ دهند و سوگند ياد كنند ‌که‌ ‌او‌ سخني‌ ‌را‌ گفته‌ و خودش‌ بگويد ‌من‌ نگفته‌ام‌ ‌او‌ ‌را‌ تصديق‌ كن‌ و ‌آن‌ پنجاه‌ نفر ‌را‌ تكذيب‌ نماي‌، فاش‌ مكن‌ ‌بر‌ وي‌ چيزي‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ زشت‌ ميكند و بمردانگي‌ ‌او‌ لطمه‌ ميزند ‌تا‌ ‌از‌ كساني‌ نباشي‌ ‌که‌ خداوند ‌در‌ كتابش‌ ميفرمايد «كساني‌ ‌که‌ دوست‌ دارند ‌که‌ كار زشت‌ مؤمنين‌ ‌را‌ فاش‌ كنند ‌براي‌ آنان‌ عذاب‌ دردناك‌ ‌است‌) و بدترين‌ و سخت‌ترين‌ انواع‌ نمامي‌ سعايت‌ ‌است‌ ‌که‌ نزد صاحب‌ نفوذي‌ درباره‌ برادر ديني‌ ‌خود‌ سخني‌ بگويد ‌که‌ موجب‌ اضرار و آزار ‌او‌ شود ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ فارسي‌ بمايه‌ زدن‌ تعبير ميكنند.


1‌-‌ سوره‌ لقمان‌ ‌آيه‌ 16

2 و 3 سوره‌ حجرات‌ ‌آيه‌ 12

4‌-‌ فرائد شيخ‌

جلد 1 - صفحه 348

11‌-‌ سوء ظن‌

خداوند ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا كَثِيراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ«1» (اي‌ كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ آورديد ‌از‌ بسياري‌ ‌از‌ گمانها بپرهيزيد زيرا بعضي‌ ‌از‌ گمانها گناه‌ ‌است‌) و نيز ميفرمايد وَ ظَنَنتُم‌ ظَن‌َّ السَّوءِ وَ كُنتُم‌ قَوماً بُوراً«2» (و گمان‌ بد برديد و گروه‌ هلاك‌ شونده گرديديد) و ‌از‌ أمير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «ضع‌ امر اخيك‌ ‌علي‌ احسنه‌ ‌حتي‌ يأتيك‌ ‌ما يغلبك‌ عنه‌ و ‌لا‌ تظنن‌ بكلمة خرجت‌ ‌من‌ اخيك‌ سوءا و انت‌ تجد لها ‌في‌ الخير محملا»«

(كار برادرت‌ ‌را‌ ‌بر‌ بهترين‌ وجه‌ حمل‌ كن‌ ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ بيايد ترا چيزي‌ ‌که‌ غالب‌ شود ‌يعني‌ يقين‌ كني‌، و گمان‌ بد مبر بگفتاري‌ و كرداري‌ ‌که‌ ‌از‌ برادرت‌ صادر ميشود و حال‌ آنكه‌ محمل‌ صحيح‌ و خوبي‌ ‌براي‌ ‌آن‌ مييابي‌) و سوء ظن‌ّ منشأ بسياري‌ ‌از‌ مفاسد ميشود مانند غيبت‌ و سستي‌ ‌در‌ اكرام‌ و احترام‌ طرف‌ و كوتاهي‌ ‌در‌ اداء حقوق‌ ‌او‌ و بنظر تحقير نظر نمودن‌ باو و ‌خود‌ ‌را‌ بهتر ‌از‌ ‌او‌ دانستن‌، علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ كاشف‌ ‌از‌ خبث‌ سريرت‌ و باطن‌ ‌است‌ زيرا اغلب‌ كساني‌ ‌که‌ مرتكب‌ كبائر و اعمال‌ زشت‌ ميشوند و داراي‌ اخلاق‌ رذيله‌ هستند گمان‌ ميكنند ديگران‌ نيز چنين‌ ميباشند ‌پس‌ سزاوار ‌است‌ ‌اگر‌ سوء ظنّي‌ نسبت‌ ببرادرت‌ پيدا نمودي‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ترتيب‌ اثر ندهي‌ و ‌در‌ دل‌ نگيري‌ بلكه‌ ‌بر‌ خلاف‌ ‌آن‌ ‌با‌ وي‌ رفتار نمايي‌ ‌تا‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ صفت‌ نكوهيده‌ ‌بر‌ كنار شوي‌ اهل‌ ايمان‌ ‌هم‌ نبايد كاري‌ كنند ‌که‌ مورد سوء ظن‌ ديگران‌ واقع‌ شوند، ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «اتّقوا ‌من‌ مواقع‌ التهم‌»«

‌از‌ جاهايي‌ ‌که‌


1‌-‌ سوره‌ حجرات‌ ‌آيه‌ 12

2‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 12

3‌-‌ فرائد شيخ‌ قده‌

4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 349

مورد تهمت‌ واقع‌ ميشويد بپرهيزيد) و ‌از‌ أمير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «‌من‌ عرض‌ نفسه‌ للتهمة ‌فلا‌ تلومن‌ّ ‌من‌ اساء ‌به‌ الظن‌ّ»«

(كسي‌ ‌که‌ خودش‌ ‌را‌ ‌در‌ معرض‌ تهمت‌ قرار دهد نبايد كسي‌ ‌را‌ ‌که‌ باو گمان‌ بد ميبرد ملامت‌ كند) و ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ روزي‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌با‌ صفيه‌ زوجه‌ ‌خود‌ صحبت‌ ميداشت‌ مرد انصاري‌ ‌از‌ ‌آن‌ طرف‌ عبور نمود، حضرت‌ وي‌ ‌را‌ خواست‌ و فرمود ‌اينکه‌ صفيه‌ زوجه‌ ‌من‌ ‌است‌، عرض‌ كرد ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آيا بشما جز گمان‌ خوب‌ برده‌ ميشود!

فرمود

2» «ان‌ّ الشيطان‌ يجري‌ ‌من‌ ‌إبن‌ آدم‌ مجري‌ الدم‌ فخشيت‌ ‌ان‌ يدخل‌ عليك‌»«

(شيطان‌ نسبت‌ باولاد آدم‌ مانند خون‌ ‌در‌ جريان‌ ‌است‌، ترسيدم‌ ‌که‌ چيزي‌ ‌بر‌ تو داخل‌ شود) و مخصوصا كساني‌ ‌که‌ بيشتر مورد توجه‌ مردمند و بنظر ديگري‌ بآنها مينگرند مانند علماء و وعّاظ و واليان‌ امور و مربّيان‌ و معلّمان‌ و امثال‌ اينها بيشتر ‌از‌ ديگران‌ بايد متوجه‌ باشند ‌که‌ ‌در‌ درجه‌ اول‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ زشتيها و آلودگيها دور دارند و ‌در‌ ثاني‌ ‌از‌ مواضعي‌ ‌که‌ ممكن‌ ‌است‌ مورد تهمت‌ واقع‌ شوند و اعتماد مردم‌ نسبت‌ بآنها سست‌ شود، و بالنتيجه‌ سخن‌ ‌آنها‌ و تعليم‌ و تربيت‌ ‌آنها‌ مؤثر واقع‌ نشود خودداري‌ كنند

12‌-‌ ترك‌ نصيحت‌ مؤمنين‌

‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌من‌ مشي‌ ‌في‌ حاجة اخيه‌ ‌ثم‌ ‌لم‌ يناصحه‌ فقد خان‌ اللّه‌ و رسوله‌»«

(كسي‌ ‌که‌ دنبال‌ حاجت‌ برادر دينيش‌ برود و خير خواهي‌ ‌او‌ ‌را‌ ننمايد، ‌با‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ خيانت‌ نموده‌ ‌است‌) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«‌من‌ مشي‌ ‌في‌ حاجة اخيه‌ ثم‌ّ ‌لم‌ يناصحه‌ ‌فيها‌ ‌کان‌ كمن‌ خان‌ اللّه‌ و رسوله‌ و ‌کان‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ خصمه‌»

(كسي‌ ‌که‌ دنبال‌ حاجت‌ برادر دينيش‌ برود و خير خواهي‌ ‌او‌ ‌را‌ ننمايد مثل‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌خدا‌ و


1 و 2 و 3‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 350

‌رسول‌ ‌او‌ خيانت‌ نموده‌ ‌باشد‌ و خداوند ‌تعالي‌ دشمن‌ اوست‌) و اصل‌ نصح‌ بمعني‌ خلوص‌ ‌است‌ و ‌هر‌ جا معناي‌ ‌آن‌ مناسب‌ ‌با‌ همان‌ مقام‌ ‌است‌ مثلا «نصح‌ للّه‌» بمعني‌ خالص‌ نمودن‌ اعتقاد نسبت‌ بمقام‌ ربوبي‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌در‌ مقام‌ ذات‌ و صفات‌ و افعال‌ و عبادت‌ باري‌ ‌تعالي‌ شريكي‌ قرار ندهد و اعتقاد و كردار و گفتار ‌او‌ مشوب‌ بشائبه‌اي‌ ‌از‌ شرك‌ و ريا نباشد، و نصح‌ للرسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و للائمة ‌عليهم‌ ‌السلام‌، بمعني‌ اطاعت‌ آنان‌ و تصديق‌ بسخنان‌ ‌ايشان‌ ‌است‌ ‌در‌ مقام‌ كردار و گفتار و نصح‌ للمؤمن‌ بمعني‌ خالص‌ بودن‌ نسبت‌ باو و ‌در‌ همه‌ جا خير ‌او‌ ‌را‌ خواستن‌» غل‌ّ و غش‌ و خدعه‌ و خيانت‌ و امثال‌ اينها ‌را‌ درباره‌ ‌او‌ روا نداشتن‌ ‌است‌ و ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «اعظم‌ ‌النّاس‌ منزلة عند اللّه‌ يوم القيمة امشاهم‌ ‌في‌ الارض‌ بالنصيحة لخلقه‌»«

(بزرگترين‌ مردم‌ نزد ‌خدا‌ ‌از‌ جهت‌ منزلت‌ ‌در‌ روز قيامت‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ بيشتر ‌در‌ روي‌ زمين‌ دنبال‌ خيرخواهي‌ مردم‌ برود) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «لينصح‌ الرجل‌ منكم‌ اخاه‌ كنصيحته‌ لنفسه‌»«

(بايد ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌شما‌ خير برادرش‌ ‌را‌ بخواهد چنانچه‌ خير خودش‌ ‌را‌ ميخواهد) ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «يجب‌ للمؤمن‌ ‌علي‌ المؤمن‌ النصيحة ‌له‌ ‌في‌ المشهد و المغيب‌»«

(نصيحت‌، ‌بر‌ ‌هر‌ مؤمني‌ نسبت‌ ببرادر مؤمنش‌ ‌در‌ حضور ‌او‌ و غيبت‌ ‌او‌ واجب‌ ‌است‌) و نيز فرمود

4» «عليك‌ بالنصح‌ للّه‌ ‌في‌ خلقه‌ فلن‌ تلقاه‌ بعمل‌ افضل‌ ‌منه‌»«

(‌بر‌ تو باد بخير خواهي‌ ‌در‌ ميان‌ خلق‌ ‌خدا‌ ‌براي‌ ‌خدا‌، چه‌ آنكه‌ بعملي‌ افضل‌ ‌از‌ ‌آن‌ برخورد نخواهي‌ كرد) و ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

5» «المؤمن‌ يحب‌ّ للمؤمن‌ ‌ما يحب‌ّ لنفسه‌»«

(مؤمن‌ ‌براي‌ برادر مؤمنش‌ دوست‌ ميدارد آنچه‌ ‌را‌ ‌براي‌ خودش‌ دوست‌ ميدارد) و نيز فرمود

6» «‌لا‌ يؤمن‌ احدكم‌ حتّي‌ يحب‌ّ لاخيه‌ ‌ما يحب‌ّ لنفسه‌»«


1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 351

(هيچيك‌ ‌از‌ ‌شما‌ ايمان‌ نياورده‌ ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ دوست‌ دارد ‌براي‌ برادرش‌ آنچه‌ ‌براي‌ خودش‌ دوست‌ ميدارد) و نيز فرمود

1» «ان‌ّ احدكم‌ مرآت‌ اخيه‌، فاذا رأي‌ ‌به‌ شيئا فليمط عنه‌»«

(‌هر‌ يك‌ ‌از‌ ‌شما‌ آينه‌ برادرتان‌ ميباشيد ‌پس‌ ‌اگر‌ ‌در‌ آينه‌ عيبي‌ ‌از‌ ‌او‌ ديد بايد دور كنيد)

13‌-‌ ترك‌ اعانت‌ مؤمنين‌

‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «‌من‌ ‌لم‌ يهتم‌ بامور المسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌»«

كسي‌ ‌که‌ اهتمام‌ بكار مسلمانان‌ نداشته‌ ‌باشد‌ مسلمان‌ نيست‌) و نيز فرمود

3» «‌من‌ اصبح‌ و ‌لم‌ يهتم‌ّ بامور المسلمين‌ فليس‌ منهم‌»«

(كسي‌ ‌که‌ صبح‌ كند و اهتمام‌ بامور مسلمانان‌ نداشته‌ ‌باشد‌ ‌از‌ آنان‌ نيست‌) و نيز فرمود

4» «‌من‌ سمع‌ رجلا ينادي‌ ‌ يا ‌ للمسلمين‌ فلم‌ يجبه‌ فليس‌ بمسلم‌»«

(كسي‌ ‌که‌ بشنود مردي‌ ‌را‌ ‌که‌ استغاثه‌ و طلب‌ فرياد رسي‌ ‌از‌ مسلمانان‌ ميكند و ‌او‌ ‌را‌ اجابت‌ نكند مسلمان‌ نيست‌) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

5» «‌من‌ بخل‌ بمعونة اخيه‌ المسلم‌ و القيام‌ ‌له‌ ‌في‌ حاجته‌ ابتلي‌ بالقيام‌ بمعونة ‌من‌ يأثم‌ ‌عليه‌ و ‌لا‌ يوجر»«

(كسي‌ ‌که‌ نسبت‌ بكمك‌ نمودن‌ برادر مسلمانش‌ و قيام‌ نمودن‌ بحاجت‌ ‌او‌ بخل‌ ورزد، مبتلي‌ شود بقيام‌ نمودن‌ بحاجت‌ كسي‌ ‌که‌ باو ظلم‌ و تعدي‌ كند و اجري‌ ‌هم‌ ندارد) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

6» «ايّما رجل‌ ‌من‌ شيعتنا اتاه‌ رجل‌ ‌من‌ اخوانه‌ فاستعان‌ ‌به‌ ‌في‌ حاجته‌ فلم‌ يعنه‌ و ‌هو‌ يقدر ابتلاه‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ بان‌ يقضي‌ حوائج‌ غيره‌ (عدّة) ‌من‌ اعدائنا يعذبه‌ اللّه‌ عليها يوم القيامة»«

(‌هر‌ مردي‌ ‌از‌ شيعيان‌ ‌ما ‌که‌ مردي‌ ‌از‌ برادران‌ ديني‌ ‌او‌ نزدش‌ بيايد و ‌از‌ ‌او‌ ‌در‌ كاري‌ طلب‌ كمك‌ كند و ‌او‌ ‌را‌ كمك‌ نكند و حال‌ آنكه‌ ميتواند، خداوند ‌تعالي‌ ‌او‌ ‌را‌ مبتلا كند ‌به‌ اينكه‌ حوائج‌ دشمنان‌ ‌ما ‌را‌ برآورد و ‌او‌ ‌را‌ بواسطه‌ ‌اينکه‌ اعمال‌ معذّب‌ دارد)


1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 352

و نيز فرمود

«ايّما مؤمن‌ منع‌ مؤمنا شيئا ممّا يحتاج‌ اليه‌ و ‌هو‌ قادر ‌عليه‌ ‌من‌ عنده‌ ‌او‌ ‌من‌ عند غيره‌ اقامه‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ يوم القيمة مسودّا وجهه‌ مزرقة عيناه‌ مغلولة يداه‌ ‌الي‌ عنقه‌ فيقال‌ ‌هذا‌ الخائن‌ الّذي‌ خان‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ و رسوله‌ ثم‌ّ يؤمر ‌به‌ ‌الي‌ النار»

«1» (‌هر‌ مؤمني‌ منع‌ كند ‌از‌ مؤمني‌ چيزي‌ ‌را‌ ‌از‌ آنچه‌ بآن‌ احتياج‌ دارد و حال‌ آنكه‌ قادر ‌باشد‌ چه‌ ‌از‌ نزد خودش‌ ‌ يا ‌ ‌از‌ نزد ‌غير‌ خودش‌، خداي‌ ‌تعالي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ قيامت‌ بپادارد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ روي‌ ‌او‌ سياه‌ و چشمهاي‌ ‌او‌ سفيد ‌شده‌ و دستهاي‌ ‌او‌ بگردنش‌ بسته‌ ‌شده‌، ‌پس‌ گفته‌ شود اينست‌ خائني‌ ‌که‌ بخدا و ‌رسول‌ ‌او‌ خيانت‌ كرده‌، سپس‌ امر شود ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ بطرف‌ آتش‌ برند) و نيز فرمود

2» «‌من‌ كانت‌ ‌له‌ دار و احتاج‌ مؤمن‌ ‌الي‌ سكنها فمنعه‌ ايّاها ‌قال‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌ يا ‌ ملائكتي‌ ابخل‌ عبدي‌ ‌علي‌ عبدي‌ بسكني‌ الدنيا بعزّتي‌ و جلالي‌ ‌لا‌ يسكن‌ جناني‌ ابدا»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌او‌ خانه‌اي‌ ‌باشد‌ و مؤمني‌ بسكونت‌ ‌آن‌ محتاج‌ ‌باشد‌ و ‌از‌ وي‌ منع‌ كند، خداي‌ ‌تعالي‌ فرمايد اي‌ فرشتگان‌ ‌من‌ بنده‌ ‌من‌ بسكونت‌ خانه‌ دنيا ‌بر‌ بنده‌ ‌من‌ بخل‌ ورزيد، قسم‌ بعزّت‌ و جلالم‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ بهشتهايم‌ هيچگاه‌ سكونت‌ نخواهم‌ داد) و نيز ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بجماعتي‌ ‌که‌ نزد ‌او‌ مشرف‌ بودند فرمود

3» «‌ما لكم‌ تستخفّون‌ بنا فقام‌ رجل‌ ‌من‌ اهل‌ خراسان‌ ‌فقال‌ معاذا لوجه‌ اللّه‌ ‌ان‌ نستخف‌ّ بك‌ ‌او‌ بشي‌ء ‌من‌ اوامرك‌ ‌فقال‌ انك‌ احد ‌من‌ استخف‌ بي‌ ‌فقال‌ معاذا لوجه‌ اللّه‌ ‌ان‌ استخف‌ّ بك‌ ‌فقال‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ويحك‌ الم‌ تسمع‌ فلانا و نحن‌ بقرب‌ الجحفه‌ و ‌هو‌ يقول‌ احملني‌ قدر ميل‌ فقد و اللّه‌ اعييت‌ و اللّه‌ ‌ما رفعت‌ ‌به‌ رأسا لقد استخففت‌ ‌به‌ و ‌من‌ استخف‌ّ بمؤمن‌ فبنا استخف‌ و ضيّع‌ حرمة اللّه‌ عزّ و جل‌»«

(چه‌ شد ‌است‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌بما‌ استخفاف‌ ميكنيد! ‌پس‌ مردي‌ ‌از‌ اهل‌ خراسان‌ بپا شد و عرض‌ كرد پناه‌ ميبريم‌ بخدا ‌از‌ اينكه‌ بتو ‌ يا ‌ بچيزي‌ ‌از‌ اوامر تو استخفاف‌ كنيم‌، حضرت‌ فرمود بدرستي‌ ‌که‌ تو يكي‌ ‌از‌ كساني‌ هستي‌ ‌که‌ بمن‌ استخفاف‌ نموده‌اند، ‌گفت‌ پناه‌ ميبرم‌ بخدا ‌از‌ اينكه‌ بتو


1 و 2 و 3‌-‌ جامع‌ السعادات‌

[.....]

جلد 1 - صفحه 353

استخفاف‌ نموده‌ باشم‌، حضرت‌ فرمود واي‌ ‌بر‌ تو آيا نشنيدي‌ صداي‌ فلان‌ ‌را‌ و حال‌ آنكه‌ ‌ما نزديك‌ جحفه‌ بوديم‌ و ‌او‌ ميگفت‌ مرا باندازه‌ يك‌ ميل‌ سوار كنيد قسم‌ بخدا وامنده‌ام‌، بخدا قسم‌ ‌براي‌ ‌او‌ سرت‌ ‌را‌ بلند نكردي‌، البته‌ باو استخفاف‌ نمودي‌ و كسي‌ ‌که‌ بمؤمني‌ استخفاف‌ كند ‌بما‌ استخفاف‌ نموده‌ و حرمت‌ خداي‌ عز و جل‌ ‌را‌ ضايع‌ كرده‌ ‌است‌) و نيز فرمود

1» «‌من‌ اتاه‌ اخوه‌ ‌في‌ حاجة يقدر ‌علي‌ قضائها فلم‌ يقضها ‌له‌ سلّط اللّه‌ ‌عليه‌ شجاعا ينهش‌ ابهامه‌ ‌في‌ قبره‌ ‌الي‌ يوم القيمة مغفورا ‌له‌ ‌او‌ معذبا»«

(كسي‌ ‌که‌ برادرش‌ ‌براي‌ حاجتي‌ نزد ‌او‌ بيايد و ‌او‌ ‌بر‌ انجام‌ ‌آن‌ قادر ‌باشد‌ و حاجت‌ ‌او‌ ‌را‌ برنياورد خداوند ‌بر‌ ‌او‌ ماري‌ ‌را‌ مسلط كند ‌که‌ ‌در‌ قبر ‌او‌ ‌تا‌ روز قيامت‌ انگشت‌ ابهام‌ ‌او‌ ‌را‌ بگزد، خواه‌ آمرزيده‌ شود و خواه‌ معذّب‌ گردد) و ‌از‌ حضرت‌ ابي‌ الحسن‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «‌من‌ قصد اليه‌ رجل‌ ‌من‌ اخوانه‌ مستجيرا ‌به‌ ‌في‌ بعض‌ احواله‌ فلم‌ يجره‌ ‌بعد‌ ‌ان‌ يقدر ‌عليه‌ فقد قطع‌ ولاية اللّه‌»«

(كسي‌ ‌که‌ مردي‌ ‌از‌ برادرانش‌ بجانب‌ ‌او‌ بيايد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ ‌در‌ پاره ‌از‌ احوالش‌ باو پناه‌ آورده‌ ‌باشد‌ و ‌او‌ ‌را‌ پناه‌ ندهد ‌با‌ اينكه‌ قدرت‌ داشته‌ ‌باشد‌، بتحقيق‌ رشته‌ ولايت‌ خداوندي‌ ‌را‌ قطع‌ نموده‌ ‌است‌) و چنانچه‌ ‌از‌ ترك‌ اعانت‌ مسلمين‌ و ‌بر‌ نياوردن‌ حاجات‌ ‌آنها‌ اينقدر مذمّت‌ ‌شده‌ و ‌براي‌ ‌آن‌ عذاب‌ مقرر گرديده‌ ‌براي‌ قضاء حوائج‌ ‌آنها‌ و اهتمام‌ بامورشان‌ فضيلت‌ و اجر بسيار ذكر كرده‌اند بلكه‌ ‌از‌ اعظم‌ عبادات‌ شمرده‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌من‌ قضي‌ حاجة لاخيه‌ فكانّما خدم‌ اللّه‌ عمره‌»«

(كسي‌ ‌که‌ حاجتي‌ ‌براي‌ برادر دينيش‌ انجام‌ دهد، گويا عمرش‌ ‌در‌ خدمت‌ خداوند گذرانيده‌ ‌است‌) و نيز فرمود

4» «‌من‌ مشي‌ ‌في‌ حاجة اخيه‌ ساعة ‌من‌ ليل‌ ‌او‌ نهار قضاها ‌او‌ ‌لم‌ يقضها ‌کان‌ خيرا ‌له‌ ‌من‌ اعتكاف‌ شهرين‌»«

(كسي‌ ‌که‌ ساعتي‌ ‌از‌ شب‌ ‌ يا ‌ روز ‌در‌ پي‌ حاجت‌ برادرش‌


1 و 2 و 3 و 4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 354

برود خواه‌ انجام‌ دهد ‌ يا ‌ ندهد ‌براي‌ ‌او‌ ‌از‌ اعتكاف‌ دو ماه‌ بهتر ‌است‌) و ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «‌من‌ مشي‌ ‌في‌ حاجت‌ اخيه‌ المسلم‌ اظلّه‌ اللّه‌ بخمس‌ و سبعين‌ الف‌ ملك‌ و ‌لم‌ يرفع‌ قدما الا كتب‌ اللّه‌ ‌له‌ حسنة و حطّ عنه‌ سيّئة و يرفع‌ ‌له‌ درجة فاذا فرغ‌ ‌من‌ حاجته‌ كتب‌ اللّه‌ ‌له‌ بها اجر حاج‌ّ و معتمر»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ پي‌ حاجت‌ برادر مسلمانش‌ برود خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ هفتاد و پنجهزار فرشته‌ سايه‌ اندازد و بهر قدمي‌ ‌که‌ برميدارد حسنه ‌براي‌ ‌او‌ نوشته‌ و سيئه‌اي‌ ‌از‌ ‌او‌ محو و درجه‌اي‌ ‌براي‌ ‌او‌ افزوده‌ شود و وقتي‌ ‌از‌ انجام‌ حاجتش‌ فارغ‌ شود اجر حج‌ كننده‌ و عمره‌ كننده‌ ‌براي‌ ‌او‌ نوشته‌ شود) و نيز فرمود

2» «ان‌ّ المؤمن‌ لترد ‌عليه‌ الحاجة لاخيه‌ ‌فلا‌ ‌يکون‌ عنده‌ فيهتم‌ّ بها قلبه‌ فيدخله‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ بهمّه‌ الجنّة»«

(بدرستي‌ ‌که‌ مؤمن‌ حاجتي‌ ‌از‌ برادرش‌ ‌بر‌ ‌او‌ وارد ميشود و انجامش‌ نزد ‌او‌ ميسّر نيست‌، ‌پس‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ جهت‌ دلش‌ اندوهگين‌ ميشود و خداوند بواسطه‌ اندوهش‌ ‌او‌ ‌را‌ داخل‌ بهشت‌ كند) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

3» «‌من‌ قضي‌ لاخيه‌ المؤمن‌ حاجة قضي‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌له‌ يوم القيمة مائة الف‌ حاجة اوّلها الجنّة و ‌من‌ ‌ذلک‌ ‌ان‌ يدخل‌ قراباته‌ و معارفه‌ و اخوانه‌ الجنّة ‌بعد‌ ‌ان‌ ‌لا‌ يكونوا نصّابا»«

(كسي‌ ‌که‌ حاجتي‌ ‌از‌ برادر مؤمنش‌ انجام‌ دهد خداي‌ ‌تعالي‌ ‌در‌ روز قيامت‌ صد هزار حاجت‌ ‌او‌ ‌را‌ برآورد ‌که‌ اوّلي‌ ‌آنها‌ بهشت‌ ‌است‌ و ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ ‌است‌ اينكه‌ خويشان‌ و آشنايان‌ و برادران‌ ‌او‌ ‌را‌ داخل‌ بهشت‌ كند ‌بعد‌ ‌از‌ آنكه‌ ناصبي‌ نباشند) و نيز فرمود

4» «ان‌ّ اللّه‌ خلق‌ خلقا ‌من‌ خلقه‌ انتجبهم‌ لقضاء حوائج‌ فقراء شيعتنا ليثيبهم‌ ‌علي‌ ‌ذلک‌ الجنّة فان‌ استطعت‌ ‌ان‌ تكون‌ منهم‌ فكن‌»«

(بدرستي‌ ‌که‌ ‌براي‌ خداي‌ ‌تعالي‌ گروهي‌ ‌از‌ مخلوقاتش‌ هستند ‌که‌ آنان‌ ‌را‌ ‌براي‌ قضاي‌ حوائج‌ فقراء ‌از‌ شيعيان‌ برگزيده‌ ‌است‌ ‌براي‌ اينكه‌ خداوند بواسطه‌ ‌اينکه‌ عمل‌ بهشت‌ ‌را‌ ثواب‌ ‌آنها‌ قرار دهد، ‌پس‌ ‌اگر‌ ميتواني‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باشي‌ ‌پس‌ باش‌)


1 و 2 و 3 و 4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 355

و نيز فرمود

1» «قضاء حاجة المؤمن‌ خير ‌من‌ عتق‌ الف‌ رقبة و خير ‌من‌ حملان‌ الف‌ فرس‌ ‌في‌ سبيل‌ اللّه‌»«

(برآوردن‌ حاجت‌ مؤمن‌ بهتر ‌از‌ آزاد كردن‌ هزار بنده‌ و بهتر ‌از‌ بار بستن‌ هزار اسب‌ ‌در‌ راه‌ خداست‌) و نيز فرمود

2» «لقضاء حاجة امر مؤمن‌ احب‌ّ ‌الي‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌من‌ عشرين‌ حجة ‌کل‌ حجة ينفق‌ صاحبها مائة الف‌»«

(‌هر‌ آينه‌ قضاء حاجت‌ مؤمن‌ محبوب‌تر ‌است‌ نزد خداي‌ ‌تعالي‌ ‌از‌ بيست‌ حج‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌هر‌ حجّي‌ صاحب‌ ‌آن‌ صد هزار درهم‌ انفاق‌ كرده‌ ‌باشد‌) و نيز فرمود

3» «‌من‌ طاف‌ ‌هذا‌ البيت‌ طوافا واحدا كتب‌ اللّه‌ ‌له‌ ستّة آلاف‌ حسنة و محي‌ عنه‌ ستّة آلاف‌ سيّئة و رفع‌ ‌له‌ ستّة آلاف‌ درجة [و ‌في‌ رواية اخري‌ و قضي‌ ‌له‌ ستّة آلاف‌ حاجة] ‌حتي‌ اذا ‌کان‌ عند الملتزم‌ فتح‌ ‌له‌ سبعة ابواب‌ الجنّة قلت‌ جعلت‌ فداك‌ ‌هذا‌ الفضل‌ كلّه‌ ‌في‌ الطواف‌! ‌قال‌ نعم‌ و اخبرك‌ بافضل‌ ‌من‌ ‌ذلک‌ قضاء حاجة مسلم‌ افضل‌ ‌من‌ طواف‌ و طواف‌ و طواف‌ ‌حتي‌ بلغ‌ عشرا»«

(كسي‌ ‌که‌ يك‌ مرتبه‌ طواف‌ خانه‌ ‌خدا‌ كند، خداوند ‌براي‌ ‌او‌ شش‌ هزار حسنه‌ بنويسد و شش‌ هزار سيئه‌ ‌از‌ ‌او‌ محو نمايد و شش‌ هزار درجه‌ ‌براي‌ ‌او‌ بالا برد [و ‌در‌ روايت‌ ديگر و شش‌ هزار حاجت‌ ‌او‌ ‌را‌ برآورد] ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ نزد ملتزم‌«4» برسد ‌براي‌ ‌او‌ هفت‌ ‌در‌ بهشت‌ باز شود، گفتم‌ فداي‌ تو شوم‌ همه‌ ‌اينکه‌ ثوابها ‌در‌ طواف‌ ‌است‌! فرمود آري‌، و خبر دهم‌ ترا بچيزي‌ ‌که‌ بهتر ‌از‌ ‌آن‌ ‌باشد‌، برآوردن‌ حاجت‌ مسلمان‌ بهتر ‌از‌ طواف‌ و طواف‌ و طواف‌ ‌است‌، و طواف‌ ‌را‌ تكرار نمودند ‌تا‌ بده‌ مرتبه‌ رسيد) و نيز فرمود

«تنافسوا ‌في‌ المعروف‌ لاخوانكم‌ و كونوا ‌من‌ اهله‌ فان‌ّ للجنّة بابا يقال‌ ‌له‌ المعروف‌ ‌لا‌ يدخله‌ الا ‌من‌ اصطنع‌ المعروف‌ ‌في‌ الدنيا فان‌ّ العبد ليمشي‌ ‌في‌ حاجة اخيه‌ المؤمن‌ فيوكل‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌به‌ ملكين‌ واحدا ‌عن‌ يمينه‌ و آخر ‌من‌ شماله‌ يستغفران‌ ‌له‌ ربّه‌ و يدعوان‌ بقضاء حاجته‌ ‌ثم‌ ‌قال‌ و اللّه‌ لرسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ اسرّ بقضاء


1 و 2 و 3‌-‌ جامع‌ السعادات‌

4‌-‌ ملتزم‌ مستجار مقابل‌ ‌در‌ كعبه‌ ‌است‌ و باين‌ نام‌ ناميده‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌براي‌ اينكه‌ مستحب‌ّ ‌است‌ التزام‌ و الصاق‌ بآن‌

جلد 1 - صفحه 356

الله‌حاجة المؤمن‌ اذا وصلت‌ اليه‌ ‌من‌ صاحب‌ الحاجة»«

رغبت‌ كنيد ‌در‌ احسان‌ كردن‌ نسبت‌ ببرادرانتان‌ و ‌از‌ اهل‌ احسان‌ باشيد، بدرستي‌ ‌که‌ دري‌ ‌براي‌ بهشت‌ ‌است‌ ‌که‌ بآن‌ باب‌ معروف‌ گفته‌ ميشود و ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ وارد نشود مگر كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا معروف‌ (احسان‌) بجا آورد، همانا بنده‌ ‌در‌ پي‌ حاجت‌ برادر مؤمنش‌ ميرود ‌پس‌ خداوند دو فرشته‌، يكي‌ ‌از‌ طرف‌ راست‌ و ديگري‌ ‌از‌ طرف‌ چپ‌ ‌بر‌ ‌او‌ موكل‌ ميكند ‌که‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌از‌ پروردگارش‌ طلب‌ مغفرت‌ نمايند و دعا كنند ‌که‌ خداوند حاجت‌ ‌او‌ ‌را‌ برآورد، سپس‌ فرمود قسم‌ بخدا، البته‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ بواسطه‌ قضاء حاجت‌ مؤمن‌ وقتي‌ بحاجتش‌ ميرسد، ‌از‌ ‌خود‌ صاحب‌ حاجت‌ مسرورتر ميشود) و نيز فرمود

2» «‌ما قضي‌ مسلم‌ لمسلم‌ حاجة الا ناداه‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ علي‌ّ ثوابك‌ و ‌لا‌ ارضي‌ لك‌ بدون‌ الجنّة»«

(مسلماني‌ حاجت‌ مسلماني‌ ‌را‌ برنميآورد جز اينكه‌ خداي‌ ‌تعالي‌ ندا ميكند ثواب‌ تو ‌بر‌ ‌من‌ ‌است‌ و جز بهشت‌ ‌براي‌ تو نمي‌پسندم‌) و نيز فرمود

3» «لئن‌ امشي‌ ‌في‌ حاجة اخ‌ لي‌ مسلم‌ احب‌ّ الي‌ّ ‌من‌ ‌ان‌ اعتق‌ الف‌ نسمة و احمل‌ ‌في‌ سبيل‌ اللّه‌ ‌علي‌ الف‌ فرس‌ مسرجة ملجمة»«

(البته‌ اينكه‌ ‌در‌ پي‌ حاجت‌ برادر مسلمانم‌ بروم‌ محبوب‌تر ‌است‌ نزد ‌من‌ ‌از‌ اينكه‌ هزار بنده‌ ‌را‌ آزاد كنم‌ و هزار مجاهد ‌را‌ ‌بر‌ هزار اسب‌ زين‌ كرده‌ و لجام‌ نموده‌ سوار نمايم‌) و نيز فرمود

4» «‌من‌ سعي‌ ‌في‌ حاجة اخيه‌ المسلم‌ طلب‌ وجه‌ اللّه‌ كتب‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌له‌ الف‌ الف‌ حسنة يغفر ‌فيها‌ لاقاربه‌ و جيرانه‌ و اخوانه‌ و معارفه‌ و ‌من‌ صنع‌ اليه‌ معروفا ‌في‌ الدنيا فاذا ‌کان‌ يوم القيمة ‌قيل‌ ‌له‌ ادخل‌ النار فمن‌ وجدته‌ ‌فيها‌ صنع‌ اليك‌ معروفا ‌في‌ الدنيا فاخرجه‌ باذن‌ اللّه‌ عزّ و جل‌ الّا ‌ان‌ ‌يکون‌ ناصبا»«

(كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ حاجت‌ برادر مسلمانش‌ سعي‌ كند ‌براي‌ طلب‌ رضاي‌ حق‌، خداي‌ ‌تعالي‌ ‌براي‌ ‌او‌ هزار حسنه‌ بنويسد و بيامرزد ‌در‌ اثر ‌اينکه‌ حاجت‌ نزديكان‌ و همسايگان‌ و برادران‌ و آشنايان‌ ‌او‌ ‌را‌، و كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا احساني‌ باو كرده‌ و فرداي‌ قيامت‌ باو گفته‌ ميشود داخل‌ آتش‌ شو و ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ يافتي‌ ‌که‌ بتو احسان‌ نموده‌ باذن‌ ‌خدا‌ ‌از‌ آتش‌ بيرون‌ آور مگر اينكه‌


1 و 2 و 3 و 4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 357

مخالف‌ معاند ‌باشد‌) و ‌از‌ حضرت‌ كاظم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «ان‌ّ للّه‌ عبادا ‌في‌ الارض‌ يسعون‌ ‌في‌ حوائج‌ ‌النّاس‌ ‌هم‌ الآمنون‌ يوم القيمة و ‌من‌ ادخل‌ ‌علي‌ مؤمن‌ سرورا فرح‌ اللّه‌ قلبه‌ يوم القيامة»«

(بدرستي‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌خدا‌ بنده‌گاني‌ ‌در‌ زمين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ انجام‌ حوائج‌ مردم‌ سعي‌ ميكنند، ‌ايشان‌ كساني‌ هستند ‌که‌ روز قيامت‌ ‌در‌ امن‌ و امانند و كسي‌ ‌که‌ ‌بر‌ دل‌ مؤمني‌ سرور داخل‌ كند خداوند روز قيامت‌ دل‌ ‌او‌ ‌را‌ شاد گرداند) و ‌در‌ خصوص‌ اعانت‌ بذريّه‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و اكرام‌ آنان‌ اخبار بسياري‌ نيز وارد ‌شده‌ ‌است‌:

‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «حقّت‌ شفاعتي‌ لمن‌ اعان‌ ذريّتي‌ بيده‌ و لسانه‌ و ماله‌»«

(شفاعت‌ ‌من‌ ثابت‌ و سزاوار ‌است‌ ‌براي‌ كسي‌ ‌که‌ ذريّه‌ مرا بدست‌ و زبان‌ و مالش‌ ياري‌ نمايد) و نيز فرمود

3» «اربعة انا ‌لهم‌ شفيع‌ يوم القيامة و ‌لو‌ جاءوا بذنوب‌ اهل‌ الدنيا، المكرم‌ لذريتي‌ و القاضي‌ ‌لهم‌ حوائجهم‌ و الساعي‌ ‌لهم‌ عند اضطرارهم‌ و المحب‌ّ ‌لهم‌ بقلبه‌ و لسانه‌»«

(چهار طايفه‌ ‌را‌ ‌در‌ روز قيامت‌ شفاعت‌ ميكنم‌ ‌اگر‌ چه‌ ‌با‌ گناه‌ اهل‌ دنيا بيايند، كسي‌ ‌که‌ ذريّه‌ مرا اكرام‌ كند و كسي‌ ‌که‌ حوائج‌ آنان‌ ‌را‌ برآورد و كسي‌ ‌که‌ ‌در‌ هنگام‌ اضطرار سعي‌ ‌در‌ رفع‌ اضطرار ‌آنها‌ كند، و كسي‌ ‌که‌ بدل‌ و زبان‌ آنان‌ ‌را‌ دوست‌ دارد) و نيز فرمود

4» «اكرموا اولادي‌ و حسّنوا آدابي‌»«

(اولاد مرا اكرام‌ كنيد و آداب‌ مرا نيكو فرا گيريد) و نيز فرمود

5» «اكرموا اولادي‌ الصالحون‌ للّه‌ و الطالحون‌ لي‌»«

(اولاد مرا اكرام‌ كنيد، شايستگان‌ و خوبان‌ آنان‌ ‌را‌ ‌براي‌ ‌خدا‌ اكرام‌ كنيد، و بدان‌ آنان‌ ‌را‌ ‌براي‌ ‌من‌)


1 و 2 و 3 و 4 و 5‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 358

14‌-‌ منع‌ حقوق‌ مؤمنين‌

حق‌ مؤمن‌ ‌بر‌ مؤمن‌ پنج‌ قسم‌ ‌است‌: حق‌ مالي‌، حق‌ جاني‌، حق‌ ديني‌، حق‌ عرضي‌، حق‌ حريم‌.

اما حق‌ مالي‌: ‌آن‌ نيز داراي‌ اقسامي‌ ‌است‌ ‌از‌ قبيل‌ حق‌ نفقات‌، خمس‌، زكاة، كفّارات‌، ديون‌، نذورات‌ و ديات‌ و همچنين‌ حقوقي‌ ‌که‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌از‌ راه‌ اخذ مال‌ ‌غير‌، بغير وجه‌ شرعي‌ ‌بر‌ انسان‌ تعلق‌ گيرد ‌که‌ ردّ همه‌ ‌آنها‌ واجب‌ و منع‌ ‌آن‌ ‌از‌ گناهان‌ بزرگ‌ ‌است‌ و بپاره ‌از‌ اخبار ‌در‌ عقوبت‌ منع‌ خمس‌ و زكاة و غصب‌ مال‌ ‌غير‌ و كسب‌ حرام‌ ‌در‌ ذيل‌ تفسير ‌آيه‌ وَ مِمّا رَزَقناهُم‌ يُنفِقُون‌َ تذكر داديم‌«1» و درباره‌ ردّ حقوق‌ و ديون‌ و افراغ‌ ذمّه‌ نيز اخباري‌ وارد ‌شده‌ و ‌از‌ عبادات‌ بزرگ‌ شمرده‌ ‌شده‌ ‌است‌:

‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «درهم‌ يردّه‌ العبد ‌الي‌ الخصماء خير ‌له‌ ‌من‌ عبادة الف‌ سنة و خير ‌له‌ ‌من‌ عتق‌ الف‌ رقبة و خير ‌له‌ ‌من‌ الف‌ حجة و عمرة»«

(درهمي‌ ‌را‌ ‌که‌ بنده‌ بطلبكارانش‌ ردّ ميكند بهتر ‌از‌ عبادت‌ هزار سال‌ و بهتر ‌از‌ آزاد كردن‌ هزار بنده‌ و بهتر ‌از‌ هزار حج‌ و عمره‌ ‌است‌) و ‌در‌ خبر ديگر فرمود

3» «‌من‌ ردّ درهما ‌الي‌ الخصماء اعتق‌ اللّه‌ رقبته‌ ‌من‌ النار»«

(كسي‌ ‌که‌ يك‌ درهم‌ دين‌ ‌خود‌ ‌را‌ بطلب‌ كار ردّ كند خداوند رقبه‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ آتش‌ آزاد كند) و نيز فرمود

4» «فان‌ العبد اذا رد درهما ‌الي‌ الخصماء اكرمه‌ كرامة سبعين‌ شهيدا و خير ‌له‌ ‌من‌ صيام‌ النهار و قيام‌ الليل‌ و ناداه‌ ملك‌ ‌من‌ تحت‌ العرش‌ استأنف‌ العمل‌ فقد غفر لك‌ ‌ما تقدم‌ ‌من‌ ذنبك‌»«

(‌پس‌ بنده‌ زماني‌ ‌که‌ رد كند درهمي‌ بطلب‌ كار خداوند باو اكرام‌ كند مانند اكرام‌ هفتاد شهيد و بهتر ‌است‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌از‌ روزه‌ روز و قيام‌ ‌در‌ شب‌ و فرشته‌اي‌ ‌از‌ زير عرش‌ ‌او‌ ‌را‌ ندا كند ‌که‌ عملت‌ ‌را‌ ‌از‌ سر بگير ‌که‌ خداوند


1‌-‌ صفحه‌ 212 ‌تا‌ 216

2 و 3 و 4‌-‌ لالي‌ الاخبار صفحه‌ 307

جلد 1 - صفحه 359

گناهان‌ گذشته‌ ترا آمرزيد) اما حق‌ جاني‌: عبارت‌ ‌از‌ حق‌ حياتي‌ ‌هر‌ فرد نسبت‌ بفرد ديگر ‌است‌ مثل‌ اينكه‌ ‌اگر‌ مؤمني‌ مريض‌ شود و احتياج‌ بطبيب‌ و دارو داشته‌ و متمكن‌ نباشد ‌بر‌ ديگران‌ واجب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌او‌ فراهم‌ كنند، و همچنين‌ احتياجات‌ حياتي‌ ديگر و بطور كلي‌ حفظ نفس‌ محترمه‌ واجب‌ ‌است‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ قبيل‌ ‌است‌ حقّي‌ ‌که‌ بواسطه‌ قتل‌ (عمدا ‌ يا ‌ خطاء) ‌ يا ‌ قطع‌ بعض‌ اجزاء ‌ يا ‌ جرح‌ ‌ يا ‌ ضرب‌ مؤمن‌ ‌بر‌ انسان‌ تعلق‌ ميگيرد و ردّ ‌اينکه‌ قسم‌ حقوق‌ تمكين‌ ذي‌ الحق‌ ‌است‌ ‌که‌ خواست‌ قصاص‌ كند ‌ يا ‌ ديه‌ بگيرد ‌ يا ‌ عفو كند و ‌در‌ قتل‌ خطا بايد بنده‌اي‌ آزاد كند و ديه‌ ‌هم‌ بدهد و تفصيل‌ ‌هر‌ يك‌ ‌از‌ اينها ‌در‌ كتب‌ فقهيه‌ ذكر ‌شده‌ ‌است‌ اما حق‌ ديني‌: حق‌ ديني‌ برادر تو ‌بر‌ تو اينست‌ ‌که‌ ‌تا‌ مادامي‌ ‌که‌ امر واضح‌ و روشني‌ ‌بر‌ خلاف‌ دين‌ ‌از‌ ‌او‌ نه‌ بيني‌ نسبت‌ كفر و ضلالت‌ و بدعت‌ و بي‌ديني‌ باو ندهي‌ ‌در‌ قرآن‌ كريم‌ ميفرمايد وَ لا تَقُولُوا لِمَن‌ أَلقي‌ إِلَيكُم‌ُ السَّلام‌َ لَست‌َ مُؤمِناً«1» (و نگوئيد درباره‌ كسي‌ ‌که‌ القاء سلام‌ و اقرار باسلام‌ ميكند، مؤمن‌ نيستي‌) و ‌اگر‌ چنين‌ نسبتي‌ ببرادر ديني‌ ‌خود‌ دادي‌ واجب‌ ‌است‌ ‌بر‌ تو ‌که‌ رضايت‌ ‌او‌ ‌را‌ حاصل‌ و طلب‌ عفو و بخشش‌ ‌از‌ ‌او‌ نمايي‌ اما حق‌ عرضي‌: عبارت‌ ‌از‌ حفظ آبروي‌ برادر ديني‌ ‌در‌ غياب‌ و حضور اوست‌ و اينكه‌ اهانت‌ و احتقار و ايذاء و ظلم‌ و غيبت‌ ‌او‌ ‌را‌ نكند و تهمت‌ باو نزند و ‌اگر‌ كسي‌ نسبت‌ باو چنين‌ اموري‌ ‌را‌ مرتكب‌ شد ردّ كند و حرمت‌ ‌او‌ ‌را‌ نگاهدارد و فحش‌ باو ندهد و سب‌ّ و لعن‌ نكند ‌که‌ ‌در‌ خبر ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

2» «الجنّة حرام‌ ‌علي‌ ‌کل‌ فاحش‌ ‌ان‌ يدخلها»«

(بهشت‌ حرام‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌هر‌‌-‌ فحش‌ دهنده‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌در‌ ‌آن‌ وارد شود) و نيز فرمود

3» «ان‌ّ اللّه‌ ‌تعالي‌ حرّم‌ الجنّة ‌علي‌ كل‌ّ فحّاش‌ بذي‌ّ قليل‌ الحياء ‌لا‌ يبالي‌ ‌ما ‌قال‌ و ‌لا‌ ‌ما ‌قيل‌ ‌فيه‌ فانك‌ ‌ان‌ فتشته‌ ‌لم‌ تجده‌ الا لغية ‌او‌ شرك‌ شيطان‌»«


1‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 96

2 و 3‌-‌ مكاسب‌ شيخ‌ قده‌

جلد 1 - صفحه 360

(بدرستي‌ ‌که‌ خداي‌ متعال‌ بهشت‌ ‌را‌ حرام‌ نموده‌ ‌بر‌ ‌هر‌ فحش‌ دهنده‌ زشتگو و بي‌شرمي‌ ‌که‌ باك‌ ندارد ‌از‌ آنچه‌ ميگويد و ‌از‌ آنچه‌ درباره‌ ‌او‌ گفته‌ ميشود ‌پس‌ ‌اگر‌ تفتيش‌ كني‌ نمييابي‌ ‌او‌ ‌را‌ مگر حرام‌ زاده‌ ‌ يا ‌ شيطان‌ ‌در‌ نطفه‌ ‌او‌ شركت‌ كرده‌) و درباره‌ سب‌ مؤمن‌ فرمود

1» «سباب‌ المؤمن‌ فسوق‌ و قتاله‌ كفر و اكل‌ لحمه‌ معصية و حرمة ماله‌ كحرمة دمه‌»«

(سب‌ّ نمودن‌ مؤمن‌ فسق‌ و جنگ‌ ‌با‌ ‌او‌ كفر و خوردن‌ گوشت‌ ‌او‌ معصيت‌ ‌است‌ و حرمت‌ مال‌ ‌او‌ مانند حرمت‌ خون‌ اوست‌) و درباره‌ لعن‌ فرمود

2» «الا اخبركم‌ بشراركم‌ قالوا بلي‌ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ ‌قال‌ الّذي‌ يمنع‌ رفده‌ و يضرب‌ عبده‌ و يتردد وحده‌ ‌ثم‌ ‌قال‌ الا اخبركم‌ بمن‌ ‌هو‌ شرّ ‌من‌ ‌ذلک‌ قالوا بلي‌ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌، ‌قال‌ المتفحش‌ اللّعان‌ الّذي‌ اذا ذكر عنده‌ المؤمنون‌ لعنهم‌ و اذا ذكروه‌ لعنوه‌»«

(آيا خبر دهم‌ ‌شما‌ ‌را‌ ببدان‌ ‌شما‌! گفتند آري‌ اي‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ فرمود كسي‌ ‌که‌ عطايش‌ ‌را‌ منع‌ كند و بنده‌اش‌ ‌را‌ بزند و بتنهايي‌ رفت‌ و شد ميكند، سپس‌ فرمود آيا خبر دهم‌ ‌شما‌ ‌را‌ ببدتر ‌از‌ اينها! عرض‌ كردند آري‌ اي‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌، فرمود فحش‌ دهنده‌ و لعن‌ كننده‌ ‌که‌ وقتي‌ مؤمنين‌ نزد ‌او‌ ياد شوند آنان‌ ‌را‌ لعن‌ كند و وقتي‌ ‌او‌ نزد مؤمنين‌ ياد شود ‌او‌ ‌را‌ لعن‌ كنند) و پوشيده‌ نماند ‌که‌ مراد ‌از‌ لعن‌ ‌که‌ اينقدر مذمت‌ ‌شده‌ لعن‌ مؤمن‌ ‌است‌ ولي‌ لعن‌ كفار و معاندين‌ ‌از‌ عبادات‌ ‌است‌ و ‌در‌ لسان‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ائمه‌ اطهار ‌در‌ ضمن‌ خطب‌ و ادعيه‌ و زيارات‌ وارد ‌شده‌ و ‌از‌ آثار تبري‌ ‌است‌ اما حق‌ حريم‌: عبارت‌ ‌از‌ اينست‌ ‌که‌ نظر بد ‌ يا ‌ دست‌ خيانت‌ بناموس‌ برادر مؤمنت‌ دراز نكني‌ و ‌اگر‌ چنين‌ عملي‌ كردي‌ تدارك‌ ‌آن‌ بسيار مشكل‌ ‌است‌ زيرا ساير حقوق‌ قابل‌ عفو و تدارك‌، و عفو و گذشت‌ ‌از‌ ‌آنها‌ پسنديده‌ ‌است‌ ولي‌ ‌اينکه‌ حق‌ نه‌ قابل‌ عفو و نه‌ قابل‌ تدارك‌ ‌است‌ زيرا گذشت‌ ‌از‌ ‌آن‌ منافي‌ ‌با‌ غيرت‌، بلكه‌ مورث‌ دياثت‌ ‌است‌


1 و 2‌-‌ مكاسب‌ شيخ‌ قده‌

جلد 1 - صفحه 361

15‌-‌ عداوت‌ مؤمن‌

‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

1» «المؤمن‌ ليس‌ بحقود»«

(مؤمن‌ كينه‌توز نيست‌) و نيز فرمود

2» «‌ما ‌کان‌ جبرئيل‌ يأتيني‌ الّا ‌قال‌ ‌ يا ‌ محمّد اتّق‌ شهناء الرجال‌ و عداوتهم‌»«

(جبريل‌ ‌بر‌ ‌من‌ نازل‌ نميشد مگر اينكه‌ ميگفت‌ اي‌ محمّد ‌از‌ دشمني‌ ‌با‌ مردم‌ بپرهيز) و نيز فرمود

3» «‌ما عهد الي‌ّ جبرئيل‌ قط ‌في‌ شي‌ء مثل‌ ‌ما عهد الي‌ّ ‌في‌ معادات‌ الرجال‌»«

(جبرئيل‌ هرگز مرا بچيزي‌ سفارش‌ نكرد باندازه ‌که‌ باجتناب‌ ‌از‌ دشمني‌ ‌با‌ مردم‌ سفارش‌ نمود) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

4» «‌من‌ زرع‌ العداوة حصد ‌ما بذر»«

(كسي‌ ‌که‌ تخم‌ عداوت‌ بكارد همان‌ ‌را‌ درو كند) و حاصل‌ بذر عداوت‌ عبارت‌ ‌از‌ اموريست‌: 1‌-‌ عداوت‌ مردم‌، زيرا عداوت‌ ايجاد عداوت‌، و محبّت‌ ايجاد محبّت‌ ميكند 2‌-‌ بغض‌ باطني‌ ‌که‌ موجب‌ الم‌ نفس‌ و اشتغال‌ قلب‌ و اضطراب‌ فكر و عدم‌ فراغت‌ بال‌ و راحتي‌ خيال‌ و بسا موجب‌ هلاكت‌ ‌ يا ‌ جنون‌ ميگردد 3‌-‌ ترك‌ مراعات‌ حقوق‌ برادر ديني‌ و قضاء حوائج‌ ‌او‌ و احترام‌ و مجالست‌ و معاشرت‌ ‌با‌ ‌او‌ 4‌-‌ ارتكاب‌ بسياري‌ ‌از‌ معاصي‌ مانند ظلم‌، ايذاء، غيبت‌، تهمت‌، هتك‌ حرمت‌ و افشاء سرّ و امثال‌ اينها، ‌هذا‌ تمام‌ الكلام‌ ‌في‌ المخادعة ‌مع‌ الّذين‌ آمنوا.

مورد چهارم‌ ‌در‌ بيان‌ «وَ ما يَخدَعُون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم‌ وَ ما يَشعُرُون‌َ»

منافقين‌ گمان‌ ميكنند ‌که‌ ‌با‌ مخادعه‌ نمودن‌ ‌با‌ ‌خدا‌ و مؤمنين‌ ضرر متوجّه‌ اينان‌ و نفعي‌ عايد خودشان‌ ميشود ولي‌ ‌در‌ حقيقت‌ ضرري‌ متوجّه‌ ‌خدا‌ و مؤمنين‌ نشده‌


1 و 2 و 3 و 4‌-‌ جامع‌ السعادات‌

جلد 1 - صفحه 362

بلكه‌ تمام‌ ضرر متوجّه‌ خودشان‌ ‌شده‌ لكن‌ درك‌ نكرده‌اند، امّا مخادعه‌ ‌با‌ ‌خدا‌ چه‌ ‌در‌ عقيده‌ و چه‌ ‌در‌ اخلاق‌ و چه‌ ‌در‌ عمل‌، پيداست‌ ‌که‌ ضرر و زياني‌ بخدا نميرساند زيرا خداوند غني‌ بالذات‌ ‌است‌ و تغيير و عارضه ‌در‌ ساحت‌ قدسش‌ راه‌ نيابد و ‌اگر‌ همه‌ مردم‌ كافر شوند ‌بر‌ دامن‌ كبريايي‌ ‌او‌ غباري‌ ننشيند، بلكه‌ منافقين‌ بواسطه‌ اينگونه‌ اخلاق‌ و اعمال‌ ‌خود‌ ‌را‌ زيانكار دنيا و آخرت‌ نموده‌ و ‌در‌ آخرين‌ درجات‌ دوزخ‌ جاي‌ داده‌اند إِن‌َّ المُنافِقِين‌َ فِي‌ الدَّرك‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ«1» (و هنگامي‌ ‌که‌ بواسطه‌ مرگ‌ غطاء و پرده‌ غفلت‌ و شهوات‌ و هواهاي‌ نفساني‌ پاره‌ ميشود ملتفت‌ ميشوند ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ فريب‌ داده‌ و ‌با‌ ‌خود‌ مكر كرده‌ و خويش‌ ‌را‌ گرفتار سخط و غضب‌ الهي‌ و عذاب‌ ابدي‌ نموده‌اند و امّا مخادعه‌ ‌با‌ مؤمنين‌، ‌اگر‌ چه‌ بحسب‌ ظاهر ممكن‌ ‌است‌ ضرري‌ متوجّه‌ آنان‌ بنمايند و نفعي‌ نيز عايدشان‌ شود ولي‌ ‌اگر‌ ‌اينکه‌ نفع‌ ناپايدار ‌را‌ ‌با‌ عذاب‌ ابدي‌ و پايدار قيامت‌ بسنجند ارزشي‌ ‌براي‌ ‌آن‌ تصور نخواهند نمود لكن‌ چون‌ پاي‌ بند باين‌ حيات‌ دنيوي‌ بوده‌ و ‌در‌ اعماق‌ قلبشان‌ باين‌ مقال‌ ما هِي‌َ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوت‌ُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِين‌َ«2» معتقدند و باور نميكنند ‌که‌ روز جزاء و پاداشي‌ ‌در‌ پيش‌ ‌است‌ ‌اينکه‌ نفع‌ عاجل‌ ‌را‌ ‌بر‌ ضرر آجل‌ ترجيح‌ داده‌اند و ‌از‌ ‌آن‌ طرف‌ ضرري‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا ‌از‌ قبل‌ اينگونه‌ افراد متوجّه‌ مؤمنين‌ ميشود و نميتوانند ‌در‌ مقام‌ دفع‌ ‌آن‌ برآيند، موجب‌ اجر و ثواب‌ اخروي‌ و ارتفاع‌ درجات‌ ‌آنها‌ خواهد ‌بود‌، زيرا مؤمنين‌ ‌در‌ دنيا مأمور بظاهر بوده‌ و موظّفند ‌با‌ كسي‌ ‌که‌ اظهار اسلام‌ و ايمان‌ كند و چيزي‌ ‌که‌ ‌در‌ ظاهر ‌بر‌ خلاف‌ اظهار اوست‌ ‌از‌ وي‌ سر نزند معامله‌ مسلماني‌ نمايند و ‌هر‌ گاه‌ باين‌ دستور عمل‌ نموده‌ و ‌آن‌ ظاهر نماها خيانت‌ نموده‌ و ‌از‌ پشت‌ خنجر ‌بر‌ اينان‌ زدند البته‌ ‌ايشان‌ مثاب‌ و مأجور و ‌از‌ آنان‌ باشدّ انتقام‌، خداوند انتقام‌ خواهد كشيد.


1‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 144

2‌-‌ سوره‌ جاثيه‌ ‌آيه‌ 23

[.....]

363

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 9)- آنها این عمل را یک نوع زرنگی و به اصطلاح تاکتیک جالب، حساب می‌کنند: «آنها با این عمل می‌خواهند خدا و مؤمنان را بفریبند» (یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا). «در حالی که تنها خودشان را فریب می‌دهند، امّا نمی‌فهمند» (وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).

نکات آیه

۱ - منافقان مردمى نیرنگباز و فریبکارند. (یخدعون اللّه و الذین ءامنوا)

۲ - ضربه زدن به اهل ایمان و توطئه علیه آنان، از اهداف منافقان در اظهار ایمان (یخدعون اللّه و الذین ءامنوا) «خدع» به معناى پنهان کردن امرى و اظهار کردن امرى دیگر است به منظور ضربه زدن و ایجاد ناگوارى.

۳ - منافقان با اظهار ایمان، در پى نیرنگ زدن به خدا و فریب دادن اهل ایمان هستند. (و من الناس من یقول ءامنا ... یخدعون اللّه و الذین ءامنوا) جمله «و ما یخدعون إلا أنفسهم» مى رساند که: منافقان به خدا و اهل ایمان نیرنگ نزدند و نخواهند زد. بنابراین «یخادعون اللّه ...»; یعنى آنان در صدد نیرنگ زدن هستند.

۴ - منافقان علم گسترده و همه جانبه خدا و آگاهى او را به اسرار و نهان انسانها، باور نداشته و بدان معتقد نیستند. (یخدعون اللّه) از اینکه منافقان با نفاق خویش در صدد نیرنگ زدن به خدا برآمده اند، معلوم مى شود که آنان مى پنداشتند، اگر امرى را مخفى کنند، خداوند از آن آگاه نمى شود.

۵ - خدعه و نیرنگ با خدا و مؤمنان، خودفریبى و نیرنگ زدن به خویشتن است. (و ما یخدعون إلا أنفسهم)

۶ - منافقان، به خودفریبىِ خویش و نیرنگبازى با خود، ناآگاه هستند. (و ما یخدعون إلا أنفسهم و ما یشعرون)

روایات و احادیث

۷ - از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: «... من یخادع اللّه یخدعه ... قیل له و کیف یخادع اللّه؟ قال یعمل بما أمره اللّه عز و جل ثم یرید به غیره ...;[۱] ... کسى که [به خیال خود] خدا را فریب دهد، خدا او را فریب مى دهد ... به آن حضرت گفته شد: چگونه او خدا را فریب مى دهد؟ فرمود: به آنچه خدا دستور داده عمل مى کند ولى نیت او غیر خداست ...».

موضوعات مرتبط

  • انسان: راز انسان ها ۴
  • جامعه اسلامى: توطئه علیه جامعه اسلامى ۲
  • خدا: علم غیب خدا ۴; مکر خدا ۷
  • خود: مکر با خود ۵، ۶
  • شرک: شرک عملى ۷
  • مؤمنان: توطئه علیه مؤمنان ۲; مکر با مؤمنان ۳، ۵
  • مکر: مکر با خدا ۳، ۵، ۷
  • منافقان: تظاهر منافقان به اسلام ۲، ۳; توطئه منافقان ۲; جهان بینى منافقان ۴; جهل منافقان ۶; صفات منافقان ۱; کفر منافقان ۴، مکر منافقان ۱، ۳، ۶; منافقان و علم خدا ۴; منافقان و مؤمنان ۲

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۲۸۳، ح ۲۹۵; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۵، ح ۲۰.