تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۰

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۱۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰۴

آيه ۶۱ - ۶۳

آيه و ترجمه

جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتى وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا(۶۱) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلا سلَماً وَ لهَُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا(۶۲) تِلْك الجَْنَّةُ الَّتى نُورِث مِنْ عِبَادِنَا مَن كانَ تَقِيًّا(۶۳) ترجمه : ۶۱ - باغهائى است جاودانى كه خداوند رحمان ، بندگانش را به آن وعده داده است ، هر چند آن را نديده اند، وعده خدا حتما تحقق يافتنى است . ۶۲ - آنها هرگز در آنجا گفتار لغو و بيهودهاى نمى شنوند و جز سلام در آنجا سخنى نيست و هر صبح و شام روزى آنها در بهشت مقرر است . ۶۳ - اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار ميدهيم . تفسير: توصيفى از بهشت در اين آيات ، توصيف بهشت و نعمتهاى بهشتى شده است كه در آيات گذشته از آن ياد شده بود. نخست بهشت موعود را چنين توصيف مى كند: «باغهائى است جاودانى كه خداوند رحمان ، بندگانش را به آن وعده داده است ، و آنها آن را نديده اند»

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰۵

(ولى به آن ايمان دارند) (جنات عدن التى وعد الرحمن عباده بالغيب ) . وعده خدا حتما تحقق يافتنى است (انه كان وعده ماتيا). قابل توجه اينكه : در آيات گذشته كه سخن از توبه و ايمان و عمل صالح بود و به دنبال آن وعده بهشت ، «جنت » به صورت مفرد آمده ، اما در اينجا به صورت جمع است (جنات ) زيرا بهشت در حقيقت مركب از باغهاى متعدد و فوق العاده پر نعمتى است كه در اختيار مؤ منان صالح قرار دارد . توصيف به «عدن » كه به معنى هميشگى و جاودانى است دليل بر اين است كه بهشت همچون باغها و نعمتهاى اين جهان نيست كه زائل شدنى باشد، زيرا چيزى كه انسان را در رابطه با نعمتهاى بزرگ اين جهان نگران ميسازد اين است كه همه آنها سرانجام زوالپذيرند، اما اين نگرانى در مورد نعمتهاى بهشتى وجود ندارد. كلمه «عباده » به معنى بندگان مؤ من خداوند است نه همه بندگان و تعبير بالغيب كه بعد از آن گفته شده است يعنى از ديده هاى آنها پنهان است و به آن ايمان دارند، در آيه (۳۰ سوره فجر) نيز ميخوانيم فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى : «در سلك بندگانم درآ و در بهشتم ورود نما»! اين احتمال نيز در معنى «بالغيب » وجود دارد كه نعمتهاى بهشتى آنچنان است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به مغزهاى انسانها، خطور نكرده است ، و به كلى از حس و درك ما غائب است ، جهانى است برتر، وسيعتر و مافوق اين جهان كه ما تنها شبحى از آن را از دور با چشم جان مى بينيم . پس از آن به يكى ديگر از بزرگترين نعمتهاى بهشتى اشاره كرده مى گويد:

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰۶

آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهودهاى نمى شنوند (لا يسمعون فيها لغوا ). نه دروغى ، نه دشنامى ، نه تهمتى نه زخم زبانى ، نه سخريهاى و نه حتى سخن بيهودهاى . تنها چيزى كه در آنجا مرتبا به گوش ميخورد سلام است (الا سلاما). سلام به معنى وسيع كلمه كه دلالت بر سلامت روح و فكر و زبان و رفتار و كردار بهشتيان دارد. سلامى كه آن محيط را، بهشتى كرده و هر گونه اذيت و ايذاء از آن برچيده شده است . سلامى كه نشانه يك محيط امن و امان ، يك محيط مملو از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است . در آيات ديگر قرآن نيز همين حقيقت با تعبيرات مختلفى آمده است ، در آيه (۷۳ سوره زمر) ميخوانيم : و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين : خازنان بهشت به هنگام ورود به آنها ميگويند: سلام بر شما هميشه خوش و خوشحال باشيد، پاك و پاكيزه باشيد، بفرمائيد وارد بهشت شويد، و جاودانه بمانيد! در (آيه ۳۴ سوره ق ) ميخوانيم : ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود: با سلام و سلامت وارد آن شويد امروز روز خلود و جاودانى است . نه تنها فرشتگان بر آنها درود ميفرستند و خود آنها به يكديگر بلكه خداوند نيز، چنانكه در (سوره يس آيه ۵۷) بر آنها سلام ميفرستند: سلام قولا من رب رحيم : سلام بر شما باد، اين سلامى است از پروردگار مهربان به شما بهشتيان . آيا محيطى باصفاتر و زيباتر از اين محيط آكنده از سلام و سلامت وجود دارد. و به دنبال اين نعمت به نعمت ديگرى اشاره مى كند مى گويد هر صبح و

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰۷

شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است (و لهم رزقهم فيها بكرة و عشيا). اين جمله دو سوال را برمى انگيزد: نخست اينكه : مگر در بهشت صبح و شامى وجود دارد؟ پاسخ اين سؤ ال در روايات اسلامى چنين آمده است : گرچه در بهشت همواره نور و روشنائى است اما بهشتيان از كم و زياد شدن نور و نوسان آن شب و روز را تشخيص ميدهند. سؤ ال ديگر اينكه : از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه بهشتيان هر چه بخواهند از مواهب و روزيها در اختيارشان هميشه و در هر ساعت وجود دارد، اين چه رزقى است كه فقط صبح و شام به سراغ آنها مى آيد ؟ پاسخ اين سؤ ال را از حديث لطيفى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده ميتوان دريافت آنجا كه ميفرمايد: و تعطيهم طرف الهدايا من الله لمواقيت الصلوة التى كانوا يصلون فيها فى الدنيا: هداياى جالب و نخبه از سوى خداوند بزرگ در اوقاتى كه در اين دنيا نماز ميخواندند به آنها در بهشت ميرسد از اين حديث استفاده مى شود كه اين هداياى ممتاز كه به هيچوجه نمى توان ماهيت آن را حتى با حدس و تخمين بيان كرد، نعمتهائى است بسيار پر ارزش كه علاوه بر نعمتهاى معمول بهشتى ، صبح و شام به آنها اهدا مى گردد. آيا تعبير آيه فوق و حديثى كه در بالا ذكر شد دليل بر اين نيست كه زندگى بهشتيان يكنواخت نمى باشد، بلكه هر روز و هر صبح و شام موهبت جديد و لطف تازهاى شامل حالشان مى شود؟ و آيا مفهوم اين سخن آن نيست كه در آنجا سير تكاملى انسان ادامه خواهد داشت هر چند اعمال تازهاى در آنجا انجام نمى دهد، ولى با مركبى كه از معتقدات و اعمالش ‍ در اين جهان فراهم ساخته سير تكاملى خود را ادامه خواهد داد.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰۸

پس از توصيف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن ، بهشتيان را در يك جمله كوتاه معرفى كرده مى گويد: اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار ميدهيم (تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا). و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز «تقوا» نيست . گرچه تعبير به «عبادنا» (بندگان ما) اشاره اجمالى به ايمان و تقوا دارد ولى اينجا جائى نيست كه به اشاره اجمالى اكتفا شود، بلكه با صراحت بايد اين حقيقت بيان گردد كه بهشت تنها جاى پرهيزكاران است . باز در اينجا به كلمه «ارث » برخورد ميكنيم كه معمولا به اموالى گفته مى شود كه از كسى به ديگرى بعد از مرگش انتقال مييابد، در حالى كه بهشت مال كسى نبوده و انتقالى ظاهرا در كار نيست . پاسخ اين سؤ ال را از دو راه ميتوان گفت : ۱ - ارث از نظر لغت به معنى تمليك آمده است و منحصر به انتقال مالى از ميت به بازماندگانش ، نمى باشد. ۲ - در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : ما من احد الا و له منزل فى الجنة و منزل فى النار، فاما الكافر فيرث المؤ من منزله من النار، و المؤ من يرث الكافر منزله من الجنة : «هر كس بدون استثناء منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى در دوزخ دارد، كافران منزلگاه دوزخى مؤ منان را به ارث ميبرند، و مؤ منان جايگاه بهشتى كافران را»! ذكر اين نكته نيز لازم است كه وراثت به آن معنى كه در حديث آمده

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰۹

بر اساس پيوندهاى نسبى نيست ، بلكه بر اثر پيوند مكتبى و عملى تقوا است . از شان نزولى كه بعضى از مفسران در آيه فوق نقل كرده اند نيز همين معنى استفاده مى شود كه يكى از مشركان به نام عاص بن وائل مزد كارگر خود را (كه گويا مرد مسلمانى بوده است ) نپرداخت و به طعنه گفت : اگر آنچه محمد مى گويد، حق باشد ما از هر كس به نعمتهاى بهشت سزاوارتريم ، در همانجا مزد اين كارگر را بطور كامل خواهم پرداخت ! آيه فوق نازل شد و گفت : «اين بهشت مخصوص بندگان با تقوا است .»

آيه ۶۴ - ۶۵

آيه و ترجمه

وَ مَا نَتَنزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّك لَهُ مَا بَينَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك وَ مَا كانَ رَبُّك نَسِيًّا(۶۴) رَّب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصطبرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سمِيًّا(۶۵) ترجمه : ۶۴ - ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم آنچه پيش روى ما و پشت سر ما و ما بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده (و نيست ). ۶۵ - همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد، او را پرستش كن ، و در راه عبادتش شكيبا باش ، آيا مثل و مانندى براى او پيدا ميكنى ؟! شان نزول : جمعى از مفسران در شان نزول آيات فوق چنين آورده اند كه چند روزى ، وحى قطع شد، و جبرئيل پيك وحى الهى به سراغ پيامبر نيامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى ؟ من

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۰

بسيار مشتاق تو بودم ، جبرئيل گفت ، من به تو مشتاقترم ! ولى من بندهاى مامورم هنگامى كه مامور شوم مى آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى كنم . تفسير: بندگانيم جان و دل بر كف گرچه براى اين آيات شان نزول خاصى است كه در بالا ذكر شد، ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه پيوند و ارتباطى منطقى با آيات گذشته داشته باشد، چرا كه تاكيدى است بر اينكه هر چه جبرئيل در آيات پيشين آورده همه بيكم و كاست از ناحيه خدا است ، و چيزى از خود او نيست ، نخستين آيه از زبان پيك وحى مى گويد: ((ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم (و ما نتنزل الا بامر ربك ). همه چيز از او است و ما بندگانيم جان و دل بر كف آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن او است (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ). خلاصه آينده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است . و اين را نيز بدان كه «پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست » (و ما كان ربك نسيا). بعضى از مفسران براى جمله «له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك » تفسيرهاى متعددى كه احيانا بالغ بر يازده تفسير مى شود ذكر كرده اند، ولى آنچه در

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۱

بالا آورديم از همه مناسبتر به نظر ميرسد. سپس اضافه مى كند: اينها همه به فرمان پروردگار تو است پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد)) (رب السماوات و الارض و ما بينهما). حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مى شود، تنها او را پرستش كن (فاعبده ). عبادتى تواءم با توحيد و اخلاص و از آنجا كه در اين راه - راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا - مشكلات و سختيها فراوان است ، اضافه مى كند: و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش (و اصطبر لعبادته ). و در آخرين جمله مى گويد: آيا مثل و مانندى براى خداوند پيدا ميكنى ؟ (هل تعلم له سميا). اين جمله در حقيقت دليلى است بر آنچه در جمله قبل آمده ، يعنى مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى ؟! كلمه «سمى » گرچه به معنى همنام است ، ولى روشن است كه منظور در اينجا تنها نام نيست بلكه محتواى نام است ، يعنى آيا كسى غير از خدا، خالق رازق ، محيى ، مميت ، عالم و قادر به همه چيز و بر همه چيز پيدا خواهى كرد؟

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۲

آيه ۶۶ - ۷۰

آيه و ترجمه

وَ يَقُولُ الانسنُ أَ ءِذَا مَا مِت لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ(۶۶) أَ وَ لا يَذْكرُ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَك شيْئاً(۶۷) فَوَ رَبِّك لَنَحْشرَنَّهُمْ وَ الشيَطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا(۶۸) ثمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كلِّ شِيعَةٍ أَيهُمْ أَشدُّ عَلى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا(۶۹) ثمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى بهَا صِلِيًّا(۷۰) ترجمه : ۶۶ - انسان مى گويد: آيا پس از مردن در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد. ۶۷ - آيا انسان به خاطر نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم در حالى كه چيزى نبود. ۶۸ - سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين محشور ميكنيم ، بعد همه را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر ميسازيم ! ۶۹ - سپس از هر گروه و جمعيتى كسانى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بوده اند جدا ميكنيم . ۷۰ - بعد از آن ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم (و آنها را پيش از ديگران مجازات خواهيم كرد). شان نزول : آيات نخست - طبق گفته جمعى از مفسران در مورد «ابى بن خلف » يا

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۳

«وليد بن مغيره » نازل شده كه قطعه استخوان پوسيدهاى را در دست گرفته بودند و آنرا با دست خود نرم ميكردند و در برابر باد ميپاشيدند، تا هر ذرهاى از آن به گوشهاى پراكنده گردد، و ميگفتند، محمد را بنگريد كه گمان مى كند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان ، بار ديگر زنده مى كند، چنين چيزى ابدا ممكن نيست !. اين آيات نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها گفت ، پاسخى كه براى همه انسانها در همه قرون و اعصار، مفيد و آموزنده است . تفسير: توصيفى از دوزخيان در آيات گذشته بحثهاى قابل ملاحظهاى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد، آيات مورد بحث نيز در همين زمينه سخن مى گويد. در آيه نخست گفتار منكران معاد را چنين بازگو مى كند انسان مى گويد: آيا هنگامى كه من مردم ، در آينده زنده ميشوم و سر از قبر برميدارم ؟! (و يقول الانسان ء اذا ما مت لسوف اخرج حيا). البته اين استفهام يك استفهام انكارى است ، يعنى چنين چيزى امكان ندارد اما تعبير به «انسان » (مخصوصا با الف و لام جنس ) با اينكه مناسب بود به جاى آن «كافر» گفته شود، شايد از اين روست كه اين سؤ ال در طبع هر انسانى در ابتدا كم و بيش نهفته است كه با شنيدن مساله «زندگى بعد از مرگ » فورا علامت استفهامى در ذهن او ترسيم مى شود. بلافاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مى گويد كه : آيا انسان اين واقعيت را به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم ، و او ابدا چيزى نبود؟! (اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۴

تعبير به «الانسان » در اينجا نيز ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه انسان با آن استعداد و هوش خداداد نبايد در برابر چنين سؤ الى خاموش بنشيند، بايد خودش با يادآورى خلقت نخستين به آن پاسخ گويد و گرنه حقيقت انسانيت خود را به كار نگرفته است . اين آيات مانند بسيارى از آيات مربوط به معاد تكيه روى معاد جسمانى دارد، و الا اگر بنا بود تنها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد، نه آن سؤ ال جا داشت و نه اين پاسخ . به هر حال اين منطق را كه قرآن براى اثبات معاد در اينجا به كار گرفته در مواردى ديگر از قرآن نيز آمده است ، از جمله در اواخر سوره «يس » كه با همين تعبير انسان مطرح شده است او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم : آيا انسان نمى انديشد كه ما او را از نطفه آفريدهايم ، و سپس ‍ اين نطفه ناچيز به انسانى سخنگو كه از خود دفاع مى كند تغيير شكل يافت اما با اين حال اين انسان مثلى براى ما زد و آفرينش خود را بكلى فراموش كرد و گفت چه كسى است كه استخوانهاى پوسيده را بار ديگر زنده كند؟ بگو همان خدائى كه او را نخستين بار آفريده ، زنده خواهد كرد، و او به همه مخلوقات خود دانا است (سوره يس - ۷۷ - ۷۹). بعضى از مفسران در اينجا سؤ الى مطرح كرده اند كه اگر اين دليل درست است كه هر كس كارى را انجام داد قدرت دارد مانند آن را نيز انجام بدهد پس

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۵

چرا ما كارهائى را انجام ميدهيم و گاه نمى توانيم عين همان را تكرار كنيم ؟ مثلا گاهى قطعه شعرى بسيار عالى ميسرائيم و يا خط بسيار زيبائى مينويسيم ، اما بعدا هر چه تلاش ميكنيم مثل آن را نمى توانيم انجام دهيم . پاسخى را كه ما براى اين سؤ ال انتخاب كردهايم اين است كه درست است كه ما اعمال خود را از روى اراده و اختيار انجام ميدهيم ، ولى گاهى يك سلسله امور غير اختيارى در بعضى از ويژگيهاى افعال ما اثر ميگذارد، لرزش نامحسوس دست ما گاه در شكل دقيق حروف مؤ ثر است ، و از اين گذشته قدرت و استعداد ما هميشه يكسان نيست ، گاه عواملى پيش مى آيد كه تمام نيروى درونى ما را بسيج مى كند، و ما ميتوانيم به اصطلاح شاهكارى بيافرينيم ، ولى گاه عوامل محركه ضعيف است و تمام نيروى ما بسيج نمى شود، به همين دليل كار مرتبه دوم به خوبى مرتبه اول انجام نمى گيرد. ولى خداوندى كه قدرتش بيانتها است ، اين گونه مسائل براى او مطرح نيست ، هر كارى را انجام دهد عين آن را بيكم و كاست ميتواند تكرار كند. در آيه بعد با لحن بسيار قاطع ، منكران معاد و گنهكاران بيايمان را تهديد مى كند و مى گويد: قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى كه آنان را وسوسه ميكردند و يا معبودشان بودند، همه را محشور ميكنيم (فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ). «سپس همه آنها را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو درآمده اند حاضر ميكنيم » (ثم لنحضرنهم حول جهنم جثيا). اين آيه نشان مى دهد كه دادگاه افراد بيايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است !. تعبير «جثيا» (با توجه به اينكه «جثى » جمع «جاثى » به معنى كسى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۶

است بر سر زانو نشسته ) شايد اشاره به ضعف و ناتوانى و ذلت و زبونى آنها باشد، گوئى قدرت ندارند بر سر پا بايستند، البته اين كلمه معانى ديگرى هم دارد از جمله اينكه بعضى جثى را به معنى «گروه گروه » تفسير كرده اند، و بعضى به معنى انبوه و متراكم بر روى هم ، همانند خاكها و سنگها، ولى تفسير اول مناسبتر و مشهورتر است . و از آنجا كه اولويتها در آن دادگاه عدل منظور مى شود در آيه بعد مى گويد: ما اول به سراغ سركشترين و ياغيترين افراد ميرويم ، ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بودند جدا ميكنيم (ثم لننزعن من كل شيعة ايهم اشد على الرحمن عتيا). همان بى شرمانى كه حتى مواهب خداى «رحمان » را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى و طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند! باز روى اين معنى تاكيد كرده مى گويد: «ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم » (ثم لنحن اعلم بالذين هم اولى بها صليا). دقيقا آنها را انتخاب مى كنيم و در اين انتخاب هيچگونه اشتباهى رخ نخواهد داد. «صلى » مصدر است كه هم به معنى روشن كردن آتش ، و هم چيزى را كه با آتش مى سوزانند آمده است .

آيه ۷۱ - ۷۲

آيه و ترجمه

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۷

وَ إِن مِّنكمْ إِلا وَارِدُهَا كانَ عَلى رَبِّك حَتْماً مَّقْضِيًّا(۷۱) ثمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ نَذَرُ الظلِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(۷۲) ترجمه : ۷۱ - و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم ميشويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان !! ۷۲ - سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهائى ميبخشيم ، و ظالمان را در حالى كه (از ضعف و ذلت ) به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم . تفسير: همه وارد جهنم ميشوند؟! آيات فوق نيز ادامه بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است . نخست به مطلبى كه شايد شنيدنش براى غالب مردم شگفتانگيز باشد اشاره كرده مى گويد: همه شما بدون استثنا وارد جهنم ميشويد (و ان منكم الا واردها). «اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان » (كان على ربك حتما مقضيا). «سپس آنها را كه تقوى پيشه كردند از آن نجات ميدهيم ، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم » (ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا). در تفسير اين دو آيه در ميان مفسران گفتگوى دامنهدارى است ، بر اساس اينكه منظور از «ورود» در جمله «ان منكم الا واردها» چيست ؟

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۸

بعضى از مفسران معتقدند كه «ورود» در اينجا به معنى نزديك شدن و اشراف پيدا كردن است ، يعنى همه مردم ، خوبان و بدان ، بدون استثنا براى حسابرسى يا براى مشاهده سرنوشت نهائى بدكاران ، به كنار جهنم مى آيند، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ستمگران را در آن رها مى كند. آنها براى اين تفسير به آيه ۲۳ سوره قصص استدلال ميكنند و لما ورد ماء مدين ... هنگامى كه موسى كنار آب مدين رسيد... كه در اينجا نيز ورود به همان معنى است . تفسير دومى كه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه ورود در اينجا به معنى دخول است و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم ميشوند، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم (يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم ) چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گوئى از آنان دور مى شود و فرار مى كند، و هر جا آنها قرار ميگيرند خاموش مى گردد، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش ‍ برسد فورا شعلهور ميشوند. قطع نظر از اينكه فلسفه اين كار چيست كه بعدا به خواست خدا شرح خواهيم داد بدون شك ظاهر آيه فوق با تفسير دوم هماهنگ است ، زيرا معنى اصلى ورود، دخول است و غير آن نياز به قرينه دارد، علاوه بر اين جمله «ثم ننجى الذين اتقوا» (سپس پرهيزگاران را نجات ميدهيم ) همچون جمله نذر الظالمين فيها (ستمگران را در آن وا ميگذاريم ) همه شاهد براى اين معنى است . بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند: از جمله از «جابر بن عبد الله انصارى » چنين نقل شده كه شخصى از او درباره

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱۹

اين آيه پرسيد، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت : مطلبى با اين دو گوش خود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هر دو كر باد! ميفرمود: الورود الدخول ، لا يبقى بر و لا فاجر لا يدخلها فيكون على المؤ منين بردا و سلاما كما كانت على ابراهيم حتى ان للنار - او قال لجهنم - ضجيجا من بردها، ثم ننجى الله الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا: ورود در اينجا به معنى دخول است هيچ نيكوكار و بدكارى نيست مگر اينكه داخل جهنم مى شود، آتش در برابر مؤ منان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه كه بر ابراهيم بود، تا آنجا كه آتش - يا جهنم - (ترديد از جابر است ) از شدت سردى فرياد ميكشد، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند. در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : تقول النار للمؤ من يوم القيامه جز، يا مؤ من ! فقد اطفا نورك لهبى : «آتش به فرد با ايمان روز قيامت مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت ، شعله مرا خاموش كرد»! اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود. تعبير پر معنائى كه درباره پل صراط در روايات آمده كه آن بر روى جهنم كشيده شده ، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است . اما اينكه بعضى ميگويند: آيه ۱۰۱ سوره انبياء اولئك عنها مبعدون : آنها (مؤ منان ) از آتش دور خواهند بود دليل بر تفسير اول است صحيح به نظر نمى رسد، زيرا اين آيه مربوط به جايگاه دائمى و قرارگاه هميشگى مؤ منان است ، حتى در آيه بعد از آن ميخوانيم لا يسمعون حسيسها: «مؤ منان حتى صداى شعله هاى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲۰

آتش را نمى شنوند.» «اگر ورود در آيه مورد بحث به معنى نزديك شدن باشد نه با كلمه ((مبعدون » سازگار است و نه با جمله «لا يسمعون حسيسها.» پاسخ به يك سؤ ال تنها سؤ الى كه در اينجا باقى ميماند اين است كه فلسفه اين كار از نظر حكمت پروردگار چيست ؟ بعلاوه آيا مؤ منان از اين كار آزار و عذابى نمى بينند؟ پاسخ اين سؤ ال كه از هر دو جنبه در روايات اسلامى وارد شده است ، با كمى دقت روشن مى شود: در حقيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن ، مقدمهاى خواهد بود كه مؤ منان از نعمتهاى خداداد بهشت حداكثر لذت را ببرند، چرا كه قدر عافيت را كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد (و بالاضداد تعرف الاشياء) در اينجا مؤ منان گرفتار مصيبت نمى شوند، بلكه تنها صحنه مصيبت را مشاهده ميكنند و همانگونه كه در روايات فوق خوانديم آتش بر آنها سرد و سالم مى شود و نور آنها شعله آتش را تحت الشعاع قرار مى دهد. بعلاوه آنها چنان سريع و قاطع از آتش ميگذرند كه كمترين اثرى در آنها نمى تواند داشته باشد، همانگونه كه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه فرمود: يرد الناس النار ثم يصدرون باعمالهم فاولهم كلمع البرق ، ثم كمر الريح ، ثم كحضر الفرس ، ثم كالراكب ، ثم كشد الرجل ، ثم كمشيه : مردم همگى وارد آتش (دوزخ ) ميشوند سپس بر حسب اعمالشان از آن بيرون مى آيند، بعضى همچون برق ، سپس كمتر از آن همچون گذشتن تندباد، بعضى همچون دويدن شديد اسب ، بعضى همچون سوار معمولى ، بعضى همچون پيادهاى كه تند مى رود، و بعضى همچون كسى كه معمولى راه مى رود)).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲۱

و از اين گذشته دوزخيان نيز از مشاهده اين صحنه كه بهشتيان با چنان سرعتى ميگذرند و آنها ميمانند، مجازات بيشترى مى بينند، و به اين ترتيب پاسخ هر دو سؤ ال روشن مى شود.

آيه ۷۳ - ۷۶

آيه و ترجمه

وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَى الْفَرِيقَينِ خَيرٌ مَّقَاماً وَ أَحْسنُ نَدِيًّا(۷۳) وَ كمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسنُ أَثَثاً وَ رِءْياً(۷۴) قُلْ مَن كانَ فى الضلَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَداًّ حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَاب وَ إِمَّا الساعَةَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شرُّ مَّكاناً وَ أَضعَف جُنداً(۷۵) وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَ الْبَقِيَت الصلِحَت خَيرٌ عِندَ رَبِّك ثَوَاباً وَ خَيرٌ مَّرَداًّ(۷۶) ترجمه : ۷۳ - و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كافران به مؤ منان ميگويند كداميك از دو گروه (ما و شما) جايگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زيباتر و بخشش او بيشتر است ؟! ۷۴ - اقوام بسيارى را پيش از آنها نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از اينها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر! ۷۵ - بگو كسى كه در گمراهى است خداوند به او مهلت مى دهد تا زمانى كه وعده الهى را با چشم خود ببينند: يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت . آنروز است كه خواهند دانست چه كسى مكانش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوان تر است ؟!

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲۲

۷۶ - اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان ميافزايد، آثار و اعمال صالحى كه (از انسان ) باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است . تفسير: به دنبال بحثى كه در آيات قبل ، پيرامون ظالمان بيايمان شد، در آيات مورد بحث گوشهاى از منطق و سرنوشت آنها را شرح مى دهد. مى دانيم نخستين گروهى كه به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمان آوردند مستضعفان پاكدلى بودند كه دستشان از مال و منال دنيا تهى بود، همان گروه محروم و مظلومى كه آئينهاى الهى براى نجات آنان از چنگال ظالمان و ستمگران آمده ، مردان و زنان بلند همت و با ايمانى همچون بلال ، سلمان ، عمار، خباب ، سميه و امثال آنها. از آنجا كه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان - همچون هر جامعه جاهلى ديگر - همان زر و زيور و پول و مقام و هيات ظاهر بود، ثروتمندان ستمكار همچون نضر بن حارث و امثال وى بر گروه مؤ منان فقير، فخرفروشى كرده ، ميگفتند: نشانه شخصيت ما با ما است ، و نشانه عدم شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است !. اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شما است !. چنانكه قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شود كافران مغرور و ستمگر، به كسانى كه ايمان آورده اند ميگويند كداميك از دو گروه ما و شما جايگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زيباتر، و بذل و بخشش او بيشتر است ؟ (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين كفروا للذين آمنوا اى الفريقين خير مقاما و احسن نديا). مخصوصا در روايات اسلامى ميخوانيم كه اين گروه اشرافى و مترف ، زيباترين لباسهايشان را ميپوشيدند و زينت ميكردند، جلو ياران رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) راه ميرفتند و نگاه تحقير و تمسخرآميز به آنها ميكردند، آرى اين است راه و رسم اين طبقه در هر عصر و زمان .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲۳

«ندى » در اصل از «ندى » به معنى رطوبت گرفته شده است ، و سپس به معنى افراد فصيح و سخنگو آمده . چرا كه يكى از شرائط قدرت بر تكلم داشتن آب دهان به قدر كافى است و از آن پس «ندا» به معنى مجالست و سخن گفتن ، و حتى مجلسى را كه جمعى در آن براى انس جمع ميشوند يا به مشورت مى نشينند «نادى » گفته مى شود، و «دار الندوه » كه محلى بود در مكه و سران در آنجا جمع ميشدند و مشورت ميكردند از همين معنى گرفته شده است . ضمنا از سخاوت و بذل و بخشش گاه به «ندى » تعبير مى كنند و آيه فوق ممكن است اشاره به همه اينها باشد، يعنى مجلس انس ما از شما زيباتر و پول و ثروت و زرق و برق و لباسمان جالبتر، و سخنان و اشعار فصيح و بليغمان بهتر و رساتر است !. ولى قرآن با بيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده ، به آنها چنين پاسخ مى گويد: اينها گويا فراموش كرده اند تاريخ گذشته بشر را: «اقوام بيشمارى پيش از آنها بود كه مال و ثروت و وسائل زندگانيشان از اينها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشان آراستهتر، اما ما اين گروه ستمكار را نابود كرديم و از ميان برداشتيم » (و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئيا). آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره هاى زيبايشان توانست جلو عذاب الهى را بگيرد؟ اگر اينها دليل بر شخصيت و مقامشان در پيشگاه خدا بود چرا به چنان سرنوشت شومى گرفتار شدند. زرق و برق دنيا آنچنان ناپايدار است كه با نسيم مختصرى نه تنها دفترش ‍ به هم ميخورد بلكه گاهى طومارش درهم پيچيده مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲۴

« قرن » - همانگونه كه در گذشته (جلد پنج صفحه ۱۵۶) گفته ايم معمولا به معنى يك زمان طولانى است ، ولى چون از ماده اقتران به معنى نزديكى گرفته شده است به قوم و جمعيتى كه در يك زمان جمعند نيز گفته مى شود. سپس هشدار ديگرى به آنها مى دهد كه به آنها بگو گمان نكنيد اى ستمگران بيايمان اين مال و ثروت شما مايه رحمت است ، بلكه چه بسا، اين دليل عذاب الهى باشد: «كسى كه در گمراهى است و اصرار بر ادامه اين راه دارد خداوند به او مهلت مى دهد، و اين زندگى مرفه همچنان ادامه مييابد» (قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا). «تا زمانى كه وعده هاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت » (حتى اذا راءوا ما يوعدون اما العذاب و اما الساعة ). «آن روز است كه خواهند دانست ، چه كسى مكان و مجلسش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوانتر است » (فسيعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا). در حقيقت اينگونه افراد منحرف كه ديگر قابل هدايت نيستند (توجه داشته باشيد كه قرآن «من كان فى الضلالة » مى گويد كه اشاره به استمرار در گمراهى است ) براى اينكه دردناكترين مجازات الهى را ببينند گاهى خداوند آنها را در نعمتها غوطهور ميسازد كه هم مايه غرور و غفلتشان مى شود، و هم عذاب الهى ، سلب نعمتها را دردناكتر مى كند، اين همان چيزى است كه در بعضى از آيات قرآن به عنوان مجازات «استدراج » ذكر شده است . جمله «فليمدد له الرحمن مدا» گرچه به صورت امر است ، ولى در معنى خبر ميباشد و مفهوم آن اين است كه خداوند به آنها مهلت و ادامه نعمت مى دهد. بعضى از مفسران نيز آن را به همان معنى امر كه در اينجا به مفهوم نفرين

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲۵

يا به معنى لزوم چنين رفتارى بر خدا تفسير كرده اند، ولى تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد. كلمه «عذاب » در آيه فوق به قرينه اينكه در مقابل «الساعة » قرار گرفته اشاره به مجازاتهاى الهى در عالم دنيا است ، مجازاتهائى همچون طوفان نوح و زلزله و سنگهاى آسمانى كه بر قوم لوط نازل شد، يا مجازاتهائى كه به وسيله مؤ منان و رزمندگان جبهه حق ، بر سر آنان فرود مى آيد، چنانكه (در سوره توبه آيه ۱۴) ميخوانيم : قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم : با آنان پيكار كنيد كه خداوند آنها را با دست شما مجازات مى كند)). و «الساعة » در اينجا يا به معنى پايان دنيا است ، يا عذاب الهى در قيامت (معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد). اين عاقبت و سرنوشت ستمگران و فريفته گان زرق و برق و لذات دنيا است «اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد» (و يريد الله الذين اهتدوا هدى ). بديهى است هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن بوسيله انسان پيموده شود خداوند دست او را ميگيرد و بدرجات عاليتر ميبرد، و همچون درخت بارورى كه هر روز مرحله تازهاى از رشد و تكامل را ميپيمايد اين هدايت يافتگان نيز در پرتو ايمان و اعمال صالحشان هر روز به مراحل بالاترى گام مينهند. در پايان آيه به آنها كه بر زيورهاى زودگذرشان در دنيا تكيه كرده ، و آنرا وسيله تفاخر بر ديگران قرار داده اند پاسخ مى دهد كه آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است (و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير مردا).