تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۰

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۸

ََآيه ۱ - ۵

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا السمَاءُ انفَطرَت (۱) وَ إِذَا الْكَوَاكِب انتَثرَت (۲) وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَت (۳) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثرَت (۴) عَلِمَت نَفْسٌ مَّا قَدَّمَت وَ أَخَّرَت (۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - آن زمان كه آسمان (كرات آسمانى ) از هم شكافته شود. ۲ - و آن زمان كه ستارگان پراكنده شود و فرو ريزد ۳ - و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود. ۴ - و آن زمان كه قبرها زير و رو شود (و مردگان خارج شوند). ۵ - در آن زمان هر كس مى داند آنچه را از قبل فرستاده ، و آنچه را براى بعد گذاشته است

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۹

تفسير : آن زمان كه نظام جهان درهم ريزد! باز در آغاز اين سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر اين جهان را فرا مى گيرد برخورد مى كنيم . نخست مى فرمايد: ((در آن زمان كه آسمان (كرات آسمانى ) از هم شكافته شود)) (اذا السماء انفطرت ). «و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند» (و اذا الكواكب انتثرت ). نظام جهان بالا درهم مى ريزد، و انفجارهاى عظيمى سراسر كرات آسمانى را فرا مى گيرد، منظومه ها نظام خويش را از دست مى دهند، و ستارگان از مدار خود بيرون مى روند، و بر اثر تصادم شديد به يكديگر متلاشى مى شوند، عمر اين جهان به پايان مى رسد، و همه چيز ويران مى شود، تا بر ويرانه هايش عالم نوين آخرت بر پا گردد. «انفطرت » از ماده «انفطار» به معنى انشقاق و شكافته شدن است ، نظير اين تعبير در بسيارى از آيات قرآن آمده ، از جمله : در آيه ۱ سوره انشقاق مى خوانيم اذا السماء انشقت ، و در آيه ۱۸ سوره مزمل مى فرمايد السماء منفطر به «انتثرت » در اصل از ماده «نثر» (بر وزن نصر) به معنى پراكنده ساختن و «انتثار» به معنى پراكنده شدن و از آنجا كه پراكنده شدن ستارگان (همانند گردن بندى كه رشته آن گسيخته باشد) سبب مى شود كه هر كدام در گوشه اى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۰

بيفتد بسيارى از مفسران آن را به معنى سقوط ستارگان تفسير كرده اند، و اين لازمه معنى پراكندگى است . «كواكب » جمع كوكب در لغت عرب معانى زيادى دارد از جمله : ستاره به طور اعم ، و ستاره زهره به طور اخص ، سفيدى كه در چشم ظاهر مى شود، گياهان بلند، شكوفه درختان ، درخشندگى فولاد، نوجوان زيبا، شمشير، آب ، رييس يك جمعيت ، و غير آن . ولى ظاهرا معنى حقيقى آن ، همان ستاره درخشنده و فروزان است ، و بقيه ، معانى مجازى محسوب مى شود كه به مناسبت شباهت با معنى اصل ، در آنها استعمال شده است در اينكه پراكنده شدن ستارگان و انفجار كواكب آسمان و به هم ريختن نظام آنها تحت تاءثير چه عواملى رخ مى دهد؟ آيا تعادل جاذبه و دافعه به هم مى خورد؟ يا يك نيروى عظيم مرموزى آن را تحت الشعاع خويش ‍ قرار مى دهد؟ يا انبساط تدريجى عالم كه امروز از نظر دانشمندان به اثبات رسيده به جايى مى رسد كه اين نتيجه را به دنبال دارد؟ هيچكس ‍ به درستى نمى داند، ولى همين اندازه مى دانيم كه هدف اعلام اين مطلب است جايى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است ! اين همه هشدارى است به انسان در زمينه فناى اين جهان ، تا آن را سراى جاويدان خود نداند، به آن دل نبندد، به خاطر آن آلوده هزاران گناه نشود. سپس از آسمان به زمين مى آيد و مى فرمايد: «در آن زمان كه درياها به هم پيوسته شوند» (و اذا البحار فجرت ). گرچه امروز نيز تمام درياهاى روى زمين (غير از درياچه ها) به هم ارتباط

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۱

دارند، ولى به نظر مى رسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزله هاى شديد، يا متلاشى شدن كوهها و ريختن آنها در درياها چنان درياها پر مى شوند كه آب سراسر خشكيها را فرا مى گيرد، و درياها به صورت يك اقيانوس ‍ گسترده فراگير در مى آيند، همانگونه كه يكى از تفسيرهاى آيه ۶ سوره تكوير (و اذا البحار سجرت ). همين است و قبلا اشاره كرديم . احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه و همچنين آيه ۶ سوره تكوير داده شده اين است كه منظور از فجرت و سجرت همان انفجار و برافروختگى است كه اقيانوسها را مبدل به يكپارچه از آتش مى كند، زيرا همانگونه كه اشاره كرديم آب از دو عنصر تشكيل يافته كه هر دو شديدا قابل احتراق است ، و اگر بر اثر عواملى آب درياها تجزيه و تبديل به «اكسيژن » و «ئيدروژن » شود بر اثر يك جرقه همگى تبديل به آتش خواهد شد! سپس درباره مرحله دوم رستاخيز مرحله تجديد حيات جهان و تجديد حيات مردگان است مى فرمايد: و در آن هنگام كه قبرها زير و رو شود (و اذا القبور بعثرت ). و مردگان بيرون آيند و براى حساب آماده شوند. «بعثرت » به معنى زير و رو شدن و پراكنده گشتن است ، راغب در «مفردات » بعيد نمى شمرد كه اين واژه مركب از دو واژه «بعث » و «اثيرت » بوده باشد، و لذا معنى هر دو را در خود جمع كرده ، و در نتيجه به معنى زير و رو و پراكنده شدن آمده است (نظير «بسمله » كه از «بسم » و «الله » گرفته شده ). به هر حال آنچه در آيه فوق آمده شبيه چيزى است كه در سوره «زلزال » مى خوانيم و اخرجت الارض اثقالها: «زمين ذخائر خود را خارج مى سازد»

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۲

(بنابر اينكه منظور مردگان مدفون در زمين باشد كه يكى از تفسيرهاى مشهور اين آيه است ) و يا شبيه چيزى كه در سوره «نازعات » آيه ۱۳ و ۱۴ آمده است : فانما هى زجرة واحدة فاذا هم بالساهرة : «تنها يك صيحه خواهد بود و به دنبال آن ناگهان همگى بر صفحه زمين ظاهر مى شوند». همه اين تعبيرات نشان مى دهد كه زنده شدن و خارج گشتن مردگان از قبرها سريع و ناگهانى صورت مى گيرد. و بعد از ذكر اين نشانه ها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مى گيرد، سخن نهايى را چنين بيان مى كند: «در آن روز هر كس مى داند آنچه را كه از قبل فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است » (علمت نفس ما قدمت و اخرت ). آرى آن روز حجابها كنار مى رود، پرده هاى غرور و غفلت دريده مى شود، و حقايق جهان عريان و آشكار مى گردد، و از آنجا كه آن روز «يوم البروز» است همه چيز بارز و ظاهر مى شود، و در آنجا است كه انسان تمامى اعمال خود را مى بيند و از نيك و بد آن آگاه مى شود، چه اعمالى را كه از قبل فرستاده ، و چه كارهايى كه آثارش بعد از او در دنيا باقيمانده ، و نتائجش به او رسيده است ، مانند خيرات و صدقات جاريه ، و بناها و آثارى كه براى مقاصد رحمانى يا شيطانى ساخته ، و از خود بجا نهاده است ، و يا كتابها و آثار علمى و غير علمى كه براى مقاصد نيك و بد تحرير يافته ، و بعد از او مورد بهره بردارى ديگران قرار گرفته است ، همچنين سنتهاى نيك و بد كه اقوامى را به دنبال خود كشانيده . اينها است نمونه هايى كه از كارهايى كه نتائجش بعد از انسان به او مى رسد و مصداق «اخرت » در آيه فوق است . درست كه انسان در اين دنيا نيز اجمالا از اعمال خود با خبر است ، ولى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۳

فراموشكاريها و خودخواهيها و حب ذات غالبا مانع مى شود كه همه را به خاطر بسپارد، و به عمق آثار اعمال خويش واقف گردد، ولى در آن روز كه انقلاب و تحولى در همه چيز پيدا مى شود روح و جان آدمى نيز دستخوش چنين انقلابى مى گردد، آنجاست كه به تمام اعمال خود علم تفصيلى و دقيق پيدا مى كند بلكه طبق آيه ۳۰ سوره آل عمران «يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء» همه را در مقابل خود حاضر مى بيند. بعضى از مفسران براى آيه تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند، از جمله اينكه منظور كارهايى است كه در آغاز عمر مقدم داشته و كارهايى كه به اواخر عمر انداخته است ، ولى تفسير اول از هر جهت مناسب تر است . ضمنا منظور از «نفس » در اينجا هر نفسى از نفوس انسانى است و تمامى افراد بشر را شامل مى شود. نكته : نكته : آثارى كه از انسان باقى مى ماند علاوه بر آنچه در آيات فوق آمده از روايات اسلامى نيز به خوبى استفاده مى شود كه ممكن است آثارى از انسان باقى بماند كه بركات يا عواقب سوئش تا سالهاى متمادى و حتى تا دامنه قيامت به او برسد. چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال : صدقة اجراها فى حياته ، فهى تجرى بعد موته ، و سنة هدى سنها، فهى تعمل بها بعد موته ، و ولد صالح يستغفر له : «بعد از مرگ انسان پرونده اعمال او بسته مى شود، و اجر و پاداشى به او نمى رسد مگر از سه طريق : بناها و اشياء مفيدى كه براى استفاده مردم از خود به يادگار

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۴

گذارده ، و بعد از او جريان خود را طى مى كند، و سنت هدايتگرى كه آن را به وجود آورده ، و بعد از مرگ او به آن عمل مى شود، و فرزند صالحى كه براى او استغفار مى كند». در روايت ديگرى اين امور شش چيز شمرده شده كه به حال مؤ منان بعد از موتشان مفيد است : فرزند صالح ، قرآنى كه آن را تلاوت مى كند، چاهى كه حفر كرده ، درختى كه غرس نموده ، تهيه آب ، و سنت حسنه اى كه بعد از او باقى مى ماند و مورد توجه قرار مى گيرد. در بعضى از روايات روى علم و دانشى كه از انسان در ميان مردم نيز مى ماند تكيه شده است . مخصوصا در مورد سنت نيك و بد روايات متعددى داريم كه به مردم هشدار مى دهد، مراقب باشند كه بر اثر اعمال آنها چگونه سنتى در ميان مردم باقى مى ماند. مرحوم طبرسى در ذيل آيات مورد بحث حديثى به اين مضمون نقل مى كند كه روزى شخصى در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برخاست و از مردم تقاضاى كمك كرد، همگى خاموش شدند، در اين موقع يكى از اصحاب چيزى به سائل داد، بقيه نيز از او پيروى كرده و به مرد فقير كمك مى كردند، پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من استن خيرا فاستن به فله اجره ، و مثل اجور من اتبعه ، غير منتقص من اجورهم ، و من استن شرا فاستن به فعليه وزره ، و مثل اوزار من اتبعه غير منتقص من اوزارهم : كسى كه سنت نيكى بگذارد و ديگران به او اقتدا كنند پاداش خود را دارد، و همانند پاداش كسانى كه از او پيروى كرده اند،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۵

بى آنكه از اجر آنها كاسته شود، و كسى كه سنت بدى بگذارد و از آن پيروى كنند، گناه خود را دارد و همانند گناهان كسانى كه از او پيروى كرده اند، بى آنكه از گناهان آنها چيزى كاسته شود، در اينجا بود كه خذيفه يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آيه علمت نفس ‍ ما قدمت و اخرت را تلاوت كرد. امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز مى فرمايد: فكيف بكم لو تناهت بكم الامور و بعثرت القبور هنالك تبلو كل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما كانوا يفترون : چگونه خواهيد بود آنگاه كه همه امور پايان پذيرد، قبرها زير و رو شود، و همه شما در عرصه محشر حاضر شويد، آنجا است كه هر كس هر عملى را قبلا انجام داده مى آزمايد، و همگى به سوى خداوند كه مولى و سرپرست حقيقى آنها است باز مى گردند، و كسانى را كه به دروغ همتاى او قرار دادند از خاطر آنها مى رود. اين آيات و روايات ابعاد مسئوليت انسان را در برابر اعمالش از ديدگاه اسلام منعكس مى كند و نشان مى دهد كه تا چه حد هر انسانى در مقابل اعمال خويش مسئول است ، تا آنجا كه ممكن است بعد از گذشتن هزاران سال آثارش براى او پاداشى نيك بيافريند، يا وزر و لعن و گناه به بار آورد. در اين زمينه در جلد ۱۱ صفحه ۲۰۶ تا ۲۰۸ (ذيل آيه ۲۵ سوره نحل ) نيز بحث كرده ايم ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۶

ََآيه ۶ - ۱۲

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الانسنُ مَا غَرَّك بِرَبِّك الْكرِيمِ(۶) الَّذِى خَلَقَك فَسوَّاك فَعَدَلَك (۷) فى أَى صورَةٍ مَّا شاءَ رَكَّبَك (۸)َكلا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ(۹) وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لحََفِظِينَ(۱۰) كِرَاماً كَتِبِينَ(۱۱) يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ(۱۲) ترجمه : ۶ - اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته ؟! ۷ - همان خدايى كه تو را آفريد و منظم ساخت . ۸ - و در هر صورتى مى خواست تو را تركيب نمود ۹ - آنچنان كه شما مى پنداريد نيست ، بلكه شما روز جزا را منكريد. ۱۰ - و بدون شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده . ۱۱ - والامقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما). ۱۲ - آنها مى دانند شما چه مى كنيد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۷

تفسير : اى انسان چه چيز تو را مغرور ساخته ؟! در تعقيب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث براى بيدار كردن انسان از خواب غفلت ، و توجه او به مسئوليتهايش در برابر خداوند، نخست او را مخاطب ساخته و با يك استفهام توبيخى شديد و در عين حال تواءم با نوعى لطف و محبت مى فرمايد: «اى انسان چه چيزى تو را از پروردگار كريمت غافل ساخته ؟ و در برابر او جسور و مغرور نموده »؟! (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ). در اينجا «انسان » را به عنوان انسانيتش كه اتمام امتيازات او را بر ساير موجودات اين جهان ياد آور مى شود مخاطب ساخته ، سپس او را در برابر خداوندى قرار مى دهد كه هم «رب » است و هم «كريم » به مقتضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده ، و تربيت و تكامل او را بر عهده گرفته ، و به مقتضاى كرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده ، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است ، بى آنكه انتظارى از او داشته باشد و پاداش و عوضى بطلبد، حتى خطاهاى او را ناديده مى گيرد، و با كرمش او را مورد عفو قرار مى دهد. آيا سزاوار است چنين موجود شريفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد؟ و يا لحظه اى از او غافل شود و در انجام فرمانش كه ضامن سعادت خود او است قصور ورزد؟ و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه هنگام تلاوت اين

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۸

آيه فرمود: غره جهله : «جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است »!. و از اينجا روشن مى شود هدف اين است كه با تكيه بر مساءله ربوبيت و كرم خداوند غرور و غفلت انسان را درهم بشكند، آنگونه كه بعضى پنداشته اند كه هدف تلقين آدمى در زمينه عذر خواهى او است كه در جواب بگويد: كرمت مرا مغرور ساخت . و نيز آنچه از «فضيل بن عياض » نقل شده كه از او سؤ ال كردند اگر در روز قيامت خداوند تو را به حضور طلبد و از تو بپرسد: ما غرك بربك الكريم ، در جواب چه مى گويى گفت : در جواب مى گويم : غرنى ستورك المرخاة «پرده هايى كه بر گناهان من افكنده بودى مرا غافل و مغرور ساخت » نيز متناسب مفهوم آيه نيست ، بلكه در جهت مخالف هدف اصلى آيه قرار دارد، چرا كه هدف درهم شكستن غرور و بيدار كردن از خواب غفلت است ، نه پرده جديدى بر پرده هاى غفلت افكندن ! بنابراين سزاوار نيست آيه را از هدفى كه داشته منحرف سازيم ، و در جهت مخالف آن نتيجه گيرى كنيم . «غرك » از ماده «غرور» در اصل به معنى غفلت به هنگام بيدارى است ، و به تعبير ديگر غفلت در جايى كه انسان بايد غافل نباشد، و از آنجا كه غفلت گاه سر چشمه «جسارت » و يا «خود برتربينى » مى شود واژه «غرور» به اين معانى نيز تفسير شده است ، و شيطان را از اين رو غرور (بر وزن شرور) مى گويند كه انسان را با وسوسه هاى خود فريب مى دهد و غافل و مغرور مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۱۹

در تفسير «كريم » تعبيرات گوناگونى گفته اند، بعضى گفته اند: كريم بخشنده اى است كه تمام افعالش احسان است و هرگز با بخشش خود در پى كسب سود يا دفع زيان نيست . بعضى گفته اند: كريم كسى است كه هم آنچه را بر او است و هم آنچه را بر او لازم نيست مى بخشد. و بعضى گفته اند: كريم كسى است كه متاع كم را مى پذيرد، و بهاى زياد در برابر آن مى دهد. ولى در حقيقت همه اينها در مفهوم كريم در صورتى كه در حد اعلى همچون كرم خداوند در نظر گرفته شود جمع است . و در كرم خداوند همين بس كه تنها به عفو گنهكار راضى نمى شود بلكه گناهان را (در مورد كسانى كه شايستگى دارند) به حسنات تبديل مى كند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير اين آيه جمله هاى عجيبى دارد، مى فرمايد: اين آيه كوبنده ترين دليل در برابر شنونده است ، و قاطعترين عذر در برابر شخص مغرور، كسى كه جهالت و نادانيش او را جسور و مغرور ساخته ، خداوند مى فرمايد: اى انسان چه چيز تو را بر گناهت جراءت داده ؟، و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟، و چه چيز تو را به هلاكت خويش ‍ علاقه مند نموده ؟ آيا اين بيمارى تو بهبودى ندارد؟ يا اين خوابت به بيدارى نمى انجامد؟ چرا (لااقل ) آن مقدار كه به ديگران رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى ، تو هر گاه كسى را در ميان آفتاب سوزان به بينى بر او سايه مى افكنى ، هر گاه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۰

بيمارى را به بينى كه درد، او را سخت ناتوان ساخته از روى ترحم بر او گريه مى كنى ، پس چه چيز تو را بر بيماريت صبور ساخته ، و بر مصيبتت شكيبا نموده ، و از گريه بر خويشتن تسليت داده ؟ در حالى كه عزيزترين افراد نزد تو خودت مى باشى چگونه ترس از نزول بلا در شب ترا بيدار نكرده ، با اينكه در گناه و معصيت او غوطه ورى ، و در حالى كه زير سلطه او قرار دارى . بيا و اين بيمارى (غفلت از خدا) را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا كن ، و اين خواب غفلتى را كه چشمانت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز، بيا مطيع خداوند شو، و به ياد او انس گير، خوب تصور كن كه به هنگام غفلتت از خدا او با دادن نعمتها به تو عنايت مى كند، تو را به سوى عفو و بخشش خويش مى خواند، و زير پوشش فضل و بركات خود قرار مى دهد. در حالى كه تو همچنان به او پشت كرده اى ، و به ديگرى رو مى آورى ، بزرگ است خداوندى كه با اين قدرت عظيم ، كريم است ، اما تو با اين ضعف و حقارت چقدر بر معصيت او جسورى !. ... سپس براى بيدار ساختن اين انسان غافل به گوشه اى از كرم و الطافش به او در چهار مرحله اشاره كرده . مى فرمايد: «همان خدايى كه تو را آفريد، سپس دستگاه هاى وجودت را منظم ساخت و سپس تعديل نمود» (الذى خلقت فسواك فعدلك ). «و به هر صورتى مى خواست تو را تركيب نمود» (فى اى صورة ما شاء ركبك ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۱

و به اين ترتيب مراحل چهارگانه عظيم خلقت را يعنى اصل آفرينش ، و سپس تنظيم ، و بعد از آن تعديل ، و سرانجام تركيب بندى را در عباراتى كوتاه و پر معنى بيان مى كند. در مرحله اول اصل آفرينش انسان قرار دارد كه او را از نطفه اى ناچيز در ظلمتكده رحم آفريد. و در مرحله بعد كه مرحله «تسويه و تنظيم » است هر عضوى از اعضاء پيكر او را با نظم بندى عجيبى موزون ساخت ، چشم و گوش و قلب و عروق و ساير اعضا را كه اگر انسان در ساختمان و نظام هر يك به تنهايى بينديشد، و الطاف و مواهب الهى را در هر يك از آنها بنگرد دنيايى از علم و قدرت و لطف و كرم را در برابر چشمان خود مجسم مى بيند. مواهبى كه هزاران سال است دانشمندان علوم طبيعى درباره آن مى انديشند، و مى گويند، و مى نويسند، و هنوز آغاز دفتر است و آنها همچنان در اول وصف او مانده اند. سپس نوبت به موهبت سوم ديگرى مى رسد كه «تعديل ميان قوا و اعضاى پيكر و هماهنگى و رابطه آنها با يكديگر است ». بدن انسان عمدتا از دو بخش آفريده شده كه قرينه يكديگرند: دستها و پاها چشمها و گوشها و استخوان بنديها و عروق و اعصاب و عضلات در دو بخش بدن هماهنگ و مكمل يكديگرند. بعلاوه اعضاء مختلف نيز كار يكديگر را تكميل مى كنند، فى المثل دستگاه تنفس به گردش خون كمك مى كند، و دستگاه گردش خون به تنفس ، براى بلعيدن يك لقمه غذا، دندانها و زبان ، و غده هاى بزاقى ، و عضلات اطراف دهان ، و گلو، همه دست به دست هم مى دهند تا لقمه اى وارد دستگاه هاضمه شود، و از آن پس نيز هماهنگيهاى زيادى صورت مى گيرد تا غذا هضم و جذب بدن گردد،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۲

و نيروى لازم را براى تلاش و حركت ايجاد كند اينها همه در جمله «فعدلك » جمع است . بعضى اين جمله را اشاره به راست قامت بودن انسان در ميان انواع حيوانات كه فضيلت و مزيتى براى او محسوب مى شود دانسته اند، اين معنى با مرحله بعد سازگارتر است ولى معنى قبل جامعتر مى باشد. و سرانجام مرحله «تركيب » و «صورت بندى » او در مقايسه با موجودات ديگر فرا مى رسد، آرى خداوند نوع انسان را در مقايسه با انواع حيوانات و جانوران صورتى موزون و زيبا و بديع داده است ، همچنين سيرتى زيبا تواءم با فطرتى بيدار، و تركيبى كه آماده پذيرش هر گونه علم و آگاهى و تعليم و تربيت است . و از اين گذشته صورتهاى افراد انسان با يكديگر متفاوت است و همانگونه كه در آيه ۲۲ سوره روم آمده است «اختلاف رنگها و زبانهاى شما از آيات خدا است » «و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم » كه اگر اين تفاوت نبود نظام زندگى اجتماعى بشر مختل مى شد. علاوه بر اين اختلاف ظاهرى ، اختلافهايى در استعدادها و ذوقها و سليقه ها قرار داده ، و آنها را به صورتهايى كه حكمتش اقتضا مى كرده تركيب و تنظيم نموده ، تا از مجموع آنها جامعه اى سالم به وجود آيد كه همه نيازمنديهاى خود را تاءمين كند و قواى ظاهر و باطن انسانها مكمل يكديگر شوند. در مجموع همانگونه كه در آيه ۴ سوره «تين » آمده است لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم «خداوند اين انسان را به بهترين صورت آفريده است ». كوتاه سخن اينكه در اين آيات و بسيارى ديگر از آيات قرآن خداوند اين انسان فراموشكار و مغرور را وادار به عرفان خويشتن مى كند از آغاز آفرينش

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۳

در رحم مادر، تا لحظه تولد، و از آنگاه تا نمو و رشد كامل ، وجود خويش ‍ را مورد بررسى دقيق قرار دهد، و ببيند در هر گام ، و در هر لحظه ، نعمت تازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده ، تا خود را سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پايين آيد و طوق بندگى حق را بر گردن نهد. سپس قرآن به سراغ منشاء غرور و غفلت آنها مى رود، و مى فرمايد: آن گونه كه مى پنداريد نيست «بلكه روز جزا را منكريد» (كلا بل تكذبون بالدين ). نه مساءله كرم خداوند مايه غرور شما است ، و نه لطف و نعمتهاى او، بلكه ريشه اصلى را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد. آرى هنگامى كه در حال افراد مغرور و غافل دقت كنيم مى بينم مساءله اصلى اين است كه در اعماق روح بسيارى از آنها شك و ترديد يا انكار قيامت نهفته است ، و امور ديگر همگى بهانه است ، به همين دليل اگر پايه هاى ايمان به معاد در دلها تقويت گردد اين غرور و غفلتها برچيده خواهد شد. منظور از «دين » در اينجا جزا و روز جزا است و اينكه بعضى احتمال داده اند

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۴

منظور دين اسلام است بعيد به نظر مى رسد چرا كه محور سخن در اين آيات معاد است . سپس براى از ميان بردن عوامل غرور و غفلت و تقويت ايمان به معاد مى افزايد: «بدون شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده است » (و ان عليكم لحافظين ). «نگاهبانانى كه در نزد پروردگار مقرب و محترمند و پيوسته اعمال شما را مى نويسند» (كراما كاتبين ). «و از آنچه شما انجام مى دهيد آگاهند، و همه را به خوبى مى دانند» (يعلمون ما تفعلون ) منظور از «حافظين » در اينجا فرشتگانى هستند كه ماءمور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نيك و بد هستند كه در آيه ۱۷ سوره ق از آنها تعبير به «رقيب و عتيد» شده است : ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد: انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مگر اينكه نزد آن فرشته اى است مراقب و آماده براى انجام ماءموريت ، و در همان سوره ق در آيه قبل مى فرمايد: اذ يتلقى المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى كنند».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۵

در آيات ديگر قرآن نيز به وجود اين فرشتگان مراقب اعمال اشاره شده است . بدون شك خداوند قبل از هر كس ، و بهتر از هر كس ، شاهد و ناظر اعمال آدمى است ، ولى براى تاءكيد بيشتر و احساس مسؤ وليت فزونتر مراقبان زيادى گمارده است كه يك گروه از آنها همين فرشتگانند. علاوه بر اينها مراقبان ديگرى انسان را از هر طرف احاطه كرده اند كه مجموع آنها را تحت عنوان گواهان در دادگاه قيامت در هفت قسمت در جلد ۲۰ صفحه ۲۵۴ - ۲۵۸ ذكر كرده ايم (ذيل آيه ۲۰ و ۲۱ سوره فصلت ) و فهرست وار در اينجا به آن اشاره مى شود: نخست ذات پاك خداوند كه مى فرمايد: «هر عملى را انجام مى دهيد ما شاهد و ناظريم » (يونس ۶۱). سپس پيامبران و اوصيا هستند (نساء - ۴۱). و بعد از آن زبان و دست و پا و به طور كلى اعضاى پيكر انسان (نور - ۲۴). و ديگر پوست تن انسان (فصلت ۲۱). و ديگر فرشتگان (ق - ۲۱) و آيه مورد بحث . و سپس زمينى كه انسان روى آن زندگى مى كند و اطاعت و گناه از او سر مى زند (زلزال - ۴). و سرانجام زمانى كه اعمال در آن انجام مى شود (سفينة البحار جلد ۲ ماده يوم ). در «احتجاج طبرسى » آمده است كه شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: علت وجود فرشتگان ماءمور ثبت اعمال نيك و بد انسانها چيست ، در حالى كه مى دانيم خداوند عالم السر و ما هو اخفى است يعنى هر چيزى را كه از آن مخفى تر نيست مى داند؟! امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود:

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۶

استعبدهم بذلك ، و جعلهم شهودا على خلقه ، ليكون العباد لملازمتهم اياهم اشد على طاعة الله مواظبة ، و عن معصيته اشد انقباضا، و كم من عبد يهم بمعصية فذكر مكانهما فارعوى و كف ، فيقول ربى يرانى ، و حفظتى على بذلك تشهد، و ان الله براءفته و لطفه و كلهم بعباده ، يذبون عنهم مردة الشياطين ، و هو ام الارض ، و آفات كثيرة من حيث لا يرون باذن الله ، الى ان يجى ء امر الله عزوجل . «خداوند اين فرشتگان را به عبادت خود دعوت كرد و آنها را شهود بر بندگانش قرار داد، تا بندگان به خاطر مراقبت آنان ، بيشتر مراقب اطاعت الهى باشند، و از عصيان او بيشتر ناراحت شوند، و چه بسيار بنده اى كه تصميم به گناه مى گيرد سپس به ياد اين فرشته مى افتد و خوددارى مى كند، مى گويد: پروردگارم مرا مى بيند، و فرشتگان حافظ اعمال نيز گواهى مى دهند، علاوه بر اين ، خداوند به رحمت و لطفش اينها را ماءمور بندگان كرده ، تا به فرمان خدا شياطين سركش را از آنها دور كند، و همچنين جانوران زمين و آفات بسيار را كه آنها نمى بينند، تا آن زمان كه فرمان خدا و مرگ آنها فرا - رسد». از اين روايت به خوبى استفاده مى شود كه آنها علاوه بر ماءموريت ثبت اعمال ماءمور حفظ انسان از حوادث ناگوار و آفات و وسوسه هاى شياطين نيز هستند. درباره وظائف مختلف فرشتگان الهى و ماءموريتهاى آنها شرح مبسوطى در جلد ۱۸ صفحه ۱۷۳ تا ۱۷۷ (ذيل آيه ۱ سوره فاطر) آمده است . قابل توجه اينكه آيات فوق در توصيف اين فرشتگان مى گويد: «آنها

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۷

بزرگوار و در نزد پروردگار والامقامند» تا انسانها بيشتر مراقب اعمال خويش باشند زيرا هر قدر ناظر بر اعمال انسان شخصيت والاترى داشته باشد انسان بيشتر از او ملاحظه مى كند، و از انجام گناه شرمنده تر مى شود. تعبير به «كاتبين » در حقيقت تاءكيدى است بر اين معنى كه آنها به حافظه قناعت نمى كنند، بلكه دقيقا مى نويسند و ثبت مى كنند، و به اين ترتيب هرگز چيزى از آنها فوت نمى شود و صغير و كبير را ثبت مى كند. تعبير به «يعلمون ما تفعلون » «آنچه را انجام مى دهيد آنها مى دانند» باز تاءكيد مجددى است بر اين حقيقت كه آنها از همه اعمال شما بدون استثنا آگاهند و نوشتن آنها بر اساس همين آگاهى است . ضمنا تمام اين تعبيرات بيانگر اختيار و آزادى اراده انسان است ، چرا كه اگر آدمى اختيارى از خود نداشت گماردن اينهمه ماءمورين ثبت و ضبط اعمال ، و اينهمه هشدار و اخطارها هدف و مفهوم صحيحى نخواهد داشت . از سوى ديگر همه اينها بيانگر اين واقعيت است كه مساءله حساب و جزاى الهى بسيار سخت جدى است ، چرا كه خداوند اهميت فوق العاده اى به آن داده است . و توجه و ايمان به اين واقعيت كافى است كه انسان را تربيت كند و به مسؤ وليتهايش آشنا سازد و اثر بازدارنده فوق العاده روى اعمال خلاف بگذارد. نكته : نكته : ماءموران ثبت اعمال نه تنها در آيات فوق كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن و روايات اسلامى به اين معنى اشاره شده كه خداوند ماءمورانى مراقب هر انسانى كرده كه اعمال او را اعم از نيك و بد مى نويسند، و نامه اعمال را براى روز جزا آماده مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۸

درباره ويژگيهاى اين فرشتگان تعبيرات پر معنى و هشدار دهنده اى در روايات اسلامى وارد شده است از جمله اينكه : ۱ - كسى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) سؤ ال كرد: دو فرشته اى كه ماءمور ثبت اعمال انسان هستند آيا از اراده و تصميم باطنى او به هنگام گناه يا كار نيك نيز با خبر مى شوند؟ امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: آيا بوى چاه فاضل آب و عطر يكى است ؟ راوى عرض كرد: نه ! امام (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كه انسان نيت كار خوبى كند نفسش ‍ خوشبو مى شود! فرشته اى كه در سمت راست است (و ماءمور ثبت حسنات مى باشد) به فرشته سمت چپ مى گويد: برخيز كه او اراده كار نيك كرده است و هنگامى كه آن را انجام داد زبان آن انسان قلم آن فرشته ، و آب دهانش مركب او مى شود، و آن را ثبت مى كند، اما هنگامى كه اراده گناهى مى كند نفسش بد بو مى شود! ملائكه طرف چپ به فرشته سمت راست مى گويد بر خيز كه او اراده معصيت كرده ، و هنگامى كه آن را انجام مى دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مركب او است و آن را مى نويسد!. اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه نيت انسان در تمام وجود او اثر مى گذارد، و فرشتگان از اسرار درونش بوسيله آثار برون آگاه مى شوند، و مسلما اگر آگاه نباشند نمى توانند اعمال انسان را به خوبى ثبت كنند، چرا كه چگونگى نيت در ارزش و خلوص و آلودگى عمل فوق العاده مؤ ثر است تا آنجا كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حديث معروفى فرموده : انما الاعمال بالنيات «اعمال به نيتها بستگى دارد».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۲۹

ديگر اينكه معلوم مى شود از خود انسان مى گيرند و براى او خرج مى كنند، زبان ما قلم آنها است ، و آب دهان ما مركب آنها! ۲ - آنها ماءمورند به هنگامى كه انسان نيت كار نيك مى كند آن را به عنوان يك حسنه ثبت كنند، و هنگامى كه آن را انجام مى دهد ده حسنه بنويسند، اما هنگامى كه تصميم بر گناه مى گيرد تا عمل نكرده چيزى بر او نمى نويسند و بعد از عمل تنها يك گناه ثبت كنند. اين تعبير بيانگر نهايت لطف و فضل الهى بر انسان است كه نيت گناه را بر او مى بخشد، و فعل گناه را بر طبق موازين عدالت جزا مى دهد، ولى در مسير اطاعت هر نيتى حسنه اى است ، و هر كار نيكى را بر طبق تفضل پاداش مى دهد، نه بر ميزان عدل ، و اين تشويقى است براى انجام اعمال نيك . ۳ - در روايت ديگرى آمده است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از اشاره به وجود اين دو فرشته ، و نوشتن حسنات با پاداش ده برابر، فرمود هنگامى كه انسان كار بدى انجام مى دهد، فرشته راست به فرشته چپ مى گويد: در نوشتن اين گناه عجله مكن شايد كار نيكى بعد از آن انجام دهد كه گناه او را بپوشاند همانگونه كه خداوند بزرگ مى فرمايد: «ان الحسنات يذهبن السيئات » يا اينكه توبه و استغفار كند (و اثر گناه از ميان برود)... و او هفت ساعت از نوشتن كار بد خوددارى مى كند، و اگر كار نيك يا استغفارى به دنبال آن نيايد فرشته حسنات به فرشته سيئات مى گويد بنويس بر اين بدبخت محروم !. ۴ - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : «هنگامى كه مؤ منان در يك مجلس خصوصى با هم سخن مى گويند حافظان اعمال ، به يكديگر مى گويند

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۳۰

ما از آنها دور شويم ، شايد سرى دارند كه خدا آن را مستور داشته »!. ۵ - على (عليه السلام ) در يكى از خطبه هايش كه مردم را در آن به تقوى دعوت كرده ، مى فرمايد: ((بدانيد اى بندگان خدا كه مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده ، و ديدبانهايى از اعضاى پيكرتان ، و نيز بدانيد حسابگران راستگو اعمال شما را ثبت مى كنند، و حتى شماره نفسهايتان را نگه مى دارند، نه ظلمت شب تاريك شما را از آنها پنهان مى دارد، و نه درهاى محكم و فرو بسته و چه فردا به امروز نزديك است !