تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۲۴

آيه ۲۳ - ۲۵

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ(۲۳) فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضلَ عَلَيْكمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لاَنزَلَ مَلَئكَةً مَّا سمِعْنَا بهَذَا فى ءَابَائنَا الاَوَّلِينَ(۲۴) إِنْ هُوَ إِلا رَجُلُ بِهِ جِنَّةٌ فَترَبَّصوا بِهِ حَتى حِينٍ(۲۵) ترجمه : ۲۳ - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، به آنها گفت اى قوم من ! خداوند يكتا را بپرستيد كه غير از او معبودى براى شما نيست ، آيا (باز از پرستش بتها) پرهيز نمى كنيد؟ ۲۴ - جمعيت اشرافى (و مغرور) از قوم نوح كه كافر شده بودند گفتند: اين مرد بشرى است همچون شما كه مى خواهد بر شما برترى جويد، اگر خدا مى خواست پيامبرى بفرستد فرشتگانى نازل مى كرد، ما چنين چيزى هرگز در نياكان خود نشنيده ايم . ۲۵ - او فقط مردى است كه مبتلا به نوعى از جنون است ، بايد مدتى درباره او صبر كنيد (تا مرگش فرا رسد، يا از اين بيمارى رهائى يابد). تفسير: منطق كوردلان مغرور از آنجا كه در آيات گذشته ، سخن از توحيد و معرفت خداوند و دلائل عظمت

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۲۵

او در جهان آفرينش بود، همين مطلب را در آيات مورد بحث و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مى كند. نخست از نوح نخستين پيامبر اولواالعزم و منادى توحيد شروع كرده مى گويد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، او به آنها گفت كه اى قوم من ! الله خداوند يگانه يكتا را بپرستيد كه غير از او معبودى براى شما نيست » (و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ). «آيا با اين بيان روشن از پرستش بتها پرهيز نمى كنيد»؟ (افلا تتقون ). «اما جمعيت اشرافى ثروتمند و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مى كنند و از درون خالى هستند، از قوم او گفتند: اين مرد تنها بشرى همچون شما است با اين قيد كه حس برترى جوئى در او تحريك شده و مى خواهد بر شما مسلط شود و حكومت كند»! (فقال الملا الذين كفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلكم يريد ان يتفضل عليكم ). و به اين ترتيب انسان بودنش را نخستين عيبش دانستند و به دنبال آن متهمش ‍ ساختند كه او يك فرد سلطه جو است و سخنانش از خدا و توحيد و دين و آئين ، همه توطئه اى است براى رسيدن به اين مقصود! سپس افزودند: «اگر خدا مى خواست رسولى بفرستد حتما فرشتگانى را براى اين منظور نازل مى كرد» (و لو شاء الله لانزل ملائكة ). و براى تكميل اين استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نشنيده ايم كه انسانى دعوى نبوت كند و خود را نماينده خدا بداند»! (ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين ). ولى اين سخنان بى اساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكرد و نوح همچنان

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۲۶

به دعوت خود ادامه مى داد و نشانه اى از برترى جوئى و سلطه طلبى در كار او نبود، لذا او را به اتهام ديگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و ديوانگى » بود كه همه پيامبران الهى و رهبران راستين را در طول تاريخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است كه مبتلا به نوعى از جنون است بايد مدتى درباره او صبر كنيد تا مرگ او فرا رسد و يا از اين جنون شفا يابد»! (ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حين ). جالب اينكه آنها در اين تهمت خود نسبت به اين پيامبر بزرگ تعبير به جنة را (داراى نوعى جنون است ) به كار بردند، تا بر اين واقعيت سرپوش نهند كه زندگى اين پيغمبر و سخنان او همگى بهترين نشانه عقل و دانش او است در حقيقت آنها مى خواستند بگويند همه اينها درست است ، ولى جنون فنون و چهره هاى مختلفى دارد كه در بعضى مظاهر عقل نيز هست !! جمله فتربصوا به حتى حين ممكن است اشاره به انتظار مرگ نوح باشد كه مخالفان براى آن دقيقه شمارى مى كردند تا آسوده خاطر شوند، و ممكن است تاءكيدى بر نسبت جنون به او باشد يعنى انتظار بكشيد تا از اين بيمارى بهبودى يابد!. به هر حال آنها در سخنان خود سه نوع اتهام واهى و ضد و نقيض براى نوح قائل شدند، و هر يك را دليل بر نفى رسالت او گرفتند. نخست اينكه اصولا ادعاى رسالت از ناحيه بشر دروغ است ! چنين چيزى سابقه نداشت اگر خدا مى خواست بايد فرشتگانى بفرستد. ديگر اينكه او مرد سلطه جوئى است و اين ادعا را وسيله اى براى رسيدن

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۲۷

به اين هدف قرار داده است . سوم اينكه او عقل درستى ندارد و آنچه مى گويد: از اين رهگذر است !. و از آنجا كه پاسخ اين ايرادها و اتهامات بى اساس و پريشان همه روشن بود و در آيات ديگر قرآن نيز آمده ، قرآن در اينجا سخنى در اين زمينه نمى گويد. زيرا از يكسو مسلم است رهبر انسان بايد از جنس خود او باشد تا با نيازها و دردها و مسائل انسان آشنائى داشته باشد، بعلاوه هميشه پيامبران از جنس بشر بوده اند. از سوى ديگر از زندگى پيامبران به خوبى روشن مى شود كه مساءله برادرى و تواضع و نفى هر گونه سلطه جوئى از بارزترين صفاتشان بوده ، و عقل و هوش و درايتشان نيز حتى بر دشمنانشان آشكار بوده و در لابلاى گفته هاشان به آن اعتراف مى كردند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۲۸

آيه ۲۶ - ۳۰

آيه و ترجمه

قَالَ رَب انصرْنى بِمَا كذَّبُونِ(۲۶) فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ فَاسلُك فِيهَا مِن كلٍّ زَوْجَينِ اثْنَينِ وَ أَهْلَك إِلا مَن سبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تخَطِبْنى فى الَّذِينَ ظلَمُوا إِنهُم مُّغْرَقُونَ(۲۷) فَإِذَا استَوَيْت أَنت وَ مَن مَّعَك عَلى الْفُلْكِ فَقُلِ الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى نجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ(۲۸) وَ قُل رَّب أَنزِلْنى مُنزَلاً مُّبَارَكاً وَ أَنت خَيرُ الْمُنزِلِينَ(۲۹) إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(۳۰) ترجمه : ۲۶ - (نوح ) گفت پروردگارا مرا در برابر تكذيبهاى آنان يارى كن . ۲۷ - ما به نوح وحى كرديم كه كشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز و هنگامى كه فرمان ما (براى غرق آنان ) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (كه اين نشانه فرا رسيدن طوفان است ) از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتى سوار كن ، و همچنين خانواده ات را، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۲۹

(اشاره به همسر نوح و فرزند ناخلف اوست ) و ديگر درباره اين ستمگران با من سخن مگوى كه آنها همگى هلاك خواهند شد! ۲۸ - و هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد بگو ستايش خدائى را كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد. ۲۹ - و بگو پروردگارا ما را در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى . ۳۰ - (آرى ) در اين ماجرا آيات و نشانه هائى براى صاحبان عقل و انديشه است و ما مسلما همگان را آزمايش مى كنيم . تفسير: پايان عمر يك قوم سركش در آيات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را كه دشمنان نوح به او زدند خوانديم ولى از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى شود كه اذيت و آزار اين قوم سركش ‍ تنها منحصر به اين امور نبود بلكه با هر وسيله توانستند او را در فشار قرار دادند و آزار كردند، و نوح حداكثر تلاش و كوشش خود را در هدايت و نجات آنها از چنگال شرك و كفر به خرج داد، هنگامى كه از تلاشهاى خود ماءيوس شد و جز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنانكه در نخستين آيه مورد بحث مى خوانيم : «گفت : پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهائى كه كردند يارى كن » (قال رب انصرنى بما كذبون ). در اينجا فرمان پروردگار فرا رسيد و مقدمات نجات نوح و ياران اندكش و نابودى مشركان لجوج فراهم شد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۰

«ما به نوح وحى فرستاديم كه كشتى را در حضور ما و طبق فرمان ما بساز» (فاوحينا اليه ان اصنع الفلك باعيننا و وحينا). تعبير «باعيننا» (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تلاش و كوشش تو در اين راه در حضور ما است و تحت پوشش حمايت ما، بنابراين با فكر راحت و آسوده به راه خود ادامه ده و از هيچ چيز ترس و واهمه نداشته باش . ضمنا تعبير به «وحينا» نشان مى دهد كه نوح طرز كشتى ساختن و چگونگى آن را از وحى الهى آموخت ، و گرنه چنان چيزى - طبق نوشته تواريخ - تا آن زمان سابقه نداشت ، به همين دليل نوح كشتى را آنچنان متناسب با مقصد و مقصود خود ساخت كه هيچ كم و كسرى در آن نبود! سپس ادامه مى دهد هنگامى كه فرمان ما فرا رسد، و نشانه اش اين است كه آب از درون تنور خواهد جوشيد، بدان زمان طوفان نزديك شده است بلافاصله از تمام انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) انتخاب و در كشتى سوار كن )) (فاذا جاء امرنا و فار التنور فاسلك فيها من كل زوجين اثنين ). «و خانواده و دوستان با ايمانت را بر كشتى سوار نما، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است » (اشاره به همسر نوح و يكى از فرزندانش است ) (واهلك الا من سبق عليه القول منهم ). و باز اضافه مى كند: ((و ديگر درباره اين ستمگران (كه هم بر خويش ستم كردند و هم بر ديگران ) با من سخنى مگو كه آنها همگى غرق خواهند شد و جاى گفتگو نيست )) (و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون ). البته اين اخطار به خاطر آن بود كه ممكن بود نوح تحت تاءثير عواطف انسانى يا عاطفه پدر و فرزندى قرار گيرد و باز درباره آنها شفاعت كند در حالى كه آنها ديگر شايسته شفاعت نبودند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۱

در آيه بعد مى فرمايد: «هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شدى و استقرار يافتى خدا را به خاطر اين نعمت بزرگ سپاس بجا آور و بگو حمد خدائى را كه ما را از قوم ستمگر رهائى بخشيد» (فاذا استويت انت و من معك على الفلك فقل الحمدلله الذى نجانا من القوم الظالمين ). و بعد از حمد و ستايش خدا در برابر نخستين نعمت بزرگ او يعنى نجات از چنگال ظالمان ، از درگاهش چنين تقاضا كن «و بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى » (و قل رب انزلنى منزلا مباركا و انت خير المنزلين ). واژه «منزل » ممكن است «اسم مكان » باشد، يعنى بعد از پايان گرفتن طوفان كشتى ما را در سرزمينى فرود آور كه داراى بركات فراوانى باشد و ما بتوانيم با آسودگى خاطر به زندگى خود ادامه دهيم . و نيز ممكن است «مصدر ميمى » باشد، يعنى ما را به طرز شايسته اى فرود آر چرا كه بعد از پايان گرفتن طوفان به هنگام نشستن كشتى بر زمين ، خطرات زيادى اين سرنشينان را تهديد مى كرد، نبودن جاى مناسب براى زندگى ، كمبود غذا، انواع بيماريها، نوح از خدا مى خواهد كه او را به نحوى سالم و شايسته بر زمين فرود آورد. و بالاخره آخرين آيه مورد بحث اشاره به مجموع اين داستان كرده مى گويد: «در اين ماجراى نوح و پيروزيش بر ستمكاران و مجازات اين قوم سركش به شديدترين وجه ، آيات و نشانه هائى براى صاحبان عقل و انديشه است »! (ان فى ذلك لايات ). «و ما به طور مسلم همگان را آزمايش مى كنيم » (و ان كنا لمبتلين

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۲

اين جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه ما قوم نوح را كرارا آزموديم و هنگامى كه از عهده آزمايشها برنيامدند هلاكشان كرديم . و نيز ممكن است اشاره به اين باشد كه ما همه انسانها را در هر عصر و زمان آزمايش مى كنيم و آنچه در آيات فوق گفته شد مخصوص مردم عصر نوح نبود، بلكه در همه اعصار و قرون در اشكال مختلف ، آزمايشها صورت مى گيريد، و در اين آزمايشها آنها كه خار راه تكامل بشرند از سر راه برداشته مى شوند، تا بشريت به سير تكاملى خود همچنان ادامه دهد. جالب اينكه در آيات فوق ، تنها به مساءله ساختن كشتى و سوار شدن نوح و يارانش بر آن اكتفا شده و اما اينكه سرانجام گنهكاران به كجا رسيد پيرامون آن سخنى به ميان نيامده چرا كه با وعده الهى «انهم مغرقون » مسلم مى شود چنين سرنوشتى دامان آنها را گرفته ، چرا كه وعده اش تخلف ناپذير است . ذكر اين معنى نيز لازم است كه درباره قوم نوح و مبارزه آنها با اين پيامبر بزرگ و سرنوشت دردناك آنان و ماجراى كشتى ساختن و جوشيدن آب از تنور و وقوع طوفان و غرق فرزند نوح ، سخن بسيار است كه ما قسمت زيادى از آن را در سوره هود جلد نهم از صفحه ۶۸ تا صفحه ۱۲۵ مشروحا آورده ايم و به خواست خدا بخش ديگرى هم در تفسير سوره نوح خواهد آمد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۳

آيه ۳۱ - ۴۱

آيه و ترجمه

ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً ءَاخَرِينَ(۳۱) فَأَرْسلْنَا فِيهِمْ رَسولاً مِّنهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ(۳۲) وَ قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ الاَخِرَةِ وَ أَتْرَفْنَهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يَأْكلُ مِمَّا تَأْكلُونَ مِنْهُ وَ يَشرَب مِمَّا تَشرَبُونَ(۳۳) وَ لَئنْ أَطعْتُم بَشراً مِّثْلَكمْ إِنَّكمْ إِذاً لَّخَسِرُونَ(۳۴) أَ يَعِدُكمْ أَنَّكمْ إِذَا مِتُّمْ وَ كُنتُمْ تُرَاباً وَ عِظماً أَنَّكم مخْرَجُونَ(۳۵) هَيهَات هَيهَات لِمَا تُوعَدُونَ(۳۶) إِنْ هِىَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوت وَ نحْيَا وَ مَا نحْنُ بِمَبْعُوثِينَ(۳۷) إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً وَ مَا نحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ(۳۸) قَالَ رَب انصرْنى بِمَا كَذَّبُونِ(۳۹) قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصبِحُنَّ نَدِمِينَ(۴۰) فَأَخَذَتهُمُ الصيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظلِمِينَ(۴۱)

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۴

ترجمه : ۳۱ - سپس بعد از آنها جمعيت ديگرى را به وجود آورديم . ۳۲ - و در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد، جز او معبودى براى شما نيست آيا (با اين همه از شرك و بت پرستى ) پرهيز نمى كنيد؟! ۳۳ - ولى اشرافيان خود خواه قوم او كه كافر شده بودند و لقاى آخرت را تكذيب كرده بودند و ناز و نعمت در زندگى دنيا به آنها داده بوديم گفتند: اين بشرى است مثل شما! از آنچه شما مى خوريد مى خورد و از آنچه مى نوشيد مى نوشد! ۳۴ - و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد مسلما زيانكاريد. ۳۵ - آيا او به شما وعده مى دهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان شديد بار ديگر (از قبرها) خارج مى شويد؟

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۵

۳۶ - هيهات ، هيهات از اين وعده هائى كه به شما داده مى شود!. ۳۷ - غير از اين زندگى دنيا چيزى در كار نيست ، پيوسته گروهى از ما مى ميرند و نسل ديگرى جاى آنها را مى گيريد و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد. ۳۸ - او فقط مرد دروغگوئى است كه بر خدا افترا بسته و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد. ۳۹ - عرض كرد، پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهاى آنها يارى فرما. ۴۰ - (خداوند) فرمود: به زودى آنها از كار خود پشيمان خواهند شد. (اما زمانى كه سودى به حالشان ندارد). ۴۱ - سرانجام صيحه آسمانى آنها را به حق فرو گرفت و ما آنها را همچون خاشاك بر سيلاب قرار داديم دور باد از رحمت خدا قوم ستمگر! تفسير: سرنوشت غم انگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود) اين آيات به بحث پيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح (عليه السلام ) بر سر كار آمدند پرداخته و منطق آنها را كه هماهنگ منطق كفار پيشين بوده ، و همچنين سرنوشت دردناكشان را شرح مى دهد، و بحثهائى را كه در آيات گذشته ذكر شد تكميل مى كند. نخست مى گويد: «ما بعد از آنها جمعيت ديگرى را به وجود آورديم و قوم تازه اى به روى كار آمدند» (ثم انشانا من بعدهم قرنا آخرين ). «قرن » از ماده «اقتران » به معنى نزديكى است ، لذا به جمعيتى كه در عصر واحد زندگى مى كنند قرن گفته مى شود، و گاه به زمان آنها نيز قرن مى گويند، اندازه گيرى مدت قرن به سى سال يا صد سال صرفا جنبه قراردادى دارد و تابع سنتهاى اقوام مختلف مى باشد. از آنجا كه بشر نمى تواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۶

را براى نشر دعوت توحيد و آئين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانكه آيه بعد مى گويد: «ما در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد و جز او معبودى براى شما نيست » (فارسلنا فيهم رسولا منهم ان اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ). اين همان چيزى بود كه نخستين پايه دعوت همه پيامبران را تشكيل مى داد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است . سپس اين رسول الهى براى تاءكيد بيشتر به آنها مى گفت : «آيا در برابر اين دعوت صريح باز هم از شرك و بت پرستى پرهيز نمى كنيد» (افلا تتقون ). در اينكه اين قوم كداميك از اقوام بودند؟ و پيامبرشان چه نام داشت ؟ مفسران با بررسى آيات مشابه آن در قرآن دو احتمال داده اند: نخست اينكه منظور «قوم ثمود است » كه در سرزمينى در شمال حجاز زندگى مى كردند و پيامبر بزرگ الهى «صالح » براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيدند و راه طغيان پيش گرفتند، سرانجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقه اى مرگبار) از ميان رفتند. شاهد اين تفسير مجازات «صيحه » است كه در پايان آيات مورد بحث براى آنها ذكر شده ، و در سوره هود آيه ۶۷ نيز صريحا در باره «قوم صالح » آمده است . ديگر اينكه منظور «قوم عاد» است كه پيامبرشان «هود» بود و در بعضى از آيات قرآن سرگذشت آنها بلافاصله بعد از سرگذشت نوح آمده و اين خود قرينهاى بر اين تفسير است . اما با توجه به اينكه مجازات اين قوم طبق آيات ۶ و ۷ سوره «الحاقه » تندباد شديدى بود كه هفت شب و هشت روز آنها را در هم مى كوبيد روشن مى شود

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۷

تفسير اول صحيحتر است . به هر حال ببينيم عكس العمل اين قوم سركش در برابر نداى توحيدى اين پيامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در آيه بعد مى گويد: «آن جمعيت اشرافى خودخواه كه خداوند يگانه را انكار كردند و لقاى آخرت و رستاخيز را تكذيب نمودند و ما آنها را نعمت فراوانى در اين زندگى دنيا بخشيده بوديم گفتند: اين فقط انسانى است مثل شما، از آنچه شما مى خوريد مى خورد، و از آنچه مى نوشيد مى نوشد» (و قال الملا من قومه الذين كفروا و كذبوا بلقاء الاخره و اترفناهم فى الحياة الدنيا ما هذا الا بشر مثلكم ياكل مما تاكلون منه و يشرب مما تشربون ). آرى جمعيتى كه در ناز و نعمت به سر مى بردند و به تعبير قرآن «ملا» بودند (ظاهرى چشم پر كن و درونى از نور حق تهى داشتند) چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مى ديدند، و مزاحم منافع نامشروع و استكبار و برترى جوئى بى دليلشان مشاهده مى كردند و به خاطر همين ناز و نعمتها از خدا دور افتاده بودند و سراى آخرت را انكار نمودند، به ستيزه بر خواستند ، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند. آنان انسان بودن اين رهبران الهى و خوردن و نوشيدن آنها را همانند ساير مردم دليلى بر نفى رسالتشان گرفتند، در حالى كه اين خود تاءييدى بر رسالت اين بزرگ مردان بود كه آنها از ميان توده هاى مردم برمى خاستند كه دردها و نيازها - شان را بخوبى درك كنند. سپس به يكديگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد بطور قطع زيانكاريد»! (و لئن اطعتم بشرا مثلكم انكم اذا لخاسرون ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۸

اين كوردلان توجه به اين نكته نداشتند كه خودشان انتظار داشتند مردم در اين وسوسه هاى شيطانى از آنان پيروى كنند و براى مبارزه با اين پيامبر همصدا شوند، اما با اين حال پيروى از كسى را كه از كانون وحى كمك مى گيريد و قلبش ‍ به نور علم پروردگار روشن است عيب مى شمردند و مخالف آزادى و حريت انسان ! سپس به انكار معاد كه هميشه قبول آن سدى بر سر راه خودكامگان و هوسرانان بود پرداختند و گفتند: ((آيا اين مرد به شما وعده مى دهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان (پوسيده ) شديد باز هم از قبرها بيرون مى آئيد و حيات نوينى را آغاز مى كنيد))؟! (ايعدكم انكم اذا متم و كنتم ترابا و عظاما انكم مخرجون ). «هيهات ! هيهات ! از اين وعده هايى كه به شما داده مى شود» (وعده هاى بى اساس و تو خالى !) (هيهات هيهات لما توعدون ). اصلا مگر ممكن است انسانى كه مرد و خاك شد و ذرات آن به هر سو پراكنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنين چيزى محال است محال !! سپس با اين سخن انكار معاد را تاءكيد بيشترى كردند كه «غير از اين زندگى دنيا چيزى در كار نيست ، پيوسته گروهى از ما مى ميرند و نسل ديگرى جاى آنها را مى گيريد، و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرى نيست ! و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد»! (ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيى و ما نحن بمبعوثين ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۳۹

سرانجام به عنوان يك جمع بندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: «او فقط مرد دروغگوئى است كه بر خدا افترا بسته ، و به همين دليل ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد»! (ان هو الا رجل افترى على الله كذبا و ما نحن له بمؤ منين ). نه رسالتى از طرف خدا دارد، و نه وعده هاى رستاخيز او درست است ، و نه برنامه هاى ديگرش ، به همين دليل يك آدم عاقل به او ايمان نخواهد آورد. هنگامى كه غرور و طغيان آنها از حد گذشت و تمام پرده هاى حيا را دريدند ، و بى شرمى را در انكار رسالت و معجزات و دعوت انسانساز پيامبرشان را به آخرين حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، اين پيامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا كرد و «گفت : پروردگارا مرا در مقابل تكذيبهاى آنها يارى كن » (قال رب انصرنى بما كذبون ). آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مى خواستند زدند، تو مرا كمك فرما. «و از سوى پروردگار به او گفته شد كه آنها به زودى از كار خود پشيمان خواهند گشت » و ميوه درخت تلخى را كه نشانده اند خواهند چشيد)) (قال عما قليل ليصبحن نادمين ). اما زمانى پشيمان مى شوند كه سودى ندارد و راه بازگشت بسته است . و همين طور شد «ناگهان صيحه آسمانى آنها را به حق زير ضربات خود فرو گرفت » (فاخذتهم الصيحة بالحق ). صاعقه اى مرگبار با صدائى وحشت انگيز و مهيب فرود آمد، همه جا را تكان داد و در هم كوبيد و ويران كرد، و اجساد بى جان آنها را روى هم ريخت ، بقدرى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۰

سريع و كوبنده بود كه حتى قدرت فرار از خانه هاشان پيدا نكردند و در درون همان خانه هايشان مدفون گشتند چنانكه قرآن در پايان اين آيات مى گويد: «ما آنها را همچون خار و خاشاك در هم كوبيده شده روى سيلاب قرار داديم » (فجعلناهم غثاء). «دور باد از رحمت خداوند قوم ستمگر»! (فبعدا للقوم الظالمين ). نكته ها:

زندگى پر زرق و برق و اثر شوم آن

در آيات فوق رابطهاى ميان «اتراف » (زندگى اشرافى و پرناز و نعمت ) و «كفر و تكذيب لقاى پروردگار ديده مى شود، و به راستى چنين است ، چرا كه صاحبان اين گونه زندگانى معمولا تمايل به آزادى بى قيد و شرط براى هر گونه كامجوئى و بهره گيرى از لذائذ حيوانى دارند، و پر واضح است كه قبول مراقبت الهى و همچنين دادگاه بزرگ رستاخيز مانع مهمى در اين راه است ، هم آرامش ‍ وجدانشان را بر هم مى زند، و هم زبان مردم را به روى آنها باز مى كند. لذا اين گونه افراد يكباره طوق عبوديت پروردگار را از گردن بر مى دارند، و راه انكار مبدء و معاد را پيش مى گيرند و به تعبيرى كه در آيات فوق خوانديم مى گويند: زندگى همين است و بس و هيچ خبر ديگرى نيست و هر كس غير اين بگويد دروغگو است ! دم غنيمت است و اين چهار روزه عمر را بايد خوش بود، از هر چمنى بايد گلى چيد و از هر وسيله لذتى لذت جست ! و اينچنين خلافكاريها و زشتيهاى اعمال خود را توجيه مى كنند. از اين گذشته فراهم ساختن چنان زندگى پر زرق و برق بدون غصب حقوق ديگران و ظلم و ستم معمولا ممكن نيست ، تا رسالت پيامبران و قيامت را انكار نكنند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۱

اين راه براى آنها هموار نخواهد شد، و اينجاست كه مى بينيم اكثريت كسانى كه داراى چنين زندگى هستند به همه چيز پشت پا مى زنند و با ديده تحقير و انكار به همه چيز مى نگرند. اين بينوايان كور دل و اسيران چنگال هوى و هوس از سايه اطاعت و لطف پروردگار بيرون مى روند، ولى طوق عبوديت هوى و هوس و شهوت را بر گردن مى نهند، و خود بنده بندگان دگر مى شوند، افكارى منحط، ارواحى آلوده ، و دلهائى سياه و تاريك دارند، دورنماى زندگى آنها شايد براى بعضى جالب باشد اما از نزديك وحشتناك است چرا كه نا آرامى حاصل از گناه و ترس از زوال نعمتها و مرگ فكر آنها را همواره در اضطراب فرو مى برد. ۲ - ((تراب » و «عظام » «تراب » به معنى خاك و «عظام » به معنى استخوانها است ، معمولا بدن انسان نخست تبديل به استخوانهاى پوسيده و سپس خاك مى شود، بنابراين جاى اين سؤ ال باقى است كه چرا در آيه فوق ، تراب بر عظام مقدم داشته شده است ؟. اين تعبير ممكن است اشاره به دو بخش مختلف بدن آدمى باشد نخست گوشتها فرو ميريزد و خاك مى شود و استخوانها سالها بعد از آن باقى مى ماند و سپس مى پوسد و از بين مى رود. اين احتمال نيز قابل توجه است كه تراب اشاره به نياكان بسيار قديم باشد كه همگى خاك شدند و عظام اشاره به پدران كه استخوانهاى پوسيده آنها باقى است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۲

غثاء چيست ؟

در آيات فوق خوانديم كه «قوم ثمود» بر اثر صيحه آسمانى همچون «غثاء» گشتند، غثاء در اصل به معنى گياهان خشكيده اى است كه به صورت بسيار در هم ريخته بر روى سيلاب قرار دارد، همچنين به كفهائى كه روى ديگ در حال جوشيدن پيدا مى شود نيز غثاء مى گويند. تشبيه اجساد بى جان آنها به غثاء اشاره به نهايت ضعف و ناتوانى و در هم شكستگى و بى ارزش بودن آنها است ، چرا كه خاشاك روى سيلاب از هر چيز بى ارزشتر و سبكتر است نه از خود اراده اى دارد و نه بعد از گذشتن و فرو نشستن سيلاب اثرى از آن باقى مى ماند. در مورد صيحه آسمانى ، شرح مبسوطى در جلد نهم صفحه ۱۶۴ (ذيل آيه ۶۷ سوره هود) داشتيم ، البته اين مجازات منحصر به قوم ثمود نبود بلكه چند قوم گنهكار با همين عذاب الهى نابود شدند كه شرح آن را در همانجا بيان كرديم .

يك سرنوشت عمومى

جالب اينكه در آخرين جمله از آيات مورد بحث ، مساءله را از صورت خصوصى بيرون آورده و به صورت يك قانون كلى و همگانى بيان مى كند و مى فرمايد: دور باد قوم ستمگر از رحمت خدا، و اين در حقيقت نتيجه گيرى نهائى از كل اين آيات است كه آنچه در اين ماجرا گفته شد از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز و نتيجه دردناك آنها، مخصوص جمعيت و گروه معينى نيست ، بلكه همه ستمگران را در طول تاريخ شامل مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۳

آيه ۴۲ - ۴۴

آيه و ترجمه

ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُوناً ءَاخَرِينَ(۴۲) مَا تَسبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَستَئْخِرُونَ(۴۳) ثمَّ أَرْسلْنَا رُسلَنَا تَترَا كلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسولهَُا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضهُم بَعْضاً وَ جَعَلْنَهُمْ أَحَادِيث فَبُعْداً لِّقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ(۴۴) ترجمه : ۴۲ - سپس اقوام ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم . ۴۳ - هيچ امتى بر اصل و سر رسيد حتميش پيشى نمى گيرد و از آن نيز تاءخير نمى كند. ۴۴ - سپس رسولان خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم ، هر زمان رسولى براى (هدايت ) قومى مى آمد او را تكذيب مى كردند ولى ما اين امتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نموديم و آنها را احاديثى قرار داديم (چنان محو شدند كه تنها نام و گفتگوئى از آنها باقى ماند) دور باد از رحمت خدا قومى كه ايمان نمى آورند! تفسير: اقوام سركش يكى بعد از ديگرى هلاك شدند پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در آيات مورد بحث اشاره به اقوام ديگرى كه بعد از آنها و قبل از موسى (عليه السلام ) روى كار آمدند كرده ، مى گويد: «بعد از آنان جمعيتهاى ديگرى را روى كار آورديم » (ثم انشانا من بعدهم قرونا آخرين ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۴

چرا كه اين قانون و سنت خداوند بزرگ است كه فيض خود را قطع نمى كند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تكامل نوع بشر شدند آنها را كنار زده و اين قافله را در مسيرش همچنان پيش مى برد. اما اين اقوام و طوائف گوناگون هر كدام داراى زمان و اجل معينى بودند و «هيچ امتى از اجل خود پيشى نمى گيرند و از آن عقب نمى افتند» (ما تسبق من امة اجلها و ما يستاخرون ). بلكه هنگامى كه فرمان قطعى پايان حيات آنها صادر مى شد از ميان مى رفتند، نه يك لحظه زودتر و نه ديرتر. «اجل » به معنى عمر و مدت چيزى است ، و گاه به نقطه پايان و انتها نيز اجل گفته مى شود، مثل اينكه مى گوئيم : اجل فلان بدهى فلان زمان است (يعنى سر رسيد آن ). البته «اجل » همانگونه كه قبلا هم گفته ايم دو گونه است : «حتمى » و «مشروط يا معلق ». اجل حتمى زمان پايان قطعى عمر شخص يا قوم يا چيزى است كه هيچگونه دگرگونى در آن امكان ندارد، ولى اجل مشروط يا معلق زمانى است كه با دگرگون شدن شرائط و موانع ممكن است كم و زياد بشود، قبلا در اين زمينه بقدر كافى صحبت كرده ايم . به هر حال روشن است كه آيه فوق به اجل حتمى اشاره مى كند. آيه بعد ناظر به اين حقيقت است كه دعوت پيامبران در طول تاريخ هيچگاه

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۵

قطع نشده ، مى فرمايد: «ما سپس رسولان خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم » (ثم ارسلنا رسلنا تترا). «تترا» از ماده «وتر» به معنى پى در پى در آمدن است ، و تواتر اخبار به معنى خبرهائى است كه يكى بعد از ديگرى مى رسد و از مجموعه آنها انسان يقين پيدا مى كند، اين ماده در اصل از «وتر» به معنى «زه كمان » گرفته شده است چرا كه زه به كمان چسبيده و پشت سر آن قرار گرفته است و دو سر كمان را به هم نزديك مى كند، (از نظر ساختمان كلمه ، «تترا» در اصل «وترا» بوده كه واو آن تبديل به «ت » شده ). به هر حال اين معلمان آسمانى يكى پس از ديگرى مى آمدند و مى رفتند، ولى اقوام سركش همچنان بر كفر و انكار خود باقى بودند، به طورى كه «هر زمان رسولى براى هدايت امتى مى آمد او را تكذيب مى كردند» (كلما جاء امة رسولها كذبوه ). هنگامى كه اين كفر و تكذيب از حد گذشت و بقدر كافى اتمام حجت شد «ما اين امتهاى سركش را يكى بعد از ديگرى هلاك نموديم و از صفحه روزگار محوشان كرديم » (فاتبعنا بعضهم بعضا). آنچنان نابود شدند كه تنها گفتگوئى از آنها در ميان مردم باقى ماند آرى «ما آنها را احاديثى قرار داديم » (و جعلناهم احاديث ). اشاره به اينكه گاه امتى منقرض مى شود اما نفرات و آثار چشمگيرى از آنها در گوشه و كنار به صورت پراكنده باقى مى ماند، ولى گاه چنان نابود مى شود كه جز اسمى از آنها بر صفحات تاريخ يا در گفتگوهاى مردم باقى نمى ماند و اين امتهاى سركش و طغيانگر از دسته دوم بودند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۲۴۶

و در پايان آيه ، همچون آيات پيشين مى گويد: «دور باد از رحمت خدا قومى كه ايمان نمى آورند» (فبعدا لقوم لا يؤ منون ). آرى اين سرنوشتهاى دردناك نتيجه بى ايمانى آنها بود، و به همين دليل مخصوص آنها نيست ، هر گروه بى ايمان و سركش و ستمگر خواه ناخواه به چنين سرنوشتى گرفتار مى شود، چنان نابود مى گردد كه تنها نامى از او در صفحات تاريخ و گفتگوها باقى مى ماند. آنها نه تنها در اين دنيا دور از رحمت خدا بودند كه در سراى ديگر نيز از رحمت الهى دورند، چرا كه تعبير آيه ، مطلق است و همه را شامل مى شود.