تفسیر:نمونه جلد۴ بخش۴۳
ََآيه ۶
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكمْ إِلى الْكَعْبَينِ وَ إِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن كُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صعِيداً طيِّباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِكمْ وَ أَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَكِن يُرِيدُ لِيُطهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ(۶) ترجمه : ۶ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد و اگر جنب باشيد خود را بشوئيد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت كرده ) يا با زنان تماس گرفته باشيد (آميزش جنسى كرده ايد) و آب (براى غسل يا وضو) نيابيد با خاك پاكى تيمم كنيد و از آن بر صورت (پيشانى ) و دستها بكشيد، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد.
تفسير : پاك سازى جسم و جان در آيات سابق ، بحثهاى گوناگونى درباره «طيبات جسمى و مواهب مادى » مطرح شد، در اين آيه به «طيبات روح » و آنچه باعث پاكيزگى جان انسان مى گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظهاى از احكام وضو و غسل و تيمم كه موجب صفاى روح است ، تشريح گرديده ، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده ، احكام وضو را به اين ترتيب بيان مى كند: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشوئيد و قسمتى از سر و همچنين پا را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد. (يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا برؤ وسكم و ارجلكم الى الكعبين ).
در آيه حدود صورت ، كه بايد در وضو شسته شود توضيح داده نشده ولى در روايات ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) كه وضوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مشروحا بيان كرده اند. ۱ - حد صورت از طرف طول از رستانگاه مو تا چانه و از طرف عرض آنچه در ميان انگشت وسط و ابهام (انگشت شست ) قرار مى گيرد، ذكر شده و اين در حقيقت توضيح همان معنائى است كه از كلمه «وجه » در عرف فهميده مى شود، زيرا وجه همان قسمتى است كه انسان به هنگام برخورد بر ديگرى با آن مواجه مى شود. ۲ - حد دست كه بايد در وضو شسته شود، تا آرنج ذكر شده ، زيرا مرافق جمع «مرفق » به معنى «آرنج » است ، و چون هنگامى گفته شود دست را بشوئيد ممكن است به ذهن چنين برسد كه دستها را تا مچ بشوئيد، زيرا غالبا اين مقدار شسته ميشود، براى رفع اين توهم مى فرمايد: تا آرنج بشوئيد (الى المرافق ). و با اين توضيح روشن مى شود، كلمه «الى » در آيه فوق تنها براى بيان حد شستن است نه كيفيت شستن ، كه بعضى توهم كرده اند و چنين پنداشته اند كه آيه مى گويد: بايد دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئيد (آنچنانكه در ميان جمعى از اهل تسنن رائج است ). توضيح اينكه اين درست به آن ميماند كه انسان به كارگرى سفارش ميكند ديوار اطاق را از كف تا يك متر، رنگ كند، بديهى است منظور اين نيست كه ديوار از پائين به بالا رنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود نه بيشتر و نه كمتر. بنابراين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود در آيه ذكر شده ، و اما كيفيت آن در سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه بوسيله اهلبيت به ما رسيده است آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان . بايد توجه داشت كه «مرفق » هم بايد در وضو شسته شود، زيرا در اينگونه
موارد به اصطلاح غايت داخل در مغيا است يعنى حد نيز داخل در حكم «محدود» است . ۳ - كلمه «ب» كه در «برؤ وسكم » مى باشد طبق صريح بعضى از روايات و تصريح بعضى از اهل لغت به معنى «تبعيض » مى باشد، يعنى قسمتى از سر را مسح كنيد كه در روايات ما محل آن به يكچهارم پيش سر، محدود شده و بايد قسمتى از اين يكچهارم هر چند كم باشد با دست مسح كرد - بنابراين آنچه در ميان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است كه تمام سر و حتى گوشها را مسح مى كنند، با مفهوم آيه سازگار نمى باشد. ۴ - قرار گرفتن «ارجلكم » در كنار «رؤ وسكم » گواه بر اين است كه پاها نيز بايد مسح شود نه اينكه آن را بشويند (و اگر ملاحظه مى كنيم «ارجلكم » بفتح لام قرائت شده بخاطر آن است كه عطف بر محل «برؤ وسكم » است نه عطف بر «وجوهكم »). ۵ - كعب در لغت بمعنى برآمدگى پشت پاها و هم بمعنى مفصل يعنى نقطه اى كه استخوان ساق پا با استخوان كف پا مربوط ميشود آمده است .
سپس به توضيح حكم غسل پرداخته و چنين مى فرمايد: «و اگر جنب باشيد غسل كنيد». (و ان كنتم جنبا فاطهروا). روشن است كه مراد از جمله «فاطهروا» شستن تمام بدن مى باشد، زيرا اگر شستن عضو خاصى لازم بود مى بايست نام آن برده شود، بنابراين هنگامى كه مى گويد خود را شستشو دهيد، مفهومش شستشوى تمام بدن است ، نظير اين در سوره نساء آيه ۴۳ نيز آمده است كه ميگويد: حتى تغتسلوا. «جنب » - همانطور كه در جلد سوم تفسير نمونه ذيل آيه ۴۳ سوره نساء اشاره كرده ايم - مصدرى است كه بمعنى «اسم فاعل » آمده ، و در اصل بمعنى «دور شونده » است زيرا ريشه اصلى آن كه «جنابت » بمعنى «بعد» و دورى است ، و اگر شخص «جنب » به اين عنوان ناميده مى شود بخاطر آن است كه بايد در آن حال ، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى كند، و اين كلمه (جنب ) هم بر مفرد، هم بر جمع و هم بر مذكر و هم بر مؤ نث اطلاق ميشود، اطلاق «جار جنب » بر همسايه دور بهمين مناسبت است . ممكن است ضمنا از اينكه قرآن در آيه فوق مى گويد بهنگام نماز اگر جنب هستيد غسل كنيد استفاده شود كه غسل جنابت جانشين وضو نيز مى شود. سپس به بيان حكم تيمم پرداخته و ميگويد: «و اگر از خواب برخاسته ايد و قصد نماز داريد و بيمار يا مسافر باشيد و يا اگر از قضاى حاجت برگشته ايد و يا آميزش جنسى با زنان كرده ايد و دسترسى به آب نداريد با خاك پاكى تيمم كنيد». (و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا). نكته اى كه بايد به آن توجه داشت آن است كه جمله - او جاء احد منكم
من الغائط و جمله او لامستم النساء - همانطور كه قبلا هم اشاره كرديم - عطف بر آغاز آيه يعنى جمله اذا قمتم الى الصلوة است ، در حقيقت در آغاز آيه اشاره به مساله خواب شده و در ذيل آيه اشاره به دو قسمت ديگر از موجبات وضو يا غسل گرديده است . و اگر اين دو جمله را عطف به «على سفر» بگيريم دو اشكال در آيه توليد خواهد شد، نخست اينكه از قضاى حاجت برگشتن نمى تواند نقطه مقابل مرض يا مسافرت باشد و لذا مجبوريم «او» را به معنى «واو» بگيريم (همانطور كه جمعى از مفسرين گفته اند) و اين كاملا بر خلاف ظاهر است ، به علاوه ذكر خصوص قضاء حاجت از ميان موجبات وضو، بدون دليل خواهد بود - اما اگر آنطور كه گفتيم آيه را تفسير كنيم هيچيك از اين دو اشكال متوجه نخواهد شد (دقت كنيد) (اگر چه ما هم مانند بسيارى از مفسران در جلد سوم ذيل آيه ۴۳ نساء «او» را به معنى «واو» ذكر كرديم ولى آنچه در اينجا گفته شد به نظر نزديكتر مى باشد). موضوع ديگر اينكه در اين آيه مساله جنابت دو بار ذكر شده و ممكن است براى تاكيد باشد و نيز ممكن است كلمه جنب بمعنى جنابت و احتلام در خواب و او لامستم النساء كنايه از جنابت بوسيله آميزش جنسى باشد، و اگر قيام در آيه را بمعنى برخاستن از خواب تفسير كنيم (همانطور كه در روايات ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) وارد شده و در خود آيه نيز قرينه اى بر آن وجود دارد) گواهى بر اين معنى خواهد بود (دقت كنيد). سپس طرز تيمم را اجمالا بيان كرده ، ميگويد: «بوسيله آن صورت و دستهاى خود را مسح كنيد». (فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه ). روشن است كه منظور اين نيست كه چيزى از خاك بر دارند و به صورت و دست بكشند، بلكه منظور اين است پس از زدن دست بر خاك پاك ، صورت و دستها را مسح كنند، ولى بعضى از فقها بخاطر همين كلمه «منه » گفته اند
بايد حداقل غبارى هر چند مختصر باشد بدست بچسبد. تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند معنى صعيدا طيبا است : بسيارى از دانشمندان لغت براى صعيد دو معنى ذكر كرده اند، يكى خاك و ديگرى تمام چيزهائى كه سطح كره زمين را پوشانيده ، اعم از خاك ، ريگ ، سنگ و غيره ، و همين موضوع باعث اختلاف نظر فقهاء در چيزى كه تيمم بر آن جايز است شده كه آيا فقط تيمم بر خاك جايز است و يا سنگ و شن و مانند آن نيز كفايت مى كند، ولى با توجه به ريشه لغوى كلمه «صعيد» كه همان «صعود و بالا قرار گرفتن » مى باشد، معنى دوم به ذهن نزديكتر است . طيب به چيزهائى گفته مى شود كه با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسيارى از موضوعات اطلاق شده است (البلد الطيب - مساكن طيبة - ريح طيب - حياة طيبة و...) و هر چيز پاكيزه را نيز «طيب » مى گويند زيرا طبع آدمى ذاتا از اشياء ناپاك متنفر است . و از اينجا روشن ميشود كه خاك تيمم بايد كاملا پاك و پاكيزه باشد. مخصوصا در رواياتى كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده روى اين موضوع كرارا تكيه شده است ، در روايتى چنين مى خوانيم : نهى امير المؤ منين ان يتيمم الرجل بتراب من اثر الطريق : على (عليه السلام ) از تيمم كردن به روى خاكهاى آلوده كه در جاده ها است نهى فرمود قابل توجه اينكه تيمم اگر چه در قرآن و حديث بمعنى همين وظيفه مخصوص اسلامى است ولى در لغت بمعنى قصد كردن است ، در حقيقت قرآن مى گويد: به هنگامى كه مى خواهيد تيمم كنيد بايد تصميم بگيريد قطعه زمين پاكى را از
ميان قطعات مختلف زمين انتخاب نموده و بر آن تيمم كنيد، قطعه اى كه طبق مفهوم «صعيد» كه از ماده صعود است روى زمين قرار گرفته ، و در معرض ريزش بارانها و تابش آفتاب و وزش باد باشد، روشن است چنين خاكى كه زير دست و پا نبوده و داراى اين صفات است نه تنها استفاده از آن بر خلاف بهداشت نيست بلكه همانطور كه در جلد سوم ذيل آيه ۴۳ سوره نساء شرح داديم طبق گواهى دانشمندان اثر ميكرب كشى قابل ملاحظه اى دارد!.
فلسفه وضو و تيمم
درباره فلسفه «تيمم » در جلد سوم به اندازه كافى بحث شد، اما درباره فلسفه «وضو»، شك نيست كه وضو داراى دو فايده روشن است : فايده بهداشتى و فايده اخلاقى و معنوى ، از نظر بهداشتى شستن صورت و دستها آن هم پنج بار و يا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، مسح كردن بر سر و پشت پاها كه شرط آن رسيدن آب به موها يا پوست تن است ، سبب ميشود كه اين اعضا را نيز پاكيزه بداريم ، و همانطور كه در فلسفه غسل اشاره خواهيم كرد تماس آب با پوست بدن اثر خاصى در تعادل اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك دارد. و از نظر اخلاقى و معنوى چون با قصد قربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربيتى دارد مخصوصا چون مفهوم كنائى آن اين است كه از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم مؤ يد اين فلسفه اخلاقى و معنوى است . در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) ميخوانيم : انما امر بالوضوء و بدء به لان يكون العبد طاهرا اذا قام بين يدى الجبار، عند مناجاته اياه ، مطيعا له فيماامره ، نقيا من الادناس و النجاسة ، مع ما فيه من ذهاب الكسل ، و طرد النعاس و تزكية الفؤ اد للقيام بين يدى
الجبار : «براى اين دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است كه بندگان هنگامى كه در پيشگاه خدا مى ايستند و با او مناجات مى كنند پاك باشند، و دستورات او را بكار بندند، از آلودگيها و نجاستها بر كنار شوند، علاوه بر اين وضو سبب مى شود كه آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شود و قلب براى قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد.» از توضيحاتى كه درباره فلسفه غسل خواهيم گفت نيز فلسفه وضو روشنتر مى شود. فلسفه غسل بعضى مى پرسند: چرا اسلام دستور مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقط عضو معينى آلوده مى شود، و آيا ميان بول كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه در يكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را؟ اين سؤ ال يك پاسخ اجمالى دارد و يك پاسخ مشروح : پاسخ اجمالى آن اين است كه خارج شدن منى از انسان ، يك عمل موضعى نيست (مانند بول و ساير زوائد) بدليل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد، و تمام سلولهاى تن بدنبال خروج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو ميروند و اين خود نشانه تاثير آن روى تمام اجزاء بدن است توضيح اينكه : طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد كه تمام فعاليتهاى بدن را كنترل مى كنند «اعصاب سمپاتيك » و «اعصاب پاراسمپاتيك » اين دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاهها و جهازات
داخلى و خارجى گسترده اند، وظيفه اعصاب سمپاتيك «تند كردن » و به فعاليت واداشتن دستگاههاى مختلف بدن است ، و وظيفه اعصاب «پاراسمپاتيك » «كند كردن » فعاليت آنهاست ، در واقع يكى نقش «گاز» اتومبيل و ديگرى نقش «ترمز» را دارد، و از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباتى ، دستگاههاى بدن بطور متعادل كار مى كند. گاهى جريانهائى در بدن رخ ميدهد كه اين تعادل را بهم ميزند، از جمله اين جريانها مسئله «ارگاسم » (اوج لذت جنسى ) است كه معمولا مقارن خروج منى صورت مى گيرد. در اين موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتيك (اعصاب ترمز كننده ) بر اعصاب سمپاتيك (اعصاب محرك ) پيشى مى گيرد و تعادل به شكل منفى بهم مى خورد. اين موضوع نيز ثابت شده است كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را بكار وادارد و تعادل از دست رفته را تامين كند تماس آب با بدن است و از آن جا كه تاثير «ارگاسم » روى تمام اعضاى بدن بطور محسوس ديده مى شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن بهم مى خورد دستور داده شده است كه پس از آميزش جنسى ، يا خروج منى ، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حيات بخش آن تعادل كامل در ميان اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد. البته فايده غسل منحصر به اين نيست بلكه غسل كردن علاوه بر اين يك نوع عبادت و پرستش نيز مى باشد كه اثرات اخلاقى آن قابل انكار نيست و به همين دليل اگر بدن را بدون نيت و قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشويند غسل صحيح
نيست در حقيقت به هنگام خروج منى يا آميزش جنسى ، هم روح متاثر مى شود و هم جسم ، روح به سوى شهوات مادى كشيده مى شود، و جسم به سوى سستى و ركود، غسل جنابت كه هم شستشوى جسم است و هم به علت اينكه به قصد قربت انجام مى يابد شستشوى جان است ، اثر دوگانه اى در آن واحد روى جسم و روح مى گذارد تا روح را به سوى خدا و معنويت سوق مى دهد، و جسم را بسوى پاكى و نشاط و فعاليت . از همه اينها گذشته ، وجوب غسل جنابت يك الزام اسلامى براى پاك نگه داشتن بدن و رعايت بهداشت ، در طول زندگى است زيرا بسيارند كسانى كه از نظافت خود غافل مى شوند ولى اين حكم اسلامى آنها را وادار مى كند كه در فواصل مختلفى خود را شستشو دهند و بدن را پاك نگاهدارند، اين موضوع اختصاصى به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نيز بسيارند كسانى كه به علل مختلفى از نظافت و بهداشت تن غافلند. (البته اين حكم بصورت يك قانون كلى و عمومى است حتى كسى را كه تازه بدن خود را شسته شامل مى شود). مجموع جهات سه گانه فوق روشن مى سازد كه چرا بايد به هنگام خروج منى (در خواب يا بيدارى ) و همچنين آميزش جنسى (اگر چه منى خارج نشود) غسل كرد و تمام بدن را شست . در پايان آيه ، براى اينكه روشن شود هيچگونه سختگيرى در دستورات گذشته در كار نبوده بلكه همه آنها بخاطر مصالح قابل توجهى تشريع شده است ، مى فرمايد: خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بيفكند، بلكه مى خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند تا سپاس نعمتهاى او را بگوئيد. (ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون ). در حقيقت جمله هاى فوق بار ديگر اين واقعيت را تاكيد مى كند كه تمام
دستورهاى الهى و برنامه هاى اسلامى بخاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هيچوجه هدف ديگرى در كار نبوده است ، خداوند مى خواهد با اين دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود. ضمنا بايد توجه داشت كه جمله ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج : خداوند نمى خواهد تكليف طاقت فرسائى بر دوش شما بگذارد گرچه در ذيل احكام مربوط به غسل و وضو و تيمم ذكر شده ، اما يك قانون كلى را بيان مى كند، كه احكام الهى در هيچ مورد به صورت تكليف شاق و طاقت فرسا نيست بنابراين اگر مشاهده كنيم كه پاره اى از تكاليف در مورد بعضى از اشخاص صورت مشقت بارى بخود بگيرد و غير قابل تحمل مى شود آن حكم در مورد آنها - بدليل همين آيه - استثناء مى خورد و ساقط مى شود، مثلا اگر روزه براى افرادى همچون پيرمردان و پيره زنان ناتوان و امثال آنها مشقت بار گردد، بدليل همين آيه روزه بر آنها واجب نيست . البته نبايد فراموش كرد كه پاره اى از دستورات كه ذاتا مشكل است ، و بايد بخاطر مصالح مهمى كه در كار است آن مشكلات را تحمل كرد همانند حكم جهاد با دشمنان حق . اين قانون كلى در فقه اسلامى تحت عنوان قاعده لا حرج بعنوان يك اصل اساسى در ابواب مختلف مورد استناد فقها مى باشد و احكام زيادى را از آن استنباط كرده اند.
ََآيه : ۷
آيه و ترجمه
وَ اذْكرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثَقَهُ الَّذِى وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سمِعْنَا وَ أَطعْنَا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۷) ترجمه : ۷ - و بياد بياوريد نعمت خدا را بر شما و پيمانى را كه موكدا از شما گرفت ، آن زمان كه گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم ، و از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد كه خدا از درون سينه ها آگاه است . تفسير : پيمانهاى الهى بتناسب بحثى كه در آيه گذشته درباره قسمتى از احكام اسلام و تكميل نعمتهاى الهى گذشت در اين آيه بار ديگر مسلمانان را به اهميت نعمتهاى بى پايان خداوند كه مهمترين آنها نعمت ايمان و اسلام و هدايت است ، توجه داده مى فرمايد: نعمتهاى خدا را بياد بياوريد. (و اذكروا نعمة الله عليكم ). گرچه نعمت در اينجا مفرد است ولى معنى جنس دارد و جنس در اينجا در معنى عموم استعمال شده و به اين ترتيب همه نعمتها را شامل مى شود. البته اين احتمال نيز در آيه هست كه منظور خصوص نعمت اسلام باشد كه در آيه قبل اجمالا به آن اشاره شده است آنجا كه مى گويد: وليتم نعمته عليكم . و چه نعمتى از آن بالاتر كه در سايه اسلام ، همه گونه مواهب و افتخارات و امكانات نصيب مسلمانان شد و جمعيتى كه قبلا كاملا پراكنده و جاهل و گمراه
و خونخوار و فاسد و مفسد بودند به صورت جمعيتى متشكل و متحد و دانا با امكانات مادى و معنوى فراوان در آمدند. سپس پيمانى را كه با خدا بسته اند، يادآور شده مى گويد: پيمانى را كه بطور محكم خدا با شما بست فراموش نكنيد، آن زمان كه گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم . (و ميثاقه الذى واثقكم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا). در اينكه منظور از اين پيمان كدام پيمان است ، دو احتمال وجود دارد، نخست پيمانى كه مسلمانان در آغاز اسلام در حديبيه و يا حجة الوداع و يا عقبه و يا همه مسلمانان به مجرد قبول اسلام بطور ضمنى با خدا بسته اند و ديگر پيمانى كه به حكم فطرت و آفرينش ، هر كسى با خداى خود بسته است و همان است كه گاهى از آن بنام «عالم ذر» تعبير مى شود. توضيح اينكه : خداوند به هنگام آفرينش انسان ، استعدادهاى قابل ملاحظه اى به او دارد و مواهب بيشمارى در اختيار او گذاشت ، از جمله استعداد مطالعه اسرار آفرينش و شناخت پروردگار بوسيله آنها و همچنين عقل و هوش و ادراكى كه بوسيله آن پيامبرانش را بشناسد و دستورهاى آنها را بكار بندد - خداوند با دادن اين استعدادها عملا از آنها پيمان گرفته كه اين استعدادها را عاطل و باطل نگذارند و از آن در مسير صحيح بهره گيرند و افراد انسان نيز به زبان حال و استعداد فرياد بر آورده اند كه سمعنا و اطعنا: شنيديم و به كار بستيم . اين پيمان وسيعترين و محكمترين و عموميترين پيمانى است كه خداوند از بندگان خود گرفته است و همان است كه على (عليه السلام ) در خطبه اول نهج البلاغه به آن اشاره كرده مى فرمايد: ليستادوهم ميثاق فطرته : پيامبران براى اين برانگيخته شدند كه مردم را دعوت به وفا كردن به پيمان فطرت كنند. بديهى است اين پيمان وسيع ، همه مسائل دينى را نيز در بر مى گيرد.
و هيچ مانعى ندارد كه آيه اشاره به تمام پيمانهاى تكوينى و تشريعى (پيمانهائى كه خدا به حكم فطرت گرفته و يا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مراحل مختلف از مسلمانان گرفت ) باشد، و از اينجا روشن مى شود حديثى كه مى گويد: منظور از ميثاق همان پيمانى بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حجة الوداع در موضوع ولايت على (عليه السلام ) گرفت با آنچه در بالا ذكر كرديم سازگار است زيرا بارها گفته ايم كه تفسيرهائى كه در ذيل آيات در اين گونه موارد مى آيد اشاره به يكى از مصداقهاى روشن است نه بمعنى انحصار. ضمنا بايد توجه داشت كه ميثاق در اصل از ماده وثاقة يا وثوق بمعنى بستن و محكم كردن چيزى با طناب و مانند آن است ، و بعدا به هر كارى كه موجب آرامش خاطر مى شود گفته شده و از آنجا كه عهد و پيمان شبيه گرهى است كه ميان دو نفر يا دو گروه مى خورد و موجب آرامش فكر آنها است ، به آن ميثاق مى گويند. و در پايان آيه براى تاكيد اين معنى ميفرمايد: پرهيزگارى پيشه كنيد خداوند از اسرار درون سينه ها آگاه است . (و اتقوا الله ان الله عليم بذات الصدور). تعبير به بذات الصدور كه تركيبى از ذات بمعنى عين و حقيقت و صدور به معنى سينه ها است ، اشاره به اين است كه خداوند از دقيقترين اسرارى كه در اعماق روح آدمى نهفته است و هيچكس جز خودش از آن آگاهى ندارد با خبر است . اما اينكه چگونه عواطف و احساسات و نيات و تصميمات به قلب و درون سينه ها نسبت داده شده در صفحه ۵۴ جلد اول مشروحا بحث كرده ايم .