تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۷
َسوره منافقين
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى ۱۱ آيه است
محتواى سوره منافقين سوره منافقين از سوره هاى پر محتوا است كه محور اصلى بحثهاى آنرا مسائل حساس مربوط به «منافقان » تشكيل مى دهد، ولى در ذيل سوره آياتى به عنوان اندرز به مسلمانان در زمينه هاى مختلف نيز آمده است . روى هم رفته مى توان محتواى آنرا در چهار بخش خلاصه كرد: ۱ - نشانه هاى منافقان كه خود شامل چندين قسمت حساس است . ۲ - برحذر داشتن مؤ منان از توطئه هاى منافقان ، و لزوم مراقبت دائم در اين زمينه . ۳ - هشدار به مؤ منان كه مواهب مادى دنيا آنها را از ذكر خداوند غافل نكند. ۴ - توصيه به انفاق در راه خدا، و بهره گيرى از اموال پيش از آنكه مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بيفتد. دليل نامگذارى اين سوره به «منافقين » نيز ناگفته پيدا است . قابل توجه اينكه طبق آنچه در تفسير سوره جمعه گفتيم يكى از آداب نماز جمعه اين است كه در ركعت اول سوره جمعه ، و در ركعت دوم سوره منافقين خوانده شود، تا مسلمانان همه هفته در اين مراسم بزرگ عبادى سياسى توطئه هاى منافقان را مجددا به خاطر بياورند و دائما مراقب تحريكها، تخريبها و نقشه هاى شوم آنها باشند.
فضيلت تلاوت سوره منافقين . در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : «من قراء سورة المنافقين برء من النفاق »: «كسى كه سوره منافقين را بخواند از هرگونه نفاق پاك مى شود». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : «بر هر مؤ منى از شيعيان ما لازم است كه در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره ((جمعه » و «منافقين » را، سپس افزود فاذا فعل ذلك فكانما يعمل بعمل رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و كان جزاؤ ه و ثوابه على الله الجنة : «هنگامى كه چنين كند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است ». كرارا بعد از ذكر فضائل سوره گفته ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمى تواند تنها نتيجه تلاوت خالى از انديشه و عمل باشد، روايات فوق نيز شاهد اين سخن است ، چرا كه هرگز خواندن اين سوره بى آنكه برنامه زندگى بر آن تطبيق شود روح نفاق را از انسان بيرون نمى برد.
آيه ۱-۴
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَك الْمُنَفِقُونَ قَالُوا نَشهَدُ إِنَّك لَرَسولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّك لَرَسولُهُ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِينَ لَكَذِبُونَ(۱) اتخَذُوا أَيْمَنهُمْ جُنَّةً فَصدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ إِنهُمْ ساءَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۲) ذَلِك بِأَنهُمْ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطبِعَ عَلى قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ(۳) وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُك أَجْسامُهُمْ وَ إِن يَقُولُوا تَسمَعْ لِقَوْلهِِمْ كَأَنهُمْ خُشبٌ مُّسنَّدَةٌ يحْسبُونَ كلَّ صيْحَةٍ عَلَيهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنى يُؤْفَكُونَ(۴)
ترجمه : ۱ - هنگامى كه منافقان نزد تو مى آيند مى گويند ما شهادت مى دهيم كه حتما تو رسول خدائى - خداوند مى داند كه تو قطعا رسول او هستى - ولى خداوند شهادت مى دهد كه منافقان دروغگو هستند. ۲ - آنها سوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا بازدارند، آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى دهند. ۳ - اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند، لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده ، و حقيقت را درك نمى كنند. ۴ - هنگامى كه آنها را مى بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد، و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى دهى ، اما گوئى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده ، هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند از آنان برحذر باش ، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف مى شوند؟ تفسير : سرچشمه نفاق و نشانه هاى منافقان ! قبل از ورود در تفسير اين آيات ذكر مقدمه اى لازم به نظر مى رسد و آن اينكه مساءله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مدينه هجرت فرمود و پايه هاى اسلام قوى ، و پيروزى آن آشكار شد، و گرنه در مكه تقريبا منافقى وجود نداشت ، زيرا مخالفان قدرتمند هر چه مى خواستند آشكارا بر ضد اسلام مى گفتند، و انجام مى دادند، و از كسى پروا نداشتند و نيازى به كارهاى منافقانه نبود. اما هنگامى كه نفوذ و گسترش اسلام در مدينه دشمنان را در ضعف و ناتوانى قرار داد ديگر اظهار مخالفت به طور آشكار مشكل ، و گاه غير ممكن بود،
و لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامه هاى تخريبى خود تغيير چهره داده ، ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى دادند. اصولا طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان روبرو خواهد شد، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مى شوند، و از اينجا است كه مى توان فهميد چرا اينهمه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده نه در مكه . اين نكته نيز قابل توجه است كه مساءله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبود، بلكه هر جامعه اى - مخصوصا جوامع انقلابى - با آن روبرو هستند، به همين دليل بايد تحليلها و موشكافيهاى قرآن را روى اين مساءله نه به عنوان يك مساءله تاريخى ، بلكه به عنوان يك مساءله مورد نياز فعلى ، مورد بررسى دقيق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت . و نيز بايد نشانه هاى آنها را كه قرآن به طور گسترده بازگو كرده است دقيقا شناخت ، و از طريق اين نشانه ها به خطوط و نقشه هاى آنها پى برد. نكته مهم ديگر اينكه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است ، چرا كه از يكسو شناخت آنها غالبا آسان نيست ، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مى سازد. به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده ، و نيز به همين دليل قرآن سختترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است .
با توجه به اين مقدمه به تفسير آيات باز مى گرديم : نخستين سخنى را كه قرآن در اينجا درباره منافقان مطرح مى كند همان اظهار ايمان دروغين آنها است كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مى دهد، مى فرمايد: «هنگامى كه منافقان نزد تو مى آيند مى گويند ما شهادت مى دهيم كه حتما تو رسول خدائى »! (اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله ). سپس قرآن مى افزايد «خداوند مى داند كه تو فرستاده او هستى ، ولى خداوند گواهى مى دهد كه منافقان دروغگو هستند» (و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون ). و از اينجا نخستين نشانه نفاق ، روشن مى شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان مؤ كدا اظهار ايمان مى كنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست ، اين دروغگوئى و كذب ، اين دوگانگى درون و برون محور اصلى نفاق را تشكيل مى دهد. قابل توجه اينكه : صدق و كذب بر دو گونه است ، صدق و كذب خبرى ، صدق و كذب «مخبرى »، در قسم اول ، معيار، موافق و مخالف واقع بودن است در حالى كه در قسم دوم ، موافقت و مخالفت با اعتقاد، مطرح مى باشد، به اين معنى كه اگر انسان ، خبرى مى دهد كه مطابق با واقع است ، ولى بر خلاف عقيده او، آن را كذب (مخبرى ) مى ناميم ، و اگر موافق عقيده او است ، صدق . روى اين حساب ، شهادت منافقان به رسالت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از نظر
اخبار، هرگز كذب نبود، يك واقعيت بود. ولى از نظر گوينده و مخبر چون بر خلاف عقيده آنها بود كذب محسوب مى شد، لذا قرآن مى گويد، تو پيغمبر خدا هستى اما اينها دروغ مى گويند! به تعبير ديگر: منافقان نمى خواستند، خبر از رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدهند، بلكه مى خواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند، و مسلما در اين خبر دروغگو بودند. اين نكته نيز قابل توجه است كه آنها در شهادت خود انواع تاءكيدها را به كار بردند و خداوند نيز با قاطعيت با همان لحن ، آنها را تكذيب مى كند، اشاره به اينكه در برابر آن قاطعيت ، چنين قاطعيتى لازم است . ذكر اين نكته نيز در اينجا لازم است كه «منافق » در اصل از ماده «نفق » (بر وزن نفخ ) به معنى نفوذ و پيشروى است ، و «نفق » (بر وزن شفق ) به معنى كانالها و نقبهائى است كه زير زمين مى زنند تا براى استتار يا فرار از آن استفاده كنند. بعضى از مفسران گفته اند بسيارى از حيوانات مانند موش صحرائى و روباه و سوسمار براى لانه خود دو سوراخ قرار مى دهند: يكى آشكار كه از آن وارد و خارج مى شوند، و ديگرى پنهانى كه اگر احساس خطرى كنند از آن مى گريزند، اين سوراخ پنهانى را «نافقاء» گويند و به اين ترتيب «منافق » كسى است كه طريقى مرموز و مخفيانه براى خود برگزيده ، تا با مخفى كارى و پنهان كارى در جامعه نفوذ كند، و به هنگام خطر از طريق ديگر فرار نمايد.
آيه بعد به دومين نشانه آنها پرداخته چنين مى گويند: «آنها سوگندهايشان را سپر ساخته اند، تا مردم را از راه خدا بازدارند» (اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله ). «آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى دهند» (انهم ساء ما كانوا يعملون ). چرا كه در ظاهر ابراز ايمان مى كنند، و در باطن كفر مى ورزند، و در طريق هدايت مردم به آئين حق ، ايجاد مانع مى نمايند، و چه عملى از اين بدتر و زشت تر؟. «جنة » از ماده «جن » (بر وزن فن ) در اصل به معنى پنهان كردن چيزى از حس است ، و «جن » (بر وزن سن ) به خاطر اينكه موجودى است ناپيدا، اين واژه بر او اطلاق مى شود، و از آنجا كه «سپر» انسان را از ضربات اسلحه دشمن ، مستور مى دارد در لغت عرب به آن ، «جنة » گفته مى شود، و باغهاى پردرخت را نيز به خاطر مستور شدن زمينهايشان ، «جنت » مى گويند. به هر حال ، اين يكى از آثار نفاق است ، كه خود را در زير پوششى از نام مقدس خداوند، و سوگندهاى غلاظ و شداد، قرار مى دهند تا چهره واقعى خويش را مكتوم دارند، عواطف مردم را به سوى خود جلب كرده و از اين طريق به اغفال آنها بپردازند و «صد عن سبيل الله » كنند. اين تعبير ضمنا نشان مى دهد كه آنها دائما با مؤ منان در حال جنگ و ستيزند، و هرگز نبايد فريب اين ظاهرسازى و چربزبانى آنها را خورد، زيرا انتخاب سپر مخصوص ميدانهاى نبرد است . درست است كه در بعضى از مواقع ، انسان چاره اى جز سوگند ندارد، و يا لااقل سوگند كمك به بيان اهميت موضوع مورد نظر مى كند، ولى نه سوگند دروغ ، و نه سوگند براى هر چيز و هر كار كه اين شيوه منافقان است . در آيه ۷۴ سوره توبه مى خوانيم يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة
الكفر: ((آنها به خدا سوگند ياد مى كنند كه (سخنان زننده در غياب پيامبر) نگفته اند، در حالى كه قطعا سخنان كفرآميز گفته اند)). مفسران براى جمله «صدوا عن سبيل الله »، دو معنى ذكر كرده اند: نخست اعراض از راه خدا و ديگر بازداشتن ديگران از اين راه ، گرچه جمع ميان هر دو معنى در آيه مورد بحث امكان پذير است ، ولى با توجه به توسل آنها به سوگندهاى دروغ ، معنى دوم ، مناسبتر به نظر مى رسد، چرا كه هدف از اين سوگندها، اغفال ديگران است . يك جا «مسجد ضرار» بر پا مى كنند، و هنگامى كه از آنها سؤ ال مى شد هدفتان چيست ؟ سوگند ياد مى كنند كه جز هدف خير ندارند! (توبه - ۱۰۷). در جاى ديگر براى شركت در جنگهائى كه فاصله آن نزديك و احتمال غنائم در آن زياد است اظهار آمادگى مى كنند ولى براى شركت در ميدان تبوك كه پر از مشكلات است هزار عذر و بهانه مى آورند و سوگند ياد مى كنند كه اگر توانائى مى داشتيم همراه شما حركت مى كرديم ! (توبه - ۴۲). آنها نه فقط براى مردم سوگند دروغين ياد مى كنند بلكه همانگونه كه در آيه ۱۸ سوره مجادله آمده در عرصه محشر نيز در پيشگاه خداوند متوسل به سوگند دروغ مى شوند! و اين نشان مى دهد كه اين عمل جزء بافت وجودشان شده است كه حتى در عرصه محشر و در پيشگاه خدا نيز دست بردار نيستند!. آيه بعد به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته مى افزايد: «اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند، سپس كافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقيقت را درك نمى كنند» (ذلك بانهم آمنوا ثم كفروا
فطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون ). جمعى از مفسران معتقدند كه منظور از اين ايمان در اينجا ايمان ظاهرى است ، در حالى كه در باطن كافر بودند. ولى ظاهر آيه نشان مى دهد كه آنها در آغاز حقيقتا مؤ من شدند، و بعد از آن كه طعم ايمان را چشيدند و نشانه هاى حقانيت اسلام و قرآن را ديدند راه كفر را پيش گرفتند، اما كفرى تواءم با نفاق ، نه آشكارا و با صراحت ، و همين سبب شد كه خدا حس تشخيص را از آنها سلب كند، و از درك حقائق محروم بمانند، زيرا اگر از اول حق را تشخيص نداده بودند عذرى داشتند، اما بعد از تشخيص حق و ايمان آوردن اگر به آن پشت پا بزنند خداوند توفيق را از آنها سلب مى كند. در حقيقت منافقان دو گروهند، گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده ، و گروه ديگر در آغاز ايمان حقيقى داشته اند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفته اند، ظاهر آيه مورد بحث گروه دوم را مى گويد. در حقيقت اين آيه شبيه آيه ۷۴ سوره توبه است كه مى گويد: و كفروا بعد اسلامهم : «آنها پس از اسلام كافر شدند». به هر حال اين سومين نشانه از نشانه هاى آنها است كه از درك حقائق روشن غالبا محرومند، و ناگفته پيدا است كه اين هرگز منتهى به جبر نمى شود چرا كه مقدمات آن را خودشان فراهم كرده اند. آيه بعد نشانه هاى بيشترى را از آنها ارائه داده ، مى گويد: «هنگامى كه آنها را مى بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد» (و اذا راءيتهم تعجبك اجسامهم ).
ظاهرى آراسته و قيافه هائى جالب دارند. علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مى گويند كه «وقتى حرف مى زنند تو نيز به سخنانشان گوش فرا مى دهى »! (و ان يقولوا تسمع لقولهم ). جائى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهرا تحت تاءثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن است . اين از نظر ظاهر و اما از نظر باطن «گوئى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده است » (كانهم خشب مسندة ). اجسامى بى روح ، و صورتهائى بيمعنى و هيكلهائى تو خالى دارند، نه از خود استقلالى ، نه در درون نور و صفائى ، و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند، درست همچون چوبهاى خشك تكيه زده بر ديوار! بعضى از مفسران روايت كرده اند كه «عبدالله بن ابى » سركرده منافقان مردى درشت اندام ، خوش قيافه و فصيح و چربزبان بود، هنگامى كه با گروهى از يارانش وارد مجلس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى شد اصحاب از ظاهر آنها تعجب مى كردند، و به سخنانشان گوش فرا مى دادند ولى آنها (به خاطر غرور و نخوتى كه داشتند) كنار ديوار رفته و به آن تكيه كرده ، و مجلس را تحت تاثير قيافه و سخنان خود قرار مى دادند و آيه ناظر به حال آنها است . سپس مى افزايد: آنها چنان تو خالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى پندارند» (يحسبون كل صيحة عليهم ). ترس و وحشتى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكمفرما است ، و يك حالت سوءظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته ، و به حكم الخائن خائف از همه چيز، حتى از سايه خود مى ترسند، و اين است
نشانه ديگرى از نشانه هاى منافقان . و در پايان آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار مى دهد كه «اينها دشمنان واقعى تواند از آنها برحذر باش » (هم العدو فاحذرهم ). سپس مى گويد: «خدا آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مى شوند»؟! (قاتلهم الله انى يؤ فكون ). روشن است كه اين تعبير، اخبار نيست ، بلكه به صورت نفرين است ، و براى مذمت و سرزنش و تحقير اين گروه ، ذكر شده ، شبيه تعبيرات روزمره اى كه انسانها درباره يكديگر دارند، كه قرآن با زبان خود مردم با آنها سخن مى گويد: به اين ترتيب در آيه مورد بحث نشانه هاى ديگرى از منافقان مطرح شده از جمله : وضع فريبنده ظاهرى تواءم با خالى بودن درون ، همچنين ، ترس و وحشت و بد گمانى نسبت به هر چيز و هر حادثه .