تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۲۰

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۷

آيه ۴-۶

آيه و ترجمه

فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضرْب الرِّقَابِ حَتى إِذَا أَثخَنتُمُوهُمْ فَشدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتى تَضعَ الحَْرْب أَوْزَارَهَا ذَلِك وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانتَصرَ مِنهُمْ وَ لَكِن لِّيَبْلُوَا بَعْضكم بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَلَهُمْ(۴) سيهْدِيهِمْ وَ يُصلِحُ بَالهَُمْ(۵) وَ يُدْخِلُهُمُ الجَْنَّةَ عَرَّفَهَا لهَُمْ(۶) ترجمه : ۴ - هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ رو به رو مى شويد گردنهايشان را بزنيد، و همچنان ادامه دهيد تا به اندازه كافى دشمن را درهم بكوبيد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنها فديه بگيريد، و اين وضع همچنان ادامه يابد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، برنامه اين است ، و هر گاه خدا مى خواست خودش آنها را مجازات مى كرد، اما مى خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد، و كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى كند. ۵ - به زودى آنها را هدايت مى كند و كار آنها را اصلاح مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۸

۶ - و آنها را در بهشت (جاويدانش ) كه اوصاف آن را براى آنان بازگو كرده وارد مى كند. تفسير: در ميدان نبرد قاطعيت لازم است همانگونه كه قبلا گفتيم آيات گذشته مقدمه اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بيان يك دستور مهم جنگى كه در آيات مورد بحث مطرح شده است ، مى فرمايد: «هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرو مى شويد با تمام قدرت به آنها حمله كنيد و گردنهايشان را بزنيد»! (فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب ) بديهى است گردن زدن كنايه از قتل است ، بنابراين ضرورتى ندارد كه جنگجويان كوشش خود را براى انجام خصوص اين امر به كار برند، هدف اين است كه دشمن از پاى درآيد، ولى چون گردن زدن روشنترين مصداق قتل بوده روى آن تكيه شده است . و به هر حال اين حكم مربوط به ميدان نبرد است زيرا «لقيتم » از ماده «لقاء» در اين گونه موارد به معنى «جنگ » است ، قرائن متعددى در خود اين آيه مانند مساءله «اسارت اسيران » و واژه «حرب » (جنگ ) و «شهادت در راه خدا» كه در ذيل آيه آمده است گواه بر اين معنى است . كوتاه سخن اين كه «لقاء» گاه به معنى هر گونه ملاقات استعمال مى شود، و گاه به معنى روبرو شدن در ميدان جنگ است ، و در قرآن مجيد نيز در هر دو معنى به كار رفته ، و آيه مورد بحث ناظر به معنى دوم است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۹

و از اينجا روشن مى شود افرادى كه به منظور تبليغات ضد اسلامى آيه را طورى معنى كرده اند كه اسلام مى گويد: «با هر كافرى روبرو شدى گردنش را بزن »! چيزى جز اعمال غرض و سوء نيت نيست ، و گرنه خود اين آيه صراحت در مساءله روبرو شدن در ميدان جنگ دارد. بديهى است هنگامى كه انسان با دشمنى خونخوار در ميدان نبرد روبرو مى شود اگر با قاطعيت هر چه بيشتر حملات سخت و ضربات كوبنده بر دشمن وارد نكند خودش نابود خواهد شد، و اين دستور يك دستور كاملا منطقى است . سپس مى افزايد: «اين حملات كوبنده بايد همچنان ادامه يابد تا به اندازه كافى دشمن را درهم بكوبيد، و به زانو درآوريد، در اين هنگام اقدام به گرفتن اسيران كنيد، و آنها را محكم ببنديد» (حتى اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق ). «اثخنتموهم » از ماده «ثخن » (بر وزن شكن ) به معنى غلظت و صلابت است و به همين مناسبت به پيروزى و غلبه آشكار و تسلط كامل بر دشمن اطلاق مى شود. گر چه غالب مفسران اين جمله را به معنى كثرت و شدت كشتار از دشمن گرفته اند، ولى چنانكه گفتيم اين معنى در ريشه لغوى آن نيست ، اما از آنجا كه گاه جز با كشتار شديد و وسيع دشمن ، خطر بر طرف نمى گردد يكى از مصاديق اين جمله در چنين شرائطى مى تواند مساءله كشتار بوده باشد نه مفهوم اصلى آن . به هر حال آيه فوق بيانگر يك دستور حساب شده جنگى است كه پيش از درهم شكستن قطعى مقاومت دشمن نبايد اقدام به گرفتن اسيران كرد، چرا كه پرداختن به اين امر گاهى سبب تزلزل موقعيت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسيران و تخليه آنها در پشت جبهه آنها را از وظيفه اصلى بازمى دارد. تعبير به «فشدوا الوثاق » (با توجه به اين كه «وثاق » به معنى طناب يا هر

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۰

چيزى است كه با آن مى بندند) اشاره به محكم كارى در بستن اسيران است ، مبادا اسير از فرصت استفاده كند و خود را آزاد ساخته و ضربه كارى وارد سازد. در جمله بعد حكم اسيران جنگى را بيان مى كند كه بعد از خاتمه جنگ بايد در مورد آنها اجرا شود، مى فرمايد: يا بر آنها منت بگذاريد، و بدون عوض آزادشان كنيد، و يا از آنها فديه و عوض ‍ بگيريد و آزاد نمائيد (فاما منا بعد و اما فداء). و به اين ترتيب اسير جنگى را نمى توان بعد از پايان جنگ به قتل رسانيد، بلكه رهبر مسلمين طبق مصالحى كه در نظر مى گيرد آنها را گاه بدون عوض ، گاه با عوض ، آزاد مى سازد، و اين عوض در حقيقت يك نوع غرامت جنگى است كه دشمن بايد بپردازد. البته حكم سومى در اين رابطه نيز در اسلام هست كه اسيران را بصورت بردگان درآورند، ولى آن يك دستور الزامى نمى باشد بلكه در صورتى است كه رهبر مسلمين در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببيند، و شايد به همين دليل در متن قرآن صريحا نيامده ، و تنها در روايات اسلامى منعكس است . فقيه معروف ما «فاضل مقداد» در «كنز العرفان » مى گويد: «آنچه از مكتب اهلبيت نقل شده اين است كه اگر اسير بعد از پايان جنگ گرفته شود امام مسلمين مخير در ميان سه كار است : آزاد ساختن بى قيد و شرط، و گرفتن فديه و آزاد كردن ، و برده ساختن آنها، و در هر صورت قتل آنها جايز نيست ». او در جاى ديگر از سخن خود مى گويد: «مساءله بردگى از روايات استفاده شده نه از متن آيه ». اين مساءله در ساير كتب فقهى نيز آمده است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۱

در بحث «بردگى » كه ذيل اين آيات خواهد آمد باز به اين بحث اشاره خواهيم كرد. سپس در دنباله آيه مى افزايد: «اين وضع بايد همچنان ادامه يابد، و دشمنان را بايد همچنان بكوبيد، و گروهى را به اسارت درآوريد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد» (حتى تضع الحرب اوزارها). تنها وقتى دست بكشيد كه توان مقابله دشمن را درهم شكسته باشيد، و آتش جنگ خاموش گردد. «اوزار» جمع «وزر» به معنى «بار سنگين » است ، و گاه بر «گناهان » نيز اطلاق مى شود، چرا كه آنهم بار سنگينى بر دوش صاحبش مى باشد. جالب اينكه اين بارهاى سنگين در آيه ، به «جنگ » نسبت داده شده ، مى گويد: «جنگ بارهاى خود را بر زمين نهد» اين بارهاى سنگين كنايه از انواع «سلاحها» و «مشكلاتى » است كه جنگجويان بر دوش دارند، و با آن روبرو هستند، و تا جنگ پايان نپذيرد اين بار بر دوش آنها است . اما كى جنگ ميان اسلام و كفر پايان مى گيرد؟ اين سئوالى است كه مفسران پاسخهاى متفاوتى به آن داده اند. بعضى مانند ابن عباس گفته اند: تا زمانى است كه بت پرستى بر صفحه جهان باقى نماند و آئين شرك برچيده شود. بعضى ديگر گفته اند: جنگ اسلام و كفر همچنان ادامه دارد تا مسلمانان بر «دجال » پيروز شوند، و اين به استناد حديثى است كه از رسول گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: و الجهاد ماض مذ بعثنى الله الى ان يقاتل آخر امتى الدجال : «جهاد همچنان ادامه دارد، از آن روز كه خدا مرا مبعوث كرد تا زمانى كه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۲

آخر امت من با دجال پيكار كنند». بحث درباره «دجال » بحث دامنه دارى است ، ولى اينقدر معلوم است كه «دجال » مرد فريبكار يا مردان فريبكارى هستند كه در آخر زمان براى منحرف ساختن مردم از اصل توحيد و حق و عدالت به فعاليت مى پردازند، و مهدى (عليه السلام ) با قدرت عظيمش آنها را درهم مى كوبد. و به اين ترتيب تا دجالان بر صفحه زمين زندگى مى كنند پيكار حق و باطل ادامه دارد! در حقيقت «اسلام » با كفر دو نوع پيكار دارد: يكى پيكارهاى مقطعى است مانند غزواتى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با دشمنان داشت كه بعد از پايان هر جنگ شمشيرها به غلاف مى رفت ، و ديگر پيكار مستمرى است كه با «شرك و كفر و ظلم و فساد» دارد، و اين امرى است مستمر تا زمان گسترش ‍ حكومت عدل جهانى به وسيله حضرت مهدى (عليه السلام ). سپس اضافه مى كند: «برنامه شما همين گونه است » (ذلك ). «و هر گاه خدا مى خواست از طرق ديگر از آنها انتقام مى گرفت » (و لو يشاء لانتصر منهم ). از طريق صاعقه هاى آسمانى ، زلزله ها، تندبادها، و بلاهاى ديگر، ولى در اين صورت ميدان آزمايش تعطيل مى شد، «اما خدا مى خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد» (و لكن ليبلوا بعضكم ببعض ). اين در حقيقت فلسفه جنگ و نكته اصلى درگيرى حق و باطل است ، در اين پيكارها صفوف مؤ منان واقعى و آنها كه اهل عملند از اهل سخن جدا مى شوند. استعدادها شكوفا مى گردد، و نيروى استقامت و پايمردى زنده مى شود، و هدف

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۳

اصلى زندگى دنيا كه آزمودگى و پرورش قدرت ايمان و ارزشهاى ديگر انسانى است تاءمين مى گردد. اگر مؤ منان كنارى مى نشستند و سرگرم زندگى تكرارى روزانه بودند، و هر موقع گروه مشرك و ظالمى قيام مى كرد خداوند با نيروى غيبى و از طريق اعجاز آنها را درهم مى كوبيد، جامعه اى بى ارزش ، خمود، سست ، ضعيف و ناتوان به وجود مى آمد كه از ايمان و اسلام نامى بيشتر نداشت . خلاصه اينكه خداوند براى استقرار آئينش نيازى به پيكار ما ندارد، اين ما هستيم كه در ميدان مبارزه با دشمن پرورش مى يابيم و نيازمند به اين پيكار مقدسيم . همين معنى در آيات ديگر قرآن به صورتهاى ديگر بازگو شده است ، در سوره آل عمران آيه ۱۴۲ مى خوانيم : ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين : «آيا چنان پنداشتيد كه شما با ادعاى ايمان وارد بهشت خواهيد شد در حالى كه هنوز خداوند مجاهدان شما و صابران را مشخص نساخته است »؟ و در آيه قبل از آن آمده : و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين : ((هدف اين است كه خداوند (در سايه اين پيكارها) افراد با ايمان را خالص گرداند و كافران را نابود سازد)). در آخرين جمله آيه مورد بحث از شهيدانى كه در اين پيكارها جان شيرين خود را از دست مى دهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به ميان آورده مى گويد: «كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى كند» (و الذين قتلوا فى سبيل الله فلن يضل اعمالهم ). زحمات و رنجها و ايثارهاى آنها از ميان نمى رود، همه در پيشگاه خدا محفوظ است ، در اين دنيا نيز آثار فداكاريهاى آنها باقى مى ماند، هر بانگ «لا اله

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۴

الا الله » به گوش مى رسد محصول زحمات آنها است ، و هر مسلمانى در پيشگاه خدا سر به سجده مى نهد از بركت فداكارى آنان است ، زنجيرهاى اسارت با زحمات آنها درهم شكسته شده و آبرو و عزت مسلمين مرهون آنها است . اين يكى از مواهب الهى در مورد شهيدان است . و سه موهبت ديگر در آيات بعد به آن مى افزايد. نخست مى گويد: «خداوند آنها را هدايت مى كند» (سيهديهم ). هدايت به مقامات عاليه ، و فوز بزرگ ، و رضوان الله . ديگر اينكه «وضع حال آنها را اصلاح مى نمايد» (و يصلح بالهم ). آرامش روح و اطمينان خاطر و نشاط معنويت و روحانيت به آنها مى بخشد، و هماهنگ با صفا و معنويت فرشتگان الهى كه با آنها همدمند مى سازد. و در جوار رحمتش آنها را به ضيافت خويش دعوت مى كند. و آخرين موهبت اينكه : «آنها را در بهشت جاويدانش كه اوصافش را براى آنان بازگو كرده است وارد مى كند» (و يدخلهم الجنة عرفها لهم ). بعضى از مفسران گفته اند نه تنها اوصاف كلى بهشت برين و روضه رضوان را براى آنها بيان كرده بلكه اوصاف و نشانه هاى قصرهاى بهشتى آنها را نيز مشخص مى سازد به گونه اى كه وقتى وارد بهشت مى شوند يكسر به سوى قصرهاى خويش ‍ مى روند!. بعضى نيز «عرفها» را از ماده «عرف » (بر وزن فكر) به معنى «عطر و بوى خوش » تفسير كرده اند، يعنى خداوند آنها را وارد بهشتى مى كند كه سراسر آن را براى ميهمانانش معطر ساخته .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۵

ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. بعضى نيز گفته اند كه اگر اين آيات را با آيه و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا (آل عمران - ۱۶۹) ضميمه كنيم روشن مى شود كه منظور از «اصلاح بال » همان حيات جاودانى است كه شهيدان در سايه آن آماده حضور نزد پروردگار، با كنار رفتن حجابها و پرده ها مى شوند.

نكته ها:

۱ - مقام والاى شهيدان در تاريخ ملتها روزهائى پيش مى آيد كه بدون ايثار و فداكارى و دادن قربانيان بسيار خطرات بر طرف نمى شود، و اهداف بزرگ و مقدس محفوظ نمى ماند، اينجا است كه گروهى مؤ من و ايثارگر بايد به ميدان آيند، و با نثار خون خود از آئين حق پاسدارى كنند، در منطق اسلام به اينگونه افراد شهيد گفته مى شود. اطلاق «شهيد» از ماده «شهود» بر آنها يا به خاطر حضورشان در ميدان نبرد با دشمنان حق است ، يا به خاطر اينكه در لحظه شهادت فرشتگان رحمت را مشاهده مى كنند، و يا به خاطر مشاهده نعمتهاى بزرگى است كه براى آنها آماده شده ، و يا حضورشان در پيشگاه خداوند است آنچنان كه در آيه شريفه و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (آل عمران - ۱۶۹) آمده است . در اسلام كمتر كسى به پايه «شهيد» مى رسد، شهيدانى كه آگاهانه و با اخلاص نيت به سوى ميدان نبرد حق و باطل رفته ، و آخرين قطرات خون پاك خود را نثار مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۶

درباره مقام شهيدان روايات عجيبى در منابع اسلامى ديده مى شود كه حكايت از عظمت فوق العاده ارزش كار شهيدان مى كند. در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ان فوق كل بر برا حتى يقتل الرجل شهيدا فى سبيل الله : «در برابر هر نيكى ، نيكى بهترى وجود دارد تا به شهادت در راه خدا رسد كه برتر از آن چيزى متصور نيست ». در حديث ديگرى از آنحضرت نقل شده است : المجاهدون فى الله قواد اهل الجنة !: «مجاهدان راه خدا رهبران اهل بهشتند»!. در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ما من قطرة احب الى الله من قطرة دم فى سبيل الله ، او قطرة من دموع عين فى سواد الليل من خشية الله ، و ما من قدم احب الى الله من خطوة الى ذى رحم ، او خطوة يتم بها زحفا فى سبيل الله !: «هيچ قطرهاى محبوبتر در پيشگاه خدا از قطره خونى كه در راه او ريخته مى شود، يا قطره اشكى كه در تاريكى شب از خوف او جارى مى گردد، نيست ، و هيچ گامى محبوبتر در پيشگاه خدا از گامى كه براى صله رحم برداشته مى شود، يا گامى كه پيكار در راه خدا با آن تكميل مى گردد نمى باشد». اگر تاريخ اسلام را ورق زنيم مى بينيم ، قسمت مهمى از افتخارات را شهيدان آفريده اند، و بخش عظيمى از خدمت را آنان كرده اند. نه تنها ديروز، امروز نيز فرهنگ سرنوشت ساز «شهادت » است كه لرزه بر اندام دشمنان مى افكند، و آنها را از نفوذ در دژهاى اسلام ماءيوس مى كند، و چه پر بركت است فرهنگ شهادت براى مسلمانان ، و چه وحشتناك است براى دشمنان اسلام .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۷

ولى بدون شك «شهادت » يك هدف نيست ، هدف پيروزى بر دشمن و پاسدارى از آئين حق است ، اما اين پاسداران بايد آنقدر آماده باشند كه اگر در اين مسير ايثار خون نيز لازم شود از آن دريغ ندارند، و اين است معنى امت شهيدپرور، نه اينكه شهادت را به عنوان يك هدف طلب كنند. روى همين جهت در آخر حديث مفصلى كه از امير مؤ منان (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درباره مقام شهيدان نقل شده مى خوانيم : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سوگند ياد كرد: و الذى نفسى بيده لو كان الانبياء فى طريقهم لترجلوا لهم لما يرون من بهائهم و يشفع الرجل منهم سبعين الفا من اهل بيته و جيرته : «سوگند به كسى كه جانم در دست او است كه وقتى شهيدان وارد عرصه محشر مى شوند اگر پيامبران در مسير آنها سوار بر مركب باشند پياده مى شوند، به خاطر نور و ابهت آنان و هر يك از آنها هفتاد هزار نفر را از خاندان و همسايگان خود شفاعت مى كند»!. اين نكته نيز قابل توجه است كه شهادت در فرهنگ اسلام دو معنى متفاوت دارد: معنى «خاص » و ديگرى معنى گسترده و «عام ». معنى خاص شهادت همان كشته شدن در معركه جنگ در راه خدا است كه احكام خاصى در فقه اسلامى دارد، از جمله عدم نياز شهيد به غسل و كفن ، بلكه با همان لباس خونين دفن مى شود!. اما معنى وسيع شهادت آن است كه انسان در مسير انجام وظيفه الهى كشته شود، يا بميرد. هر كس در حين انجام چنين وظيفه اى به هر صورت از دنيا برود شهيد است . لذا در روايات اسلامى آمده است كه چند گروه شهيد از دنيا مى روند: ۱- از پيامبر گرامى اسلام نقل شده اذا جاء الموت طالب العلم و هو على

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۸

هذا الحال مات شهيدا: «كسى كه در طريق تحصيل علم از دنيا برود شهيد مرده است »!. ۲ - امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا: «كسى كه در بستر از دنيا رود اما معرفت حق پروردگار و معرفت واقعى پيامبر او و اهلبيتش را داشته باشد شهيد از دنيا رفته است »!. ۳ - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قتل دون ماله فهو شهيد: «كسى كه براى دفاع از مال خود در برابر مهاجمين ايستادگى كند و كشته شود شهيد است ». و همچنين كسان ديگرى كه در مسير حق كشته مى شوند يا مى ميرند، و از اينجا عظمت اين فرهنگ اسلامى و گسترش آن روشن مى شود. اين بحث را با حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه االسلام ) پايان مى دهيم : او از پدرانش از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل مى كند: اول من يدخل الجنة الشهيد: «نخستين كسى كه داخل بهشت مى شود شهيد است ».

اهداف جنگ در اسلام .

جنگ در اسلام هيچگاه به عنوان يك «ارزش » تلقى نمى شود، بلكه از اين نظر كه مايه ويرانى و اتلاف نفوس و نيروها و امكانات است يك «ضد ارزش » محسوب مى شود، لذا در بعضى از آيات قرآن در رديف عذابهاى الهى قرار گرفته ، در سوره

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۰۹

انعام آيه ۶۵ مى خوانيم : قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم و من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باس بعض : ((بگو خداوند قادر است عذابى از طرف بالا (همچون صاعقه ) يا از زير پاى شما (همچون زلزله ) بر شما بفرستد، يا شما را به صورت دسته هاى پراكنده قرار دهد، و طعم جنگ و خونريزى را به گروهى از شما وسيله گروه ديگر بچشاند))!. در اينجا جنگ چيزى در رديف «صاعقه » و «زلزله » و بلاهاى زمينى و آسمانى شمرده شده است .و به همين دليل در اسلام تا آنجا كه امكان دارد از جنگ پرهيز مى شود. ولى آنجا كه موجوديت امتى به خطر مى افتد، يا اهداف والاى مقدسش در معرض سقوط قرار مى گيرد، در اينجا جنگ يك ارزش مى شود و عنوان «جهاد فى سبيل الله » به خود مى گيرد. به همين دليل در اسلام انواعى از جهاد وجود دارد: «جهاد ابتدائى آزادى بخش »، «جهاد دفاعى »، «جهاد براى خاموش كردن آتش فتنه و شرك و بت پرستى » كه شرح آنها را در جاى ديگر گفته ايم بنابراين جهاد اسلامى بر خلاف آنچه دشمنان معاند تبليغ مى كنند هرگز به معنى تحميل عقيده نيست ، و اصولا عقيده تحميلى در اسلام ارزشى ندارد، بلكه جهاد مربوط به مواردى است كه دشمن جنگ را بر امت اسلامى تحميل مى كند، يا آزاديهاى خداداد را از او مى گيرد، يا مى خواهد حقوق او را پايمال كند، و يا ظالمى گلوى مظلومى را مى فشارد كه بر مسلمانان فرض است به يارى مظلوم بشتابند، هر چند منجر به درگيرى با قوم ظالم شود. در آيات گذشته در يك عبارت ظريف و كوتاه نيز اين معنى منعكس شده است آنجا كه مى گويد كسانى كه كافر شدند از باطل پيروى مى كنند و مؤ منان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۰

پيرو حقند، و به اين ترتيب جنگ ، جنگ حق و باطل است ، نه وسيله اى براى كشورگشائى و توسعه طلبى و غارت كردن سرمايه هاى ديگران و زورگوئى و قلدرى . و نيز به همين دليل در روايتى كه در تفسير آيات آورديم خوانديم كه آتش جنگ در جامعه انسانى خاموش نمى شود مگر آن زمان كه دجالان درهم كوبيده شوند و محيط روى زمين از لوث وجود آنان پاك گردد. اين نكته قابل توجه است كه در اسلام مساءله همزيستى مسالمت آميز با پيروان اديان آسمانى ديگر مورد تاءكيد قرار داده شده ، و در آيات و روايات و فقه اسلامى بحثهاى مشروحى در اين زمينه تحت عنوان «احكام اهل ذمه » آمده است . اگر اسلام طرفدار تحميل عقيده ، و توسل به زور و شمشير براى پيشرفت اهدافش بود قانون اهل ذمه و همزيستى مسالمت آميز چه معنى داشت ؟

احكام اسراى جنگى

گفتيم مسلمانان هيچگاه پيش از شكست كامل دشمن در ميدان نبرد نبايد به فكر گرفتن اسيران باشند كارى كه به هر حال خطرات سنگينى در بر دارد. ولى لحن آيات مورد بحث گواهى مى دهد كه بعد از پيروزى بر دشمن بايد بجاى كشتن آنها اقدام به اسارت آنان كرد، لذا مى گويد: «هنگامى كه با دشمن روبرو شديد ضربات سنگين خود را بر آنها وارد كنيد». سپس مى افزايد: هنگامى كه به قدر كافى نيروى آنها را درهم كوبيديد به گرفتن و بستن آنها به پردازيد «فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتى اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق ».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۱

به اين ترتيب بعد از غلبه بايد بجاى كشتن آنها را اسير كرد، كارى كه گريزى از آن نيست ، چرا كه اگر دشمن رها شود باز ممكن است نيروى خود را تجديد سازمان دهد و حمله مجددى را آغاز نمايد. اما بعد از اسارت صحنه دگرگون مى شود، و اسير با تمام جناياتى كه مرتكب شده است به صورت يك امانت الهى در دست مسلمين درمى آيد كه بايد حقوق بسيارى را درباره او رعايت كرد. قرآن مجيد از كسانى كه ايثار كردند و غذاى خود را به اسيرى دادند تجليل و احترام به عمل مى آورد، و مى گويد: و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا: «ابرار و نيكان غذاى خود را با آنكه به آن علاقه و نياز دارند به فقير و يتيم و اسير مى دهند» (اين آيه طبق روايت معروف در مورد حضرت على و فاطمه و حسن و حسين (عليه االسلام ) نازل شده كه روزه دار بودند و غذاى افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند). حتى در مورد اسيرانى كه استثنائا به خاطر خطرناك بودنشان يا به علل ارتكاب جرائم خاصى اعدام مى شوند دستور داده شده قبل از اجراى حكم با آنها نيكى شودچنانكه در حديثى از على (عليه السلام ) مى خوانيم : اطعام الاسير و الاحسان اليه حق واجب و ان قتلته من الغد: «غذا دادن به اسير و نيكى نسبت به او حق واجبى است هر چند بنا باشد كه فردا او را اعدام كنى ». و احاديث در اين زمينه بسيار است . حتى در حديثى از امام «على بن الحسين » (عليه االسلام ) آمده است كه فرمود: اذا اخذت اسيرا فعجز عن المشى و ليس ‍ معك محمل فارسله ، و لا تقتله ،

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۲

فانك لا تدرى ما حكم الامام فيه : ((هنگامى كه اسيرى گرفتى و او را با خود مى آورى اگر از راه رفتن ناتوان شد و مركبى براى حمل او ندارى او را رها كن ، و به قتل مرسان ، چرا كه نمى دانى هنگامى كه او را نزد امام آوردى چه حكمى درباره او خواهد كرد. حتى در حالات پيشوايان اسلام در تاريخ آمده است كه آنها از همان غذائى كه خودشان تناول مى كردند به اسيران مى دادند. اما حكم اسير همانگونه كه در تفسير آيات گفتيم بعد از خاتمه جنگ يكى از سه چيز است : آزاد كردن بى قيد و شرط ، آزاد كردن مشروط به پرداخت فديه (غرامت ) و برده ساختن او، و البته انتخاب يكى از اين سه امر منوط به نظر امام و پيشواى مسلمين است . و او هم با در نظر گرفتن شرائط اسيران و مصالح اسلام و مسلمين از نظر داخل و خارج آنچه را شايسته تر باشد برمى گزيند و دستور اجرا مى دهد. بنابراين نه غرامت گرفتن جنبه الزامى دارد نه برده گرفتن ، بلكه اينها تابع مصالحى است كه امام مسلمين پيش بينى مى كند، هر گاه مصلحت نباشد از آن چشم مى پوشد و اسيران را بدون غرامت و بردگى آزاد مى كند. درباره فلسفه گرفتن فداء در جلد ۷ صفحه ۲۵۰ به بعد مشروحا بحث كرده ايم (ذيل آيه ۷۰ سوره انفال ).

بردگى در اسلام

گر چه در قرآن مجيد مساءله «استرقاق » (برده گيرى و برده دارى ) به عنوان يك دستور حتمى در مورد اسيران جنگى نيامده است ولى انكار نمى توان كرد

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۳

كه احكامى در قرآن براى بردگان ذكر شده است كه اصل وجود بردگى را حتى در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و صدر اسلام اثبات مى كند، مانند احكامى كه در مورد ازدواج با بردگان ، يا احكام محرميت يا مساءله مكاتبه (قرارداد براى آزادى بردگان ) كه در آيات متعددى از قرآن در سوره نساء - نحل - مؤ منون - نور - روم و احزاب آمده است . اينجا است كه بعضى بر اسلام خرده مى گيرند كه چرا اين آئين الهى با آن همه محتوا و ارزشهاى والاى انسانى مساءله بردگى را به كلى الغاء نكرده ، و طى يك حكم قطعى و عمومى آزادى همه بردگان را اعلام ننموده است ؟!. درست است كه اسلام سفارش زيادى در مورد بردگان كرده ، اما آنچه مهم است آزادى بى قيد و شرط آنها است ، چرا انسانى مملوك انسان ديگرى باشد و آزادى را كه بزرگترين عطيه الهى است از دست دهد؟! پاسخ : در يك جمله كوتاه بايد گفت كه اسلام برنامه دقيق و زمانبندى شده براى آزادى بردگان دارد كه بالمال همه آنها تدريجا آزاد مى شوند، بى آنكه اين آزادى عكس العمل نامطلوبى در جامعه به وجود آورد. ولى پيش از آنكه به توضيح اين طرح دقيق اسلامى بپردازيم ذكر چند نكته را مقدمتا لازم مى دانيم . ۱ - اسلام هرگز ابداع كننده بردگى نبوده است اسلام هرگز ابداع كننده بردگى نبوده است ، بلكه در حالى ظهور كرد كه مساءله بردگى سراسر جهان را گرفته بود، و با تار و پود جوامع بشرى آميخته بود، حتى بعد از اسلام نيز در تمام جوامع مساءله بردگى ادامه يافت ، تا حدود يكصدسال قبل كه «نهضت آزادى بردگان » شروع شد، چرا كه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۴

به خاطر دگرگون شدن نظام زندگى بشر مساءله بردگان به شكل قديمى ديگر قابل قبول نبود. الغاى بردگى نخست از اروپا شروع شد سپس در ساير كشورها از جمله آمريكا و آسيا گسترش يافت . در انگلستان تا سال ۱۸۴۰ ميلادى ، و در فرانسه تا سال ۱۸۴۸، و در هلند تا سال ۱۸۶۳، و در آمريكا تا سال ۱۸۶۵ بردگى ادامه داشت ، و سپس كنگره «بروكسل » ضمن اعلاميه اى تصميم به الغاى بردگى در سراسر جهان گرفت ، و اين در سال ۱۸۹۰ بود (يعنى كمتر از صدسال قبل ). ۲ - تغيير شكل بردگى در دنيا امروز: درست است كه غربيها به اصطلاح پيشقدم در الغاى بردگى بودند، اما وقتى دقيقا مساءله را بررسى مى كنيم مى بينيم بردگى نه تنها ريشه كن نشد، بلكه به صورت خطرناكتر و وحشتناكترى يعنى در شكل استعمار ملتها و بردگى مستعمرات آشكار گشت ، بطورى كه هر قدر بردگى فردى رو به ضعف مى گذاشت بردگى دستجمعى و استعمار قوى تر و نيرومندتر مى شد، امپراطورى انگلستان كه پيشقدم در الغاى بردگى بود پيشقدم در امر استعمار نيز محسوب مى شود!. جناياتى كه استعمارگران غربى در طول مدت استعمار خود انجام دادند نه تنها كمتر از جنايات دوران بردگى نبود، بلكه از شدت و گسترش بيشترى برخوردار بود. حتى بعد از آزاد شدن مستعمرات باز بردگى ملتها ادامه يافت چرا كه اين آزادى ، آزادى به اصطلاح سياسى بود، ولى استعمار اقتصادى و فرهنگى هنوز در بسيارى از مستعمرات آزاد شده و غير آن حكمفرما است . مخصوصا كشورهاى كمونيستى كه براى مساءله الغاى بردگى بيش از همه سينه چاك مى كنند خود گرفتار يكنوع برده دارى شرم آور عمومى هستند،

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۵

و مردمى كه در اين كشورها زندگى مى كنند مانند بردگان كمترين اختيارى از خود ندارند، و همه چيز آنها را گردانندگان حزب كمونيست تعيين مى كنند، و اگر كسى اظهار نظر مخالفى كند يا به اردوگاههاى كار اجبارى فرستاده مى شود، يا در سياه چال زندان مى افتد، و يا اگر از دانشمندان باشد به عنوان «بيمار روانى »! روانه تيمارستانها مى گردد. خلاصه اينكه بردگى تابع اسم نيست ، آنچه زشت و ناپسند است مفهوم و محتواى بردگى است ، و مى دانيم اين مفهوم و محتوا در كشورهاى استعمار زده و در ممالك كمونيستى به بدترين اشكال پياده مى شود. نتيجه اينكه الغاى بردگى در جهان امروز صورى بوده و در حقيقت تنها يك تغيير شكل است !. ۳ - سرنوشت دردناك بردگان در گذشته - بردگان در طول تاريخ سرنوشت بسيار دردناكى داشته اند، به عنوان نمونه بردگان اسپارتها را كه به اصطلاح قومى متمدن بودند در نظر مى گيريم ، به قول نويسنده روح القوانين غلامان اسپارتى به قدرى بدبخت بودند كه تنها غلام يك نفر نبودند، بلكه غلام تمام جامعه محسوب مى شدند، و هر كس بدون ترس از قانون مى توانست هر قدر بخواهد غلام خود يا ديگرى را آزار و شكنجه دهد، و در حقيقت زندگانى آنها از حيوانات نيز بدتر بود. از زمانى كه بردگان را از كشورهاى عقب افتاده صيد مى كردند تا هنگامى كه در بازارهاى فروش عرضه مى شد بسيارى از آنها مى مردند، و باقيمانده وسيله اى بودند براى بهره گيرى برده فروشان طماع و اندك غذائى كه به آنها مى دادند براى زنده ماندن و كار كردن بود، و به هنگام پيرى و بيماريهاى صعب آنها را به حال خود رها مى كردند تا به شكل دردناكى جان دهند! لذا نام بردگى در طول تاريخ با انبوهى از جنايات هولناك همراه است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۶

با روشن شدن اين چند نكته به صورت فشرده به طرح اسلام در زمينه آزادى تدريجى بردگان بازمى گرديم . ۴ - طرح اسلام براى آزادى بردگان آنچه غالبا مورد توجه قرار نمى گيرد اين است كه اگر نظام غلطى در بافت جامعه اى وارد شود ريشه كن كردن آن احتياج به زمان دارد، و هر حركت حساب نشده نتيجه معكوسى خواهد داشت ، درست همانند انسانى كه به يك بيمارى خطرناك مبتلا شده و بيماريش كاملا پيشرفت نموده است ، و يا شخص معتادى كه دهها سال به اعتياد زشت خود خو گرفته ، در اينگونه موارد حتما بايد از «برنامه هاى زمان بندى » شده استفاده كرد. صريحتر بگوئيم : اگر اسلام طبق يك فرمان عمومى دستور مى داد همه بردگان موجود در آن را آزاد كنند، چه بسا بيشتر آنها تلف مى شدند، زيرا گاه نيمى از جامعه را بردگان تشكيل مى دادند، آنها نه كسب و كار مستقلى داشتند، و نه خانه و لانه و وسيله اى براى ادامه زندگى . اگر در يك روز و يك ساعت معين همه آزاد مى شدند يك جمعيت عظيم بيكار ظاهر مى گشت كه هم زندگى خودش با خطر مواجه بود و هم ممكن بود نظم جامعه را مختل كند، و به هنگامى كه محروميت به او فشار مى آورد به همه جا حمله ور شود و درگيرى و خونريزى به راه افتد. اينجا است كه بايد تدريجا آزاد شوند، و جذب جامعه گردند، نه جان خودشان به خطر بيفتد، و نه امنيت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست اين برنامه حساب شده را تعقيب كرد. اين برنامه مواد زيادى دارد كه رؤ س مسائل آن به طور فشرده و فهرست وار در اينجا مطرح مى شود و شرح آن نياز به كتاب مستقلى دارد:

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۷

ماده اول - بستن سرچشمه هاى بردگى بردگى در طول تاريخ اسباب فراوانى داشته ، نه تنها اسيران جنگى و بدهكارانى كه قدرت بر پرداخت بدهى خود نداشتند به صورت برده درمى آمدند كه زور و غلبه نيز مجوز برده گرفتن و برده دارى بود، كشورهاى زورمند نفرات خود را با انواع سلاحها به ممالك عقب افتاده آفريقائى و مانند آن مى فرستادند، و گروه ، گروه از آنها را گرفته و اسير كرده و با كشتيها به بازارهاى ممالك آسيا و اروپا مى بردند. اسلام جلو تمام اين مسائل را گرفت ، تنها در يك مورد اجازه برده گيرى داد و آن در مورد اسيران جنگى بود، و تازه آن نيز جنبه الزامى نداشت ، و به طورى كه در تفسير آيات فوق گفتيم اجازه مى داد طبق مصالح اسيران را بى قيد و شرط يا پس از پرداخت فديه آزاد كنند. در آن روز زندانهائى نبود كه بتوان اسيران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت ، و راهى جز تقسيم كردن آنها در ميان خانواده ها و نگهدارى به صورت برده نداشت . بديهى است هنگامى كه چنين شرائطى تغيير يابد هيچ دليلى ندارد كه امام مسلمين حكم بردگى را درباره اسيران بپذيرد مى تواند آنها را از طريق «من » و «فداء» آزاد سازد، زيرا اسلام پيشواى مسلمين را در اين امر مخير ساخته تا با در نظر گرفتن مصالح اقدام كند، و به اين ترتيب تقريبا سرچشمه هاى بردگى جديد در اسلام بسته شده است . ماده دوم - گشودن دريچه آزادى اسلام برنامه وسيعى براى آزاد شدن بردگان تنظيم كرده است كه اگر مسلمانان آن را عمل مى كردند در مدتى نه چندان زياد همه بردگان تدريجا

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۸

آزاد و جذب جامعه اسلامى مى شدند. رؤ وس اين برنامه چنين است : الف - يكى از مصارف هشتگانه زكات در اسلام خريدن بردگان و آزاد كردن آنها است (توبه - آيه ۶۰) و به اين ترتيب يك بودجه دائمى و مستمر براى اين امر در بيت المال اسلامى در نظر گرفته شده كه تا آزادى كامل بردگان ادامه خواهد داشت . ب - براى تكميل اين منظور مقرراتى در اسلام وضع شده كه بردگان طبق قراردادى كه با مالك خود مى بندند بتوانند از دسترنج خود آزاد شوند (در فقه اسلامى فصلى در اين زمينه تحت عنوان «مكاتبه » آمده است ). ج - آزاد كردن بردگان يكى از مهمترين عبادات و اعمال خير در اسلام است ، و پيشوايان اسلام در اين مساءله پيشقدم بودند، تا آنچه كه در حالات على (عليه السلام ) نوشته اند: اعتق الفا من كديده : «هزار برده را از دسترنج خود آزاد كردند»! د - پيشوايان اسلام بردگان را به كمترين بهانه اى آزاد مى كردند تا سرمشقى براى ديگران باشد، تا آنجا كه يكى از بردگان امام باقر (عليه السلام ) كار نيكى انجام داد امام (عليه السلام ) فرمود: اذهب فانت حر فانى اكره ان استخدم رجلا من اهل الجنة : «برو تو آزادى كه من خوش ندارم مردى از اهل بهشت را به خدمت خود درآورم ». در حالات امام سجاد على بن الحسين (عليه االسلام ) آمده است : ((خدمتكارش آب بر سر حضرت مى ريخت ظرف آب افتاد و حضرت را مجروح كرد، امام (عليه السلام ) سر را

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۹

بلند كرد، خدمتكار گفت : و الكاظمين الغيظ حضرت فرمود: «خشمم را فرو بردم » عرض كرد: و العافين عن الناس فرمود: «خدا تو را ببخشد» عرض كرد: و الله يحب المحسنين فرمود: «برو براى خدا آزادى ». ه - در بعضى از روايات اسلامى آمده است : بردگان بعد از هفت سال خود به خود آزاد مى شوند، چنانكه از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من كان مؤ منا فقد عتق بعد سبع سنين ، اعتقه صاحبه ام لم يعتقه ، و لا يحل خدمة من كان مؤ منا بعد سبعة سنين : ((كسى كه ايمان داشته باشد بعد از هفت سال آزاد مى شود صاحبش بخواهد يا نخواهد و به خدمت گرفتن كسى كه ايمان داشته باشد بعد از هفت سال حلال نيست . در همين باب حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: ما زال جبرئيل يوصينى بالمملوك حتى ظننت انه سيضرب له اجلا يعتق فيه : «پيوسته جبرئيل سفارش بردگان را به من مى كرد تا آنجا كه گمان كردم به زودى ضرب الاجلى براى آنها مى شود كه به هنگام رسيدن آن آزاد شوند». و - كسى كه برده مشتركى را نسبت به سهم خود آزاد كند موظف است بقيه را نيز بخرد و آزاد كند. و هر گاه بخشى از بردهاى را كه مالك تمام آن است آزاد كند اين آزادى سرايت كرده و خود بخود همه آزاد خواهد شد!

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۲۰

ز - هر گاه كسى پدر يا مادر و يا اجداد و يا فرزندان يا عمو يا عمه يا دائى يا خاله ، يا برادر يا خواهر و يا برادرزاده و يا خواهرزاده خود را مالك شود فورا آزاد مى شوند. ح - هر گاه مالك از كنيز خود صاحب فرزندى شود فروختن آن كنيز جائز نيست و بايد بعد از سهم ارث فرزندش آزاد شود. اين امر وسيله آزادى بسيارى از بردگان مى شد، زيرا بسيارى از كنيزان به منزله همسر صاحب خود بودند و از آنها فر زند داشتند. ط - كفاره بسيارى از تخلفات در اسلام آزاد كردن بردگان قرار داده شده كفاره قتل خطا - كفاره ترك عمدى روزه - و كفاره قسم را به عنوان نمونه در اينجا مى توان نام برد). ى - پاره اى از مجازاتهاى سخت است كه اگر صاحب برده نسبت به بردهاش انجام دهد خود به خود آزاد مى شود. ماده سوم - احياى شخصيت بردگان در دوران برزخى كه بردگان مسير خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوى آزادى مى پيمايند اسلام براى احياى حقوق آنها اقدامات وسيعى كرده است ، و شخصيت انسانى آنان را احياء نموده ، تا آنجا كه از نظر شخصيت انسانى هيچ تفاوتى ميان بردگان و افراد آزاد نمى گذارد و معيار ارزش را همان تقوا قرار مى دهد، لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پستهاى مهم اجتماعى را عهده دار شوند، تا آنجا كه بردگان مى توانند مقام مهم قضاوت را عهده دار شوند. در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز مقامات برجسته اى از فرماندهى لشكر گرفته تا

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۲۱

پستهاى حساس ديگر به بردگان يا بردگان آزاد شده سپرده شد. بسيارى از ياران بزرگ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بردگان بودند و يا بردگان آزاد شده ، و در حقيقت بسيارى از آنها به صورت معاون براى بزرگان اسلام انجام وظيفه مى كردند. سلمان و بلال و عمار ياسر و قنبر را در اين گروه مى توان نام برد، بعد از غزوه بنى المصطلق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با يكى از كنيزان آزاد شده اين قبيله ازدواج كرد و همين امر بهانه اى آزادى تمام اسراى قبيله شد. ماده چهارم - رفتار انسانى با بردگان در اسلام دستورات زيادى درباره رفق و مدارا با بردگان وارد شده تا آنجا كه آنها را در زندگى صاحبان خود شريك و سهيم كرده است . پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمود: كسى كه برادرش زير دست او است بايد، از آنچه مى خورد به او بخوراند و از آنچه مى پوشد به او بپوشاند، و زيادتر از توانائى به او تكليف نكند. على (عليه السلام ) به غلام خود «قنبر» مى فرمود: ((من از خداى خود شرم دارم كه لباسى بهتر از تو بپوشم ، زيرا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمود: از آنچه خودتان مى پوشيد بر آنها بپوشانيد و از آنچه خود مى خوريد به آنها غذا دهيد)). امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: «هنگامى كه پدرم به غلامى دستور انجام كارى مى داد ملاحظه مى كرد اگر كار سنگينى بود بسم الله مى گفت و خودش وارد عمل مى شد و به آنها كمك مى كرد». خوشرفتارى اسلام نسبت به بردگان در اين دوران انتقالى به اندازه اى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۲۲

است كه حتى بيگانگان از اسلام نيز روى آن تاءكيد و تمجيد كرده اند. به عنوان نمونه «جرجى زيدان » در تاريخ تمدن خود چنين مى گويد: ((اسلام به بردگان فوق العاده مهربان است پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درباره بردگان سفارش بسيار نموده ، از آن جمله مى فرمايد: «كارى كه برده تاب آن را ندارد به او واگذار نكنيد، و هر چه خودتان مى خوريد به او بدهيد». در جاى ديگر مى فرمايد: «به بندگان خود كنيز و غلام نگوئيد، بلكه آنها را ((پسرم » و «دخترم » خطاب كنيد! قرآن نيز درباره بردگان سفارش جالبى كرده و مى گويد: ((خدا را بپرستيد، براى او شريك مگيريد، با پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان همسايگان نزديك و دور و دوستان ، و آوارگان ، و بردگان جز نيكوكارى رفتارى نداشته باشيد، خداوند از خودپسندى بيزار است . ماده پنجم - بدترين كار انسان فروشى است ! اصولا در اسلام خريد و فروش بردگان يكى از منفورترين معاملات است تا آنجا كه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : شر الناس من باع الناس ! «بدترين مردم كسى است كه انسانها را بفروشد». همين تعبير كافى است كه نظر نهائى اسلام را در مورد بردگان روشن سازد و نشان دهد جهت گيرى برنامه هاى اسلامى به كدام سو است . و از اين جالبتر اين كه يكى از گناهان نابخشودنى در اسلام سلب آزادى و حريت از انسانها و تبديل آنها به يك متاع است ، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : ان الله تعالى غافر كل ذنب الا من جحد مهرا، او اغتصب اجيرا اجره ، او باع رجلا حرا: ((خداوند هر گناهى را

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴۲۳

مى بخشد جز (سه گناه ): كسى كه مهر همسرش را انكار كند، يا حق كارگرى را غصب نمايد، و يا انسان آزادى را بفروشد))! طبق اين حديث غصب حقوق زنان ، و حق كارگران ، و سلب آزادى از انسانها سه گناه نابخشودنى است . همانگونه كه در بالا آورديم اسلام تنها در يك مورد اجازه برده گيرى مى دهد و آن در مورد اسيران جنگى است ، آن هم هرگز جنبه الزامى ندارد در حالى كه در عصر ظهور اسلام ، و قرنها بعد از آن برده گيرى از طريق زور و حمله به كشورهاى سياه پوستان و دستگير كردن انسانهاى آزاد، و تبديل آنها به بردگان ، بسيار زياد بود، و گاهى در مقياسهاى وحشتناك روى آن معامله مى شد، بطورى كه در اواخر قرن ۱۸ ميلادى دولت انگلستان هر سال دويست هزار برده را معامله مى كرد، و هر سال يكصد هزار نفر را از آفريقا گرفته و به صورت بردگان به آمريكا مى بردند. كوتاه سخن اينكه كسانى كه به برنامه اسلام در مورد بردگان خود خرده گيرى مى كنند از دور سخنى شنيده اند، و از اصول اين برنامه و جهت گيرى آن كه همان «آزادى تدريجى و بدون ضايعات بردگان » است اطلاع دقيقى ندارند، و يا تحت تاءثير افراد مغرضى قرار گرفته اند كه به گمان خود اين را نقطه ضعف مهمى براى اسلام شمرده و روى آن تبليغات دامنه دارى به راه انداخته اند.