تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۶۵
آيه ۶۷-۶۹
آيه و ترجمه
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً ءَامِناً وَ يُتَخَطف النَّاس مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْبَطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ(۶۷) وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أَوْ كَذَّب بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكفِرِينَ(۶۸) وَ الَّذِينَ جَهَدُوا فِينَا لَنهْدِيَنهُمْ سبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(۶۹) ترجمه : ۶۷ - آيا نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنها (در بيرون اين حرم ) مى ربايند؟ آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟. ۶۸ - چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ مى بندد، يا حق را پس از آنكه به سراغش آمد تكذيب مى كند؟ آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست ؟ ۶۹ - و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت ) جهاد كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است . شان نزول : در تفسير «در المنثور» ذيل آيه مورد بحث از «ابن عباس » چنين نقل شده
((گروهى از مشركان گفتند: اى محمد! اگر ما داخل در دين تو نمى شويم تنها به خاطر اين است كه مى ترسيم مردم ما را بربايند (و به سرعت نابود كنند) چون جمعيت ما كم است و جمعيت مشركان عرب بسيارند، به محض اينكه به آنها خبر رسد كه ما وارد دين تو شده ايم به سرعت ما را مى ربايند، و خوراك يك نفر از آنها هستيم ! در اينجا آيه ا و لم يروا... نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير: در آيات گذشته نيز به اين بهانه مشركان به صورت ديگرى اشاره شده بود كه ما مى ترسيم اگر اظهار ايمان كنيم و به دنبال آن هجرت نمائيم زندگى ما مختل گردد كه قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت . در آيات مورد بحث قرآن از طريق ديگرى به آنها پاسخ مى گويد و مى فرمايد: «آيا آنها نديدند كه ما براى آنها حرم امنى قرار داديم » (سرزمين پاك و مقدس مكه ) (اولم يروا انا جعلنا حرما آمنا). در حالى كه عرب در ناامنى به سر مى برند، و در بيرون اين سرزمين انسانها را مى ربايند، همه جا غارت است و كشتار، اما اين سرزمين همچنان امن و امان باقى مانده است (و يتخطف الناس من حولهم ). خدائى كه قادر است در اين درياى متلاطم و طوفانى سرزمين حجاز حرم مكه را همچون جزيرهاى آرام و امن و امان قرار دهد چگونه قدرت ندارد آنها را در برابر دشمنان حفظ كند؟ و چگونه آنها از اين مردم ضعيف و ناتوان در برابر خداوند بزرگ و قادر متعال وحشت دارند؟! «آيا با اين حال آنها به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند»؟!
(افبالباطل يؤ منون و بنعمة الله يكفرون ). كوتاه سخن اينكه خداوندى كه مى تواند در ميان يك سرزمين گسترده بحرانى ، كه جمعى از مردم نيمه وحشى در آن سكونت دارند يك منطقه كوچك را در امنيت فرو برد چگونه نمى تواند انسانهاى مؤ من را در ميان انبوهى كافر و بى ايمان حفظ كند؟ پس از ذكر اين دليل روشن در آيه بعد چنين نتيجه گيرى و جمع بندى مى كند: «آيا كسى ظالمتر از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، يا حق را پس از آن كه به سراغشان آمد انكار مى كنند پيدا مى شود»؟! (و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه ). ما دلائل آشكارى براى شما اقامه كرديم كه جز «الله » شايسته پرستش نيست اما شما بر خدا دروغ مى بنديد و شريكانى براى او مى تراشيد، و حتى مدعى هستيد كه اين يك برنامه الهى است ! از سوى ديگر قرآنى بر شما نازل كرديم كه نشانه هاى حق در آن لائح است ، اما شما همه اينها را ناديده گرفته و پشت سر افكنديد، آيا ظلم و ستمى از اين برتر تصور مى شود؟ ظلم بر خويشتن ، و ظلم بر همه انسانها، چرا كه شرك و كفر ظلم عظيم است . به تعبير ديگر آيا ظلم به معنى وسيع كلمه جز انحراف و خارج ساختن چيزى از محل شايسته اش مى باشد؟ آيا بدتر از اين پيدا مى شود كه انسان يك مشت سنگ و چوب بيارزش را همرديف خالق آسمانها و زمين قرار دهد؟ بعلاوه شرك خمير مايه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى ديگر در واقع از آن سرچشمه مى گيرد، هواپرستى ، مقام پرستى ، و دنياپرستى هر كدام نوعى از شرك است .
ولى بدانيد عاقبت شومى در انتظار مشركان است «آيا محل و جايگاه كافران دوزخ نيست »؟ (اليس فى جهنم مثوى للكافرين ). قابل توجه اينكه در ۱۵ مورد از قرآن مجيد افرادى به عنوان «ظالمترين مردم » معرفى شده اند كه همه آنها با جمله استفهاميه «من اظلم » (استفهام انكارى ) شروع شده است . دقت در اين آيات نشان مى دهد كه آيات مزبور گرچه مسائل متنوعى ظاهرا در آنها مطرح است ، اما همه آنها به ريشه شرك باز مى گردد، بنابراين هيچ تضادى در ميان آنها نيست (براى توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه ۱۸۳ - ذيل آيه ۲۱ سوره انعام - مراجعه فرمائيد). آخرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين آيه سوره عنكبوت است واقعيت مهمى را بيان مى كند كه عصارهاى از تمام اين سوره و هماهنگ با آغاز آن است . مى فرمايد: راه خدا گرچه مشكلات فراوان دارد، مشكل از نظر شناخت حق ، مشكل از نظر وسوسه هاى شياطين جن و انس ، مشكل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بى رحم ، و مشكل از نظر لغزشهاى احتمالى اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در برابر اين مشكلات نيرو و اطمينان مى دهد و حمايت مى كند و آن اينكه : «كسانى كه در راه ما جهاد كنند ما آنها را به طرق خويش هدايت مى كنيم ، و خداوند با نيكوكاران است » (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ). در اينكه منظور از «جهاد» در اينجا چيست ؟ و آيا جهاد با دشمن است ، يا جهاد با نفس ، يا جهاد در راه شناخت خدا از طرق علمى و استدلالى ؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند.
و همچنين در مورد تعبير «فينا» كه آيا منظور در راه رضاى خدا است ، يا در راه جهاد با نفس ، يا در طريق عبادت ، يا در طريق مبارزه با دشمن ؟ ولى پيدا است كه هم تعبير به «جهاد» تعبير وسيع و مطلقى است و هم تعبير «فينا»، بنابراين هرگونه جهاد و تلاشى را كه در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گيرد شامل مى شود، خواه در طريق كسب معرفت باشد، يا جهاد با نفس ، يا مبارزه با دشمن يا صبر بر طاعت ، يا شكيبائى در برابر وسوسه معصيت ، يا در مسير كمك به افراد مستضعف ، و يا انجام هر كار نيك ديگر. كسانى كه در اين راه ها به هر شكل و هر صورت براى خدا مجاهده كنند مشمول حمايت و هدايت الهى هستند. ضمنا از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از «سبل » در اينجا راه هاى مختلفى است كه به سوى خدا منتهى مى شود: راه جهاد با نفس ، راه مبارزه با دشمنان ، راه علم و دانش و فرهنگ ، خلاصه جهاد در هر يك از اين راه ها سبب هدايت به مسيرى است كه به خدا منتهى مى شود. اين وعده اى است كه خداوند مؤ كدا به همه مجاهدان راهش داده ، و با انواع تاءكيدات (لام تاءكيد و نون تاءكيد ثقيله ) آن را مؤ كد ساخته و پيروزى و ترقى و موفقيت را در گرو دو چيز شمرده ، «جهاد» و «خلوص نيت ». جمعى از فلاسفه معتقدند كه انديشه و مطالعه و تفكر ايجاد علم و دانش نمى كند، بلكه روح انسانى را براى پذيرش صور معقولات آماده مى سازد و هنگامى كه روح انسانى آماده پذيرش شد فيض علم از خالق متعال و واهب الصور بر روح انسان پاشيده مى شود. بنابراين انسان بايد در اين راه جهاد كند ولى هدايت به دست خدا است . و اينكه در حديث وارد شده است كه علم به كثرت تعليم و تعلم نيست بلكه نورى است كه خداوند به قلب هر كس بخواهد و شايسته بداند مى افكند نيز ممكن
است اشاره به همين معنى باشد.
نكته ها:
۱ - «جهاد» و «اخلاص » از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه هرگونه شكست و ناكامى نصيب ما شود معلول يكى از دو چيز است : يا در جهاد كوتاهى كرده ايم ، و يا اخلاص در كار ما نبوده است ، و اگر اين دو با هم جمع شود بنا به وعده مؤ كد الهى ، پيروزى و هدايت حتمى است . و اگر درست بينديشيم مى توانيم سرچشمه مشكلات و مصائب جوامع اسلامى را در همين امر پيدا كنيم . چرا مسلمانان پيشرو ديروز، امروز عقب مانده اند؟ چرا دست نياز در همه چيز حتى در فرهنگ و قوانين خويش به سوى بيگانگان دراز مى كنند؟ چرا براى حفظ خود در برابر طوفانهاى سياسى و هجومهاى نظامى بايد به ديگران تكيه كنند؟ چرا يك روز ديگران ريزه خوار خوان نعمت علم و فرهنگ آنها بودند اما امروز بايد بر سر سفره ديگران بنشينند؟ و بالاخره چرا در چنگال ديگران اسيرند و سرزمينهاى آنها در اشغال متجاوزان ؟! تمام اين «چراها» يك پاسخ دارد و آن اينكه يا جهاد را فراموش كرده اند و يا نيتها آلوده شده است . آرى جهاد در صحنه هاى علمى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده ، حب نفس و عشق به دنيا و راحت طلبى و كوته نگرى و اغراض
شخصى بر آنها چيره شده ، تا آنجا كه كشتگانشان به دست خودشان بيش از كشتگانى است كه دشمن از آنها قربانى مى گيرد! خودباختگى گروهى غربزده و شرقزده ، خودفروختگى جمعى از زمامداران و سران ، و ياس و انزواى دانشمندان و متفكران هم جهاد را از آنها گرفته ، و هم اخلاص را. هر گاه مختصر اخلاصى در صفوف ما پيدا مى شود و مجاهدان ما تكانى به خود مى دهند پيروزيها پشت سر يكديگر فرا مى رسد. زنجيرهاى اسارت گسسته مى شود. ياءسها تبديل به اميد و ناكاميها مبدل به كاميابى ، ذلت به عزت و سربلندى ، پراكندگى و نفاق به وحدت و انسجام تبديل مى گردد، و چه عظيم و الهام بخش است قرآن كه در يك جمله كوتاه هم درد و هم درمان را بيان كرده ! آرى آنها كه در راه خدا جهاد مى كنند مشمول هدايت الهى هستند و بديهى است كه با هدايت او گمراهى و شكست مفهومى ندارد. اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهلبيت (عليهم السلام ) اين آيه تفسير به آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيروان آنها شده است بيان مصداق كاملى از آن است ، چرا كه آنها در طريق جهاد و اخلاص پيشگام و پيشقدم بودند و هرگز دليل بر محدوديت مفهوم آيه نخواهد بود. به هر حال هر كس اين حقيقت قرآنى را به روشنى در تلاشها و كوششهايش لمس مى كند كه وقتى براى خدا و در راه او به تلاش و پيكار برمى خيزد درها به روى او گشوده مى شود، و مشكلات آسان و سختيها قابل تحمل و سرانجام مى گردد. ۲ - مردم سه گروهند: گروهى منكران لجوجند كه هيچ هدايتى براى آنها سودى نمى دهد،
و گروهى پيكارگر مخلص هستند كه به حق مى رسند. اما گروه سومى از اينها هم برترند، آنها دور نيستند تا نزديك شوند، از او جدا نيستند كه به او بپيوندند، چرا كه هميشه با اويند! آيه گذشته (و من اظلم ممن افترى ) اشاره به گروه اول بود. جمله و الذين جاهدوا فينا اشاره به گروه دوم است . و جمله ان الله لمع المحسنين اشاره به گروه سوم !. ضمنا از اين تعبير روشن مى شود كه مقام «محسنين » از مجاهدين فراتر است چرا كه آنها علاوه بر جهاد و تلاش در راه نجات خود داراى مقام ايثار و احسانند و براى ديگران نيز تلاش مى كند. پروردگارا! آنچنان توفيقى به ما مرحمت كن كه در تمام عمر دست از تلاش و كوشش در راه تو باز نداريم . خداوندا! آنچنان اخلاصى مرحمت فرما كه به غير از تو نينديشيم ، و براى غير تو گام برنداريم . بارالها! ما را از مقام مجاهدان فراتر بر، و به مقام احسان و ايثار محسنين نائل گردان ، و در همه عمر زير پوشش هدايتت قرار ده ! آمين يا رب العالمين !
َسوره روم ََمقدمه اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۶۰ آيه است
محتواى سوره روم از آنجا كه اين سوره مطابق مشهور تماما در مكه نازل شده است ، محتوا و روح سوره هاى مكى در آن منعكس مى باشد، يعنى بيش از همه چيز بحث از مساءله «مبدء» و «معاد» مى كند، چرا كه دوران مكه دوران آموزشى اعتقادات اصيل اسلامى ، توحيد و مبارزه با شرك ، و توجه به معاد و دادگاه رستاخيز بود، و در لابلاى اين مباحث مطالب ديگرى در ارتباط با آنها نيز مطرح شده است . در حقيقت مطالب اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد. ۱ - پيشگوئى از پيروزى روميان بر ايرانيان در جنگى كه در آينده درگير مى شد، به مناسبت گفتگوئى كه ميان مسلمانان و مشركان در اين زمينه روى داده بود كه مشروح آن به خواست خدا خواهد آمد. ۲ - گوشه اى از طرز فكر و چگونگى حالات افراد بى ايمان ، و سپس تهديدهائى نسبت به آنها در مورد عذاب و كيفر الهى در رستاخيز. ۳ - بخش مهمى از آيات عظمت خداوند در آسمان و زمين و در وجود انسانها از قبيل خروج حيات از مرگ ، و مرگ از حيات ، خلقت انسان از خاك ، نظام زوجيت و آفرينش همسران براى انسانها و رابطه مودت در ميان آنها، آفرينش آسمان و زمين ، اختلاف زبانها، نعمت خواب در شب و جنبش در روز، ظهور رعد و برق و باران ، و حيات زمين بعد از مرگ ، و تدبير امر آسمان و زمين به امر خدا. ۴ - سخن از توحيد فطرى بعد از بيان دلائل آفاقى و انفسى براى شناخت خدا. ۵ - بازگشت به شرح و تبيين حالات افراد بى ايمان و گنهكار، و ظهور فساد
در زمين بر اثر گناهان آنها. ۶ - اشاره اى به مساءله مالكيت و حق ذى القربى و نكوهش از رباخوارى . ۷ - بازگشت مجددى به دلائل توحيد و نشانه هاى حق و مسائل مربوط به معاد. روى هم رفته در اين سوره همچون سوره هاى ديگر قرآن مسائل استدلالى و عاطفى و خطابى چنان بهم آميخته شده است كه معجون كاملى براى هدايت و تربيت نفوس فراهم ساخته است .
فضيلت سوره روم در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) كه قبلا نيز به آن اشاره كرديم چنين آمده است : «هر كس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان در شب بيست و سوم بخواند بخدا سوگند اهل بهشت است و هيچ در اين سخن استثنا نمى كنم ... و اين دو سوره موقعيت مهمى نزد پروردگار دارند». و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده : «من قرئها كان له من الاجر عشر حسنات بعدد كل ملك سبح الله بين السماء و الارض و ادرك ما ضيع فى يومه و ليلته »: «هر كس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشته اى كه در ميان آسمان و زمين تسبيح خدا مى گويد خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد كرد» بديهى است كسى كه محتواى اين سوره را كه سراسر درس توحيد خدا و دادگاه بزرگ قيامت است در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببيند و روز جزا و محكمه عدل الهى را مسلم بداند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى كند كه شايسته چنين پاداش بزرگى است .
آيه ۱-۷
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الم (۱) غُلِبَتِ الرُّومُ(۲) فى أَدْنى الاَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سيَغْلِبُونَ(۳) فى بِضع سِنِينَ للَّهِ الاَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ وَ يَوْمَئذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ(۴) بِنَصرِ اللَّهِ يَنصرُ مَن يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(۵) وَعْدَ اللَّهِ لا يخْلِف اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۶) يَعْلَمُونَ ظهِراً مِّنَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَفِلُونَ(۷)
ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - الم ۲ - روميان مغلوب شدند. ۳ - (و اين شكست ) در سرزمين نزديكى رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد. ۴ - در چند سال ، همه كارها از آن خدا است ، چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزى ) و در آن روز مؤ منان خوشحال خواهند شد. ۵ - به سبب يارى پروردگار، خداوند هر كس را بخواهد نصرت مى دهد و او عزيز و حكيم است . ۶ - اين چيزى است كه خدا وعده كرده ، و وعده الهى هرگز تخلف نمى پذيرد، ولى اكثر مردم نمى دانند. ۷ - آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دادند، و از آخرت (و پايان كار) بيخبرند. شان نزول : مفسران بزرگ همگى اتفاق دارند كه آيات نخستين اين سوره بدين سبب نازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه بود، و مؤ منان در اقليت قرار داشتند، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت ، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند. مشركان مكه اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! و گفتند: ايرانيان مجوسى هستند و مشرك (دوگانه پرست ) اما روميان مسيحيند و اهل كتاب ، همانگونه كه «ايرانيان » بر «روميان » غلبه كردند پيروزى نهائى از آن شرك است و طومار اسلام به زودى پيچيده خواهد شد و ما پيروز مى شويم . گرچه اينگونه نتيجه گيريها پايه و مايه اى نداشت اما در آن جو و محيط براى تبليغ در ميان مردم جاهل خالى از تاءثير نبود، لذا اين امر بر مسلمانان گران آمد.
آيات فوق نازل شد و قاطعانه گفت : گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نمى گذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگوئى را نيز بيان داشت و گفت اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مى پيوندد!. اين پيشگوئى قاطع قرآن كه از يكسو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاء آورنده آن به علم بى پايان پروردگار به عالم غيب است ، و از سوى ديگر نقطه مقابل تفاءل مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مى گويند بعضى از آنان با مشركان روى اين مساءله شرط بندى مهمى كردند! (آن روز هنوز حكم تحريم اينگونه شرط بنديها نازل نشده بود). تفسير: يك پيشگوئى عجيب ! اين سوره جزء ۲۹ سوره اى است كه با حروف مقطعه آغاز مى شود (الم ). كرارا در تفسير اين حروف مقطعه (مخصوصا در آغاز سوره بقره ، آل عمران و اعراف ) بحث كرده ايم . تنها چيزى كه در اينجا جلب توجه مى كند اين است كه برخلاف بسيارى از سوره هائى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى از عظمت قرآن نمى يابيم ، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزى مجدد آنها در آينده است ، ولى با دقت روشن مى شود كه اين بحث نيز
بيان عظمت قرآن است ، چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانه هاى اعجاز و عظمت اين كتاب آسمانى محسوب مى شود. بعد از ذكر حروف مقطعه مى فرمايد: «روميان مغلوب شدند» (غلبت الروم ). «و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد» (فى ادنى الارض ). نزديك به شما مردم مكه ، در شمال جزيره عرب ، در اراضى شام ، در منطقه اى ميان «بصرى » و «اذرعات ». و از اينجا معلوم مى شود كه منظور از «روم » روم شرقى است نه روم غربى . بعضى از مفسران مانند مرحوم شيخ طوسى در تبيان احتمال داده اند كه منظور نقطه نزديكى به سرزمين ايرانيان بوده است يعنى در محلى واقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود. درست است كه تفسير اول با الف و لام عهد در كلمه «الارض » مناسبتر است ولى به طورى كه خواهيم گفت از جهاتى تفسير دوم صحيحتر به نظر مى رسد. در اينجا تفسير سومى نيز وجود دارد كه شايد تفاوت زيادى از نظر نتيجه با تفسير دوم نداشته باشد، و آن اينكه منظور از اين زمين ، زمين روم است يعنى آنها در نزديكترين سرحداتشان با ايران گرفتار شكست شدند. و اين اشاره به اهميت و عمق اين شكست است چرا كه شكست در نقطه هاى دور دست و مرزهاى بعيد، چندان مهم نيست ، مهم آن است كه كشورى در نزديكترين مرزهايش به دشمن كه از همه جا قويتر و نيرومندتر است گرفتار شكست شود. بنابراين ذكر جمله «فى ادنى الارض » اشاره اى خواهد بود به اهميت اين شكست ، و طبعا پيشگوئى از پيروزى طرف مغلوب ظرف چند سال آينده
واجد اهميت بيشترى خواهد بود كه جز از طريق اعجاز قابل پيش بينى نيست ! سپس اضافه مى كند: ((آنها (روميان ) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد)) (و هم من بعد غلبهم سيغلبون ). با اينكه جمله «سيغلبون » (به زودى غالب مى شوند) براى بيان مقصود كافى بود، ولى مخصوصا تعبير «من بعد غلبهم » (بعد از مغلوبيتشان ) بر آن افزوده شده است ، تا اهميت اين پيروزى آشكارتر گردد، چرا كه غالب شدن يك جمعيت مغلوب آنهم در نزديكترين و نيرومندترين مرزهايش ، در يك مدت كوتاه غير منتظره است و قرآن صريحا از اين حادثه غير منتظره خبر مى دهد. سپس حدود سالهاى آن را با اين عبارت بيان مى كند: «در چند سال »! (فى بضع سنين ). و مى دانيم مفهوم تعبير «بضع » حداقل سه و حداكثر آن نه مى باشد. و اگر مى بينيد خداوند از آينده خبر مى دهد، به خاطر آن است كه همه چيز و همه كار به دست او است چه قبل از پيروزى و چه بعد از پيروزى اين قوم شكست خورده )) (لله الامر من قبل و من بعد). بديهى است بودن همه چيز به دست خدا و به فرمان و اراده او، مانع از اختيار و آزادى اراده ما، و تلاش و كوشش و جهاد در مسير اهداف مورد نظر نيست به تعبير ديگر اين عبارت نمى خواهد اختيار را از ديگران سلب كند، بلكه مى خواهد اين نكته را روشن سازد كه قادر بالذات و مالك على الاطلاق او است و هر كس هر چيزى دارد از او دارد.
سپس مى افزايد اگر امروز كه روميان شكست خوردند مشركان خوشحال شدند «در آن روز كه روميان غالب شدند مؤ منان خوشحال خواهند شد»! (و يومئذ يفرح المؤ منون ). آرى «خوشحال مى شوند به نصرت الهى » (بنصر الله ). «خداوند هر كه را بخواهد يارى مى كند، و او شكست ناپذير و مهربان است » (ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم ). در اينكه منظور از خوشحالى مسلمانان در آن روز چيست ؟ جمعى گفته اند منظور خوشحالى از پيروزى روميان است هر چند آنها نيز در صف كفار بودند، اما چون داراى كتاب آسمانى بودند پيروزى آنها بر مجوسيان مشرك يك مرحله از پيروزى «توحيد» بر «شرك » بود. و بعضى افزوده اند: مؤ منان از اين خوشحال شدند كه اين حادثه را به فال نيك گرفتند و دليلى بر پيروزى آنها بر مشركان . يا اينكه شادى آنان از اين بود كه عظمت قرآن و صدق پيشگوئى قاطع آن كه خود يك پيروزى مهم معنوى براى مسلمين محسوب مى شد در آن روز ظاهر گشت . اين احتمال نيز بعيد به نظر نمى رسد كه پيروزى روميان مقارن بود با يكى از پيروزيهاى مسلمين بر مشركان بخصوص اينكه در بعضى از كلمات مفسران بزرگ آمده كه اين پيروزى مقارن پيروزى «بدر»، و يا مقارن «صلح حديبيه » بود كه آن نيز در نوع خود يك پيروزى بزرگ محسوب مى شد. مخصوصا تعبير بنصر الله نيز تناسب با اين معنى دارد. خلاصه ، مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند: از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود.
از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن . و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا «صلح حديبيه » يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود. باز هم براى تاءكيد بيشتر مى فرمايد: «اين وعده اى است كه خدا داده است » (وعد الله ). «و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد، هر چند اكثر مردم نمى دانند» (لا يخلف الله وعده و لكن اكثر الناس لا يعلمون ). و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت او است آنها خدا را به درستى نشناختند، و لذا از اين حقيقت كه او محال است از وعده اش تخلف كند درست آگاه نيستند، چرا كه تخلف از وعده يا بخاطر جهل است كه مطلبى مكتوم بوده سپس آشكار گرديده و مايه تغيير عقيده شده است ، و يا به خاطر ضعف و ناتوانى است كه وعده دهنده از عقيده خود باز نگشته ولى توانائى بر انجام وعده خود ندارد. اما خدائى كه هم از عواقب امور آگاه است و هم قدرتش مافوق همه قدرتها است هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد. سپس مى افزايد «اين مردم كوتاه بين تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت و پايان كارها بيخبرند»! (يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ).
آنها تنها از زندگى دنيا آگاهند، و تازه از اين زندگى نيز به ظاهرى قناعت كرده اند، مجموعه اى از سرگرميها و لذات زودگذر و خوابها و خيالها برداشت آنها را از زندگى دنيا تشكيل مى دهد، غرور و غفلتى كه در اين برداشت نهفته است بر كسى پوشيده نيست . اگر آنها باطن و درون اين زندگى دنيا را نيز مى دانستند براى شناخت آخرت كافى بود، چرا كه دقت كافى در اين زندگى زودگذر نشان مى دهد كه حلقه اى است از يك سلسله طولانى ، و مرحله اى است از يك مسير بزرگ ، همانگونه كه دقت در زندگى دوران جنينى نشان مى دهد كه هدف نهائى خود اين زندگى نيست ، بلكه اين يك مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده اى است . آرى آنها تنها ظاهرى از اين زندگى را مى بينند و از محتوا و مفاهيم و مكنون آن غافلند. جالب اينكه با تكرار ضمير «هم » به اين حقيقت اشاره مى كند كه علت اين غفلت و بيخبرى خود آنها هستند، درست مثل اينكه كسى به ما بگويد: مرا از اين امر تو غافل كردى ، و در جواب بگوئيم : تو خودت غافل شدى ، يعنى سبب غفلت خودت بودى .
نكته ها:
اعجاز قرآن از دريچه علم غيب
۱ - يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيات مورد بحث آمده ، در طى چند آيه با انواع تاءكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى دهد، و آن را به عنوان يك وعده تخلف ناپذير الهى معرفى مى كند. از يك سو خبر از اصل پيروزى مى دهد (و هم من بعد غلبهم سيغلبون ).
از سوى ديگر خبر از پيروزى ديگرى براى مسلمانان بر كفار مقارن همان زمان (و يومئذ يفرح المؤ منون بنصر الله ). و از سوى سوم تصريح مى كند كه اين امر در چند سال آينده به وقوع خواهد پيوست (فى بضع سنين ). و از سوى چهارم با دو بار تاءكيد، قطعى بودن اين وعده الهى را مسجل مى كند (وعد الله - لا يخلف الله وعده ). تاريخ به ما مى گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه اين دو حادثه انجام يافت . روميان در نبرد جديدى بر ايرانيان پيروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حديبيه (و طبق روايتى در جنگ بدر) پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند. اكنون اين سؤ ال مطرح است كه آيا يك انسان با علم عادى مى تواند اين چنين قاطعانه از حادثه اى به اين مهمى خبر دهد؟ حتى فرضا اگر قابل پيش بينى سياسى هم باشد - كه نبود - بايد با قيد احتياط و ذكر احتمال بگويد، نه اين چنين با صراحت و قاطعيت كه اگر تخلف آن ظاهر گردد بهترين سند براى ابطال دعوى نبوت به دست دشمنان خواهد افتاد. حقيقت اين است كه مسائلى از قبيل پيش بينى پيروزى يك كشور بزرگ همچون كشور روم با مساءله مباهله به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بجاى ديگرى دل بسته بود، و پشتگرمى از جاى ديگر داشت ، و گرنه هيچكس در شرائط عادى توانائى و جراءت بر چنين امورى ندارد. بخصوص اينكه مطالعه در حال پيامبر اسلام نشان مى دهد كه او از كسانى نبود كه بى گدار به آب بزند، بلكه كارهايش حساب شده بود، چنين ادعائى از چنين كسى نشان مى دهد كه او تكيه بر جهان ماوراى طبيعت ، بر وحى الهى و علم بى پايان خداوند داشته است .
در باره تطبيق تاريخى اين پيشگوئى قرآن به زودى بحث خواهيم كرد.
ظاهر بينان !
اصولا بينش يك انسان مؤ من و الهى با يك فرد مادى يا مشرك تفاوت بسيار دارد. اولى طبق عقيده توحيدى جهان را مخلوق خداوند حكيم و آگاهى مى داند كه تمام افعالش روى حساب و برنامه است و به همين دليل معتقد است كه جهان مجموعه اى است از اسرار و رموز دقيق ، هيچ چيز در اين عالم ساده نيست ، همه كلمات اين كتاب پر محتوا و پر معنى است . اين بينش توحيدى به او مى گويد: از كنار هيچ حادثه و هيچ موضوعى ساده نگذر زيرا ممكن است ساده ترين مسائل پيچيده ترين آنها باشد. او هميشه به عمق اين جهان مى نگرد و به ظواهر آن قانع نيست ، او اين درس را در مكتب توحيد خوانده است ، او براى عالم هدف بزرگى قائل است و همه چيز را در دائره آن هدف مى بيند. در حالى كه يك فرد مادى و بى ايمان دنيا را مجموعه اى از حوادث كور و كر و بى هدف مى شمرد، و جز به ظاهر آن نمى انديشد. اصلا براى آن باطن و عمقى قائل نيست ، مگر مى توان براى كتابى كه مجموعه خطوط آن همان چيزى است كه كودكى با حركات بى هدف دست خود به روى كاغذ به وجود آورده است اهميت و عمقى قائل شد؟! حتى به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ علوم طبيعى تمام انديشمندان بشر از هر قشر و گروه كه در باره نظام جهان به انديشه برخاسته اند، از نوعى تفكر مذهبى برخوردار بوده اند (دقت كنيد). «آينشتاين » دانشمند معروف معاصر مى گويد: «به سختى مى توان در
ميان مغزهاى متفكر جهان كسى را يافت كه داراى يكنوع احساس مذهبى مخصوص به خود نباشد، اين مذهب با مذهب يك شخص عامى فرق دارد... مذهب اين دانشمند تحيرى شعف آور از نظام عجيب و دقيق كائنات است كه گهگاه پرده از روى اسرارى برمى دارد كه در مقايسه با آن تمام تلاشها و تفكرات منظم بشرى انعكاسى ناقابل بيش نيست »!. در جاى ديگر مى گويد: «اصلا چيزى كه سبب شد دانشمندان و متفكران و مكتشفان در تمام طول قرون و اعصار در گوشه تنهائى به مطالعه اسرار دقيق جهان هستى بپردازند همين اعتقاد مذهبى آنان بود». از سوى ديگر چگونه ممكن است كسى كه اين دنيا را مرحله نهائى و هدف اصلى مى شمرد با كسى كه آن را يك «مزرعه » و «ميدان آزمودگى » براى زندگى جاويدانى كه دنبال آن است مى داند يكسان ببيند؟ او از آن ظاهرى بيش نمى بيند و اين به اعماق ژرفش مى انديشد. و اين اختلاف ديدها در تمام زندگى آنها اثر مى گذارد: آن «ظاهربين » انفاق را سبب خسران و زيان مى شمرد، در حالى كه اين «موحد» تجارتى پر سود مى داند. آن يكى رباخوارى را مايه افزايش درآمد، و اين يكى مايه وبال و بدبختى و زيان . آن يكى جهاد را مايه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و اين يكى جهاد را رمز سربلندى و شهادت را حيات جاويدان مى شمرد. آرى افراد بى ايمان تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت غافلند (يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ).
تطبيق تاريخى
براى اينكه بدانيم شكست روميان از ايرانيان و سپس پيروزى آنها در چه مقطع تاريخى واقع شده است كافى است بدانيم كه در تواريخ امروز، در دوران خسروپرويز، به يك دوران جنگ طولانى ميان ايرانيان و روميان برخورد مى كنيم كه بيست و چهار سال دوام يافت ، و از ۶۰۴ ميلادى تا ۶۲۸ به طول انجاميد. در حدود سنه ۶۱۶ ميلادى دو سردار معروف ايرانى بنام «شهر براز» و «شاهين » به قلمرو روم شرقى حمله كردند، آنها را شكست سختى دادند، و منطقه شامات و مصر و آسياى صغير را مورد تاخت و تاز قرار دادند، دولت روم شرقى كه گرفتار شكست سختى شده بود تا آستانه انقراض پيش رفت و دولت ايران تمام متصرفات آسيائى او را با مصر تسخير كرد. و اين در حدود سال هفتم بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود. ولى پادشاه روم «هرقل » از سال ۶۲۲ ميلادى تهاجم خود را به ايران شروع كرد و شكست هاى پى در پى به سپاه خسروپرويز وارد ساخت ، و تا سال ۶۲۸ ميلادى اين جنگهائى كه به نفع روميان بود ادامه يافت ، «خسروپرويز» شكست سختى خورد و مردم ايران او را از سلطنت خلع كرده و پسرش «شيرويه » را بجاى او نشاندند. با توجه به اينكه ميلاد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سال ۵۷۱ و بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سال ۶۱۰ ميلادى واقع شد شكست روميان منطبق بر سال هفتم بعثت و پايان پيروزى روميان و شكست خسروپرويز بر سال پنجم تا ششم هجرت منطبق مى شود، و مى دانيم در سال پنجم فتح خندق اتفاق افتاد و در سال ششم صلح حديبيه اتفاق افتاد، البته انتقال اخبار جنگ ايران و روم به منطقه حجاز و مكه نيز معمولا مقدارى از زمان را اشغال مى كرده است و به اين ترتيب تطبيق تاريخى اين خبر قرآنى روشن مى شود (دقت كنيد).