تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۴۶
آيه ۱۲ - ۱۵
آيه و ترجمه
يَيَحْيى خُذِ الْكتَب بِقُوَّةٍ وَ ءَاتَيْنَهُ الحُْكْمَ صبِيًّا(۱۲) وَ حَنَاناً مِّن لَّدُنَّا وَ زَكَوةً وَ كانَ تَقِيًّا(۱۳) وَ بَرَّا بِوَلِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيًّا(۱۴) وَ سلَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوت وَ يَوْمَ يُبْعَث حَيًّا(۱۵) ترجمه : ۱۲ - اى يحيى ! كتاب (خدا) را با قوت بگير، و ما فرمان نبوت (و عقل كافى ) در كودكى به او داديم . ۱۳ - و به او رحمت و محبت از ناحيه خود بخشيديم ، و پاكى (روح و عمل ) و او پرهيزگار بود. ۱۴ - او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و جبار (و متكبر) و عصيانگر نبود. ۱۵ - و سلام بر او آن روز كه تولد يافت ، و آن روز كه مى ميرد، و آن روز كه زنده و برانگيخته مى شود. تفسير: صفات برجسته يحيى در آيات گذشته ديديم كه خداوند چگونه به هنگام پيرى زكريا، يحيى را به او مرحمت فرمود، به دنباله آن در اين آيات نخست فرمان مهم الهى را خطاب به «يحيى » مى خوانيم : «اى يحيى ! كتاب خدا را با قوت و قدرت بگير!» (يا يحيى خذ الكتاب بقوة ). معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه منظور «كتاب » در اينجا «تورات » است ، حتى ادعاى اجماع و اتفاق در اين زمينه كرد
ولى بعضى اين احتمال را داده اند كه او كتابى ويژه خود داشت (همانند زبور داود) البته نه كتابى كه متضمن آئينى جديد و مذهب تازه اى باشد. ولى احتمال اول قويتر به نظر مى رسد. به هر حال منظور از گرفتن كتاب با قوت و قدرت آنست كه با قاطعيت هر چه تمام تر و تصميم راسخ و اراده اى آهنين كتاب آسمانى تورات و محتواى آنرا اجرا كند، و به تمام آن عمل نمايد، و در راه تعميم و گسترش آن از هر نيروى مادى و معنوى ، فردى و اجتماعى ، بهره گيرد. اصولا هيچ «كتاب » و «مكتبى » را بدون قوت و قدرت و قاطعيت پيروانش نمى توان اجرا كرد، اين درسى است براى همه مؤ منان و همه رهروان راه «الله ». بعد از اين دستور، به مواهب دهگانه اى كه خدا به يحيى داده بود، و يا او به توفيق الهى كسب كرد، اشاره مى كند. ۱ - «ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درايت را در كودكى به او داديم » (و آتيناه الحكم صبيا). ۲ - «به او رحمت و محبت نسبت به بندگان از سوى خود بخشيديم ۰» (و حنانا من لدنا). «حنان » در اصل به معنى رحمت و شفقت و محبت و ابراز علاقه و تمايل است . ۳ - به او پاكى روح و جان و پاكى عمل داديم «و زكوة ». گرچه مفسران براى «زكات »، معانى مختلفى كرده اند، بعضى آن را به عمل صالح ، بعضى به اطاعت و اخلاص ، بعضى ، نيكى به پدر و مادر، بعضى ، حسن شهرت ، و بعضى به پاكى پيروان ، تفسير كرده اند، ولى ظاهر اين است كه زكات معنى وسيعى دارد و همه اين پاكيزگيها را در بر خواهد گرفت .
۴ - ((او پرهيزگار بود و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود، دورى مى كرد (و كان تقيا). ۵ - «او را نسبت به پدر و مادرش خوشرفتار و نيكوكار و پر محبت قرار داديم » (و برا بوالديه ). ۶ - «او مردى ستمگر و متكبر و خود برتربين در برابر خلق خدا نبود» (و لم يكن جبارا). ۷ - «او معصيت كار و آلوده به گناه نبود» (عصيا). ۸ و ۹ و ۱۰ - و چون او جامع اين صفات برجسته و افتخارات بزرگ بود «درود ما بر او به هنگام ولادتش ، و درود ما بر او به هنگامى كه مرگش ، و درود بر او در آن روز كه زنده و برانگيخته خواهد شد» (و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا). نكته ها:
كتاب آسمانى را با قوت و قدرت بگير!
كلمه «قوت » در جمله يا يحيى خذ الكتاب بقوة همانگونه كه اشاره كرديم معنى كاملا وسيعى دارد و تمام قدرتهاى مادى و معنوى ، روحى و جسمى در آن جمع است ، و اين خود بيانگر اين حقيقت است كه نگهدارى آئين الهى و اسلام و قرآن با ضعف و سستى و ولنگارى و مسامحه ، امكانپذير نيست ، بلكه بايد در دژ نيرومند قدرت و قوت و قاطعيت قرار گيرد. گرچه مخاطب در اينجا «يحيى » است ، ولى در مواردى ديگر از قرآن مجيد نيز اين تعبير در مورد سايرين ديده مى شود: در آيه ۱۴۵ اعراف ، موسى ماءموريت پيدا مى كند كه تورات را با قوت بگيرد فخذها بقوة .
و در آيه ۶۳ و ۹۳ بقره همين خطاب نسبت به تمام بنى اسرائيل ديده مى شود خذوا ما آتيناكم بقوة كه نشان مى دهد اين يك حكم عام براى همگان است ، نه شخص يا اشخاص معينى . اتفاقا همين مفهوم با تعبير ديگرى در آيه ۶۰ سوره انفال آمده است و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة : «آنچه از قدرت و قوت در توان شما است براى مرعوب ساختن دشمنان فراهم سازيد». به هر حال اين آيه پاسخى است به همه آنها كه گمان مى كنند از موضع ضعف مى توان كارى انجام داد، و يا مى خواهند با سازشكارى در همه شرائط مشكلات را حل كنند.
سه روز مشكل در سرنوشت انسان
- تعبير به «سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا» نشان مى دهد كه در تاريخ زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم ديگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به اين دنيا «يوم ولد» و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ «يوم يموت » و روز برانگيخته شدن در جهان ديگر (و يوم يبعث حيا) و از آنجا كه اين سه روز انتقالى طبيعتا با بحرانهائى روبرو است خداوند سلامت و عافيت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار مى دهد و آنها را در اين سه مرحله طوفانى در كنف حمايت خويش مى گيرد. هر چند اين تعبير تنها در دو مورد در قرآن مجيد آمده است در موارد يحيى ( عليه السلام ) و عيسى ( عليه السلام )، اما در مورد يحيى تعبير قرآن ، امتياز خاصى دارد، چرا كه گوينده اين سخن خدا است در حالى كه در مورد مسيح ( عليه السلام ) گوينده ، خود او است . ناگفته پيدا است كسانى كه در شرائط مشابهى با اين دو بزرگوار باشند
مشمول اين سلامت خواهند بود. جالب اينكه در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم : ان اوحش ما يقوم على هذا الخلق فى ثلاث مواطن : يوم يلد و يخرج من بطن امه فيرى الدنيا، و يوم يموت فيعاين الاخرة و اهلها، و يوم يبعث حيا، فيرى احكاما لم يرها فى دار الدنيا و قد سلم الله على يحيى فى هذه المواطن الثلاث و آمن روعته فقال و سلام عليه .. وحشتناكترين دوران زندگى انسان سه مرحله است ، آن روز كه متولد مى شود و چشمش به دنيا مى افتد، و آن روز كه مى ميرد و آخرت و اهل آنرا مى بيند و آن روز كه برانگيخته مى شود و احكام و قوانينى را مى بيند كه در اين جهان حكمفرما نبود، خداوند سلامت را در اين سه مرحله شامل حال يحيى نمود و او را در برابر وحشتها امنيت و آرامش داد و فرمود: و سلام عليه ... پروردگارا در اين سه موطن حساس و بحرانى سلامت را به ما مرحمت كن .
نبوت در خردسالى
درست است كه دوران شكوفائى عقل انسان معمولا حد و مرز خاصى دارد ولى مى دانيم هميشه در انسانها افراد استثنائى وجود داشته اند، چه مانعى دارد كه خداوند اين دوران را براى بعضى از بندگانش به خاطر مصالحى فشرده تر كند و در سالهاى كمترى خلاصه نمايد، همانگونه كه براى سخن گفتن معمولا گذشتن يكى دو سال از تولد لازم است در حالى كه مى دانيم حضرت مسيح ( عليه السلام ) در همان روزهاى نخستين زبان به سخن گشود، آنهم سخنى بسيار پر محتوا كه طبق روال عادى در شان انسانهاى بزرگسال بود، چنانكه در تفسير آيات آينده به خواست
خدا خواهد آمد. از اينجا روشن مى شود اشكالى كه پاره اى از افراد به بعضى از ائمه شيعه كرده اند كه چرا بعضى از آنها در سنين كم به مقام امامت رسيدند نادرست است . در روايتى از يكى از ياران امام جواد محمد بن على النقى (عليهماالسلام ) به نام على بن اسباط مى خوانيم كه مى گويد به خدمت او رسيدم (در حالى كه سن امام كم بود) من درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خويش بسپارم و به هنگامى كه به مصر باز مى گردم كم و كيف مطلب را براى ياران نقل كنم ، درست در همين هنگام كه در چنين فكرى بودم آنحضرت نشست (گوئى تمام فكر مرا خوانده بود) رو به سوى من كرد و گفت : اى على بن اسباط! خداوند كارى را كه در مساله امامت كرده همانند كارى است كه در نبوت كرده است ، گاه مى فرمايد: و آتيناه الحكم صبيا (ما به يحيى در كودكى فرمان نبوت و عقل و درايت داديم ) و گاه در باره انسانها مى فرمايد حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة ...(هنگامى كه انسان به حد بلوغ كامل عقل به چهل سال رسيد...) بنابراين همانگونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انسانى در كودكى بدهد در قدرت او است كه آن را در چهل سال بدهد. ضمنا اين آيه پاسخ دندان شكنى است براى خرده گيرانى كه مى گويند على ( عليه السلام ) نخستين كسى نبود كه از ميان مردان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمان آورد، چرا كه در آن روز كودك ده ساله بود و ايمان كودك ده ساله پذيرفته نيست . ذكر اين نكته نيز در اينجا بى مناسبت نيست كه در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم كه جمعى از كودكان در زمان كودكى آن حضرت به سراغش آمدند و گفتند اذهب بنا نلعب : «بيا برويم و با هم بازى كنيم »! او در جواب فرمود: ما للعب خلقنا: «ما براى بازى كردن آفريده نشده ايم » اينجا
است كه خداوند در باره او فرمود و آتيناه الحكم صبيا. البته بايد توجه داشت منظور از لعب در اينجا سرگرميهاى بيهوده و به تعبير ديگر بيهوده گرائى است ، اما گاه مى شود لعب و بازى هدفى را تعقيب مى كند هدفى منطقى و عقلانى ، مسلما اينگونه بازيها از اين حكم مستثنى است .
شهادت يحيى
نه تنها تولد يحيى شگفت انگيز بود، مرگ او هم از پاره اى جهات عجيب بود، غالب مورخان مسلمان ، و همچنين منابع معروف مسيحى جريان اين شهادت را چنين نقل كرده اند (هر چند اندك تفاوتى در خصوصيات آن در ميان آنها ديده مى شود). يحيى قربانى روابط نامشروع يكى از طاغوتهاى زمان خود با يكى از محارم خويش شد به اين ترتيب كه «هروديس » پادشاه هوسباز فلسطين ، عاشق «هيروديا» دختر برادر خود شد، و زيبائى وى دل او را در گرو عشقى آتشين قرار داده ، لذا تصميم به ازدواج با او گرفت !. اين خبر به پيامبر بزرگ خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يحيى رسيد، او صريحا اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مى باشد و من به مبارزه با چنين كارى قيام خواهم كرد. سر و صداى اين مساله در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر «هيروديا» رسيد، او كه يحيى را بزرگترين مانع راه خويش مى ديد تصميم گرفت در يك فرصت مناسب از وى انتقام گيرد و اين مانع را از سر راه هوسهاى خويش بردارد. ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبائى خود را دامى براى او قرار داد و آنچنان در وى نفوذ كرد كه روزى «هيروديس » به او گفت : هر آرزوئى
دارى از من بخواه كه منظورت مسلما انجام خواهد يافت . «هيروديا» گفت : من هيچ چيز جز سر يحيى را نمى خواهم ! زيرا او نام من و تو را بر سر زبانها انداخته ، و همه مردم به عيبجوئى ما نشسته اند، اگر مى خواهى دل من آرام شود و خاطرم شاد گردد بايد اين عمل را انجام دهى ! «هيروديس » كه ديوانه وار به آن زن عشق مى ورزيد بى توجه به عاقبت اين كار تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن زن بدكار حاضر ساختند اما عواقب دردناك اين عمل ، سرانجام دامان او را گرفت . در احاديث اسلامى مى خوانيم كه سالار شهيدان امام حسين ( عليه السلام ) مى فرمود: «از پستيهاى دنيا اينكه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه براى زن بدكاره اى از زنان بنى اسرائيل بردند». يعنى شرائط من و يحيى از اين نظر نيز مشابه است چرا كه يكى از هدفهاى قيام من مبارزه با اعمال ننگين طاغوت زمانم يزيد است .
آيه ۱۶ - ۲۱
آيه و ترجمه
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ مَرْيمَ إِذِ انتَبَذَت مِنْ أَهْلِهَا مَكاناً شرْقِيًّا(۱۶) فَاتخَذَت مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشراً سوِيًّا(۱۷) قَالَت إِنى أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنك إِن كُنت تَقِيًّا(۱۸) قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسولُ رَبِّكِ لاَهَب لَكِ غُلَماً زَكيًّا(۱۹) قَالَت أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ وَ لَمْ أَك بَغِيًّا(۲۰) قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَينٌ وَ لِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ كانَ أَمْراً مَّقْضِيًّا(۲۱) ترجمه : ۱۶ - در اين كتاب (آسمانى قرآن ) از مريم ياد آر، آن هنگام كه از خانواده اش جدا شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت .
۱۷ - و حجابى ميان خود و آنها افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد) در اين هنگام ما روح خود را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى عيب و نقص بر مريم ظاهر شد. ۱۸ - او (سخت ترسيد و) گفت من به خداى رحمن از تو پناه مى برم اگر پرهيزگار هستى . ۱۹ - گفت من فرستاده پروردگار توام (آمده ام ) تا پسر پاكيزه اى به تو ببخشم ! ۲۰ - گفت چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نداشته ، و زن آلوده اى هم نبوده ام ؟! ۲۱ - گفت مطلب همين است كه پروردگارت فرموده ، اين كار بر من سهل و آسان است ، ما مى خواهيم او را نشانه اى براى مردم قرار دهيم و رحمتى از سوى ما باشد، و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد). تفسير: سرآغاز تولد مسيح (عليه السلام ): بعد از بيان سرگذشت يحيى (عليه السلام ) رشته سخن را به داستان تولد عيسى (عليه السلام ) و سرگذشت مادرش مريم مى كشاند، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است . اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است . اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى ، شگفت انگيز است ، سخن گفتن در گهواره آنهم از كتاب و نبوت ، شگفت انگيزتر است . و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى بردند. نخستين آيه مورد بحث مى گويد، در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن
بگو آنگاه كه از خانواده خود، جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت )) (و اذكر فى الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكان شرقيا). او در حقيقت مى خواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد و چيزى او را از ياد محبوب غافل نكند به همين جهت طرف شرق بيت المقدس (آن معبد بزرگ ) را كه شايد محلى آرامتر و يا از نظر تابش آفتاب پاكتر و مناسبتر بود برگزيد. كلمه «انتبذت » از ماده «نبذ» به گفته «راغب » به معنى دور انداختن اشياء غير قابل ملاحظه است ، و اين تعبير در آيه فوق شايد اشاره به آن باشد كه مريم به صورت متواضعانه و گمنام و خالى از هر گونه كارى كه جلب توجه كند، از جمع ، كناره گيرى كرد، و آن مكان از خانه خدا را براى عبادت انتخاب نمود. در اين هنگام ، مريم «حجابى ميان خود و ديگران افكند» تا خلوتگاه او از هر نظر كامل شود (فاتخذت من دونهم حجابا). در اين جمله ، تصريح نشده است كه اين حجاب براى چه منظور بوده ، آيا براى آن بوده كه آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نياز با او پردازد يا براى اين بوده است كه مى خواسته شستشو و غسل كند؟ آيه از اين نظر ساكت است . به هر حال ((در اين هنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كامل بى عيب و نقص و خوش قيافه اى بر مريم ظاهر شد)) (فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا). پيدا است كه در اين موقع چه حالتى به مريم دست مى دهد، مريمى كه
همواره پاكدامن زيسته ، در دامان پاكان پرورش يافته ، و در ميان جمعيت مردم ضرب المثل عفت و تقوا است ، از ديدن چنين منظره اى كه مرد بيگانه زيبائى به خلوتگاه او راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مى دهد؟ لذا بلافاصله «صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى برم اگر پرهيزكار هستى » (قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا) و اين نخستين لرزه اى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت . بردن نام خداى رحمان ، و توصيف او به رحمت عامه اش از يكسو، و تشويق او به تقوى و پرهيزكارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را كنترل كند، و از همه بالاتر پناه بردن به خدا، خدائى كه در سخت ترين حالات تكيه گاه انسان است و هيچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمى كند مشكلات را حل خواهد كرد. مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آمى خته با وحشت و نگرانى بسيار، اما اين حالت ديرى نپائيد ناشناس زبان به سخن گشود و ماموريت و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و گفت من فرستاده پروردگار توام ! (قال انما انا رسول ربك ). اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد. ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد، چرا كه بلافاصله افزود من آمده ام تا پسر پاكيزه اى از نظر خلق و خوى و جسم و جان به تو ببخشم ! (لاهب لك غلاما زكيا). از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر او در نگرانى عميقى فرو رفت و «گفت : چگونه ممكن است من صاحب پسرى
شوم ، در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده اى نبوده ام ؟!» (قالت انى يكون لى غلام و لم يمسسنى بشر و لم اك بغيا). او در اين حال تنها به اسباب عادى مى انديشيد و فكر مى كرد براى اينكه زنى صاحب فرزند شود دو راه بيشتر ندارد، يا ازدواج و انتخاب همسر و يا آلودگى و انحراف ، من كه خود را بهتر از هر كس مى شناسم نه تاكنون همسرى انتخاب كرده ام و نه هرگز زن منحرفى بوده ام ، تاكنون هرگز شنيده نشده است كسى بدون اين دو صاحب فرزندى شود!. اما به زودى طوفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او با صراحت به مريم گفت : «مطلب همين است كه پروردگارت فرموده ، اين كار بر من سهل و آسان است » (قال كذلك قال ربك هو على هين ). تو كه خوب از قدرت من آگاهى ، تو كه ميوه هاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديده اى ، تو كه آواى فرشتگان را كه شهادت به پاكيت مى دادند شنيده اى ، تو كه ميدانى جدت آدم از خاك آفريده شد، اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى ؟! سپس افزود: «ما مى خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم » (و لنجعله آية للناس ). «و ما مى خواهيم او را رحمتى از سوى خود براى بندگان بنمائيم » (و رحمة منا). و به هر حال «اين امرى است پايان يافته » و جاى گفتگو ندارد (و كان امرا مقضيا).
نكته ها:
منظور از روح خدا چيست ؟
تقريبا همه مفسران معروف ، روح را در اينجا به جبرئيل فرشته بزرگ خدا تفسير كرده اند، و تعبير «روح » از او به خاطر آنست كه روحانى است و هم وجودى است حياتبخش ، چرا كه حامل رسالت الهى به پيامبران است كه احياء كننده همه انسانهاى لايق مى باشد و اضافه روح در اينجا به خدا دليل بر عظمت و شرافت اين روح است ، كه يكى از اقسام اضافه ، اضافه تشريفيه است . ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نزول جبرئيل مخصوص پيامبران نبوده البته به عنوان وحى و آوردن شريعت و كتب آسمانى منحصرا بر آنها نازل مى شده ولى براى رساندن پيامهاى ديگر (مانند پيام فوق به مريم ) مانعى ندارد كه با غير پيامبران نيز روبرو شود. ۲ - «تمثل » چيست ؟ «تمثل » در اصل از ماده «مثول » بمعنى ايستادن در برابر شخص يا چيزى است ، و «ممثل » به چيزى مى گويند كه به صورت ديگرى نمايان گردد، بنابراين تمثل لها بشرا سويا مفهومش اين است كه آن فرشته الهى به صورت انسانى درآمد. بدون شك معنى اين سخن آن نيست كه جبرئيل ، صورتا و سيرتا تبديل به يك انسان شد، چرا كه چنين انقلاب و تحولى ممكن نيست بلكه منظور اين است كه او به صورت انسان درآمد هر چند سيرت او همان فرشته بود، ولى مريم در ابتداى امر كه خبر نداشت چنين تصور مى كرد كه در برابر او انسانى است سيرة و صورتا. در روايات اسلامى و تواريخ «تمثل » به معنى وسيع كلمه ، بسيار ديده مى شود.
از جمله اينكه : ابليس در آن روز كه مشركان در دار الندوه جمع شده بودند و براى نابودى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) توطئه مى چيدند، او در لباس پيرمردى خير انديش و خيرخواه ظاهر شد و به اغوا كردن سران قريش پرداخت . و يا دنيا و باطن آن به صورت زن زيباى دلربائى در برابر على ( عليه السلام ) آشكار گشت و قدرت نفوذ در وى را نيافت كه داستانش مفصل و معروف است . و نيز در روايات مى خوانيم مال و فرزند و عمل انسان به هنگام مرگ در چهره اى مختلف و خاص در برابر او مجسم مى شوند. و يا اعمال انسان در قبر و روز قيامت تجسم مى يابد و هر كدام در شكل خاصى ظاهر مى گردد «تمثل » در تمام اين موارد، مفهومش اين است كه چيزى يا شخصى صورتا به شكل ديگرى در مى آيد نه اينكه ماهيت و باطن آن تغيير يافته باشد.
آيه ۲۲ - ۲۶
آيه و ترجمه
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكاناً قَصِيًّا(۲۲) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاض إِلى جِذْع النَّخْلَةِ قَالَت يَلَيْتَنى مِت قَبْلَ هَذَا وَ كنت نَسياً مَّنسِيًّا(۲۳) فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تحْتَكِ سرِيًّا(۲۴) وَ هُزِّى إِلَيْكِ بجِذْع النَّخْلَةِ تُسقِط عَلَيْكِ رُطباً جَنِيًّا(۲۵) فَكلِى وَ اشرَبى وَ قَرِّى عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشرِ أَحَداً فَقُولى إِنى نَذَرْت لِلرَّحْمَنِ صوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا(۲۶) ترجمه : ۲۲ - سرانجام (مريم ) باردار شد و او را به نقطه دوردستى برد. ۲۳ - درد وضع حمل او را به كنار تنه درخت خرمائى كشاند، (آنقدر ناراحت شد كه ) گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و به كلى فراموش
۲۴ - ناگهان از طرف پائين پايش او را صدا زد كه غمگين مباش پروردگارت زير پاى تو چشمه آب (گوارائى ) قرار داده است . ۲۵ - و تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد. ۲۶ - از (اين غذاى لذيذ) بخور، و از (آن آب گوارا) بنوش ، و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار، و هر گاه كسى از انسانها را ديدى با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته ام و با احدى امروز سخن نمى گويم (اين نوزاد خودش از تو دفاع خواهد كرد). تفسير: مريم در كشاكش سختترين طوفانهاى زندگى «سرانجام مريم باردار شد» و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت (فحملته ). در اينكه چگونه اين فرزند به وجود آمد آيا جبرئيل در پيراهن او دميد يا در دهان او، در قرآن سخنى از آن به ميان نيامده است چرا كه نيازى به آن نبوده ، هر چند كلمات مفسرين در اين باره مختلف است . به هر حال «اين امر سبب شد كه او از بيت المقدس به مكان دور دستى برود» (فانتبذت به مكانا قصيا). او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد، يك حالت نگرانى تواءم با سرور به سر مى برد، گاهى به اين مى انديشيد كه اين حمل سرانجام فاش خواهد شد، گيرم چند روز يا چند ماهى از آنها كه مرا مى شناسند دور بمانم و در اين نقطه به صورت ناشناس زندگى كنم آخر چه خواهد شد؟! چه كسى از من قبول مى كند زنى بدون داشتن همسر باردار شود مگر اينكه آلوده دامان باشد، من با اين اتهام چه كنم ؟ و راستى براى دخترى كه سالها سنبل پاكى و عفت و تقوا و پرهيزگارى ، و نمونه اى در عبادت و بندگى خدا
بوده ، زاهدان و عابدان بنى اسرائيل به كفالت او از طفوليت افتخار مى كردند و زير نظر پيامبر بزرگى پرورش يافته ، و خلاصه سجاياى اخلاقى و آوازه قداست او همه جا پيچيده است ، بسيار دردناك است كه يك روز احساس كند همه اين سرمايه معنويش به خطر افتاده است ، و در گرداب اتهامى قرار گرفته كه بدترين اتهامات محسوب مى شود، و اين سومين لرزه اى بود كه بر پيكر او افتاد. اما از سوى ديگر، احساس مى كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسمانى مى باشد، خداوندى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و با چنين كيفيت معجز آسائى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت ؟ آيا ممكن است در برابر چنين اتهامى از من دفاع نكند؟ من كه لطف او را هميشه آزموده ام ، و دست رحمتش بر سر خود ديده ام . در اينكه دوران حمل مريم چه اندازه بود، در ميان مفسران گفتگو است هر چند در قرآن به صورت سربسته بيان شده است ، بعضى آن را يك ساعت و بعضى ۹ ساعت و بعضى شش ماه و بعضى هفت ماه و بعضى هشت ماه و بعضى ۹ ماه مانند ساير زنان دانسته اند، ولى اين موضوع تاثير چندانى در هدف اين داستان ندارد. و روايات در اين زمينه نيز مختلف است . در اينكه اين مكان «قصى » (دوردست ) كجا بوده بسيارى معتقدند شهر «ناصره » بوده است و شايد در آن شهر نيز پيوسته در خانه مى ماند و كمتر قدم بيرون مى گذاشت . هر چه بود دوران حمل پايان گرفت ، و لحظات طوفانى زندگى مريم شروع شد، درد سخت زائيدن به او دست داد آنچنان كه او را از آبادى به بيابان كشاند بيابانى خالى از انسانها، و خشك و بى آب و بى پناه ! گرچه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان خود پناه مى برند تا براى
تولد فرزند به آنها كمك كنند، ولى چون وضع مريم يك وضع استثنائى بود و هرگز نمى خواست كسى وضع حمل او را ببيند، با آغاز درد زائيدن ، راه بيابان را پيش گرفت . قرآن در اين زمينه مى گويد: «درد وضع حمل ، او را به كنار درخت خرمائى كشاند» (فاجائها المخاض الى جذع النخلة ). تعبير به جذع النخلة با توجه به اينكه «جذع » به معنى تنه درخت است نشان مى دهد كه تنها بدنه اى از آن درخت باقى مانده بود يعنى درختى خشكيده بود. در اين حالت ، طوفانى از غم و اندوه ، سراسر وجود پاك مريم را فرا گرفت احساس كرد لحظه اى را كه از آن مى ترسيد فرا رسيده است ، لحظه اى كه هر چه پنهان است در آن آشكار مى شود و رگبار تيرهاى تهمت مردم بى ايمان متوجه او خواهد شد. به قدرى اين طوفان سخت بود و اين بار بر دوشش سنگينى مى كرد كه بى اختيار «گفت : اى كاش پيش از اين مرده بودم و به كلى فراموش مى شدم »!. (قالت يا ليتنى مت قبل هذا و كنت نسيا منسيا). بديهى است تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مى فشرد، هر چند مشغله فكرى مريم بيش از همه همين موضوع بود، ولى مشكلات و مصائب ديگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و ياور، در بيابانى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت ، آبى براى نوشيدن و غذا براى خوردن ، وسيله براى نگاهدارى مولود جديد، اينها امورى بود كه سخت او را تكان مى داد. و آنها كه مى گويند چگونه مريم با ايمان و داراى شناخت توحيدى كه
آن همه لطف و احسان الهى را ديده بود چنين جمله اى را بر زبان راند كه «اى كاش مرده بودم و فراموش شده بودم » هرگز ترسيمى از حال مريم در آن ساعت در ذهن خود نكرده اند، و اگر خود به جزء كوچكى از اين مشكلات گرفتار شوند چنان دست پاچه مى شوند كه خود را نيز فراموش خواهند كرد. اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشيدن گرفت ، «ناگهان صدائى به گوشش رسيد كه از طرف پائين پا بلند است و آشكار مى گويد غمگين مباش درست بنگر پروردگارت از پائين پاى تو چشمه آب گوارائى را جارى ساخته است » (فناديها من تحتها ان لا تحزنى قد جعل ربك تحتك سريا). و نظرى به بالاى سرت بيفكن بنگر چگونه ساقه خشكيده به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوه ها، شاخه هايش را زينت بخشيده اند «تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد» (و هزى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا). «از اين غذاى لذيذ و نيرو بخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش » (فكلى و اشربى ). «و چشمت را به اين مولود جديد روشن دار» (و قرى عينا). «و اگر از آينده نگرانى آسوده خاطر باش ، هر گاه بشرى ديدى و از تو در اين زمينه توضيح خواست با اشاره بگو من براى خداى رحمان روزه گرفته ام روزه سكوت و به همين دليل امروز با احدى سخن نمى گويم » (فاما ترين من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اكلم اليوم انسيا).
خلاصه نيازى به اين نيست كه تو از خود دفاع كنى ، آن كس كه اين مولود را به تو داده وظيفه دفاع را هم نيز به خود او سپرده است . بنابراين از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نيابد. اين حوادث پى در پى كه همچون جرقه هاى روشنى در يك فضاى فوق العاده تاريك و ظلمانى درخشيدن گرفت ، سراسر قلب او را روشن كرد و حالت آرامش گوارائى به او دست داد. نكته ها:
مريم در لابلاى مشكلات ورزيده شد
حوادثى كه در اين مدت كوتاه بر مريم گذشت و صحنه هاى اعجاب انگيزى كه از لطف خدا براى او پيش آمد مسلما او را براى پرورش يك پيامبر اولوا العزم آماده مى ساخت تا بتواند وظيفه مادرى خود را در انجام اين امر خطير به خوبى اداء كند. مسير حوادث او را تا آخرين مرحله مشكلات پيش برد آنچنان كه ميان خود و پايان زندگى يك گام بيشتر نمى ديد، اما ناگهان ورق بر مى گشت ، همه چيز به كمك او مى شتافتند، و در محيطى آرام و مطمئن از هر نظر گام مى نهاد. جمله «هزى اليك بجذع النخلة » كه به مريم دستور مى دهد درخت خرما را تكان دهد تا از ميوه آن بهره گيرد اين درس آموزنده را به او و به همه انسانها داد كه حتى در سخت ترين لحظات زندگى دست از تلاش و كوشش نبايد برداشت . اين سخن پاسخى است به آنها كه فكر مى كنند چه نيازى داشت كه مريم با اينكه تازه وضع حمل كرده بود برخيزد و درخت خرما را بتكاند؟ آيا بهتر نبود خدائى كه به فرمان او چشمه آب گوارا در نزديكى مريم جوشيدن گرفت و نيز به فرمان او درخت خشكيده بارور شد نسيمى بفرستد تا شاخه درخت را
تكان دهد و خرما را در اطراف مريم بريزد؟ چه شد آنگاه كه مريم سالم بود ميوه بهشتى در كنار محرابش حاضر مى شد اما الان كه در اين طوفان شديد گرفتار است خود بايد ميوه بچيند؟! آرى اين دستور الهى به مريم نشان مى دهد تا حركتى از ما نباشد بركتى نخواهد بود، و به تعبير ديگر هر كس هنگام بروز مشكلات بايد حداكثر كوشش خود را به كار گيرد و ماوراء آنرا كه از قدرت او بيرون است از خدا بخواهد و به گفته شاعر. برخيز و فشان درخت خرما تا سير شوى رسى ببارش ! كان مريم تا درخت نفشاند خرما نفتاد در كنارش !
چرا مريم تقاضاى مرگ از خدا كرد
بدون شك تقاضاى مرگ از خدا كار درستى نيست ، ولى گاه در زندگى انسان حوادث سختى روى مى دهد كه طعم حيات كاملا تلخ و ناگوار مى شود مخصوصا در آنجا كه انسان هدفهاى مقدس و يا شرف و حيثيت خود را در خطر مى بيند و توانائى دفاع در برابر آن ندارد در اينگونه موارد گاهى براى رهائى از شكنجه هاى روحى تقاضاى مرگ مى كند. مريم نيز چون در لحظات نخستين در فكرش اين تصور پديد آمد كه تمام آبرو و حيثيت او در برابر مردم بيخرد با تولد اين فرزند بخطر خواهد افتاد، اينجا بود كه آرزوى مرگ و فراموش شدن كرد، و اين خود دليل بر آن است كه او عفت و پاكدامنى را حتى از جانش بيشتر دوست مى داشت و براى آبروى خود ارزشى بيش از حيات خود قائل بود،. اما اينگونه افكار كه شايد در لحظات بسيار كوتاهى صورت گرفت ديرى نپائيد و با ديدن دو اعجاز الهى «جوشيدن چشمه آب و بارور شدن درخت خشكيده
خرما» تمام اين افكار از روحش به كنار رفت و نور اطمينان و آرامش تمام قلبش را فرا گرفت .
پاسخ به يك سؤ ال
بعضى ميپرسند اگر معجزه مخصوص انبياء و امامان است پس ظهور اينگونه معجزات براى مريم چگونه بود؟ بعضى از مفسران براى حل اين مشكل آنرا جزء معجزات عيسى گرفته اند كه مقدمه تحقق يافت ، و از آن تعبير به «ارهاص » مى كنند. (ارهاص به معنى معجزه مقدماتى است ). ولى هيچ نيازى به اينگونه پاسخها نيست ، چرا كه ظهور خارق عادات براى غير پيامبران و امامان هيچگونه مانعى ندارد اين همان چيزى است كه نامش را «كرامت » مى گذاريم . معجزه آن است كه تواءم با «تحدى » (دعوت به مبارزه ) و تواءم با دعوى نبوت و يا امامت بوده باشد).
روزه سكوت
ظاهر آيات فوق نشان مى دهد كه مريم به خاطر مصلحتى مامور به سكوت بود و بفرمان خدا از سخن گفتن در اين مدت خاص خوددارى مى كرد تا نوزادش عيسى ، لب به سخن بگشايد و از پاكى او دفاع كند كه اين از هر جهت مؤ ثرتر و گيراتر بود. اما از تعبير آيه چنين بر مى آيد كه نذر سكوت براى آن قوم و جمعيت ، كار شناخته شده اى بود، به همين دليل اين كار را بر او ايراد نگرفتند. ولى اين نوع روزه در شرع اسلام ، مشروع نيست .
از امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) در حديثى چنين نقل شده : صوم السكوت حرام : «روزه سكوت حرام است » و اين به خاطر تفاوت شرائط در آن زمان با زمان ظهور اسلام است . ولى البته يكى از آداب صوم كامل در اسلام آنست كه انسان به هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و مكروهات حفظ كند، و همچنين چشم خود را از هر گونه آلودگى برگيرد، چنانكه در حديثى از امام صادق ( عليه السلام ) مى خوانيم ان الصوم ليس من الطعام و الشراب وحده ، ان مريم قالت انى نذرت للرحمن صوما، اى صمتا، فاحفظوا السنتكم و غضوا ابصاركم و لا تحاسدوا و لا تنازعوا: ((روزه تنها از خوردنى و نوشيدنى نيست ، مريم گفت : من براى خداوند رحمان روزه اى نذر كرده ام يعنى سكوت را، بنابراين (هنگامى كه روزه هستيد ) زبان خود را حفظ كنيد، ديدگان خود را از آنچه گناه است بربنديد، نسبت به يكديگر حسد نداشته باشيد، و نزاع نكنيد)). ۵ - يك غذاى نيرو بخش - از اينكه در آيات بالا صريحا آمده است كه خداوند غذاى مريم را به هنگام تولد نوزاد رطب قرار داد، مفسران چنين استفاده كرده اند كه يكى از بهترين غذاها براى زنان بعد از وضع حمل ، رطب (خرماى تازه ) مى باشد. در احاديث اسلامى نيز صريحا به اين مطلب اشاره شده است : از امير مؤ منان على ( عليه السلام ) مى خوانيم كه از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل مى فرمايد: ليكن اول ما تاكل النفساء الرطب ، فان الله عز و جل قال لمريم (عليهاالسلام ):
و هزى اليك بجزع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا: بايد اولين چيزى كه زن پس از وضع حمل مى خورد رطب باشد زيرا خداوند بزرگ به مريم (عليهاالسلام ) فرمود: درخت خرما را تكان ده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد)). از ذيل همين حديث استفاده مى شود كه خوردن اين غذا نه تنها براى مادر مؤ ثر است بلكه در شير او نيز اثر خواهد گذاشت . حتى از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه بهترين غذاى زن باردار و داروى او رطب است (ما تاكل الحامل من شى ء و لا تتداوى به افضل من الرطب ). ولى مسلما اعتدال در همه چيز و حتى در اين موضوع بايد رعايت شود چنانكه از بعضى از روايات كه در همين مورد وارد شده استفاده مى شود. و نيز استفاده مى شود اگر رطب پيدا نشود از خرماى معمولى مى توان استفاده كرد. دانشمندان غذاشناس مى گويند: قند فراوانى كه در خرما وجود دارد از سالمترين قندها است كه حتى در بسيارى از موارد، مبتلايان به بيمارى قند نيز مى توانند از آن استفاده كنند. همين دانشمندان مى گويند: در خرما ۱۳ ماده حياتى و پنج نوع ويتامين را كشف كرده اند كه مجموع آنها خرما را به صورت يك منبع غذائى غنى در آورده است . و اين را مى دانيم كه زنان در چنين حالى نياز شديدى به غذاى نيروبخش و پر ويتامين دارند.
با پيشرفت دانش پزشكى اهميت داروئى خرما نيز به ثبوت رسيده است ، در خرما «كلسيوم » وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانها است ، و نيز «فسفر» وجود دارد كه از عناصر اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است ، و نيز «پتاسيوم » موجود است كه فقدان آن را در بدن علت حقيقى زخم معده مى دانند