تفسیر:نمونه جلد۵ بخش۴۹
آيه ۱۲۸-۱۲۹
آيه و ترجمه
وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ جَمِيعاً يَمَعْشرَ الجِْنِّ قَدِ استَكْثرْتُم مِّنَ الانسِ وَ قَالَ أَوْلِيَاؤُهُم مِّنَ الانسِ رَبَّنَا استَمْتَعَ بَعْضنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِى أَجَّلْت لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَلِدِينَ فِيهَا إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّك حَكِيمٌ عَلِيمٌ(۱۲۸) وَ كَذَلِك نُوَلى بَعْض الظلِمِينَ بَعْضا بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۱۲۹) ترجمه : ۱۲۸ - و آن روز كه همه آنها را جمع و محشور مى سازد به آنان مى گويد اى جمعيت شياطين و جن شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد دوستان و پيروان آنها از ميان انسانها مى گويند: پروردگارا! هر يك از ما دو دسته (پيشوايان و پيروان گمراه ) از ديگرى استفاده كرديم (ما به لذات هوس آلود و زودگذر رسيديم و آنها بر ما حكومت كردند) و به اجلى كه براى ما مقرر داشته بودى رسيديم ، (خداوند) مى گويد: آتش جايگاه شماست ، جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آنچه خدا بخواهد، پروردگار تو حكيم و دانا است . ۱۲۹ - و اينچنين بعضى از ستمگران را به بعض ديگر وامى گذاريم به سبب اعمالى كه انجام مى دادند. تفسير: در اين آيات مجددا قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراه كننده
باز مى گردد و بحثهاى آيات گذشته را با آن تكميل مى كند. آنها را به ياد روزى مى اندازد كه رو در روى شياطينى كه از آنها الهام گرفته اند مى ايستند و از اين پيروان و آن پيشوايان سوال مى شود، سوالى كه در برابرش پاسخى ندارند و جز حسرت و اندوه نتيجهاى نمى گيرند، اين هشدارها به خاطر آن است كه تنها به اين چند روز زندگى ننگرند و به پايان كار نيز بينديشند. نخست مى گويد: ((آن روز كه همه را جمع و محشور مى سازد ابتدا مى گويد: اى جمعيت جن و شياطين اغواگر شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد (و يوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن قد استكثرتم من الانس ). منظور از كلمه «جن » در اينجا همان شياطين است ، زيرا جن در اصل لغت همانطور كه قبلا هم گفته ايم به معنى هر موجود ناپيدا مى باشد و در آيه ۵۰ سوره كهف در باره رئيس شياطين «ابليس » مى خوانيم «كان من الجن » يعنى او از جن بود. آيات گذشته كه از وسوسه هاى رمزى شياطين با جمله «ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم » سخن مى گفت ، همچنين آيه بعد كه از رهبرى بعضى از ستمگران از بعضى ديگر سخن مى گويد مى تواند اشارهاى به اين موضوع باشد. اما شياطين اغواگر گويا در برابر اين سخن پاسخى ندارند و سكوت مى كنند ،« ولى پيروان آنها از بشر چنين مى گويند: پروردگارا آنها از ما بهره گرفتند و ما هم از آنها، تا زمانى كه اجل ما پايان گرفت » (و قال اوليائهم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا.))
آنها دلخوش بودند كه پيروان تسليمى دارند و بر آنها حكومت مى كنند و ما نيز از زرق و برقهاى دنيا و لذات بى قيد و شرط و زودگذر آن كه بر اثر وسوسه هاى شياطين دلانگيز و دلچسب جلوه مى نمود دلخوش بوديم !. در اينكه منظور از اجل در اين آيه چيست ؟ آيا پايان زندگى يا روز رستاخيز است ميان مفسران گفتگو است اما ظاهرا پايان زندگى است زيرا اجل به اين معنى در بسيارى از آيات قرآن به كار رفته است . اما خداوند همه اين پيشوايان و پيروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته مى گويد:« جايگاه همه شما آتش است و جاودانه در آن خواهيد ماند مگر آنچه خدا بخواهد» (قال النار مثواكم خالدين فيها الا ما شاء الله ). استثناء با جمله «الا ما شاء ربك » (مگر آنچه خدا بخواهد) يا اشاره به اين است كه ابديت عذاب و كيفر در اينگونه موارد سلب قدرت از پروردگار نمى كند، هر گاه بخواهد مى تواند آنرا تغيير دهد اگر چه در مورد عدهاى ثابت نگه مى دارد. و يا اشاره به آن افرادى است كه استحقاق ابديت عذاب را ندارند و يا قابليت شمول عفو الهى را دارند كه بايد از حكم خلود و جاودانى بودن مجازات استثنا شوند. و در پايان آيه پروردگار تو حكيم و دانا است (ان ربك حكيم عليم ). هم كيفرش روى حساب است و هم عفو و بخشش ، و به خوبى از موارد آنها آگاه مى باشد. در آيه بعد اشاره به يك قانون هميشگى الهى در مورد اينگونه اشخاص كرده مى گويد: همان گونه كه ستمگران و طاغيان در اين دنيا حامى و پشتيبان
يكديگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسيرهاى غلط همكارى نزديك داشتند «در جهان ديگر نيز آنها را به يكديگر واميگذاريم و اين به خاطر اعمالى است كه در اين جهان انجام دادند» (و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون ). زيرا همانطور كه در بحثهاى مربوط به معاد گفته ايم صحنه رستاخيز صحنه عكس العملها و واكنشها در مقياسهاى عظيم است و آنچه در آنجا وجود دارد پرتو و انعكاسى از اعمال ما در اين دنياست . در تفسير على بن ابراهيم قمى نيز از امام (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: نولى كل من تولى اوليائهم فيكونون معهم يوم القيامه :«هر كس با اوليائش در روز قيامت خواهد بود». قابل توجه اينكه همه اين گروهها به عنوان «ظالم » در آيه معرفى شده اند و شك نيست كه ظلم ، به معنى وسيع كلمه ، همه اينها را شامل مى گردد، چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با قبول رهبرى شيطان صفتان خود را از تحت ولايت خداوند خارج سازد و در جهان ديگر نيز تحت ولايت همانها قرار گيرد. و نيز اين تعبير و تعبير «بما كانوا يكسبون » نشان مى دهد كه اين سيه روزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و اين يك سنت الهى و قانون آفرينش است كه رهسپران راههاى تاريك جز سقوط در چاه و دره بدبختى فرجامى نخواهند داشت .
آيه ۱۳۰-۱۳۲
آيه و ترجمه
يَمَعْشرَ الجِْنِّ وَ الانسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ ءَايَتى وَ يُنذِرُونَكمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شهِدْنَا عَلى أَنفُسِنَا وَ غَرَّتْهُمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا وَ شهِدُوا عَلى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كفِرِينَ(۱۳۰) ذَلِك أَن لَّمْ يَكُن رَّبُّك مُهْلِك الْقُرَى بِظلْمٍ وَ أَهْلُهَا غَفِلُونَ(۱۳۱) وَ لِكلٍّ دَرَجَتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَ مَا رَبُّك بِغَفِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ(۱۳۲) ترجمه : ۱۳۰ - (در آن روز به آنها مى گويد) اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مى كردند و از ملاقات چنين روزى شما را بيم مى دادند ، آنها مى گويند گواهى ميدهيم بر ضد خودمان (آرى ما بد كرديم ) و زندگى (پر زرق و برق ) دنيا آنها را فريب داد، و بر زيان خود گواهى مى دهند كه كافر بودند. ۱۳۱ - اين بخاطر آن است كه پروردگارت هيچگاه (مردم ) شهرها و آباديها را بخاطر ستمهايشان در حال غفلت و بيخبرى هلاك نمى كند (بلكه قبلا رسولانى براى آنها مى فرستد). ۱۳۲ - و براى هر يك (از اين دو دسته ) درجات (و مراتبى ) است از آنچه عمل كردند و پروردگارت غافل از اعمالى كه انجام مى دهند نيست . تفسير: اتمام حجت : در آيات گذشته سرنوشت شيطان صفتان ستمگر در روز رستاخيز بيان شده ، براى اينكه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنين اعمالى زدند در
اين آيات روشن مى سازد كه به اندازه كافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گرديده است ، لذا در روز قيامت به آنها مى گويد:«اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى به شما اخطار ننمودند» (يا معشر الجن و الانس ا لم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا) «معشر» در اصل از «عشرة » به معنى عدد ده گرفته شده است و از آنجا كه عدد ده يك عدد كامل است ، كلمه معشر به يك جمعيت كامل كه اصناف و طوائف مختلفى را در بر مى گيرد گفته مى شود . در اينكه آيا فرستادگان جن از جنس خود آنها است ، يا از نوع بشر؟ در ميان مفسران گفتگو است . اما آنچه از آيات سوره جن به خوبى استفاده مى شود اين است كه قرآن و اسلام براى همه ، حتى آنها نازل شده ، و پيامبر اسلام مبعوث به همه بوده است ، منتها هيچ مانعى ندارد كه رسولان و نمايندگان از خود آنها از طرف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مامور دعوت آنان بوده باشند. (شرح بيشتر در اين زمينه و هم در باره معنى علمى جن در تفسير همان سوره جن در جزء ۲۹ قرآن مجيد بخواست خدا خواهد آمد). ولى بايد توجه داشت كه كلمه «منكم » (از شما) دليل بر آن نيست كه پيامبران هر دسته از جنس خودشان خواهند بود، زيرا هنگامى كه به گروهى گفته شود «نفراتى از شما...» اين نفرات ممكن است از يك طايفه يا از همه طوايف باشند. سپس مى گويد: از آنجا كه روز رستاخيز روز كتمان نيست و نشانه هاى همه چيز آشكار است و هيچكس نمى تواند چيزى را پنهان دارد، «همگى در برابر اين پرسش الهى ، اظهار مى دارند: ما بر ضد خود گواهى مى دهيم و اعتراف مى كنيم كه چنين رسولانى آمدند و پيامهاى تو را به ما رسانيدند اما مخالفت كرديم »
(قالوا شهدنا على انفسنا). آرى دلائل كافى از طرف پروردگار در اختيار آنها بود و آنها راه را از چاه مى شناختند «ولى زندگى فريبنده دنيا، و زرق و برق وسوسه انگيز آن ، آنها را فريب داد» (و غرتهم الحياة الدنيا). اين جمله به خوبى مى رساند كه سد بزرگ راه سعادت انسانها دلبستگى بيحد و حساب و تسليم بى قيد و شرط در برابر مظاهر جهان ماده است دلبستگيهائى كه انسان را به زنجير اسارت مى كشاند و او را به هر گونه ظلم و ستم ، تعدى و اجحاف ، خود خواهى و طغيان ، دعوت مى كند. بار ديگر قرآن تاكيد مى كند كه آنها با صراحت به زيان خود گواهى مى دهند كه راه كفر پوئيدند و در صف منكران حق قرار گرفتند (و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين ). در آيه بعد همان مضمون آيه گذشته را، اما به صورت يك قانون كلى و سنت هميشگى الهى ، بازگو مى كند كه اين به خاطر آن است كه پروردگار تو هيچگاه مردم شهرها و آباديها را به خاطر ستمگريهايشان ، در حالى كه غافلند، هلاك نمى كند مگر اينكه رسولانى به سوى آنها بفرستد و آنها را متوجه زشتى اعمالشان سازد و گفتنيها را بگويد (ذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم و اهلها غافلون ). كلمه «بظلم » مى تواند به اين معنى باشد كه خدا كسى را به خاطر ستمهايش ، و در حال غفلت ، پيش از فرستادن پيامبران مجازات نمى كند، و مى تواند به اين معنى باشد كه خدا افراد غافل را از روى ظلم و ستم كيفر نمى دهد زيرا كيفر دادن آنها در اين حال ، ظلم و ستم است و خداوند برتر از اين است كه درباره كسى
ستم كند. و سرانجام آنها را در آيه بعد خلاصه كرده چنين مى گويد:((هر يك از اين دسته ها: نيكو كار و بدكار، فرمانبردار و قانونشكن ، حق طلب و ستمگر، درجات و مراتبى بر طبق اعمال خود در آنجا دارند و پروردگارت هيچگاه از اعمال آنها غافل نيست ، بلكه همه را مى داند و به هر كس آنچه لايق است مى دهد (و لكل درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عما يعملون ). اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه تمام مقامها و درجات و دركات زائيده اعمال خود آدمى است و نه چيز ديگر.
آيه ۱۳۳-۱۳۵
آيه و ترجمه
وَ رَبُّك الْغَنىُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن يَشأْ يُذْهِبْكمْ وَ يَستَخْلِف مِن بَعْدِكم مَّا يَشاءُ كَمَا أَنشأَكم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ ءَاخَرِينَ(۱۳۳) إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لاَتٍ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ(۱۳۴) قُلْ يَقَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكمْ إِنى عَامِلٌ فَسوْف تَعْلَمُونَ مَن تَكُونُ لَهُ عَقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظلِمُونَ(۱۳۵) ترجمه : ۱۳۳ - و پروردگارت بى نياز و مهربان است (بنابراين درباره كسى ظلم و ستم نمى كند بلكه اينها نتيجه اعمال خود را مى گيرند) اگر بخواهد همه شما را مى برد و بعد از شما بجاى شما هر چه بخواهد (و هر كس را بخواهد) جانشين مى سازد همانطور كه شما را از نسل اقوام ديگرى به وجود آورد. ۱۳۴ - آنچه به شما وعده داده مى شود، مى آيد و شما نمى توانيد (خدا را ) ناتوان سازيد (و از عدالت و كيفر او فرار كنيد). ۱۳۵ - بگو اى جمعيت ! هر كار در قدرت داريد بكنيد! من (هم به وظيفه خود) عمل مى كنم ، اما به زودى خواهيد دانست چه كسى سرانجام نيك خواهد داشت (و پيروزى با چه كسى است اما) به طور مسلم ظالمان رستگار نخواهند شد. تفسير: آيه اول در واقع استدلالى است براى آنچه در آيات پيش در زمينه عدم ظلم پروردگار بيان شد، آيه مى گويد پروردگار تو، هم بى نياز است ، و هم رحيم و مهربان بنابراين دليلى ندارد كه بر كسى كوچكترين ستم روا دارد زيرا كسى ستم مى كند كه يا نيازمند باشد يا خشن و سنگدل (و ربك الغنى ذو الرحم ).
بعلاوه نه نيازى به اطاعت شما دارد و نه بيمى از گناهانتان زيرا«اگر بخواهد همه شما را مى برد و به جاى شما كسان ديگرى را كه بخواهد جانشين مى سازد همانطور كه شما را از دودمان انسانهاى ديگرى كه در بسيارى از صفات با شما متفاوت بودند آفريد» (ان يشا يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء كما انشاكم من ذرية قوم آخرين ). بنابراين او هم بى نياز و هم مهربان و هم قادر بر هر چيز است با اين حال تصور ظلم درباره او ممكن نيست . و با توجه به قدرت بى پايان او روشن است كه :«آنچه به شما در زمينه رستاخيز و پاداش و كيفر وعده داده ، خواهد آمد و كمترين تخلفى در آن نيست » (ان ما توعدون لات ). «و شما هرگز نمى توانيد از قلمرو حكومت او خارج شويد و از پنجه عدالت او فرار كنيد»(و ما انتم بمعجزين ). سپس به پيامبر دستور مى دهد كه آنها را تهديد كرده بگويد: اى جمعيت هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد من هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودى خواهيد دانست سرانجام نيك و پيروزى نهائى با كيست ، اما به طور مسلم ظالمان و ستمگران پيروز نخواهند شد و روى سعادت را نخواهند ديد (قل يا قوم اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار انه لا يفلح الظالمون ).
در اينجا بار ديگر مى بينيم كه بجاى كفر تعبير به ظلم شده و اين نشان مى دهد كه كفر و انكار حق يكنوع ظلم آشكار است ، ظلمى به خويشتن و ظلمى به جامعه ، و از آنجا كه ظلم بر خلاف عدالت عمومى جهان آفرينش است سرانجام محكوم به شكست خواهد بود.
آيه ۱۳۶
آيه و ترجمه
وَ جَعَلُوا للَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الاَنْعَمِ نَصِيباً فَقَالُوا هَذَا للَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هَذَا لِشرَكائنَا فَمَا كانَ لِشرَكائهِمْ فَلا يَصِلُ إِلى اللَّهِ وَ مَا كانَ للَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شرَكائهِمْ ساءَ مَا يَحْكمُونَ(۱۳۶) ترجمه : ۱۳۶ - و (مشركان ) سهمى از آنچه خداوند آفريده از زراعت و چهارپايان براى او قرار دادند و گفتند - به گمان آنها - اين مال خدا است و اين مال شركاى ما (يعنى بتها) است ، آنچه مال شركاى آنها بود به خدا نمى رسيد، ولى آنچه مال خدا بود به شركايشان مى رسيد (و اگر سهم بتها مواجه با كمبودى مى شد مال خدا را به آنها مى دادند اما عكس آنرا مجاز نمى دانستند !) چه بد حكم مى كنند (كه علاوه بر شرك ، حتى خدا را كمتر از بتها مى گرفتند) ! تفسير: بار ديگر براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى از مغزها به ذكر عقائد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا خرافى بودن آنها را روشن مى سازد. نخست مى گويد: «كفار مكه و ساير مشركان سهمى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا و سهمى نيز براى بتها قرار مى دادند، و مى گفتند اين قسمت مال خدا است ، و اينهم مال شركاى ما يعنى بتها است (و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائن
گرچه در آيه تنها اشاره به سهم خداوند شده است ، ولى از جمله هاى بعد استفاده مى شود كه سهمى براى خدا و سهمى براى بتها قرار مى دادند، در روايات آمده است كه : مصرف سهمى كه براى خدا قرار داده بودند، كودكان و مهمانان بودند و از آن براى اين كار استفاده مى كردند و اما سهمى كه از زراعت و چارپايان براى بتها قرار داده بودند مخصوص خدمه و متوليان بت و بتخانه و مراسم قربانى و استفاده خودشان بود. و تعبير به ((شركائنا» (شريكهاى ما) براى بتها به خاطر آن است كه آنها را شريك اموال و سرمايه و زندگى خويش مى دانستند. تعبير به «مما ذرا» (از آنچه خدا خلق كرده ) در حقيقت اشاره به ابطال عقيده آنها است . زيرا اين اموال همگى مخلوق خدا بودند، چگونه سهمى از آنها براى خدا قرار مى دادند و سهمى براى بتها. سپس اشاره به داورى عجيب آنها در اين باره كرده و مى گويد«سهمى را كه براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمى رسيد و اما سهمى را كه براى خدا قرار داده بودند به بتها مى رسيد» (فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم ). در اينكه منظور از اين جمله چيست ميان مفسران گفتگو است ولى همه آنها تقريبا به يك حقيقت بر مى گردند و آن اين است : هر گاه بر اثر حادثهاى قسمتى از سهمى كه براى خدا از زراعت و چهارپايان قرار داده بودند آسيب مى ديد و نابود مى شد مى گفتند مهم نيست خداوند بى نياز است ، اما اگر از سهم بتها از بين ميرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند و مى گفتند: بتها نياز
بيشترى دارند. همچنين اگر آب از مزرعهاى كه سهم خدا بود به مزرعه سهم بتها نفوذ مى كرد مى گفتند مانعى ندارد خدا بى نياز است ، اما اگر قضيه به عكس ميشد جلو آن را مى گرفتند و مى گفتند بتها احتياج بيشترى دارند. در پايان آيه با يك جمله كوتاه اين عقيده خرافى را محكوم مى سازد و مى گويد:«چه بد حكم مى كنند» (ساء ما يحكمون ). دليل بر زشتى كار آنها علاوه بر اينكه بت پرستى از ريشه فاسد و بى اساس بود چند موضوع است : ۱ - با اينكه همه چيز مخلوق خدا است ، و ملك مسلم او است ، و حاكم و مدبر و حافظ همه موجودات او مى باشد، آنها تنها سهمى از آن را به خدا تخصيص مى دادند گويا مالك اصلى آنها بودند و فقط حق تقسيم به دست آنها بود! (همانطور كه گفتيم جمله «مما ذرا» اشاره به اين واقعيت است ). ۲ - آنها در اين تقسيم جانب بتها را مقدم مى داشتند لذا هر آسيبى متوجه سهم خدا مى شد مهم نبود اما آسيبهائى كه متوجه سهم بتها مى شد به وسيله سهم خدا جبران ميكردند و آن را گرفته به بتها مى دادند كه در آيه اشاره به آن شده است ، و اين يكنوع امتياز و برترى براى بتها نسبت به خداوند بود!! ۳ - از بعضى از روايات استفاده مى شود كه آنها براى سهم بتها اهميت خاصى قائل بودند و لذا متوليان و خدمه بت و خود بت پرستان از سهم آنها مى خوردند و سهم خدا را تنها به بچه ها و ميهمانان مى دادند. و قرائن نشان مى دهد كه گوسفندهاى چاق و فربه و غلات خوب مال بتها بود تا بتوانند به اصطلاح شكمى از عزا در آورند. همه اينها نشان مى دهد كه آنها در تقسيم حتى براى خداوند به اندازه بتها ارزش قائل نبودند چه حكمى از اين زشتتر و ننگينتر كه انسان قطعه سنگ
و چوب بى ارزشى را بالاتر از آفريننده جهان هستى فكر كند، آيا انحطاط فكرى از اين بالاتر تصور مى شود؟!
آيه ۱۳۷
آيه و ترجمه
وَ كذَلِك زَيَّنَ لِكثِيرٍ مِّنَ الْمُشرِكينَ قَتْلَ أَوْلَدِهِمْ شرَكاؤُهُمْ لِيرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْترُونَ(۱۳۷) ترجمه : ۱۳۷ - و همچنين شركاى آنها (يعنى بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه داده بودند (كودكان خود را قربانى بتها مى كردند و افتخار مى نمودند!) و عاقبت اين كار چنين شد كه آنها را به هلاكت افكندند و آئينشان را دگرگون ساختند و اگر خدا مى خواست چنين نمى كردند (زيرا مى توانست اجبارا جلو آنان را بگيرد ولى اجبار سودى ندارد ) بنابراين آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار (و به اعمال آنها اعتنا مكن ). تفسير: قرآن در اين آيه اشاره به يكى ديگر از زشتكاريهاى بت پرستان و جنايتهاى شرم آور آنها كرده مى گويد: همانطور كه تقسيم آنها در مورد خداوند و بتها در نظرشان جلوه داشت و اين عمل زشت و خرافى و حتى مضحك را كارى پسنديده مى پنداشتند همچنين شركاى آنها قتل فرزندان را در نظر بسيارى از بت پرستان جلوه داده بود تا آنجا كه كشتن بچه هاى خود را يكنوع «افتخار» و يا«عبادت » محسوب مى داشتند (و كذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركائهم ). منظور از «شركاء» در اينجا بتها هستند كه به خاطر آنان گاهى فرزندان خود را قربانى مى نمودند و يا نذر مى كردند كه اگر فرزندى نصيب آنها شد آن را براى بت قربانى كنند، همانطور كه در تاريخ بت پرستان قديم گفته شده است ، و بنابراين نسبت تزيين به بتها به خاطر آن است كه علاقه و عشق به
بت آنها را وادار به اين عمل جنايت بار مى كرد، و روى اين تفسير، قتل در آيه فوق با مسئله زنده به گور كردن دختران و يا كشتن پسران به خاطر ترس از فقر، ارتباطى ندارد. اين احتمال نيز وجود دارد كه : منظور از تزيين اين جنايت به وسيله بتها اين باشد كه خدمه و متوليان بتكده ها مردم را به اين كار تشويق مى كردند و خود را زبان بت مى دانستند زيرا نقل مى كنند كه عربهاى زمان جاهليت براى انجام سفرهاى مهم و كارهاى ديگر از «هبل » (بت بزرگ آنها ) اجازه مى گرفتند و طرز اجازه گرفتن آنها اين بود كه چوبهاى تيرى كه در كيسه مخصوصى مجاور هبل قرار داشت و روى بعضى از آنها«افعل » (انجام بده ) و روى بعضى «لا تفعل » (انجام مده ) نوشته شده بود تكان مى داد و چوبه تيرى را از ميان آنها خارج مى ساخت و هر چه روى آن نوشته شده بود به عنوان پيام هبل ! تلقى مى شد و اين نشان مى دهد كه از اين طريق نظر بتها را كشف ، هيچ بعيد نيست كه مسئله قربانى براى بت نيز از طريق خدمه ، به عنوان يك پيام بت معرفى شده باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه زنده به گور كردن دختران در ميان آنها كه طبق نقل تواريخ به عنوان بر طرف ساختن لكه ننگ در ميان طائفه «بنى تميم » رائج شده بود به عنوان پيام بتها معرفى شده باشد، زيرا در تاريخ مى خوانيم كه نعمان بن منذر حمله به جمعى از عرب كرد و زنان آنها را اسير ساخت و در ميان آنها دختر قيس بن عاصم بود، سپس صلح در ميان آنها برقرار شد، و هر زنى به عشيره خود پيوست ، به جز دختر قيس كه او ترجيح داد در ميان قوم دشمن بماند، و شايد با يكى از جوانهاى آنها ازدواج كند اين مطلب بر قيس بسيار گران آمد و سوگند (به عنوان بتها ) ياد كرد كه هر گاه دختر ديگرى براى او متولد شود زنده به گورش كند و چيزى نگذشت كه اين عمل سنتى در
بين آنها شد كه زير ماسك دفاع از ناموس دست به بزرگترين جنايت يعنى كشتن فرزندان بى گناه زدند. بنابراين زنده به گور كردن دختران نيز ممكن است در آيه فوق داخل باشد. يك احتمال ديگر نيز در تفسير آيه فوق به نظر مى رسد اگر چه مفسران آن را ذكر نكرده اند و آن اينكه : عربهاى زمان جاهليت آنچنان اهميتى براى بتها قائل بودند كه اموال نفيس خود را خرج بتها و متوليان و خدمه زورمند و پر درآمد آنها مى كردند و خودشان فقير و تهيدست مى شدند تا آنجا كه گاهى بچه هاى خود را از گرسنگى و فقر سر مى بريدند، اين عشق به بت چنين عمل زشتى را در نظر آنها تزيين كرده بود. ولى تفسير اول يعنى قربانى كردن فرزندان براى بتها با متن آيه از همه مناسبتر است . سپس قرآن نتيجه اين گونه اعمال زشت اين بود كه بتها و خدمه بت ، مشركان را به هلاكت بيفكنند و دين و آئين حق را مشتبه سازند و آنها را از رسيدن به يك آئين پاك محروم نمايند (ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم ). قرآن مى گويد:«اما با اين همه اگر خدا مى خواست مى توانست به اجبار جلو آنها را بگيرد» ولى اجبار بر خلاف سنت خدا است ، خداوند خواسته بندگان آزاد باشند تا راه تربيت و تكامل هموار گردد زيرا در اجبار نه تربيت است و نه تكامل (و لو شاء الله ما فعلوه ).
و در پايان مى فرمايد: اكنون كه چنين است و آنها در ميان يك چنين اعمال خرافى زشت و ننگينى غوطه ورند و حتى قبح آن را درك نمى كنند، و از همه بدتر اينكه گاهى آن را به خدا نيز نسبت مى دهند آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار، و به تربيت دلهاى آماده و مستعد بپرداز (فذرهم و ما يفترون ).