تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۲۷
و بيان وجه تهديد شديد حواريون در «فمن يكفر منكم ...»
و چيزى كه ظاهر آيه «اذ قال الحواريون يا عيسى بن مريم هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده » آنرا افاده مى كند اين است كه حواريين از مسيح تقاضاى معجره مخصوصى كرده اند در حالى كه خود از اصحاب و از خواص آن جناب بوده اند، و بارها معجزات باهره و كرامات ظاهره اى كه داشت از او ديده بودند. آرى مسيح مبعوث به قوم خود نشد مگر به همان معجزات ، كما اينكه آيه «و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم بايه من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله ...» اين معنا را به خوبى مى رساند، با اين حال چگونه تصور مى شود كسى كه به مسيح ايمان آورده معجزات او را نديده باشد؟
با اينكه مسيح خودش به خودى خود معجره بود، زيرا خداوند او را بدون پدر آفريده ، و به روح القدس تاييدش نمود، و در نتيجه در گهواره با مردم تكلم مى كرد، همانطورى كه در كهولت مى كرد، و خداوند با معجزات پى در پى روز بروز به كرامتش مى افزود تا آنكه بسوى درگاه خويش صعودش داد، و عاقبت امرش را هم به عجيب ترين معجزات خاتمه داد، با اين حال درخواست كردن حواريين معجره اى را كه به سليقه خود انتخاب كرده بودند (مائده ) بعد از مشاهده آن همه آيات ، عمل بسيار زشتى بود، و از همين جهت مسيح (عليه السلام ) با اين كلام خود «اتقوا الله ان كنتم مؤ منين » آنها را توبيخ نموده است ، و بخاطر همين زنندگى بود كه خود آنها اقتراح و درخواست خود را توجيه كرده و مطالبى گفتند كه آن حدت و صولتى را كه در اطلاق كلامشان بود شكست و آن مطالب اين بود كه گفتند: «نريد ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين » غرض ما از اين درخواست تنها خوردن و تفنن به امور خارق العاده و بازيچه گرفتن آيات الهى نيست بلكه اغراض ديگرى در نظر گرفته ايم و آن عبارتست از تكميل علم خود و ازاله خاطرات سوء از دلهايمان و گواه بودنمان بر آن معجره . و اين اعتذارشان خود مويد گفتار ما است كه اين درخواست از حواريين زشت و غير متوقع است ، و ليكن در عين اينكه غرض خود را از اين درخواست توجيه كردند، مع ذلك از مساءله خوردن صرفنظر نكردند، و اشكال هم همين جا است ، باز اگر مى گفتند: «نريد ان ناكل منها فتطمئن قلوبنا... - مى خواهيم از آن مائده بخوريم و در نتيجه خوردن آن دلهايمان مطمئن شود» اشكال كمتر بود از اينكه گفته اند: «نريد ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم و دلهايمان مطمئن شود» براى اينكه بين اين دو تعبير فرق واضحى است ، تعبير اول به خوبى مى رساند كه غرض هوسرانى و گزاف گوئى نيست به خلاف تعبير دومى .
و چون حواريين در اين پيشنهاد خود پافشارى كردند، عيسى (عليه السلام ) درخواست آنان را پذيرفت و از پروردگار خود خواهش كرد كه آنها را به مائده اى كه خواسته اند اكرام نمايد، و چون اين معجره در نوع خود منحصر است به امت عيسى و بر خلاف ساير معجزات كه در حال ضرورت انجام مى شده بدون هيچ ضرورت و تنها به خاطر اقتراح در يك امر غير لازم انجام يافته است ، از همين جهت عيسى (عليه السلام ) به درخواست خود عنوانى داد كه صلاحيت داشته باشد سؤ ال خود را از ساحت عظمت و كبريائى خداوند به آن عنوان توجيه نمايد، عرض كرد: «اللهم انزل علينا مائده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و اخرنا - بار الها فرو فرست بر ما خوانى از آسمان تا براى همه ما از اولين و آخرين عيدى باشد» چون عيد در نزد هر قوم و ملتى عبارتست از روزى كه در آن روز به افتخار موهبتى اختصاصى نايل آمده باشند، و روز نزول مائده هم براى مسيحيت همين خاصيت را دارد.
بارى عيسى (عليه السلام ) از پروردگار خود خواست آنچه را كه خواست ، و حاشا كه عيسى از خدا خواهشى كند مگر بعد از اينكه بداند و اميدوار باشد كه خداوند دعايش را مستجاب مى كند و او را در نزد امتش خوار و رسوا نمى سازد، و حاشا كه پروردگار، پيغمبرش را در خواهشى كه كرده نا اميد ساخته و دست رد به سينه اش بزند. آرى پروردگار مسيح دعاى او را مستجاب كرد، الا اينكه شرط كرد كه هر كس نسبت به اين معجره كفر بورزد همانطورى كه خود معجره بى سابقه و مخصوص اين امت است ، عذاب آنكس هم بى سابقه و عذابى خواهد بود كه كسى تاكنون به آن عذاب معذب نشده است و فرمود: «انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدامن العالمين ». إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ ياعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَستَطِيعُ رَبُّك أَن يُنزِّلَ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السمَاءِ كلمه «اذ» ظرفى است متعلق به مقدر و تقدير آن چنين است : «اذكر اذقال : به ياد آر روزى را كه حواريون گفتند» و يا كلمه ديگرى نظير آن . بعضى از مفسرين بر آنند كه كلمه «اذ» متعلق است به «قالوا امنا...» كه در آيه قبلى است و معناى آن اين است : حواريون گفتند ايمان آورديم به خدا و تو گواه باش كه ما مسلمانيم ، وقتى اين را گفتند و اظهار ايمان كردند كه به عيسى گفتند آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان به سوى ما نازل كند؟ و به زعم اين مفسرين مراد از اين آيه اين است كه حواريون نه در دعوى ايمان راستگو بودند و نه در اينكه عيسى (عليه السلام ) را كه بر اسلام و ايمان خود گواهى مى گرفتند جدى بودند، و اين تفسير صحيح نيست ، و نمى توان گفت متعلق «اذ» جمله «قالوا امنا» در آيه قبلى است ، زيرا با ظاهر سياق آيه قبلى نمى سازد چون از آن آيه استفاده مى شود كه ايمان حواريون خالص بوده و خداوند به آنان الهام كرد كه به من و به رسولم ايمان بياوريد و به همين موهبت به عيسى منت نهاده ، با اين حال چطور مى توان گفت ايمان شان خالص نبوده ؟! علاوه براين ، اگر آيه مورد بحث نشانه بى ايمانى شان بود جا نداشت حواريون اين حرف را بزنند و بى ايمانى خود را اظهار كنند تا آنكه خداوند رسوايشان سازد. «مائده » سفره و خوانى را گويند كه در آن طعام باشد. راغب گفته است : «مائده » طبق و خوانى است كه در آن طعام باشد هم بخود آن طبق مائده گفته مى شود و هم به آن طعام ، و گفته مى شود: «مادنى ، يميدنى - غذايم داد، غذايم ميدهد». و متن سؤ الى كه خداوند در اين آيه از حواريون حكايت نموده ، يعنى جمله : آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان بر ما نازل كند، معنى ظاهريش معنائى است كه بسيار بعيد به نظر مى رسد كه از مثل حواريين صدور يابد و حال آنكه آنان اصحاب مسيح و شاگردان و خواص و ملازمين او بودند و از انوار علم و معارف او اقتباس مى نمودند، از آداب و آثارش پيروى مى كردند و پست ترين مراتب ايمان در آدمى اين مقدار اثر را دارد كه بفهمد خدا بر هر چيز قادر است و عجز و زبونى در ساحت او راه ندارد. با اين حال چطور ممكن است حواريون با داشتن مراتب عاليه ايمان اين معنا را نفهمند و از پيغمبر خود بپرسند كه آيا پروردگارش ميتواند مائده اى از آسمان نازل كند؟!، از همين جهت بوده كه كسائى - كه يكى از قاريان هفتگانه است - آيه شريفه را اينطور قرائت كرده : «هل تستطيع ربك » يعنى كلمه «تستطيع » را با «تاء» كه يكى از علائم فعل مضارع است خوانده و كلمه «ربك » را هم به فتح «باء» قرائت كرده تا مفعول باشد براى فعل مقدر و تقدير آيه - بنابراين قرائت - چنين است : «هل تستطيع ان تسال ربك - آيا مى توانى از پروردگارت خواهش كنى كه ...» و چون معنا معلوم بوده ، كلمه «تسال » حذف شده و «تستطيع » به جاى آن باقيمانده است . اكثر مفسرين نيز بناى شان بر اين است كه آيه را توجيه كنند چون فهميده اند كه مراد از آيه غير آن چيزى است كه از ظاهر آن استفاده مى شود، زيرا ساحت حواريين از چنين جهالت سخيف و رسوايى منزه است .
بهترين توجيهى كه در باره مسئول حواريون گفته شده است
بهترين توجيهى كه در اين باب شده است اين است كه «استطاعت » كنايه است از اقتضاى مصلحت و وقوع اذن و رخصت ، چنانكه «امكان » و «قوه » و «قدرت » هم كنايه آورده مى شود براى وجود مصلحت و گفته مى شود: پادشاه قدرت ندارد به حرف يك يك ارباب حوائج گوش دهد.
و مراد اين است مصلحت ملك مانع است از اينكه شاه اينقدر افتادگى كند. نه اينكه گوش دادن به حرف اشخاص از قدرت او خارج است ، و نيز گفته مى شود: مرد توانگر استطاعت ندارد كه به هر سائلى پول بدهد، و مراد اين است كه مصلحت حفظ مال مانع است از بذل و بخشش او، نه اينكه برايش مقدور نيست ، و نيز گفته مى شود: ممكن نيست دانشمندان آنچه را كه مى دانند انتشار دهند، و مراد اين است كه مصلحت دين و مصلحت مردم و نظامى كه در ميان شان دائر است اجازه نمى دهد كه چنين كنند، خود ما هم به يكديگر مى گوييم : آيا استطاعت دارى با من بيائى ؟، اينگونه پرسشها سوال از اصل استطاعت و توانايى نيست ، بلكه از استطاعت بر حسب مصلحت و حكمت است . اين بود بهترين وجهى كه درباره سؤ ال حواريون گفته شده است ، البته وجوه ديگر هم گفته شده است ، از آن جمله يكى اين است كه اين سؤ ال براى خاطر بدست آوردن اطمينان از راه ايمان به راى العين است ، نه براى خاطر رفع شك در قدرت خداى سبحان ، نظير تقاضايى است كه ابراهيم (عليه السلام ) از خداى خود نمود، و قرآن آنرا حكايت مى كند كه گفت : «رب ارنى كيف تحيى الموتى قال اولم تومن قال بلى و لكن ليطمئن قلبى »، و اين توجيه صحيح نيست ، زيرا شاهدى بر آن نيست ، و اگر سؤ ال ابراهيم را به همين وجه توجيه مى كنيم و مى گوييم براى اطمينان و بدست آوردن ايمان از راه مشاهده بود دليلش اين است كه ابراهيم داراى مقام عصمت است و اين خود دليل منفصل و شاهد بزرگى براى اين حمل است . و اما حواريون ، چون ثابت نشده كه آنها هم داراى مقام عصمت اند، از اين رو مجبور نيستيم كلام شان را به وضعى كه خالى از ركاكت باشد توجيه كنيم . بلكه دليل بر خلاف داريم ، و آن اين است كه تعبير حواريون نظير تعبير ابراهيم (عليه السلام ) نيست ، زيرا حواريون نگفتند: «نريد ان ناكل منها فتطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم تا در نتيجه ايمانمان كامل و دل هايمان مطمئن شود» كما اينكه ابراهيم همين طور گفت : «بلى ولكن ليطمئن قلبى - ايمان دارم و ليكن براى اين تقاضا كردم كه دلم مطمئن شود»، و اما حواريين گفتند: «و تطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم و دل هايمان مطمئن شود» خوردن را يكى از غرضها و اطمينان قلب را هم يكى ديگر غير مربوط به خوردن ذكر كردند، علاوه براين ، اين توجيه تنها مى تواند دلهاى حواريين را منزه از شك و ترديد كند،
و اما اشكال زشتى كلام شان به جاى خود باقى است ، مضافا بر اينكه در تفسير آيه شريفه «اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ...» گذرانديم كه مراد آن جناب مشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسيدن نيست كما اينكه مبناى اين توجيه بر همين نحو مشاهده است . زيرا اگر مراد اين باشد لازمه اش اين است كه ابراهيم (عليه السلام ) بعد از آنكه خدا را به عيان ديده و در عين اينكه با او تكلم مى كند از او معجره بخواهد، بلكه مراد آن جناب ديدن كيفيت زنده كردن است به معنايى كه در تفسيرش گذشت . توجيه ديگر اينكه اين سؤ ال در حقيقت سؤ ال از فعل است نه از قدرت بر فعل ، الا اينكه حواريين لازمه فعل را كه قدرت است ذكر كرده اند. اين توجيه نيز صحيح نيست ، براى اينكه اولا دليل و شاهدى بر آن نيست ، و ثانيا به فرضى هم كه ما از دليل صرفنظر كنيم تازه اين توجيه مى تواند جهل آنان را به قدرت مطلقه الهيه نفى كند نه اشكال زشتى تعبيرشان و ناسازگارى آنرا با مراسم بندگى .
وجوه ديگرى در توجيه سخن حواريون
توجيه ديگر اينكه از كلام حواريين چيزى حذف شده و تقدير آن چنين بوده «هل تستطيع سؤ ال ربك - آيا مى توانى از خدايت خواهش كنى » شاهد اين توجيه هم اين است كه بعضى از قراء آيه را «هل تستطيع ربك » قرائت كرده اند و بنابراين قرائت معناى آيه اين است كه : آيا مى توانى بدون اينكه چيزى جلوگيرت شود از خدايت خواهش كنى كه ...؟ اين وجه نيز باطل است زيرا اولا حذف و تقدير هيچوقت باعث نمى شود كه لفظ «يستطيع ربك » بر گردد و بشود «تستطيع ربك » براى اينكه خود فعل در اين دو قرائت از نظر غيبت و حضور مختلف است ، تقدير هرگز نمى تواند فعل غايب را حاضر كند، خوب بود صاحب اين توجيه مى گفت : اين آيه از قبيل نسبت دادن كار عيسى است به پروردگار عيسى ، چون فعل عيسى هم فعل خدا است يا از نظر اينكه عيسى هر چه دارد از خدا است . چون اگر اينطور توجيه مى كرد اشكال حضور و غيبت بر آن وارد نمى شد، ليكن متاسفانه اگر اينطور هم مى گفت اشكال ديگرى متوجهش مى شد و آن اين بود كه افعالى را از انبيا ميتوان به خدا نسبت داد كه مستلزم نقص و قصور در ساحت مقدس باريتعالى نشود، مانند هدايتشان و علم و ساير كمالاتشان ، نه صفاتى كه از لوازم عبوديت و بشريت شان مى باشد، مانند زبونى و فقر و احتياج به آب و نان و امثال اينها، و ثانيا اين توجيه ، مساءله زشتى تعبير و خالى بودن آن را از مراسم ادب علاج نمى كند.
توجيه ديگر اينكه «استطاعت » در اينجا به معنى «اطاعت » است ، و معنى آيه اين است : آيا خداوند تو را اطاعت مى كند و اگر دعا كنى دعايت را اجابت مى نمايد يا نه ؟ اين توجيه نيز اشكال دارد و در حقيقت از اشكال كوچكى گريختن و به اشكال بزرگترى ملتزم شدن است . زيرا معلوم است كه استفهام از اطاعت و فرمانبرى خداى سبحان در برابر عيسى ركيك تر و زننده تر از استفهام از قدرت اوست . بعضى هم در مقام سر و صورت دادن به اين توجيه بر آمده و آنرا چنين تقرير كرده اند: استطاعت و اطاعت هر دو از ماده «طوع » مشتق مى شوند، و «طوع » در لغت ضد «كره » است . روى اين حساب اطاعت عبارتست از اينكه كار از روى رضا و اختيار انجام شود، و استفعال از اين ماده مانند استفعال از ماده اجابت است ، همانطورى كه معنى استجابت ، قبول دعا و خواهش است معنى استطاعت هم قبول طاعت و انقياد و در فرمان درخواست كننده در آمدن است ، زيرا «سين » و «تا»ى باب استفعال در هر دو ماده - بنابر قول مشهور - طلب كردن است ، ليكن طلبى است كه در حقيقت متعلق است به فعل محذوفى كه فعل مذكور دلالت و ترتب بر آن دارد. و معنى «استطاع الشى ء» اين است كه از فلان چيز طلب اطاعت نمود، و خواست تا در فرمانش در آيد و آن چيز هم پذيرفت و در اطاعتش در آمد. و معنى «استجاب » اين است كه از كسى سؤ ال كرد و خواست تا آن كس اجابتش كند آن شخص هم اجابت كرد. آنگاه اين شخص اضافه مى كند كه با اين شرح دقيقى كه ما كرديم خواهيد فهميد كه گفتار مفسرى كه گفته است : «يستطيع » در اينجا به معنى «يطيع » است و معنى يطيع كار را از روى اختيار و رضايت انجام دادن است گفتارى است صحيح . بنابراين حاصل معنى آيه اين مى شود كه : آيا پروردگار تو رضايت مى دهد و اختيار مى فرمايد كه مائده اى از آسمان بر ما نازل كند تا ما درخواستش را بكنيم يا تو براى ما آنرا درخواست كنى ؟. اشكالاتى كه بر يكى از آن توجيهات كه گفته مراد از «يستطيع » «يطيع » است واردمى باشد اين بود حاصل تقريرى كه اين شخص در كلام مفسر مزبور نموده ، و در آن چند اشكال است : اول اينكه اين شخص در تقرير مزبور كارى صورت نداده ، جز اينكه «استطاع » را به «استجاب » قياس كرده و معنى اين را به آن داده و اين خود قياسى است كه در لغت ممنوع است . دوم اينكه برگشت «استطاع » به حسب ماده به «طوع » كه مقابل «كره » است چه ربطى دارد باينكه بگوييم واجب است در تمامى استعمالات رعايت معناى ماده اصلى را نمود و در همه مشتقات آنرا حفظ كرد؟
را بسيارى از مواد هست كه معناى اصلى خود را در هياءت هاى اشتقاقى از دست مى دهد مانند «ضرب - زد» «اضرب - اعراض كرد» و «قبل - پذيرفت » «اقبل - روى آورد» «قابل - مقابله نمود» «استقبل - پيشواز رفت » كه بر حسب تبادر استعمالى چيزى كه اصلا به ذهن نمى آيد معناى ماده اصلى آنها است ، و اگر در بحث اشتقاق لغوى حفظ ماده را معتبر مى دانند غرضشان اين است كه بفهمند و بفهمانند ماده اصلى بر حسب عروض اشتقاق هاى مختلف بر آن و جدا شدن شاخ و برگ ها از آن تا كجا معناى اصليش محفوظ مانده و كجا است كه ديگر معناى اصلى خود را از دست داده و داراى معناى ديگرى شده است ، نه اينكه غرض شان اين باشد كه احكام مشتقات لغو است و معناى ماده اصلى بايد در تمامى شاخ و برگ ها محفوظ مانده و همه مشتقات در همان معنا استعمال شود (دقت فرمائيد). پس اعتبار تنها به آن معنايى است كه لفظ بر حسب استعمال داير و رايجى كه دارد آنرا افاده مى كند نه به معنائى كه در ماده لغوى آن است : در كلام خداى تعالى بيش از چهل مورد لفظ «استطاعت » به كار رفته ، و در تمامى اين موارد به معنى قدرت استعمال شده ، و لفظ «اطاعت » هم نزديك به هفتاد مورد به چشم مى خورد و در همه اين موارد به معنى انقياد استعمال شده و هم چنين لفظ «طوع » در هر جا استعمال شده در معنى مقابل «كره » استعمال شده است ، با اين حال چطور ممكن است «يستطيع » به معنى «يطيع » و «يطيع » هم به معنى «طوع » گرفته شود آنگاه حكم شود به اينكه «يستطيع » در آيه به معنى رضايت مى دهد است ؟! و اما داستان «اجاب » و «استجاب » اين دو لفظ هم در كلام الله مجيد هر جا استعمال شده به يك معنى بوده چيزى كه هست استعمال «استجابت » خيلى بيشتر است از استعمال «اجابت »، «استجاب » در حدود سى مورد و «اجابت » در حدود ده مورد استعمال شده اند، با اين حال چطور مى توان «اطاع » و «استطاع » را به آن قياس نمود؟ و اگر اين دو كلمه اجابت و استجابت به يك معنا استعمال شده براى اين بوده كه دو عنايت مختلف در يك مورد منطبق شده اند، نه اينكه معناى آنها يكى بوده باشد. زيرا معناى اجابت اين است كه جواب از شخص مسوول تجاوز كرده و به سائل برسد، استجابت اينست كه مسوول خودش از خود مطالبه جواب سؤ ال را نموده و خود را حاضر كند كه جواب سائل را بدهد. از همينجا معلوم مى شود تفسيرى كه اين شخص براى كلمه «استجابت » كرد و گفت : معناى استجابت اين است كه از كسى سؤ ال كند و بخواهد كه آن شخص اجابتش كند و او هم اجابت بكند، تفسير صحيح و درستى نيست ، براى اينكه معلوم است كه باب استفعال براى طلب فعل (جواب ) است نه براى طلب افعال (اجابت ).
سوم اينكه سياق آيه با اين توجيه سازگار نيست ، زيرا اگر معنى گفتار حواريين كه گفتند: «هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده من السماء» اين باشد كه آيا خدايت راضى مى شود كه ما از او درخواست كنيم ، يا تو براى ما از او تقاضا كنى كه مائده اى از آسمان بر ما نازل كند، و غرض شان اين باشد كه بخواهند با كسب اجازه براى سؤ ال يا با ديدن نزول مائده ايمان شان قوى شود، ديگر چه جا داشت كه عيسى ايشان را توبيخ نموده و بفرمايد: «اتقوا الله ان كنتم مؤ منين »؟! و وجه اينكه خداوند در جواب شان كفار را وعده عذابى دهد كه احدى از عالميان را به آن عذاب دچار نكرده باشد چيست ؟!! بنابراين توجيه و تقرير حواريين كه جز حرف حسابى چيزى نگفتند و جز حاجتى مشروع چيزى نخواستند، پروردگار خودش فرموده : «و اسئلوا الله من فضله ». قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كنتُم مُّؤْمِنِينَ توبيخى است كه عيسى (عليه السلام ) از آنان نموده براى اينكه كلام شان مشتمل بود بر پرسش از قدرت پروردگار وى بر فرستادن مائده ، و اين كلام به هر صورت شبهه آور است . و اين توبيخ بنابر وجهى كه ما اختيار كرديم جهتش واضح است ، زيرا گفتيم اصل اين مواخذه و بازخواست كه متعقب است به آن وعيد شديد، مربوط به معجره خواستن بيجا و بدون حاجت است كه در حقيقت بازى كردن با آيات خدا است و مربوط به تعبير ركيكشان است كه از ظاهر آن استفاده مى شود كه ايمان قلبى به قدرت ربوبى ندارند.
دلائل و معاذيرى كه حواريون براى درخواست نزول مائده ذكر كرده اند
قَالُوا نُرِيدُ أَن نَّأْكلَ مِنهَا وَ تَطمَئنَّ قُلُوبُنَا وَ نَعْلَمَ أَن قَدْ صدَقْتَنَا وَ نَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشاهِدِينَ سياق اين آيه ظاهر در اين است كه حواريين با اين گفتار خود خواسته اند اعتذار جسته و خود را از توبيخ عيسى (عليه السلام ) رها سازند. و اين اعتذارشان به درخواست نابجاى شان بهتر مى چسبد تا به سؤ ال ركيكشان از قدرت خداوند. و همين ظهور نيز يكى از شواهدى است كه دلالت مى كند بر اين كه ملاك مواخذه تنها مساءله ركاكت تعبير نيست بلكه ملاك معجره خواستن بيجا و بدون حاجت آنان است ، و اما اينكه گفتند: مى خواهيم از آن بخوريم ...، در اين كلام براى بيان غرض خود از درخواست معجره چهار چيز را شمرده اند. اول : خوردن ، و گويا مرادشان از ذكر اين جهت اين است كه بگويند غرض ما از اين درخواست غير عقلايى نبود و نمى خواستيم معجره را بازيچه بگيريم ، بلكه مى خواستيم از آن بخوريم ، و اين خود يك غرض عقلايى است قبلا هم گفتيم كه از اين حرف به خوبى بر مى آيد كه حواريين كاءنه تسليم شده اند بر اينكه مستحق اين توبيخ از ناحيه مسيح و آن وعيد شديد از ناحيه خداوند نسبت به كسى كه بعد از نزول مائده باز هم كفر بورزد بوده اند.
بعضى گفته اند مرادشان از اين كه غرض خوردن به ميان آوردند اظهار گرسنگى زياد و احتياج شديد به غذا بوده ، چون حواريون چيزى نداشته اند كه با آن سد جوع كنند. بعضى ديگر گفته اند غرض اين بوده كه با خوردن از مائده آسمانى متبرك شوند. و ليكن خواننده محترم مى داند كه اين دو معنا از كلمه «اكل » استفاده نمى شود، پس اگر غرض حواريون يكى از اين دو معنا بوده با اينكه در مقام عذر خواهى و توجيه درخواست خود بودند جا داشت كه صريحا عذر خود را بگويند، و چون نگفتند مى فهميم كه مقصودشان بيان اين معانى نبوده ، بلكه همان معناى ساده و مطلق خوردن بوده است و تنها از نظر اينكه خوردن و سد جوع خود غرضى است عقلايى و يكى از غرضهايشان از درخواست نزول مائده بوده آنرا ذكر كرده اند. دوم : اطمينان قلب ، و اطمينان قلب عبارت است از آرامش آن و بيرون شدن خاطرات منافى با اخلاص از آن . سوم : اينكه بدانند كه عيسى (عليه السلام ) در آنچه كه آنان را از ناحيه پروردگار به آن تبليغ نموده راست گفته است . بنابراين مراد از علم يا همان علم يقينى است كه بعد از بر طرف شدن خاطرات و وسوسه هاى نفسانى از قلب در آن پديد مى آيد، و يا فهميدن اين معنا است كه آيا عيسى (عليه السلام ) وعده هايى كه به آنان داده مثلا فرموده : از ثمرات ايمان شما، استجابت دعا است ، صحيح است يا نه ، و آيا به اين وعده وفا مى كند يا خير؟ چنانكه بعضى هم چنين احتمالى داده اند، ليكن اين احتمالى است خيلى بعيد، زيرا اگر مقصود حواريون از نزول مائده ، مشاهده ثمرات ايمان مسيح به دعا و خواهش و خلاصه مشاهده اعجاز او بوده است چنانكه همين طور هم بوده ، قبلا از مسيح اينقدر استجابت دعا ديده بودند كه حاجت به امتحانش نداشتند. زيرا حيات آن جناب همواره توام با معجزات بزرگ بوده است ، آرى مسيح مبعوث به قوم خود نشد مگر با معجره ، و قوم خود را به چيزى دعوت نفرمود مگر با معجره ، بنابراين حواريين ثمرات ايمان مسيح را كه يكى از آنها استجابت دعا است بسيار ديده بودند. و اگر مقصود حواريين مشاهده ثمرات ايمان خودشان بوده ، بايد خودشان دعا مى كردند نه اينكه به مسيح بگويند دعا كند. و حال آنكه مائده جز به دعاى مسيح نازل نشد، پس اين احتمال احتمالى است خيلى بعيد.
چهارم : اينكه اين معجره را به چشم خود ببينند و در مواقع لزوم مثلا در برابر كسى كه منكر معجزات آن حضرت است و يا در روز قيامت شهادت دهند، بنابراين ، مراد از شهادت مطلق شهادت است ، ممكن هم هست كه مراد تنها شهادت نزد خداى سبحان باشد، چنانكه در پاره اى از اقوال حواريون - بطورى كه خداى تعالى حكايت كرده - اين معنا واقع شده است ، و آن گفتار اين است : «ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين » پس نتيجه گفتار ما اين شد كه حواريون در عذر خواهى خود امور جميله و پسنديده اى را ضميمه غرض اصلى شان كه همان خوردن از مائده آسمانى بود، كردند تا بدين وسيله ركاكت و قباحتى كه در تقاضاى معجره شان - با ديدن آنهمه معجزات كافى - بود به طور كلى از بين ببرند، و نيز مسيح را به قبول تقاضاى خود وادار سازند، مسيح (عليه السلام ) هم در اثر اصرار آنان درخواست شان را پذيرفت .
نكات و دقائقى كه در دعاى عيسى (ع ) براىنزول مائده وجود دارد و حكايت مى كند از ادب عبوديت او در برابر خداوند سبحان
قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيداً لاَوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنك وَ ارْزُقْنَا وَ أَنت خَيرُ الرّازِقِينَ مسيح در اين خواهشى كه از خداى تعالى كرد خود را هم داخل آنها نمود و در ابتداى كلامش ندا را به لفظ عام ادا كرد و گفت : «ربنا : اى پروردگار ما»، با اينكه آنان به مسيح گفته بودند: آيا پروردگار تو قادر است ، زيرا منظورش اين بود كه ندا با دعا مطابقت كند. نكته اى كه در اين آيه است ، اين است كه اين دعا در ميان همه دعاها و تقاضاهايى كه در قرآن از انبيا حكايت شده داراى خصوصيتى است كه در هيچ يك از آنها نيست و آن افتتاح دعا است به نداى «اللهم ربنا» و ساير ادعيه انبيا افتتاحشان به نداى «رب » و يا «ربنا» است و اين خصوصيت نيست مگر براى دقت مورد و هول مطلع . البته در غير دعا يعنى در اقسام ستايشهائى كه از انبيا (عليهم السلام ) حكايت شده نظير اين افتتاح ديده مى شود، مانند «قل الحمد لله » و «قل اللهم مالك الملك » و«قل اللهم فاطر السموات و الارض ». مسيح (عليه السلام ) سپس عنوانى به مائده داده كه صلاحيت داشته باشد غرض او و اصحابش قرار گيرد، و آن اين بود كه او و امتش روز نزول مائده را عيد بگيرند، و اين ابتكار كار مسيح (عليه السلام ) بود، و در درخواست حواريين از مسيح چنين عنوانى وجود نداشت .
ديگر اينكه مسيح (عليه السلام ) با اينكه اين پيشنهاد، پيشنهاد حواريين بود بعنوان عموم «ما» مطلب را ادا نمود. و به همين تعبير زيبا مطلب را از صورت درخواست معجره با وجود معجزات بزرگ الهى در دسترس و پيش چشم همه بيرون آورد و طورى ادا كرد كه مرضى رضاى پروردگار و غير منافى با مقام عزت و كبريائى او باشد، چون عيد گرفتن داراى آثار حسنه اى است . از آن جمله وحدت كلمه است و تجديد حيات ملى و مسرت دلهاى مردم و اعلان دين در هربار كه فرا مى رسد. و از همين جهت گفت : «لاولنا و اخرنا» و معنى آن بنابر آنچه سياق دلالت دارد اين است كه ميخواهيم روز نزول مائده عيدى باشد براى نسل حاضر از امت و هم براى نسل آينده آن . چون اصولا لفظ «عيد» از ماده «عود» و به معناى برگشتن و تكرار شدن است ، و عيد، عيد نمى شود مگر اينكه براى هميشه و هر چند وقت يكبار تكرار شود. و اين عيد از مختصات قوم عيسى (عليه السلام ) است چنانكه خود اين معجزه هم همانطورى كه گفتيم بى سابقه و از خصايص مسيحيت است . «و ايه منك » بعد از اينكه فائده اساسى نزول مائده را كه همان عيد بودن است كه خود خواهشى به جا و خالى از اشكال است ذكر نمود، دنبالش عرض كرد مى خواهيم اين مائده معجره اى باشد، كانه خواست اشاره كند به اينكه غرض اصلى ما اين نبود، بلكه همان عيد بودن روز نزول مائده بود، و اين يك فائده زائدى است كه قهرا بر آن غرض اصلى مترتب مى شود، نه اينكه غرض اصلى ما اين باشد تا مستحق سرزنش و يا سخط تو گرديم . و گرنه اگر غرض تنها ديدن معجره بود نتيجه اين درخواست نامطلوب مى شد زيرا آنچه را كه از مزاياى حسنه براى ديدن اين معجره فرض شود همه آنها در ساير معجزات روزمره عيسى ممكن الحصول بود. «و ارزقنا و انت خير الرازقين » اين فائده ديگرى است كه مسيح آنرا به عنوان يكى ديگر از فوائدى كه بر غرض اصلى (عيد) مترتب ميشود برشمرده . در حاليكه حواريون همين را غرض اصلى خود دانسته و گفته بودند: «نريد ان ناكل منها» حتى اين را جلوتر از ساير اغراض خود ذكر كرده بودند. و ليكن مسيح (عليه السلام ) آنرا در ضمن فوائد غير مطلوب بالذات ، آنهم در آخر همه ذكر نمود، علاوه بر اين ، لفظ «اكل - خوردن » را هم برداشت و بجايش كلمه رزق را بكار برد، و بلا فاصله گفت : و تو بهترين روزى دهندگانى . دليل اينكه گفتيم مسيح فائده مقصود بالذات حواريين (خوردن ) را به عنوان فائده مترتبه بر غرض اصلى ذكر كرد، اين است كه مسيح (عليه السلام ) غرض اول را كه همان عيد بودن است و او خودش از پيش خود آنرا اضافه كرد و براى خود و امتش درخواست نمود، و باين وسيله مساءله معجره بودن و روزى بودن مائده دو وصف خاصى شد كه در نظر بعضى فائده است و در نظر بعضى فائده نيست .