تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۲۲
آنچه تا اينجا گفته شد دو نكته را روشن ساخت : نكته اول اينكه ، مراد از توفيه اعمال و پرداخت كامل اعمال به آنان ، پرداخت كامل نتايج اعمال آنان و رساندن آثارى است كه اعمالشان به حسب نظام اسباب و مسببات دارد، نه آن نتايجى كه خود آنان از اعمالشان در نظر داشتند، و به اميد رسيدن به آن نتايج ، زحمت اعمال را تحمل كردند، دليلش هم اين است كه در اين نشاه از هر عملى آن نتيجه اى عايد صاحب عمل مى شود كه همه اسباب و عوامل دست اندركار آن عمل ، براى آن عمل معين كرده اند، نه آن نتيجه اى كه صاحب عمل در نظر گرفته ، و بر اين حساب بايد دانست كه چنين نيست كه هر كس به هر آرزوئى كه دارد برسد، بلكه به آن نتايجى ميرسد كه عوامل مؤ ثر در زندگى و افعال او معين كرده باشند.
و خداى تعالى در جاى ديگر از كلام مجيدش از اين حقيقت اينطور تعبير كرده كه : «و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له فى الاخرة من نصيب »، ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه نفرموده : «نوته اياه » - ما هر منظورى كه داشته به او ميدهيم بلكه فرموده : «نؤ ته منها - پاره اى از آن بهره ها را به او ميدهيم ». و باز در جاى ديگر فرموده : «من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم يصليها مذموما مدحورا»، كه در اين آيه علاوه بر آن نكته اى كه در آيه قبلى بود اين بيان اضافى را هم دارد كه چنان نيست كه هر كس هر چه بخواهد و به همان مقدار كه خواسته به او مى رسد، بلكه زمام امور دنيا به دست خداى سبحان است ، و طبق آنچه سنت اسباب بر آن جريان دارد به هر كس هر مقدار كه بخواهد مى دهد و هر چه را نخواهد نميدهد، هر كه را كه بخواهد مقدم ميدارد و هر كه را بخواهد عقب مياندازد. نكته دوم اينكه اين دو آيه ، يعنى آيه «من كان يريد الحيوة الدنيا و زينتها نوف اليهم اعمالهم » - تا آخر آيه بعدى - حقيقتى از حقايق الهى را بيان ميكند.
بحث روايتى
(شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته )
مرحوم كلينى در كافى در ذيل آيه «الا انهم يثنون صدورهم » به سند خود از ابن محبوب از جميل بن صالح از سدير از ابى جعفر، امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: جابر بن عبد اللّه به من خبر داد كه مشركين وقتى پيرامون كعبه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) برمى خوردند، بعضى ها سر و كمر خود را اينطور خم مى كردند و جامه اى به سر خود مى انداختند تا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آنها را نبيند، در اين باره بود كه خداى عزّوجل اين جمله را نازل كرد: «الا انهم يثنون ...»
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ از ابى رزين روايت كرده كه گفت : يكى از مشركين كمر خود را خم ميكرد و خود را با جامه اش پنهان ميساخت . و در مجمع البيان از على بن الحسين و ابى جعفر و جعفر بن محمد روايت شده كه فرمود: كلمه «يثنونى » بر وزن «يفعوعل » است .
رواياتى در مورد رزاق بودن خداى تعالى و تقدير روزى براى همه
و در تفسير عياشى از محمد بن فضيل از جابر از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: مردى از باديه نشينان نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمد و عرضه داشت : يا رسول اللّه ! من داراى پسران و دختران و برادران و خواهران و پسر زاده ها و دختر زاده ها و برادر زاده ها و خواهر زاده هائى هستم ، و زندگى بر ما خفيف است - يعنى در سطحى بسيار پايين زندگى مى كنيم - اگر صلاح ميدانى دعا كن خداى تعالى به زندگى ما وسعت و گشايشى دهد. امام (عليه السلام ) فرمود: وقتى كلام آن مرد به اينجا رسيد گرى هاش گرفت و مسلمانان به حال او رقت كردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اين آيه را تلاوت فرمود: «و ما من دابة فى الارض الا على اللّه رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب مبين »، آنگاه فرمود: هر كس كه اينگونه شكم هاى گرسنه را كه رزقشان از ناحيه خداى تعالى ضمانت شده تكفل كند خداى تعالى رزق او را ريزان كند آنچنانكه آب در سراشيبى فرو مى ريزد، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دعا كرد و مسلمانان آمين گفتند. امام باقر (عليه السلام ) سپس فرمود: شخصى كه آن مرد را در زمان عمر ديده و حال او را پرسيده بود به من گفت كه آن مرد در جوابم گفت : ((بعد از دعاى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داراى بهترين وضع شدم ، وضعم در ميان افرادى كه خدا رزق حلالشان داده از همه بهتر و مالم از همه بيشتر است )). و در الدر المنثور است كه حكيم ترمذى در كتاب «نوادر الاصول » خود، و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و ابن مردويه ، و بيهقى در كتاب «شعب الايمان » از ابن مسعود از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: وقتى مقدر شده باشد كه يكى از شما در سرزمينى از دنيا برود، براى او حاجتى پيش مى آيد كه مجبور شود به آن سرزمين سفر كند و سفر خواهد كرد تا آخرين گامى كه مقدر شده بردارد بر مى دارد،
آنگاه در همان نقطه قبض روح و آن زمين در روز قيامت او را بيرون مى اندازد و مى گويد: پروردگارا اين آن امانتى است كه به من سپردى . مؤ لف : تفسير بودن اين روايت براى آن آيه خيلى روشن نيست . و در كافى به سند خود از ابى حمزه ثمالى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در حجة الوداع فرمود: مردم ! آگاه باشيد كه جبرئيل (روح الامين ) به دلم انداخت كه هيچ انسانى از دنيا نمى رود مگر بعد از آنكه رزقى كه برايش معين شده تا به آخر خورده باشد، بنابراين ، از خدا بترسيد و در طلب رزق معتدل باشيد و دير رسيدن چيزى از رزق ، شما را وا ندارد به اينكه آن را با ارتكاب يكى از گناهان طلب كنيد، زيرا خداى تعالى ارزاق را كه بين خلق خود تقسيم كرده حلالش را تقسيم كرده ، نه حرامش را. بنابراين هر كس از خدا پروا كند و خويشتندار باشد، خداى عزوجل رزق او را از راه حلال مى رساند و هر كس پرده پوشش خدائى را پاره كند و رزق خويش را از راه غير مشروع به دست بياورد خداى تعالى از باب قصاص همان مقدار از رزق حلال او را دريغ نموده ، در عين حال در حساب او محاسبه مى كند. مؤ لف : اين روايت از روايات مشهورى است كه هم عامه و هم خاصه به طرقى بسيار، آن را روايت كرده اند. و در تفسير عياشى از ابى الهذيل از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: خداى سبحان ارزاق را بين بندگانش تقسيم نمود و مقدار بسيارى را زيادى آورده كه آن را بين هيچكس تقسيم نكرده و آيه «و اسالوا اللّه من فضله » به همين زيادت اشاره نموده مى فرمايد: از آنچه خداى تعالى زيادى آورده درخواست كنيد. مؤ لف : اين روايت از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز نقل شده و ما در تفسير آيه شريفه «و ترزق من تشاء بغير حساب » و آيه شريفه «و اسالوا اللّه من فضله » پاره اى روايات در اين معنا آورديم .
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: امير المؤ منين بارها مى فرمود: بدانيد و به يقين بدانيد كه خداى عزوجل به هيچ بندهاى هر قدر هم تلاشگر باشد و هر قدر زرنگى و چاره انديشى اش عظيم باشد و بسيار حيله گر و نيرنگ باز باشد اجازه نمى دهد از مقدراتى كه او در ذكر حكيم برايش تقدير كرده پيشى گرفته و آن مقدرات را تغيير دهد. ايها الناس ! هيچ انسانى به علت مهارتش نمى تواند پشيزى از آنچه برايش مقدر شده زيادتر به دست آورد و هيچ انسانى به علت حماقت و كودنى اش پشيزى از آنچه برايش مقدر شده كمتر نمى گيرد. و بنابراين كسى كه به اين دو نكته علم و اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل كند در به دست آوردن بهره اش از ساير مردم راحت تر است ، و كسى كه به اين معانى علم دارد و ليكن بر طبق آن عمل نمى كند در خسارتش از همه مردم خاسرتر و زيانكارتر است ، و چه بسيار افرادى كه غرق نعمتند ولى خدا به منظور استدراج غرق نعمتشان كرده و چه بسيار گرفتاران و تهى دستانى كه خدا خيرشان را در تهى دستى ديده . بنابراين ، اى تلاشگر در تلاش خود از خدا پروا داشته باش و در شتابت كوتاه بيا، و از خواب غفلتت بيدار شو، و در آنچه از ناحيه خداى عزوجل به زبان پيامبر گرامى اش جارى شده تفكر كن ...
دو روايت از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام )، مربوط به طلب روزىحلال از راه كار و تلاش
و در كافى به سند خود از ابن ابى عمير از عبداللّه بن حجاج از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: محمد بن منكدر بارها مى گفت من خيال نمى كردم كه على بن الحسين (عليه السلام ) فرزندى از خود به يادگار خواهد گذاشت كه از خودش بهتر باشد، و چون فرزندش محمد بن على را ديدم رفتم تا او را موعظه اى كنم ، ولى او مرا موعظه كرد. دوستانش از او پرسيدند به چه چيز تو را موعظه كرد؟ گفت : روزى كه هوا بسيار گرم بود به اطراف مدينه رفتم و به ابو جعفر محمد بن على كه مردى تنومند بود برخوردم و ديدم كه به دست دو غلام و يا آزاد شده سياه تكيه كرده است در دل با خود گفتم سبحان اللّه ! مرد محترمى از محترمين قريش در اين ساعت روز و با چنين حالتى به دنبال دنيا برخاسته جا دارد او را موعظه اى كنم و حتما اين كار را خواهم كرد. لا جرم به نزديكش رفته سلام كردم ، ايشان در حالى كه عرق از سر و رويش مى ريخت با حالتى كه بيانگر بى مهرى بود جواب سلامم را داد. عرض كردم : خدا تو را اصلاح كند آيا اين درست است كه مردى محترم از شيوخ قريش در اين ساعت و با اين حالت در طلب دنيا باشد؟
و آيا اگر در همين حال اجلت فرا رسد فكر ميكنى كه در چه حالى از دنيا رفته باشى ؟ فرمود: اگر مرگ من در اين ساعت برسد در حالى رسيده كه من مشغول طاعت خداى عزوجل هستم و خود و عيالم را از تو و از مردم بى نياز مى كنم ، ترس من تنها از اين است كه مرگم در حالى برسد كه مشغول گناهى از گناهان باشم . گفتم : بله ، خدا رحمتت كند تو درست گفتى ، من آمدم تو را موعظه كنم تو مرا موعظه كردى . و در همان كتاب از عبد الاعلى مولاى آل سام روايت كرده كه گفت : روزى تابستانى كه هوا بسيار گرم بود در يكى از راههاى مدينه به امام صادق (عليه السلام ) برخورده عرض كردم : فدايت شوم آيا با آن وضعى كه نزد خداى تعالى و با آن قرابتى كه نسبت به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارى در مثل چنين روزى چرا خود را به زحمت مى اندازى ؟ فرمود: اى عبد الاعلى به طلب رزق برخاسته ام تا از كسى مثل تو بى نياز باشم . مؤ لف : بين اعتقاد به اينكه رزق تقسيم شود، و بين امر به طلب رزق منافاتى نيست و اين معنا روشن است . چند روايت درباره خلقت آسمانها و زمين و جمله : «و كان عرشه على الماء» و در الدر المنثور است كه طيالسى و احمد و ترمذى - وى حديث را حسن دانسته - و ابن ماجه و ابن جرير و ابن منذر و ابوالشيخ در كتاب «العظمة » و ابن مردويه و بيهقى در كتاب «الاسماء و الصفات » از ابى رزين روايت كرده اند كه گفته است : به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشتم پروردگار ما قبل از آنكه خلق خود را بيافريند كجا بود؟ فرمود: در عمائى بود كه ما تحت و مافوق آن هوا بود، و عرش خود را بر آب خلق كرد. مؤ لف : كلمه «عماء» به معناى ابر و مه غليظى است كه جلو ديد چشم را بگيرد و كلمه «ما» در «ما تحت و مافوق » موصوله است و مراد از «هوا» فضائى است كه از هر چيز خالى باشد، همچنانكه در جمله «افئدتهم هواء - دلهايشان خالى است » به اين معنا آمده . ممكن هم هست حرف «ما» نافيه و كلمه «هواء» به همان معناى معروفش باشد كه در اين صورت منظور از آن جمله ، اين مى شود كه : خداى تعالى در عمائى بود كه مانند ساير عماءها (ابرها) بالا و پائينش را هواء احاطه نداشت . و اين روايت از روايات تجسم است (كه يا بايد طرح و طرد شود، و يا توجيه گردد)،
و لذا آن را توجيه كرده اند به اينكه تعبير به عماء كنايه است از غيب ذات كه ديدگان از ديدنش ناتوان و عقول از دركش حيرانند. و در همان كتاب است كه احمد، بخارى ، ترمذى ، نسائى و ابوالشيخ در كتاب «العظمة » و ابن مردويه و بيهقى در كتاب «الاسماء و الصفات » همگى از عمران بن حصين روايت كرده اند كه گفت : اهل يمن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشتند: يا رسول اللّه ! بما خبر بده از اول اين امر كه چگونه بوده است ؟ فرمود: خداى تعالى قبل از هر چيز بود، و در آن هنگام عرش او بر آب بود، و در لوح محفوظ ذكر همه چيز را نوشت و آنگاه آسمانها و زمين را خلق كرد. (در اين هنگام شخصى ) ندا در داد كه : اى پسر حصين ماده شترت رفت ، من (رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مردم يمن را ترك گفته ) به دنبال شترم روانه شدم ديدم حيوان به طمع آب سرابهائى را كه در بيابان از دور مى بيند تعقيب مى كند، و خلى متاسف شدم و دلم مى خواست از شترم چشم پوشى كرده خود را به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) برسانم . مؤ لف : عده اى از رجال حديث اين روايت را از بريده نقل كرده اند، و در آخر روايت آنان آمده كه بريده گفت : سپس شخصى نزدم آمد و گفت : ماده شترت فرار كرد، من از محضر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بيرون آمدم ، ولى برق سراب نگذاشت ببينم شتر در كدام طرف بيابان است ، و خيلى دلم مى خواست از آن صرف نظر كنم . و اينكه يك جريان به دو نفر نسبت داده شده خود دليل بر سستى و بى اعتبارى اين دو حديث است . رواياتى در ذيل جمله : «ليبلوكم ايكم احسن عملا» و بيان مراد از نيكوكارتر بودن . و باز در همان كتاب در ذيل جمله «ليبلوكم ايكم احسن عملا» آمده كه داوود بن محبر (مركب ساز) در كتاب «العقل » و ابن جرير و ابن ابى حاتم و حاكم در «التاريخ » و ابن مردويه از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت : وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آيه «ليبلوكم ايكم احسن عملا» را تلاوت كرد، پرسيدم : يا رسول اللّه ! معناى اين جمله چيست ؟ فرمود: معنايش اين است كه خدا مى خواهد شما را بيازمايد و معلوم كند عقل كدامتان بهتر است . آنگاه فرمود: و عقل آن كسى از شما بهتر است كه از همه شما بيشتر از گناه و محارم الهى پرهيز كند و به طاعت خدا داناتر - و در نسخهاى ديگر عامل تر - باشد. و در كافى با ذكر سند از سفيان بن عيينه از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير اين كلام خداى عزوجل «ليبلوكم ايكم احسن عملا» فرمود: منظور خداى تعالى اين نيست كه كداميك از شما زيادتر عمل مى كنيد، بلكه منظور اين است كه كداميك بيشتر به واقع اصابه مى كنيد، يعنى درست تر عمل مى كنيد، و (منشاء همه درستى ها) و اصابه ها همانا ترس از خدا و نيت صادق است .
آنگاه فرمود: عمل را باقى گذاشتن (و به آن ادامه دادن و تمرين كردن ) تا زمانى كه خالص شود سخت تر است از خود عمل ، و عمل خالص آن عملى است كه منظورت از انجام آن اين نباشد كه غير از خدا كسى تو را در برابر آن ستايش كند، و اين چنين نيتى از خود عمل دشوارتر است . البته اين را هم بدانيد كه نيت ، خود همان عمل است . آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: «قل كل يعمل على شاكلته ». مؤ لف : اينكه امام فرمود: «بايد بدانيد كه نيت ، همان عمل است » معنايش اين است كه عمل هيچ اثرى ندارد مگر طبق آن نيتى كه با عمل بوده . دو روايت درباره اينكه مراد از «امت معدوده » در آيه شريفه ، امام زمان (ع ) و اصحاباويند و صاحب تفسير نعمانى به سند خود از اسحاق بن عبدالعزيز از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله «لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معددة » فرمود: منظور از «عذاب » خروج مهدى (عليه السلام )، و منظور از «امت معدوده » اهل بدر و اصحاب آن جنگ است . مؤ لف : اين معنا را كلينى در كافى و قمى و عياشى در تفسير خود از امام على و امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند. و در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: منظور از امت معدوده اصحاب مهدى (عليه السلام ) است كه عددشان سيصد و ده و اندى نفر است - به مقدار عدد اصحاب بدر - كه در روز ظهورش در يك ساعت دور آن جناب جمع مى شوند، همانطور كه قطعات ابرهاى پائيزى دور هم جمع مى شوند. آنگاه گفته است : اين معنا از امام ابى جعفر و ابى عبد اللّه (عليه السلام ) روايت شد است .
و در تفسير قمى در ذيل جمله «الا الذين صبروا و عملوا الصالحات » آمده كه امام فرمود: يعنى در شدائد صبر مى كنند، و در روز راحتى اعمال صالح انجام مى دهند.
روايتى در مورد تقسيم امت محمد (ص ) در روز قيامت به سه دسته و حبطاعمال دو د دو دسته از آنان
و در الدر المنثور در ذيل آيه «من كان يريد الحيوة الدنيا» آمده كه بيهقى در كتاب «الشعب » از انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: وقتى قيامت بپا شود امت من سه طائفه خواهند شد: ۱ - فرقه اى كه خداى تعالى را به خلوص عبادت مى كرده اند ۲ - فرقه اى كه خداى تعالى را به رياء بندگى مى كرده اند ۳ - فرقه اى كه خدا را عبادت مى كردند تا به سودى دنيوى برسند. خداى تعالى به آنكه به منظور دنيا خدا را عبادت مى كرد مى فرمايد: تو را به عزت و جلال خودم سوگند مى دهم بگو كه در عبادتت چه منظور داشتى ؟ در پاسخ مى گويد: منظورم دنيا بود. خطاب مى رسد لاجرم آنچه از راه عبادت جمع كردى برايت سودى ندارد و به سوى آن برنخواهى گشت ، او را به سوى آتش ببريد. و به آنكه عبادت خدا را ريائى انجام داده است مى فرمايد: تو را به عزت و جلال خود سوگند مى دهم بگو كه از عبادت من چه منظورى داشتى ؟ مى گويد: منظورم خودنمائى بود. پس خطاب مى رسد هر عبادتى كه مى كردى و با آن خودنمائى مى نمودى به درگاه ما نرسيده در نتيجه آن عبادت ، امروز سودى به حالت ندارد، او را به سوى آتش ببريد. و به آنكه عبادت خدا را به خلوص انجام مى داده خطاب مى رسد: تو را به عزت و جلالم سوگند، بگو كه به چه منظورى مرا عبادت مى كردى ؟ مى گويد: به عزت و جلالت سوگند كه تو خود از من بهتر مى دانى كه تو را فقط صرفا براى خوشنودى و پاداش خانه آخرتت عبادت مى كردم . خطاب مى رسد: آرى ، راست گفتى اى بنده من ، او را به سوى بهشت ببريد.
آيات ۲۴ - ۱۷، سوره هود
أَ فَمَن كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً أُولَئك يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَك فى مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الحَْقُّ مِن رَّبِّك وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(۱۷) وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أُولَئك يُعْرَضونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الاَشهَدُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الظلِمِينَ(۱۸) الَّذِينَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(۱۹) أُولَئك لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَا كانَ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضعَف لهَُمُ الْعَذَاب مَا كانُوا يَستَطِيعُونَ السمْعَ وَ مَا كانُوا يُبْصِرُونَ(۲۰) أُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۲۱) لا جَرَمَ أَنهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الاَخْسرُونَ(۲۲) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَب الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۲۳)
- مَثَلُ الْفَرِيقَينِ كالاَعْمَى وَ الاَصمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السمِيع هَلْ يَستَوِيَانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۲۴)
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أُولَئك يُعْرَضونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الاَشهَدُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الظلِمِينَ(۱۸) الَّذِينَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(۱۹) أُولَئك لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَا كانَ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضعَف لهَُمُ الْعَذَاب مَا كانُوا يَستَطِيعُونَ السمْعَ وَ مَا كانُوا يُبْصِرُونَ(۲۰) أُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۲۱) لا جَرَمَ أَنهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الاَخْسرُونَ(۲۲) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَب الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۲۳)
- مَثَلُ الْفَرِيقَينِ كالاَعْمَى وَ الاَصمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السمِيع هَلْ يَستَوِيَانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۲۴)
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أُولَئك يُعْرَضونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الاَشهَدُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الظلِمِينَ(۱۸) الَّذِينَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(۱۹) أُولَئك لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَا كانَ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضعَف لهَُمُ الْعَذَاب مَا كانُوا يَستَطِيعُونَ السمْعَ وَ مَا كانُوا يُبْصِرُونَ(۲۰) أُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۲۱) لا جَرَمَ أَنهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الاَخْسرُونَ(۲۲) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَب الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۲۳)
- مَثَلُ الْفَرِيقَينِ كالاَعْمَى وَ الاَصمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السمِيع هَلْ يَستَوِيَانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۲۴)
ترجمه آيات آيا كسى كه از ناحيه پروردگارش برهانى چون نور روشن دارد و به دنبال آن نور، شاهدى هم از سوى او مى باشد، و پيش از آن ، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (گواهى بر آن مى دهد همچون كسى است كه چنين نباشد)، آن (حق طلبان و حقيقت جويان ) به او ايمان مى آورند و هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود آتش وعده گاه اوست ، پس تو درباره نور خودت (قرآن ) در شك مباش كه آن حق است و از ناحيه پروردگار تو است ، ولى بيشتر مردم ايمان نمى آورند (۱۷) و كيست ستمكارتر از آن كس كه دروغ را به خدا افتراء مى بندد، اينگونه افراد بر پروردگارشان عرضه مى شوند و گواهان خواهند گفت : خدايا اينها بودند كسانى كه بر پروردگار خود دروغ بستند، آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است (۱۸) همانهايى كه راه خدا را مى بندند و آن را كج و معوج نشان مى دهند و به نشاءه قيامت كفر مى ورزند(۱۹) اينها (بدانند) كه نمى توانند خدا را در زمين به ستوه آورند و (اصولا) غير خدا هيچ اوليايى ندارند (و از ناحيه يگانه وليشان ) عذابى مضاعف دارند، نه ديگر قدرت شنوايى برايشان مى ماند و نه نيروى بينايى (۲۰) اينها همانهايند كه (در دنيا) حقيقت ذاتشان را باختند و از دست دادند، و در قيامت اثرى از آن افترائاتشان نمى بينند (۲۱) در نتيجه در آخرت زيانكارترين افراد نيز همينهايند(۲۲) كسانى كه ايمان آورده اعمال صالح انجام مى دهند و به منظور تقرب به خدايشان براى او تواضع مى كنند، اهل بهشت و در آن جاودانند(۲۳) مثل اين دو طايفه مثل كور و كر، و بينا و شنوا است ، اگر اين دو طايفه يكسان باشند آن دو طايفه نيز يكسان خواهند بود، پس چرا به خود نمى آيند (۲۴) بيان آيات از ظاهر اين آيات بر مى آيد كه در زمينه دلخوش كردن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و تقويت ايمان آن جناب به كتاب خدا و تاءكيد بصيرتش نسبت به وظيفه اش سخن دارد. پس سياق كلام در اين آيات سياق خطاب به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، همانطور كه در آيات قبل ، تا آنجا كه مشركين متهمش كردند به دروغ بستن به خدا، روى سخن به آن جناب بود. بعد از نقل آن اتهام باز روى سخن به آن جناب كرد كه عليه مشركين تحدى كن و بگو: اگر راست مى گويند ده سوره مثل قرآن بياورند و به خدا افترا ببندند. و در آخر به آن جناب امر مى كند به اينكه دلخوش بدارد، و بر علمى كه نسبت به خدائى بودن قرآنش دارد ثبات به خرج دهد، يعنى بداند كه او بر حق است و به خدا افتراء نبسته ، پس از اينكه اكثر مردم (مشركين ) از پذيرفتن دعوتش اعراض مى كنند دل چركين نباشد، و در ايمان و علم خود دچار ترديد نگردد.
أَ فَمَن كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً اين جمله تفريع و نتيجه گيرى از گفتار سابق است كه در زمينه احتجاج عليه افتراء بودن قرآن و استدلال بر خدايى بودن آن سخن داشت . و كلمه «من : كسى كه » در آغاز آيه مبتداء است و خبر آن كه كلمه «كغيره » و يا چيزى نظير آن است كه حذف شده و تقدير كلام چنين است : آيا كسى كه از ناحيه پروردگارش داراى بينه و علم قطعى است مثل ديگران است ؟ دليل بر اين تقدير دنباله آيه است كه هر دو طايفه را نام برده و مى فرمايد: «اولئك يؤ منون به و من يكفر به من الاحزاب فالنار موعده » - دسته اول به آن ايمان دارند - دسته دوم يعنى كسى كه از احزاب به آن كفر بورزد آتش موعد او است )). و استفهامى كه در آيه شده استفهام انكارى است ، يعنى مى خواهد بفرمايد: اين دو طايفه يكسان نيستند آيا كسى كه چنين و چنان باشد مثل كسى است كه اينطور نباشد؟ و تو اى پيامبر اين اوصاف را دارى ، پس درباره قرآن ترديد مكن . معناى «بينه » و موارد اطلاق و استعمال آن «على بينة من ربه » - كلمه «بينة » صفت مشبهه است و معنايش دليل ظاهر و واضح است ، چيزى كه هست بسيارى از امور واضح و ظاهر آنقدر ظهور دارند كه هر چه هم متعلق به آنها شود آن را نيز روشن مى سازند، مثل نور كه خودش ظاهر و واضح است و هر چه هم متعلق به آنها شود آن را نيز روشن مى سازند، مثل نور كه خودش ظاهر و واضح است و هر چه هم نزديكش شود ظاهر مى گردد، و به همين خاطر كلمه «بينة » بسيار مى شود كه درباره چيزهائى استعمال مى شود كه به وسيله آن چيزهاى ديگر روشن و واضح مى گردد، نظير حجت و آيت كه از آن دو، تعبير به «بينه » مى شود. شاهدى را هم كه به نفع مدعى شهادت مى دهد از اين رو بينه مى نامند كه ادعاى او را روشن مى كند. در قرآن كريم نيز در آيات زيادى حجت و آيت را بينه خوانده ، از آن جمله : «ليهلك من هلك عن بينة ». و در آيه زير آيت خود را بينه خوانده مى فرمايد: «قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة اللّه لكم آية » و در حكايت كلام نوح (عليه السلام ) بصيرت خاص الهى را كه خداى تعالى آن را به انبياء خود اختصاص داده بينه خوانده و فرموده : «يا قوم ا رايتم ان كنت على بينة من ربى و آتانى رحمة من عنده ». و نيز مطلق بصيرت الهى را بينه خوانده ،
همچنانكه آيه زير ظهور در چنين بصيرتى دارد: «افمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم » در جاى ديگر خداى تعالى نيز در همين معنا فرموده : «او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها». بينه در آيه : «افمن كان على بينه من ربه ...» به معناى بصيرت الهى است و جملهمذكور منطبق بر رسول خدا (ص ) است و ظاهرا منظور از بينه در آيه مورد بحث به قرينه مقامى كه اين آيه دارد معناى اخير باشد كه اختصاص به انبياء ندارد بلكه عمومى است . قرينه و دليل اين معنا جمله بعد از جمله مورد بحث است كه مى فرمايد: «اولئك يؤ منون به »، هر چند كه از نظر مورد، تنها رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) منظور است ، چون كلام در زمينه اى است كه جمله «فلا تك فى مرية منه - پس تو اى پيامبر در آن بينه ترديد مكن » بر آن زمينه متفرع مى شود. در نتيجه منظور از بينه ، آن بصيرت الهيى است كه خداى تعالى به نفس رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داده بود، نه خود قرآن كريمى كه بر آن جناب نازل فرمود، براى اينكه على الظاهر اگر منظور، قرآن بود درست نبود كه جمله «فلا تك فى مرية منه »، بر آن متفرع شود، (براى اينكه اين درست نيست كه به آن جناب بفرمايد: تو داراى قرآنى هستى كه از ناحيه پروردگارت به تو داده شده پس در آن ترديد مكن ، و اين بر كسى پوشيده نيست ). خواهى گفت : آخر در قرآن كريم ، قرآن بينه خوانده شده آنجا كه فرموده : «قل انى على بينة من ربى و كذبتم به » مى گوييم منافات ندارد كه در آيه مورد بحث به معناى بصيرت باشد نه به معناى قرآن . زيرا آيه مورد بحث در مقامى است و آيه سوره انعام در مقامى ديگر.