تفسیر:نمونه جلد۱۷ بخش۵۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۸۴

آيه ۳۱ - ۳۲

آيه و ترجمه

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْك تجْرِى فى الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيرِيَكم مِّنْ ءَايَتِهِ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّكلِّ صبَّارٍ شكُورٍ(۳۱) وَ إِذَا غَشِيهُم مَّوْجٌ كالظلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نجَّاهُمْ إِلى الْبرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مَا يجْحَدُ بِئَايَتِنَا إِلا كلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ(۳۲) ترجمه : ۳۱ - آيا نديدى كشتيها بر صفحه درياها به فرمان خدا، و به بركت نعمت او حركت مى كنند؟ او مى خواهد گوشه اى از آياتش را به شما نشان دهد كه در اينها آيات و نشانه هائى است براى كسانى كه شكيبا و شكرگزارند. ۳۲ - و هنگامى كه موجى همچون ابرها (در سفرهاى دريائى ) آنها را بپوشاند (و بالاى سر آنها قرار گيرد) خدا را با اخلاص مى خوانند، اما هنگامى كه آنها را به خشكى نجات داد بعضى راه اعتدال را پيش مى گيرند (و به ايمان خود وفادار مى مانند در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر پيش مى گيرند) و آيات ما را هيچكس جز پيمانشكنان كفران كننده انكار نمى كنند. تفسير: در گرداب بلا! باز در دو آيه مورد بحث سخن از نعمتهاى خدا و دلائل توحيد در آفاق و انفس است . در نخستين آيه سخن از دليل نظم به ميان مى آيد، و در دومين آيه سخن

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۸۵

توحيد فطرى است و مجموعا بحثهائى را كه در آيات قبل آمد تكميل مى كند. مى گويد: «آيا نديدى كشتيها بر صفحه درياها به فرمان خدا، و به بركت نعمت او حركت مى كنند»؟! (ا لم تر ان الفلك تجرى فى البحر بنعمة الله ). «هدف اين است كه گوشه اى از آيات عظمتش را به شما نشان دهد» (ليريكم من آياته ). آرى «در اينها نشانه هائى است براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكرگزارند» (ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور). بدون شك حركت كشتيها بر صفحه اقيانوسها نتيجه مجموعه اى از قوانين آفرينش است : حركت منظم بادها از يكسو. وزن مخصوص چوب يا مواردى كه با آن كشتى را مى سازند از سوى ديگر. ميزان غلظت آب از سوى سوم . و فشارى كه از ناحيه آب بر اجسامى كه در آن شناور مى شوند از سوى چهارم . و هرگاه در يكى از اين امور اختلالى رخ دهد يا كشتى در قعر دريا فرو مى رود، يا واژگون مى شود و يا در وسط دريا سرگردان و حيران مى ماند. اما خداوندى كه اراده كرده است پهنه درياها را بهترين شاهراه براى مسافرت انسانها، و حمل مواد مورد نياز از نقطه اى به نقطه ديگر قرار دهد، اين شرائط را كه هر يك نعمتى از نعمتهاى او است فراهم ساخته . عظمت قدرت خدا در صفحه اقيانوسها و كوچكى انسان در مقابل آن به قدرى است كه در گذشته كه تنها از نيروى باد براى حركت كشتى استفاده مى شد،

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۸۶

اگر تمام مردم جهان جمع مى شدند كه يك كشتى را در وسط دريا بر خلاف مسير يك باد سنگين به حركت در آورند قدرت نداشتند. و امروز هم كه قدرت موتورهاى عظيم جانشين باد شده است باز وزش ‍ طوفان آنقدر سخت و سنگين است كه عظيمترين كشتيها را جابجا مى كند، و گاه آنها را در هم مى شكند. و اينكه در آخر آيه روى اوصاف «صبار» و «شكور» (بسيار صابر و شكيبا و بسيار شكرگزار) تكيه شده ، يا به خاطر اين است كه زندگى دنيا مجموعه اى است از «بلا» و «نعمت » كه هر دو وسيله آزمايشند، ايستادگى و شكيبائى در برابر حوادث سخت ، و شكرگزارى در برابر نعمتها مجموعه وظيفه انسانها را تشكيل مى دهد. لذا در حديثى كه بسيارى از مفسران از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند مى خوانيم : الايمان نصفان نصف صبر و نصف شكر: «ايمان دو نيمه است ، نيمه اى صبر و نيمه اى شكر. و يا اشاره به اين است كه براى درك آيات با عظمت الهى در پهنه آفرينش ‍ انگيزه اى لازم است ، همچون شكر منعم تواءم با صبر و شكيبائى براى دقت و كنجكاوى هر چه بيشتر. بعد از بيان نعمت حركت كشتيها در درياها كه هم در گذشته و هم امروز، بزرگترين و مفيدترين وسيله حمل و نقل انسانها و كالاها بوده است ، اشاره به يكى از چهره هاى ديگر همين مساءله كرده مى گويد: هنگامى كه آنها بر كشتى سوار شوند، و در وسط دريا قرار گيرند و دريا طوفانى شود، و امواج كوه پيكر، همچون ابرها بالاى سر آنان قرار گيرد، خدا را با اخلاص ‍ مى خوانند» (و اذا غشيهم موج

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۸۷

كالظلل دعوا الله مخلصين له الدين ). «ظلل » جمع «ظله » (بر وزن قله ) است ، و مفسران براى آن چند معنى ذكر كرده اند: «راغب » در «مفردات » مى گويد: «ظله » به معنى ابرى است كه سايه مى افكند، و غالبا در مواردى به كار مى رود كه موضوع ناخوش آيندى در كار است . بعضى نيز آن را به معنى سايبان از ماده «ظل » دانسته اند. بعضى نيز آن را به معنى كوه گرفته اند. گرچه اين معانى - در رابطه با آيه مورد بحث - تفاوت زيادى با هم ندارد ولى با توجه به اينكه در قرآن كرارا اين كلمه به معنى ابرهاى سايه افكن آمده و با توجه به اينكه تعبير غشيهم (آنها را مى پوشاند) تناسب بيشترى با معنى ابر دارد، اين تفسير نزديكتر به نظر مى رسد. يعنى امواج عظيم دريا آنچنان بر مى خيزد، و اطراف آنها را احاطه مى كند كه گوئى ابرى بر سر آنان سايه افكنده است ، سايه اى وحشتناك و هول انگيز. اينجا است كه انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى كه براى خويش جلب و جذب كرده ، خود را ضعيف و ناچيز و ناتوان مى بيند، دستش از همه جا بريده مى شود تمام وسائل عادى و مادى از كار مى افتد، هيچ روزنه اميدى براى او باقى نمى ماند جز نورى كه از درون جان او و از عمق فطرتش ‍ مى درخشد. پرده هاى غفلت را كنار مى زند قلب او را روشن مى سازد، و به او مى گويد: كسى هست كه مى تواند تو را رهائى بخشد! همان كس كه امواج دريا فرمان او را مى برند، و آب و باد و خاك سرگردان او هستند. اينجا است كه توحيد خالص همه قلب او را احاطه مى كند، و دين و آئين و پرستش را مخصوص او مى داند.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۸۸

سپس اضافه مى كند: «هنگامى كه خداوند آنها را از اين مهلكه رهائى بخشيد - امواج فرو نشست ، و او سالم به ساحل نجات رسيد - مردم دو گروه مى شوند بعضى راه اعتدال را پيش مى گيرند و به عهد و پيمانى كه در دل در آن لحظات حساس با خدا كردند پايبند و وفادار مى مانند» (فلما نجاهم الى البر فمنهم مقتصد). ولى گروهى ديگر همه چيز را به دست فراموشى سپرده و باز لشكر غارتگر شرك و كفر بر كشور قلبشان چيره مى شود. جمعى از مفسرين ، آيه فوق را اشاره اى به اسلام آوردن «عكرمة بن ابى جهل » دانسته اند. به هنگام فتح مكه ، چون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) همه مردم را جز چهار نفر مشمول عفو عمومى قرار داده بود، و تنها در مورد اين چهار نفر كه يكى از آنها عكرمة بن ابى جهل بودحكم اعدام صادر فرموده بود كه هر كجا آنها را بيابيد از بين ببريد، (چرا كه از هيچگونه كارشكنى و كينه توزى و جنايت بر ضد اسلام و مسلمين فروگذار نبودند) عكرمه ناچار از مكه فرار كرد. به كنار درياى احمر آمد و سوار بر كشتى شد در دريا تند بادى خطرناك دامان او را گرفت ، اهل كشتى به يكديگر گفتند: بيائيد با بتها وداع گوئيد و تنها دست به دامان لطف «الله » بزنيد كه از اين خدايان ما كارى ساخته نيست ! «عكرمه » گفت : اگر جز توحيد ما را در دريا نجات ندهد در خشكى نيز نجات نخواهد داد، بارالها من با تو عهد و پيمان مى بندم كه اگر مرا از اين مهلكه برهانى به سراغ محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى روم و دست در دست او مى گذارم ، چرا كه او را بخشنده و كريم مى دانم .

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۸۹

سرانجام او نجات يافت و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و مسلمان شد. در تواريخ اسلامى آمده است كه «عكرمه » بعدا در صف مسلمانان راستين قرار گرفت و در ماجراى جنگ «يرموك » يا «اجنادين » شربت شهادت نوشيد. و در پايان آيه اضافه مى كند: «آيات ما را هيچكس جز پيمانشكنان كفران كننده انكار نمى كنند» (و ما يجحد باياتنا الا كل ختار كفور). «ختار» از ماده «ختر» (بر وزن چتر) به معنى پيمانشكنى است . اين كلمه صيغه مبالغه است چرا كه مشركان و گنهكاران كرارا در گرفتاريها رو به سوى خدا مى آورند، عهد و پيمانها با خدا مى بندند و نذرها مى كنند، اما هنگامى كه طوفان حوادث فرو نشست پيمانهاى خود را پى در پى مى شكنند، و نعمتهاى الهى را به دست كفران مى سپارند. در حقيقت «ختار» و «كفور» كه در ذيل اين آيه آمده نقطه مقابل «صبار» و «شكور» است كه در ذيل آيه قبل آمده است (كفران در مقابل شكرگزارى ، و پيمانشكنى در مقابل شكيبائى و باقيمانده بر سر عهد و پيمان ) چرا كه وفاى به عهد تنها براى شكيبايان امكان پذير است آنها هستند كه به هنگام شعله ور شدن ايمان فطرى در درون جانشان سعى مى كنند اين نور الهى ديگر به خاموشى نگرايد و حجابها و پرده ها روى آن نيفتد.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۰

آيه ۳۳ - ۳۴

آيه وترجمه

يَأَيهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشوْا يَوْماً لا يجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَلا تَغُرَّنَّكمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ لا يَغُرَّنَّكم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(۳۳) إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ يُنزِّلُ الْغَيْث وَ يَعْلَمُ مَا فى الاَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّا ذَا تَكسِب غَدًا وَ مَا تَدْرِى نَفْس بِأَى أَرْضٍ تَمُوت إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُ(۳۴) ترجمه : ۳۳ - اى مردم ! از خدا بپرهيزيد، و از روزى بترسيد كه نه پدر جزاى اعمال فرزند خود را تحمل مى كند و نه فرزند چيزى از جزاى پدر را، مسلما وعده الهى حق است مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان شما را مغرور سازد. ۳۴ - آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست ، و او است كه باران را نازل مى كند، و آنچه در رحم مادران است مى داند، و هيچكس نمى داند فردا چه مى كند، و هيچكس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد، فقط خداوند عالم و آگاه است . تفسير: وسعت علم خداوند در اين دو آيه كه آخرين آيه سوره لقمان است ، نخست به صورت يك جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته ، و دلائل توحيد و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قيامت توجه مى دهد، سپس از غرور ناشى از دنيا و شيطان بر حذر مى دارد

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۱

و بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چيز مى پردازد. مى فرمايد: «اى مردم از خدا بپرهيزيد» (يا ايها الناس اتقوا ربكم ). «و از روزى بترسيد كه نه پدر بار گناه فرزندش را به دوش مى كشد، و نه فرزند چيزى از مسئوليت پدر را تحمل مى كند» (و اخشوا يوما لا يجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئا). در حقيقت دستور اول ، توجه به مبدء است ، و دستور دوم توجه به معاد. دستور اول ، نيروى مراقبت را در انسان زنده مى كند، و دستور دوم احساس ‍ پاداش و كيفر را، و بدون شك كسى كه بداند شخص خبير و آگاهى تمام اعمال او را مى بيند و مى داند و ثبت و ضبط مى كند، و از سوى ديگر محكمه و دادگاه عدلى براى رسيدگى به تمام جزئيات آن تشكيل مى دهد، چنين انسانى كمتر آلوده گناه و فساد مى شود. جمله «لا يجزى » از ماده جزا است و «جزا» از نظر لغت به دو معنى آمده يكى پاداش و كيفر دادن در برابر چيزى (چنانكه گفته مى شود جزاه الله خيرا: خداوند او را پاداش خير داد). و ديگرى كفايت كردن و جانشين شدن و تحمل نمودن ، چنانكه در آيه مورد بحث آمده است : لا يجزى والد عن ولده : «هيچ پدرى ، مسؤ ليت اعمال فرزندش را قبول نمى كند و به جاى او نمى نشيند و از او كفايت نمى كند». ممكن است هر دو به يك ريشه باز گردد، چرا كه پاداش و كيفر نيز جانشين عمل مى شود، و به مقدار آن است (دقت كنيد). به هر حال در آن روز هر كس چنان به خود مشغول است و در پيچ و خم اعمال خويش گرفتار كه به ديگرى نمى پردازد، حتى پدر و فرزند كه نزديكترين رابطه ها را با هم دارند هيچكدام به فكر ديگرى نيستند. اين آيه نظير همان است كه در آغاز سوره حج آمده كه درباره قيامت و زلزله

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۲

رستاخيز مى گويد: يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت : «روزى كه آن را مشاهده كنيد، مادران شيرده فرزندان شير خوار خود را فراموش ‍ مى كنند.» قابل توجه اينكه در مورد «پدر» تعبير به لا يجزى ، (فعل مضارع مى كند) و در مورد فرزند تعبير به «جاز» (اسم فاعل ). اين تفاوت تعبير ممكن است از باب تنوع در سخن باشد، يا اشاره به وظيفه و مسؤ ليت فرزند در مقابل پدر، زيرا اسم فاعل دوام و تكرار بيشترى را مى رساند. به تعبير ديگر از عواطف پدرى انتظار مى رود كه حداقل در پاره اى از موارد تحمل عذاب فرزند را بكند آنچنان كه در دنيا ناملايمات او را به جان مى خريد ولى در مورد فرزند انتظار مى رود كه مقدار بيشترى از ناملايمات پدر را به خاطر حقوق فراوانى كه بر او دارد متحمل شود، در حالى كه هيچيك از اين دو، در آن روز، كمترين مشكلى را از ديگرى نمى گشايند و همه گرفتار اعمال خويشند و سر در گريبان خود. در پايان آيه انسانها را از دو چيز بر حذر مى دارد، مى فرمايد: «وعده خدا حق است مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان شما را گول زند» (ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور). در واقع در برابر دو امر كه در آغاز آيه بود، دو نهى در اينجا ديده مى شود زيرا اگر توجه به خدا و ترس از حساب و جزا در انسان زنده شود ترسى از انحراف و آلودگى در او نيست ، مگر از دو راه : يكى اينكه زرق و برق دنيا، واقعيتها را در نظر او دگرگون سازد، و قدرت تشخيص را از او بگيرد كه حب دنيا ريشه همه گناهان است ، ديگر اينكه وسوسه هاى شيطانى او را فريب دهد، و مغرور سازد و از مبدا و معاد دور كند. اگر اين دو راه نفوذ گناه بسته شود ديگر هيچ خطرى او را تهديد نمى كند، و به اين ترتيب چهار دستور فوق مجموعه كاملى از برنامه نجات آدمى

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۳

را فراهم مى سازد. در آخرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمد، سخن از علومى به ميان مى آورد كه مخصوص پروردگار است مى گويد: «آگاهى بر زمان قيام قيامت مخصوص خدا است » (ان الله عنده علم الساعة ). «و او است كه باران را نازل مى كند و از تمام جزئيات نزول آن آگاه است » (و ينزل الغيث ). و نيز ((او است كه از فرزندانى كه در رحم مادرانند(با تمام مشخصات آنها) آگاه است )) (و يعلم ما فى الارحام ). و «هيچكس نمى داند فردا چه مى كند» (و ما تدرى نفس ما ذا تكسب غدا). «و هيچكس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد؟» (و ما تدرى نفس باى ارض تموت ). «خداوند عالم و آگاه است » (ان الله عليم خبير). گوئى مجموع اين آيه پاسخ به سؤ الى است كه در زمينه قيامت مطرح مى شود همان سؤ الى كه بارها مشركان قريش از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كردند و گفتند: متى هو: روز قيامت كى خواهد بود (اسراء۵۱). قرآن در پاسخ آنان مى گويد: هيچكس جز خدا، از لحظه قيام قيامت آگاه نيست و طبق صريح آيات ديگر خداوند اين علم را از همه مخفى داشته است ان الساعة آتية اكاد اخفيها: «قيامت خواهد آمد و من مى خواهم آن را پنهان سازم » (طه - ۱۵). تا هرگز غرور و غفلت دامان افراد را نگيرد.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۴

سپس مى گويد: نه تنها مساله قيامت است كه از شما پنهان است ، در زندگى روزمره شما و در ميان نزديكترين مسائلى كه با مرگ و حياتتان سر و كار دارد مطالب فراوانى وجود دارد كه شما از آن بيخبريد. زمان نزول قطرات حياتبخش باران كه زندگى همه جانداران به آن بستگى دارد بر هيچيك از شما آشكار نيست ، و تنها با حدس و تخمين و گمان از آن بحث مى كنيد. همچنين از زمان پيدايش شما در شكم مادر و خصوصيات جنين ، احدى آگاه نيست . و نيز آينده نزديك يعنى حوادث فرداى شما و نيز محل مرگ و بدرود حياتتان بر همه پوشيده است . شما كه از اين مسائل نزديك به زندگى خود اطلاعى نداريد چه جاى تعجب كه از لحظه قيام قيامت بى خبر باشيد. در تفسير در «المنثور» نقل شده كه مردى به نام «وراث » از طائفه «بنى مازن » خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد گفت : اى محمد! كى قيامت بر پا مى شود؟ بعلاوه شهرهاى ما در خشكسالى فرو رفته ، كى فراوانى نعمت مى شود؟ و نيز هنگامى كه آمدم همسرم باردار بود كى فرزند مى آورد؟ و نيز من مى دانم امروز چه كرده ام فردا چه خواهم كرد؟ و بالاخره من مى دانم در كجا متولد شده ام بگو ببينم

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۵

در كدام سرزمين مى ميرم ؟! آيه فوق نازل شد و گفت علم همه اين امور نزد خدا است . نكته ها:

انواع غرور و فريب !

آيات فوق هشدار مى دهد كه زرق و برق زندگى دنيا شما را نفريبد سپس از فريب شيطان سخن مى گويد و نسبت به آن اعلام خطر مى كند، زيرا مردم چند گروهند. بعضى آنقدر ضعيف و ناتوانند كه تنها مشاهده زرق و برق دنيا براى فريب و غرورشان كافى است . اما بعضى كه مقاومت بيشترى دارند، وسوسه هاى شيطان نيز بايد به آن افزوده شود، و شيطان درون و برون دست به دست هم دهند تا آنها را بفريبند، تعبيرات آيه فوق هشدارى است به همه اين گروهها. ذكر اين نكته نيز لازم است كه غرور (بر وزن جسور) به معنى هر موجود فريبنده است ، و اينكه آن را تفسير به شيطان كرده اند، در حقيقت بيان مصداق واضح آن است ، و الا هر انسان فريبنده ، هر كتاب فريبنده ، هر مقام وسوسه گر و هر موجودى ، كه انسان را گمراه سازد در مفهوم وسيع اين كلمه داخل است ، مگر اينكه مفهوم شيطان را چنان وسعت دهيم به گونه اى كه همه اينها را شامل شود. لذا راغب در مفردات مى گويد: غرور هر چيزى است كه انسان را مغرور سازد و بفريبد، اعم از مال و مقام و شهوت و شيطان ، و اينكه به شيطان تفسير شده به خاطر اين است كه خبيث ترين فريبندگان است . و اينكه بعضى آن را به دنيا تفسير كرده اند به خاطر فريبندگى دنياست

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۶

چنانكه در نهج البلاغه مى خوانيم تغر و تضر و تمر: «مى فريبد و ضرر مى زند و مى گذرد!».

فريبندگى دنيا

بدون شك بسيارى از مظاهر زندگى دنيا غرورآميز و غفلت زا است ، و گاه چنان انسان را به خويشتن مشغول مى دارد كه از هر چه غير آن است غافل مى سازد. به همين دليل در بعضى از روايات اسلامى از امير مومنان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه وقتى از آن حضرت پرسيدند: اى الناس اثبت راءيا: چه كسى از همه مردم بافكرتر، و از نظر انديشه ثابتتر است ؟ فرمود: من لم يغره الناس من نفسه و لم تغره الدنيا بتشويقها: كسى كه مردم فريبكار او را نفريبند، و تشويق هاى دنيا نيز او را فريب ندهد. ولى با اين حال در لابلاى صحنه هاى مختلف همين دنياى فريبنده صحنه هاى گويائى است كه ناپايدارى جهان و تو خالى بودن زرق و برقهاى آن را به روشنترين وجهى بيان مى كند حوادثى كه هر انسان هوشمندى را مى تواند بيدار كند، بلكه ناهوشمندان را تيز هوشيار مى سازد. در حديثى مى خوانيم كه امير مومنان على (عليه السلام ) از كسى شنيد كه دنيا را مذمت مى كند و آن را فريبنده مى شمرد، على (عليه السلام ) رو به او كرد و فرمود: ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها، المخدوع باباطيلها، ا تغتر بالدنيا ثم تذمها؟ انت المتجرم عليها ام هى المتجرمة عليك ؟ متى استهوتك ؟ ام متى غرتك ؟ ابمصارع آبائك من البلى ام بمضاجع امهاتك تحت الثرى ...؟!

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۷

ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظة لمن اتعظ بها، مسجد احباء الله ، و مصلى ملائكة الله ، و مهبط وحى الله ، و متجر اولياء الله ... «اى كسى كه نكوهش دنيا مى كنى ! در حالى كه تو خود به غرور دنيا گرفتار شده اى ، و فريفته باطلهاى آن هستى . تو خود مغرور به دنيا شده اى ، سپس از آن مذمت مى كنى ؟ تو از جرم دنيا شكايت دارى ، يا دنيا بايد از جرم تو شكايت كند؟ كى دنيا تو را گول زده ؟، و چه موقع تو را فريب داده است ؟! آيا به محل سقوط پدرانت در دامن فنا، و يا بخوابگاه مادرانت در زير خاك تو را فريب داده است ؟... اما بدان اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كسى كه با آن به راستى رفتار كند، و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محل اندرز است براى آنكه از آن اندرز گيرد دنيا مسجد دوستان خداست ، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياء حق !....

اين علوم پنجگانه مخصوص خدا است

گذشته از اينكه لحن آيه فوق حكايت از اين دارد كه آگاهى از قيامت و نزول باران و چگونگى جنين در رحم مادر، و امورى را كه انسان در آينده انجام مى دهد، و محل مرگ او، در اختيار خداوند است و ديگران را به آن راهى نيست ، رواياتى كه در تفسير آيه نيز وارد شده اين حقيقت را تاكيد مى كند. از جمله در حديثى مى خوانيم : ان مفاتيح الغيب خمس لا يعلمهن الا الله

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۸

و قراء هذه الاية : كليدهاى غيب پنج است كه هيچكس جز خدا نميداند سپس آيه فوق را تلاوت فرمود. در روايت ديگرى كه در ((نهج البلاغه » آمده است مى خوانيم : هنگامى كه على (عليه السلام ) از بعضى حوادث آينده خبر مى داد يكى از ياران عرض كرد: اى امير مومنان ! از غيب سخن ميگوئى ؟ و به علم غيب آشنائى ؟ امام خنديد و به آن مرد كه از طايفه بنى كلب بود فرمود: يا اخا كلب ! ليس ‍ هو بعلم غيب ، و انما هو تعلم من ذى علم ، و انما علم الغيب علم الساعة و ما عدده الله سبحانه بقوله ان الله عنده علم الساعة ... فيعلم الله سبحانه ما فى الارحام ، من ذكر او انثى ، و قبيح او جميل ، و سخى او بخيل ، و شقى او سعيد، و من يكون فى النار حطبا و فى الجنان للنبيين مرافقا، فهذا علم الغيب الذى لا يعلمه احد الا الله ، و ما سوى ذلك فعلم علمه الله نبيه فعلمنيه و دعا لى بان يعيه صدرى و تضطم عليه جوانحى : اى برادر كلبى ! اين علم غيب نيست ، اين فرا گرفته اى است از عالمى (يعنى پيامبر) علم غيب تنها علم قيامت است ، و آنچه خداوند سبحان در اين آيه بر شمرده ... و بعد از ذكر آيه شريفه فرمود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است ، پسر است يا دختر؟ زشت است يا زيبا؟ سخاوتمند است يا بخيل ؟ سعادتمند است يا شقى ؟ چه كسى آتشگيره دوزخ است و چه كسى در بهشت دوست پيامبران ؟... اينها علوم غيبيهاى است كه غير از خدا كسى نمى داند و غير از آن علومى است كه خداوند به پيامبرش تعليم كرده و او به من آموخته است ، و برايم دعا نمود كه خدا آن را در سينه ام جاى دهد و اعضاى پيكرم را از آن مالامال سازد.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۹۹

از اين روايت به خوبى بر مى آيد كه منظور از عدم آگاهى مردم از اين امور پنجگانه تمام خصوصيات آنها است ، فى المثل اگر روزى وسائلى در اختيار بشر قرار گيرد - كه هنوز آن روز فرا نرسيده است - و از پسر يا دختر بودن جنين به طور قطع آگاه شوند، باز اين امر مساله اى ايجاد نمى كند، چرا كه آگاهى از جنين به آن است كه تمام خصوصيات جسمانى ، زشتى و زيبائى ، سلامت و بيمارى ، استعدادهاى درونى ذوق علمى و فلسفى و ادبى ، و ساير صفات و كيفيات روحى را بدانيم ، و اين امر براى غير خدا امكان پذير نيست . همچنين اينكه باران در چه موقع نازل مى شود؟ و كدام منطقه را زير پوشش ‍ قرار مى دهد؟ و دقيقا چه مقدار در دريا و چه مقدار در صحرا و دره و كوه و بيابان مى بارد؟ جز خدا كسى نمى داند. در مورد حوادث فردا، و فرداها، و خصوصيات و جزئيات آنها نيز همين گونه است . و از اينجا پاسخ سوالى كه غالبا در اينجا مطرح مى شود به خوبى روشن مى گردد كه مى گويند ما در تواريخ و روايات متعددى مى خوانيم كه ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) و حتى بعضى از اولياء الله غير از امامان ، از مرگ خود خبر دادند، و يا محل دفن خود را بيان كردند، از جمله در حوادث مربوط به كربلا، بارها در روايات خوانده ايم كه پيامبر يا امير مومنان (عليه السلام ) و انبياى سلف كه از وقوع شهادت امام حسين (عليه السلام ) و يارانش در اين سرزمين خبر داده اند. و در كتاب اصول كافى بابى در زمينه آگاهى ائمه از زمان وفاتشان ديده مى شود. پاسخ اين است كه : آگاهى بر پاره اى از اين امور به صورت علم اجمالى آنهم از طريق تعليم الهى - هيچ منافاتى با اختصاص علم تفصيلى آنها به ذات پاك خداوند ندارد. و تازه همانگونه كه گفتيم همين اجمال نيز ذاتى و استقلالى نيست ، بلكه

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۱۰۰

جنبه عرضى و تعليمى دارد، و از طريق تعليم الهى است ، به مقدارى كه خدا مى خواهد و صلاح مى داند. لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه يكى از يارانش ‍ سوال كرد: آيا امام علم غيب مى داند؟ قال : لا، و لكن اذا اراد ان يعلم الشى ء اعلمه الله ذلك : ((فرمود: نه ، امام علم غيب را (ذاتا) نمى داند، ولى هنگامى كه اراده كند چيزى را بداند خدا به او تعليم مى دهد.)) در زمينه علم غيب و چگونگى آگاهى انبيا و امامان از آن روايات فراوانى وارد شده كه در ذيل آيات مناسب از آن بحث خواهيم كرد، ولى مسلم است كه در اين ميان علومى وجود دارد كه غير از خدا هيچكس از آن آگاه نيست . پروردگارا! چشم قلب ما را به نور علوم و دانشها روشن فرما! و گوشه اى از علم بى پايانت را به ما ارزانى فرما. خداوندا! چنان فرما كه زرق و برق اين جهان ما را نفريبد و شيطان فريبنده و هواى نفس ما را مغرور نسازد بارالها! چنان كن كه همواره از احاطه علميات به ما آگاه باشيم ، و در محضرت آنچه بر خلاف رضاى تو است انجام ندهيم .