تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۱

َسوره غاشيه

ََمقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و ۲۶ آيه دارد

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۲

محتوا و فضيلت سوره «غاشيه » اين سوره كه از سوره هاى مكى است عمدتا بر سه محور دور مى زند: «محور اول » بحث «معاد» است ، مخصوصا كيفرهاى دردناك مجرمان و پاداشهاى شوق انگيز مؤ منان . «محور دوم » بحث «توحيد» است كه با اشاره به آفرينش ‍ آسمان و خلقت جبال و زمين و توجه انسانها به اين سه موضوع اسرار آميز بيان شده . و «محور سوم » بحث از «نبوت » و گوشه اى از وظائف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، و در مجموع اهداف سوره هاى مكى را كه تقويت مبانى ايمان و اعتقاد است تعقيب مى كند. در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراءها حاسبه الله حسابا يسيرا: ((هر كس آن را تلاوت كند خداوند حساب او را در قيامت آسان مى كند. و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ((كسى كه مداومت بر قرائت اين سوره در نمازهاى فريضه يا نافله كند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود در دنيا و آخرت قرار مى دهد، و در قيامت او را از عذاب آتش امان مى بخشد. و مسلما اين همه ثواب و فضيلت در صورتى عائد مى شود كه تلاوت انگيزه انديشه و عمل گردد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۳

ََآيه ۱-۷

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ(۱) وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ(۲) عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ(۳) تَصلى نَاراً حَامِيَةً(۴) تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ(۵) لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ(۶) لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ(۷) ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - آيا داستان «غاشيه » (روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مى پوشاند) به تو رسيده است ؟! ۲ - چهره هائى در آن روز خاشع و ذلت بار است . ۳ - آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند (و نتيجه اى عائدشان نشده ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۴

۴ - و در آتش سوزان وارد مى گردند. ۵ - از چشمهاى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند. ۶ - طعامى جز از ضريع (خار خشك تلخ و بد بو) ندارند. ۷ - غذايى كه نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند! تفسير : خستگان بى نصيب ! در آغاز اين سوره به نام تازه اى درباره قيامت برخورد مى كنيم كه آن «غاشيه » است ، مى فرمايد: «آيا داستان غاشيه به تو رسيده است »؟! (هل اتيك حديث الغاشيه ) «غاشيه » از ماده «غشاوة » به معنى پوشاندن است ، انتخاب اين نام براى قيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مى دهد. بعضى گفته اند به خاطر آن است كه خلق و اولين و آخرين در آن روز براى حساب جمع مى شوند. و نيز گفته اند كه منظور آتشى است كه چهره هاى كفار و مجرمان را مى پوشاند. ولى تفسير اول از همه مناسب تر است . ظاهر اين است كه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و ذكر اين جمله به صورت استفهام از شخص پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى بيان عظمت و اهميت آن روز بزرگ است . بعضى نيز احتمال داده اند كه مخاطب در اين آيه هر انسانى است ، ولى اين معنى بعيد به نظر مى رسد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۵

سپس به بيان چگونگى حال مجرمان پرداخته ، مى گويد: «چهره هايى در آن روز خاشع و ذلت بار است » (وجوه يومئذ خاشعة ). ذلت و ترس از عذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فرا گرفته ، و از آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مى شود، اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى كند كه سراسر چهره آنها را مى پوشاند بعضى نيز گفته اند: منظور از «وجوه » در اينجا بزرگان و سردمداران كفر است كه در ذلت عميقى فرو مى روند، ولى معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد. آنگاه مى افزايد: «اينها كسانى هستند كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند»، (عاملة ناصبة ). تلاش و كوشش زيادى در زندگى دنيا به خرج مى دهند، ولى هيچ فايده اى جز خستگى در حقيقت نصيبشان نمى شود، نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند، و نه چيزى از آنهمه ثروتهايى كه اندوخته اند مى توانند با خود ببرند، و نه نام نيكى از خود به يادگار مى گذارند، و نه فرزند صالحى ، آنها زحمتكشان خسته و بينوايند، و چه تعبير رسايى است جمله «عاملة ناصبة » در حق آنان . بعضى در تفسير اين جمله گفته اند: منظور اين است كه در اين دنيا عمل مى كنند، اما خستگى و رنج در آخرت مى برند! و بعضى گفته اند: مجرمان را در دوزخ وادار به انجام اعمال شاقه و طاقت فرسا مى كنند تا عذاب بيشترى ببينند. اما تفسير اول از ميان اين سه تفسير صحيح تر به نظر مى رسد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۶

سرانجام اين زحمتكشان خسته و بيهوده گر، وارد آتش داغ و سوزان مى شوند و با آن مى سوزند)) (تصلى نارا حامية ). «تصلى » از ماده «صلى » (بر وزن نفى ) به معنى ورود در آتش و ماندن و سوختن با آن است . ولى مجازات آنها به همين جا ختم نمى گردد، بلكه هنگامى كه بر اثر حرارت آتش تشنه مى شوند «از چشمه اى فوق العاده سوزان به آنها مى نوشانند» (تسقى من عين آنية ). «آنية » مؤ نث «آنى » از ماده «انى » (بر وزن حلى ) به معنى تاءخير افكندن است ، و براى بيان فرا رسيدن وقت چيزى گفته مى شود، و در اينجا به معنى آب سوزانى است كه حرارتش به منتها درجه رسيده است . در آيه ۲۹ سوره كهف مى خوانيم : و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا: «و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مى آورند مانند فلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مى كند، چه بد نوشيدنى است و چه بد محل اجتماعى ؟! و در آيه بعد درباره خوراك آنها به هنگامى كه گرسنه مى شوند بعد مى افزايد: ((آنها طعامى جز ضريع ندارند» (ليس لهم طعام الا من ضريع ). در اينكه «ضريع » چيست ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: بعضى گفته اند: نوعى خار است كه به زمين مى چسبد، هنگامى كه تر باشد قريش آن را «شبرق » مى ناميدند، و هنگامى كه خشك مى شد آن را

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۷

«ضريع » مى گفتند، گياهى است سمى كه هيچ حيوان و چهارپايى به آن نزديك نمى شود. «خليل » از علماى لغت مى گويد: «ضريع »: «گياه سبز بدبويى است كه از دريا بيرون مى افتد». «ابن عباس » گفته است : «درختى است از آتش كه اگر در دنيا باشد زمين و هر چه را بر آن است مى سوزاند»! ولى در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : «ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ ، شبيه خار، تلخ ‌تر از صبر، و متعفن تر از مردار، و سوزنده تر از آتش ، خداوند آن را ضريع نام نهاده است » (الضريع شى ء يكون فى النار يشبه الشوك ، اشد مرارة من الصبر، و انتن من الجيفة ، و احر من النار، سماه الله ضريعا). بعضى نيز گفته اند: «ضريع » طعامى است ذلت آفرين كه دوزخيان براى رهايى از آن به درگاه خدا تضرع مى كنند فراموش نكنيم كه ماده ضرع به معنى ضعف و ذلت و خضوع است ) اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و ممكن است در معنى اين واژه جمع باشد. سپس مى افزايد: «نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند» (لا يسمن و لا يغنى من جوع ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۸

مسلما چنين غذايى براى تقويت جسم و فرونشاندن گرسنگى نيست ، غذايى است گلوگير كه خود نوعى عذاب است ، چنانكه در آيه ۱۳ مزمل مى خوانيم : و طعاما ذا غصة و عذابا اليما: «نزد ما غذاهايى است گلوگير و عذابى است دردناك »! آنها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم و تجاوز به حقوق ديگران فراهم كردند، و آنها كه اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند، بايد در آنجا غذايى داشته باشند كه «عذاب اليم » آنها گردد. البته همانگونه كه بارها گفته ايم نه نعمتهاى بهشتى ، و نه عذابهاى دوزخى را مى توان براى ما محبوسان زندان دنيا توصيف كرد، اينها همه اشاراتى است و تنها شبحهايى است كه از دور مى بينيم .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱۹

ََآيه ۸ - ۱۶

آيه و ترجمه

وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ(۸) لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ(۹) فى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(۱۰) لا تَسمَعُ فِيهَا لَغِيَةً(۱۱) فِيهَا عَينٌ جَارِيَةٌ(۱۲) فِيهَا سرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ(۱۳) وَ أَكْوَابٌ مَّوْضوعَةٌ(۱۴) وَ نمَارِقُ مَصفُوفَةٌ(۱۵) وَ زَرَابىُّ مَبْثُوثَةٌ(۱۶) ترجمه : ۸ - چهره هايى در آن روز شاداب با طراوت است . ۹ - چرا كه از سعى و تلاش خود خشنود است . ۱۰ - در بهشتى است عالى ! ۱۱ - كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوى . ۱۲ - در آن چشمه هاى جارى است .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۰

۱۳ - در آن تختهاى زيباى بلند است . ۱۴ - و قدحهائى كه در كنار اين چشمه ها نهاده . ۱۵ - و بالشها و پشتيهاى صف داده شده . ۱۶ - و فرشهاى فاخر گسترده ! تفسير : دورنمائى از نعمتهاى روحپرور بهشتى به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخى آمده ، در اين آيات به شرح حال مؤ منان نيكوكار، و توصيف نعمتهاى بى نظير بهشتى مى پردازد، تا «قهر» را با «مهر» بياميزد، و «انذار» را با «بشارت » همراه سازد. مى فرمايد: «چهره هايى در آن روز شاداب و با طراوت و غرق در سرور است » (وجوه يومئذ ناعمة ). به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت و اندوه است . «ناعمة » از ماده «نعمة » در اينجا اشاره به چهره هايى است كه غرق نعمت شده و تر و تازه و شاداب و مسرور و نورانى است ، همانگونه كه در آيه ۲۴ سوره مطففين آمده است كه در توصيف بهشتيان مى فرمايد: تعرف فى وجوههم نضرة النعيم : «در چهره هاى آنها طراوت و خرمى نعمت را مشاهده مى كنى ». اين چهره ها چنان مى نمايد كه از سعى و تلاش خود راضى و خشنود است )) (لسعيها راضية ). به عكس دوزخيان كه از تلاش و كوشش خود جز خستگى و رنج بهره اى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۱

نبردند و «عاملة ناصبه » بودند، بهشتيان نتائج تلاش و كوشش خود را به احسن وجه مى بينند و كاملا راضى و خشنودند. تلاشهايى كه در پرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف ، گاه ده برابر، و گاه هفتصد برابر، و گاه بيشتر، رشد و نمو يافته ، و گاهى با آن جزاى بى حساب را خريدارى كرده اند: «انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب » (زمر - ۱۰). سپس به شرح اين مطلب پرداخته ، مى گويد: آنان در بهشتى عالى قرار دارند)) (فى جنة عالية ). واژه «عالية » ممكن است اشاره به علو مكانى باشد، يعنى آنها در طبقات عالى بهشتند، و يا «علو مقامى » و هر دو احتمال را مفسران گفته اند، ولى تفسير دوم مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند جمع ميان دو معنى نيز ممكن است . بعد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته مى افزايد: «در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى را نمى شنوى » (لا تسمع فيها لاغية ). نه سخنى كه حاكى از نفاق باشد، يا عداوت و جنگ و جدال ، و يا كينه - توزى و حسد، نه سخنان دروغ ، نه تهمت و افترا، نه غيبت و ايذاء، و نه حتى لغو و بى فايده . و چه آرامبخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد، و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اينگونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۲

شعله ور مى سازد. بعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لغو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته ، مى گويد: «در آن بهشت چشمه ها جارى است » (فيها عين جارية ). گرچه «عين » در اينجا «نكره » است و معمولا نكره براى بيان يك فرد مى آيد، ولى به قرينه ساير آيات قرآن معنى جنس دارد، و شامل چشمه هاى مختلف مى شود، همانگونه كه در آيه ۱۵ ذاريات مى خوانيم : ان المتقين فى جنات و عيون : «پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و چشمه ها قرار دارند» بعضى نيز گفته اند در هر قصرى از قصرهاى بهشتيان چشمه اى جارى است و مفرد بودن «عين » در اينجا ناظر به آن است ، چشمه اى كه مطابق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدا مى كند، و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد. البته وجود چشمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبايى و طراوت ، اين فايده را نيز دارد كه هر كدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مى كند. بعد از ذكر چشمه ها به سراغ تختهاى بهشتى مى رود، و مى فرمايد: «در آن باغهاى بهشتى تختها و سريرهائى بلند وجود دارد» (فيها سرر مرفوعة ). «سرر» جمع «سرير» از ماده «سرور» به معنى تختهايى است كه در مجالس انس و سرور بر آن مى نشينند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۳

بلند بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان بر تمام مناظر و صحنه هاى اطراف خود مسلط باشند، و از مشاهده آن لذت برند. «ابن عباس مى گويد: اين تختهاى بلند چنان هستند كه وقتى صاحبان آنها اراده جلوس بر آن كنند تواضع مى كند و فرو مى نشيند، و بعد از جلوس به حال اول باز مى گردد! اين احتمال نيز وجود دارد كه توصيف اين تختها به ((مرفوعة » اشاره به گرانبها بودن آنها است ، و آنگونه كه بعضى گفته اند از قطعات طلا ساخته شده ، و مزين به زبرجد و در و ياقوت است . جمع ميان هر دو تفسير نيز ممكن است . و از آنجا كه استفاده از آن چشمه هاى گوارا و شرابهاى طهور بهشتى ، نياز به ظرفهايى دارد، در آيه بعد مى افزايد: «قدحهاى زيبا و جالبى در كنار اين چشمه ها گذارده شده » (و اكواب موضوعة ). هر زمان اراده كنند قدحها از چشمه ها پر مى شود، و در برابر آنان قرار مى گيرد، تازه به تازه مى نوشند، و سيراب مى شوند و لذت مى برند، لذتى كه توصيفش براى ساكنان دنيا غير ممكن است . «اكواب » جمع «كوب » (بر وزن خوب ) به معنى «قدح » يا ظرفى است كه دسته دار باشد. توجه به اين نكته لازم است كه در قرآن تعبيرات مختلفى درباره ظرفهاى شراب طهور بهشتيان آمده ، در اينجا و بعضى از آيات ديگر تعبير به «اءكواب » شده ، در حالى كه در بعضى از آيات ديگر تعبير به «اباريق » جمع «ابريق » به معنى ظرفى كه داراى دسته و لوله براى ريختن مايعات است يا «كاس »

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۴

(به معنى جام پر از شراب ) آمده است ، مانند يطوف عليهم ولدان مخلدون باكواب و اباريق و كاس من معين : «گرداگرد آنها نوجوانانى مى گردند كه هميشه طراوت جوانى را دارا هستند، در حالى كه قدحها و كوزه ها و جامهايى پر از شراب طهور در دست دارند و به آنها عرضه مى كنند» (واقعه - ۱۷ و ۱۸). باز به نكته هاى بيشترى از جزييات نعمتهاى بهشتى پرداخته ، اضافه مى كند: «در آنجا بالشها و پشتيهايى بر تختها وجود دارد كه صف داده شده است » (و نمارق مصفوفة ). «نمارق » جمع «نمرقه » (بر وزن غلغله ) به معنى پشتى كوچك است كه بر آن تكيه مى كنند و معمولا به هنگام استراحت كامل از آنها استفاده مى شود، و تعبير به «مصفوفة » اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است ، اين تعبير نشان مى دهد كه آنها جلسات انس ‍ دستجمعى تشكيل مى دهند، و اين اجتماع كه خالى از هر گونه لغو و بيهوده گى است ، و تنها از الطاف الهى و نعمتهاى بى پايان او، و نجات از درد و رنجهاى دنيا و عذاب آخرت ، در آن سخن گفته مى شود چنان لطف و لذتى دارد كه چيزى با آن برابرى نمى كند. و در آخرين آيه مورد بحث به فرشهاى فاخر بهشتى اشاره كرده ، مى فرمايد: «در آنجا فرشهايى گرانبها و بسيار زيبا گسترده شده » (و زرابى مبثوثة ). «زرابى » جمع «زريبة » به معنى فرشهاى عالى خوابدار است كه هم نرم و راحت است ، و هم گرانبها و پر قيمت . و پيدا است به موازات اين وسائل آسايش و لذت ، چه وسائل ديگرى در

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۵

آنجا وجود دارد كه مشت نمونه خروار است . در اين آيات هفت نعمت مهم بهشتى ذكر شده كه هر يك از ديگرى جالبتر و زيباتر است . كوتاه سخن اينكه بهشت جايگاهى است بى نظير از هر جهت و خالى از هر گونه ناراحتى و جنگ و جدال ، با انواع ميوه هاى رنگارنگ ، و نغمه هاى دلپذير و چشمه هاى آب جارى ، و شرابهاى طهور، و خدمتگزارانى شايسته و همسرانى بى مانند، و تختهايى مرصع ، و فرشهائى فاخر، و دوستانى با صفا و ظروف و قدحهائى جالب در كنار چشمه ها، و خلاصه نعمتهايى كه نه بالفاظ محدود اين جهان قابل شرح است ، و نه در عالم خيال قابل درك ، و همه اينها در انتظار مقدم مؤ منانى است كه با اعمال صالح خود اجازه ورود در اين كانون نعمت الهى را كسب كرده اند. و فراتر از اين لذات مادى لذات معنوى ، و برتر از همه «لقاءالله » و جلوه هاى محبوب ، و الطاف آن معبود است كه اگر يك لحظه آن به دست آيد بر تمام نعمتهاى مادى بهشت برترى دارد، و به گفته شاعر. گرم به دامن وصل تو دسترس باشد دگر ز طالع خويشم چه ملتمس باشد؟! اگر به هر دو جهان يك نفس زنم با دوست مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۶

ََآيه ۱۷ - ۲۶

آيه و ترجمه

أَ فَلا يَنظرُونَ إِلى الابِلِ كيْف خُلِقَت (۱۷) وَ إِلى السمَاءِ كَيْف رُفِعَت (۱۸) وَ إِلى الجِْبَالِ كَيْف نُصِبَت (۱۹) وَ إِلى الاَرْضِ كَيْف سطِحَت (۲۰) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنت مُذَكرٌ(۲۱) لَّست عَلَيْهِم بِمُصيْطِرٍ(۲۲) إِلا مَن تَوَلى وَ كَفَرَ(۲۳) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَاب الاَكْبرَ(۲۴) إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابهُمْ(۲۵) ثمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسابهُم (۲۶) ترجمه : ۱۷ - آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده ؟ ۱۸ - و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده ؟ ۱۹ - و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده ؟

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۷

۲۰ - و به زمين كه چگونه مسطح گشته ؟ ۲۱ - پس تذكر ده تو فقط تذكر دهنده اى . ۲۲ - تو مسلط بر آنها نيستى كه مجبورشان (بر ايمان ) كنى . ۲۳ - مگر كسى كه پشت كند و كافر شود. ۲۴ - كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند. ۲۵ - مسلما بازگشت آنها به سوى ما است . ۲۶ - و مسلما حساب آنها با ما است . تفسير : به شتر نگاه كن كه خود آيتى است ! در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود، اما در آيات مورد بحث سخن از كليد اصلى وصول آنهمه نعمتها كه «معرفة الله » است به آمده ، و با ذكر چهار نمونه از مظاهر قدرت خداوند، از خلقت بديع خدا، و دعوت انسان به مطالعه درباره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى دهد، در ضمن اشاره اى است به قدرت بى پايان خدا كه كليد حل مساءله «معاد» است . نخست مى فرمايد: «آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده »؟! (ا فلا ينظرون الى الابل كيف خلقت ). در اينكه چرا در اينجا قبل از هر چيز بر مساءله آفرينش «شتر» تكيه شده است مفسران سخنان بسيار دارند، ولى پيدا است كه روى سخن در مرحله اول به اعراب مكه بود كه «شتر» همه چيز زندگى آنها را تشكيل مى داد، و شب و روز با آن سر و كار داشتند. از اين گذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى كند، و به حق آيتى است از آيات خدا، از جمله اينكه :

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۸

۱ - بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى شود، و بعضى ديگر غالبا از شيرشان ، بعضى ديگر تنها به درد سوارى مى خورند، و بعضى براى باربرى ، اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است ، هم گوشتش قابل استفاده است ، و هم شيرش ، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى شود. ۲ - شتر نيرومندترين و با مقاومتت رين حيوانات اهلى است ، بار زيادى با خود مى برد، و عجب اينكه به هنگامى كه خوابيده است بار سنگينى را بر او حمل مى كنند، و او با يك حركت برمى خيزد و روى پا مى ايستد، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت بر چنين كارى ندارند. ۳ - شتر مى تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند، و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد. ۴ - شتر مى تواند هر روز مسافتى طولانى راه را طى كند، و از زمينهاى صعب العبور، و شنزارهايى كه هيچ حيوانى قادر بر عبور از آن نيست بگذرد، و به همين دليل عربها آن را «كشتى بيابانها»! مى نامند. ۵ - او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى خورد. ۶ - او در شرائط نامناسب جوى در ميان طوفانهاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى كند با وسائل خاصى كه خداوند در پلكها و گوشها و بينى او آفريده مقاومت مى كند، و به راه خود ادامه مى دهد! ۷ - شتر با تمام قدرتى كه دارد از رام ترين حيوانات است به طورى كه يك كودك خردسال مى تواند مهار يك قطار شتر را در دست گرفته و هر جا كه خاطر خواه او است ببرد. خلاصه اينكه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش ‍ او

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲۹

انسان را متوجه خالق بزرگى مى كند كه آفريننده چنين موجودى است ، آرى قرآن مى گويد آيا اين گمشدگان وادى غفلت ، به اسرار شگفت انگيز اين موجود انديشه نمى كنند، تا راهى به حق يافته و از بيراهه بازگردند. ناگفته پيدا است منظور از «نظر» در جمله «افلا ينظرون » نگاه كردن عادى نيست ، بلكه نگاهى است تواءم با تفكر و انديشه و دقت . و بعد از آن به آسمان مى پردازد، و مى فرمايد: «آيا به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده »؟! (و الى السماء كيف رفعت ). آسمان با آن عظمتش ، و با آنهمه شگفتيهايش ، ستاره ها و كهكشانها و آنهمه جمال و زيبايى و شكوه كه آدمى را غرق در حيرت مى كند، و خود را در مقابل آفريننده اين جهان عظيم و مملو از نظم و حساب كوچك و ناچيز، بلكه همچون «صفر» در مقابل «بى نهايت » مى بيند. چگونه اين كرات عظيم هر يك در مدار خود ميخكوب شده اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته اند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد. آفرينش آسمان گرچه هميشه عجيب بوده ، ولى در پرتو اكتشافات علمى امروز شگفتيهايش به مراتب بيشتر و عظمتش جلوه گرتر شده است . آيا نبايد درباره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ و والاى او نزديك شد؟! سپس از آسمان به زمين آمده ، مى افزايد: آيا «به كوهها نگاه نمى كنند چگونه در جاى خود نصب شده است »؟! (و الى الجبال كيف نصبت ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۰

كوههايى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است ، و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فرا گرفته ، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى ، و جزر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند. كوههايى كه پناهگاه مطمئن است و سپرى است در مقابل طوفانها كه اگر نبودند كره زمين تبديل به بيابانى مى شد غير قابل زندگى . و بالاخره كوههايى كه آبها را در خود حفظ مى كند و تدريجا به سوى سرزمينهاى تشنه روان مى سازد، و در دامنه هاى خود نشاط حيات و سرسبزى و خرمى و طراوت مى آفريند و شايد به خاطر همين جهات است كه در آيات ديگر قرآن كوهها به عنوان ميخها و اوتاد زمين معرفى شده . اصولا كوهها مظهر ابهت و عظمت و صلابت ، و همه جا مايه خير و بركت است ، و شايد به همين دليل انسان در دل كوهها انديشه بيدارترى مى يابد، و بى جهت نيست كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از بعثتش مدتها به عبادت در «جبل النور» و «غار حرا» مشغول بود. «نصبت » از ماده «نصب » به معنى ثابت قرار دادن است ، و ممكن است اين تعبير ضمنا اشاره اى به كيفيت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد، همان چيزى كه علم امروز پرده از آن برداشته ، و پيدايش كوهها را به عوامل متعددى نسبت مى دهد، و انواع و اقسامى براى آن قائل است : كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده . كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده . كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است . و كوههائى كه در دل درياها تكوين مى يابد و مجموعه اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن (مانند كوهها و جزائر مرجانى ). آرى هر كدام از اين كوهها، تكوين آنها، و آثار و بركات آنها درخور

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۱

دقت و اهميت است ، و براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زندهاى است از قدرت پروردگار. سپس به زمين مى پردازد، و مى گويد: «آيا به زمين نگاه نمى كنند چگونه مسطح شده »؟! (و الى الارض كيف سطحت ). چگونه بارانهاى مداوم كوهها را شسته ، و ذرات خاك را به وجود آورده ، سپس در گودالها پهن كرده و زمينهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هر گونه ساختمان ، در اختيار انسان قرار داده است ؟ اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل و طاقت فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت ؟ اينها همه امورى است كه قرآن ما را به انديشه كردن در آن دعوت مى كند. در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه چه ارتباط و پيوندى ميان اين امور چهارگانه وجود دارد: شتر، آسمان ، كوهها و زمين ؟ فخر رازى در تفسير خود مى گويد: «اين به خاطر آن است كه قرآن به لغت عرب نازل شده ، و آنها غالبا اقدام به مسافرت مى كردند چون بلادشان خالى از زراعت و فرآورده هاى كشاورزى بود، از طرفى بيشتر سفرهاى آنها با شتر صورت مى گرفت ، و هنگامى كه در اين بيابانهاى هولناك و دور از اجتماع سفر مى كردند انديشه و فكر در آنان زنده مى شد، كسى نبود كه با آنها سخن گويد، و چيزى نبود كه چشم و گوش ‍ آنها را به خود مشغول دارد، در اين حال هنگامى كه فكر مى كردند قبل از هر چيز چشمشان به شترى مى افتاد كه بر آن سوار بودند، منظره عجيب آن را مى ديدند و در فكر فرو مى رفتند، و هنگامى كه نگاه بالاى سرشان مى كردند چيزى جز آسمان مشاهده نمى نمودند، و هنگامى كه به چپ و راست خود نظر مى افكندند، جز كوهها چيزى مشاهده نمى شد، و هنگامى كه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۲

به زير پاى خود نظر مى افكندند چيزى جز زمين وجود نداشت ، گويى خداوند مى خواهد به آنها دستور انديشه كردن دهد، انديشه اى به هنگام تنهايى كه طبعا بر محور اين چهار چيز دور مى زند». ولى اگر بخواهيم نظر را از محيط زندگى محدود عرب برداريم و در جوى وسيع تر به انديشه پردازيم ، مى توان گفت : امور چهارگانه اى كه در آيات فوق آمده زير بناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد: آسمان كانون نور است و باران و هوا، و زمين مركز پرورش انواع مواد غذايى كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى ، و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد. به اين ترتيب هم مسائل كشاورزى ، هم دامدارى و هم صنعتى در اين امور چهارگانه نهفته شده است ، و انديشه در اين نعمتهاى گوناگون ، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وامى دارد، و شكر منعم او را به معرفت الله و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند. و به دنبال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: «اكنون كه چنين است آنها را يادآورى كن ، تو فقط يادآورى كننده اى » (فذكر انما انت مذكر). تو هرگز مسلط بر آنان نيستى كه مجبورشان به ايمان سازى )) (لست عليهم بمصيطر). آرى آفرينش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه اين عالم بى حساب نيست ، و آفرينش انسان نيز هدفى داشته ، اكنون كه چنين است آنها

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۳

را با تذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشناساز، و راه قرب خدا را به آنها نشان ده ، و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش . البته راه كمال در صورتى پيموده مى شود كه با ميل و اراده و اختيار همراه باشد، و گرنه تكامل اجبارى سخنى بى مفهوم است ، تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى ، و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت . بعضى تصور كرده اند كه اين دستور قبل از نزول فرمان «جهاد» بوده ، و با نزول حكم جهاد نسخ شد. چه اشتباه بزرگى ؟ مساءله تذكر و تبليغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از نخستين روز شروع شد، و تا آخرين دقيقه حيات آن حضرت ادامه داشت ، و بعد از او نيز به وسيله جانشينان معصوم و علماى دين تداوم داشته و خواهد داشت اين مطلبى نسخ شدنى نيست ، همچنين عدم اجبار مردم بر ايمان نيز يك اصل ثابت است ، و هدف جهاد عمده مبارزه با طغيانگران و برداشتن موانع از راه مردم حق طلب است . اين مطلب شبيه چيزى است كه در آيه ۸۰ سوره نساء آمده است كه مى گويد: و من تولى فما ارسلناك عليهم حفيظا: «هر كس رويگردان شود ما تو را مسؤ ول آنها قرار نداديم » و آيه ۱۰۷ انعام ، و ۴۸ شورى كه همين معنى را بازگو مى كند. «مصيطر» از ماده «سطر» به معنى همان سطور كتاب است و «مسيطر» كسى است كه سطربندى مى كند، و سطور كتاب را تنظيم مى نمايد، سپس به عنوان هر شخصى كه بر چيزى مسلط باشد، و خطوط آن را تنظيم كند، يا او را به اجبار وادار بر انجام كارى نمايد اطلاق شده است . در آيه بعد به صورت يك استثناء مى فرمايد: «مگر كسى كه پشت كند

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۴

و كافر شود» (الا من تولى و كفر) «كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند» (فيعذبه الله العذاب الاكبر). در اينكه اين استثناء از كدام جمله است ؟ تفسيرهاى مختلفى وجود دارد: نخست اينكه استثناء از مفعول جمله «فذكر» است ، يعنى لزومى ندارد افراد معاندى را كه از حق رويگردانند و اندرزناپذيرند تذكر دهى ، و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه ۸۳ سوره زخرف آمده است : فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون : «آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود غوطه ور باشند و بازى كنند، تا روزى را كه وعده داده شده ملاقات نمايند»! دوم اينكه از جمله محذوفى است ، و در معنى چنين است : «تذكر ده كه تذكر براى همه نافع است ، مگر آنها كه با حق دشمنى دارند» شبيه چيزى كه در آيه ۹ سوره اعلى آمده : فذكر ان نفعت الذكرى (بنابر اينكه آيه معنى شرطى داشته باشد). سوم اينكه استثناء از ضمير «عليهم » در آيه قبل است ، يعنى : «تو سلطه اى بر آنها ندارى مگر كسانى كه رويگردان شوند، و از در لجاج و عناد درآيند كه موظفى با آنها به مقابله برخيزى ». اينها همه در صورتى است كه استثناء به اصطلاح «متصل » باشد، ولى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۵

اين احتمال نيز وجود دارد كه استثناى «منقطع » باشد كه تقريبا مفهوم «بلكه » دارد، و معنى جمله چنين مى شود، بلكه كسانى كه رويگردان شوند و كافر گردند خداوند بر آنها مسلط است ، يا خداوند آنها را به عذاب اكبر مجازات مى كند. از ميان اين تفاسير دو تفسير مناسب تر است نخست اينكه استثنا متصل باشد و به جمله «لست عليهم بمصيطر» بازگردد، و اشاره به توسل به زور در مقابل زورگويان باشد، و يا منفصل و به معنى مشمول عذاب الهى نسبت به كافران لجوج باشد. منظور از عذاب اكبر «عذاب آخرت » است در برابر «عذاب دنيا» كه عذاب كوچك و كم اهميت نسبت به آن است ، همانگونه كه در آيه ۲۶ سوره «زمر» مى خوانيم : فاذاقهم الله الخزى فى الحياة الدنيا و لعذاب الاخرة اكبر : «خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد، و عذاب آخرت اكبر است اگر مى دانستند». اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از «عذاب اكبر» قسمت شديدترى از عذاب قيامت و دوزخ باشد، زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست . و در پايان اين سوره با لحنى تهديد آميز مى گويد: «مسلما بازگشت آنها به سوى ما است » (ان الينا ايابهم ). و بعد مى افزايد: «سپس مسلما حساب آنها بر ما است » (ثم ان علينا حسابهم ). و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه در

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳۶

مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست . به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مساءله قيامت آغاز شد به مساءله قيامت نيز پايان مى يابد، و در اثناء آن به توحيد و نبوت كه پايه هاى معاد را تشكيل مى دهد اشاره شده است ، و در ضمن آيات آغاز اين سوره بخشى از مجازاتهاى سنگين مجرمان ، و سپس قسمت مهمى از پاداشهاى روحپرور مؤ منان آمده است ، ضمنا اختيار انتخاب طريق به مردم واگذار شده در عين حال هشدار داده است كه بازگشت همگى به سوى خدا و حسابشان با او است . در ضمن روشن مى سازد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماءمور ابلاغ رسالت است ، و در برابر كفر و خطا و گناه مردم مسؤ ول نيست ، و اينگونه است وظيفه همه مبلغان راه حق . خداوندا! در آن روز كه بازگشت همه خلايق به سوى تو است و حساب همگى بر تو، ما را مشمول لطف و رحمت گردان . پروردگارا! ما را با رحمت كبرايت از عذاب اكبرت رهايى بخش . بار الها! نعمتهاى بهشتيت كه گوشه اى از آن را در اين سوره بازگو كردهاى بسيار پربها و شوق انگيز است ، اگر به اعمالمان مستحق آنها نيستيم با فضلت آنها را به ما مرحمت كن . آمين يا رب العالمين