تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۵

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۹۷

ََآيه ۲۷ - ۳۳

آيه و ترجمه

ءَ أَنتُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَمِ السمَاءُ بَنَاهَا(۲۷) رَفَعَ سمْكَهَا فَسوَّاهَا(۲۸) وَ أَغْطش لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضحَاهَا(۲۹) وَ الاَرْض بَعْدَ ذَلِك دَحَاهَا(۳۰) أَخْرَجَ مِنهَا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا(۳۱) وَ الجِْبَالَ أَرْساهَا(۳۲) مَتَعاً لَّكمْ وَ لاَنْعَمِكمْ(۳۳) ترجمه : ۲۷ - آيا آفرينش شما (بعد از مرگ ) مشكل تر است يا آفرينش آسمانى كه خداوند بنا نهاد؟!. ۲۸ - سقف آن را برافراشته و آن را منظم ساخت . ۲۹ - و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود. ۳۰ - و زمين را بعد از آن گسترش داد. ۳۱ - آبش خارج كرد و چراگاهش را آماده ساخت ۳۲ - و كوهها را ثابت و محكم نمود. ۳۳ - همه اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايان شما است .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۹۸

تفسير : آفرينش شما مشكل تر است يا آسمانها؟ دليل ديگرى بر معاد. به دنبال نقل سرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مساءله معاد و رستاخيز بر مى گردد و نمونه هايى از قدرت بى انتهاى حق را در جهان هستى به عنوان يك دليل براى امكان معاد بيان مى كند و گوشه هايى از نعمتهاى بى پايانش را بر انسانها شرح مى دهد تا حس شكرگزارى را كه سرچشمه معرفة الله است در آنها برانگيزد. نخست منكران معاد را مخاطب ساخته و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد ((آيا آفرينش شما (و بازگشت به زندگى پس از مرگ ) مشكل تر است يا آفرينش اين آسمان با عظمت كه خداوند بنا نهاده است )) ءاءنتم اشد خلقا ام السماء بناها). اين سخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند ءإ نا لمردودون فى الحافره «آيا ما به حالت اول باز مى گرديم » اين آيه مى گويد هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش اين آسمان بلند اينهمه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه به آفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از باز گرداندن شما به حيات عاجز است . سپس به شرح بيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته مى افزايد «سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم و مرتب و موزون كرد» (رفع سمكها فسواها).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۹۹

«سمك » (بر وزن سقف ) در اصل به معنى ارتفاع و بلندى است و به معنى سقف نيز آمده در تفسير كبير فخر رازى آمده است كه بلندى چيزى را هر گاه از سمت بالا به پايين اندازه گيرى كنند عمق ناميده مى شود و هر گاه از سمت پايين به بالا اندازه گيرى كنند سمك ناميده مى شود. «سواها» از ماده تسويه به معنى تنظيم و موزون ساختن چيزى است و اشاره به نظم دقيقى است كه بر تمام كرات آسمانى حكمفرما است و اگر منظور از سمك سقف باشد اشاره به قشر عظيمى از هوا است كه همچون سقف محفوظ و محكمى گرداگرد زمين را گرفته و آن را از هجوم سنگهاى پراكنده آسمانى و اشعه هاى مرگبار كيهانى حفظ مى كند. بعضى تعبير فوق را اشاره به كروى بودن آسمانى كه گرداگرد زمين را گرفته است مى دانند چرا كه تسويه اشاره اى است به فاصله مساوى اجزاى اين سقف نسبت به مركز اصلى يعنى زمين و اين بدون كرويت ممكن نيست . اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد و سرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ اطراف زمين . به هر حال اين آيه شبيه چيزى است كه در سوره مؤ من آيه ۵۷ آمده است . لخلق السموات و الارض اكبر من خلق الناس و لكن اكثر الناس لا يعلمون . ((آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهم تر است ولى اكثر مردم (غافل و بيخبر) نمى دانند)).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۰

سپس به يكى از مهم ترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده مى فرمايد: شبش را تاريك و ظلمانى و روزش را آشكار و نورانى ساخت (و اغطش ليلها و اخرج ضحاها). كه هر كدام از اين دو در زندگى انسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوان و گياه نقش فوق العاده مهمى دارد. نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش او است . «اغطش » از ماده «غطش » (بر وزن عرش ) به معنى تاريكى است ولى راغب در مفردات مى گويد اصل آن از اغطش به معنى كسى كه چشم كم نورى دارد گرفته شده . «وضحى » به معنى موقعى است كه نور آفتاب در آسمان و زمين پهن مى شود. سپس از آسمان به زمين مى آيد و مى فرمايد: زمين را بعد از آن گسترش ‍ داد (و الارض بعد ذلك دحاها). «دحا» از ماده «دحو» (بر وزن محو) به معنى گستردن است بعضى نيز آن را به معنى تكان دادن چيزى از محل اصليش تفسير كرده اند و چون اين دو معنى لازم و ملزوم يكديگرند به يك ريشه باز مى گردد. به هر حال منظور از «دحوالارض » اين است كه در آغاز تمام سطح زمين

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۱

را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فرا گرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى در آمد (و اين مساءله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد). بعد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن از آب و گياه به ميان آورده مى فرمايد: «خداوند در زمين آب آن را خارج نمود و همچنين چراگاه هايش را» (اخرج منها ماءها و مرعاها). اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذ پذير زمين پنهان بود، سپس به صورت چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها را تشكيل داد. «مرعى » اسم مكان است به معنى چراگاه و در اصل از «رعى » به معنى حفظ و مراقبت حيوان ، خواه از طريق تغذيه يا جهات ديگر گرفته شده و لذا مراعات به معنى محافظت و مراقبت و تدبير امور آمده است ، و حديث معروف كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته نيز اشاره به لزوم مراقبت مردم ، از يكديگر آمده است . ولى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را بر هم زند، از جمله طوفانهاى عظيم و دائمى و ديگر جزر و مدهايى كه در پوسته زمين بر اثر جاذبه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۲

ماه و خورشيد و همچنين لرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى ، آن را بوسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فرا گرفته آرام كرد، و لذا مى فرمايد: «و كوهها را در زمين ثابت و محكم ساخت » (و الجبال ارساها). درباره نقش مهم كوهها در زندگى انسانها و آرامش زمين بحث مشروحى ذيل آيه ۳ سوره رعد (جلد ۱۰ صفحه ۱۱۴) داشته ايم . و در پايان مى فرمايد همه اينها را براى اين انجام داد تا وسيله تمتع و حيات شما و چهارپايانتان باشد (متاعا لكم و لانعامكم ). آرى آسمان را برافراشت . و نظام نور و ظلمت را برقرار ساخت . زمين را گسترش داد. و آب و گياه از آن خارج نمود. كوهها را مراقب حفظ زمين نمود. و همه وسائل زندگى انسان را فراهم ساخت . و همه را از بهر او، سرگشته و فرمانبردار كرد تا از مواهب حيات بهره گيرد و به غفلت نخورد، و بپاس اين همه فرمانبرداران كه براى او آفريده است ، فرمان الهى برد. اينها از يك سو نشانه هاى قدرت او بر مساءله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۳

ََآيه ۳۴ - ۴۱

آيه و ترجمه

فَإِذَا جَاءَتِ الطامَّةُ الْكُبرَى (۳۴) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الانسنُ مَا سعَى (۳۵) وَ بُرِّزَتِ الجَْحِيمُ لِمَن يَرَى (۳۶) فَأَمَّا مَن طغَى (۳۷) وَ ءَاثَرَ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا(۳۸) فَإِنَّ الجَْحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى (۳۹) وَ أَمَّا مَنْ خَاف مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْس عَنِ الهَْوَى (۴۰) فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى (۴۱) ترجمه : ۳۴ - هنگامى كه آن حادثه بزرگ رخ دهد. ۳۵ - در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد. ۳۶ - و جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد. ۳۷ - اما آن كسى كه طغيان كرده ، ۳۸ - و زندگى دنيا را مقدم داشته ، ۳۹ - مسلما دوزخ جايگاه او است . ۴۰ - و آن كس كه از مقام پروردگارش خائف بوده و نفس را از هوى باز داشته . ۴۱ - بهشت جايگاه او است .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۴

تفسير : آنها كه نفس را از هوى و هوس باز دارند. بعد از اشاره كه به بعضى از دلائل معاد، در آيات قبل گذشت ، در آيات مورد بحث بار ديگر، به مساءله رستاخيز و سرنوشت خدا ترسان و هواپرستان در آن روز باز مى گردد مى فرمايد: «هنگامى كه آن حادثه عظيم ، رخ دهد نيكوكاران و بدكاران هر كدام به جزاى اعمال خويش ‍ مى رسند» (فاذا جائت الطامة الكبرى ). (طامة ) از ماده طم (بر وزن فن ) در اصل به معنى پر كردن است و به هر چيزى كه در حد اعلى قرار گيرد طامه مى گويند و لذا به حوادث سخت و مصائب بزرگ كه مملو از مشكلات است نيز طامه اطلاق مى شود و در اينجا اشاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد و توصيف آن به كبرى تاءكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است . سپس مى افزايد اين حادثه عظيم هنگامى كه به وقوع پيوندد همگان از خواب غفلت بيدار مى شوند و انسان به ياد سعى و كوشش و اعمال خويش اعم از نيك و بد مى افتد (يوم يتذكر الانسان ما سعى ). اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد. اگر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۵

مى زنند و در پاسخ اين تقاضا «كلا» مى گويند. و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است . بنابراين چاره اى جز آه حسرت كشيدن و افسوس خوردن و به گفته قرآن هر دو دست را با دندان گزيدن ندارد يوم يعض الظالم على يديه (فرقان - ۲۷). بايد توجه داشت كه «يتذكر» فعل مضارع است و معمولا دلالت بر استمرار دارد يعنى در آن روز انسان پيوسته همه اعمال خويش را بياد مى آورد و اين به خاطر آن است كه در آن روز حجابها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود. و لذا در آيه بعد مى افزايد «در آن روز جهنم براى هر بيننده آشكار مى گردد» (و برزت الجحيم لمن يرى ). جهنم هم اكنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه ۵۴ عنكبوت و ان جهنم لمحيطة بالكافرين كافران را از هر سو احاطه كرده اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤ يت آن است ولى آن روز كه روز ظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند. جمله «لمن يرى » اشاره به اين است كه جهنم در آن روز به قدرى آشكار است كه هر بيننده اى بدون استثنا آن را مى بيند و بر هيچكس ‍ مخفى نيست ، نه نيكان و نه بدان كه جايگاهشان دوزخ است . اين احتمال نيز داده شده است كه جمله اشاره به كسانى است كه در آن روز داراى چشم بينا هستند زيرا طبق آيه ۱۲۴ سوره طه بعضى در آن روز نابينا محشور مى شوند و نحشره يوم القيامة اعمى ولى معنى اول كه غالب مفسران

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۶

آن را پذيرفته اند مناسب تر به نظر مى رسد زيرا جهنم براى بدكاران خود عذاب و مجازات مضاعفى است و نابينا بودن گروهى در محشر ممكن است در بعضى مواقف باشد نه در تمام مواقف . سپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پر معنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها را مى فرمايد «اما كسى كه طغيان كند» (فاما من طغى ) «و زندگى دنيا را بر همه چيز مقدم دارد» (و آثر الحياة الدنيا). «مسلما دوزخ جايگاه و ماواى او است » (فان الحجيم هى الماوى ). در جمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خود بزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة الله است . كسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند و هرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد. و جمله دوم اشاره به فساد عملى آنها است چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذات زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد. اين دو در حقيقت علت و معلول يكديگرند طغيان و فساد عقيده ، سرچشمه فساد

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۷

عمل و ترجيح زندگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دو آتش سوزان دوزخ است . على (عليه السلام ) در حديثى مى فرمايد و من طغى ضل على عمل بلا حجة «كسى كه طغيان كند گمراه مى شود و دست به اعمالى مى زند كه هيچ دليلى براى آن ندارد» و اين ناشى از همان خود بزرگ بينى است كه انسان تمايلات خويش را بدون هيچ دليل منطقى مى پذيرد و براى آن ارج قائل است . سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پر معنى پرداخته مى فرمايد «اما كسى كه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد..». (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ). «بهشت جايگاه و ماواى او است » (فان الجنة هى الماوى ). آرى شرط اول بهشتى شدن «خوف » ناشى از «معرفت » است ، شناختن مقام پروردگار و ترسيدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول و ميوه درخت معرفت و خوف است تسلط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ، چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد، هواى نفس بدترين بتى است كه معبود واقع شده «ابغض اله عبد على وجه الارض ‍ الهوى ». حتى ابزار نفوذ شيطان در وجود آدمى «هواى نفس » است كه اگر اين «شيطان درون » با «شيطان برون » هماهنگ نشود و در را به روى او نگشايد وارد شدن او غير ممكن است ، همانگونه كه قرآن مى گويد: ان عبادى ليس لك

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۸

عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين «تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند» (حجر - ۴۲). نكته ها:

مقام رب چيست ؟

قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث مى فرمايد: «كسى كه از ((مقام » پروردگارش بترسد)) نمى فرمايد: «كسى كه از پروردگارش بترسد» در اينكه منظور از مقام چيست ؟ در اينجا تفسيرهاى متعددى است : ۱ - نخست اينكه منظور «مواقف قيامت » است كه انسان در اين مقامات در پيشگاه خداوند براى حساب متوقف مى شود (بنابراين تفسير، «مقام ربه » به معنى «مقامه عندربه » يعنى ايستادن انسان در پيشگاه خدا است ). ۲ - منظور «علم خداوند و مقام مراقبت او» نسبت به همه انسانها است ، همانطور كه در آيه ۳۳ رعد آمده است افمن هو قائم على كل نفس ‍ بما كسبت : «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده و مراقب اعمال همگان است همچون كسى است كه اين وصف را ندارد؟!» شاهد ديگرى براى اين تفسير حديثى است كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: من علم ان الله يراه ، و يسمع ما يقول ، و يعلم ما يعلمه من خير او شر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى : «كسى كه مى داند خدا او را مى بيند و آنچه را مى گويد، مى شنود و از آنچه از خير و شر انجام مى دهد آگاه است ، و اين توجه او را از اعمال قبيح باز مى دارد، او كسى است كه از مقام پروردگارش

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۰۹

خائف است ، و خود را از هواى نفس باز داشته ». منظور «مقام عدالت » او است ، چرا كه ذات مقدس او مايه خوف نيست ، خوف از عدالت او مى باشد، و در حقيقت اين خوف از مقايسه اعمال خود با عدل او حاصل مى شود، همانگونه كه مجرمان از ديدن يك قاضى عادل بر خود مى لرزند، و از شنيدن نام محكمه و دادگاه وحشت مى كنند، در حالى كه شخص بى گناه نه از آن ترسى دارد، و نه از اين وحشتى ! در ميان اين تفسيرهاى سه گانه تضادى نيست و ممكن است همه آنها در معنى آيه جمع باشد. ۲ - رابطه طغيان و «دنيا پرستى » در حقيقت آيات فشرده بالا اصول سعادت و شقاوت انسان را به نحو زيبا و شايسته اى ترسيم كرده است ، شقاوت انسان را در طغيان و «دنيا پرستى » مى شمرد، و سعادت او را در «خوف از خدا» و «ترك هوا» و عصاره تمام تعليمات انبياء و اولياء نيز همين است و بس در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى و طول الامل ، فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق ، و اما طول الامل فينسى الاخرة : «هولناك ترين چيزى كه از آنها بر شما خائفم دو چيز است : پيروى از هواى نفس ، و آرزوهاى طولانى ، اما پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد، و اما آرزوهاى طولانى آخرت را به فراموشى مى سپرد».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۰

هوا پرستى پرده اى بر عقل انسان مى كشد، اعمال سوئش را در نظر او تزيين مى دهد، و حس تشخيص را كه بزرگترين نعمت خدا، و امتياز انسان از حيوان است ، از او مى گيرد، و او را به خود مشغول مى دارد، اين همان است كه يعقوب آن پيغمبر روشن ضمير به فرزندان خلافكار گفت : بل سولت لكم انفسكم امرا (يوسف - ۱۸). در اينجا سخن بسيار است بهتر آن است به دو حديث از احاديث اهل بيت كه همه گفتنيها در آن گفته شده است ، اشاره كرده و اين بحث را پايان دهيم : امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: الجنة محفوفة بالمكاره و الصبر، فمن صبر على المكاره فى الدنيا دخل الجنة ، و جهنم محفوفة باللذات و الشهوات ، فمن اعطى نفسها لذتها و شهوتها دخل النار: ((جهنم در لابلاى ناراحتيها و صبر و شكيبايى و استقامت پوشيده شده است ، هر كس در برابر ناراحتيها (و ترك شهوات ) در دنيا شكيبايى كند داخل بهشت مى شود، و دوزخ در لابلاى لذات نامشروع و شهوات سركش ‍ پيچيده شده ، و هر كس نفس خويش را در برابر اين لذات و شهوات آزاد بگذارد داخل آتش مى شود)). امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لا تدع النفس و هواها، فان هواها فى رداها، و ترك النفس و ما تهوى داءها، و كف النفس عما تهوى دواءها: «نفس را با هوا و هوسها رها مكن چرا كه هواى نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر هواها درد آن است ، و باز داشتن آن از هوا و هوسهايش دواى آن است ». نه تنها جهنم آخرت زاييده هوا پرستى است كه جهنمهاى سوزان دنيا،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۱

همچون ناامنيها، بى نظميها، جنگها، و خونريزيها، جدالها، و كينه توزيها همه ناشى از آن است .

تنها دو گروه

در آيات فوق تنها از دو دسته سخن به ميان آمده : طغيانگران دنياپرست ، و خدا ترسان با تقوى ، جايگاه هميشگى دسته اول دوزخ و جايگاه جاودانى دسته دوم بهشت ذكر شده است البته در اينجا گروه سومى نيز هستند، مؤ منانى كه از نظر عمل كوتاهى يا آلودگى داشته اند، كه اگر مشمول عفو الهى شوند و شايسته آن باشند به گروه بهشتى مى پيوندند، و اگر مشمول نشوند به دوزخ مى روند اما ماوى و جايگاهشان آنجا نخواهد بود، ولى در آيات فوق سخنى از آنها در ميان نيست .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۲

ََآيه ۴۲ - ۴۶

آيه و ترجمه

يَسئَلُونَك عَنِ الساعَةِ أَيَّانَ مُرْساهَا(۴۲) فِيمَ أَنت مِن ذِكْرَاهَا(۴۳) إِلى رَبِّك مُنتهَاهَا(۴۴) إِنَّمَا أَنت مُنذِرُ مَن يخْشاهَا(۴۵) كَأَنهُمْ يَوْمَ يَرَوْنهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلا عَشِيَّةً أَوْ ضحَاهَا(۴۶) ترجمه : ۴۲ - از تو درباره قيامت سؤ ال مى كنند كه در چه زمانى واقع مى شود؟ ۴۳ - تو را با يادآورى اين سخن چه كار؟ ۴۴ - انتهاى آن به سوى پروردگار تو است . ۴۵ - كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند. ۴۶ - آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گويى توقف آنها (در دنيا و برزخ ) جز عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است . تفسير : تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند در تعقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز در آيات پيشين آمد، در اين آيات به سراغ سؤ ال هميشگى مشركان

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۳

و معاد رفته مى فرمايد: «از تو درباره قيامت سؤ ال مى كنند كه در چه زمانى واقع خواهد شد» (يسئلونك عن الساعة ايان مرساها). قرآن در پاسخ اين سؤ ال براى اينكه به آنها بفهماند كه هيچكس از لحظه وقوع قيامت با خبر نبوده و نخواهد بود، روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: «تو را با يادآورى اين سخن چه كار؟!» (فيم انت من ذكراها) يعنى تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است ، تا چه رسد به ديگران ، اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد، واحدى را به آن راهى نيست !. بارها گفته ايم از مطالبى كه بر همگان مكتوم است زمان قيام قيامت است ، چرا كه اثر تربيتى آن بدون كتمان ممكن نيست ، زيرا اگر آشكار شود و زمانش دور باشد غفلت ، همگان را فرا مى گيرد، و اگر نزديك باشد پرهيز از بديها به شكل اضطرار، و دور از آزادى و اختيار، در مى آيد، و اين هر دو فاقد ارزش تربيتى است . احتمالات ديگرى در تفسير اين آيه نيز داده اند از جمله اينكه : تو مبعوث براى بيان زمان قيام قيامت نشده اى ، تو تنها مبعوث شده اى كه اصل وجود آن را اطلاع دهى ، نه لحظه وقوع آن را.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۴

و ديگر اينكه : قيام تو بيانگر نزديك شدن روز قيامت است ، همانگونه كه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه دو انگشت مباركش را كنار هم گرفت و فرمود: «بعثت انا و الساعة كهاتين :» «قيام من و قيام قيامت همانند اين دو است !». ولى تفسير اول از همه مناسبتر است . سپس مى افزايد: «منتهاى قيامت به سوى پروردگار تو است » (الى ربك منتهاها). تنها او است كه مى داند قيامت كسى بر پا مى شود، هيچ شخص ديگرى از آن آگاه نيست ، و هر گونه تلاش و كوشش براى آگاهى از زمان قيام قيامت بى فايده است . اين همان مطلبى است كه در آيه ۳۴ سوره لقمان نيز آمده است : ان الله عنده علم الساعة : «علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خدا است » و در آيه ۱۸۷ سوره اعراف مى فرمايد: قل انما علمها عند ربى : «بگو علم آن فقط نزد پروردگار من است ». بعضى گفته اند منظور از جمله بالا اين است كه تحقق و انجام قيامت به دست خدا است ، و در حقيقت به منزله بيان علتى است براى آنچه در آيه قبل آمده است . جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۵

باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: «كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند» (انما انت منذر من يخشاها). وظيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس ، و اما تعيين وقت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است . قابل توجه اينكه انذار را مخصوص كسانى مى شمرد كه ترس و خوف از آن روز بزرگ دارند، و اين شبيه همان مطلبى است كه در آيه دوم سوره «بقره » آمده است : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : «در اين كتاب آسمانى ترديدى نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است » اينگونه تعبيرات اشاره به اين حقيقت است كه تا روح حقجويى و حقطلبى و احساس مسؤ وليت در برابر پروردگار در انسان نباشد نه به سراغ تحقيق از كتب آسمانى مى رود نه معاد، و نه گوش به انذارهاى انبيا و اوليا مى دهد. و سرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تا قيامت زمان زيادى نيست ، مى فرمايد: «روزى كه قيامت ساعت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گويى توقف آنها در اين جهان ، عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است !» (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحاها) به قدرى عمر كوتاه دنيا به سرعت مى گذرد، و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود. اين امر هم ذاتا صحيح است كه عمر دنيا بسيار كوتاه و زودگذر است ، و هم در مقايسه با قيامت كه تمام عمر جهان در مقايسه با آن لحظه اى بيش ‍ نيست .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۶

«عشية » به معنى عصر و «ضحى » به موقعى گفته مى شود كه آفتاب بالا آمده و شعاع آن گسترده شده است . در بعضى از آيات قرآن آمده است كه در قيامت هنگامى كه مجرمان درباره مقدار توقفشان در عالم برزخ يا دنيا به گفتگو مى پردازند بعضى به بعضى ديگر مى گويند شما تنها ده شبانه روز در جهان برزخ توقف كرده ايد: يتخافتون بينهم ان لبثتم الا عشرا (طه - ۱۰۳). ولى آنها كه بهتر فكر مى كنند مى گويند: شما تنها به اندازه يك روز در برزخ درنگ كرديد! «يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الا يوما». و در جاى ديگر از مجرمان نقل مى كند كه وقتى قيامت بر پا مى شود مجرمان سوگند ياد مى كنند كه جز يك ساعت توقف نداشتند! و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة (روم - ۵۵). تفاوت اين تعبيرات به خاطر آن است كه آنها مى خواهند كوتاهى اين مدت را با يك بيان تقريبى منعكس كنند، و هر كدام احساس خود را با تعبيرى بيان مى كنند كه همه در يك امر مشترك است و آن كوتاهى عمر اين جهان در برابر عمر قيامت است ، و اين مطلبى است كه انسان را تكان مى دهد و از خواب غفلت بيدار مى سازد. خداوندا! امنيت و آرامش را در آن روز بزرگ و در اين جهان و آن جهان برزخ نصيب همه ما بفرما. پروردگارا! هيچكس از سختيهاى آن روز عظيم جز به لطف تو رهايى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۱۷

نمى يابد ما را مشمول لطف خاصت بگردان بار الها! ما را از كسانى قرار ده كه از مقام تو خائفند و نفس خويش را از هوى و هوس باز مى دارند و در بهشت برين ماوى مى گيرند آمين يا رب العالمين