تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۷
اثبات معاد و احتجاج بر آن با بيان يك استعاره تمثيليه
وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنَّك تَرَى الاَرْض خَشِعَةً ... كلمه ((خاشعة (( از ((خشوع (( است كه به معناى اظهار ذلت است . و كلمه ((اهتزت (( از مصدر ((اهتزاز(( است كه به معناى حركت شديد است . و كلمه ((ربت (( از مصدر ((ربوه (( است كه به معناى نشو و نما و علو است . و منظور از اهتزاز زمين و ربوه آن ، به حركت در آمدنش به وسيله گياهانى است كه از آن سر درمى آورند، و بلند مى شوند. در اين آيه شريفه استعاره اى تمثيلى به كار رفته ، يعنى خشكى و بى گياهى زمين در زمستان ، و سپس سرسبز شدن و بالا آمدن گياهانش ، به كسى تشبيه شده كه قبل افتاده حال و داراى لباسهاى پاره و كهنه بوده ، و خوارى و ذلت از سر و رويش مى باريده ، و سپس به مالى رسيده كه همه نارسائيهاى زندگيش را اصلاح كرده ، و جامه هاى گرانبها بر تن نموده ، و داراى نشاطى و تبخترى شده است كه خرمى و ناز و نعمت از سر و رويش هويداست . و اين آيه شريفه همانطور كه گفتيم در مقام اثبات معاد، و احتجاج بر آن است كه چون بحث در پيرامون مضمون آن مكرر شده ، ديگر به تفسير بيشتر آن نمى پردازيم .
بحث روايتى
چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته
در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه ((اءرنا الّذين اضلانا(( مى گويد: منظور اهل جهنم از كسانى كه گمراهشان كرده اند ابليس الابالسة (پدر همه شيطانها) و قابيل پسر آدم است كه براى اولين بار گناه را به بشر ياد داد و اين معنا از على (عليه السلام ) روايت شده . مؤ لف : شايد اين روايت نوعى جرى ، يعنى تطبيق آيه بر يكى از مصاديقش باشد، چون آيه شريفه عموميت دارد. و نيز در همان كتاب در ذيل آيه ((ان الّذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا(( مى گويد: از انس روايت شده كه گفته است : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آيه مزبور را بر ما قرائت كرد، و سپس فرمود: بسيارى از مردم گفتند ((ربنا اللّه (( ولى بيشترشان به گفته خود كفر ورزيدند، پس تنها آن كس بر اين گفتار استقامت ورزيده كه تا دم مرگش آن را بگويد. باز در همان كتاب در ذيل آيه ((تتنزل عليهم الملائكة (( گفته است ، يعنى در دم مرگشان ملائكه بر آنان نازل مى شود، - نقل از مجاهد و سدى - و اين معنا از امام صادق (عليه السلام ) نيز روايت شده . و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((نحن اولياءكم فى الحيوة الدنيا(( فرمود: ما شما را از شر شيطانها حفظ مى كنيم . و در ذيل جمله ((و فى الاخرة (( فرمود: يعنى در دم مرگ . و در مجمع البيان در ذيل اين آيه مى گويد: بعضى گفته اند معناى ((نحن اولياءكم فى الحيوة الدنيا(( اين است كه ما فرشتگان ، شما را در دنيا و در هنگام مرگ در آخرت حفظ مى كنيم . و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((ادفع بالتى هى احسن (( فرموده : بديهاى هر كسى را كه به تو بدى مى كند با حسنه خود دفع كن تا در نتيجه آن كس كه بين تو و او دشمنى است كانه دوستى مهربان است .
آيات ۴۰ - ۵۴ سوره فصّلت
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى ءَايَتِنَا لا يخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَ فَمَن يُلْقَى فى النَّارِ خَيرٌ أَم مَّن يَأْتى ءَامِناً يَوْمَ الْقِيَمَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۴۰) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتَبٌ عَزِيزٌ(۴۱) لا يَأْتِيهِ الْبَطِلُ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(۴۲) مَّا يُقَالُ لَك إِلا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسلِ مِن قَبْلِك إِنَّ رَبَّك لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ(۴۳) وَ لَوْ جَعَلْنَهُ قُرْءَاناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْ لا فُصلَت ءَايَتُهُ ءَ اعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فى ءَاذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمىً أُولَئك يُنَادَوْنَ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۴۴) وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب فَاخْتُلِف فِيهِ وَ لَوْ لا كلِمَةٌ سبَقَت مِن رَّبِّك لَقُضىَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِى شكٍ مِّنْهُ مُرِيبٍ(۴۵) مَّنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا وَ مَا رَبُّك بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ(۴۶) إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ الساعَةِ وَ مَا تخْرُجُ مِن ثَمَرَتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَ مَا تحْمِلُ مِنْ أُنثى وَ لا تَضعُ إِلا بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شرَكاءِى قَالُوا ءَاذَنَّك مَا مِنَّا مِن شهِيدٍ(۴۷) وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَ ظنُّوا مَا لهَُم مِّن محِيصٍ(۴۸) لا يَسئَمُ الانسنُ مِن دُعَاءِ الْخَيرِ وَ إِن مَّسهُ الشرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ(۴۹) وَ لَئنْ أَذَقْنَهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضرَّاءَ مَستْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لى وَ مَا أَظنُّ الساعَةَ قَائمَةً وَ لَئن رُّجِعْت إِلى رَبى إِنَّ لى عِندَهُ لَلْحُسنى فَلَنُنَبِّئنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ(۵۰) وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلى الانسنِ أَعْرَض وَ نَئَا بجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسهُ الشرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ(۵۱) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كفَرْتم بِهِ مَنْ أَضلُّ مِمَّنْ هُوَ فى شِقَاقِ بَعِيدٍ(۵۲) سنرِيهِمْ ءَايَتِنَا فى الاَفَاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ شهِيدٌ(۵۳) أَلا إِنهُمْ فى مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكلِّ شىْءٍ محِيط(۵۴)
ترجمه آيات به يقين كسانى كه در آيات ما الحاد و كفر مى ورزند امرشان بر ما پوشيده نيست آيا كسى كه به آتشش مى افكنند بهتر است و يا كسى كه روز قيامت با ايمنى مى آيد با اين حال باز اختيار با خود شما است هر چه دلتان مى خواهد بكنيد كه او به آنچه مى كنيد بينا است (۴۰). كسانى كه به قرآن كفر ورزيدند يعنى مشركين عرب كه قرآن به زبان آنان نازل شده در آتشند براى اينكه به كتابى ناياب كفر ورزيدند (۴۱). كتابى كه نه در عصر نزولش باطلى در آن رخنه مى كند و نه تا قيامت كتابى كه از ناحيه خداى حكيم حميد نازل شده (۴۲). اين سخنان وهن آورى كه به تو مى گويند همان سخنانى است كه به رسولان قبل از تو نيز مى گفتند كه پروردگار تو داراى آمرزش و هم داراى عقابى است دردناك (۴۳). و اگر ما قرآن را غير عربى نازل مى كرديم آن وقت عربها مى گفتند چرا آياتش جداى از هم نيست و چرا با عرب به زبان غير عربى و يا غير فصيح صحبت مى كند. بگو اين قرآن براى كسانى است كه ايمان بياورند كه اگر عرب باشند و يا غير عرب قرآن براى آنان هدايت و شفاء است و كسانى كه ايمان نمى آورند در حقيقت گوششان دچار سنگينى شده و همين قرآن مايه كورى آنان است و به همين جهت در قيامت از فاصله اى دور ندا مى شوند (۴۴). همچنان كه ما به موسى كتاب داديم و قومش در آن اختلاف كردند و اگر از سابق قلم قضاى پروردگارت ننوشته بود همه شان هلاك شده بودند. آرى ، ايشان نيز درباره تورات در شكى حيرت آور قرار داشتند (۴۵). هر كس عمل صالحى كند به نفع خود كرده و هر كس بدى كند به ضرر خود كرده و پروردگار تو - ستمگر بر بندگانش نيست (۴۶). تنها خدا است كه مى داند قيامت كى است و چه ميوه اى از غلافش بيرون مى آيد و جانداران ماده چه فرزندى مى زايند و هيچ مادرى تنها فرزند خود را به زمين نمى گذارد مگر با علم خدا و روزى كه از راه دور از ايشان مى پرسد كجايند شريكان من ، در پاسخ مى گويند ما اعلام مى داريم كه هيچ يك از ما به داشتن شريك براى تو گواهى نمى دهد (۴۷).
در آن روز خدايانى را كه در دنيا مى پرستيدند نمى يابند و يقين مى كنند كه ديگر راه فرارى ندارند (۴۸). آرى ، انسان از طلب خير خسته نمى شود و همين كه دچار شر مى شود خيلى زود نوميد و ماءيوس مى گردد (۴۹). اگر رحمتى از خود به او بچشانيم مخصوصا بعد از بلايى كه به او رسيده باشد حتما مى گويند اين از كاردانى خودم بود و من اصلا گمان نمى كنم قيامتى بپا شود و به فرض هم كه بپا شود در آن روز نيز محترم و داراى امتياز خواهيم بود (اينك اعلام مى داريم كه ) به زودى كفار را به نتيجه آنچه مى كردند خبر خواهيم داد و به آنها از عذابى غليظ خواهيم چشانيد (۵۰). و چون به انسان نعمتى ارزانى داريم روى مى گرداند و دورى مى كند و چون به شرى مبتلا مى شود دعاهايى طولانى دارد (۵۱). بگو مرا خبر دهيد اگر فرضا اين قرآن از ناحيه خدا باشد و شما به آن كفر ورزيده باشيد در اين صورت گمراهتر از خود سراغ داريد كه در خلافى ريشه دار قرار گرفتهايد؟ (۵۲). به زودى آيات خود را هم در آفاق و خارج از وجود آنان و هم در داخل وجودشان نشان خواهيم داد تا روشن گردد كه خدا حق است آيا اين شهادت براى پروردگار تو بس نيست كه او ناظر و گواه بر هر چيزى است (۵۳). ولى تو بدان كه منشاء همه اين بهانه جوييها اين است كه در مساءله معاد در شكند و بدان كه خدا به هر چيزى احاطه دارد (۵۴). بيان آيات در اين آيات بار ديگر به مساءله قرآن و كفر مشركين بدان - با اينكه آياتش روشن و مقامش بلند است - برگشت شده و بى انصافيها و كوتاهيهايى كه درباره آن كردند و تهمتهايى كه به آورنده اش زدند، و لجبازيهايى كه در برابر حق نموده ، و كفرى كه نسبت به آيات آن ورزيدند، و آثار و توابعى كه اين رفتارهايشان داشت ، برشمرده و سوره را پايان مى دهد.
و آيه اولى يعنى آيه ((ان الّذين يلحدون فى آياتنا...(( به منزله برزخ و رابطى است كه اين فصل از آيات سوره را با فصل قبلى ارتباط و اتصال مى دهد، چون اين آيه در وسط آيه بعدش كه مى فرمايد ((ان الّذين كفروا بالذكر لما جاءهم ...((، و آيه اول از فصل قبل كه مى فرمود ((و قال الّذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن ...(( و آيه اواخر آن كه مى فرمود ((و من آياته الليل و النهار...((، قرار گرفته است ، پس همانطور كه گفتيم مى تواند برزخ و رابطى بين دو دسته آيات باشد.
تهديد خداوند ملحدين امت را به عذاب روز قيامت
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى ءَايَتِنَا لا يخْفَوْنَ عَلَيْنَا ... سياق اين آيه شريفه سياق تهديد ملحدين اين امت است ، همچنان كه آيه بعدى نيز اين معنا را تاءييد مى كند. و الحاد به معناى انحراف است . و چون كلمه ((يلحدون (( و نيز كلمه ((آياتنا(( مطلق آمده ، شامل همه الحادها مى شود، چه الحاد در آيات تكوينى خدا، از قبيل خورشيد و ماه و غير آن دو، كه مشركين آنها را آيات خدا مى شمارند و در عين حال آنها رامى پرستند و مرتكب انحراف و الحاد مى شوند، و چه الحاد در آيات وحى و نبوت كه باز مشركين ، قرآن كريم را افتراء بر خدا و گفتار پيامبر اسلام دانسته ، و يا براى نشنيدنش سر و صداهاى بى معنا براه مى اندازند. و يا غير مشركين از فرق ضاله آن را از پيش خود تفسير نموده و يا به منظور فتنه انگيزى در بين مسلمين تاءويلش مى كنند، كه تمامى اينها الحاد در آيات خدا است كه بيان جامعش اين است كه آيات الهى را در غير آن موضعى كه دارد وضع مى كنند و از جايى كه دارد به جاى ديگر مى برند. ((اءفمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم القيامة (( - اين آيه شريفه جزاى روز قيامت را اعلام مى كند كه عبارت است از اينكه اهل جهنم را به زور و بدون اينكه دستشان به مامنى برسد و انتظار مامنى از قبيل شفيع يا ناصر و يا عذر مقبول داشته باشند، در آتش مى اندازند. در نتيجه به غير از افتادن در آتش هيچ سرنوشت ديگرى ندارند. و ظاهرا جمله ((ام من ياتى آمنا يوم القيامة (( در اين مقام باشد كه بفرمايد مردم در قيامت دو طايفه اند، و طايفه سومى ندارند. اول ، طايفه اى كه در ايمان به خدا و به آيات او استوارند. و دوم ، طايفه اى كه در آيا خدا الحاد و انحراف مى ورزند. و با اين تقسيم روشن مى شود كه اهل استقامت در روز قيامت در ايمنى قرار دارند. ((اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير(( - يعنى هر چه مى خواهيد بكنيد كه خدا به آنچه مى كنيد بينا است . و اين جمله تهديد قبلى را تشديد مى كند. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ ... مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ مراد از ((ذكر(( قرآن كريم است ، چون قرآن مشتمل بر ذكر خداست .
و اينكه جمله را مقيد به قيد ((لما جاءهم (( كرده ، دلالت دارد بر اينكه مراد از ((الّذين كفروا(( مشركين عربند كه معاصر با نزول قرآن بودند، چه قريش و چه بغير آنان .
وجوه مختلف درباره خبر ان در آيه : ان الذين كفروا بالذكر لما جاءهم ...
مفسرين در اينكه خبر كلمه ((ان (( چيست اختلاف كرده اند، و از نظر ما ممكن است بگوييم : از سياق برمى آيد كه خبر آن حذف شده باشد، چون كلمه ((آيات اللّه (( بر آن دلالت مى كرده ، و لذا خود خبر در آيه نيامده ، و احتياجى نبوده كه بيايد. و بنابراين ، تقدير آيه چنين مى شود: ((انّ الّذين كفروا بالذكر لما جاءهم يلقون فى النار يوم القيامة - بدرستى كه آنها كه به ذكر خدا بعد از آمدنش كافر شدند در روز قيامت در آتش خواهند افتاد(( و اگر اين خبر را نياورد، براى اين بود كه ذهن شنونده همه جا برود و هر احتمالى را كه ممكن است بدهد، و در نتيجه بيشتر دلواپس شود. غرض از كلام هم كه گفتيم ، تهديد و ايجاد دلواپسى است . پس نياوردن خبر اين غرض را بهتر تاءمين مى كرده ، لذا آن را نياورده . معنايى هم كه زمخشرى در كشاف آورده كه جمله ((ان الّذين كفروا...(( بدل است از جمله ((ان الّذين يلحدون فى اياتنا(( به همان معناى ما برگشت مى كند. بعضى از مفسرين گفته اند. خبر كلمه ((انّ(( جمله : ((اولئك ينادون من مكان بعيد(( است ، كه در ضمن چند آيه بعد قرار دارد. بعضى ديگر گفته اند: خبر كلمه مذكور جمله ((لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (( است . و اگر بگويى : در اين صورت بايد مى فرمود ((لا ياتيه منهم باطل (( تا معنا چنين شود(( آنهايى كه به ذكر كافر شدند بعد از آنكه به سويشان نازل شد بايد بدانند كه از ناحيه آنان هيچ چيزى نمى تواند آن را باطل كند و آنان قادر به اينكار نيستند(( در پاسخ مى گوييم : بله ، بايد مى فرمود ((باطلهم (( ولى اين ضمير از كلام حذف شده است . و ممكن هم هست بگوييم الف و لامى كه بر سر كلمه ((باطل (( آمده عوض همان ضمير است ، و معناى ((الباطل ((، ((باطلهم (( مى باشد. بعضى ديگر گفته اند: جمله (( و انه لكتاب عزيز...(( قائم مقام خبر است ، و تقدير كلام چنين است ((ان الّذين كفروا بالذكر كفروا به و انه لكتاب عزيز - كسانى كه به ذكر كافر شدند در حالى كه آن ذكر كتابى است عزيز.((
بعضى ديگر گفته اند: خبر ((ان (( جمله ((ما يقال لك ...(( است ، چيزى كه هست ضميرى در آن حذف شده ، و تقدير كلام ((فيهم ما يقال لك (( است . و معناى آيه چنين است : در بين كسانى كه به ذكر كافر شدند، درباره تو گفته نمى شود مگر همان حرفهايى كه درباره رسولان قبل از تو گفته مى شد، بدرستى كه آنان در دنيا عذابى منقرض كننده دارند، و در آخرت عذاب آتش .(( و خواننده عزيز جهات تكلف در اين وجوه را متوجه است اگر كسى بينا باشد و دقت كند برايش پوشيده نيست .
مراد از اينكه درباره قرآن فرمود كتاب عزيز است و لا ياءتيهالباطل من بين يديه و لا من خلفه
((و انه لكتاب عزيز(( - ضمير ((انه (( به ذكر برمى گردد كه همان قرآن باشد. و ((عزيز(( به معناى بى نظير و يا منيع است ، يعنى از اينكه مغلوب چيزى شود امتناع دارد. و البته معناى دوم با جمله بعدى كه مى فرمايد ((لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (( مناسبتر است . ((لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (( - آمدن باطل به سوى قرآن ، به اين معنا است كه باطل در آن راه پيدا كند، يا بعضى از اجزاى آن از بين برود و باطل شود، و يا همه اش ، به طورى كه بعضى از حقايق و معارف حقه آن غير حقه شود، و يا بعضى از احكام و شرايع آن ، و توابع آن احكام از معارف اخلاقى ، و يا همه اين موارد ذكر شده لغو گردد، به طورى كه ديگر قابل عمل نشود، (و چنين چيزى محال است بشود. و آيات و سوره هاى قرآن و معارف اعتقادى و اخلاقى و عمليش تا قيامت به اعتبار خود باقى مى ماند). و بنابراين مراد از جمله ((من بين يديه و لا من خلفه ((زمان نزول قرآن و عصرهاى بعد از آن است تا روز قيامت . بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((من بين يديه و لا من خلفه (( تمامى جهات است ، همچنان كه دو كلمه ((صبح و شام (( كنايه از همه زمانها است . و بنابراين مى خواهد بفرمايد: قرآن كريم از هر جهت مصون از اين است كه دستخوش بطلان گردد، و اين عموميت بنا بر وجه اول كه نظريه ما بود از اطلاق نفى در جمله ((لا ياتيه (( استفاده مى شود. به هر حال ، چه بنا به گفته ما، و چه بنا بر گفته آن مفسر، مضمون آيه اين است كه : در بيانات قرآن تناقضى ، و در خبرهايى كه داده دروغى ، و در معارفش و حكمتها و شرايع و احكامش هيچ بطلانى نيست ، نه مورد معارضه چيزى واقع مى شود، و نه دستخوش دگرگونگى مى گردد. و ممكن نيست چيزى كه از قرآن نيست در قرآن راه يابد، مثلا آياتش را تحريف كنند، و جاى آنها را تغيير دهند و يا كم و زياد كنند.
بنابراين ، آيه شريفه همان را مى گويد كه آيه شريفه ((انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (( در صدد بيانش مى باشد. ((تنزيل من حكيم حميد(( - اين جمله به منزله تعليل است براى عزيز بودن قرآن ، و بيان مى كند كه چگونه باطل از هيچ جهتى به قرآن راه ندارد، مى فرمايد: و چگونه چنين نباشد با اينكه از ناحيه حكيمى محكم كار نازل شده حكيمى كه سستى در عمل او راه ندارد، حكيمى كه ستوده على الاطلاق است . مَّا يُقَالُ لَك إِلا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسلِ مِن قَبْلِك ... كلمه ((ما(( در جمله ((ما يقال لك (( نافيه است . مراد از اين گويندگان كفارى هستند كه آن جناب را ساحر يا مجنون يا شاعر لغوگوى خواندند. و يا گفتند همه حرفهايش بهانه است كه بر ما آقايى و سرورى كند، و گويندگانى كه اين حرفها را به انبياى گذشته گفتند، امتهاى آن انبياء بودند. و معناى آيه اين است كه : كفارى كه تو به سوى آنها فرستاده شدى و ايشان را دعوت مى كنى ، به تو نمى گويند مگر همان حرفهايى را كه به انبياى قبل از تو مى گفتند. ((ان ربك لذو مغفرة و ذو عقاب اليم (( - اين جمله در مقام تهديد و وعيد است ، مى فرمايد پروردگار شما همانطور كه داراى مغفرت است ، داراى عقابى دردناك نيز هست ، يعنى منتظر باش ، و يا اينان منتظر باشند، تا ببينند از ناحيه پروردگارشان چه بر سرشان مى آيد، آيا با اينكه همان حرفهايى كه امتهاى گذشته مى زدند و اينان نيز مى زنند خدا با مغفرتش با ايشان معامله مى كند، و يا با عقابش ؟ و بنابراين ، آيه شريفه در معناى آيه ((اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير(( مى باشد، يعنى آنچه از نيكى و بدى انجام دهيد جزايش عينا به شما مى رسد. بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه : به تو درباره اينهايى كه به ذكر كافر شدند وحى نمى شود مگر همان كه به رسولان قبل از تو وحى مى شد، و آن اين بود كه پروردگار تو داراى مغفرت و عقابى دردناك است . پس مراد از ((قول (( وحى است . و جمله ((ان ربك ... بيان ما قد قيل (( است .
توضيح آيه : ولو جعلناه قرآنا اعجميا...
وَ لَوْ جَعَلْنَهُ قُرْءَاناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْ لا فُصلَت ءَايَتُهُ ءَ اعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ راغب مى گويد كلمه ((عجمه (( در مقابل ((ابانه - روشن گويى است (( (كه به فارسى آن را كلام گنگ مى گويند). و نيز مى گويد: ((عجم (( به معناى غير عرب است ، و غير عرب را عجمى مى گويند، و اعجم به كسى مى گويند كه در زبانش لكنت باشد، حال چه اينكه عرب باشد يا غير عرب ، چون عرب همان طور كه زبان غير عربى را نمى فهمد، زبان چنين كسى را هم دير مى فهمد، و لو اينكه عربى حرف بزند. پس كلمه ((اعجمى (( به معناى غير عربى و غير بليغ است ، چه اينكه اصلا عرب نباشد، يا آنكه عرب باشد ولى لكنتى در زبانش باشد. پس كلمه أ عجمى صفت چنين شخصى است ، نه صفت كلام ، و اگر در آيه شريفه بر كلام اطلاق شده ، مانند اطلاق عربى بر كلام ، مجازى است . پس معناى آيه اين است كه : اگر ما قرآن را أ عجمى مى كرديم ، يعنى كلامى بود كه مقاصدش را نمى رساند، و نظمش بليغ نبود كفار از قوم تو مى گفتند چرا آياتش را روشن و مبين نكردى ، و چرا مطالبش را از هم جدا نساختى ، آيا كتابى أ عجمى و گنگ بر مردمى عربى نازل مى شود؟ و اين دو با هم منافات دارد. و اگر فرمود ((عربى (( و نفرمود ((عربيون (( و يا ((عربية (( با اينكه كتاب به جمعيتى كه همان عرب باشد نازل شده ، براى اين بود كه منظور صرف عربيت بود، و كارى به يك نفر و چند نفر نداشت ، بلكه تنها منظور بيان اين نكته است كه نبايد بين كلام و مخاطب به آن تنافى باشد، حال چه مخاطب يكى باشد و چه بسيار. در كشاف گفته : اگر بپرسى چطور ممكن است منظور از كلمه ((عربى (( مردمى باشد كه قرآن براى آنان نازل شده و اين صحيح نيست كه كلمه ((عربى (( بر امت عرب اطلاق شود، در جواب مى گوييم : اين اطلاق در اين مقام بايد همينطور باشد، چون در مقامى كه منكر مى خواهد نامهاى گنگ و غير مفهوم را انكار و مذمت كند، هر چند كه نامه به قومى از عرب نوشته شده باشد، مى گويد: آيا براى خواننده عربى نامهاى أ عجمى مى نويسد؟ براى اينكه مقام ، مقام نامناسب بودن حال نامه با حال خواننده آن است ، نه بيان اينكه خواننده يك نفر است يا يك جمعيت ، و به همين جهت بايد عبارت از هر خصوصيت ديگرى كه ممكن است ذهن شنونده را متوجه آن كند، و از غرض باز بدارد مجرد سازد.
و لذا مى بينى كه اشخاص وقتى لباس بلند بر تن زنى كوتاه قامت مى بينند، مى گويند ((لباس بلند و لابس قصير است ((. و اگر بگويند لباس بلند و لابسه قصيره است ، در حقيقت لكنتى در كلام آورده اند، و به اصطلاح زيادى حرف زده اند، براى اينكه گفتگو درباره مذكر بودن لابس يا مؤ نث بودن او نبود، بلكه گفتگو درباره غرضى بود ماوراى آن . ((قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء(( - اين جمله اين نكته را بيان مى كند كه اثر و خاصيت قرآن دائر مدار واژه عربيش نيست ، بلكه اين مردمند كه در مقابل آن دو جورند، طايفه اى با ايمان و طايفه اى ديگر بى ايمانند، و گرنه قرآن هدايت و شفاء است براى هر كس كه داراى ايمان باشد، و او را به سوى حق هدايت مى كند. و بيماريهاى درونى را، از قبيل شك و ريب ، شفا مى دهد. و در عين حال براى كسانى كه ايمان نمى آورند ضلالت و كورى است ، و باعث آن است كه حق و راه رشاد را تشخيص ندهند. و در اينكه مردم بى ايمان را چنين توصيف كرده كه در گوشهايشان ((وقر((و سنگينى دارند، اشاره است به اعترافى كه خود آنان كرده بودند، و در اول همين سوره از ايشان حكايت كرد كه گفتند ((و فى آذاننا وقر((. ((اولئك ينادون من مكان بعيد(( - منظور از ندا شدنشان از محلى دور اين است كه نه صدايى را مى شنوند، و نه صاحب صدا را مى بينند، و اين خود تمثيلى است از حال كفار كه نه موعظتى را مى پذيرند، و نه حجتى را تعقل مى كنند. وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب فَاخْتُلِف فِيهِ ... اين آيه شريفه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از اينكه قومش لجبازى مى كنند و به كتابش كفر مى ورزند، تسليت مى دهد. ((و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم (( - منظور از اين كلمه كه اگر از ناحيه پروردگار متعال قبلا نگذشته بود به زندگى كفار خاتمه داده مى شد همان جمله ((و لكم فى الاءرض مستقر و متاع الى حين (( است كه در آغاز خلقت خطاب به بنى نوع آدم فرموده بود. ((و انهم لفى شك منه مريب (( - يعنى قوم حضرت موسى (عليه السلام ) نسبت به كتاب موسى در شكى ريب آور بودند، اين را بدان جهت مى فرمايد تا خاطر خطير رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نسبت به آنچه از قوم خود مى بيند تسليت دهد. مَّنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا ... يعنى عمل ، قائم به صاحب عمل است ، و بيانگر حال او است .
اگر عمل صالح و مفيد باشد خود او هم از آن سود مى برد، و اگر مضر و بد باشد، خودش از آن متضرر مى گردد. پس اين رفتار خداى تعالى كه نفع عمل صالح را به صاحبش مى رساند و او را ثواب مى دهد، و ضرر عمل بد را نيز به صاحبش مى رساند و عقابش مى كند، اصلا ظلمى نيست ، و چنان نيست كه وضع شى ء در غير موضعش باشد. و اگر اين روش از خداى تعالى ظلم باشد، بايد در ثواب دادن ميليونها بنده و عقاب كردن ميليونها ديگر، در برابر ميلياردها عمل نيك و بد، ظلام بندگان باشد، ولى از آنجايى كه گفتيم اين روش ظلم نيست ، پس خداى تعالى ظلام بندگان نمى باشد، و با اين بيان روشن مى شود كه چرا فرمود ((پروردگار تو ظلام بندگان نيست (( و نفرمود: ((پروردگار تو ظالم به بندگان نيست ((. إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ الساعَةِ ... إِلا بِعِلْمِهِ برگشتن علم به قيامت به سوى خدا، به معناى آن است كه اين علم مختص به او است ، و احدى به جز او اطلاعى از آن ندارد. و اين معنا در كلام مجيدش مكرر آمده . ((و ما تخرج من ثمرات من اكمامها(( - كلمه ((ثمرات (( در اين جمله فاعل ((تخرج (( است . و حرف ((من (( كه بر سر آن آمده زايده است و تنها خاصيت تاءكيد را دارد، مانند حرف ((باء(( در جمله ((و كفى باللّه شهيدا(( و كلمه ((أ كمام (( جمع ((كم (( است كه به معناى غلاف و پوسته روى ميوه است ، و معناى جمله اين است كه : هيچ ميوه اى از ظرف و غلافش بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى حامله نمى شود و وضع حمل نمى كند، مگر با علم خدا، يعنى خداى تعالى به تمام جزئيات احوال هر چيزى دانا است .
پس خداى سبحان بدان جهت كه آفريدگار اشياء است ، و گرداننده احوال آنها است ، عالم به آنها و به جزئيات حالات آنها، و مراقب وضع آنها نيز هست ، و اين بهترين تدبير است و به همين جهت تنها او رب و معبود است . بنابراين ، آيه شريفه در مقام اشاره به يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت است ، و به همين جهت است كه در ذيل اين صدر فرموده : ((و يوم يناديهم أ ين شركائى ... ((. ((و يوم يناديهم أ ين شركائى قالوا اذناك ما منا من شهيد... من محيص (( ظرف ((يوم (( متعلق است به جمله ((قالوا((. بعضى گفته اند: ظرف است براى مطلبى تقديرى كه فعلا نمى شود بيان نمود و بدين جهت عمدا نام آن را نبرد تا اعلام كند كه آن قدر مهم است كه بيان ، قاصر از معرفى آن است ، همچنان كه در جمله ((يوم يجمع اللّه الرسل (( نيز ظرف ((يوم (( متعلق به چنين مظروفى است . بعضى ديگر گفته اند: متعلق است به چيزى كه حذف شده ، از قبيل ((بياد آر(( و امثال آن . و بعيد نيست كه وجه اول با صدر آيه مناسبتر باشد، البته به شرطى كه صدر آيه را به همان معنايى بگيريم كه ما احتمالش را داديم كه در اين صورت آيه شريفه در مقام نفى شركاء خواهد بود، از اين راه كه تدبير عالم قائم به خداى تعالى است ، و خود مشركين هم در قيامت به آن اعتراف مى كنند. كلمه ((آذناك (( از مصدر ((ايذان (( است كه به معناى اعلام مى باشد. و مراد از اينكه مى گويند: ما به تو اعلام مى كنيم كه هيچ يك شهيد نيستيم ، اين است كه هيچ يك از ما شهادت زبانى نمى دهد. و يا شهيد به معناى رؤ يت حضورى است كه بنا بر معناى دوم جمله ((و ضل عنهم ما كانوا يدعون من قبل (( عطف تفسيرى مى شود كه علت انتفاى شهادت را بيان مى كند. ((و ظنوا ما لهم من محيص (( - كلمه ((ظن (( به طورى كه مى گويند در اينجا به معناى يقين است . و كلمه ((محيص (( به معناى مفر و گريزگاه است .
و معناى آيه اين است كه : روزى كه خداى تعالى مشركين را از دور صدا مى زند: كجا هستند شريكان من ؟ - يعنى آن سنگ و چوبهايى كه شما شريك من مى پنداشتيد؟ مى گويند: اينكه به تو اعلام مى كنيم كه احدى از ما نيست كه عليه تو به وجود شركايى شهادت و گواهى دهد. و يا اين است كه : احدى از ما نيست كه شركايى براى تو ببيند. آرى در آن روز آن خدايانى كه در دنيا به جاى خدا مى خواندند از نظر ايشان غايب مى شوند، و يقين مى كنند كه ديگر هيچ گريزگاهى از عذاب ندارند.