تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۷۲
آيه ۶۵ - ۶۸
آيه و ترجمه
قُل لا يَعْلَمُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ الْغَيْب إِلا اللَّهُ وَ مَا يَشعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(۶۵) بَلِ ادَّرَك عِلْمُهُمْ فى الاَخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شكٍ مِّنهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ(۶۶) وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ ءِذَا كُنَّا تُرَباً وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُونَ(۶۷) لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ(۶۸) ترجمه : ۶۵ - بگو كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاهى ندارند جز خداو نمى دانند كى برانگيخته مى شوند. ۶۶ - اين مشركان اطلاع صحيحى درباره آخرت ندارند، بلكه در اصل آن شك دارند، بلكه نابينا و اعمى هستند. ۶۷ - كافران گفتند: آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم باز هم از دل خاك بيرون مى آئيم . ۶۸ - اين وعده اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده اينها همان افسانه هاى خرافى پيشينيان است .
تفسير: از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت و رستاخيز به ميان آمد آيات مورد بحث اين مساله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى دهد. نخست به پاسخ سؤ الى مى پردازد كه مشركان بارها آن را مطرح كرده بودند و مى گفتند قيامت كى بر پا مى شود؟ مى فرمايد: هيچ كس از كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاه نيستند، و نمى دانند كى برانگيخته مى شوند (قل لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون ايان يبعثون ). بدون شك آگاهى از غيب - و از جمله تاريخ وقوع قيامت - مخصوص خدا است ولى اين منافات با آن ندارد كه خداوند بخشى از علم غيب را در اختيار هر كس بخواهد بگذارد، چنانكه در آيه ۲۶ و ۲۷ سوره جن مى خوانيم : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول : عالم به غيب او است و هيچكس را از غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولى كه مورد رضايت او است و براى نبوت برگزيده است . و به تعبير ديگر علم غيب بالذات و استقلالا و به صورت نامحدود مخصوص خدا است و ديگران آنچه مى دانند از ناحيه او است ولى به هر حال مساله تاريخ وقوع قيامت از اين امر هم مستثنى است و هيچكس بر آن آگاه نيست . سپس درباره عدم آگاهى مشركان از قيامت و شك و ترديد و بيخبريشان مى فرمايد: آنها اطلاع صحيحى از عالم پس از مرگ ندارند بلكه در اصل آن در شكند، بلكه نابينا و اعمى هستند! (بل ادارك علمهم فى الاخرة بل هم
فى شك منها بل هم منها عمون ). ادارك در اصل تدارك بوده كه به معنى پشت سر هم قرار گرفتن است بنابراين مفهوم جمله ادارك علمهم فى الاخرة اين است كه آنها تمام معلومات خود را در مورد آخرت به كار گرفتند اما به جائى نرسيدند، لذا بعد از آن مى فرمايد: آنها از آن در شكند بلكه نابينا هستند چرا كه نشانه هاى آخرت در زندگى همين دنيا نمايان است : بازگشت زمين مرده به حيات در فصل بهار، بارور شدن درختانى كه در فصل زمستان از كار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرينش ، همگى دليل بر امكان زندگى پس از مرگ است ، اما آنها همچون نابينايان از كنار اين صحنه ها مى گذرند. البته تفسيرهاى ديگرى براى جمله بالا ذكر كرده اند از جمله اينكه : منظور از ادارك علمهم فى الاخرة اين است كه اسباب به دست آوردن علم درباره آخرت فراوان است و پشت سر يكديگر قرار گرفته اما آنها چشم باز ندارند كه ببينند. بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در جهان ديگر كه پرده ها كنار مى رود به حد كافى از حقايق با خبر مى شوند. ولى از ميان اين سه تفسير، تفسير اول با جمله هاى ديگر آيه و با بحثهائى كه در آيات بعد مى آيد هماهنگ تر است . به اين ترتيب براى جهل منكران آخرت سه مرحله ذكر شده : نخست اينكه انكار و ايراد آنها به خاطر آن است كه از خصوصيات آخرت بيخبرند و چون نديدند حقيقت ره افسانه مى زنند. ديگر اينكه آنها در اصل وجود آخرت شك دارند واز زمان تحقق آن از اين شك ريشه مى گيرد. و ديگر اينكه اين جهل و شك آنها نه به خاطر اينست كه دليل كافى بر آخرت
در اختيار ندارند، بلكه دلائل بسيار است اما آنها چشم بر هم نهاده نمى بينند. آيه بعد منطق منكران رستاخيز را در يك جمله بيان مى كند: كافران گفتند آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم باز هم از دل خاك بيرون فرستاده خواهيم شد؟ (و قال الذين كفروا أ اذا كنا ترابا و آبائنا ائنا لمخرجون ). آنها به همين اندازه قناعت كردند كه اين مساله بعيدى است كه انسان خاك شود و دوباره به زندگى برگردد، در حالى كه روز اول خاك بودند و از خاك برخاستند، چه مانعى دارد كه باز به خاك برگردند و سپس حيات جديدى پيدا كنند. جالب اينكه در هشت مورد از قرآن به همين گونه تعبير برخورد مى كنيم كه آنها به مجرد استبعاد راه انكار را در مورد قيامت پوئيده اند. سپس آنها مى افزايند: اين وعده بى پايه اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده و هرگز اثرى از آن نمايان نبوده و نيست (لقد وعدنا هذا و آبائنا من قبل ). اينها همان افسانه هاى پيشينيان است ، اينها اوهام و خرافاتى بيش نيست (ان هذا الا اساطير الاولين ). بنابراين نخست از استبعاد شروع مى كردند و بعد آنرا پايه انكار مطلق قرار مى دادند، گوئى انتظار داشتند رستاخيز به زودى متحقق شود و چون در عمر خود شاهد و ناظر آن نبودند آنرا نفى مى كردند. به هر حال اين تعبيرات همگى نشانه غرور و غفلت آنهاست . ضمنا آنها با اين تعبير مى خواستند سخن پيامبر را در مورد قيامت تحقير كنند و بگويند اين از وعده هاى كهنه و بى اساسى است كه ديگران هم به نياكان ما داده اند و مطلب تازه اى به نظر نمى رسد كه قابل بررسى و مطالعه باشد.
آيه ۶۹ - ۷۵
آيه و ترجمه
قُلْ سِيرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا كيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ(۶۹) وَ لا تحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُن فى ضيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ(۷۰) وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۷۱) قُلْ عَسى أَن يَكُونَ رَدِف لَكُم بَعْض الَّذِى تَستَعْجِلُونَ(۷۲) وَ إِنَّ رَبَّك لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَشكُرُونَ(۷۳) وَ إِنَّ رَبَّك لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صدُورُهُمْ وَ مَا يُعْلِنُونَ(۷۴) وَ مَا مِنْ غَائبَةٍ فى السمَاءِ وَ الاَرْضِ إِلا فى كِتَبٍ مُّبِينٍ(۷۵) ترجمه : ۶۹ - بگو در روى زمين سير كنيد، ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد؟ ۷۰ - از تكذيب و انكار آنها غمگين مباش ، و اينهمه غصه آنها را مخور، و سينه ات از توطئه آنها تنگ نشود.
۷۱ - مى گويند اين وعده (عذاب را كه به ما مى دهى ) اگر راست مى گوئيد كى خواهد آمد؟ ۷۲ - بگو شايد پاره اى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد! ۷۳ - پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد ولى اكثر آنها شكرگزار نيستند. ۷۴ - و پروردگارت آنچه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند بخوبى مى داند. ۷۵ - و هيچ موجودى پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بى پايان پروردگار) ثبت است . تفسير: از توطئه هاى آنها نگران نباش در آيات گذشته سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاء رستاخيز را تكذيب مى كردند. از آنجا كه بحث منطقى با چنين قوم لجوجى بيهوده بوده است ، بعلاوه دلائل فراوانى براى معاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده ، دلائلى كه حتى در زندگى روزمره در جهان گياهان ، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مى شود، لذا در آيات مورد بحث ، بجاى اينكه دليلى براى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند تهديد و انذار مى كند. روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: بگو در روى زمين سير كنيد و آثار گذشتگان را ببينيد، و بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد؟ (قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ). شما مى گوئيد اين وعده ها به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند و ضررى هم نديدند، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين گذشتگان مجرم و گنهكار و منكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز شما قرار دارد بنگريد مى دانيد مطلب چنين نيست . نوبت شما هم مى رسد، عجله نكنيد، شما هم اگر مسير خود را اصلاح
نكنيد به همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد. قرآن مجيد كرارا مردم را به سير در ارض و مشاهده آثار گذشتگان ، سرزمينهاى ويران شده اقوامى كه به عذاب گرفتار شده اند، كاخهاى در هم شكسته شاهان ، قبرهاى در هم ريخته و استخوانهاى پوسيده مستكبران ، اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندان مغرور، دعوت كرده است مخصوصا تصريح مى كند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده و گويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و چشمها را بينا مى كند و به راستى چنين است ، گاهى مشاهده يكى از اين آثار آنچنان طوفانى در دل و جان انسان بر پا مى كند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى ندارد. و ما در اين زمينه بطور مشروح ذيل آيه ۱۳۷ سوره آل عمران (جلد سوم صفحه ۱۰۲ به بعد) بحث كرده ايم . قابل توجه اينكه در اين آيه بجاى مكذبين (تكذيب كنندگان معاد) مجرمين گفته شده ، اشاره به اينكه تكذيب آنها به خاطر آن نبود كه در تحقيق و بررسى اشتباه كرده باشند، بلكه سرچشمه آن لجاجت و عناد و آلوده شدن به انواع جرمها بود. و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از انكار و مخالفت آنها رنج مى برد و به راستى دلش براى آنها مى سوخت و عاشق هدايت و بيدارى آنها بود و از سوى ديگر، همواره با توطئه هاى آنها مواجه بود آيه بعد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دلدارى داده مى گويد: از تكذيب و انكار آنها غمگين مباش و زياد غصه آنها را مخورو لا تحزن عليهم ). و از توطئه هاى آنها نگران مباش ، و سينه ات بخاطر آن تنگى نكند كه ما پيشينيان و يار و ياور توئيم (و لا تكن فى ضيق مما يمكرون ).
ولى اين منكران لجوج بجاى اينكه از اين هشدار پيامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت كار مجرمان ، پند و اندرز گيرند، باز در مقام سخريه و استهزاء برآمده مى گويند اگر راست مى گوئيد اين وعده عذاب الهى ، كى واقع خواهد شد؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ). با اينكه مخاطب ، پيامبر بود ولى مطلب را به صورت جمع مى آورند، بخاطر اينكه مؤ منان راستين نيز با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين سخن همصدا بودند، و طبعا آنها نيز مخاطبند. در اينجا قرآن به پاسخ اين گفتار سخريه آميز آنها با لحنى كاملا واقع بينانه پرداخته مى گويد: به آنها بگو شايد بعضى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد! (قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون ) چرا عجله مى كنيد؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى شمريد؟ چرا به خود رحم نمى كنيد؟ آخر عذاب خدا شوخى نيست ! احتمال بدهيد به خاطر همين سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سايه افكنده باشد و به همين زودى بر شما فرود آيد و نابودتان كند، اينهمه سرسختى براى چيست ؟ ردف از ماده ردف (بر وزن حرف ) به معنى قرار گرفتن پشت سر چيزى است ، لذا به كسى كه پشت سر اسب سوار مى نشيند، رديف گفته مى شود همچنين در مورد افراد و اشيائى كه پشت سر يكديگر قرار مى گيرند اين كلمه به كار مى رود. در اينكه منظور از اين عذاب چه بوده بعضى مى گويند همان ضربه شديدى است كه بر پيكر اين مجرمان لجوج در جنگ بدر، نخستين پيكار مسلمانان با كفار وارد شد، هفتاد نفر از سردمداران آنها به خاك افتادند و هفتاد نفر اسير شدند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور مجازات دردناك عمومى باشد ولى سرانجام به خاطر وجود پيامبر كه رحمة للعالمين بود از آنها دفع شد، و آيه ۳۳ سوره انفال شاهد بر آنست (و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ). تعبير به عسى (شايد) از زبان پيامبر است ، و حتى در كلام الهى نيز اين تعبير - بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - هيچ اشكالى ندارد چرا كه اشاره به وجود مقدمات و مقتضى چيزى است ، هر چند ممكن است اين مقدمات مقرون به مانع گردد و به نتيجه نهائى نرسد (دقت كنيد). سپس به بيان اين واقعيت مى پردازد كه اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى كند، به خاطر فضل و رحمتش بر شما است ، تا براى اصلاح خويش و جبران گذشته به قدر كافى مهلت داشته باشيد مى گويد: پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اكثر آنها شكرگذار نيستند (و ان ربك لذو فضل على الناس و لكن اكثرهم لا يشكرون ). و اگر تصور مى كنند تاخير مجازات آنها به خاطر آنست كه خداوند از نيات سوء و انديشه هاى زشتى كه در سر مى پرورانند بيخبر است ، اشتباه بزرگى است چرا كه پروردگار تو آنچه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند به خوبى مى داند (و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون ). او به همان اندازه از خفاياى درونشان آگاه است كه از اعمال برون ، و اصولا پنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است ، اين علم محدود ما است
كه اين مفاهيم را ساخته و پرداخته ، و گر نه در مقابل يك وجود نامحدود، اين مفاهيم ، به سرعت رنگ خود را مى بازند. در اينجا علم خداوند به اسرار درون دلها، مقدم بر علم به افعال برون ، ذكر شده ، اين به خاطر اهميت نيت و اراده است ، و نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه افعال برون از نيات نهفته درون سرچشمه مى گيرد و علم به علت مقدم بر علم به معلوم است . سپس مى افزايد: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى داند، بلكه علم او بقدرى وسيع و گسترده است كه هيچ موجودى در آسمان و زمين ، پنهان و مكتوم نيست مگر آنكه در كتاب آشكار (علم پروردگار) ثبت است (و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين ). روشن است كه غائبة معنى وسيعى دارد كه هر آنچه را از حس ما پنهان است در بر مى گيرد، اعم از اعمال مخفى بندگان ، و نيات باطنى آنها، و نيز اسرارى كه در پهنه آسمان و زمين نهفته است ، و همچنين قيام رستاخيز و زمان نزول عذاب و مانند اينها، و دليلى ندارد كه مانند بعضى از مفسران ، آن را به خصوص يكى از اين امور تفسير كنيم . منظور از كتاب مبين ، لوح محفوظ، همان صفحه علم بى پايان خدا است كه در ذيل آيه ۵۹ سوره انعام از آن بحث كرده ايم (به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه ۲۷۱ مراجعه فرمائيد).
نكته :
بررسى آيات فوق نشان مى دهد كه منكران معاد براى اينكه از زير بار ايمان به رستاخيز و مسئوليتهاى ناشى از آن ، شانه خالى كنند، از سه طريق وارد مى شدند: ۱ - استبعاد بازگشت به زندگى بعد از خاك شدن چرا كه خاك به اعتقاد آنها نمى توانست ، سرچشمه حيات گردد. ۲ - كهنه بودن اين عقيده و عدم تازگى آن . ۳ - عدم نزول عذاب براى منكران معاد، زيرا: اگر براستى منكران مى بايست به عذابى در اين دنيا مبتلا شوند، چرا اين عذاب دامان آنها را نمى گيرد؟ اما قرآن پاسخ اول و دوم را به وضوح آن واگذار كرده ، چرا كه همواره با چشم مى بينيم خاك سرچشمه حيات مى شود، و در آغاز خاك بوديم و سپس به صورت موجود زنده اى در آمديم . قديمى بودن چيزى نيز هرگز از اهميت آن نمى كاهد، چرا كه قوانين اصلى اين عالم از ازل تا ابد ثابت و برقرار است ، در اصول فلسفى و مسائل رياضى و علوم ديگر، اصول ثابت فراوان مى باشد، آيا قديمى بودن امتناع اجتماع نقيضين يا جدول ضرب فيثاغورث دليل بر ضعف آن است ؟ و يا اگر مى بينيم عدالت خوب است و ظلم بد و هميشه چنين بوده و چنين خواهد بود، دليل بر بطلان آن است ، اصولا بسيار مى شود كه قدمت دليل بر اصالت چيزى است . و در مورد ايراد سوم ، پاسخ مى دهد: كه در فرا رسيدن عذاب عجله نكنيد اين لطف خدا است كه به شما مهلت مى دهد و به سرعت مجازاتتان نمى كند، ولى به هوش باشيد عذاب الهى گر چه دير آيد بيايد!
آيه ۷۶ - ۸۱
آيه و ترجمه
إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَقُص عَلى بَنى إِسرءِيلَ أَكثرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ يخْتَلِفُونَ(۷۶) وَ إِنَّهُ لهَُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ(۷۷) إِنَّ رَبَّك يَقْضى بَيْنهُم بحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(۷۸) فَتَوَكلْ عَلى اللَّهِ إِنَّك عَلى الْحَقِّ الْمُبِينِ(۷۹) إِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(۸۰) وَ مَا أَنت بهَدِى الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم مُّسلِمُونَ(۸۱) ترجمه : ۷۶ - اين قرآن اكثر چيزهائى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مى كند. ۷۷ - و مايه هدايت و رحمت براى مؤ منان است . ۷۸ - پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مى كند و اوست قادر و دانا. ۷۹ - پس بر خدا توكل كن كه تو بر طريقه حق آشكار هستى ۸۰ - تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند صدا كنى !
۸۱ - و نيز نمى توانى كوران را از گمراهى برهانى ، تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند. تفسير: كوران و كران سخن تو را پذيرا نيستند! در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد، در ميان بود و آيات مورد بحث با طرح مساله نبوت و حقانيت قرآن ، اين بحث را تكميل مى كند. از سوى ديگر در بحثهاى گذشته سخن از علم بيكران خداوند بود، و در آيات مورد بحث شرح بيشترى از علم او آمده است . بعلاوه در گذشته روى سخن با مشركان بود، و در اينجا از كفار ديگر همچون يهود و اختلافات آنها سخن مى گويد. نخست مى فرمايد اين قرآن ، اكثر چيزهائى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مى كند (ان هذا القرآن يقص على بنى اسرائيل اكثر الذى هم فيه يختلفون ). بنى اسرائيل در مسائل زيادى با هم اختلاف داشتند، در مورد مريم و عيسى و در مورد پيامبرى كه بشارتش در تورات داده شده ، و اينكه او چه كسى است ؟ و همچنين در بسيارى از احكام دينى و مذهبى با يكديگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در اين زمينه حق مطلب را ادا كرد، و گفت : مسيح (عليه السلام ) خودش با صراحت خود را معرفى كرده كه من بنده خدايم ، او كتاب آسمانى به من داده ، و مرا پيامبر قرار داده است قال انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا (مريم - ۳۰). و نيز روشن ساخت كه مسيح ، تنها از مادر و بدون پدر تولد يافته و اين امر محالى نيست ، چرا كه خداوند آدم را بدون پدر و مادر و تنها از خاك آفريد ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب (آل عمران - ۵۹). و در مورد پيامبرى كه اوصافش در تورات آمده آن را به روشنى بر پيامبر
اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) منطبق مى داند چرا كه بر هيچكس همچون او منطبق نمى شود. به هر حال يكى از رسالتهاى قرآن مبارزه با اختلافاتى است كه بخاطر آميخته شدن خرافات با حقايق تعليمات انبياء به وجود آمده بود، و هر پيامبرى وظيفه دارد كه به اختلافات ناشى از تحريفها و آميختن حق و باطل پايان دهد، و چون چنين كارى از يك فرد درس نخوانده برخاسته از محيط جهل ممكن نيست روشن مى شود كه از سوى خدا است . و از آنجا كه مبارزه با هر گونه اختلاف ، مايه هدايت و رحمت است در آيه بعد به صورت يك اصل كلى مى فرمايد: قرآن ، هدايت و رحمت است براى مؤ منان (و انه لهدى و رحمة للمؤ منين ). آرى هدايت و رحمت است از نظر اختلاف زدائى ، و مبارزه با خرافات . هدايت و رحمت است از اين نظر كه دليل حقانيتش در عظمت محتوايش نهفته شده است . هدايت و رحمت است از اين جهت كه هم راه را نشان مى دهد و هم طرز پيمودن راه را. و ذكر مؤ منين در اينجا بخصوص ، بخاطر همانست كه قبلا هم گفته ايم كه تا مرحله اى از ايمان يعنى آمادگى براى پذيرش حق و تسليم در برابر پروردگار در انسان نباشد از اين منبع پر فيض الهى بهره نخواهد برد. و از آنجا كه گروهى از بنى اسرائيل در برابر حقايقى كه قرآن بازگو كرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسليم نشدند، در آيه بعد مى افزايد: پروردگار تو ميان آنها در روز قيامت به حكم خود داورى مى كند، و او توانا و دانا است (ان ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم ).
گر چه در آيه فوق صريحا اين معنى ذكر نشده كه داورى نهائى در روز قيامت است ، ولى به قرينه دو آيه ديگر كه درست از اختلافات بنى اسرائيل و داورى خداوند در ميان آنها سخن مى گويد، و صريحا روز قيامت در آن آمده روشن مى شود كه هدف در آيه مورد بحث ، نيز همين است . در آيه ۱۷ سوره جاثيه چنين آمده : ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون : پروردگار تو در قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف كردند، داورى مى كند. نظير همين معنى در آيه ۹۳ سوره يونس نيز آمده است . توصيف خداوند به عزيز و عليم اشاره به دو وصفى است كه در قاضى و داور لازم است : آگاهى به حد كافى ، و قدرت براى اجراى حكم ، خدا از همه آگاهتر است و از همه تواناتر. و از آنجا كه اين سخنان علاوه بر بيان عظمت قرآن و تهديد بنى اسرائيل ، وسيله اى براى آرامش و آسودگى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است در آيه بعد مى افزايد بنابراين بر خداوند تكيه كن (فتوكل على الله ). توكل بر خدائى كه عزيز است و شكست ناپذير، و به هر چيز عالم و آگاه ، توكل بر خدائى كه قرآنى با اين عظمت در اختيار تو گذارده است . بر او توكل كن و از مخالفتهاى آنها نترس چرا كه تو بر حق آشكار هستى (انك على الحق المبين ). در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود اگر قرآن حق آشكار است ، پس چرا اينهمه با آن مخالفت مى كنند، آيات بعد در واقع جوابگوى اين سؤ ال است . مى گويد: اگر آنها اين حق مبين را پذيرا نمى شوند، و سخنان گرم تو
در قلب سرد آنها اثر نمى كند جاى تعجب نيست چرا كه تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى ! (انك لا تسمع الموتى ). مخاطب تو زندگانند، آنها كه روحى زنده و بيدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما كه تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه ، فكر و انديشه آنها را تعطيل كرده است . حتى كسانى كه زنده اند اما گوشه اى آنها كر است نمى توانى سخن خود را به آنها برسانى ، مخصوصا هنگامى كه پشت كنند و از تو دور شوند (و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين ). باز اگر نزديك تو بودند، ممكن بود سر در گوش آنها بگذارى و فرياد كشى و كمى از امواج صوت تو در سامعه سنگين آنها منعكس گردد اما آنها كرانى هستند كه رو بر تافته و مرتبا دور مى شوند. باز اگر آنها بجاى گوش شنوا چشم بينائى داشتند، در اين صورت گر چه صدا به گوش آنها نمى رسيد، اما ممكن بود با علامت و اشاره صراط مستقيم را پيدا كنند اما افسوس كه آنها نابينا هم هستند و تو نمى توانى نابينايان را از گمراهيشان بازگردانى و هدايت كنى (و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم ). و به اين ترتيب تمام راههاى درك حقيقت به روى آنها بسته است ، قلبهاشان مرده ، گوشهاشان كر و چشمهاشان نابينا است . تو تنها سخنان حق خود را به گوش كسانى مى توانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و روح تسليم و خضوع در برابر حق دارند (ان تسمع الا من يؤ من باياتنا فهم مسلمون ).
در حقيقت دو آيه فوق ، مجموعه روشنى را از عوامل شناخت و طرق ارتباط انسان با جهان خارج را بازگو مى كند. حس تشخيص ، و عقل بيدار، در مقابل دلمردگى . گوش شنوا براى جذب سخنان حق از طريق سمع . و چشم بينا براى مشاهده چهره حق و باطل از طريق بصر. اما لجاجت و خودسرى و تقليد كوركورانه و گناه ، چشم حقيقت بين انسان را نابينا و گوش او را كر و گاه عقل و قلب او را نيز از كار مى اندازد، و چنين كسانى اگر تمام انبياء و اولياء و فرشتگان براى هدايتشان بسيج شوند بى اثر خواهد بود، چرا كه ارتباطشان با عالم بيرون وجودشان به كلى قطع است و تنها در خود فرو رفته اند!. نظير اين تعبير در سوره بقره و سوره روم و بعضى ديگر از سوره هاى قرآن آمده است و ما درباره اهميت نعمت ابزار شناخت بحث ديگرى در تفسير سوره نحل ذيل آيه ۷۸ داشته ايم (جلد ۱۱ صفحه ۳۳۶). ضمنا اين نكته را مجددا يادآور مى شويم كه منظور از ايمان و تسليم اين نيست كه حقايق دين را قبلا پذيرفته باشند تا تحصيل حاصل شود، بلكه هدف اين است كه انسان تا روح حق طلبى و خضوع در برابر فرمان خدا، نداشته باشد هرگز گوش به سخنان پيامبران نخواهد داد.
نكته ها:
۱ - انگيزه هاى توكل توكل از ماده وكالت در منطق قرآن به معنى اعتماد و تكيه كردن بر خدا است و او را ولى و وكيل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشكلات و انبوه
موانع نهراسيدن ، و اين يكى از نشانه هاى مهم ايمان است و از عوامل پيروزى و موفقيت در مبارزه ها. جالب اينكه در آيات فوق دليل توكل را دو چيز شمرده : يكى قدرت و علم و آگاهى كسى كه انسان بر او اعتماد مى كند، و ديگر روشن بودن راهى كه انسان برگزيده است . در حقيقت مى گويد: دليلى ندارد كه ضعف و سستى و ترس و وحشتى به خود راه دهى ، تكيه گاه تو خداوندى است كه هم عزيز و شكست ناپذير و هم عليم و آگاه است و از سوى ديگر تو بر طريقه حق مبين هستى ، كسى كه از حق مبين دفاع مى كند چرا ترس و وحشتى داشته باشد؟ و اگر مى بينى جمعى با تو مخالفند هرگز نگران مباش ، آنها چشم بينا و گوش شنوا و قلب زنده ندارند، و اصلا از محدوده تبليغ و هدايت خارجند، تنها حق طلبان و عاشقان خدا و تشنگان عدالت به دنبال سرچشمه زلال قرآن تو مى آيند تا از آن سيراب شوند. ۲ - مرگ و حيات در منطق قرآن بسيارى از الفاظ با بينشهاى متفاوت معانى گوناگونى را مى بخشد از جمله لفظ حيات و مرگ است كه در بينش مادى تنها به معنى حيات و مرگ فيزيولوژيكى است يعنى هنگامى كه قلب كار مى كند و خون به اعضاء مى رسد و حس و حركت و جذب و دفعى در بدن انسان است زنده است ، اما هنگامى كه اين حركات خاموش شد دليل بر مرگ قطعى است كه با يك آزمايش دقيق در چند لحظه مى توان آن را دريافت . اما از ديدگاه قرآن افراد بسيارى هستند كه از نظر فيزيولوژيكى زنده اند
ولى در شمار مردگانند، همچون كسانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شد و به عكس كسانى هستند كه ظاهرا مرده اند اما زندگان جاويدند همانند شهيدان . علت اين برداشت متفاوت به خاطر آن است كه اسلام علاوه بر اينكه معيار حيات و شخصيت انسان را در ارزشهاى روحانى او مى شمرد مساله وجود و عدم تاثير و فايده را معيارى براى وجود و عدم حيات مى شناسد. كسى كه ظاهرا زنده است اما آنچنان در شهوات فرو رفته كه نه ناله مظلومى را مى شنود، نه صداى منادى حق را، نه چهره بينوائى را مى بيند و نه آثار عظمت پروردگار در صحنه آفرينش را، و نه حتى يك لحظه به آينده و گذشته خويش مى انديشد، چنين كسى در منطق قرآن مرده است ، اما كسانى كه بعد از مرگ آثارشان ، جهانى را فرا گرفته و افكار و خط و راهشان ، رهبر و راهنما و الگو و اسوه است چنين كسانى زنده جاويدانند. از همه اينها گذشته طبق مدارك بسيارى كه در دست داريم اسلام قائل به حيات برزخى انسانها است . عجب اينكه جمعى از وهابيين بى اطلاع اصرار دارند كه هر گونه حيات و علم و آگاهى را حتى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از وفات نفى كنند، و يكى از دلائل آنها براى نفى توسل همين است ، مى گويند: او مرده است و از مرده كارى ساخته نيست و عجبتر اينكه از آيات مورد بحث نيز براى اين منظور كمك مى گيرند! در حالى كه بعضى ديگر از آنها تصريح كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از وفاتش داراى يكنوع حيات برزخى است ، حياتى برتر از حيات شهدا كه در قرآن تصريح به آن شده است ، و حتى گفته اند سلام كسانى را كه به او سلام مى دهند مى شنود.
روايات فراوانى در كتب شيعه و اهل سنت ، در اين زمينه آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) (و امامان ) سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك سلام مى دهند مى شنوند، و به آنها پاسخ مى گويند، و حتى اعمال امت را بر آنها عرضه مى دارند. در حديثى كه در صحيح بخارى در مورد داستان جنگ بدر آمده چنين مى خوانيم : بعد از شكست كفار و پايان گرفتن جنگ ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با جمعى از يارانش به كنار چاهى آمد كه اجساد كشتگان مشركان را در آن افكنده بودند، و آنها را با نامهايشان صدا زد و گفت : آيا بهتر نبود كه شما اطاعت خدا و پيامبرش را مى كرديد؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود يافتيم ، آيا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود يافتيد؟! در اينجا عمر گفت : اى رسولخدا! تو با اجسادى سخن مى گوئى كه روح ندارند، رسول الله فرمود: و الذى نفس محمد بيده ما انتم باسمع لما اقول منهم : سوگند به كسى كه جان محمد در دست او است ، شما نسبت به آنچه مى گويم از آنها شنواتر نيستيد. در سرگذشت جنگ جمل مى خوانيم كه بعد از شكست اصحاب جمل ، على (عليه السلام ) در ميان كشتگان عبور مى كرد به كشته كعب بن سور قاضى بصره رسيد فرمود او را بنشانيد او را نشاندند، فرمود: واى بر تو اى كعب ! علم و دانش داشتى اما براى تو سودى نداشت و شيطان تو را گمراه كرد و به آتش دوزخ فرستاد در نهج البلاغه نيز مى خوانيم به هنگامى كه على (عليه السلام ) از صفين باز مى گشت
در كنار قبرستانى كه پشت ديوار شهر كوفه قرار داشت رسيد، آنها را مخاطب ساخته ، سخنانى در ناپايدارى دنيا به آنها گفت ، سپس فرمود: اين خبرى است كه نزد ما است ، نزد شما چه خبر؟ بعد افزود: اما لو اذن لهم فى الكلام لاخبروكم ان خير الزاد التقوى : اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه آخرت تقوى است . اين خود دليل بر آن است كه آنها سخنان را مى شنوند و قادر بر پاسخ گوئى هستند اما اجازه ندارند. همه اين تعبيرات اشاره به حيات برزخى انسانها است .