تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱
بسم الله الرحمن الرحيم سوره قصص مكى است و هشتاد و هشت آيه دارد
آيات ۱ - ۱۴، سوره قصص
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طسم (۱) تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الْمُبِينِ(۲) نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۳) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَستَحْىِ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(۴) وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوَرِثِينَ(۵) وَ نُمَكِّنَ لهَُمْ فى الاَرْضِ وَ نُرِى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كانُوا يحْذَرُونَ(۶) وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ وَ لا تخَافى وَ لا تحْزَنى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسلِينَ(۷) فَالْتَقَطهُ ءَالُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَطِئِينَ(۸) وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَينٍ لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۹) وَ أَصبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسى فَرِغاً إِن كادَت لَتُبْدِى بِهِ لَوْ لا أَن رَّبَطنَا عَلى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(۱۰) وَ قَالَت لاُخْتِهِ قُصيهِ فَبَصرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۱۱) وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَت هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكمْ وَ هُمْ لَهُ نَصِحُونَ(۱۲) فَرَدَدْنَهُ إِلى أُمِّهِ كىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۱۳) وَ لَمَّا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ استَوَى ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ(۱۴)
ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده مهربان طسم (۱) اين قرآن آيات كتاب مبين است (۲) ما از داستان موسى و فرعون آنچه حق است بر تو براى مردمى كه ايمان مى آورند مى خوانيم (۳) به درستى كه فرعون در زمين بلند پروازى كرد و مردمش را گروه گروه ساخت ، طايفه اى از ايشان را بيچاره و ضعيف كرد، تا آنجا كه پسرانشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت ، راستى كه او از مفسدان بود (۴) ما در برابر او خواستيم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده ايشان را پيشوايان خلق كنيم و وارث ديگران قرار دهيم (۵) و در زمين مكنتشان داده و از همين ضعفا به فرعون و هامان و لشكريان آن دو آن سرنوشتى را نشان دهيم كه از آن مى گريختند(۶) و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير بده ، همين كه بر جان او بيمناك شدى او را به دريا بينداز، و مترس و غمگين مباش كه ما وى را به تو برگردانيده و از پيامبرانش مى كنيم (۷) پس آل فرعون موسى را از دريا گرفتند تا دشمن و مايه اندوه شان شود آرى فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كردند (و اگر از آينده اين كودك خبر مى داشتند هرگز او را از دريا نمى گرفتند) (۸) و همسر فرعون گفت اين كودك نور چشم من و تو است (و رو به جلادان كرد و گفت ) او را مكشيد، شايد ما را سود بخشد، و يا اصلا او را فرزند خود بگيريم . اين را مى گفتند، و نمى دانستند (كه چرا مى گويند و اين خداست كه اين پيشنهاد را به دلشان انداخته ) (۹) در نتيجه قلب مادر موسى مطمئن و فارغ از اندوه گشت كه اگر فارغ نمى شد نزديك بود موسى را لو دهد، اين ما بوديم كه قلبش را به جايى محكم بستيم تا از مؤ منين باشد (۱۰) وى به خواهر موسى گفت : از دور دنبال موسى باش ، تا از او خبرى بيابى ، خواهر موسى او را از دور ديد اما به طورى كه درباريان ملتفت نشدند (۱۱) ما قبلا پستان همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم ، در نتيجه پستان احدى را نگرفت ، خواهرش گفت : آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه براى شما سرپرستى اين كودك را به عهده بگيرند خانواده اى كه خيرخواه اين كودك باشند (۱۲) با اين نقشه او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد و تا آنكه بداند وعده خدا حق است ، و ليكن بيشتر مردم نمى دانند (۱۳)
و چون به حد رشدش رسيد و جوانى تمام عيار شد او را حكمت و علم داديم ، و اين چنين به نيكوكاران پاداش مى دهيم (۱۴) بيان آيات
غرض و مفاد سوره قصص : وعده جميل به مؤ منين با ذكر داستان موسى (عليه السلام ) وفرعون
غرض اين سوره وعده جميل به مؤ منين است ، مؤ منينى كه در مكه قبل از هجرت به مدينه عده اندكى بودند كه مشركين و فراعنه قريش ايشان را ضعيف و ناچيز مى شمردند، و اقليتى كه در مكه در بين اين طاغيان در سخت ترين شرايط به سر مى بردند و فتنه ها و شدايد سختى را پشت سر مى گذاشتند، خداى تعالى در اين سوره به ايشان وعده مى دهد كه به زودى بر آنان منت نهاده و پيشوايان مردم قرارشان مى دهد، و آنان را وارث همين فراعنه مى كند، و در زمين مكنتشان مى دهد، و به طاغيان قومشان آنچه را كه از آن بيم داشتند نشان مى دهد به همين منظور براى اين مؤ منين اين قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مى سازد كه موسى را در شرايطى خلق كرد كه فرعون در اوج قدرت بود و بنى اسرائيل را خوار و زيردست كرده بود كه پسر بچه هايشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت ، آرى خداوند در چنين شرايطى موسى را آفريد و مهم تر آنكه او را در دامن دشمنش يعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى كه به حد رشد رسيد، آنگاه او را از شر فرعون نجات داد و از بين فرعونيان به سوى مدين روانه اش نمود، و پس از مدتى به عنوان رسالت دوباره به سوى ايشان بر گردانيد، با معجزاتى آشكار تا آنكه فرعون و لشكريانش تا آخرين نفر را غرق كرده و بنى اسرائيل را وارث آنان نمود، و تورات را بر موسى نازل فرمود، تا هدايت و بصيرت براى مؤ منين باشد و عين همين سنت را در ميان مؤ منين به اسلام جارى خواهد كرد، و ايشان را به ملك و عزت و سلطنت خواهد رسانيد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دوباره به وطن باز خواهد گردانيد آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه در حكمت خدا لازم است كه از جانب خودش كتابى نازل كند، تا دعوت حق آن جناب نيز كتاب داشته باشد، سپس سخنان طعن آميز مشركين را كه درباره دعوت قرآن زده اند كه : چرا به وى آنچه به موسى داده شد ندادند؟ نقل فرموده و از آن پاسخ مى دهد، و نيز علت ايمان نياوردن آنان را نقل نموده به اين كه
اگر به تو ايمان بياوريم و هدايت تو را پيروى كنيم قدرت ما از ما سلب مى شود، و از آن پاسخ مى دهد، و به اين منظور داستان قارون و فرو رفتنش در زمين را برايشان مجسم مى سازد و اين سوره به طورى كه سياق آياتش شهادت مى دهد مكى است ، و چهارده آيه اى كه ما از اول در اينجا آورديم يك فصل است ، كه داستان موسى را از روز ولادت تا روز بلوغ بيان مى كند طسم تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الْمُبِينِ تفسير و بحث اين آيه در آياتى نظير اين آيه گذشت
از داستان موسى (ع ) و فرعون مؤ منين بايد درس بگيرند
نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ كلمه ((من (( تبعيض را مى رساند، و كلمه ((بالحق (( متعلق است به كلمه ((نتلوا(( و معنايش اين است كه : ما بعضى از اخبار موسى را برايت تلاوت مى كنيم تلاوتى كه متلبس به لباس حق باشد. پس هر چه تلاوت مى شود از ناحيه ما و به وحى ما است ، بدون اينكه شيطان در القاى آن ذره اى مداخله داشته باشد، ممكن هم هست كه متعلق به كلمه ((نبا(( باشد كه در اين صورت معنى چنين مى شود: ما پاره اى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم ، در حالى كه آن اخبار متلبس به حق است و هيچ شكى در آن نيست حرف ((لام (( در جمله ((لقوم يؤ منون (( لام تعليل و متعلق است به جمله ((نتلوا(( و معنايش اين است كه : ما قسمتى از خبر موسى و فرعون را براى خاطر قومى كه به آيات ما ايمان مى آورند بر تو مى خوانيم تا در آن تدبر كنند و حاصل معناى آيه اين مى شود كه : ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم ، خواندنى به حق ، براى اينكه اين قوم كه به آيات ما ايمان آورده اند در آن تدبر كنند، قومى كه تو را پيروى كردند، و در دست فراعنه قريش گرفتار سختى و شكنجه گشته اند، تا برايشان محقق و مسلم شود كه : خدايى كه آنان به او و به فرستاده او ايمان آورده اند، و در راه او اين همه آزار و شكنجه از دشمنان تحمل كرده اند، همان خدايى است كه به منظور احياى حق ، و نجات بنى اسرائيل ، و عزت دادن به آنان بعد از ذلتشان ، موسى را آفريد، تا ايشان را از آن ذلت نجات دهد، چه ذلتى ؟ كه فرزندانشان را مى كشتند و زنانشان را باقى مى گذاشتند، و فرعون بر آنان بلند پروازى و قدرت نمايى كرده و چنگال قهر خود را در آنان فرو كرده ، و جور و ستمش را بر آنان احاطه داده بود خدا موسى را در چنين جوى تاريك خلق كرد، در محيطى كه احدى احتمال آن را نمى داد، سپس او را در دامن دشمنش پرورانيد. آنگاه از مصر بيرونش برد، و دوباره او را برگردانيد،
در حالى كه داراى معجره و قدرت آشكار بود، و به وسيله او بنى اسرائيل را نجات داد و فرعون و لشكريانش را نابود كرد، و آنان را براى نسلهاى بعد، سرگذشت و داستانى قرار داد پس او خداى - جل شاءنه - است ، كه داستان ايشان را بر پيامبرش نقل مى كند، و با جمله ((لقوم يؤ منون (( اشاره مى فرمايد: به اينكه به زودى همان رفتار را با دشمنان اينان عملى خواهد كرد، و بر اين مؤ منين مستضعف منت نهاده وارث دشمنانشان مى سازد، و دقيقا آنچه با بنى اسرائيل و دشمن ايشان كرد، با مؤ منين و دشمنانشان نيز همان را خواهد كرد
وصف كارهاى فرعون و محيطى كه موسى (عليه السلام ) در آن زاده شد
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ ((علو(( در زمين كنايه از ستمگرى و بلند پروازى است . و كلمه ((شيع (( جمع ((شيعه (( و به معناى فرقه است ، در مجمع البيان گفته : ((كلمه ((شيع (( به معناى فرقه ها است ، و هر فرقه يك شيعه است ، و اگر شيعه ناميدند، بدين جهت است كه بعضى بعض ديگر را پيروى مى كنند((). و گويا مراد از اينكه فرمود: ((فرعون اهل زمين را شيعه شيعه كرد((، اين باشد كه اهل زمين را- كه گويا منظور از آنان اهل مصر باشد، و الف و لام در ((الارض (( براى عهد بوده باشد - از راه القاى اختلاف و تفرقه افكنى دسته دسته كرد، تا كلمه آنان متفق نشود، و يك دل و يك جهت نباشند، تا نتوانند بر او بشورند، و عليه او قيام نموده وامور را بر او دگرگون سازند، آن طور كه عادت همه ملوك است ، كه چون مى خواهند قدرت خود را گسترش داده و سلطنت خود را تقويت كنند، اين نقشه را به كار مى برند. و كلمه ((يستحيى (( از ((استحياء(( است ، كه به معناى زنده نگاه داشتن است و حاصل معناى آيه اين است كه : فرعون در زمين علو كرد، و با گستردن دامنه سلطنت خود بر مردم ، و انفاذ قدرت خويش در آنان بر مردم تفوق جست ، و از راه تفرقه افكنى در ميان آنان ، مردم را دسته دسته كرد، تا يك دل و يك جهت نشوند، و نيروى دسته جمعى آنان ضعيف گشته ، نتوانند در مقابل قدرت او مقاومت كنند، و از نفوذ اراده او جلوگيرى نمايند و منظور از يك طايفه در جمله ((يستضعف طائفة منهم (( بنى اسرائيل است ، و بنى اسرائيل فرزندان يعقوب (عليه السلام ) مى باشند كه از زمان يوسف (عليه السلام ) كه پدر و برادران خود را به مصر خواند، و در آنجا منزل داد، در مصر ماندند، و پس از سالها زاد و ولد عده شان به هزاران نفر رسيد
و فرعون معاصر موسى (عليه السلام ) با بنى اسرائيل معامله بردگان را مى كرد، و در تضعيف آنان بسيار مى كوشيد، و اين كار را تا بدانجا ادامه داد كه دستور داد هر چه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا مى آيد سر ببرند، و دختران آنان را باقى بگذارند، كه معلوم است سرانجام اين نقشه شوم چه بود، او مى خواست به كلى مردان بنى اسرائيل را نابود كند، كه در نتيجه نسل آنان به كلى منقرض مى شد علت اينكه فرعون چنين نقشه اى را طرح كرد، اين بود كه وى جزو مفسدين در زمين بود، براى اينكه خلقت عمومى كه انسانها را ايجاد كرده بود و مى كند در ميان تيره اى با تيره اى ديگر در بسط وجود فرق نگذاشته ، و تمامى قبايل و دودمانها را به طور مساوى از هستى بهره داده ، آنگاه همه را به جهازى كه به سوى حيات اجتماعى با تمتع از امتعه حيات زمين ، هدايت كند، مجهز ساخته تا هر يك به قدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود بهره مند شود اين همان اصلاحى است كه صنع ايجاد از آن خبر مى دهد، و تجاوز از اين سنت و آزاد ساختن قومى و برده كردن قومى ديگر، و بهره مندى قومى از چيزهايى كه استحقاق آن را ندارند، و محروم كردن قومى ديگر از آنچه استحقاق آن را دارند، افساد در زمين است ، كه انسانيت را به سوى هلاكت و نابودى مى كشاند و در اين آيه آن جو و محيطى كه موسى (عليه السلام ) در آن متولد شد، تصوير شده ، كه تمامى آن اسباب و شرايطى كه بنى اسرائيل را محكوم به فنا مى كرد بر او نيز احاطه داشت ، و خدا او را از ميان همه آن اسباب سالم بيرون آورد معناى آيه : ((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ...(( وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ ... مَّا كانُوا يحْذَرُونَ كلمه ((من (( - به طورى كه از كلام راغب استفاده مى شود - در اصل به معناى ثقل و سنگينى بوده ، و از همين جهت واحد وزن را هم در سابق ((من (( مى گفتند، و منت به معناى نعمت سنگين است ، و فلانى بر فلانى منت نهاد معنايش اين است كه : او را از نعمت ، گرانبار كرد، و نيز همو گفته : و اين كلمه به دو نحو استعمال مى شود، يكى منت عملى مانند آيه ((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا(( يعنى مى خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند، و دوم منت زبانى ، مانند آيه ((يمنون عليك ان اسلموا : بر تو منت مى نهند كه مسلمان شده اند(( و اين از جمله كارهاى زشت است ، مگر در صورت كفران نعمت ، اين بود خلاصه كلام راغب
و تمكين ضعفا در زمين به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آنجا شوند، و در آن استقرار يابند، و از خليل نقل شده كه گفته : كلمه ((مكان (( صيغه مفعل از ماده ((كون (( است ، كه به خاطر اينكه بسيار در زبانها جارى مى شود، آن را مصدرى بر وزن ((فعال (( گرفته ، و فعل ((تمكن و تمسكن (( را از آن مشتق نموده اند، همچنان كه از كلمه ((منزل (( با اينكه مصدر نيست ، فعل ((تمنزل (( را مشتق نموده اند مناسب تر آن است كه : جمله ((و نريد ان نمن ...(( را حال از كلمه ((طائفة (( گرفته و تقدير كلام را ((يستضعف طائفة منهم و نحن نريد ان نمن : فرعون طايفه اى از اهل زمين را ضعيف شمرد در حالى كه ما بر همانها كه ضعيف شمرده شدند منت مى نهيم ...(( بدانيم بعضى ديگراز مفسرين گفته اند: جمله مورد بحث عطف است بر جمله ((ان فرعون علا فى الارض ((. و ليكن قول اول ظاهرتر از آيه است . و كلمه ((نريد(( چه به احتمال اول و چه دوم حكايت حال گذشته است ، يعنى با اينكه مضارع است و معناى ((مى خواهيم (( را مى دهد، و ليكن چون در حكايت حال گذشته استعمال شده معناى ((خواستيم (( را افاده مى كند و جمله ((و نجعلهم ائمة (( عطف تفسير است براى ((نمن (( و همچنين جملات ديگرى كه بعد از آن پى درپى آمده ، همه منت مذكور را تفسير مى كنند و معنايش اين است كه : جوى كه ما موسى (عليه السلام ) را در آن پروريديم جو علو فرعون در زمين و تفرقه افكنى وى در ميان مردم و استضعاف بنى اسرائيل بود، استضعافى كه به كلى نابودشان مى كرد، در حالى كه ما خواستيم بر همان ضعيف شدگان از هر جهت ، نعمتى ارزانى بداريم كه از سنگينى آن گرانبار شوند، به اين كه خواستيم آنان را پيشوا كنيم ، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند، در حالى كه سالها تابع ديگران بودند، و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم ، بعد از آنكه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمين مكنتشان دهيم ، به اينكه قسمتى از زمين را ملك آنان كنيم ، تا در آن استقرار يابند، و مالك آن باشند، بعد از آنكه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مى خواست آنان را در آنجا مستقر كند و خواستيم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش و لشكريان آن دو از همين مستضعفين ، آن سرنوشت را نشان دهيم كه از آن بيمناك بودند، و آن اين بود كه روزى بنى اسرائيل بر ايشان چيره شوند، و ملك و سلطنت و مال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگيرند، همچنانكه خودشان درباره موسى و برادرش (عليه السلام ) روزى كه به سوى ايشان گسيل شدند، گفتند كه : ((يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى ((
اين آيه شريفه نقشه اى را كه فرعون براى بنى اسرائيل در سر مى پروراند تصوير نموده است ، و آن نقشه اين بود كه از بنى اسرائيل حتى يك نفر نفس كش در روى زمين باقى نگذارد، و اين نقشه را تا آنجا به كار برده بود كه قدرتش به تمامى شؤ ون هستى آنان احاطه يافته و ترسش همه جوانب وجود آنان را پر كرده بود و آن قدر آن بيچارگان را خوار ساخته بود كه حكم نابودى آنان را مى داد، البته اين ظاهر امر بود، و اما در باطن امر اراده الهى به اين تعلق گرفته بود كه آنان را از زير يوغ وى نجات دهد، و ثقل نعمتى را كه آل فرعون و آن ياغيان گردن كش را گمراه ساخته بود، از آنان گرفته و به بنى اسرائيل منتقل كند، آرى اراده الهى چنين بود كه تمامى آن اسباب و نقشه هايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مى يافت ، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جريان مى يافت به ضرر آنان تمامش كند، آرى خدا حكم مى كند و كسى هم نيست كه حكمش را به تاءخير اندازد
الهام به مادر موسى (عليه السلام ): موسى را شير بده و چون بر او ترسيدى ودريايش بيانداز
وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ ... كلمه ((اوحينا(( صيغه متكلم مع الغير از فعل ماضى باب ((ايحاء(( است كه به معناى گفتگوى پنهانى است ، و در قرآن كريم در سخن گفتن خداى تعالى با بعضى از مخلوقاتش استعمال مى شود كه : يا به طور الهام و افكندن مطلبى به دل كسى صورت مى گيرد، همچنان كه در آيه : ((بان ربك اوحى لها(( و آيه ((و اوحى ربك الى النحل ((، و آيه ((و اوحينا الى ام موسى (( به اين معنا آمده ، و يا به طور ديگر، نظير وحى به انبياء و فرستادگان خدا و وحى در غير خداى تعالى از قبيل شيطان نيز استعمال مى شود، كه به دوستان خود وحى مى كند و قرآن در آن باره مى فرمايد: ((ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم (( كلمه ((القاء(( به معناى طرح و افكندن است ، كلمه ((يم (( به معناى دريا و نهر بزرگ است
و در اين جمله كه فرمود: ((و اوحينا الى ام موسى (( با حذف قسمتى از كلمات ، ايجاز (و مختصر گويى ) به كار رفته ، و تقدير كلام چنين است : ((حبلت ام موسى به و وضعته و اوحينا اليها...(( يعنى در حالى كه شدت و بيچارگى بنى اسرائيل به اين حد رسيده بود، مادر موسى به وى حامله شد، (و كسى نفهميد)، و او را زاييد (باز كسى نفهميد) و ما به مادر او وحى كرديم كه .. و معناى آيه چنين است كه : ما با نوعى الهام به مادر موسى بعد از آنكه او را زاييد گفتيم : به موسى شير بده ، و مادامى كه از جانب فرعون احتمال خطرى نمى دهى به شير دادن ادامه بده ، و چون ترسيدى بر او - كه لشكريان فرعون خبردار شوند، و او را گرفته مانند هزاران كودك كه همه را كشتند به قتل برسانند - او را به دريا بينداز - كه به طورى كه از روايات بر مى آيد درياى مذكور همان نيل بوده - و ديگر از كشته شدن او مترس ، و از جدايى او غمگين مشو، كه ما دوباره او را به تو بر مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم ، تا رسولى به سوى آل فرعون و بنى اسرائيل بوده باشد پس جمله ((انا رادوه اليك (( تعليل نهى در ((لا تحزنى (( است ، همچنان كه جمله ((فرددناه الى امه كى تقر عينها و لا تحزن (( نيز شاهد بر اين تعليل است . و فرق بين ((خوف (( و ((حزن (( از نظر مورد اين است كه : خوف در جايى است كه احتمال وقوع مكروهى در بين باشد، ولى حزن در جايى است كه وقوع آن قطعى باشد، نه احتمالى فَالْتَقَطهُ ءَالُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَطِئِينَ كلمه ((التقاط(( به معناى برخوردن به چيزى و برداشتن آن است ، بدون اينكه انسان در جستجوى آن باشد، و از همين باب است كه به چيزى كه كسى پيدا مى كند ((لقطه (( مى گويند. و حرف ((لام (( در جمله ((ليكون لهم عدوا و حزنا(( - به طورى كه گفته اند - لام عاقبت است . و كلمه ((حزن (( - با دو فتحه و ((حزن (( - با ضمه و سكون - به يك معنا است ، مانند ((سقم (( و ((سقم (( و مراد از حزن علت حزن است ، پس اگر اطلاق حزن بر موسى كرده به خاطر مبالغه در سببيت وى براى اندوه ايشان است معناى ((خاطى ء(( و ((مخطى (( و مقصود از اينكه فرعون و فرعونيان را در گرفتن ازنيل ((خاطئين (( لقب داد و كلمه ((خاطئين (( جمع و اسم فاعل از خطى يخطا خطا (بر وزن علم يعلم علما) است ، همچنان كه مخطى ء اسم فاعل از باب اف عال ، از اخطا يخطى ء اخطاء مى باشد. و فرق بين ((خاطى ء(( و ((مخطى ء(( - به طورى كه راغب گفته - اين است كه : خاطى ء به كسى اطلاق مى شود كه بخواهد كارى را بكند كه آن را كار خوبى نمى داند همچنان كه در قرآن فرموده : ((ان قتلهم كان خطا كبيرا(( و فرموده : ((و ان كنا لخاطئين (( به خلاف مخطى ء، كه در مورد كسى استعمال مى شود كه بخواهد كارى را انجام دهد كه آن را كار خوبى مى داند، ولى صحيح از آب در نمى آيد، و اسم مصدر آن خطا - به دو فتحه است ، و در قرآن آمده : ((و من قتل مؤ منا خطا(( و معناى جامع بين اين دو لفظ عدول از جهت است . اين بود خلاصه گفتار راغب
پس اينكه فرمود: ((ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين (( معنايش اين است كه : فرعون و هامان در آن رفتارى كه با بنى اسرائيل و موسى كردند از ترس سرنگونى ملك و از بين رفتن سلطنتشان به دست ايشان تا به خيال خود مقدرات الهى را تغيير دهند، راه خطا پيمودند، براى اينكه جمع بسيارى از كودكان را كه هيچ اثرى در انهدام سلطنت نداشتند، كشتند، و آن كودكى كه نابودى سلطنت فرعونيان به دست او بود او را از بين همه اطفال استثناء كرده ، و از دريا گرفتند، و در دامن خود تربيت كردند و معناى آيه اين است كه : آل فرعون موسى را در دريا يافتند، و از آب گرفتند، و نتيجه اين كار آن شد كه همين موسى دشمن و وسيله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان و لشكريانشان در كشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا كار بودند، آنان خواستند كسى را كه به زودى آنان را نابود مى كند، نابود كنند، ولى بازگشتند و او را با كمال جد و جهد حفظ نموده و در تربيتش مجدانه كوشيدند با اين بيان روشن مى شود اينكه : بعضى خاطى بودن فرعونيان را تفسير كرده اند به اينكه فرعونيان گنه كار بودند، پس خداى تعالى عقابشان كرد به اين كه دشمن ايشان را در دامن خود ايشان پرورانيد، ضعيف است وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَينٍ لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ اين آيه شريفه شفاعت و ميانجيگرى همسر فرعون را حكايت مى كند كه - در هنگام گرفتن موسى از آب و آوردنش نزد فرعون آنجا بوده - خطاب به فرعون مى كند و مى گويد: ((قرة عين لى و لك (( يعنى اين كودك نور چشم من و تو است . ((لا تقتلوه - او را نكشيد(( در اين جمله خطاب به عموم مى كند، چون افرادى كه در كشتن اطفال به عنوان سبب ، مباشر، آمر و ماءمور شركت داشته اند، بسيار بوده اند
و همانا همسر فرعون كلام مزبور را، به خاطر اين كه خداوند محبت موسى را در قلب وى افكنده بود، گفت . و لذا ديگر اختيارى در كف او نماند، و چاره اى نيافت جز اينكه نخست بلا و كشتن را از او بگرداند، و سپس پيشنهاد فرزندى او را بكند، كه خداى تعالى در جاى ديگر اين جريان را يكى از منت هايى دانسته كه به موسى كرده است ، فرموده : ((و القيت عليك محبه منى و لتصنع على عينى (( ((عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا(( - اين جمله را وقتى گفت كه آثار جلالت و سيماى جذبه الهى را در او بديد، و از اين جمله كه گفت : ((او نتخذه ولدا(( معلوم مى شود فرعون و همسرش پسرى نداشتند ((و هم لا يشعرون (( - اين جمله حاليه است ، و معنايش اين است كه : همسر فرعون اين سخن را گفت ، و اين ميانجيگرى را كرد، و بلاى كشتن را از موسى (عليه السلام ) برگردانيد، در حالى كه او و مخاطبينش نمى دانستند چه مى كنند و حقيقت حال و سرانجام كار چه مى شود وَ أَصبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسى فَرِغاً إِن كادَت لَتُبْدِى بِهِ لَوْ لا أَن رَّبَطنَا عَلى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ