تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۵۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۱۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۰۶

آيه ۱۷۵

آيه و ترجمه

إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشيْطنُ يخَوِّف أَوْلِيَاءَهُ فَلا تخَافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۱۷۵) ترجمه : ۱۷۵ - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ،) مى ترساند، از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.! تفسير : اين آيه دنباله آياتى است كه درباره غزوه «حمراء الاسد» نازل گرديد. مى فرمايد: ((اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ) مى ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد ))(انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤ منين ). «ذلكم » اشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدند تا روحيه آنها را تضعيف كنند. بنابراين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته ، يعنى اين گونه وسوسه ها تنها در كسانى اثر مى گذارد كه از اولياء و دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تاءثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند، بنابراين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد. تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان ، يا بخاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت ، زيرا در قرآن و اخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافى ، عمل شيطانى ناميده شده ، چون با وسوسه هاى شيطان انجام مى گيرد. و يا منظور از شيطان ، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۰۷

شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده ، زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود، چنانكه در سوره انعام آيه ۱۱۲ مى خوانيم : «و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ؛ اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انسانى و جن قرار داديم ». در پايان آيه مى فرمايد: «اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد»(و خافون ان كنتم مؤ منين ). يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست . همانطور در جاى ديگر مى خوانيم : ((فمن يؤ من بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا؛ كسى كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت (سوره جن آيه ۱۴). بنابراين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است ، زيرا مى دانيم در عالم بيكران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤ ثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند. اصولا مؤ منان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند، مى دانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و به همين دليل نبايد از آنها، كمترين وحشتى داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز به همراه آن نفوذ خواهد كرد.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۰۸

آيه ۱۷۶ - ۱۷۷

آيه و ترجمه

وَ لا يحْزُنك الَّذِينَ يُسرِعُونَ فى الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلا يجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فى الاَخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۱۷۶) إِنَّ الَّذِينَ اشترَوُا الْكُفْرَ بِالايمَنِ لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۷۷) ترجمه : ۱۷۶ - كسانى كه در راه كفر، شتاب مى كنند، تو را غمگين نسازند! به يقين ، آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند. (بعلاوه ) خدا مى خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه ،) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد. و براى آنها مجازات بزرگى است . ۱۷۷ - (آرى ،) كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند، هرگز به خدا زيانى نمى رسانند، و براى آنها، مجازات دردناكى است ! تفسير : تسليت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله در نخستين آيه مورد بحث روى سخن به پيامبر صلى اللّه عليه و آله است و به دنبال حادثه دردناك احد، خداوند او را تسليت مى گويد كه : «اى پيامبر! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر، بر يكديگر پيشى مى گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند، هيچ گاه غمگين مباش »(و لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر). «زيرا: آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى رسانند»(انهم لن يضروا الله شيئا). بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند، اصولا نفع و ضرر و سود و زيان براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست ، اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۰۹

جهت بى نياز است و وجودش نامحدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد، آنها هستند كه در پناه ايمان ، تكامل مى يابند و به خاطر كفر و تنزل و سقوط مى كنند. به علاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد. ((خدا مى خواهد (آنها را در اين راه ، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد))(يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم ). در حقيقت آيه مى گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، نه به خاطر اين است كه خدا نمى تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادى عمل به آنها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنابراين ، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكى از دلائل آزادى اراده است . سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر عنوان كرده ، مى فرمايد: نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر پيش مى روند چنين هستند «بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش ‍ گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن ، كفر خريدارى نموده اند، هرگز به خدا زيان نمى رسانند» و زيان آن ، دامنگير خودشان مى شود (ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا). و در پايان آيه مى فرمايد: «آنها عذاب دردناك دارند»(و لهم عذاب اليم ). اين تفاوت در تعبير كه در اينجا «عذاب اليم » و در آيه قبل «عذاب عظيم » ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشترى پيش مى رفتند.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۰

آيه ۱۷۸

آيه و ترجمه

وَ لا يحْسبنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلى لَهُمْ خَيرٌ لاَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلى لَهُمْ لِيزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(۱۷۸) ترجمه : ۱۷۸ - آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم ، به سودشان است ! ما به آنان مهلت مى دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده اى (آماده شده ) است ! تفسير : سنگين بارها اين آيه نيز در حقيقت بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى كند زيرا يك جا روى سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله بود و يك جا به مؤ منان و در اين جا روى سخن به مشركان است و به دنبال تسليت و دلدارى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نسبت به تلاش و كوشش بى حساب دشمنان حق ، در آيات گذشته ، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنها كرده و درباره سرنوشت شومى كه در پيش دارند، سخن مى گويد و مى فرمايد: «گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوب است » (و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم ). سپس مى فرممايد: «بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند» (انما نملى لهم ليزدادوا اثما). و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: «و براى آنها عزاب خوار كننده است » (ولهم عذاب مهين ).

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۱

آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند. توضيح اينكه : از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگهاى بيدار باش و عكس العملهاى اعمالشان ، و يا گاهى به وسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است ، بيدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند. اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود. چنانكه در قرآن مى خوانيم : «ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ؛ در خشكى ها و درياها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم ، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند». ولى آنها كه در گناه و عصيان ، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را به مرحله نهايى برسانند، خداوند آنها را به حال خود وا مى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند. اينها كسانى هستند كه تمام پلها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى را كاملا از دست داده اند. در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى (عليهاالسلام ) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۲

روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود، مى خوانيم ، آنجا كه مى فرمايد: «تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار مى برى ، نشانه قدرت تو است ، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست ! اشتباه مى كنى ، اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه ، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است ... به خدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگى ، مرا همچون زن اسير، در پاى تخت تو آورد، تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى ، من تو را كوچك و پست و درخور هرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم ... هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئين حق ما را محو نخواهى كرد، تو نابود مى شوى ، و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.» پاسخ به يك سؤ ال آيه فوق ، ضمنا به اين سؤ ال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مى گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند.؟ قرآن مى گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حداكثر مجازات شوند. بعلاوه از بعضى از آيات قرآن ، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد، نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان مى گيرد، تا حداكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۳

شدن از چنين زندگى مرفهى ، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم : «فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون ؛ هنگامى كه پندهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاى هر خيرى به روى آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم ، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند». در حقيقت اينگونه اشخاص ، همانند كسى هستند كه از درختى ، ظالمانه بالا مى روند، هر قدر بالاتر مى رود خوشحالتر مى شود تا آن هنگام كه به قله درخت مى رسد، ناگهان طوفانى مى وزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند. يك نكته ادبى از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مى شود كه «لام » در «ليزدادوا اثما»؛ «لام عاقبت » است نه «لام غايت » توضيح اينكه : گاهى لام در لغت عرب در موردى به كار مى رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند: «لتخرج الناس من الظلمات الى النور؛ قرآن را براى اين به سوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به روشنائى دعوت كنى ». بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است . ولى گاهى كلمه لام در جايى به كار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست ، اما نتيجه عمل او است مانند: «ليكون لهم عدوا و حزنا؛ فرعونيان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام ، دشمن آنها گردد».

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۴

مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع ، نتيجه كارشان بود. اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب ، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديده مى شود و از اينجا پاسخ سؤ ال ديگرى روشن مى گردد كه چرا خداوند فرموده : «ليزدادوا اثما؛ ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد» زيرا اين اشكال در صورتى است كه «لام » لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه ، بنابراين معنى آيه چنين مى شود: «ما به آنها مهلت مى دهيم كه سرانجام و عاقبت آن اين است كه پشتشان از بار گناه ، سنگين مى گردد، پس آيه فوق ، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است .»

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۵

آيه ۱۷۹

آيه و ترجمه

مَّا كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتى يَمِيزَ الخَْبِيث مِنَ الطيِّبِ وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُطلِعَكُمْ عَلى الْغَيْبِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يجْتَبى مِن رُّسلِهِ مَن يَشاءُ فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(۱۷۹) ترجمه : ۱۷۹ - چنين نبود كه خداوند، مؤ منان را به همان گونه كه شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد. و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب ، آگاه كند (تا مؤ منان و منافقان را از اين اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است ؛) ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمى گزيند؛ (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است ، در اختيار او مى گذارد) پس (اكنون كه اين جهان ، بوته آزمايش پاك و ناپاك است ،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست تفسير : مسلمانان تصفيه مى شوند قبل از حادثه احد موضوع «منافقان » در ميان مسلمانان ، زياد مطرح نبود به همين دليل آنها بيشتر، «كفار» را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان ، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثه احد بود. آيه فوق ، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كند، اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد: «چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤ منان را به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۶

نكند و ((طيب » (و پاك ) را از «خبيث » (و ناپاك ) متمايز نسازد)) (ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ). اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند به حال خود رها نمى شود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد. در اينجا ممكن بود سؤ الى مطرح شود (و طبق پاره اى از روايات چنين سؤ الى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب ، مؤ من از منافق شناخته شود. قسمت دوم آيه به اين سؤ ال پاسخ مى گويد كه : «هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد» (و ما كان الله ليطلعكم على الغيب ). زيرا آگاهى بر اسرار نهانى - به عكس آنچه بسيارى خيال مى كنند - مشكلى را براى مردم ، حل نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مى گردد. و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مساءله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزى جز اين نيست ، بنابراين راه شناسايى افراد، تنها اعمال آنها است . سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثناء كرده و مى فرمايد: «خداوند هر

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۷

زمان بخواهد از ميان پيامبرانش ، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از ((علم غيب » بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد)) (و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء). ولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص ، اعمال آنها است . از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كه آنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنابراين افرادى هستند كه از غيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است . ناگفته پيدا است كه منظور از مشيت ، و خواست خدا در اين آيه ، همانند آيات ديگر، همان «اراده آميخته با حكمت » است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى سازد. در پايان آيه ، خاطر نشان مى سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازى پاك از ناپاك و مؤ من از منافق است ، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش ، خوب به در آييد «به خدا و پيامبران او ايمان آوريد» (فامنوا بالله و رسله ). اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است .))(و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ). اين نكته ، در آيه قابل توجه است كه از مؤ من ، تعبير به «طيب » (پاكيزه ) شده است و مى دانيم پاكيزه ، چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماند، و اشياء خارجى و بيگانه ، آن را «خبيث و ناپاك » نسازد، آب پاكيزه ، جامه پاكيزه و مانند آن ، چيزى است كه عوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن ، فطرت و آفرينش نخستين انسان است .

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۸

آيه ۱۸۰

آيه و ترجمه

وَ لا يحْسبنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَيراً لَّهُم بَلْ هُوَ شرُّ لَّهُمْ سيُطوَّقُونَ مَا بخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ للَّهِ مِيرَث السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ بمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(۱۸۰) ترجمه : ۱۸۰ - آنها كه بخل مى ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده ، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است ؛ بلكه براى آنها شر است ؛ بزودى در روز قيامت آنچه را درباره آنان بخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند. و ميراث آسمانها و زمين ، از آن خداست ؛ و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است . تفسير :

طوق سنگين اسارت

آيه فوق ، سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مى دهد، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى كنند. گرچه در آيه ، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده ، ولى در روايات اهلبيت عليهم السلام و همچنين در گفتار مفسران ، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است و تشديدهايى كه در آيه به چشم مى خورد، نيز دليل بر اين است كه منظور انفاق مستحبى نيست . آيه مى گويد: «افرادى كه بخل مى ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند، تصور نكنند بسود آنها است » (و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم ). ((بلكه (برخلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى شود)) (بل هو شر لهم ).

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۱۹

سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مى كند: «به زودى اموالى را كه در مورد آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مى افكنند» (سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه ). از اين جمله استفاده مى شود اموالى كه حقوق واجب آن ، پرداخته نشده ، و اجتماع ، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بى دليل روى هم انباشته گرديده و هيچ كس از آن استفاده نكرده ، همانند ساير اعمال زشت انسان ، در روز رستاخيز طبق قانون «تجسم اعمال » تجسم مى يابد و به صورت وسيله عذاب دردناكى در خواهد آمد. تجسم اينگونه اموال به طوقى كه بر گردن مى افتد اشاره به اين حقيقت است كه انسان تمام سنگينى مسئوليت آنها را تحمل خواهد كرد بدون اينكه از آثار آنها بهره مند گردد، اموال سرشارى كه بطور جنون آميز جمع آورى و نگاهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد جز زنجير و زندان ، براى صاحب آن چيزى نيست زيرا مى دانيم بهره گيرى شخصى از مال و ثروت ، حدود معينى دارد و از آنكه بگذرد جز يكنوع اسارت و سنگينى بيهوده نتيجه اى نخواهد داشت مگر اين كه از بركات معنوى آن برخوردار و در مسير كارهاى مثبت قرار گيرد. اينگونه اموال نه تنها در قيامت طوق سنگينى بر گردن صاحبانش خواهد بود بلكه در اين دنيا نيز چنين است ، منتها در رستاخيز آشكارا و در اينجا به صورت مخفى تر مى باشد، چه جنون و حماقتى از اين بالاتر كه انسان مسئوليتهاى فراوان تحصيل ثروت را به اضافه مسئوليتها و زحمات فراوان كه براى حفظ و محاسبه و نگهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش كشد، در حالى كه هيچ گونه از آن منتفع نگردد آيا طوق اسارت چيزى جز اين است ؟! در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه «هر كس زكات مال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوقهايى از آتش مبدل مى كند، سپس به او گفته مى شود كه

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۲۲۰

همانطور كه در دنيا به هيچ قيمت ، اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردار و به گردن خود بيفكن !» قابل توجه اينكه : در آيه ، از مال ، تعبير به «ما آتاهم الله من فضله » شده كه مفهوم آن اين است مالك حقيقى ، اموال و منابع در آمد، خدا است ، و آنچه به هر كس داده شده از فضل و كرم او است ، بنابراين جاى اين نيست كه كسى از انفاق در راه مالك حقيقى ، بخل بورزد! بعضى از مفسران ، معتقدند كه مفهوم اين جمله عموميت دارد و همه مواهب الهى حتى علم و دانش را شامل مى شود، ولى اين احتمال با ظاهر تعبيرات آيه تطبيق نمى كند. سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند و مى گويد: اين اموال ، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد «و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود» (و لله ميراث السموات و الارض ). اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسئوليت آن . و در پايان آيه مى فرمايد: «خدا از اعمال شما آگاه است » (و الله بما تعلمون خبير). بنابراين اگر بخل بورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داند و به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.