روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۳۸۴
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، كِتَابُ النِّكَاح
روي عن يونس بن عبد الرحمن قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۳۸۳ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۳۸۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۱۲۱
يونس بن عبد الرّحمن گويد: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم: مردى با زنى از شيعيان دور از نظر خويشان مخالفش ازدواج موقّت كرد، خويشانش با خبر شدند و زن را بزوجيّت دائمى مرد دادند، و آن زن ديانتش راسخ است اكنون چه بايد بكند؟ فرمود: خود را در اختيار شوهر دوّم نگذارد تا از وى كام گيرد تا مدّتش سرآيد و عدّهاش تمام گردد، عرض كردم: اگر مدّت يك سال باشد و مرد صبر نياورد؟ فرمود: بايد مرد اوّل از خدا پروا كند و بر زن رحم آرد و مدّت را بر او ببخشد چون زن بينوا اكنون مبتلا گشته است، و زمان زمان مصالحه است و شيعيان در تقيّه باشند، عرض كردم: اگر شوهر اوّل مدّت را بخشيد و أيّام عدّه نيز منقضى شد آن وقت چه كند (چون عقد دوّمى باطل بوده) فرمود: بشوهر كنونيش هنگامى كه بر وى وارد شود بگويد: اى مرد خويشان من بر من هجوم كردند و بدون مشورت و صلاحديدم من را بازدواج تو در آوردند، و اكنون من بازدواج راضى شدم امّا شما صيغه تزويج را تجديد كنيد و از تو صيغه عقد ازدواج صحيح شرعى را ميان من و خود بخوانيد. يونس گويد: و بآن حضرت عليه السّلام عرض كردم: زن متعه انسان مىشود و مدّت كه تمام شد بىآنكه عدّه نگه دارد شوى ديگرى ميگيرد، فرمود: بر تو حكمى نيست بلكه گناهش بر اوست.