تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۴
آيه ۵۸ - ۶۰
آيه و ترجمه
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَنُكمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكمْ ثَلَث مَرَّتٍ مِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِ ثَلَث عَوْرَتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكم بَعْضكمْ عَلى بَعْضٍ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۵۸) وَ إِذَا بَلَغَ الاَطفَلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَستَئْذِنُوا كمَا استَئْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمْ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ(۵۹) وَ الْقَوَعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْس عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيرَ مُتَبرِّجَتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَستَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۶۰)
ترجمه : ۵۸ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند: قبل از نماز فجر، و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى ) خود را بيرون مى آوريد، و بعد از نماز عشاء، اين سه وقت خصوصى براى شما است ، اما بعد از اين سه وقت گناهى بر شما و بر آنها نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر طواف كنيد (و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نمائيد) اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است . ۵۹ - و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند، اينچنين خداوند آياتش را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است . ۶۰ - و زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند گناهى بر آنها نيست كه لباسهاى (روئين ) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خود آرائى نكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنها بهتر است . و خداوند شنوا و دانا است . تفسير: آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر همانگونه كه قبلا هم گفته ايم مهمترين مساله اى كه در اين سوره ، تعقيب شده مساءله عفت عمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى است كه در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار گرفته ، آيات مورد بحث نيز به يكى از امورى كه با اين مساءله ارتباط دارد پرداخته و خصوصيات آن را تشريح مى كند و آن مساءله اذن گرفتن كودكان بالغ و نابالغ به هنگام ورود به اطاقهائى است كه مردان و همسرانشان ممكن است در آن خلوت كرده باشند. نخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد مملوكهاى شما (بردگانتان ) و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما
اجازه بگيرند)) (يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم و الذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات ). ((قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى ) خود را بيرون مى آوريد، و بعد از نماز عشاء)) (من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء). «ظهيرة » چنانكه راغب در مفردات و فيروزآبادى در قاموس مى گويند: به معنى نيمروز و حدود ظهر است كه مردم در اين موقع معمولا لباسهاى روئى خود را در مى آورند و گاه مرد و زن با هم خلوت مى كنند. «اين سه وقت ، سه وقت پنهانى و خصوصى براى شما است » (ثلاث عورات لكم ). «عورة » در اصل از ماده «عار» به معنى «عيب » است و از آنجا كه آشكار شدن آلت جنسى مايه عيب و عار است در لغت عرب به آن عورت اطلاق شده . كلمه «عورة » گاه به معنى شكاف در ديوار و لباس و مانند آن نيز آمده است و گاه به معنى مطلق عيب مى باشد، و به هر حال اطلاق كلمه عورت بر اين اوقات سه گانه به خاطر آن است كه مردم در اين اوقات خود را زياد مقيد به پوشانيدن خويش مانند ساير اوقات نمى كنند و يك حالت خصوصى دارند. بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه كنند، چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيده اند تا مشمول تكاليف الهى باشند، و به همين دليل مخاطب در اينجا اولياء هستند. ضمنا اطلاق آيه هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى شود، و كلمه الذين كه براى جمع مذكر است مانع از عموميت مفهوم آيه نيست ، زيرا در بسيارى از موارد اين تعبير به عنوان تغليب بر مجموع اطلاق مى گردد همانگونه كه در آيه وجوب روزه تعبير به الذين شده و منظور عموم مسلمانان است
(سوره بقره آيه ۸۳). ذكر اين نكته نيز لازم است كه آيه از كودكانى سخن مى گويد كه به حد تميز رسيده اند و مسائل جنسى و عورت و غير آن را تشخيص مى دهند، زيرا دستور اذن گرفتن خود دليل بر اين است كه اين اندازه مى فهمند كه اذن گرفتن يعنى چه ؟ و تعبير به «ثلاث عورات » شاهد ديگرى بر اين معنى است . اما اينكه اين حكم در مورد بردگان مخصوص به بردگان مرد است يا كنيزان را نيز شامل مى شود روايات مختلفى وارد شده هر چند ظاهر عام است و شامل هر دو گروه مى شود و به همين دليل روايت موافق ظاهر را مى توان ترجيح داد. در پايان آيه مى فرمايد: ((بر شما و بر آنها گناهى نيست كه بعد از اين سه وقت بدون اذن وارد شوند، و بعضى به ديگرى خدمت كنند و گرد هم (با صفا و صميميت ) بگردند)) (ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض ). آرى «اين چنين خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است » (كذلك يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم ). واژه «طوافون » در اصل از ماده «طواف » به معنى گردش دور چيزى است ، و چون به صورت صيغه مبالغه آمده به معنى كثرت در اين امر مى باشد، و با توجه به اينكه بعد از آن «بعضكم على بعض » آمده مفهوم جمله اين مى شود كه در غير اين سه وقت شما مجاز هستيد بر گرد يكديگر بگرديد و رفت و آمد داشته باشيد و به هم خدمت كنيد. و به گفته «فاضل مقداد» در «كنز العرفان » اين تعبير در حقيقت به منزله بيان دليل براى عدم لزوم اجازه گرفتن در سائر اوقات است ، چرا كه اگر بخواهند مرتبا رفت و آمد داشته باشند و در هر بار اذن دخول بخواهند كار مشكل
مى شود. در آيه بعد حكم بالغان را بيان كرده ، مى گويد: «هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد در همه اوقات اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه قبل از آنها بودند اجازه مى گرفتند» (و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم ). واژه «حلم » (بر وزن «كتب ») به معنى عقل آمده است و كنايه از بلوغ است كه معمولا با يك جهش عقلى و فكرى توام است ، و گاه گفته اند «حلم » به معنى رؤ يا و خواب ديدن است ، و چون جوانان ، مقارن بلوغ ، صحنه هائى در خواب مى بينند كه سبب احتلام آنها مى شود اين واژه به عنوان كنايه در معنى بلوغ به كار رفته است . به هر حال از آيه فوق چنين استفاده مى شود كه حكم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت است ، زيرا كودكان نابالغ طبق آيه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند در همه حال اجازه بگيرند مشكل خواهد بود، و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز به طور كامل بيدار نشده ، ولى نوجوانان بالغ طبق اين آيه كه اذن گرفتن را به طور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند. اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى كنند و گرنه وارد شدن در اطاق عمومى (اگر اطاق عمومى داشته باشند) مخصوصا به هنگامى كه ديگران هم در آنجا حاضرند، و هيچگونه مانع و رادعى در كار نيست اجازه گرفتن لزومى ندارد.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله كما استاذن الذين من قبلهم اشاره به بزرگسالان است كه در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند، در اين آيه افرادى را كه تازه به حد بلوغ رسيده اند همرديف بزرگسالان قرار داده كه موظف به استيذان بودند. در پايان آيه براى تاءكيد و توجه بيشتر مى فرمايد: «اين گونه خداوند آياتش را براى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است » (كذلك يبين الله لكم آياته و الله عليم حكيم ). اين همان تعبيرى است كه در ذيل آيه قبل بود بدون هيچگونه تغيير، جز اينكه در آن آيه «الايات » بود و در اينجا «آياته » كه از نظر معنى تفاوت چندانى ندارد. البته پيرامون خصوصيات اين حكم و همچنين فلسفه آن در «نكات » بحث خواهيم كرد. در آخرين آيه مورد بحث استثنائى براى حكم حجاب زنان بيان مى كند و زنان پير و سالخورده را از اين حكم مستثنى مى شمرد و مى گويد: ((زنان از كار افتاده اى كه اميدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه لباسهاى (روئين ) خود را بر زمين بگذارند در حالى كه در برابر مردم خود آرائى نكنند)) (و القواعد من النساء اللاتى لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة ). در واقع براى اين استثناء دو شرط وجود دارد: نخست اينكه به سن و سالى برسند كه معمولا اميدى به ازدواج ندارند، و به تعبير ديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست داده اند. ديگر اينكه در حال بر داشتن حجاب خود را زينت ننمايند .
روشن است كه با اين دو قيد مفاسد كشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به همين دليل اسلام اين حكم را از آنان برداشته است . اين نكته نيز روشن است كه منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكه تنها كنار گذاشتن لباسهاى رو است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرى كرده است (الجلباب و الخمار). در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) در ذيل همين آيه مى خوانيم كه فرمود: الخمار و الجلباب ، قلت بين يدى من كان ؟ قال : بين يدى من كان غير متبرجة بزينة : «منظور روسرى و چادر است ، راوى مى گويد از امام پرسيدم : در برابر هر كس كه باشد؟ فرمود: در برابر هر كس باشد، اما خود آرائى و زينت نكند». روايات ديگرى نيز به همين مضمون يا نزديك به آن از ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) نقل شده است . در پايان آيه اضافه مى كند كه با همه احوال «اگر آنها تعفف كنند و خويشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است » (و ان يستعففن خير لهن ). چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديده تر و به تقوا و پاكى نزديكتر است . و از آنجا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده كنند، و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و يا طرفين در دل افكار آلوده اى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى فرمايد: «خداوند شنوا و دانا است » (و الله سميع عليم ). آنچه را مى گوئيد مى شنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى پرورانيد مى داند.
نكته ها: ۱ - فلسفه استيذان و مفاسد عدم توجه به آن براى ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفت تنها توسل به اجراى حدود و تازيانه زدن منحرفان كافى نيست ، در هيچ يك از مسائل اجتماعى چنين برخوردى نتيجه مطلوب را نخواهد داد، بلكه بايد مجموعه اى ترتيب داد از آموزش فكرى و فرهنگى آميخته با آداب اخلاقى و عاطفى ، و همچنين آموزشهاى صحيح اسلامى ، و ايجاد يك محيط اجتماعى سالم ، سپس مجازات را به عنوان يك عامل در كنار اين عوامل در نظر گرفت . به همين دليل در اين سوره نور كه در واقع سوره عفت است از مجازات تازيانه مردان و زنان زناكار شروع مى كند، و به مسائل ديگر مانند فراهم آوردن وسائل ازدواج سالم ، رعايت حجاب اسلامى ، نهى از چشمچرانى ، تحريم متهم ساختن افراد به آلودگى ناموسى ، و بالاخره اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران ، گسترش مى دهد. اين نشان مى دهد كه اسلام از هيچ يك از ريزه كاريهاى مربوط به اين مساءله غفلت نكرده است . خدمتكاران موظفند به هنگام ورود در اطاقى كه دو همسر قرار دارند اجازه بگيرند. كودكان بالغ نيز موظفند در هر وقت بدون اجازه وارد نشوند، حتى كودكان نابالغ كه مرتبا نزد پدر و مادر هستند نيز آموزش داده شوند كه لااقل در سه وقت (قبل از نماز صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر كه پدران و مادران به استراحت مى پردازند) بدون اجازه وارد نشوند.
اين يك نوع ادب اسلامى است هر چند متاسفانه امروز كمتر رعايت مى شود و با اينكه قرآن صريحا آن را در آيات فوق بيان كرده است ، در نوشته ها و سخنرانيها و بيان احكام نيز كمتر ديده مى شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود، و معلوم نيست به چه دليل اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى توجهى قرار گرفته ؟! گر چه ظاهر آيه وجوب رعايت اين حكم است حتى اگر فرضا آن را مستحب بدانيم باز بايد از آن سخن گفته شود، و جزئيات آن مورد بحث قرار گيرد. بر خلاف آنچه بعضى از ساده انديشان فكر مى كنند كه كودكان سر از اين مسائل در نمى آورند و خدمتكاران نيز در اين امور باريك نمى شوند ثابت شده است كه كودكان (تا چه رسد به بزرگسالان ) روى اين مساءله فوق العاده حساسيت دارند، و گاه مى شود سهل انگارى پدران و مادران و بر خورد كودكان به منظره هائى كه نمى بايست آن را ببينند سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بيماريهاى روانى شده است . ما خود با افرادى بر خورد كرديم كه به اعتراف خودشان بر اثر بى توجهى پدران و مادران به اين امر و مشاهده آنان در حال آميزش جنسى يا مقدمات آن به مرحله اى از تحريك جنسى و عقده روانى رسيده بودند كه عداوت شديد پدر و مادر در سر حد قتل ! در دل آنها پيدا شده بود، و خود آنها نيز شايد تا مرز انتحار پيش رفته بودند! اينجا است كه ارزش و عظمت اين حكم اسلامى آشكار مى شود كه مسائلى را كه دانشمندان امروز به آن رسيده اند از چهارده قرن پيش در احكام خود پيش - بينى كرده است . و نيز در همين جا لازم مى دانيم به پدران و مادران توصيه كنيم كه اين مسائل
را جدى بگيرند، و فرزندان خود را عادت به گرفتن اجازه ورود بدهند، و همچنين از كارهاى ديگرى كه سبب تحريك فرزندان مى گردد از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقى كه بچه هاى مميز مى خوابند تا آنجا كه امكان دارد پرهيز كنند، و بدانند اين امور از نظر تربيتى فوق العاده در سرنوشت آنها مؤ ثر است . جالب اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: اياكم و ان يجامع الرجل امرئته و الصبى فى المهد ينظر اليهما: «مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش جنسى كنيد»!. ۲ - حكم حجاب براى زنان سالخورده اصل استثناء اين گروه از حكم حجاب در ميان علماى اسلام محل بحث و گفتگو نيست ، چرا كه قرآن ناطق به آن است ، ولى در خصوصيات آن گفتگوهائى وجود دارد از جمله اينكه : در مورد سن اين زنان و اين كه تا چه حد برسند حكم «قواعد» را دارند گفتگو است در بعضى از روايات اسلامى تعبير به «مسنه » شده (زنان سالخورده ). در حالى كه در بعضى ديگر تعبير به «قعود از نكاح » (بازنشستگى از ازدواج ) آمده . اما جمعى از فقهاء و مفسرين ، آن را به معنى پايان دوران قاعدگى و رسيدن به حد نازائى و عدم رغبت كسى به ازدواج با آنها دانسته اند. ولى ظاهر اين است كه همه اين تعبيرات به يك واقعيت اشاره مى كند و آن
اينكه به سن و سالى برسند كه معمولا در آن سن و سال كسى ازدواج نمى كند، هر چند ممكن است به طور نادر چنين زنانى اقدام به ازدواج بنمايند. و نيز در مورد مقدارى از بدن كه جايز است آنها آشكار كنند، در احاديث اسلامى تعبيرات مختلفى آمده ، در حالى كه قرآن به طور سر بسته گفته است مانعى ندارد كه لباسهاى خود را فرو نهند كه البته اين تعبير ظاهر در لباس رو است . در بعضى از روايات در پاسخ اين سؤ ال كه كداميك از لباسهايشان را مى توانند فرو نهند؟ امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: «الجلباب » (چادر). در حالى كه در روايت ديگرى تعبير به «جلباب و خمار» شده است (خمار به معنى روسرى است ). ولى ظاهر اين است كه اين گونه احاديث نيز با هم منافاتى ندارند، منظور اين است كه مانعى ندارد آنها سر خود را برهنه كنند و موها و گردن و صورت خود را نپوشانند و حتى در بعضى از احاديث و كلمات فقهاء، مچ دستها نيز استثناء شده است ، اما بيش از اين مقدار، دليلى درباره استثناء آن نداريم . و به هر حال همه اينها در صورتى است كه آنها خود آرائى نكنند (غير متبرجات بزينة ) و زينتهاى پنهانى خود را كه ديگران هم واجب است بپوشانند بايد مستور دارند، و همچنين لباسهاى زينتى كه جلب توجه مى كند در تن نكنند و به تعبير ديگر آنها مجازند بدون چادر و روسرى با لباس ساده و بدون آرايش بيرون آيند. اما با همه اينها اين يك حكم الزامى نيست ، بلكه اگر آنها مانند زنان ديگر پوشش را رعايت كنند ترجيح دارد، چنانكه در ذيل آيه فوق صريحا آمده است ، زيرا به هر حال احتمال لغزش - هر چند به صورت نادر - در مورد اين گونه افراد نيز هست .
آيه : ۶۱
آيه و ترجمه
لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنفُسِكمْ أَن تَأْكلُوا مِن بُيُوتِكمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائكمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَنِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَتِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَمِكمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّتِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَلَتِكمْ أَوْ مَا مَلَكتُم مَّفَاتحَهُ أَوْ صدِيقِكمْ لَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَرَكةً طيِّبَةً كذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمُ الاَيَتِ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(۶۱) ترجمه : ۶۱ - بر نابينا و افراد شل و بيمار گناهى نيست (كه با شما هم غذا شوند) و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانه هاى خودتان (خانه هاى فرزندان يا همسرانتان كه خانه خود شما محسوب مى شود بدون اجازه خاصى ) غذا بخوريد، و همچنين خانه هاى پدرانتان ، يا خانه هاى مادرانتان ، يا خانه هاى برادرانتان ، يا خانه هاى خواهرانتان
يا خانه هاى عموهايتان ، يا خانه هاى عمه هايتان ، يا خانه هاى دائيهايتان ، يا خانه هاى خاله هايتان ، يا خانه اى كه كليدش در اختيار شما است ، يا خانه هاى دوستانتان ، بر شما گناهى نيست كه بطور دسته جمعى يا جداگانه غذا بخوريد، و هنگامى كه داخل خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از سوى خداوند، سلام و تحيتى پر بركت و پاكيزه ، اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند شايد انديشه كنيد. تفسير: خانه هائى كه غذا خوردن از آنها مجاز است از آنجا كه در آيات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معين يا به طور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود، آيه مورد بحث در واقع استثنائى بر اين حكم است كه گروهى مى توانند در شرائط معينى بدون اجازه وارد منزل خويشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استيذان غذا بخورند. نخست مى فرمايد: «بر نابينا و افراد شل و بيمار گناهى نيست كه با شما هم غذا شود» (ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج ). چرا كه طبق صريح بعضى از روايات ، اهل مدينه پيش از آنكه اسلام را پذيرا شوند افراد نابينا و شل و بيمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى كردند و با آنها هم غذا نمى شدند و از اين كار نفرت داشتند. و به عكس بعد از ظهور اسلام گروهى غذاى اين گونه افراد را جدا مى دادند نه به اين علت كه از هم غذا شدن با آنها تنفر داشتند، بلكه به اين دليل كه شايد اعمى ، غذاى خوب را نبيند و آنها ببينند و بخورند و اين بر خلاف اخلاق است ، و همچنين در مورد افراد لنگ و بيمار كه ممكن است در غذا خوردن عقب بمانند و افراد سالم پيشى بگيرند. به هر دليل كه بود با آنها هم غذا نمى شدند، و روى همين جهت افراد اعمى
و لنگ و بيمار نيز خود را كنار مى كشيدند، چرا كه ممكن بود مايه ناراحتى ديگران شوند و اين عمل را براى خود گناه مى دانستند. اين موضوع را از پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه سؤ ال كردند آيه فوق نازل شد و گفت : هيچ مانعى ندارد كه آنها با شما هم غذا شوند. البته در تفسير اين جمله مفسران تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند از جمله اينكه آيه ناظر به استثناى اين سه گروه از حكم جهاد است . و يا اينكه منظور اين است كه شما مجازيد اين گونه افراد ناتوان را با خود به خانه هاى يازده گانه اى كه در ذيل آيه به آن اشاره شده ببريد و آنها نيز از غذاى آنها بخورند. ولى اين دو تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد و با ظاهر آيه سازگار نيست (دقت كنيد). سپس قرآن مجيد اضافه مى كند: «بر خود شما نيز گناهى نيست كه از اين خانه ها بدون گرفتن اجازه غذا بخوريد: خانه هاى خودتان » (منظور فرزندان يا همسران است كه از آن تعبير به خانه خود شده است ) (و لا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم ). «يا خانه هاى پدرانتان » (او بيوت آبائكم ). «يا خانه هاى مادرانتان » (او بيوت امهاتكم ). «يا خانه هاى برادرانتان » (او بيوت اخوانكم ). «يا خانه هاى خواهرانتان » (او بيوت اخواتكم ).
«يا خانه هاى عموهايتان » (او بيوت اعمامكم ). «يا خانه هاى عمه هايتان » (او بيوت عماتكم ). «يا خانه هاى دائيهايتان » (او بيوت اخوالكم ). «يا خانه هاى خاله هايتان » (او بيوت خالاتكم ). «يا خانه اى كه كليدش در اختيار شما است » (او ما ملكتم مفاتحه ). «يا خانه هاى دوستانتان » (او صديقكم ). البته اين حكم شرائط و توضيحاتى دارد كه بعد از پايان تفسير آيه خواهد آمد. سپس ادامه مى دهد: «بر شما گناهى نيست كه به طور دستجمعى يا جداگانه غذا بخوريد» (ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا). گويا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهائى ، ابا داشتند و اگر كسى را براى هم غذا شدن نمى يافتند مدتى گرسنه مى ماندند، قرآن به آنها تعليم مى دهد كه غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است . بعضى نيز گفته اند كه گروهى از عرب مقيد بودند كه غذاى مهمان را به عنوان احترام جداگانه ببرند و خود با او هم غذا نشوند (مبادا شرمنده يا مقيد گردد) آيه اين قيدها را از آنها برداشت و تعليم داد كه اين يك سنت ستوده نيست . بعضى ديگر گفته اند كه : جمعى مقيد بودند كه اغنياء با فقيران غذا نخورند، و فاصله طبقاتى را حتى بر سر سفره حفظ كنند، قرآن اين سنت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق نفى كرد. مانعى ندارد كه آيه ناظر به همه اين امور باشد. سپس به يك دستور اخلاقى ديگر اشاره كرده مى گويد: «هنگامى كه وارد خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از
نزد خداوند، سلام و تحيتى پر بركت و پاكيزه » (و اذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عند الله مباركة طيبة ). و سر انجام با اين جمله آيه را پايان مى دهد: «اين گونه خداوند آيات خويش را براى شما تبيين مى كند، شايد انديشه و تفكر كنيد» (كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تعقلون ). در اينكه منظور از اين «بيوت » (خانه ها) چه خانه هائى است ؟ بعضى از مفسران آن را اشاره به خانه هاى يازده گانه فوق مى دانند. و بعضى ديگر آن را مخصوص مساجد دانسته اند. ولى پيدا است كه آيه مطلق است و همه خانه ها را شامل مى شود، اعم از خانه هاى يازده گانه اى كه انسان براى صرف طعام وارد آن مى شود، و يا غير آن از خانه هاى دوستان و خويشاوندان يا غير آنها، زيرا هيچ دليلى بر تقييد مفهوم وسيع آيه نيست . و اما اينكه منظور از سلام كردن بر خويشتن چيست ؟ باز در اينجا چند تفسير ديده مى شود: بعضى آن را به معنى سلام كردن بعضى بر بعضى ديگر دانسته اند، همانگونه كه در داستان بنى اسرائيل (سوره بقره آيه ۵۴) خوانديم فاقتلوا انفسكم : «بعضى از شما، بعضى ديگر را به عنوان مجازات بايد بقتل برسانند». بعضى از مفسران آن را به معنى سلام كردن بر همسر و فرزندان و خانواده دانسته اند، چرا كه آنها به منزله خود انسانند، و لذا تعبير به «انفس » شده است ، در آيه مباهله (سوره آل عمران آيه ۶۱) نيز اين تعبير ديده مى شود، و اين نشان مى دهد كه گاه نزديكى شديد يك فرد به ديگرى سبب مى شود كه از او تعبير به «نفس » (خود انسان ) كنند، آن گونه كه نزديك بودن على (عليه السلام ) به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سبب اين تعبير شد.
بعضى از مفسران نيز آيه فوق را اشاره به خانه هائى مى دانند كه شخصى در آن ساكن نيست ، انسان به هنگام ورود در آنجا با اين عبارت بر خويشتن سلام مى كند: السلام علينا من قبل ربنا (درود بر ما از سوى پروردگار ما) - يا - السلام علينا و على عباد الله الصالحين (درود بر ما و بر بندگان صالح خدا). ما فكر مى كنيم منافاتى در ميان اين تفسيرها نباشد، به هنگام ورود در هر خانه اى بايد سلام كرد، مؤ منان بر يكديگر، و اهل منزل بر يكديگر، و اگر هم كسى نباشد، سلام كردن بر خويشتن ، چرا كه همه اينها در حقيقت باز گشت به سلام بر خويش دارد. لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤ ال كردند در جواب فرمود: هو تسليم الرجل على اهل البيت حين يدخل ثم يردون عليه فهو سلامكم على انفسكم : ((منظور سلام كردن انسان بر اهل خانه است ، به هنگامى كه وارد خانه مى شود، آنها طبعا به او پاسخ مى گويند، و سلام را به خود او باز مى گردانند و اين است سلام شما بر خودتان . و باز از همان امام (عليه السلام ) مى خوانيم كه مى فرمود: اذا دخل الرجل منكم بيته فان كان فيه احد يسلم عليه ، و ان لم يكن فيه احد فليقل السلام علينا من عند ربنا يقول الله عز و جل تحية من عند الله مباركة طيبة : ((هنگامى كه كسى از شما وارد خانه اش مى شود اگر در آنجا كسى باشد بر او سلام كند، و اگر كسى نباشد بگويد: سلام بر ما از سوى پروردگار ما، همانگونه كه خداوند در قرآن فرموده : تحية من عند الله مباركة طيبة .
نكته ها:
آيا خوردن غذاى ديگران مشروط به اجازه آنها نيست ؟
چنانكه در آيه فوق ديديم خداوند اجازه داده است كه انسان از خانه هاى بستگان نزديك و بعضى از دوستان و مانند آنها - كه مجموعا يازده مورد مى شود - غذا بخورد، و در آيه اجازه گرفتن از آنها شرط نشده بود، و مسلما مشروط به اجازه نيست چون با وجود اجازه از غذاى هر كس مى توان خورد و اين يازده گروه خصوصيتى ندارد. ولى آيا احراز رضايت باطنى (به اصطلاح از طريق شاهد حال ) به خاطر خصوصيت و نزديكى كه ميان طرفين است شرط است ؟ ظاهر اطلاق آيه اين شرط را نيز نفى مى كند، همين اندازه كه احتمال رضايت او باشد (و غالبا رضايت حاصل است ) كافى مى شمرد. ولى اگر وضع طرفين به صورتى در آمده كه يقين به عدم رضايت داشته باشند گر چه ظاهر آيه نيز از اين نظر اطلاق دارد اما بعيد نيست كه آيه از چنين صورتى منصرف باشد، به خصوص اينكه اينگونه افراد، نادرند و معمولا اطلاقات شامل اين گونه افراد نادر نمى شود. بنابراين آيه فوق ، در محدوده خاصى ، آيات و رواياتى را كه تصرف در اموال ديگران را مشروط به احراز رضايت آنها كرده است تخصيص مى زند، ولى تكرار مى كنيم اين تخصيص در محدوده معينى است ، يعنى غذا خوردن به مقدار نياز، خالى از اسراف و تبذير. آنچه در بالا ذكر شد در ميان فقهاى ما مشهور است ، و قسمتى از آن نيز صريحا در روايات آمده . در روايت معتبرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از اين آيه - جمله او صديقكم - از آنحضرت سؤ ال كردند فرمود: هو و الله الرجل يدخل بيت صديقه
فياكل بغير اذنه : «به خدا قسم منظور اين است كه انسان داخل خانه برادرش مى شود و بدون اجازه غذا مى خورد». روايات متعدد ديگرى نيز به همين مضمون نقل شده كه در آنها آمده است اذن گرفتن در اين موارد شرط نيست (البته اختلافى در ميان فقهاء نيست كه با نهى صريح يا علم به كراهت جايز نيست و آيه از آن انصراف دارد). در مورد «عدم افساد» (و عدم اسراف ) نيز در بعضى از روايات تصريح شده است . تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه روايتى كه در همين باب وارد شده مى خوانيم : تنها از مواد غذائى خاصى مى توان استفاده كرد نه هر غذائى ولى از آنجا كه اين روايت مورد اعراض فقهاء است ، سند آن معتبر نخواهد بود. بعضى ديگر از فقهاء طعامهاى نفيس و عالى كه صاحبخانه احيانا براى خود يا مهمان محترمى و يا مواقع خاصى ذخيره كرده است استثناء كرده اند، و اين استثناء به حكم انصراف آيه از اين صورت بعيد به نظر نمى رسد.
فلسفه اين حكم اسلامى
ممكن است اين حكم اسلامى در مقايسه با احكام شديد و محكمى كه در تحريم غصب در برنامه هاى اسلامى آمده سؤ ال انگيز باشد كه چگونه اسلام با آنهمه دقت و سختگيرى كه در مساءله تصرف در اموال ديگران نموده چنين امرى را مجاز شمرده است ؟!
ما فكر مى كنيم اين سؤ ال متناسب با محيطهاى صددرصد مادى همچون محيط اجتماعى غربيها است كه حتى فرزندان خود را كمى كه بزرگ شوند از خانه بيرون مى كنند! و عذر پدر و مادر را به هنگام پيرى و از كار افتادگى مى خواهند! و هرگز حاضر نيستند در برابر آنها حقشناسى و محبت كنند، چرا كه تمام مسائل در آنجا بر محور روابط مادى و اقتصادى دور مى زند، و از عواطف انسانى خبرى نيست !. ولى اين مساءله با توجه به فرهنگ اسلامى و عواطف ريشه دار انسانى ، مخصوصا در زمينه نزديكان و بستگان و دوستان خاص ، كه حاكم بر اين فرهنگ است به هيچوجه جاى تعجب نيست . در حقيقت اسلام پيوندهاى نزديك خويشاوندى و دوستى را ما فوق اين مسائل دانسته است ، و اين در حقيقت حاكى از نهايت صفا و صميميتى است كه در جامعه اسلامى بايد حاكم باشد، و تنگ نظريها و انحصارطلبيها و خودخواهى ها از آن دور گردد. بدون شك احكام غصب در غير اين محدوده حاكم است ، ولى اسلام در اين محدوده خاص مسائل عاطفى و پيوندهاى انسانى را مقدم شمرده ، و در واقع الگوئى است براى ساير روابط خويشاوندان و دوستان .
منظور از صديق كيست ؟
بدون شك صداقت و دوستى معنى وسيعى دارد و منظور از آن در اينجا مسلما دوستان خاص و نزديكند كه رفت و آمد با يكديگر دارند، و ارتباط ميان آنها ايجاب مى كند كه به منزل يكديگر بروند و از غذاى هم بخورند، البته همانگونه كه در اصل مساءله ياد آور شديم در اين گونه موارد احراز رضايت شرط نيست همان اندازه كه يقين به نارضائى نداشته باشد كافى است .
لذا بعضى از مفسران در ذيل اين جمله گفته اند: منظور دوستى است كه در دوستيش صادقانه با تو رفتار مى كند، و بعضى ديگر گفته اند: دوستى است كه ظاهر و باطنش با تو يكى است ، و ظاهرا همه اشاره به يك مطلب دارند. ضمنا از اين تعبير اجمالا روشن مى شود آنها كه تا اين اندازه در برابر دوستانشان گذشت ندارند در واقع دوست نيستند! در اينجا مناسب است گسترش مفهوم دوستى و شرائط جامع آن را كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده بشنويم : امام (عليه السلام ) فرمود: لا تكون الصداقة الا بحدودها، فمن كانت فيه هذه الحدود او شى ء منها فانسبه الى الصداقة و من لم يكن فيه شى ء منها فلا تنسبه الى شى ء من الصداقة : فاولها ان تكون سريرته و علانيته لك واحدة . و الثانى ان يرى زينك زينه و شينك شينه . و الثالثة ان لا تغيره عليك ولاية و لا مال . و الرابعة ان لا تمنعك شيئا تناله مقدرته . و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النكبات : «دوستى جز با حدود و شرائطش امكان پذير نيست ، كسى كه اين حدود و شرائط يا بخشى از آن در او باشد او را دوست بدان ، و كسى كه هيچيك از اين شرائط در او نيست چيزى از دوستى در او نيست : نخستين شرط دوستى آنست كه باطن و ظاهرش براى تو يكى باشد. دومين شرط اين است كه زينت و آبروى تو را زينت و آبروى خود بداند و عيب و زشتى تو را عيب و زشتى خود ببيند. سوم اين است كه مقام و مال ، وضع او را نسبت به تو تغيير ندهد! چهارم اين كه آنچه را در قدرت دارد از تو مضايقه ننمايد! و پنجم كه جامع همه اين صفات است آنست كه تو را به هنگام پشت كردن
روزگار رها نكند»!. ۴ - تفسير «ما ملكتم مفاتحه » در پاره اى از شاءن نزولها آمده است كه در صدر اسلام هنگامى كه مسلمانها به جهاد مى رفتند گاهى كليد خانه خود را به افراد از كار افتادهاى كه قادر بر جهاد نبودند داده ، و حتى به آنها اجازه مى دادند كه از غذاهاى موجود در خانه بخورند اما آنها احيانا از ترس اينكه مبادا گناهى باشد، از خوردن امتناع مى ورزيدند. طبق اين روايت منظور از ما ملكتم مفاتحه (خانه هائى كه مالك كليدهاى آنها شده ايد) همين است . از «ابن عباس ۹ نيز نقل شده كه منظور وكيل انسان و نماينده او نسبت به آب و ملك و زراعت و چهارپايان است كه به او اجازه داده شده است از ميوه باغ به مقدار نياز بخورد و از شير حيوانات بنوشد، بعضى نيز آن را به ((شخص انباردار» تفسير كرده اند كه حق دارد كمى از مواد غذائى تناول كند. ولى با توجه به ساير گروههائى كه در اين آيه ، نام آنها برده شده ، ظاهر اين است كه منظور از اين جمله ، كسانى است كه كليد خانه خود را به خاطر ارتباط نزديك و اعتماد، به دست ديگرى مى سپارند، ارتباط نزديك ميان اين دو سبب شده كه آنها نيز در رديف بستگان و دوستان نزديك باشند، خواه رسما وكيل بوده باشد يا نه . و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اين جمله به وكيلى كه عهده دار سرپرستى اموال كسى است تفسير شده در واقع از قبيل بيان مصداق است و منحصر به آن نيست .
سلام و تحيت
«تحيت » چنانكه قبلا هم گفته ايم در اصل از ماده «حيات » است ، و به معنى دعا كردن براى سلامت و حيات ديگرى مى باشد، خواه اين دعا به صورت «سلام عليكم » يا «السلام علينا» و يا مثلا «حياك الله » بوده باشد، ولى معمولا هر نوع اظهار محبتى را كه افراد در آغاز ملاقات نسبت به يكديگر مى كنند، «تحيت » مى گويند. منظور از «تحية من عند الله مباركة طيبة » اين است كه تحيت را به نوعى با خدا ارتباط دهند، يعنى منظور از «سلام عليكم » اين باشد كه «سلام خدا بر تو باد» با «سلامتى تو را از خدا مى خواهم » چرا كه از نظر يك فرد موحد، هر گونه دعائى بالاخره به خدا باز مى گردد و از او تقاضا مى شود و طبيعى است دعائى كه چنين باشد، هم پر بركت (مبارك ) و هم پاكيزه و «طيبه » است . (درباره سلام و اهميت آن و وجوب پاسخ دادن به هر گونه تحيت در جلد چهارم تفسير نمونه صفحه ۴۱ - ذيل آيه ۸۶ سوره نساء - بحث كرده ايم ).