تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۲
ََآيه ۷ - ۱۰
آيه و ترجمه
َكلا إِنَّ كِتَب الفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ(۷) وَ مَا أَدْرَاك مَا سجِّينٌ(۸) كِتَبٌ مَّرْقُومٌ(۹) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۱۰) ترجمه : ۷ - چنين نيست كه آنها (درباره قيامت خيال مى كنند) مسلما نامه اعمال فاجران در سجين است ! ۸ - تو چه مى دانى سجين چيست ؟ ۹ - نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى . ۱۰ - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان . تفسير : تو نمى دانى «سجين » چيست ؟! در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان ، و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رستاخيز آمده بود، در اين آيات به گوشه اى از سرنوشت بدكاران و فاجران در آن روز اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: «چنين نيست كه آنها درباره رستاخيز مى پندارند كه حساب و كتابى در كار نيست ، بلكه نامه اعمال فاجران در سجين است » (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ).
«تو چه مى دانى سجين چيست »؟ (و ما ادراك ما سجين ) «نامه اى است رقم زده شده » (كتاب مرقوم ). در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد: ۱ - منظور از كتاب همان نامه اعمال انسانها است كه هيچ كار كوچك و بزرگ واى نيست مگر اينكه آن را احصا كرده ، و همه چيز بى كم و كاست در آن ثبت است . و منظور از «سجين » كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه انسانها به طور مجموعى در آن گرد آورى شده ، و به تعبير ساده مانند دفتر كلى است كه حساب هر يك از بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى كنند، منتها از اين آيات و آيات بعد استفاده مى شود كه اعمال همه بدكاران در يك كتاب بنام «سجين » و اعمال همه نيكوكاران و ابرار در يك كتاب ديگر بنام «عليين » جمع آورى مى شود. «سجين » از ماده «سجن » به معنى «زندان و حبس » گرفته شده ، و معانى مختلفى دارد: زندان سخت و شديد، هر موجود صلب و محكم ، وادى بسيار هولناكى در قعر جهنم ، محلى كه نامه هاى اعمال بدكاران در آنجا گذارده مى شود و آتش دوزخ . «طريحى » در «مجمع البحرين » در ماده «سجن » مى گويد: و فى التفسير هو كتاب جامع ديوان الشر دون الله فيه اعمال الكفرة و الفسقة من الجن و الانس : «در تفسير آمده است كه سجين كتابى است جامع ديوان بديها كه خداوند اعمال كافران و فاسقان جن و انس را در آن تدوين كرده است » (طريحى
روشن نساخته كه منظور از اين تفسير كدام تفسير است ، از معصوم است يا از غير او). قرائنى كه اين معنى را تاييد مى كند عبارت است از: ۱ - تعبير به «كتاب » در قرآن مجيد در اينگونه موارد غالبا به معنى نامه اعمال است . ۲ - آيه اخير كه به صورت تفسير براى سجين ذكر شده مى فرمايد آن كتابى است رقم زده شده ، و اينكه بعضى آيه را تفسير سجين نگرفته اند مسلما بر خلاف ظاهر است . ۳ - بعضى گفته اند كه «سجين » و «سجيل » يك معنى دارد، و مى دانيم سجل (به كسر سين و جيم و تشديد لام ) به معنى كتاب بزرگ است . ۴ - از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط مى شود، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانه اى براى هيچكس باقى نماند. نخست نامه اعمال شخصى است كه در قيامت به دست صاحبان آنها داده مى شود، نيكوكاران به دست راستشان ، و بدكاران به دست چپشان ، و در آيات قرآن بسيار به آن اشاره شده است دوم كتابى است كه مى توان آن را نامه اعمال امتها نام گذارد كه در آيه ۲۸ سوره «جاثيه » به آن اشاره شده : كل امة تدعى الى كتابها: «روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده مى شود». سوم نامه اعمال عمومى همه بدكاران و نيكوكاران است كه در آيات مورد بحث و آيات آينده به عنوان «سجين » و «عليين » از آن نام برده شده . خلاصه طبق اين تفسير «سجين » همان ديوان كل است كه نامه اعمال
همه بدان در آن جمع مى باشد، و تعبير از آن به عنوان سجين شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان سبب زندانى شدن آنها در جهنم است ، يا خود اين ديوان در قعر جهنم جاى دارد، به عكس كتاب ابرار و نيكان كه در اعلى عليين بهشت است . ۲ - تفسير دوم اين است كه «سجين » به همان معنى مشهور و معروف يعنى دوزخ است كه زندان عظيمى است براى همه بدكاران ، و يا محل سختى از دوزخ مى باشد، و منظور از «كتاب فجار» همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده . بنابراين معنى آيه چنين است : سرنوشت مقرر و مسلم بدكاران در جهنم است و استعمال كلمه «كتاب » در اين معنى در قرآن كم نيست ، مانند آيه ۲۴ سوره نساء بعد از آنكه مى فرمايد: زنان شوهردار بر شما حرام است ، مى افزايد: كتاب الله عليكم : ((اين حكم (و احكام قبل از آن ) احكامى است كه خداوند بر شما مقرر داشته است )) و در آيه ۷۵ انفال مى خوانيم : و اولو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله : ((خويشاوندان نسبت به يكديگر در احكامى كه خداوند مقرر داشته (از ديگران ) سزاوارترند)). مطلبى كه اين تفسير را تاءييد مى كند اين است كه «سجين » به همان معنى معروفش كه در اخبار و آثار اسلامى از آن ياد شده يعنى «جهنم » تفسير گرديده . در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است كه معنى ان كتاب الفجار لفى سجين آن است كه آنچه براى آنها از عذاب مقرر داشته شده در سجين (دوزخ ) است . در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نيز مى خوانيم : السجين الارض السابعة و عليون السماء السابعة : «سجين » زمين هفتم و «عليين » آسمان هفتم است (اشاره
به پايين ترين و برترين مكان است ) از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه اعمالى كه لايق قرب خدا نيست سقوط مى كند، و در سجين قرار مى گيرد، چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : ان الملك ليصعد بعمل العبد مبتهجا فاذا صعد بحسناته يقول الله عزوجل اجعلوها فى سجين ، انه ليس اياى اراد فيها!: «گاه مى شود كه فرشته عمل بنده اى را با خوشحالى و سرور به آسمان بالا مى برد هنگامى كه حسنات او را بالا برد خداوند عزوجل مى فرمايد: آن را در سجين قرار دهيد كه او هدفش جلب رضاى من نبوده »!. از مجموع اين روايات بر مى آيد كه «سجين » مكانى است بسيار پست در دوزخ كه اعمال يا نامه اعمال بدكاران را در آن مى نهند يا سرنوشت آنها گرفتار شدن در آن زندان است . مطابق اين تفسير جمله كتاب مرقوم تاءكيدى است بر جمله ان كتاب الفجار لفى سجين (نه اينكه تفسيرى براى سجين باشد) يعنى اين مجازاتى است براى آنها رقم زده شده و قطعى و حتمى . مرقوم از ماده «رقم » (بر وزن زخم ) به معنى خط درشت است ، و از آنجا كه خطوط درشت و روشن خالى از ابهام است ممكن است اين تعبير اشاره به قطعى بودن و خالى از ابهام بودن باشد، چيزى كه نه هرگز محو مى شود و نه فراموش مى گردد. جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد، چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بدكاران است ، و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين است و معلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند، يعنى هنگامى كه نامه عمل
انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند. در آخرين آيه مورد بحث با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاد اشاره كرده ، مى فرمايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان » (ويل يومئذ للمكذبين ). تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است ، در آيه نخست فرمود: ويل للمطففين و در اينجا مى فرمايد: ويل يومئذ للمكذبين تعبيرى كه در عين فشرده بودن اشاره به انواع عذابهاى دردناك و مصائب هولناك مى كند. قابل توجه اينكه در آيه نخست سخن از مطففين (كم فروشان ) است و بعدا سخن از فجار (بدكاران ) و در آيه اخير از مكذبين (منكران قيامت ) و اين به خوبى نشان مى دهد كه در ميان اين اعتقاد و آن اعمال رابطه نزديكى بر قرار است كه در آيات آينده بطور روشنترى منعكس شده است .
ََآيه ۱۱ - ۱۷
آيه و ترجمه
الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ(۱۱) وَ مَا يُكَذِّب بِهِ إِلا كلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(۱۲) إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۳)َكلا بَلْ رَانَ عَلى قُلُوبهِم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ(۱۴)َكلا إِنهُمْ عَن رَّبهِمْ يَوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ(۱۵) ثمَّ إِنهُمْ لَصالُوا الجَْحِيمِ(۱۶) ثمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۱۷) ترجمه : ۱۱ - همانها كه روز قيامت را انكار مى كنند. ۱۲ - و تنها كسانى آن را انكار مى كنند كه متجاوز و گنهكارند. ۱۳ - همان كس كه وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است ! ۱۴ - چنين نيست كه آنها خيال مى كنند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته ! ۱۵ - چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند.
۱۶ - سپس آنها مسلما وارد دوزخ مى شوند. ۱۷ - بعد به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد! تفسير : گناهان زنگار دلهاست در آخرين آيه از آيات گذشته اشاره گويايى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود، آيات مورد بحث نخست به معرفى آنان پرداخته ، مى گويد: «آنها كسانى هستند كه روز جزا را انكار مى كنند» (الذين يكذبون بيوم الدين ). و بعد مى افزايد: «تنها كسانى روز جزا را تكذيب مى كنند كه متجاوز و گنهكارند» (و ما يكذب به الا كل معتد اثيم ). يعنى ريشه انكار قيامت ، منطق و تفكر و استدلال نيست ، بلكه افرادى كه مى خواهند پيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند (توجه داشته باشيد كه «اثيم » صفت مشبهه است و دلالت بر استمرار و ادامه گناه دارد). آنها مى خواهند بدون هيچگونه احساس مسؤ وليت ، و به گمان خود با نهايت آزادى و دورى از هر گونه فشار و ناراحتى وجدان به زشتكاريها ادامه دهند و هيچ قانونى را به رسميت نشناسند اين نظير همان چيزى است كه در آيه ۵ سوره قيامت آمده است بل يريد الانسان ليفجر امامه : «بلكه انسان مى خواهد در آينده عمر خويش پيوسته راه فجور پيش گيرد، لذا قيامت را تكذيب مى كند». و به اين ترتيب همانگونه كه عقيده در عمل اثر مى گذارد، اعمال آلوده نيز در شكل بندى عقائد تاءثير مى كند، اين معنى در تفسير آيات بعد روشنتر خواهد شد.
در آيه بعد به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده ، مى افزايد: هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: «اين همان افسانه ها و مطالب بى اساس پيشينيان است » (ادا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين ). آنها علاوه بر اينكه تجاوزگر (معتد) و گنهكار و (اثيم ) هستند آيات الهى را نيز به باد سخريه و استهزا گرفته ، آنرا مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم و سخنان بى ارزش ، نظير آنچه از دورانهاى نخستين (دوران نادانى بشر) به يادگار مانده است معرفى مى كنند و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤ وليت در برابر اين آيات بر كنار دارند. نه تنها در اين مورد در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار از اجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مى شدند، بطورى كه در نه آيه از قرآن مجيد درست همين مطلب منعكس شده است كه مشركان در مقابل آيات قرآن مجيد به همين سخن زشت متوسل مى شدند، از جمله در آيه ۵ سوره فرقان مى خوانيم : و قالوا اساطير الاولين اكتتبها فهى تملى عليه بكرة و اصيلا: «گفتند اين قرآن اسطوره هايى است از پيشينيان كه او آن را رونويس كرده و هر صبح و شام بر او املا مى شود»! در سوره احقاف آيه ۱۷ از زبان جوان طغيانگرى كه در مقابل پدر مادر مهربان و مؤ منش مى ايستد چنين مى خوانيم كه او تمام نصائح آنها را با اين جمله به باد استهزا مى گيرد و مى گويد: ما هذا الا اساطير الاولين : «اينها كه شما مى گوييد چيزى جز اسطوره ها و سخنان بى اساس پيشينيان نيست ».
بعضى از مفسران گفته اند كه آيه مورد بحث درباره «نضر بن حارث بن كلده » پسر خاله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از سران كفر و ضلال بود نازل شد، ولى پيدا است نزول آيه در مورد خاصى مانع از آن نيست كه درباره ديگران نيز صادق باشد. به هر حال هميشه طغيانگران براى نجات از ملامت وجدان از يكسو، و از اعتراضات مردم حقجو از سوى ديگر، بهانه هاى واهى مى تراشند تا خويشتن را از اين و آن راحت كنند، و عجب اينكه آنها غالبا برنامه اى هماهنگ و يكنواخت داشته اند، گويى در طول تاريخ آن را در گوش هم فرو مى خواندند، عناوينى همچون «سحر» و «كهانت » و «جنون » و «اسطوره » و مانند آن ! ولى قرآن در آيه بعد بار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده مى افزايد: «چنين نيست كه آنها خيال مى كنند، بلكه اعمال سوء آنها همچون زنگارى بر دلشان نشسته ، و از درك حقيقت وامانده اند» (كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون ). عجب تعبير تكاندهنده اى ؟! اعمال آنها زنگار بر قلبشان ريخته ، و نور و صفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته ، به همين دليل چهره حقيقت كه همچون آفتاب عالمتاب مى درخشد هرگز در آن بازتابى ندارد، و پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد. «ران » از ماده «رين » (بر وزن عين ) به طورى كه «راغب » در «مفردات » مى گويد: همان زنگارى است كه روى اشياء قيمتى مى نشيند، و به گفته بعضى ديگر از ارباب لغت قشر قرمز رنگى است كه بر اثر رطوبت هوا روى آهن ، و مانند آن ظاهر مى شود كه در فارسى ما آن را زنگ يا زنگار مى ناميم ، و معمولا نشانه پوسيدن و ضايع شدن آن فلز، و طبعا از بين رفتن شفافيت
و درخشندگى آن است . و گاه آن را به معنى غلبه و تسلط چيزى بر شى ء ديگر يا افتادن در چيزى كه راه خلاص از آن نيست تفسير كرده اند كه در واقع اينها همه لازمه همان معنى اصلى است . درباره تاءثير ويرانگر گناه در زدودن نورانيت و صفاى دل بحثى داريم كه در نكته ها مطالعه خواهيد كرد. در آيه بعد مى افزايد: «چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند» (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ). و اين دردناكترين مجازات آنها است ، همانگونه كه لقاى معنوى پروردگار، و حضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است . «كلا» معمولا براى نفى سخنى مى آيد كه قبلا مطرح بوده ، و در اينجا مفسران احتمالات متعددى درباره آن داده اند. نخست اينكه تاءكيدى است بر كلا كه در آيه قبل آمده يعنى چنان نيست كه آنها روز قيامت را افسانه و اسطوره معرفى مى كنند. يا اينكه چنان نيست كه زنگارى كه بر قلب آنها بر اثر گناه نشسته پاك شود، آنها هم در اين جهان از مشاهده جمال حق محرومند، و هم در جهان ديگر. يا اينكه آنها همانگونه كه در آيات ديگر قرآن آمده است مدعى بودند
اگر به فرض كه قيامتى هم در كار باشد در آنجا مشمول انواع نعمتهاى خدا خواهند بود! چنين نيست كه آنها مى پندارند بلكه در قيامت در شديدترين عذابها و سخترين شكنجه ها هستند. آرى آخرت بازتاب و تجسم عظيمى از اعمال انسان در اين دنيا است ، آنها كه چشم خود را در اينجا از مشاهده حق فرو مى بندند، و اعمالشان همچون زنگارى بر قلبشان نشسته ، در آنجا نيز از پروردگار محجوبند، و هرگز ياراى مشاهده جمال حق را در آن عالم ندارند و از فيض لقاى آن محبوب حقيقى محرومند. «سپس آنها قطعا وارد آتش دوزخ مى شوند و ملازم آن هستند» (ثم انهم لصالوا الجحيم ). اين ورود در آتش نتيجه محجوب بودن از پروردگار است ، و اثرى است كه از آن جدا نيست ، و به طور مسلم آتش محروميت از ديدار حق ، از آتش دوزخ هم سوزانتر است ! و در آخرين آيه مى فرمايد: «سپس به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد»! (ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون ).
اين سخن به عنوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شكنجه اى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج . نكته : نكته ها: ۱ - چرا گناه ، زنگار دل است ؟! نه تنها در آيات اين سوره از تاءثير گناه در تاريك ساختن دل سخن گفته شده ، كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن مجيد نيز اين معنى به طور مكرر، و با صراحت مورد توجه قرار گرفته است . در يكجا مى فرمايد: كذلك يطبع الله على قلب كل متكبر جبار: «اين گونه خداوند بر قلب هر متكبر طغيانگرى مهر مى نهد» (مؤ من - ۳۵). و در جاى ديگر درباره گروهى از گنهكاران لجوج و عنود مى فرمايد: ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم : «خداوند بر دلهاى آنها مهر نهاده ، و همچنين بر گوشه اى آنها، و بر چشمهايشان پرده اى فرو افتاده ، و براى آنها عذاب بزرگى است » (بقره - ۷). و در آيه ۴۶ سوره حج مى خوانيم : فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور: «چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دلهايى كه در سينه ها جاى دارد نابينا مى گردد». آرى بدترين اثر گناه و ادامه آن ، تاريك ساختن قلب ، و از ميان بردن نور علم و حس تشخيص است ، گناهان از اعضاء و جوارح سرازير قلب مى شود، و قلب را به يك باتلاق متعفن و گنديده مبدل مى سازد، اينجاست كه انسان راه و چاه را تشخيص نمى دهد، و مرتكب اشتباهات عجيبى مى شود كه همه را حيران مى كند.
با دست خود تيشه به ريشه سعادت خويش مى زند و سرمايه خوشبختى خويش را به باد فنا مى دهد. در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : كثرة الذنوب مفسدة للقلب : «گناهان زياد قلب انسان را فاسد مى كند». و در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ان العبد اذا اذنب ذنبا نكتت فى قلبه نكتة سوداء، فان تاب و نزع و استغفر صقل قلبه ، و ان عاد زادت حتى تعلو قلبه ، فذلك الرين الذى ذكر الله فى القران : «كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون »: «هنگامى كه بنده گناه كند نكته سياهى در قلب او پيدا مى شود، اگر توبه كند و از گناه دست بردارد و استغفار نمايد قلب او صيقل مى يابد و اگر باز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود، تا تمام قلبش را فرا مى گيرد، اين همان زنگارى است كه در آيه ((كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون » به آن اشاره شده )). همين معنى از امام باقر (عليه السلام ) در اصول كافى با مختصر تفاوتى نقل شده است . و نيز در همان كتاب از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده كه فرمود: تذاكروا و تلاقوا و تحدثوا فان الحديث جلاء للقلوب ان القلوب لترين كما يرين السيف ، و جلائه الحديث : ((مذاكره كنيد و يكديگر را ملاقات نماييد و احاديث (پيشوايان دين ) را نقل نماييد كه حديث مايه جلاى دلها است ، دلها زنگار مى گيرد همانگونه كه شمشير زنگار مى گيرد، و صيقل آن حديث است )).
از نظر اصول روانشناسى نيز اين معنى ثابت شده كه اعمال آدمى همواره بازتابى در روح او دارد، و تدريجا روح را به شكل خود در مى آورد، حتى در تفكر و انديشه و قضاوت او مؤ ثر است . اين نكته نيز قابل توجه است كه انسان با ادامه گناه ، لحظه به لحظه ، در تاريكى روحى بيشترى فرو مى رود، و به جايى مى رسد كه گناهانش در نظرش حسنات جلوه مى كند، و گاه به گناهش افتخار مى نمايد! و در اين مرحله راههاى بازگشت به روى او بسته مى شود، و تمام پلها پشت سرش ويران مى گردد و اين خطرناكترين حالتى است كه ممكن است براى يك انسان پيش آيد. ۲ - حجاب چهره جان ! گرچه بسيارى از مفسران كوشيده اند كه در آيه «كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون » چيزى در تقدير بگيرند، و بگويند: اين گنهكاران از «رحمت » خدا محجوب مى شوند و يا از «احسان » و «كرامت » و «ثواب » او. ولى ظاهرا آيه هيچ نياز به تقدير ندارد، آنها به راستى محجوب از پروردگار مى شوند، و در حالى كه نيكان و پاكان به جوار قرب او راه مى يابند، و از لذت ديدار محبوب و شهود باطنى او كه برترين لذت ممكن است بهره مند مى گردند، اين دوزخيان بى ايمان و گنهكار از اين فيض عظيم و نعمت بى نظير محرومند. بعضى از مؤ منان پاكدل حتى در اين جهان به فيض ديدار او متنعم مى گردند، در حالى كه مجرمان كوردل در اين جهان نيز از اين فيض محرومند. آنها دائما در حضورند و اين بى بصران تاريك دل دورند!
آنها از مناجات او چنان لذتى مى برند كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست ، در حالى كه اينها چنان در نكبت گناهان خود غرقند كه راه نجات ندارند و به گفته شاعر: تو كز سراى طبيعت نمى روى بيرون كجا به كوى حقيقت گذر توانى كرد؟! جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد! امير مؤ منان على (عليه السلام ) در دعاى معروف كميل عرض مى كند: هبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك : «گيرم كه بر عذاب دردناك تو صبر كنم چگونه مى توان بر فراق و دوريت صبر كرد»؟!